-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام شمیم بهاری عزیز
امیدوارم حال مادر شوهرت خوب شه:323:
این قضیه رو من خیلی اثر گذاشت و اشکم رو در آورد.
آخه شوهر من از بعد از ازدواج با من از طرف خانواده طرد شده!
مادر اونم خیلی حالش خوب نیست، پا درد و کمر درد و عمل سنگین گوش.
دارم فک میکنم با اینکه شوهرم دل خوشی از مادرش نداره، اگه اتفاقی برای اونا بیفته منو مقصر میدونه و من میشم آش نخورده و دهن سوخته و متهم به کمکاری.
لطفا منو هم راهنمایی کنین
www.hamdardi.net/thread-20853.html
:72:
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شمیم جان...قبل از هر چیز بدون که از شنیدن این خبر بسیار متاسف شدم و از ته دلم براشون آرزوی شفای عاجل میکنم.ان شالله...
و اما...
غرض من از این پست...گاهی خدا نعماتشو در پوششی از سختی میپیچه و به بنده ی خودش عرضه میکنه،بنده بی حوصله ناراحت میشه غصه میخوره و بالاخره این سختی رو رد میکنه اما به نعمت درونش دست پیدا نمیکنه... اما بنده صبور و با هوش هر چند که ناراحت میشه اما با توکل به خدا از لایه های بیرونی این سختی عبور میکنه(هرچند که کاربسیار سخت و طاقت فرساییه) و به نعمت درونش دست پیدا میکنه و به یک شادی بزرگ نائل میشه.
حکایت شما هم میتونه همین شکلی باشه،مسلمه که بیماری عزیزان مخصوصا تحت این شرایط بسیار سخته و آدمو به شدت ناراحت میکنه (من خودم دقیقا این احساساتو تجربه کردم) اما اگر یه کم صبور باشی شاید بتونی از لایه های بیرونی عبور کنی و به شادی نهان در اون که میتونه رابطه ی صمیمانه تر با همسرت باشه دست پیدا کنی.
همسرت الان به شدت آسیب پذیر و اندوهگینه،و شما در جایگاه همسر ایشون علاوه بر همدردی وظایف دیگه ای هم به عهده داری،و اون حفظ روحیه خانواده ی کوچیک دو نفره تون،امیدوار نگه داشتن همسرت،ایجاد آمادگی روحی (هر چند اندک) برای هر واقعه ای(که ان شالله بهترینهاش رخ میده) است.
پس... سعی کنه خودت اون قدر ناراحت نباشی(یعنی بتونی به خودت تسلط داشته باشی) که به خوبی از پس این امور سنگین بر بیای.الان چشم امید همسرت به تو...
ان شالله که از پس این امتحان بزرگ سرافراز بیرون بیای...:72:
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام دوستان از همگی ممنون
یک زن امیدوار عزیز، مرسی که نوشتی
من از پیگیری بیمارستان و دکتر برای انتقال مامان تا حال پرسیدن تا هر روز بیمارستان رفتن و ملاقات رفتن و اصرار به مسئولین آی سی یو برای وارد شدن همسرم و خواهر برادرش به داخل و دیدن مادرشون از نزدیک و ایجاد رابطه با پرستارها و بوجود آوردن موقعیت برای دیدن مامان از نزدیک کوتاهی نکردم به هرکسی میشناختم رو انداختم و هرکاری از دستم بر میومده انجام دادم تو خونه هم سعی میکنم هرچیزی شوهرم لازم داره مهیا کنم
یعنی در کل هرکاری که بلدم و عقلم بهم دستور میده دارم انجام میدم
تا جائیکه شوهرم امشب بدون اینکه به من چیزی بگه یه دفعه پشت تلفن به خواهرش گفت چرا همه چیو انداختین گردن خانم من این بنده خدا هرکاری میتونه داره انجام میده ولی ما هم کار و زندگی داریم ، فردا نیاین بگین خانم من گفت فلان کارو کنین بعد بیفته گردنش از روی محبت داره انجام میده
من شوکه شدم، اولش فکر کردم ناراحت شده من دارم مسائلو مدیریت میکنم ولی باهاش که صحبت کردم دیدم متوجه کارهام شده و فقط خواسته جلوی مسائل احتمالی آینده رو بگیره
این خیلی برام لذتبخش بود وقتی که دیدم کاملا متوجه رفتارهام هست
ولی خودش خیلی به هم ریخته، بیشتر میریزه تو خودش
من چند بار بهش پیشنهاد دادم بشینیم با هم گریه کنیم یا دعا بخونیم یا ... ولی زیر بار نمیره
نمیدونم چکار کنم
از اینکه خدائی نکرده بلایی سرش بیاد میترسم
خیلی فشار روش هست
واقعا گاهی نمیدونم باید چکار کنم
یک زن امیدوار عزیز گفتی سعی کنم اونقدرها هم ناراحت نباشم ، خب بعضی اوقات سعی میکنم یه سری شیطنت داشته باشم گاهی میخندونمش ولی میترسم فکر کنه اونقدرها هم از شرایطی که پیش اومده ناراحت نیستم
:303:
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام شميم عزيزم
من هم به نوبه خودم واسه مادر شوهرت دعا ميكنم كه ايشالله خوب بشه
عزيزم خوب داري پيش ميري...آفرين
به نظرم تو اينجور مواقع ( با توجه به روحيات شوهرت) همينكه سكوت كني و بيشتر عمل كني خيلي مفديتره
گاهي ميخواهيم دلداري بدهيم مثلا ميگيم غصه تخور خدا بزرگه خوب ميشه ايشالله و ... طرف بيشتر عصبي ميشه و دلش ميخواهد كله آدمو بكنه ديدي؟؟:160:
پس همين روند رو ادامه بده ضمن اينكه بزار دختراش هم توي كارها مشاركت كنند آينده نگري شوهرت به جا بوده
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام شمیم جان
از پیشامد به وجود آمده متاسفم و امیدوارم زودتر سلامتیشونو به دست بیارند
اول اینکه حد تعادل رو تا می تونی رعایت کن چون هر چیزی که از تعادل خارج بشه لوس و بی معنی میشه حتی محبت
دوم اینکه این محبت ها رو بی منت انجام بده و فقط فقط برای همسرت و علاقه ات بهش انجام بده و هر کاری که بعدا می خوای در مقابلش توقع کنی انجام نده
این قضیه تو زندگیت نشه تمبر طلایی که هر دفعه خدای نکرده بحثی با همسرت داشتی یاد محبتت بیوفتی بخوای دلت برای خودت بسوزه و رو سر اون منت بذاری
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام شمیم خوبی
اوضاع خوبه؟
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شمیم جان یه خبری از خودت بده. ایشا... بهتر شدند مادر شوهرتون؟
خودت و شوهرت خوبین؟
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام دوستان خوبم
شرمنده که زودتر نتونستم بنویسم، آخه سرکار نیومدم و امروزم که اومدم خیلی سرم شلوغ بود
راستش ساعتها و روزهای بدی رو میگذرونیم، حال مامان بدتر شده و از دیروز کاملا قطع امید کردن و میدونیم که به زور دستگاه قلبش میزنه، ولی انگار دوست داریم خودمونو گول بزنیم
پریشب به ما گفتند به صبح نمیرسه، خدا میدونه شوهرم و خواهر برادراش چکار کردن، منم اینقدر حالم بد شد که همه به شوهرم میگفتن خانمت خیلی حالش بده بخاطر اون یه کم مراعات کن
خلاصه که وقتی دیروز رفتیم دیدیم بازم داره نفس میکشه انگار جون گرفتیم، هرچند که به ظهر نرسیده فهمیدیم این بالا و پائین رفتن سینش، تنفس نیست، زور دستگاهه
نمیدونم
شاید با یه امید الکی الآن هممون آرومتریم، شاید وقتی بگن تموم شده باز گریه و آه و ناله سر بدیم
در کل همه چیز تموم شدس، فقط منتظر لحظه تموم شدن هستیم
دیروز با شوهرم رفتیم پیش دکتر خوبی که به من معرفی کرده بودن و ایشون رئیس انجمن icu ایران هستند، اون بهمون گفت که همه چیز تموم شده هست و کاری نمیشه کرد
اینقدر که من حرف زدم و ناراحتی کردم، فکر کرد مادر خودمه، وقتی فهمید مادر شوهرم مریضه و من اینطوری پیشنهادهای مختلف برای بهبودش میدم به شوهرم گفت از هرچی بگذریم عجب خانمی داری، من ندیدم کسی برای مادرشوهرم اینطوری کنه
منم به دکتر گفتم، برای مادرشوهر خوب همه اینکارو میکنن
دکتره اومد یه چیزی بگه، حرفشو خورد و فقط گفت واقعا بهتون تبریک میگم
باور نمیکنین این حرکت دکتر چقدر رو شوهرم تأثیر داشت، صد دفعه جلوی همه گفت خانمم هرکاری از دستش برمیومده کرده، هی گفت صبح رفتیم پیش دکتری که خانمم معرفی کرده بود و ...
و در کل رفتارش خیلی تغییر کرده
آخه همون شبی که گفتن مادرشوهرم به صبح نمیرسه ، شوهرم یه داغی رو دلم گذاشت که تا مغز استخوانم سوخت، ولی یاد حرفهای شما افتادم و بیشتر به موقعیت شوهرم فکر کردم و هرچند واقعا حق باهام بود ولی فراموشش کردم
راستش وقتی مادر شوهرمو میبینم به خیلی چیزا فکر میکنم ، حالا میام بیشتر مینویسم
از همتون که پیگیر احوالم هستین ممنون
اقلیما جون، افتاب همدرد عزیز ، ممنون:43:
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
وقتی مادر شوهرت را در این حال می بینی به این فکر کن که دنیا چقدر کوتاه و بی ارزش است و حیف از ثانیه هایی که صرف جنگ و دعوا و بکش بکش بشه که مثلا کی قدرتمندتر است !
واقعا حیف عمر .
امیدوارم این تصاویر برای تک تک ما درس بزرگ زندگی باشه .
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
<a href="http://up98.org/"><img src="http://up98.org/upload/server1/01/a/lmakelfos1h2o1gs5jon.jpg" border="0" alt="آپلودسنتر آپ98" /></a>
دوستای خوبم سلام
علارغم همه تلاشهام برای پیدا کردن بیمارستان، کاری از دستم بر نیومد
5شنبه 10:15 صبح آشنایی که پیدا کرده بودم، از دکترای خوب تهران، بهم زنگ زد و گفت برای یکشنبه تخت خالی میکنه که مادرشوهرمو ببرم بیمارستانش، بعد از اینکه خبر خوشو بهم داد پشت سرش از ستاد توزیع بیمار تماس گرفتن و گفتن یه بیمارستان اعلام پذیرش کرده و باید شرح حال جدید مادرشوهرمو ببریم براشون و ...
منم با یه دنیا خوشحالی زنگ زدم به شوهرم که بگم دوتا بیمارستان با هم جور شده ولی وقتی شوهرم گوشیشو جواب داد گریه میکرد
ساعت 10:30 همه چیز تموم شد و هیچکدوم از بیمارستانها دیگه به درد نخورد
خیلی سوختم، تو شرکت های های زدم زیر گریه و همش به شوهرم میگفتم من براش بیمارستان پیدا کرده بودم
طفلک شوهرم تو بیمارستان تنها بود، سریع آژانس گرفتم و اولین نفری بودم که رسیدم پیشش
خلاصه که روزهای بدی رو گذروندیم
امروز ختم سومش بود، هنوز شوهرم حالش خوب نشده هرچند نسبت به اوایل که چه عرض کنم این دو روز پیش یه کم خودشو پیدا کرده ولی داغونیم
منم هرکاری از دستم بر میومده انجام دادم و کل فامیلشون همش از مامان و بابام تشکر میکنن و از خودمم همینطور
اینقدر کارکردم که امشب پدر شوهرم نمیزاشت بلند شم، میگفت هستن کار انجام بدن حق نداری دیگه پاشی
نمیدونم
خیلی تلخه
تازه این داغه مادرشوهرمه اینطوری کرده منو خدائی نکرده اگه جور دیگه باشه نمیدونم من زنده میمونم یا نه
خدا به همه صبر بده ، واقعا صبر بده
از همتون میخوام سر نمازهاتون مادرشوهرمو دعا کنین و از خدا برای هممون مخصوصا شوهر من و خواهر بزرگش صبر بخواین که این دوتا از هممون داغونترن به خدا
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شمیم جان
از هم اکنون زندگی مشترک و رابطه را با همسرت را صفر کن و از ابتدا آغاز کن ، آغازی دیگر .
کسی چه می داند ، گاه از دست رفتن خوبان زندگی ما می تواند سرمایه زندگی ما بشود اگر بهره بگیریم . بنگریم که این عمر هرچقدر هم طولانی باشد باز هم چند صباحی بیش نخواهد بود ، مدتی که گذشته و رفته شاهد مدعاست ، آیا هیچ باور می کنی سالها تا کنون زیسته ای ، یا تصور می کنی چقدر زود گذشته و به این سن رسیده ای ؟! بدان که بقیه اش نیز به همین سرعت می گذرد . تازه از کجا معلوم که کی وقت رفتن ما از این سرا به سرای باقی باشد .
پس سکون یا حرکت ناموزن در زندگی زیبنده مای اشرف مخلوقات نیست ، بی تفاوتی سکون است و عدم مدارا و سازش و مهرورزی فقط به خاطر خواسته های بیجا یا رویه و رفتا و روحیه های نابجا ، حرکت ناموزون منحنی زندگیست . دریابیم تا در و گوهر شادمانی و آرامش و مفید بودن را بیابیم . و این با محتوایی دیدن ممکن می شود و ....
ساحل افتاد گفت ، گرجه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد ، آه که من کیستم
موج ز خود رسته ای ، تیز خرامید و گفت
هستم اگر می روم ، گر نروم نیستم
سکون و بی تفاوتی برما نشاید ....... مگر نه شمیم بهاری عزیزم ؟؟
بهاری باش ، و فصل رویش گلهای خوشبوی محبت را در زندگیت آغاز کن . تجربه محبتهای فداکارانه و بی منت و بدون چشمداشت به مادرشوهرت تجربه گرانبهاییست ، چون احساس رضایت در رابطه با او را بهت بخشیده ، نمی خواهی این را در رابطه با شوهرت هم تجربه کنی عزیز دل فرشته ؟
تو می توانی و حیفه اگر نخواهی و چنین نکنی .
مراتب تسلیتم را در لینک زیر پذیرا باش
http://www.hamdardi.net/thread-18445-post-193678.html#pid193678
.
.
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام شمیم عزیزم
خیلی خیلی ناراحت شدم براتون
تو این چند روز عالی بودی عزیزم عالی.......
شمیم جان نوشته های تو یه هشدار بزرگ برای همه ما هاست که هر کاری از دستمون بر می اد برای بزرگترامون انجام بدیم
و اگه رنجش و ناراحتی وجود داره رفع بشه و نذاریم یه وقتی خدای نکرده اتفاقی بافته بعد عذاب وجدان داغونمون کنه
جوری رفتار کنیم که مثل شمیم سبک بال باشیم
تو رو خدا اونایی که باعث قطع رابطه شوهراشون با خانواده هاشون شدن یه بازبینی جدی تو رابطشون داشته باشند و به این روزا هم فکر کنند
این روزا برای همه ماها هست
شمیم جان تو تونستی به خانواده همسرت و همسرت از همیشه نزدیک تر بشی و مطمئن باش این مشکل که براتون پیش اومده تاثیر بزرگ و خوبی تو زندگیت می ذاره
مواظب خودتم باش
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
متاسفم .
چقدر زود دیر میشه .
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام دوستای خوبم
از همدردی همتون واقعا ممنونم
امیدوارم سایه پدر مادرتون همیشه رو سرتون باشه و آرزو میکنم قدر لحظه لحظه بودنشونو بدونیم
انشاءا...
فرشته مهربونم ازت واقعا ممنونم
تو اون لینک فقط تونستم تشکر کنم امکان نوشتن نداشتم
دوستای خوبم
امیدوارم لحظه لحظه عمرتون سرشار از شادی باشه و همینطور که دل غمزده منو با همدردیتون آرامش بخشیدین همیشه زندگیتون پر از آرامش باشه
:72:
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شميم جان بهت تسليت مي گم و اميدوارم اين اتفاق تلنگري باشه براي خودت و همسرت كه قدر لحظه لحظه هاي در كنار هم بودنتون رو بدونين . اگه همه آدمها مي دونستن كه چقدر فرصت هاي باهم بودن كمه بيشتر قدر همديگرو مي دونستن و بيشتر به هم محبت مي كردن .
خيلي عالي عمل كردي و حتما نتيجه محبت ها و خوبي هايي رو كه كردي در اين دنيا و آخرت خواهي ديد عزيزم .
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شمیم عزیزم؛ نمی تونی تصور کنی که چقدر خوب میتونم درکت کنم؛ و میفهمم تک تک لحظاتی رو که الان داری سپری میکنی؛ می فهمم عشقی رو که توی این روزها بدون چشمداشت و بی منت به همسرت می دی!
میتونم بهت بگم که در روزهای آینده ی زندگیت این لحظات شیرین ترین و گرانبهاترین و عاشقانه ترین لحظات زندگی تو خواهد شد؛ لحظاتی که شاید آب شدن عزیزت رو جلوی چشمات می بینی و هیچ کاری و هیچ عملی نمی تونی انجام بدی جز عشقی رو که با نگاهت؛ با حس کردن دستهای همسرت؛ با کمک کردنت با جون و دل در تدارکات مراسم مثل یک مشک عطر داری پخش میکنی!
نمی خوام بگم به این زودی اما میخوام بگم که تا چند وقت دیگه به قول آقای sci عزیز و گرامی یه سری به خودت بزن!
شمیم جان! تو در این لحظات داری از خودت میگذری و لحظاتی که پشت سر گذاشتی؛ میخوام بگم بعد از این ممکنه اتفاقات خوب یا بد دیگه ای هم توی زندگیت بیافته و تو روز به روز بزرگتر خواهی شد؛ شاید همسرت بعد از تمام این هیاهوها؛ بیشتر وقتش رو با پدر بگذرونه؛ شاید بیشتر به خواهراش سر بزنه؛ شاید به یاد روزهای کودکیش و سختی های مادرش بیافته و هر چیزی رو بهانه کنه برای تخلیه ی خودش؛ شاید یه کم بعد تر یه خورده افسرده بشه که چرا من نتونستم اون جوری که باید و شاید به مادرم برسم و خلاصه روزهای داغداری های تنهایی ایشون!
ازت میخوام که درک کنی و بپذیری که برای یه زمانی؛ بستگی به شرایط روحی همسرت؛ ایشون تنهایی رو بیشتر خواهان میشن و یه فلاش بک به دوران قبل زندگی خودشون می زنن؛ تو باید صبور باشی و درک کنی و صد البته در این میان به شمیم برسی!
تو باید تجربه ی لذت های تنهایی رو داشته باشی و انرژی خودت رو از منابع دیگه تامین کنی تا خدایی نکرده در این شرایط توقع ای نداشته باشی از همسرت!
شمیم جان! یادت باشه، همه ی ما دیر یا زود این تجربه ها رو خواهیم داشت و چه بهتر که از تجربه های دیگرانی مثل خودمون استفاده کنیم!
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام دوستای خوبم
نمیدونم بنویسم یا نه که :
اگر گویم زبان سوزد ، وگر دم در کشم ترسم که مغز استخوان سوزد
امروز رفتم سرکار، شوهرم خونه بود، ساعت 11 زنگ زدم و حالشو پرسیدم گفت میخواد بره خونه باباش
ساعت 5 تعطیل شدم، همش گوش به زنگ بودم که بهم زنگ بزنه، ساعت 6 زنگ زده میگه من یک ساعته رسیدم خونه بابام، اگه میخوای خودت پاشو بیا اگرنه که بمون خونه استراحت کن
میگم کی میای؟ میگه شام میخورم12 میام
دلم آتیش گرفت
حالا بگذریم از ینکه از صبح تا حالا کجا بوده و با کی بوده ، میگم رفته بوده سرخاک که میدونم نرفته بوده
ولی یک ساعته رسیده، یعنی میتونست بیاد دنبالم با هم بریم
الآن هم که مثل یه زن بی سرپرست باید خودم اگه دلم میخواد پاشم برم، یعنی این همه محبت جوابش اینه
راستی قبل از اینکه بخواین منو محکوم کنین بزارین بهتون بگم که گه همین الآن کسی اونجا بگه دلم گرفته ورش میداره تا اونور تهرونم میبردش یا اگه بگن یکی میخواد بره اونجا وسیله نداره سریع آماده میشه میره دنبالش
اما گور بابای زن، وقتی این همه آدم دور و برشن زن کیلو چنده
تو این مدت موقع شام یا نهار میشست پای سفره از مرد و زن و کوچیک و بزرگ میپرسید چی میخورین ولی حتی به من نگاهم نمیکرد
همیشه وقتی دو نفرو میبینه یادش میره ازدواج کرده
من واقعا از همه نظر تو زندگیم احساس کمبود میکنم، باید شاهد خوش و بشش با دخترای فامیلشون باشم ولی یه جواب که ازش میخوام باید التماس کنم که درست جوابمو بده
خب به منم فشار میاد، وقتی یه زن تو جمع احساس نکنه شوهر داره چطوری باید تحمل کنه؟
رفتار امشبش منطقیه؟
من سکوت کنم یا باهاش صحبت کنم هرچند که میدونم آخرش دعواست؟
تو رو خدا شماها بگین من چکار کنم؟:302:
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
آروم باش شميم جان
هر دو تون روزاي سختي رو گذروندين،ميدونم خسته اي بهت فشار اومده اين همه كار كردي،
ولي فعلا به فكر اين حرفا نباش، بذار هر دوتون آروم شين.
بعضي ها اينطورين واسه غريبه ها خودشونو ميكشن ولي با خودي ها بر عكس.
ببخشيد بيشتر از اين نميدونم چي بگم فقط از خدا ميخوام بهت صبر بده
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شمیم جان تسلیت می گویم
و به این همه صبر و تلاش تو آفرین
خانومی این همه مدت تلاش کردی ، امیدت به خدا باشه ، نترس نتیجه این صبر و عشق رو خواهی گرفت ، من مطمئنم
شمیم عزیز ، خسته نباشی :72:
با وجود این همه ناراحتی ، و فشار ، همانند یک دختر برای مادرش از هیچ کمکی دریغ نکردی ، واقعا جای تحسین داره
چرا کسی شما را محکوم کنه ؟ شما که در تمام این مدت تلاشت رو انجام داده ای ، الان لایق آرامش و کمی سکون هستی تا نیرو و توان از دست رفته ات را بدست بیاری
غصه نخور ، غمگین نباش ،
کمی به خودت هم فرصت بده ، تا کمی آسایش داشته باشی
به ذهنت اجازه بده کمی آرام بگیرد ( ذهنی که درگیر پیدا کردن دکتر و بیمارستان و .... بوده )
به قلب و روح خودت اجازه بده کمی توقف کنند ( روحی که لحظه به لحظه شوهرش رو درک می کرده و با صبوری دلداری می داده )
عزیزم ، شما نهایت تلاشت رو کرده ای و با دست پر این بحران را گذرونده ای ،
پیش وجدان و درگاه خداوند شما راضی هستی
به این احساس رضایت فکر کن
به نظرم هیچ لذتی بالاتر از این احساس رضایت نیست
و این همه زحمت بدون اجر نمی مونه ، شک نکن
( پست del را بعدا سر فرصت بخون)
بعه زیر سقف این خونه / منم مثل تو مهمونم
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام شميم جان
من درجريان تاپيكهات هستم فقط يه تجربه از دوستام بهت ميگم شايد بدردت بخوره،
پارسال يكي از برادرزاده هاي نامزدش دراثر تصادف فوت شد وجوان هم بود كل خانوادشون بهم ريخته بودن و دوست من از برخوردها وكم محلياي نامزدش برام تعريف ميكرد همون موقع گفتم داغ جوان خيلي سخته بايد صبور باشي ممكنه تايكسال هم اين اتفاق تازگي داشته باشه و همه چي را تحت الشعاع قرار بده و تو اين مدت بينشون خيلي تنش بوجود اومد سردي بوجود اومد اما همين تابستون عروسي كردن وخب گرمي رابطشون برگشت
شميم جان شرايط زندگي تو الان فقط به صبوري نياز داره واينكه در كنار همسرت باشي اين حرفاي امشب تو هم تحت تاثير جو غصه ناكيه كه الان تو خانواده است من جاي توبودم خودم ميرفتم خونه پدرشوهرم وپيش همسرم بودم الان بهتره هرجا را همسرت نگاه ميكنه تورا ببينه تا هروقت نشست فكر كرد حس كنه تو در تمام مدت كنارشي الان شرايط پدرشوهرت هم بايد درك كرد نميشه تنها گذاشتش
بازم مثل هميشه خانمي كن وصبور باش از خوب بودن هيچ وقت خسته نشو اگر خوب بودي وطرفت تورا درك نكرد وارزش نگذاشت بدون خدا كه خوب بودن تورا ميبينه حتما يجايي واست جبران ميكنه
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام دوستای خوبم
مرسی که برام نوشتین
من همیشه به این فکر میکنم که آدما از دور و برمون پر میکشن ولی ما هیچوقت یاد نمیگیریم قدر زنده ها رو بدونیم
میدونم تنها راه اینکه شوهرم ابراز کنه دوستم داره اینه که منم پر بکشم اونوقت با تموم وجودش عشقشو ابراز میکنه
خیلی ناراحتم از اینکه تو زنده بودنم باید غصه بخورم، مگه من از شوهرم چی میخوام
خیلی سخت بود یه کم مهربونتر باهام حرف میزد؟ خیلی سخت بود ازم میخواست کنارش باشم؟ همونطور که از بقیه میخواد، همونطور که با بقیه مهربونه
ابتسام عزیز میخواستم بگم خودم میام، ولی بغض اجازه نداد، نمیدونستم اینکه برم درسته یا نه
ولی دلم خیلی شکسته، تا شماها جواب بدین کلی گریه کردم و با مامانش حرف زدم، بهش گغتم حالا دیگه میبینی پسرت باهام چکار میکنه، ازش خاستم از خدا بخواد شوهرم این کارهاشو ؛ آتیش زدن دل منو کنار بزاره
خیلی تنهام
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شمیم جان قربونت برم
آخه چشمای ناز تو چه گناهی دارند که از اشک خیسشون می کنی
خانومی ، کی گفته که شما تنهایی
این همه بچه های تالار نگران تو و جویای احوال و زندگی ات هستند
اینقدر غصه نخور
می دونم دلت نازک شده
میدونم می خواهی همسرت بیاد تو رو در آغوشت بگیره
می دونم الان واقعا شارژ عاطفی ات تموم شده و واقعا لایق این هستی که همسرت تو را سفت در آغوش بکشه و بهت بگه که چقدر تو برایش مهم هستی
صد در صد که برایش مهم هستی
همین امشب ، خیلی آروم بهش بگو
بذار دلت خالی بشه
ولی با حسرت و آه نگو ، با جلب دلسوزی نگو
مثل یک نیاز ، مثل یه خواسته بگو
بهش بگو نیاز به آرامش داری و می خواهی سرت رو بذاری روی شونه هاش
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
بالهای صداقت عزیز ممنون که درکم میکنی
به نظرت الآن راه بیفتم برم یاخونه بمونم؟
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شمیم جان
عزیزم کاری رو انجام بده که در آرامش به رویت باز بشه
دوست داری بری ، می تونی فشار و جو ناراحتی اونجا رو تحمل کنی و از در کنار شوهرت بودن آرامش دریافت کنی ، برو
توی خونه چند ساعت تنها بمونی ، آرام هستی و بهم نمی ریزی ، بمون
ببین عزیزم ، نمی دونیم که الان اوضاع اونجا چه جوری هست
آیا شوهرت می تونه با تلفن دردت رو تسکین بده یا نه ؟
آیا می تونه اونجا رو ترک کنه بیاد یا نه ؟
از شرایط همسرت که خبر نداریم ، توی ذهنمون احتمال هایی می دهیم ، که شاید دقیق نباشه
به همین خاطر می گویم ، بسنج ببین کدوم کار برای تو آرامش به همراه داره
عزیزم نمی خوام بیش از این فشار تحمل کنی
ببین شما تا الان درد خودت + درد همسرت + درد خانواده همسرت رو به دوش کشیدی
الان کمی به فکر خودت باش تا بتونی دوباره قدم برداری
راه کوتاهی که در مقابلت نیست
یه راه طولانی زندگی هست
باید انرژی داشته باشی یا نه؟
باید بتونی ، احساس امنیت بکنی یا نه؟
به همین خاطر خودت فکر کن و درست تصمیم بگیر
وقتی با راحتی فکر کنی و بعد تصمیمت رو اجرا کنی ، کم کم آرامش می یابی
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
بالهای صداقت عزیز
اونجا الآن دور همن؛ میگن و میخندن و احتمالا با دخترها گرم میگیره و همه از خاطراتشون میگن اگرم بشه یه سوره میخونن و یه کم گریه میکنن
جو دوستانه ای اونجاس که شاید بودن من محدودش میکنه
نمیدونم بایدبهش اجازه اینکارو بدم یا نه
نمیدونم
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شمیم جان ، اینکه بهش اجازه بدهی یا نه ، چقدر توی آرامش الانت تاثیر داره؟ کم یا زیاد؟
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
نمیدونم
بالهای صداقت عزیز واقعا نمیدونم
برم اونجا مسخره بازیشو ببینم یه جور داغون میشم
بمونم خونه تو تنهایی و فکر و خیال اینکه داره چکار میکنه هم یه جور داغونم میکنه
هر دوتاش بدتره؛ یعنی انتخابی بین بد و بدتر ندارم
تو این شرایط ترجیح میدم شمائی که از بیرون دارین قضیه رو نگاه میکنین بهم بگین کدوم کار بهتره؛ رفتن یا موندن؟
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
یعنی انتخابی بین بد و بدتر ندارم
شمیم بد رو انتخاب کن ، ولی انتخاب کن ! انتخاب امشب تو رو یک قدم به خوشبختی و آسایش و عشق، نزدیک می کنه :72:
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
بالهای صداقت عزیز میرم ، چون اینطوری فکر و خیالم بیشتره
میشه برام بنویسی که خواسته هام منطقیه یا غیر منطقی؟
چطوری باید به شوهرم بفهمونم که بابا زن یه سری نیازها داره، انتظارات داره که باید پاسخ داده بشه؟
در حالیکه تک تک این انتظارات و نیازها رو در مورد دیگران کاملا میفهمه؛ درک میکنه و بهش پاسخ میده ولی در مورد من...
و اینکه بهش بگم امشب میتونست بیاد دنبالم و نیومد؟ گله بکنم یا نه؟
تو رو خدا تنهام نزارین ؛ میدونم همین ساعتهاست که بیان دوباره تاپیکمو ببندن
ولی تو رو خدا تنهام نزارین
نمیخوام اشتباه کنم؛ نه اشتباهات قبلیمو تکرار کنم و نه اینکه زیادی تحمل کنم و یه سری اشتباهات جدید مرتکب بشم
بهم یاد بدین
خواهش میکنم
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
آفرین شمیم ، اشتباه نکردی ،
:104::104:
گله نکن ،
غر نزن ،
قهر هم نکن ،
مثل یک جمله خبری ، و سرشار از عاطفه بگو: " خیلی احتیاج داشتم عشقم ، بیاد دنبالم ، آخه دلم خیلی گرفته بود و فقط محبت تو و نوازشت میتونه دلتنگی ام را تسکین بده ....خیلی دوست دارم عزیزم "
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام شمیم عزیز
من یه مدتی بود نتونستم اینجا بیام الان ار چند صفحه قبل شروع به خوندن کردم اول از همه برای فوت مادر شوهرت تسلیت میگم انشاءا... خدا رحمتش کنه :323:
فقط یه چیزی بهتره فعلا با همسرت در مورد هیچی صحبت نکنی چون الان اصلا توی شرایطی نیست که بخواد با تو بحث کنه و حرفات بی نتیجه میمونه چون بجای فکر کردن روشون بی منطق ممکنه دعوا کنه پس حرفت رو نگه دار در زمان مناسب بهش بگو که حداقل تاثیر بذاره
الان هم خودت در شرایط خوبی نیستی بهتره جو رو به سمت بحث و جدال فعلا نبری بعدا بهش رسیدگی کن عزیزم.
الان هم اگه دوست داری بری برو و امیدوارم خوب باشه اونجا واست.
-
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
خانمی
ظرافتهای زنانه ات را در کلام و رفتار بکار بگیر .
وقتی تو همیشه خودت را توانمند و در عمل بی نیاز نشون میدهی همسرت را خود به خود به سوی بی توجهی می کشونی .
وقتی با عشوه و ناز نشون بدی که با تکیه به او قوت می گیری وگرنه احساس ناامنی می کنی ، اورا جذب خواهی کرد .
نازنین ، شما حتی گله ها و نارحتیت را مردونه بیان می کنی ، لااق ما اینجا لحن و ظرافت زنانه ازت نمی بینیم . گله مندیهات کاملا ًزمخت و مردونه هست .
مهارتهای کلامی را بیشتر به کار بگیر .
از جادوی نگاه عاشقانه بهره ببر .
فانتزیهای عاشقانه در ذهنت طراحی کن و به صورت یک سناریو در یک دفتر بنویس و در معرض دیدش قرار بده .
گاه که با هو خوش هستید فانتزی بساز و بگو .
از تمرکز روی شوهرت بیا بیرون و روی تغییر و آموتن خودت زوم کن و کار کن
پاورقی
=====
این تاپیک به علت طولانی شدن قفل میشه . لطفاً یک تاپیک دیگه باز کن با عنوانی که راهنمای گرفتن برای آموختن رفتارهای زنانه با همسرت و مهارتهی مورد نیاز باشد .
.
.