-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
سلام ترانه جان
چقدر شلوغ میکنی دختر خوب؟!
این مردی که میخوای از دستش راحت شی الان همسره توئه و پدر بچه ای که داری حملش میکنی...
فکر کنم اخرین پستی که نوشتی خیلی اعصابت خورد بوده...
این که میگی بچه ضربان داره و حس و ...
اینو بدون از لحظه انعقاد نطفه و ترکیب اسپرم با تخمک شما به هیچ عنوان حق نداری بچه رو بکشی...
تحقیقی یکی از اساتیدمون در موسسه رویان انجام داده بود که نتیجه اش رو خلاصه برای شما و تمام کسایی که قصد سقط دارن مینویسم
وقتی شروع به عمل کورتاژ میشه همون یه تیکه گوشت که همه فکر میکنن جون و فهم و درک نداره محکم خودش رو میچسبونه به دیواره رحم و حتی مقاومت میکنه....و ما چقدر ظالمانه به خاطر خودمون.....
بگذریم...
به جای بگو مگو با همسرت از این فرصتی که خدا بهت داده و لطفی که در حقت کرده استفاده کن و از خودش بخواه موانع رو از سر راهت برداره
محکم و با اراده باش و تا حدودی به همسرت حق بده
به ارامش دعوتش کن و راجع به مسائل مالی خودت هم کمی بیشتر حواست رو جمع کن و بیمارستان خصوصی نرو
کمی به رفتار خودت نگاه کن...
من داشتم تاپیک شما رو میخوندم یک لحظه احساس کردم با تاپیک کسی دیگه قاطی شد..میدونی چرا؟چون حرفات خیلی خیلی ضد و نقیضه
یه زمانی شدیدا بچه میخواستی...حالا مشکلات زیاد شده دیگه بچه رو نمیخوای..!!اول شوهرت هم گفته سقط کن ولی تو نخواستی..
حالا برعکس..تو میخوای اون نمیخواد..
خواهش میکنم فکر سقط رو از سرت بیار بیرون و انقدر اون موجود معصوم رو در فضای تنش قرار نده
ارامش داشته باش و سوره مریم و یوسف (ع) رو بخون
توکلت به خدا باشه و به همسرت قوت قلب بده
موفق باشی
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه،
بسيار آزرده، ناراحت،نگران، افكار منفي آزار دهنده و جيغ و فرياد، عدم آرامش، همه اينها مربوط مي شه به وضعيت فيزيولوژيك بدن شما كه موجب شده خلق و خوي شما در وضعيت نرمالي نباشه و Perinatal Depression يا افسردگي بارداري رو تجربه كني،
علائمی مثل:
- ناراحتی و پشیمانی از گذشته و سرزنش خودتون
مثل:
انگار بعد از 2 سال 3 سال زندگی تازه چشمهام به روی واقعیت باز شده میبینم از وقتی این اقا اومده تو زندگیم من از نظر مالی احساسی روحی افت کردم باعث همه مشکلاتم اون بوده وقتی یاد کتک کاریهاش نامردیهاش بی عدالتیهاش می افتم یه حالت مشمئز کننده بهم دست میده اصلا اینطوری بگم حس میکنم منو به اجبار به عقد این اقا دراوردن و اون یه مرد ظالمه که همه نامردیها و ظلمهارو تا حالا در حق من کرده اصلا نمیتونم کارهای زشت و نا مردیهاشو فراموش کنم
- فکر آزردگی از خانواده ( نبش قبر مسائل گذشته)
- عدم علاقه به ایجاد ارتباط
- احساس بی ارزشی! ( ارزش شما فقط به واسطه کودک شماست!)
- تحریک پذیری بسیار زیاد
- کاهش شدید انرژی
- خستگی شدید
و بسیاری از احساسات بدی که این روزها تو رو آزرده کرده ناشی از همین افسردگی در حین بارداری است که بویژه در سه ماهه اول تجربه می کنی!
اگر می خوای بدونی دقیقا علتش چیه... دلائلش بطور کامل مشخص نشده اما همین مسائلی که از قبل داشتید، مشکلات آزاردهنده قبلی، حتی سابقه ژنتیکی، وضعيت مشابه مادر، بی توجهی اطرافیان، مصرف الکل، کار و اضطراب در محیط کار، مصرف سیگار، هر گونه استرس و اضطراب، می تونه از دلائل این ابتلا به افسردگی باشه و از تریمستر دوم (سه ماه دوم حاملگی) وضعیت بهتری تجربه خواهید کرد و كمي شاد تر خواهید بود!
پس خواهر گلم! وضعیت خلقی خودتون رو بشناسید و بدونید که باید براي خودتون كاري كنيد
شما اصلا در شرايطي نيستيد از نظر رواني كه تصميم بگيريد! اصلا در شرايط مناسبي نيستيد كه تصميمات مهمي رو اخذ كنيد.. مي تونيد امتحان كنيد! در خيلي از مواقع شما قادر به تصميم گيري نخواهيد بود و اين شما رو پريشون تر مي كنه! پس فكر ها رو تعطيل كنيد و نذار غلبه پيدا كنند..
من نمي گم شوهر شما بسيار مرد خوب و مهربونيه و شما پر از اشكال، در اينكه رفتارهاي ايشون رو ارزيابي كنيم تا زماني كه نگويند و نشنويم واقعا نمي شه با اطمينان گفت كه مشكلشون چيه؟ اما در حال حاضر مساله ايشون نيست، شما هستيد!
پس حتما با مشاوره پزشک خودتون:
1. رژیم غذایی مناسب و ویژه خودتون با توجه به اینکه مصرف ویتامینها به وضعیت شما کمک خواهد کرد (بويژه ويتامينهاي گروه ب)
2. کلاس یوگا ثبت نام کنید يا تمرينات مخصوصي رو در منزل انجام بديد
3. مدیتشن در طول روز انجام بدید!
4. درد دل كنيد... اصلا مشكلي نيست! براي يكي از دوستانتون! اما براي خانواده درد دل نكنيد!
5. تمرینات تنفسی، انجام ربلکسشن های سبک، بسيار توصيه مي شه
6. برای شما اضطراب و استرس خوب نیست! ببين تو چه موقعيتي دچار استرس و اضطراب مي شي؟ خب در اون موقعيت قرار نگير! به همين سادگي... مثلا وقتي مي دوني الان اگر با شوهرت درباره موضوعي صحبت كني كه دچار استرس مي شي، خب چيزي نگو!
8. افکار منفی رو توقف بده و جاشون رو با افکار مثبت عوض کن!
در مجموع ترانه جان!
شما بايد تصميم بگيري كه يا اين بچه رو نگه داري، زندگي بهش بدي، عشق بهش بدي كه اين موضوع با تفكر هر روزه سقط و ... در يك مغز نمي گنجه! نمي توني يكي رو هر روز بهش غذا بدي و بگي امروز مي كشمت!!! و راجع بع هزينه هاش و وقتي كه بايد بذاري با يكي ديگه بحث كني! نه براي اون خوبه و نه براي شما! پس اين بحث ها رو يا بايد تموم كني و بر اين افسردگي لعنتي غالب بشي... يا واقعا تصميم بگيري كه سقط كني! كه بدون مشاوره روانشناسي و پزشكي اصلابه شما توصيه نمي شه چرا كه واقعا اين سقط يه سقط معمولي نخواهد بود و براي شما عواقبي خواهد داشت...ضمن اينكه همونطور كه گفتم شما به لحاظ رواني صلاحيت اخذ تصميمات مهم رو نداريد و بسيار هيجان زده هستيد!
يه خورده به حرفام فكر كن... فكر كن...فكر كن...
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
جنابSCI ممنونم که دارین کمکم میکنید راستش کلا با بچه دار شدن مخالفم من نمیتونم تا اخر عمر با این آقا زندگی کنم و مطمئنم یه روزی ازش جدا میشم پس بهتره این بچه صدمه نبینه
1- در خودم این تعهد و مسئولیت رو نمیبینم که که یه موجود زنده رو تا روزی که مستقل شه بپذیرم و بتونم مسئولیتشو به عهده بگیرم قبلا این حس در من فوران میکرد ولی الان کاملا انرژیمو از دست دادم و نمیتونم
2- من 1 سال دیگه از ایران میرم اگه با شوهرم برم خوب طبیعتا ورود به یه مملکت جدید حداقل تا 2 سال اول مشکلات زیادی داره که با وجود بچه این مشکلات چند برابر خواهد شد، ممکنه اصلا شوهرم نخواد تو این مهاجرت منو همراهی کنه چون مثل من 100% نیست در اونصورت من خودم باید برم دنبال سرنوشتم در این موردم با شوهرم صحبت کردم گفته هرگز بچه رو به من نمیده خودش نگهش میداره و من خودم تنها باید برم بازم این بچه صدمه خواهد دید
3- احساس میکنم یه موجود مزاحم قراره وارد زندگیم بشه که من دیگه از زندگی ساقط خواهم شد و قادر به انجام هیچ کاری نیستم مخصوصا وقتی فکر میکنم شبها میخواد تا صبح گریه کنه و هر روز صبح زود باید ببرمش مهد و بعدش برم سر کار کلا مسئولیت خیلی سنگینیه من که نمیتونم به خودم دروغ بگو یا خودمو گول بزنم واقعا از پس این کار بر نمیام
4- شوهر من عادتشه سر هرچیزی اولش سخت گیری کنه به قول معروف میگه به مرگ بگیره تا به تب راضی شی منظورم اینه که الان دیگه دعواهامون سر مسائل مالی نیست اون ادمیه که حاضره بخاطر بچش هرکاری بکنه چون نسبت به موجودی به نام بچه بسیار بسیار متعهده ولی روز اول که فهمید من باردارم بنا به سیاستهای غلط خودش خواست ذهر چشم بگیره ولی واقعیت اینه حتی اگه من بعد از زایمانم دیگه نرم سرکار و از نظر مالی کمکش نکنم اون اعتراضی نداره
5- در مورد استرسهام من تو محیط کارم یه خورده تنش دارم مثلا این چند روزه اخیر با مدیرم contact داشتم و دیروزه یه دعوای حسابی باهاش کردم حالا بگذریم
درکل به صلاح خودم و اون بچه و زندگیم میدونم زودتر از شرش راحت شم والا یه ی روز من تنها از این زندگی بیرون میرم و اونو مادربزرگ و پدرش بزرگ میکنند
از زندگی زناشوییم لذتی نبردم که رغبتی به ادامه اون داشته باشم از لج بازی و زور گویی خسته شدم دیگه توان ادامه دادن به این ستیزو ندارم ترجیح میدم بقیه عمرم تنها یا با مادرم باشم اونطوری ارامش بیشتری خواهم داشت و از زندگی بیشتر لذت میبرم
ساناز عزیزم مرسی که بهم سر میزنی و به فکرمی
مریم جان مرسی که برام نوشتی ولی واقعیت اینه زمانی که ادم یه چیزیو نداره براش دست نیافتنیه منم وقتی شوهرم مخالفت میکرد من بیشتر دوست داشتم بچه دار شم و بعدشم مشکل داشتم و یچه دار نمیشدم همه اینها باعث شد بچه دار شدن یه ارزو شه واسم ولی امروز چشمم به روی واقعیت باز شده و متاسفانه دیر باز شده
و مسئله بعدی اینکه همون روزهای اول که شوهرم چندبار میگفت بچه رو نمیخواد مستقیم نگفت بندازش چون اون با سیاست تر از این حرفهاس ولی حتی اون حرفشم از ته دل نبود اون اعتقاد داره اگه تصمیم گرفتی و یه موجود بی گناه به این دنیا دعوت کردی حق نداری جونشو بگیری و بکشیش کاریم به مسائل مذهبی و شرعیش نداره میگه نمیتونم تحمل کنم یه موجود کوچولو و ضعیف و بی گناهو دکترها با بی رحمی بکشن و از بین ببرنش حتی فکرشم دیونش میکنه
از همه دوستای خوب میخوام اگه دکتریو میشناسید که میتونه این کارو بکنه به من بگین ازتون خواهش میکنم در غیر اینصورت عواقب خیلی بدی برام خواد داشت
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه جان بازم که شما داری حرف خودتومیزنی!!!!
پست 42 آقای sci رو واقعا خوندی؟فکر کردی روش؟
احساس میکنم فقط خوندی و سریع رد شدی و پاسخ دادی. نه؟
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
جناب sci این موردو فراموش کردم بگم من خیلی تلاش کردم این افکارو از خودم دور کنم و اروم شم ولی نمیشه، مثلا از نظر تغذیه کاملا به خودم میرسم و شوهرم خیلی هوامو داره چه بسا از وقتی باردار شدم رفتارش هم بهتر شده پارک میریم سینما میریم رستوران میریم شنا میرم با خالم و با دوستام دردودل میکنم میبینید من دارم تلاش میکنم پس من احساسی تصمیم نمیگیرم با منطقم به این نتایج رسیدم
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
خانم ترانه،
محبت كنيد يك بار ديگه پستي كه براي شما گذاشتم رو بخونيد...پست شماره 42
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
سلام خانوم با توجه به همه این حرفها خودت گفتی که مشکل داشتی و یه مدتی باردار نمیشدی. اصلا فکر کردی اگه این بچه رو سقط کنی و دیگه هیچ وقت نتونی باردار بشی میخوائی چیکار کنی؟؟ هم سقط عوارض شدیدی روی شما داره و هم اینکه شما خودت هم مشکل داشتی . به این لطفا فکر کن. موفق باشی.
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
جناب SCI من چند بار پست 42 شمارو با تعمق خوندم و بهش فکر کردم شما کاملا درست میگید و من شمارو بعنوان مشاور قطعا پذیرفتم و قبول دارم ولی یه موضعیو شما نادیده گرفتید اینکه اگه این مسائل واقعا فقط بخاط وضعیت فیزیولوژی من نبود چی اگه عاقبت پشیمونی بود چی؟
شاید اینو بهتون نگفتم که من در ازدواج قبلیم یبار دیگه این حسو تجربه کردم و دچار این مشکل شدم و سریع رفتم و بچه رو سقط کردم و بعدش که از همسر سابقم جدا شدم همه بهم گفتند چه کار خوبی کردی اگه اون بچه الان وجود داشت مشکلاتت چندین برابر بود و تا امروز به هیچ وجه از کارم پشیمون نشدم و خیلی هم راضیم چون اون زندگی که من داشتم نابود شده بود
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taranee
جناب SCI من چند بار پست 42 شمارو با تعمق خوندم و بهش فکر کردم شما کاملا درست میگید و من شمارو بعنوان مشاور قطعا پذیرفتم و قبول دارم ولی یه موضعیو شما نادیده گرفتید اینکه اگه این مسائل واقعا فقط بخاط وضعیت فیزیولوژی من نبود چی اگه عاقبت پشیمونی بود چی؟
شاید اینو بهتون نگفتم که من در ازدواج قبلیم یبار دیگه این حسو تجربه کردم و دچار این مشکل شدم و سریع رفتم و بچه رو سقط کردم و بعدش که از همسر سابقم جدا شدم همه بهم گفتند چه کار خوبی کردی اگه اون بچه الان وجود داشت مشکلاتت چندین برابر بود و تا امروز به هیچ وجه از کارم پشیمون نشدم و خیلی هم راضیم چون اون زندگی که من داشتم نابود شده بود
ببخشیدا
ولی واقعا ناراحتم از دست هموطنام که راحت با جون یه انسان بازی میکنند و این کار اینقدر براشون عادیکه دفعه دوم و یا سومشونه ( خوبه داریم تو یه کشور اسلامی زندگی میکنیم)
خب شما که علاقه ای به بچه نداشتید چرا حامله شدید؟
در ضمن اینها نظرات شخصی اینجانب است و ربطی به مشاوره ندارد
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
خواهرم،
شما نوشتيد :
اینکه اگه این مسائل واقعا فقط بخاط وضعیت فیزیولوژی من نبود چی اگه عاقبت پشیمونی بود چی؟
نكته اي كه بسيار مهمه اينه كه براي شما تصميم گيري در حال حاضر در رابطه با مسائل مهم توصيه نمي شه چرا كه به دليل افسردگي بارداري شما، تصميمات شما هيجان زده و شتاب زده خواهد بود و عاقبتش پشيموني است. هيچ كس نمي تونه به شما بگه چه اتفاقي خواهد افتاد و آيا احساس قبلي شما صحيح بوده يا خير و يا اين احساس كنوني تا چه اندازه منطقي است... اما مي شه گفت كه با توجه به توصيفاتي كه مي فرمائيد اين احساس چيزي جز علائم افسردگي در تريمستر اول نيست و به مرور زمان بهتر مي شه
اگر اين تصميم رو مي خواستيد قبل از حاملگي بگيريد، مي تونستم بگم كه به هيچ وجه وضعيت فيزيولوژيك شما بر اون تاثيري نداشته... اما در وضعيت كنوني واقعا نمي توانيد از شر افسردگي حاملگي نجات پيدا كنيد به دليل اينكه مسائل هورمونال شما اين رو ديكته مي كنند به بدن شما و بسياري موارد ديگه! و شما علائمش رو آشكارا داريد!
اما در رابطه با تصميم شما من عرض كردم كه بايد از دو جنبه نگاه كنيد چرا كه در موقعيت قبلي قرار نداريد!
1. شما بايد تصميم مهمي بگيريد چون در سن قبلي نيستيد و شايد اين سقط كمترين تاثيرش بر بدن شما، محروميت ابدي از مادر شدن باشه، از پزشك متخصص زنان خودتون بپرسيد براتون كاملا روشن مي كنند
2. از نظر رواني به نفع شما نيست اين سقط جنين لذا حتما بايد مشاوره روانشناسي بگيريد
به حرفهام باز هم خوب فكر كنيد و سوال بپرسيد
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
جناب sci میدونید چه حسی دارم؟
دلم میخواد مثل یه پرنده ازاد باشم و هرکجا دلم میخواد برم دلم میخواد هیچ چیز و هیچ کس مانع من نشه و تا اخر عمرم اصلا دلم نمیخواد این حالتو تجربه کنم و باردار شم خیلی زشتو بده از ریخت و قیافه افتادم بی حال و حوصله ام حال تهوع دارم لباسی که دوست دارم نمیتونم بپوشم و خیلی مسائل دیگه کلا به این نتیجه رسیدم که اینهمه عذابو تحمل کنم تا بیاد دنیا بعدش یه عمری اسیر شم تا بزرگ شه و بعدشم بره دنبال زندگیش خوب این چه قانونیه؟ کجاش خوبه این وسط سهم من چیه؟ عذاب و عذاب؟اصلا نمیخوام طعم به قول معروف شیرین مادر شدنو بچشم و نظر من اینه اگه من الان یه گناه مرتکب شم یه موجودی که تو این دنیای بی رحم نیومده از بین ببرم به مراتب خیلی گناهش کمتر از وقتیه بدنیا بیارمش خودم عذاب بکشم اونم عذاب بکشه
ایا بچه ای که تو یه محیط پر تنش بزرگ شه از نظر شما سلامت روحی روانی داره؟ ایا در حق اون بچه ظلم نیست بیاریش و مدام بهش استرس وارد شه و شاهد دعواهای شدید زدوخورد بحثهای شدید پدر مادرش بشه؟
و اینم بگم شوهر من مردیه به شدت قدرت طلب و زورگو اصلا از اینکه زور بگه احساس خوبی داره پس نمیتونه ذاتشو و طبیعتشو عوض کنه
یه مثال میزنم براتون:
3 ماه پیش با شوهرم سر رفتنش به بام تهران با دوستش بحثمون شد، چرا؟چون از روز اول زندگی قانونی گذاشت که دوست از زندگیمون حذف شه واسه هردوتامون و بهتره خودمون دوست همدیگه باشیم تا یه شخص دیگه این یه توافق بود و منم از خیلی دلبستگیهام و رفت واومدام صرفنظر کردم پس من وقتی تصمیمشو دیدم حق داشتم که مخالفت کنم البته اینم بگم اول ایشون رفتند با دوستشون برنامه گذاشتند واسه صبح زود بعدش با من درمیان گذاشتند منم با دلیل براش توضیح دادم که راضی نیستم اونم گفت میخوای کنسلش کنم کفتم نه دیگه تا عید برنامتو گذاشی نمیشه کنسلش کنی چون میدونستم اگه بخاطر من کنسلش کنه بعدش یه عمری میخواد منت بزاره و سرش بحث کنه خلاصه قرار شد 1 هفته باهاش بره و دیگه نره 2 روز اول رفت من چیزی نگفتم روز 3 حالم گرفته شد و اعتراض کردم اخه اون موقعها شوهرم و زندگیم خیلی برام مهم بود و شوهرمو دوست داشتم بعدش که من اعتراض کردم برخورد و جواب بدی شنیدم و بحث و دعوا شد ساعت 5 صبح کار به سرو صدا و کتک کاری رسید از نوع شدید میگفت داری واسه من قلدری میکنی میخوای با قلدر ی به من بگی نرو منم نابودت میکنم اونروز رفت و بعدشم اشتی کردیم و رفت به دوستش گفت خانومم ناراحت میشه دیگه نمیام همه چی خیلی خوب تموم شد ولی 1 هفته بعدش باز سر یه موضوعی دعوامون شد منم از خونه واسه اولین بار رفتم بیرون 2 شب نیومدم و تموم این 2 شب فکر کردمو عذاب کشیدم بعدش اس ام اس داد که خیلی دلم برات تنگ شد این خونه بدون تو قبرستونه ازت خواهش میکنم هرجا هستی زود برگرد خونه منم برگشتم بازم روابط عاشقانه و ابراز علاقه بعدش گفت من شب اولی که نبودی، خونه نبودم با دوستام رفنم باغ (برای اولین بار) گفتم عوض اینکه بشینی با خودت خلوت کنی به مشکلاتمون و راه حلش فکر کنی رفنی تفریح گفت اره چرا خودمو داغون کنم و غصه بخورم تازه از امروزم با دوستام تصمیم گرفتم یه شب درمیون بریم باشگاه از ساعت 7 تا 11 شب از اون روز من فهمیدم خیلی از خود گذشتگی الکی کردم واسه این زندگی و اونم گفت میخوام تلافی کنم چون نزاشتی با دوستم برم بام کاری کردی به دوستم گفتم دیگه نمیام.
3 ماهه من شبها تنها شام میخورم مبخوابم و غصه میخورم و این مرد اصلا به روی خودش نمیاره سر همین موضوع اختلافات زیادی بوجود اومد ولی نخواست از موضعش کوتاه بیاد تازه میگفت تا اخر عمرم میخوام به این روش ادامه بدم و اگه لازم بدونم هر شب میرم، راستش از اون موقع تا حالا ازش متنفر شدم متاسفانه همون موقع من باردار بودم ولی هنوز مشخص نشده بود 3 ماه منو عذاب داد امروز صبح اعتراف کرد که من انتقام بدی ازت گرفتم کاری که تو کردی تاوانش یه همچین انتقام سنگینی نبود وقتی دیدم زنم ضعیف شده و دارم جلو چشام از بین میره بخاطر انتقام یا سیاست غلطم خیلی ناراحت شدم
پس لطفا به من حق بدین ازش متنفر باشم نخوام دیگه ببینمش نخوام باهاش گره بخورم
خیلی خیلی ببخشید من خیلی حرف زدم درد و دلام زیاد بود
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه جان
اولا اون کسی که گفته سقط بچه حرامه نگفته اگه محیط بد بود میتونید سقط کنید
ثانیا ماها که نمی تونیم بگیم کدوم گناه سنگین تره
ثالثا اگه این حرفت درست باشه پس هر کسی بچه شو تو هر سنی به بهونه محیط ناسالم و پرتنش می تونه بکشه
رابعا شما اگه واقعا دوست نداشتی حس مادر بودنو(که البته بعید می دونم.تاپیک قبلیت اینو نمی گه)باید احتیاط کامل می کردی تا باردار نشی
در پایان می خوام بگم که به نظر منم به دلیل تغییرات دوران بارداریست که اینقدر روحیت خرابه.
ترانه تو نباید صورت مسئله رو پاک کنی به فکر ساختن باش
وقتی یه قراری اشتباهه باید تا آخر پاش وایساد؟ حالا شما دو تا اشتباه کردین به هم قول دادین با دوستا قطع رابطه بشه.تو باید این مسئله رو مدیریت می کردی.نه با دعوا.می تونستی به نفع خودت هم استفاده کنی خودتم با دوستات رفت و آمد کنی.باور کن روی روحیه خودت هم موثره
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
دوست عزيز taranee
به نظر خودتان زيادي حساس و زود رنج (ببخشيد ناز نازي نيستيد)؟
بابا يك نگاه به پدر و مادرهاي خودمان بكنيم همين كه سنشان بالا مي رود تحمل همديگر را ندارند و مي خواهند چند ساعت دور از هم نفس بكشند
مشكل اين است كه اون قرار اوليه غير منطقي و نامعقول بوده (حال از طرف هر كسي مي تواند مطرح شود مهم نيست) حالا مي خواهي به زور شرط غير منطقي را در خانه اعمال كني بكن بعدا هم گيس و گيس كشي و بعد دادگاه و بعد فاتحه
همه ما نياز داريم با دوستان رفت و آمد داشته باشيم مردها نياز دارند زماني را با دوستان باشند و يا با خودشان خلوت كنند
شما اشتباه كردي روابطت را بادوستانت قطع كردي مي تواني روابط تازه ايجاد كني و يا دوستان قديمي با يك زنگي تجديد ديدار كني
نگو 3 ماه تنها شام خوردم بگو سه ماه راحتر بودم چند تا ظرف كمتر شستم (بابا ول كن شوهر ذليلي رو)
اگر مي خواهي زمان بيشتر با شوهرت بگذراني بهتر است به او محبت كني ( از همان محبت هايي كه مادرانمان مي كردند ;) منظورم خر كردن شوهر است (با عرض معذت از آقايان بزرگوار و ارجمند)
بهتر است مثل يه خانم خوب به فكر بچه داري باشي زياد هم جيغ ويغ نكني و به پر و پاي شوهرت نپيچي (اينطوري فقط شوهرت را فراري مي دهي)
راستي بام تهران كجاست؟؟؟
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
بهتره یه مقدار به عاقبت کاری که میکنید فکر کنید.
یک بچه را که بی مادر رها کردید و به خاطر اعتیاد از همسرتون جدا شدید و بچه را دادید به پدر معتادش !!! واسه این که راحت باشید. اینکه اون بچه چی میکشه هم ...
یکی را هم که قبلا سقط کردید.
این یکی را هم که روزی هزار بار نقشه قتلش را می کشید.
<strike>برخلاف دوستان من میگم باید هم این بچه را سقط کنید.</strike>
ویرایش مدیر همدردی
شما هنوز بعد از ۳ بار حاملگی، می گید زشت شدم و از کارو زندگیم نمیتونم به خاطر بچه بزنم و ....
لطفآ چند بسته قرص پیشگیری تهیه کنید و در آرامش زندگی کنید.
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
نقل قول:
برخلاف دوستان من میگم باید هم این بچه را سقط کنید
پیدا جان واقعا اعتقادت اینه که باید بچه رو سقط کنه؟:320:
تو هم که ازش می خوای صورت مسئله رو پاک کنه.لطفا یه راه حل بده ازین حال بیاد بیرون و از تصمیمش منصرف شه
البته شاید من اشتباه متوجه شدم آخه راهنمائی هات متناقضه.اما اگه واقعا می گی باید بچه رو سقط کنه باهات مخالفم
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
رایحه جان
<strike>این خانوم ۳ بار مادر شدن را امتحان کرده و هر ۳ بار هم ...
به نظر شما مشکلش اساسی نیست؟
این جور چیزها به راحتی قابل تغییر نیست. بهتره یه آدم دیگه رو هم الکی به این دنیا نیاره.
خودش که میگه سقط واسش راحته. چرا الکی تشویقش میکنید یکی را بدبخت کنه؟ هنوز حتا نمیدونه میخواد با شوهرش زندگی کنه یا نه. کلا تکلیفش با خودش معلوم نیست، چه برسه به یکی دیگه. </strike>
ویرایش مدیر همدردی
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
سلام دوستای خوبم
مرسی از راهنماییهاتون
و اما خانوم پیدا ممنون که اینقدر راحت در مورد زندگی دیگران نظر میدید و متهم میکنید خدمت شما عرض کنم من به هیچ عنوان بچمو رها نکردم و دست پدر معتاد ندادم شما لازم نیست حس مادری به من یاد بدید من چند سال بخاطر بچم در شرایط خیلی بدی زندگی کردم و از نظر جسمی و روحی خیلی صدمه دیدم ولی از اونجایی که من تک فرزند بودم از بدو تولد پسرم پدر و مادرم علاقه شدیدی به پسرم داشتند و من و پسرم بیشتر وقتها پیش اونها بودیم بهمین دلیل پسرم شدیدا وابسته به پدر و مادرم هست و من تا قبل از ازدواجم با پسرم و پدر و مادرم زندگی میکردم دلیل اینکه تو بعضی تاپیکها گفتم از پسرم دورم پیشم نیست چون من چند سالی بدلیل ادامه تحصیل ایران نبودم و از پسرم دور شدم و الانم که برگشتم اونها از من دورن ولی پسرم در یه شرایط بسیار عالی بسر میبره و بهترین جای دنیا زندگی میکنه و پیش عزیزترین ادمهای من یعنی پدر و مادرم هستند
سقط دومم بسیار کار سنجیده و خوبی بود و لازمه بدونی به دوره حاملگی نرسید تا قبل از 20 روز دفع شد پس من چیزی از حاملگی نفهمیدم
الانم اگه دارم تصمیم میگیرم این بچه رو سقط کنم چون منطقی فکر میکنم نه احساسی و نمیخوام تا اخر عمرم عذاب بکشم دوره پدر و مادرهامون و بسوز وبساز دیگه تموم شده و یه زن حق داره به حق واقعیش به عنوان یه انسان برسه و من هرگز قبول نمیکنم از حقم بگذرم که زندگی کنم میخوام زندگی کنم نمیخوام که یه عمر تحمل کنم و گذشت کنم و کوتاه بیام
سارا جون در جواب حرفتون باید بگم منم دوست دارم با دوستام در ارتباط باشم و خوش باشم منم نمیخوام مدام کنار همسرم بشینم و بحث کنیم ولی جالبه بدونی شوهرم این نسخه رو فقط واسه خودش میپیچه به منم میگه برو با دوستات ولی فقط در حد حرف کافیه منم با دوستام قرار بزارم یا جایی بریم با سیاست کاری میکنه که از دماغم دربیاره ، اسم هر کدوم از دوستای خوبمو میارم میگه من از اون خوشم نمیاد حتی خونه خالم میرم وقتی برمیگردم مدام بهم تیکه میندازه میگه اصلا ازش خوشم نمیاد
شما بگین من چکار کنم ؟ اینم بگم که جدیدا از نبودنش تو خونه خیلی احساس خوبی دارم از تنهاییم واقعا لذت میبرم و اینو به خودشم گفتم یاد دوره شاهانه مجردیم می افتم
در اخر از مدیریت محترم سایت خواهش میکنم به افرادی که کارشناس نیستند لطفا اجازه ندین در مورد شخصیت دیگران اظهار نظر کنند من مشکل دارم اومدم اینجا اروم بشم نیومدم که شخصیتمو زیر سوال ببرند
بسیار متشکرم - ترانه
ضمنا خانم پیدا ازتون خواهش میکنم دیگه درمورد تاپیک من اظهار نظر نفرماییدو انرژیهای منفیتونو بیشتر از این به من وارد نکنید
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
سلام:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taranee
خط قرمز من در زندگی اعتیاد و خیانت هست در این 2 مورد هرگز حاضر به ادامه زندگی نخواهم بود، در زندگی اولم هم بدلیل اعتیاد جدا شدم و اما در مورد همسر فعلیم وقتی نقاط مثبت و منفیشو رو کاغذ مینویسم، +ها خیلی بیشتره و مهمترینش وفاداریشه و مطمئنا با یاد گرفتن مهارتها و فنون حرف زدن میتونم مشکلات فعلیمو حل کنم و در مورد زندگی قبلی همسرم به نظرم مردی که سالمه تحصیلکردس اهل زندگی و خونوادس کار خوب داره و وفاداره اگه زنش جدا شه میشه گفت مشکل عمده از زن بوده چون یه آدم عاقل این همه حسنو نادیده نمیگیره و بخاطر جرو بحثی که منجر به دعوا و کتک کاری میشه بره طلاق بگیره با کمی درایت میتونه این مشکلو حل کنه .
ترانه جان حرفای 4 ماه پیش خودت رو در مورد زندگیت و همسرت مجددا بخون . میبینی که خودت بهتر از هر کس دیگه ای راهکار شرایط فعلیت رو میدونی و فقط بخاطر شرایط جسمیت تا حدودی تصمیمات و اراده ترانه چند ماه پیش رو فراموش کردی.
:72::72::72:
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه،
من در پستهاي قبلي هم نوشتم كه شما نمي تونيد در اين شرايط تصميم اساسي بگيريد!! دقت مي كنيد به عرض من؟ هر تصميم مهمي بگيريد چه سقط و چه نگه داشتن بچه... نتيجه اش جز پشيموني چيزي نيست!پس دقت كنيد به پستي كه براي شما گذاشتم... ما دو طرف مختلف رود نيستيم... هر دو يك طرف هستيم و من مي خوام شما بدون خطر از اين رود رد بشيد...چه با بچه! چه بي بچه!
پس نه هدفم از نوشتن براي شما تشويق به نگه داشتن بچه است... نه سقط اون رو توصيه مي كنم! براتون نوشتم كه بايد تمامي جوانب رو در نظر بگيريد...اين تصميمي كه داريد مي گيريد كمترين تبعاتش براي شما هرگز بچه دار نشدنه! نه حداكثر ! پس دقت كنيد...
افسردگي بارداري شما رو داره از پا در مياره... يكي از نشانه هاش همين حرفهايي كه مي زنيد كه قبلا هم براي شما نوشتم! اينكه از شوهرتون خوشتون نمي آد، از خونتون، از اطرافيان، حتي گاهي از ديدن خودتون در آينه احساس خوبي نداريد... اينها همه نشان همين افسردگي است نه يك احساس واقعي و منطقي!
بي شك اگر مصمم بوديد تا امروز بچه اي در كار نبود.. شما شك داريد چون از يك طرف همين حرفها رو مي زنيد كه همش دردسره! بد بخت مي شم! بيچاره شدم رفته! از همين الان هم از استيل خودم خارج شدم..از طرف ديگه بچه رو دوست داريد و مي خواهيدش!!
من به جاي شما تصميم نمي گيرم! و هيچ كس هم اين كار رو نخواهد كرد/ من به شما دورنمايي از وضعيتي رو سعي مي كنم نشون بدم كه در آينده شايد باهاش مواجه بشيد...براي همين سقط اين بچه رو به شما توصيه نمي كنم و شايد اگر سن شما كمتر بود و تجربه هاي قبلي نبود مي گفتم سقطش كنيد!
فعلا توصيه مي كنم در رابطه با طلاق و جدايي فكر نكنيد!! اون قرار رو كه با دوستانتون در ارتباط نباشيد هم من همينجا فسخ مي كنم... به جاي بچه، اين بچه بازيها رو سقط كنيد! با هر دو شما هستم هم خانوم هم آقا!
براي تصميم قطعي شما بي شك نياز به مشاوره روانشناسي و پزشكي داريد
اما فعلا:
- افكار منفي رو از خودتون دور كنيد و اصلا به اين فكر نكنيد كه مي خواهيد بچه رو نگه داريد و يا نه
- يك كاغذ A4 برداريد
++ روي يك طرف بالاي صفحه بنويسيد "اگر نگه دارم" : تمام نكات مثبت رو (نه منفي ها) بنويسيد
روي طرف ديگه بالاي صفحه بنويسيد" اگر نگه ندارم" : تمام نكات مثبت حاصل از نگه نداشتن بچه رو بنويسيد ضمن اينكه پايين اين صفحه حدود يك سوم پايين صفحه بنويسيد" اگر سقط كنم" : تمام مشكلاتي كه از اين بابت براي شما ( نه زندگي شما،بلكه شخص شما) ايجاد مي شه رو بنويسيد!
++ به شوهرتون هم بگيد اين كار رو انجام بدهند ( ايشون اون يك سوم "اگر سقط كنم" رو ندارند)
اين تكليف رو فورا انجام ندهيد و زمان بگذاريد براش
-- در نهايت ببينيد نكان مثبت كدوم طرف بيشتره و تصميم بگيريد!
(در معايب سقط وضعيت جسمي و توصيه هاي پزشكي رو كه قبلا به شما شده و احتمالات افسردگي بعد از سقط رو كه شايد هم شديد باشه در نظر بگيريد.)
سوالي داشتيد، بپرسيد
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
صبا جون مرسی یکه بهم یاداوری کردی خودمم این حرفمو قبول دارم من واقعا عاشق شوهرم و زندگیم بودم و از عشق زیادی که به زندگیم و شوهرم داشتم بچه دار شدم چون حس میکردم اگه یه موجود عزیز بین ما مشترک باشه رابطمون خیلی قشنگ تر میشه و میخواستم یه پیوند ابدی بینمون باشه ولی امروز که دارم مینویسم نسبت به شوهرم خیلی بی احساس شدم دوسش ندارم ازش وحشت دارم از بحث کردن باهاش عذاب میکشم اصلا دوست دارم نیاد خونه باورتون نمیشه ولی واسه عیدم برنامه ریزی کردم تنها برم مسافرت که نبینمش دست خودم نیست صبا جون دارم عذاب میکشم انگار تو زندونم میخوام زودتر پر بکشم برم امن ترین جای دنیا پیش خونوادم دلم تنگ شده
تورخدا بگین چکار کنم اصلا از خونم خوشم نمیاد دوست ندارم از سر کار برم خونه وقتی هم میرم دپرس و ساکت میشینم یه گوشه
جناب SCi مرسی که بهم سر میزنید
راستش من راه حلشو دیروز پیدا کردم که چطور سقط کنم و از دیروز دنبالشم احتمالا اون دارو رو امروز پیدا میکنم و قراره فردا استفاده کنم نمیدونم چی پیش میاد یه کم خطرناکه و این کارو دارم پنهان از شوهرم انجام میدم ولی تصمیممو گرفتم امروزم تا فردا که وقت دارم میخوام به حرفتون گوش بدم و نکات + و - رو بنویسم گرچه هرشب همه اینارو تو ذهنم با خودم مرورو میکنم باز میبینم سقط خیلی بهتره ولی به شرطی که مشکل جدی برام پیش نیاد و واقعا عمل سقط انجام بشه خدای نکرده یه بچه ناقص رو دستم نمونه
برام دعا کنید
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه خانم عجله نکن عزیزم.:316:
می دونستی که تو سقط های به این روش و به صورت غیر قانونی امکان مرگ مادر هم وجود داره؟:302:
خانمی چند روز به خودت فرصت بده و حتما پیش یه مشاور بالینی برو . این افسردگی دوران بارداری هست که اینطوری اراده و انگیزه و امیدت رو گرفته. اینقدر زود تسلیم نشو ...
حالا که روش سقط رو پیدا کردی 10 روز به خودت زمان بده همه کارایی رو که ممکنه خوشحالت کنن رو تو یه برنامه ریزی 10 روزه بگنجون و بعدش تصمیم نهایی رو بگیر .
حتما حتما به یه روانشناس مراجعه کن و بعد اقدام کن .
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه جان بهت تبریک میگم
نمیخواستام چیزی بنویسم،چون زیاد نمیتونم درست مشاوره بدم.
ولی انگار یه حسی همش بهم میگفت برا مامانم بنویس که منو نابود نکنه.
عزیزم،یه موجود بی گناه در وجودت هست که هیچ جوری نمیتونه از خودش دفاع کنه،از تیغ جراحی نمیتونی فرار کنه،انگار یکیو بگیرن بزور سرشو بزنن. چجور دلت میاد آخه!
منم شوهرم تا ۶ ماهگی همش میگفت بچهرو بنداز،من بچه نمیخوام.ولی من محکم گفتم نه،بچه تو جسم مانعه و در امانه!
حالا که بچه دنیا اومده ،اینقدر که خودش نگرانه مریض نشه،گریه نکنه هیچ کس نگران نیست. حالا من اصلا عذاب وجدان ندارم چون من نخواستم سقطش کنم. محکم وایسادم گفتم اگر هم جدا بشم بچهمو خودم بزرگ میکنم،چون بالاخره ما تصمیم گرفت بودیم که بیاد،حالا نامردیه که وسطش بگم حالا که اومده پس میندازمش!
تو مادرشی پس حفظش کن، دلیل نمیشه تقی به طوقی خورد بگی اگه میگی بندازش میرم میندازمش.
ایشالا از این فکر شیطانی بیای بیرون
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
هیچ جنایتی بدون تبعات برای جنایتکار نیست :305:
گرفتن جون یک انسان در هر موقعیت سنی که باشه از یک جنین گرفته تا یک پیر فرتوت ، یک جنایت است که امکان نداره خون بیگناه آفت جان کسی که به خودش حق میدهد او را بیگناه از بین ببرد نشود .
اگر بعد از اینکار گرفتار خیلی مصائب ، مشکلات ، بیماریها ، دردسرها و .... در زندگیت شدی ، وقتی گاه از خودت سئوال کردی چرا این همه بلا سرم میاد ، راه دوری نمیخواد بری تا بفهمی ، فقط یادت بیاد که یک انسان را تو خواسته یا ناخواسته اجازه دادی از طریق وجود تو پا به این دنیا بگذارد ، اما چیزی نگذشته تصمیم گرفتی بی رحمانه او را که بی گناه بود بکشی .
سقط جنین یعنی قتل نفس
و شمایی که تصمیم به سقط گرفتی ، یک قاتل بالقوه ، وقتی اقدام کردی بافعل محسوب می شوی.
سرای همدردی جای قاتلین نیست ،اگر روزی چنین کردی بهتره از همدردی هم بروی ، مگر زمانی که بخواهی بیایی از تبعاتی که گرفتارش شده ای برای عبرت دیگران بگویی .
جای نگرانی دارد ، خدا بهت رحم کنه شاید به خودت بیایی .
.
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
عزیزم
به حرف صبا گوش بده. حالا که دارو رو داری کمی بیشتر صبر کن. هر وقت صد در صد مطمئن شدی که اسیبی چه از لحاظ روحی و چه جسمی بعد از سقط برات وجود نداره بعد استفاده کن.
اما فکر می کنی چطور می تونی صد در صد اطمینان رو پیدا کنی؟
مطمئنا خودت مرجع با صلاحیتی برای اینکار نیستی. چون تو نه پزشکی که مضرات این سقط رو بتونی بدونی و نه از لحاظ روحی در شرایط خوبی هستی.
راستش تو حتی قبل از سقط هم به طور واضح به نظر تمام کسانی که اومدن تو تاپیکت دچار افسردگی هستی و به احتمال خیلی زیاد این افسردگی بعد از سقط بیشتر خودش رو نشون بده. ولی باز برای اینکه صد در صد در مورد این مساله هم مطمئن بشی باید به یک روانشناس مراجعه کنی.
در مورد دارو خیلی از داروها (اکثرشون) اثر کاملی ندارند و وابستگی خیلی زیادی به مرحله ای که در اون قرار داری دارند. یعنی خیلیهاشون در زمان مصرف حتما باید زیر نظر پزشک باشی. می دونی ممکنه اسیب خیلی بدی به جسم خودت وارد بشه. فقط اگر یک در صد هم احتمال این اسیب رو بدی ....
در اخر میگم که مواظب خودت، همسرت و نی نی ای که می تونه زندگیت رو بر عکس اونچه فکر می کنی پر از شادی کنه باش. از خدا می خواهم زندگی سه تا تون رو حفظ کنه.
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taranee
سلام دوستای خوبم
مرسی از راهنماییهاتون
و اما خانوم پیدا ممنون که اینقدر راحت در مورد زندگی دیگران نظر میدید و متهم میکنید خدمت شما عرض کنم من به هیچ عنوان بچمو رها نکردم و دست پدر معتاد ندادم شما لازم نیست حس مادری به من یاد بدید من چند سال بخاطر بچم در شرایط خیلی بدی زندگی کردم و از نظر جسمی و روحی خیلی صدمه دیدم ولی از اونجایی که من تک فرزند بودم از بدو تولد پسرم پدر و مادرم علاقه شدیدی به پسرم داشتند و من و پسرم بیشتر وقتها پیش اونها بودیم بهمین دلیل پسرم شدیدا وابسته به پدر و مادرم هست و من تا قبل از ازدواجم با پسرم و پدر و مادرم زندگی میکردم دلیل اینکه تو بعضی تاپیکها گفتم از پسرم دورم پیشم نیست چون من چند سالی بدلیل ادامه تحصیل ایران نبودم و از پسرم دور شدم و الانم که برگشتم اونها از من دورن ولی پسرم در یه شرایط بسیار عالی بسر میبره و بهترین جای دنیا زندگی میکنه و پیش عزیزترین ادمهای من یعنی پدر و مادرم هستند
سقط دومم بسیار کار سنجیده و خوبی بود و لازمه بدونی به دوره حاملگی نرسید تا قبل از 20 روز دفع شد پس من چیزی از حاملگی نفهمیدم
الانم اگه دارم تصمیم میگیرم این بچه رو سقط کنم چون منطقی فکر میکنم نه احساسی و نمیخوام تا اخر عمرم عذاب بکشم دوره پدر و مادرهامون و بسوز وبساز دیگه تموم شده و یه زن حق داره به حق واقعیش به عنوان یه انسان برسه و من هرگز قبول نمیکنم از حقم بگذرم که زندگی کنم میخوام زندگی کنم نمیخوام که یه عمر تحمل کنم و گذشت کنم و کوتاه بیام
سارا جون در جواب حرفتون باید بگم منم دوست دارم با دوستام در ارتباط باشم و خوش باشم منم نمیخوام مدام کنار همسرم بشینم و بحث کنیم ولی جالبه بدونی شوهرم این نسخه رو فقط واسه خودش میپیچه به منم میگه برو با دوستات ولی فقط در حد حرف کافیه منم با دوستام قرار بزارم یا جایی بریم با سیاست کاری میکنه که از دماغم دربیاره ، اسم هر کدوم از دوستای خوبمو میارم میگه من از اون خوشم نمیاد حتی خونه خالم میرم وقتی برمیگردم مدام بهم تیکه میندازه میگه اصلا ازش خوشم نمیاد
شما بگین من چکار کنم ؟ اینم بگم که جدیدا از نبودنش تو خونه خیلی احساس خوبی دارم از تنهاییم واقعا لذت میبرم و اینو به خودشم گفتم یاد دوره شاهانه مجردیم می افتم
در اخر از مدیریت محترم سایت خواهش میکنم به افرادی که کارشناس نیستند لطفا اجازه ندین در مورد شخصیت دیگران اظهار نظر کنند من مشکل دارم اومدم اینجا اروم بشم نیومدم که شخصیتمو زیر سوال ببرند
بسیار متشکرم - ترانه
ضمنا خانم پیدا ازتون خواهش میکنم دیگه درمورد تاپیک من اظهار نظر نفرماییدو انرژیهای منفیتونو بیشتر از این به من وارد نکنید
دوست عزيز ترانه خانم
من معذرت مي خواهم كه دير جواب مي دهم، من پستهاي قبلي شما را نخوانده بودم و در جريان زندگي شما نبودم، اين درست است، كه شما فكر خودتان باشد ( اين همان حس بقا است) ولي قبل از سقط بچه اول درست فكر كنيد كه از زندگي دنبال چه چيزي هستيد؟
مطمئن باشيد اين بچه هم بميرد كك دنيا هم نمي گزد (اما آيا حقيقتا به نفع شما و آينده تان است؟؟ بهتر است فكر خودتان باشيد)
دوره پدر مادرهايمان نگذشته (داري اشتباه مي كني) براي تغيير يك فرهنگ چندين و چند نسل بايد عوض شود و شما قادر نيستي فرهنگ غالب بر جامعه را تغيير دهي
اين سئوالات را جواب بده
1- آيا مي خواهي از شوهرت جدا شوي؟؟
2- به نظرم شما يك بار ازدواج كرده ايد (شايد دارم اشتباه مي كنم) آيا جدا شدن از همسر دوم وضعيت زندگي بهتري براي شما رقم خواهد زد (موردي را الان در نظر داريد؟؟)
آيا قصد داري خارج از كشور زندگي كني؟؟ (برنامه ات براي دراز مدت چيست؟؟)
دوست گرامي اگر قصد داري با همين همسرت زندگي كني مطمئن باش نگهداشتن بچه به نفع خودتان است (همان ميخ لاي قيچي (باز بگو زمان پدر و مادرمان گذشته) بچه شيريني زندگي است و اوضاع را آرام ميكند ذهن شما را هم از تمركز بر روي همسر باز مي دارد
شما مي گويي شوهرت با سياست وقتي با دوستانت بيرون مي روي از دماغت در مي آورد. اگر پستهاي قبليت را بخواني شما همين كار را بدون سياست انجام مي دهي و از دماغ شوهرت در مي آوري (باز ايشان يك حسني نسبت به شما دارد)
شايد شوهرتان از افراد خاصي در دوستانتان بدش مي آيد (مطمئن باشيد يك منطقي پشت آن هست شايد يك منطق احساسي مثلا شايد با يكي از دوستانتان كه هستيد بعدش رفتارتان با همسرتان تغيير مي كند) با توجه به روحيه حساس شما اين احتمال زياد است. سعي كنيد رفت و آمدهايتان روي زندگي خصوصي تاثير نگذارد و با سليقه همسرتان همخواني داشته باشد
يك تذكر در گوشي: شما ساده هستي و اصلا در رفتارت يك نوك سوزن سياست نداري (چرا به شوهرت مي گويي وقتي خونه نيست راحتي و احساس شاهي ميكني) حتي اين احساس را هم داري به زبان نياور او را از خودت دور مي كني
من اگر جاي تو بودم قبل از اينكه سقط كنم مي رفتم ببينم آيا افسردگي دارم يا نه (خود من وقتي هورمونهايم به هم مي خود بد خلق مي شود و همه رويدادها را تعبير منفي مي كنم. اگر اين حالت مربوط به كاهش سرتونين در مغز باشد به نظرم بهتر است با پزشك مشورت كني و در دوره بارداري تحت نظر باشي
من از آقاي since ممنونم به خدا دارد برايت وقت مي گذارد،
شايد نتوانم زياد برايت پست بزنم اميدوارم در تصميمي كه داري كمي تالل كني تا بعدا از كارت پشيمان نشوي
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
taranee نوشته : میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
اما من فکر میکنم خودت غیر قابل تحمل شدی که داری به یه آدمکش تبدیل میشی. نه شوهرت.
حرام خدا رو حلال نکن.
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
این تاپیک بیش از حد استاندارد طول کشیده و راهکارهای لازمه هم ارائه شده ، لذا قفل می گردد .
ترانه عزیز:
به نظر می رسد شما تصمیم خود را گرفته ای و راهکارها و راهنمایی های دوستان هم برای شما کاربرد نداشته و ندارد و در واقع شما راه خود را می روید ، بنا براین به نظر میرسد در این مورد خود را صاحب نظر می دانید و نیازی به مشاوره ندارید . اگر به عنوان تاپیک توجه کنید در واقع شما نتیجه خود گرفته ای
موفق باشی
.
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه جان اگه تصميمتو گرفته بودي ديگه چه نيازي به مشاوره داشتي ؟ مگه نيومده بودي تا كارشناساي تالار كمكت كنن تا بهتر تصميم بگيري پس چرا وسطش پشيمون شدي ؟فكر نمي كني اينا همش برمي گرده به همون افسردگي دوران بارداري كه آقاي sci گفتن ؟ نمي خواي يه كمي بيشتر تامل و فكر كني ؟
يه كمي آرومتر و صبورتر باش عزيزم تا خداي نكرده پشيمون نشي . :46::72:
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
سلام دوستای خوبم
من از همتون تشکر میکنم که وفت گذاشتید تاپیکمو خوندید و منو راهنمایی کردید
راستش روز 5 شنبه بعد از اینکه دارو را پیدا کردم اون کسی که دارو رو بهم داد گفت این دارو خطرناکه ممکنه اتفاق بدی واسه خودت بیفته ممکنه بچه از بین نره اخرشم بدنیا بیاد ولی ناقص باشه به عواقیش فکر کن و تحت نظر پزشک این کارو بکن کلی فکر کردم و ترسیدم بدون اینکه شوهرم بفهمه این کارو بکنم ترسیدم اتفاقهای خیلی بدی بیفته و شوهرم بفهمه چکار کردم و زندگیمو سیاه کنه خلاصه رفتم خیلی منطقی باهاش صحبت کردم و دلایل زیادی اوردم که اجازه بده برم پیش یه متخصص این کارو بکنم اونم راضی نشد و دعوای شدیدی کردیم اون شب خوابهای عجیبی دیدم به شوهرم گفتم، گفتش اینها همه نشونس که اینکارو نکنی ولی بازم من کل روز جمعه باهاش صحبت کردم التماسش کردم گریه کردم خواهش کردم که راضی شه بالاخره گفت من هیچ کاری ندارم به هیچ وجه راضی نیستم و هیچ مسئولیتی نمیپذیرم هر اتفاقیم برات بیفته به من ربطی نداره گناهشم گردن خودت اگه هم بچه منو کشتی یعنی زندگیمونو نابود کردی و مطمئن باش به زودی از هم جدا میشیم منم همه اینارو قبول کردم شوهرم به مادرم تلفن زد و همه چیو گفت و گفت که دخترتون داره با مسئولیت خودش اینکارو میکنه هر اتفاقیم براش بیفته من مسئول نیستم
رفتم که به این دوره خاتمه بدم اول یه خانم ماما قرار شد تو خونه اینکارو بکنه ولی وحشت کردم رفتم پیش همون متخصصی که قبلا اینکارو برام انجام داده بود اونم سونو گرافیمو دید و گفت بچت الان بدنش غضروفی شده دیگه یه تیکه خون نیست و تو مطب نمیشه همچین کاری انجام داد تو بیمارستان هم که امکان پذیر نیست خلاصه من هرچه اصرار کردم گفت این کار از من ساخته نیست چون به دردسر می افتی و خطرناکه ضمنا این بچه ضربان قلب داره من انجام نمیدم رفتم پیش یه متخصص دیگه اونم همینارو گفت مادرم بهم تلفن زد و خیلی باهام صحبت کرد همه اینها : نظرات 2 تا متخصص و حرفهای مادرم و حرفها و راهنماییهای شما دوستای خوبم رو من تاثیر گذاشت و دلم سوخت واسه اون طفل معصوم تصمیم گرفتم نگهش دارم حتی اگه از شوهرم جدا شدم بازم نگهش دارم پیش خودم
فرشته مهربون سبکتکین عزیز سارا جون دلجو ،ازاده، صبا جون از همتون ممنونم جناب SCI از شما هم صمیمانه ممنونم که وقت گذاشتید
مرسی دوستای خوبم
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taranee
این بچه ضربان قلب داره
نظرات 2 تا متخصص و حرفهای مادرم و حرفها و راهنماییهای شما دوستای خوبم رو من تاثیر گذاشت و دلم سوخت واسه اون طفل معصوم تصمیم گرفتم نگهش دارم حتی اگه از شوهرم جدا شدم بازم نگهش دارم پیش خودم
فرشته مهربون سبکتکین عزیز سارا جون دلجو ،ازاده، صبا جون از همتون ممنونم جناب SCI از شما هم صمیمانه ممنونم که وقت گذاشتید
مرسی دوستای خوبم
:104::104:
:104::104::104:
:104::104:
حالا شدی ترانه گل خودمون
آفریـــــــــــــــــن
خیلی خیلی خوشحال شدم ، اونم از این بابت که با درک و پذیرش مسئولیت و احساس مادرانه ات از این کار منصرف شدی . خیلی خیلی خوشحالم کردی عزیزم .:46::46:
خیلی نگرانت بودم چون در هر صورت آسیب اصلی را به خودت میزدی ، هم جسمی ، هم روحی ، هم مکافاتی . و افسوس میخوردم .
حالا یه تاپیک باز کن در مورد مسائل بین خودت و شوهرت تا بتونیم به کمک هم اینم اصلاح کنی . مطمئن باش می توانی .
همچنین خوب از خودت و بچه مراقبت کن و سعی کن در خصوص مسائل مربوط به دوران بارداری و مراقبتهای خاص از جنین که می تواند در داشتن کودکی سالم و با زمینه رشد تربیتی خوب بهت کمک کنه ، مطالعه کنی . اینکه دوران جنینی را خوب دقت کنی ، در واقع در مسیر تربیت یک فرزند خوب راه میانبر را رفته ای عزیزم
دلم میخواد باز هم بگم خیلی خوشحالم و می بوسمت .
.
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
فرشته مهربونم مرسیییییییییییییییی
واسه همه مهربونیهات و احساسات قشنگت و همدلی و همدردیت ممنونم واسه اینکه سنگ صبورم شدین و کمکم کردین ممنونم واسه اینکه برام وقت گذاشتین و صمیمانه و خالصانه باهام همدردی کردین ممنونم
منم خوشحالم که دوستهای خوبی اینجا دارم و میبوسمت فرشته مهربونم
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
آفرین بهترین تصمیمو گرفتی.:104::104::104::104:
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ممنونم رایحه عشق عزیز
از شما هم خیلی تشکر میکنم که تو این راه همیاریم کردی و باهام بودی
مرسی
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
این تاپیک به خیر و خوبی و خوشحالی به نتیجه رسید
برای گذر روزهایی خوب برای ترانه جان ، و به کام و رضایت شدن زندگیش ، همه با هم دعا خواهیم کرد . و خودش هم همت میکنه تا با انرژی این دعاهای سبز غنچه شکوفه های خوشبختی در زندگیش وا بشه .
ترانه جان اگر دوست داشتی در رابطه با زندگیت و اصلاح وضعیت تاپیک باز کن ، ما همه همراهت خواهیم بود تا به رضایت از خود و زندگیت برسی .
.
-
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
می دونم این تاپیک به نتیجه رسیده اما دلم نیومد ننویسم که چقدر خوشحال شدم و اشکهام از خوندن پستت سرازیر شد. امیدوارم امدن این فرزند به زندگیت برکتهای خدا رو به زندگیت سرازیر کنه. ترانه عزیزم برای شنیدن صدای قلب کودکت زود به زود دکتر برو. شاد باشی.