پارمیدا جان اول از هر چیز به شوهرت بگو این از همه مهمتره
نمایش نسخه قابل چاپ
پارمیدا جان اول از هر چیز به شوهرت بگو این از همه مهمتره
لطفن پای نفر سوم رو وسط نیار.ممکنه از طرف دو نفر مورد سواستفاده قرار بگیری.
اگر احیانن رابطه ت با اون پسر فراتر بوده بگو،تا راهکار مناسب تری دریافت کنی.کسی محکومت نمی کنه.
دوستان عزیز اگر راه حل دقیق و تجربه شده ای دارید بگید و الا ممکنه با زندگی و سرنوشت یک نفر بازی کنید
این مساله ای نیست که بشه به این سادگی در موردش صحبت کرد
شوهر ایشون اگر ظرفیت فهمیدن چنین مساله ای رو داشت ، پیشنهاد شما کاملا درست و به جا بود و مساله میتونست از طریق همسر کاملا حل بشه
ولی لطفا به کلام خانوم پارمیداس توجه کنید که شوهر ایشون به هیچ عنوان ظرفیت پذیرش این مساله رو ندارند
باید طبق واقعیات موجود راه حل ارائه داد
من خواهش میکنم از خانومم پارمیداس و دوستان که به جمله من توجه کنن
از فردی درخواست کمک در این زمینه رو بکنید که حتما و حتما دارای قدرت بالای نظامی یا حقوقی باشه و به هیچ وجه این مساله رو با کسی که این شرایط رو نداره در میون نذارید
من بارها به این مطلب تاکید کردم
چنین فردی نه اهل سوء استفاده هست و نه ناشی ، این افراد تخصصشون برخورد با مجرمین هست و خوب بلدن که چطور و در کجا چه رفتار و گفتاری رو با اینطور آدما داشته باشن
ثانیا چنین فردی میتونه به عنوان یک پشتوانه خوب برای این خانوم باشه و در موقع لزوم از این خانوم حمایت کنه و
صداقت این خانوم رو به اثبات برسونه
این کجا و اینکه این خانوم بره مستقیم اشتباه بزرگ گذشته رو به همسری بگه که تحمل شنیدن این مطب رو نداره
بعضی از دوستان بارها و بارها نسبت به این خانوم دچار تردید شدند در حالی که هممون میدونیم که اینجا دلیلی برای مخفی کاری نیست
حالا شما میگید بره به همسرش بگه ؟ آیا اون دچار سوء ظن بیشتر نمیشه ؟
ولی با پیشنهادی که دادم حتی اگر همسرشون هم متوجه بشن ، این خانوم در شرایط بسیار بهتری هست
اول اینکه ثابت کرده که دیگه این داستان تمام شده
دوم اینکه کس یا کسانی هستند که از اون حمایت کنند
و سوم اینکه درصد اینکه داستان با خوبی و خوشی و در نهایت سکوت حل بشه بسیار بالا هست
موفق باشید
شما حتی برای اطمینان میتونید این کار رو به یکی از بستگانتون که با تجربه و قابل اعتماد هست بسپرید تا همچین فردی رو براتون پیدا کنه و پیگیر کاراتون باشه.و شما حضوری نخواین درگیر این مسئله بشید.
پارمیدا جان
عزیزم آرامش خودت رو حفظ کن و از خداوند مهربون کمک بخواه که کمکت کنه . آبروی بنده مومنش رو حفظ کنه و حتی
نذر کن واسه حفظ زندگیت و ازش آرامش و شجاعت و صلابت بخواه! خداوند مهربان مطمئنا به بنده های خوبش کمک
می کنه! ما هم برات دعا می کنیم که خداوند شر این خناس رو از زندگیت کم کنه گلم!
برای آرامشت قرآن زیاد بخون و این تعا رو همینطور :
" سبحان الله یا فارج الهم و یا کاشف الغم ، فرج همی و یسر امری وارحم ضعفی و قله حیاتی و ارزقنی من حیث
لا احتسب یارب العالمین "
بیا یک برآیند از صحبت دوستان داشته باشیم :
1- شما قرار است با حفظ آرامش و صبر فرآیندهای زیر را طی کنی!
2- از یک مشاور خوب وامین راهکار بخواهی!
3- از یک مقام قضایی اگر می شناسی کمک بگیری!
4- خودت رو برای گفتن حقیقت در صورت لزوم به همسرت آماده کنی به شیوه ای که مشاور به شما می گوید!
5- سعی کنی در همه این مراحل به خدا توکل کنی و اصلا ترس به دلت راه ندی!
این تاپیک رو هم مطالعه کن!
موفق باشی دوست عزیز
:72:
دارای قدرت بالای نظامی یا حقوقی!؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط advent
ببخشید دوست عزیز میشه بفرمایید چنین آدمی رو باید از کجا گیر بیارن!!؟
یعنی همه ما یه همچین فردی رو در خانواده داریم!؟
به فرض که همچین شخصی رو هم پیدا کنن و توصیه شمارو انجام بدن، این بازم پنهون کاری هست و شرایط رو بدتر میکنه..
دوستان دقت کنید:
حتما یادتونه دختری که از جانب دوست پسرش باردارشده بود وسقط کرده بوده!بهش گفتیم برو پیش پلیس،رفت اما چی شد جناب پلیش بهش پیشنهاد داد!!!!
به نظرمن هم گزینه نفرسوم کنسل بشه ومستقیما به توسط خودتون به همسرتون گفته بشه بهتره.قوی باشید وبه خدا توکل کنید.
سلام دوستای خوبم، مخصوصا بهار شادی عزیز که یادمه زمانی که خیلی درگیر مشکلاتم بودم خیلی بهم امیدواری میداد و کمکم کرد..
من همون Andiaaaa هستم که بهار شادی عزیز لینکش رو اینجا قرار دادن.خیلی دوست داشتم تو تایپیک خودم نتیجه رو میگفتم ولی نتونستم با نام کاربری قبلی وارد سایت شم، این بود که درخواست عضویت جدید دادم..
پارمیدای عزیزم من کاملا حالتو درک میکنم با اینکه شرایط ما خیلی باهم متفاوت بود، من مجرد بودم و ارتباطم باهاش فقط 3 ماه بود، ولی از این لحاظ درک میکنم که جفتمون قربانی محبت و مهربانی های بیش از حد خودمون شدیم..
من خیلی روزای سختی رو گذروندم و کاملا زندگیمو از دست رفته میدیدم با تهدید ها و توهین هایی که شاید ضربه سنگینی رو به شخصیتم و روح و روانم وارد کرد..
ولی فقط خدای مهربون بود که کمکم کرد، شاید باورتون نشه ولی بهار شادی عزیز پدرم تو این جریان خیلی از من حمایت کرد و شاید بدون اغراق بگم که محبتش دو برابر شد..
متاسفانه جریان ما به شکایت و گرفتن تعهد کشیده شد ولی مهمترین کاری که پدرم انجام داد این بود که اون پسر رو هم تنها نذاشت چون اونم شاید درگیر خشم و کینه ای شده بود که علتش فقط تنهاییش بود و بعدا که یکم از این جریان گذشت هنور گاهی با هم ارتباط دارن و میدونم که الان اونم خوشبخته..
ایشالا مشکل تو هم حل میشه..
ولی توکل داشته باش و به شوهرت بگو که خواستگار قبلیت مزاحمت میشه، اصلا نترس فکر نمیکنم همچین ادمای ضعیفی که فقط تهدید بلدن جرات داشته باشه که از عکسی که پیشش داری به شوهرت چیزی بگه! اصلا قرار نیست اونا همدیگرو ببینن، همین که مصمئن شه شوهرتم در جریان ماجراهست، دیگه جرات کاری نداره..
نگران نباش..
http://www.hamdardi.net/thread-20319-lastpost.html
بچه ها واقعا از همتون ممنونم راستش امروز اون پسره دیگه زنگ نزده
به نظرتون ممکنه ازم نا امید شده باشه و رفته باشه پی کارش؟من امروز به مادرم جریانو گفتم قرار شد اگه بازم زنگید مادرم زنگ بزنه بهش یا به پدرش
به نظرتون اینکه مادرم به خانواده اون پسر بگه که پسرشون واسه خانوم متاهل مزاحمت درست میکنه میتونه چاره ساز باشه یا بازم دارم راهو اشتباه میرم؟
به نظر من فکر خوبیه .نقل قول:
نوشته اصلی توسط parmida000
چه رابطه ای؟نمیدونم چرا بعضیا اصرار دارن بگن حتما رابطه خاصی درمیون بودهنقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
واقعاچرا همچین برداشتی میکنین؟من هرچی بین ما بود بی کمو کاست اینجا مطرح کردم نگرانم نیستم که ازطرف کسی محکوم بشم یا نشم ولی تورو خدا یکم انصاف داشته باشینو فکرای ناجور درمورد آدم نکنین
پارمیدا جان کار خوبی کردی که مادرت ر در جریان گذاشتی ...
ولی من فکر می کنم که بهتره اول با خود پسره صحبت کنه و بهش بگه که مزاحمت ایجاد نکنه و اگه دوباره مزاحم شد با خانواده پسره تماس بگیره..
یک نکته رو هم متذکر می شوم که فقط مواظب باشید تا خشم و کینه برای اون پسره به وجود نیارید بلکه با او طوری صحبت کنید که بی خیال این افکار پلیدش بشوود ...
عزیزم منم فکر میکنم گفتن به خانواده پسر خوب نیست .ممکنه که پسره فکر کنه که آبروش پیش خانوادش رفته و سعی کنه برای تلافی، آبروی تو رو هم پیش همسرت ببره ...
به نظر من هم لازم نیست همه جزئیات رو به همسرت بگی ،فقط بهش بگو که یک خواستگار پیله ای قبلا داشتم که چون بهش جواب رد میدادیم و یک بار خیلی باهاش بد حرف زدم که مزاحمم نشه ،نمیدونم شماره خونرو از کجا پیدا کرده بهم زنگ زده منم تا فهمیدم اونه گوشی رو قطع کردم .الان میخوام اگه یکبار زنگ زد تو گوشی رو جواب بدی و باهاش خیلی بد حرف بزنی تا جرات نکنه دیگه اینجا زنگ بزنه .(خودتو خیلی عصبانی نشون بده)
این طوری همسرت خوشحال میشه که جریان و بهش گفتی و چیزی بین شما نیست و تو به همسرت پناه بردی برای این مزاحم . و اون پسر احمق هم میفهمه که همسر تو پشت تو هست و دیگه جرات نمیکنه زنگ بزنه .
به نظر من اگه به همسرت بگی که خواستگار سمجی بوده و ... خیلی باور نمی کنه.
مگه کسی به خواستگارش عکس می ده که همسرتون بتونه باور کنه. عکسها هم که می گید بلوتوث شده، خب پس نزدیک هم بودید، از توی خونه که بلوتوث نکردید.
اگر خواستید بگید باید خیلی دقت کنید که یک نکته کوچیک اشتباه یا دروغ، باعث می شه که همسرتون فکر کنه که خیلی چیزها هست که نگفتید و بقیه اش هم دروغه !
مثلا اگر بگی که ارتباطمون فقط تلفنی بود و بعد بگی عکسها را بلوتوث کردم، همین یک نکته کوچیک باعث می شه که همسرتون فکر کنه که داری دروغ می گی و موضوع خیلی بیشتر از این حرفی بوده که می زنی.
گفتید که یکی دوبار جواب تلفنش را دادید و اون مکالمه را ضبط کرده؟ چی گفتید؟ اگر همسرتون اون مکالمات را بشنوه، حرف خاصی توش هست که موضوع را بدتر کنه ؟
تو شرایط تو فقط و فقط صداقت مهمه.یه دروغ ممکنه زندگیتو خراب کنه.اگه شوهرت بفهمه دروغ میگی دیگه هرچی بگی دیگه بهت اطمینان نمیکنه.
مطمئن باشید اگه صداقت هم داشته باشمو همه چیو به شوهرم بگم باز ممکنه زندگیم خراب بشه من 2ساله دارم با شوهرم زندگی میکنم و خیلی خوب به روحیاتش آشنا هستم و میدونم نمیتونه با این قضیه کنار بیاد
امروزهم به مامانم گفتم به پسره زنگید ولی گوشی رو برنداشته بود
وقتی دندون درد بگیره،آدم دو راه داره.1.بره دندون پزشکی،درد درمان رو تحمل کنه و نهایتش دندونشو بکشه و بقیه
دندون ها سالم بمونن.2.به زور مسکن درد رو تحمل کنه،ولی روز به روز دندونش خراب تر بشه تا که با هیچ مسکنی
ساکت نشه اون وقت به جای یکی چندتا رو بکشه.
تو این مدت باهات تماس داشته؟چی خواسته؟چی جواب دادی؟
دوستان انقدر اصرار نداشته باشید که پارمیدا به همسرش بگه .حتما خودش همسرش رو میشناسه و میدونه که چقدر تعصبی هست .و از اونجایی که این 2 سال خیلی بهش اعتماد داشته اگه الان که دیگه خیلی دیر شده بخواد واقعیت رو بگه همسرش واقعا برخورد خیلی غیر منتظره ای میکنه .چون مردهای تعصبی اصلا نمیتونن این موضوع رو به هیچ عنوان هضمش کنن .حتی شاید کارشون به طلاق بکشه .من دیدم که دارم میگم .به خصوص اگه الان بفهمه که با خودش میگه 2 سال چطور این همه بهش اعتماد کرده بودم .
پارمیدای عزیز
اصلا لازم نیست در مورد عکس ها چیزی بگی به همسرت.
ما میگیم به همسرت دروغ نگو ، ولی لازم هم نیست همه چیز رو هم بگی .
اصلا همین کاری که بهت گفتم اگه انجام بدی بهتره .به همسرت بگو مزاحم تلفنی داریم وقتی زنگ زد میخوام تو جواب بدی.اون پسره احمق اصلا جرات نمیکنه به همسرت چیزی بگه .همسرت هم وقتی میفهمه که مزاحم دارید باهاش بد صحبت میکنه (که غلط میکنی اینجا زنگ میزنی و ...اگه بفهمم کی هستی نمیزارم زنده بمونی و ....)بلاخره پسره میترسه و دیگه زنگ نمیزنه .و حتی اگه بگی خواستگارم بوده بهتره ولی اصلا نمی خواد بگی که باهاش حرف میزدم و یا هر چیز دیگه ای ...بگو از روزی خواستگاری کرده من از این پسره بدم میومده ولی دست برار نبوده .بگو منم اصلا آدم حسابش نکردم ...بگو اصلا نمیدونم بعد این همه مدت یکدفعه از کجا پیداش شده ..
دوست عزیز پارمیدا نگه اگه اون پسره گفت چی؟خودش بگه که بهتره تا شوهرش بفهمه.بله ممکنه هر عواقبی پشتش باشه حتی طلاق اما دیگه تا عمر داره عذاب وجدان نداره.همه مردا رو این مساله حساسن حالا یکی کمتر یکی بیشتر.پارمیدا جان شوهرت چند سالشه خودت چند سالته؟میزان تحصیلاتش چه قدره؟منطقیه؟