RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
عزیزم سلام
مشکلت رو خوندم .شما باید بتونی بین خانوادت وزندگی زناشوییت حد و فاصله قائل بشی.شما باید بتونی این دو موضوع رو کاملا از هم جدا نگه داری .هرکس جایگاه خودش رو داره.خانواده جای خودش.همسر وزندگی زناشویی هم جای خودش.خب ادمای دور و بر شما همینن که میبینی.پدرت مادرت و حتی همسرت.تو که نمیتونی تک تک اونا رو عوض کنی میتونی؟از این وضع هم که دیگه خودت کلافه شدی.پس کاری کن که تعادل برقرار بشه.ببین شما ازدواج کردی زندگی مستقل خودت رو داری.شما قرار نیست نظر همه رو تامین کنی.شما الان باید بیشتر از همه مراقب آرامش زندگی خودت باشی.خودت و همسرت.شما الان یک زندگی مستقل داری و در قبال اون مسئولی .نکنه میخوای اینده زندگی شما همه مثل پدر مادرت بشه.طلاق بگیری که چی بشه.فکر کردی چی عوض میشه؟میخوای بازم برگردی به اون خونه سرد؟خونه ای که همش توش دعواست؟اینو میخوای؟انقدر ایده ال گرا نباش.هیچ کس کامل نیست.حتی خود شما.به خودت بقبولون ادمای دور و برت همینن و اصلا قرار نیست عوض شن.پس کاری کن که به آرامش برسی به خدا هیچی تو زندگی به قد آرامش ارزش نداره.صفر یا صد نباش.میانه باش.نه با خانوادت قطع رابطه کن نه بهشون اجازه بده پشت سر همسرت بدگویی کنند نه با همسرت بد باش و نه به اون اجازه بده به خانوادت توهین کنه.خودت تنها با خانوادت رفت و امد کن بذار یه مدت حساسیت ها بخوابه.با دل خوش برو با دل خوش بیا.اولویت زندگی خودته.نذار حرمت زندگیت از بین بره.نذار ارامش زندگیت از بین بره.شما خودت بهتر از هرکسی میتونی این وضع رو مدیریت کنی.موفق باشی عزیزم
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام افتخار عزیز.کاملا درکت میکنم شرایط خیلی بدیه.آدم هم دلش برای پدر و مادرش تنگ میشه.هم برای شوهرش و لحظات عاشقانه و پر از آرامش با همسرش رو میخواد هم اینگه ازبی تفاوتی اونا نمیتونه خودش رو به بیخیالی بزنه و باهاشون خوب باشه.افتخار عزیزم حدود یک ماه پیش این اتفاق برای منم افتاد تو تاپیک(با مشکل بین پدر و شوهرم چجوری برخورد کنم.)سر یه قضیه ی کوچیک و خیلی بی اهمیت که از نظر شوهرم بی احترامی بود و از نظر پدرم متوجه نشدن به حساسیت موضوع.خلاصش این شد شوهرم تو خونش به پدرم بی احترامی کرد و پدرمم ساعت 11 شب با خانوادم با حالت قهر رفتند شهرستان.این وسط من موندم تو یه برزخ بزرگ بین شوهرم و پدرم.شوهرم به پدرم فحش و بد و بیراه میگفت و پدرمم به شوهرم البته در غیاب هم نه درحضور هم.
شباهت منو شما اینه که شوهر منم مثل همه ی مردای دیگه توجه خیلی زیاد توی جمع رو دوست داره و تعادل کمتری میتونه تو برقراری ارتباط و حفظ ارتباط داشته باشه.
تفاوتمون اینه که پدر و مادرم خیلی گرم و مهربون بودند اصلا خانواده ی گرمی بودیم و هستیم.
ما خیلی با هم خوب بودیم شوهرم تو خونه ی ما راحت تر از خونه ی خودش بود ولی با این قضیه ی پیش اومده شوهرم گفت دیگه حق زنگ زدن به اونا و اونجا رفتن رو نداری.
تا دوروز اول کارم گریه بود و خواهش و تمنا از شوهرم ولی به هیچ صراطی مستقیم نبود.حالم خیلی بد بود داغون بودم سر کار نرفتم یه روزو، از بس چشام پف کرده بود.
یه شب شوهرم که ناراحتیام ودید بهم گفت من آبروی پدرت رو میریزم من هیچی نگفتم شروع به گریه کردم نا خودآگاه اشکم می اومد شوهرم بعد یه ساعت اومد پیشم و بعد کلی صحبت و بغل و آرامش دادن حرفی زد که تلنگر خوبی برام بود گفت تو اگه خوب باشی و بشی مریم سابق منم قول میدم همه چی خوب بشه هر چند میدونستم وعده ی سر خرمنه و دلش نیست برای آشتی.ولی به خودم اومدم و گفتم اولین قدمبرای آشتی اینه باهاش خوب باشم و نرمش کنم و یخ رو بشکنم.پاشدم خونه رو جارو کردم تمیز کردم حموم رفتم غذا پختم بهش پیام میدادم که خوبه یا نه.حرفی از خانوادمم نزدم.خودش وقتی از سر کار میاد اونم که کلا آدممهربونیه و من رو خیلی دوست داره این رفتارم رو دید محبتش بیشتر شد هر چند تو دلم بلوا بود ولی به روی خودم نیاوردم.میگه زنگ نزد کسی بهت (منظور مامانم بود)تو هم زنگ نزدی میگم نه و من که اجازه نداشتم اونم گفت دلت تنگ شده گفتم زنگ بزنم گفت بزن گلم. ولی با سیاست......دومین کاری که کردم زنگ به مامانم و کلی باهاش حرف زدم مامانم اول با توپ پر هی شوهرم رو کوبوند و هی گفت و گفت گذاشتم حرفش که تموم شد شروع کردم ازباز کردن قضیه ی اون شب و کوجیک و کم اهمیت نشون دان موضوع اون شب و گفتن خوبی و محاسن شوهرم و .خلاصه تو قدم دومم یخ مامانم رو آب کردم طوری که مامانم خودش مشتاق شد هر چه زودتر یخ بابام رو آب کنه.به شوهرمم گفتم مامان امروز زنگ زد سلام رسوند بهت و کلی باهاش حرف زدم (آخه تو موبایلم شماره ی مامانم رو دید) برای همین بهش گفتم حالا شوهرم میپرسید چی گفتی ؟گفتی کارتون خیلی زشت بود گفتی چقدر بچهگانه رفتار کردید؟دیگه چی گفتی و من در کنار حمایت از شوهرم و تایید حرفاش و محکوم کردن بعضی از کاراشون هم به شوهرم بها دادم و اعتماد سازی کردم هم اینکه وقتی پرسید دیگه چی گفتی گفتم من که یادم نیست یه ساعت حرف زدیم:D .باعث شد یه کوچولو یخش آب شه حرفای مامانم تعریفای مامانم رو تعریفای خودم همه چیو لابه لای حرفام میگفتم میدونستم خوب گوش میده ولی بازم حالت تدافعی داشت.
بقیش رو بعدا میگم آخه خیلی زیاده ولی تو این مدت تو دلم بلوایی بود.خانواده ی منم اگه حرکتی نمیکردم شاید اونا هم کاری نمیکردند و خودشون رو تکون نمی دادند این وسط خیلی فشار روم بود باید همه رو حفظ میکردم همه ی این کارا رو با کمک دوستای همدردی انجام دادم.حالا بقیشم میگم........:46::46:
فعلا رو شوهرت کار کن فقط روی اون. ولی باید با خانوادتم حرف بزنی حتی اگه عصبانی شند تو بی احترامی نکن ولی حرفت رو بزن اشتباهتشون رو بگو بذار بیدار شن. منم برات دعا میکنم......:323:بازم میام
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام مریم جان
از مشکل شما خبر دارم. قبلا تاپیکتو خونده بودم و خوشحالم که مشکلت تا حد زیادی برطرف شده. اما همونطور که گفتی فرق خونواده من با شما زیاده. شوهر منم اول گفت نباید بری و ... اما حالا دلش اینقد نرم شده که منو بزور میفرسته اونجا. اما پدر مادرم انگار از سنگن. تو این مدت چند بار باهاشون حرف زدم. گفتم شوهرم اشتباه کرده اما شمام بهتر بود فلان کار یا بهمان کارو نمیکردید اما باورت نمیشه به طور کلی اصلا زیر بار اشتباهاشون نمی رن همش می گن اینکه چیزی مهمی نبوده یا اون موقع منظوری نداشتم. از محاسن شوهرم هم گفتم که هیچ حتی هرگز تو این 8 سال زندگی مشترک از معایبش پیش اونا حرفی نزدم. جز دو سه مورد که متوجه شدن که اونم مربوط به اونا بود بازم. آخر سر رسیدیم به اینجا که تقصیر از من بوده. پدرم می گه من اگه به شوهرتم پشت سرش حرفی زدم تو نباید ناراحت بشی و به شوهرت منتقل کنی. میگه من عصبانیتمو خالی کردم. ولی منم آدمم وقتی اونا از شوهرم پیش من گلایه می کنن روی من تاثیر بدی می ذاره. بهر حال هر دو طرف الان اصلا خودشونو مقصر نمی دونن و پدر مادر منم که اصلا بویی از احساسات پدر مادرانه و دلسوزی و فداکاری نبردن.
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام دوستان
شوهر و پدرم بالاخره با هم درگیر شدن و کار به کتک کاری کشید. تقریبا تصمیمم برای جدایی قطعیه. کمکم کنید.
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
چرا همه میان این تاپیکو می خونن و لی هیچ نظری نمی دن؟ شما جای من بودید در این شرایط چیکار می کردید. بعد از دعوا و اتفاقاتی که افتاد و شوهرم زد چشم پدرمو کبود کرد از شوهرم بدم میاد. چیکار کنم؟
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام افتخار جان
فقط می تونم بگم که شما شانس داشتن یه پدر و مادر صمیمی و یه خانواده گرم رو در دوران مجردی نداشتی ولی حالا فرصت داشتن یه همسر خوب و یه زندگی آروم و صمیمانه رو داری .... این شانس رو از دست نده.
خودت می دونی که پدر و مادرت یه زندگی فرسایشی داشتن و همین اونها رو خسته و شاید (باعرض معذرت) رفتارشون رو ناهنجار کرده باشه. این طبیعیه که وقتی پدر شما از شوهرتون متنفره این احساس به شوهرتون منتقل بشه و آزارش بده.
پس به زندگی خودت بچسب... اولویت رو بر زندگی خودت بذار ... شما با هر کس دیگه ای هم که ازدواج می کردی احتمالا همین مشکلات رو می داشتی .... با رفتار مهربانانه شوهرتون رو مجاب کنید که بخاطر شما (فقط بخاطر شما) با پدر و مادرتون در حدی که به رابطتون لطمه نزنه ارتباط داشته باشید.
خانواده خودتون رو با خانواده شوهرتون مقایسه نکنید. پدر و مادر شوهرتون حتما با عشق و تفاهم با هم زندگی می کنن و همین باعث انسجام خانوادشون شده ولی متاسفانه پدر و مادر شما چنین شرایطی رو نداشتن.
فقط از زندگی پدر و مادرتون درس بگیرید و با شوهرتون با عشق و محبت زندگی کنید.
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام افتخار عزیز
من هم با نظر sunlife موافقم.شما معتقد هستی که شوهر شما باید با خانواده شما برخوردش صبورانه باشه خوب مگه همه آدمها همه خصوصیات خوب رو یکجا دارن.
فکر میکنی با رفتن پیش پدر مادرت بعد از جدایی به خوشبختی میرسی؟
خوب شما خودت هم عنوان کردی که به شما محبت چندانی اونجا نمیشه.اونها درگیر مشکلات بسیار زیاد خودشون هستن.
فقط یک مدت امتحان کن.سعی کن یک همسر ایده آل برای شوهرت باشی.توی این مدت اصلا حرف از پدر مادرت و برخوردها نکن.اگر هم ایشون صحبت پیش کشیدن بگو من تصمیم گرفتم در این زمینه کلا هیچ فکری نکنم و حرفی هم نزنم بیا برای آرامش زندگیمون تو هم در این مورد صحبت نکن.
هر وقت دلت برای خانوادت تنگ شد یه مدت کوتاه برو اونجا زیاد نمون که صحبت از اختلافها پیش بیاد.اگر هم حرفی پیش اومد به اونها هم بگو دیگه در این موارد صحبت نکنید من این وسط فقط اعصابم خورد میشه.
یکی دو ماه امتحان کن اگر به آرامش رسیدی ادامه بده...
چرا هر وقت مشاجره ای بین پدر و همسرت پیش میاد از همسرت متنفر میشی؟خوب هر دو طرف مقصرن.شاید اصلا اگر پدر شما به همسرت احترام میذاشت شوهر شما براش بهترین داماد میشد.
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام دوستان
باور کنید سعی می کنم که به پیشنهاداتون عمل کنم و زندگیمو به آرامش برسونم. اما دارم عذاب می کشم. تصور اینکه شوهر محترم بنده زده تو چشم پدرم دارم دیوانه میشم. آخه آدم اینقدر نمک نشناس. اینقدر حرمت نفهم. یعنی اون لحظه به من فکر نکرد. البته پدرم هم همش کلی بد وبیراه بارش می کرد و اونم عصبی تر میشد. حالام پدرم به من می گه: تو بی شرفی که داری با همچین آدم بیشرفی زندگی می کنی. دوستان عقل و منطق میگه ادامه این زندگی با اینهمه خاطره تلخ و با این روابط به شدت آسیب دیده به صلاح نیست. امیدی به ترمیم روابط نمیبینم. شوهرم بعد از دعوا خواست بره از پدرم معذرت خواهی کنه و دستشو ببوسه. ولی پدرم اجازه نمی ده می گه همچین کاری غیر ممکنه. اون منو زده. یه پیرمرد 60 ساله رو. راستم می گه. همه چیز بدتر از قبل شده. ترخدا اگه بهتره که جدا شم بهم بگید.
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
افتخار جان
خیلی انتظاراتت از شوهرت زیاده... آخه شوهرتون بنده خدا بی دلیل کلی فحش و بد و بیراه شنیده خب کنترلش رو از دست داده... همه آدمها که تکنیک کنترل خشم رو بلد نیستند توی اون لحظه اصلا به خودش هم فکر نکرده چه برسه به شما.....
حالا هم که پشیمون شده و خواسته برای معذرت خواهی و حتی دست بوسی پیشقدم بشه که باز هم پدرتون مانع شدن.
شما پدرتون رو قانع کنید که اجازه بده شوهرتون برای معذرت خواهی پیششون بره و یه هدیه هم خودتون براشون تهیه کنید. تمام تلاشتون رو بکنید اگر باز هم اجازه ندادند و بر روی صحبتهاشون پافشاری کردند دیگه عذاب وجدان نگیرید و بهش فکر نکنید. ولی اگر اجازه دادند و رفتید باید خیلی حواستون جمع باشه که دوباره با توجه به اخلاق تند پدرتون کار به دعوا و مرافعه نکشه فقط یه جلسه کوچک چند دقیقه ای برای معذرت خواهی ترتیب بدید.
یه لحظه جای خودتون رو با شوهرتون عوض کنید اگه مثلا مادرشوهرتون باهاتون اینطور رفتار می کرد چقدر تحمل می کردید؟!!!! :316:
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام دوستان
نام کاربری من به درخواست خودم از مدیر محترم همدری، به "ایده آلیست" تغییر پیدا کرد. sunlife عزیز ممنونم. من می دونم توی مشکلات پیش آمده هر دو طرف مقصر هستن. متاسفانه حرفای پدرم روی من خیلی تاثیر داره. از روزی که بهم گفته بی شرف هر وقت به شوهرم نگاه می کنم از خودم متنفر میشم که دارم با همچین آدمی زندگی می کنم. کاش عرضه شو داشتم که ازش جدا شم. کاش این اتفاقای بد هیچ وقت تو زندگیم پیش نمیومد.حتما همه متوجه شدید که پدرم یه اخلاقای خاصی داره که در تمام طول عمرش همه تحملش کردن و بخاطر بچه اول بودنش از طرف خانواده خودش هیچ کس رو حرفش حرف نزده و از طرف خانوده مادرم هم بخاطر تنها داماد بودنش و زیادی خوب بودن داییهام، همیشه مورد احترام بوده. حالا این وسط دامادش براش شاخ شده. خیلی سختشه و به شدت احساس تحقیر شدن می کنه و حتی به انتقام فکر می کنه. یه چیزی بگم که تا حالا نگفتم پدر من معتاده (البته این قضیه برای ماها هیچ وقت مشکلی ایجاد نکرده مثلا از لحاظ مالی) اما شوهرم می دونه و همش سر کوفتشو به من میزنه و با این اسم صداش میزنه. دارم دیوونه میشم دیگه. دوست دارم چشامو ببندمو و باز کنم ببینم همه چیز حتی ازدواج کردنم یه خواب بوده. تو شهری که من هستم یه مشاور خوب هم پیدا نمیشه. من پدرمو خیلی دوست دارم. خیلی اذیتش کردم و رنجوندمش. عذاب وجدان دارم. شاید واسه دلخوشی اونم که باشه یه روز از شوهرم جدا شم. من بین دو تا مرد عزیز زندگیم له شدم و این وسط هیچ کس به فکر من نبود. همه به خودشون، شخصیتشون و خودخواهیاشون فکر کردن.
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام دوستان
پدر من رضایت نداد که شوهرم برای معذرت خواهی بره پیشش. گفت دیگه هیچ ارزشی نداره. حالا شوهرم اصرار داره که مادرم و خواهرم بیان خونه مون. میگه منو پدرت با هم مشکل داریم و عدم ارتباط به صلاحه دو طرفه و لی اونا بیان. حالا به مامانم که میگم نمیاد و میگه بهتره اول شوهرت بیاد که این کار هم از جانب پدرم منع شده در نتیجه قضیه همینطوری مونده. اگه خواهر و مادرم هم نیان شوهرم دوباره لج میکنه. میگه اونا همینو می خوان حالا که اینطوریه نه من نه اونا. یعنی برمیگردیم سر خونه اول. دقت کردید هیچکس این وسط نمیخواد کوتاه بیاد همه به فکر شخصیت و غرور خودشونن. نظر شما چیه؟ نیومدن مادرم کار درستیه؟ این قضیه چجوری باید حل شه. پدرم آدم کینه ای و لجبازیه. هرگز با قضیه دعوایی که پیش اومد کنار نمیاد و فراموشش نمیشه. مادرم هم علیرغم رابطه بدش با پدرم غیر مستقیم داره طرف پدرمو میگیره. به نظر منم حق داره. اما پس من چی. من آدمم. من این وسط چیکار کنم. دیگه شوهرمو دوست ندارم. ازش دلگیرم قد یه دنیا. چیکار کنم؟
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام خانومی
بیشتر نوشته های شما رو خوندم
یه جایی گفتی بین دو مرد که عزیزترین کست در زندگی هست گیر کردی درسته؟
بخاطر کتکاری که متاسفانه پیش اومده از پدر دلجویی کن خیلی زیاد دلجویی کن همسرت هم که پیشمان شده بود ولی خوب .........
الان بحث زندگی شما وسط هست
پدر شما که زندگی خودش رو داره همسر و دخترانش ولی اگه شما جدا بشی چی؟!
زندگی خودت و شوهرت از هم پاشیده میشه، به نظر خودت حالا که روابط بحرانی شده بهتر نیست کمی کناره گیری کنی تا بذاری اوضاع آروم بشه؟ ممکنه حتی چند سال طول بکشه
شما دیدار های خودت رو محدود کن ولی در عوض تلفنی همش جویای حال پدر و مادر باش
الان هر دو مخصوصا پدرت خیلی عصبانی هستن ازش دلجویی کن بگو شوهرت در اوج عصبانیت دست به خشونت زده و به شدت پشیمان هست
مطمئن باش اگه خدای نکرده طلاق هم بگیری و بری خونه پدرت افسردگی میگیری
الان که اوضاع ناجور و همه عصبانی هستن کمی از این محیط متشنج خودت و شوهرت رو دور کن تا همه شما کمی آروم بشید
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
سلام
سارا جان بابت حرفات ممنونم. دیگه دارم دیوونه میشم. شوهر من عصبیه. تازگیا بخصوص بعد دعوا بدتر هم شده. میگه اونشب باید میزدم پدرتو میکشتم. بعد فحش میده بهش. میتونید حال منو در اون وقت بفهیمید و درک کنید. تازه تازگیا به منم فحش میده اگه حتی سر یه چیز کوچیک بحثمون بشه. وای خدا یکی به من بگه چیکار کنم. من نمی تونم این شرایطو تحمل کنم. یعنی باید فقط به خاطر اینکه بهم نگن مطلقه یا سایه یه یه نامرد بالا سرم باشه باید هیچی نگم. جدا نشم؟ آخه چجوری جدا شم؟ بعد از 10 سال. بعد از اینهمه عادت و وابستگی. یه مرد اینجوری با زنش برخورد نمیکنه. می دونید وقتی یادش میاد که بابام چه توهینهایی بهش کرده آتیش می گیره. می خوام بهش پیشنهاد جدایی بدم.
RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)
این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده
لطفاً راه کارهای داده شده را جمع بندی کرده و سعی کنید تا به آنها عمل کنید . با عمل به راهکارها ، در صورتی که با مسئله جدیدی برخورد کردید می توانید تاپیک جدید باز کرده و ضمن ارائه لینک این تاپیک در تاپیک جدید ، خلاصه ای از اقداماتی که داشته ای و نتیجه ای که داشته و تغییراتی که حاصل شده را بیان کرده و مسئله جدیدی که برایش راهنمایی می خواهی را مطرح کنی تا دوستان راهنمایی کنند .
موفق باشی
.