من یک مطلقه هستم

همه رو خوندم تمام نوشته هاتونو حسرت خوردم به خدا حسرت تمام اون محبت هایی رو که من در حق کسی کردم که هیچ چیز به چشمش نیومد منو با یه بچه تنهاگذاشت و رفت بدون این که حتی ذره ای عاطفه مادری داشته باشه به قول همسایه که واحد روبروی ما بودن بعد از این که فهمید جدا شدیم گفت خانمتون عاطفه مادری نداشت می گفت صدای دعوا و فریادهایی رو سر بچه تون می زد یا کتکش می زد رو ما می شنیدیم ..... یکی مانند شما این گونه سرشار از عاطفه مادری یکی هم مثل خانم سابق من تهی از عاطفه مادری .... به شما تبریک میگم به خاطر روحیه واستقامتتون واقعا افرین بر اراده شما امیدوارم خداوند بهترین و زیباترین ها نصیب شما کنه موفق و شاد باشید

وای نادیا تصورشم برام ممکن نیست!!!!!!
امیدوارم از این به بعد بهترینها مال تو باشه

سلام ميدونم فضوليه ها ولي شما چطوري با كسي كه تو شهرتون نبود اشنا شديد؟اينترنتي؟و اينكه ميخوام بدونم ايا مشاوره ازدواج ايناهم رفته بوديد؟چيزي بهتون گفته بودن؟قاعدتا اين اقا بايد حسابي مريض بوده باشه شما هيچ متوجه نشده بوديد قبل ازدواج اينارو؟

یکی از اقوام ایشون مریض بود و ایشون این فامیلشون رو برای مداوا میورد تهران که باهم آشنا شدیم
به خاطر دور بودن شهرامون از هم ،زیاد همدیگر رو نمیدیدیم و نمیتونستم تحقیق زیادی دربارش بکنم

ایشون خیلی خودشو عاشق نشون میداد و منم عاشقش شدم

بله..ایشون بیماری شیزوفرنی از نوع پرونوما داشتند..اینو بعدها فهمیدم

مشاوره که هرگز فکرشم نکنید
ایشون خودشو کارشناس کارشناسا میدونست و از نظرش همه آدما یه سری بز بودند که ایشون اومده بود کلا همشونو مشاوره بده و میخواست دنیا رو تغییر بده کلا!!!

دیگه گذشته ها گذشته
باید از گذشته درس گرفت برای آینده

همسرم بیماری پارانویید داشت به طوری که به نفس کشیدن من هم شک می کرد . وقتی پیش روانشناس رفتیم دکتره به قاطعیت خطاب به من گفت که خیلی دیر اومدم اما هیچ وقت حاضر نشد قبول کنه مریضه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آقا ماهان
دیگه اون زندگی تموم شده
بیخیال
بیاید بیرون و زندگی جدید رو شروع کنید
با این فکرا، فقط دارید وقتتون رو هدر میکنید و زندگیتونو به بن بست و افسردگی میکشونید

دیگه stop کنید و دیگه هم فیدبک به گذشته نزنید و به طرف آینده حرکت کنید