- حتما با هم بيرون و گردش و تفريح بريد و به اخلاق خوب همسرتون افتخار كنيد.
[/quote]
نمایش نسخه قابل چاپ
- حتما با هم بيرون و گردش و تفريح بريد و به اخلاق خوب همسرتون افتخار كنيد.
[/quote]
سلام
من قبلا یه لیست از مشکلات همسرم(به نظر خودم) تهیه کردم و بعد پارش کردم و ریختم تو سطل زباله ، از نظر روحی کمی کمکم کرد
الان یه لیست از خوبی هایش تهیه می کنم و بعد مرور می کنم
یه مشکل اساسی اینه که همسرم یه مقدار نا امید شده و احساس می کنم محبت های من زیاد روش تاثیر نمیزاره و نسبت به قبل به ظاهرش کمی بی تفاوته هر روز وقتی میرسم خونه خسته و پریشونه زود ناراحت میشه ، حتی با زنگ موبایل هم دچار استرس شدیدی میشه .کلا از محیط اطرافش خیلی تاثیر پذیره .
شدیم الاکنگ من خوبم اون بده اون خوبه من بدم به نظر شما چه رفتاری از من باعث ایجاد اعتماد در همسرم میشه آیا بچه می تونه مشکل ما رو حل کنه؟؟
سلام.
افرین که شروع کردی به انجام کارایی که گفتیم.
اون لیست خوبیاش که نوشتی...حالا یه لیست از چیزایی که ایده ال توئه بنویس.بعد ببین از ایده الای تو کدومشو نداره یا کم داره...بعد ببین کدومشون رو میتونه بهتر کنه..مثلا بنویس ازظاهر 50درصد چیزی که من میخوام رو داره و بقیه خصوصیات رو هم همینطور..بعد راه حلاشونو بنویس...
مثلا بنویس ازرنگ موهاش خوشم نمیاد میتونه رنگ گنه
پوستش خوب نیست میتونه بره پیش دکتر پوست
مثلا چاقه...باشگاه و....اینجوری میبینی هیچ دردی بدون درمان نیست.
خودتم انگیزه میگیری
---------------------------------------------------------
دلیل اخلاق همسرت اینه که رفتار تو رو تو این مدت دیده.شاید تو خیال کنی همه ناراحتیت رو درون خودت ریختی و چیزی به روی خودت نیووردی ولی زنها حس قوی دارن و زود میفهمن.اونم فهمیده و کلی ناراحت شده اعتماد به نفسش رو ازدست داده ازاین که واسه شوهرش به قدر کافی جذاب نبوده حرص خورده و الان به جایی رسیده که خسته شده و انگیزش رو از دست داده..
ادم اگه انگیزه داشته باشه دنیا رو هم میتونه فتح کنه ولی ادم بی انگیزه حاضر نمیشه واسه خودش یه غذای ساده هم بپزه.
شاید هم بخاطر دخالت خونوادت بوده...اما به هر حال الان انگیزه نداره
----------------------------------------------------------------
زنها فرق محبت ظاهری و حقیقی رو میفهمن.شاید به روی خودشون نیارن اما درک میکنن.باید محبتی که بهش میکنی ازصمیم قلب باشه.
و ببین برادر من درسته ما انقد روی تغییر همسرت مانور میدیم اما تو هم باید کارایی بکنی نه اینکه بشینی منتظر تا خانومت تغییر کنه و چیزی که تو میخوای بشه.شاید تو هم بدیهایی داری که همسرت رو رنج میده.باهاش صحبت کن ازش بخواه نظرش رو راجبت بگه.اگه دلخوری ازت داره بگه...حرف دلش رو بهت بزنه.راجب همه چیز.راجب تو خونوادت..
و پیش یه مشاور برین هردوتون.شاید(شاید) علائم همسرت افسردگی باشه..به هر حال متخصص بهتر تشخیص میده و اگه چیزی باشه درمان میکنه.
راستی همین امروز یه شاخه گل بخر و بهش بده..حتما...بهش بگو بی بهانه است.تنها بهانش حضور تو توی خونمه
بهار 66 همه چي رو كامل گفتند , حرفهاي ايشون رو دوباره و سه باره بخونيد. از ايشون ممنونم.
من فقط اضافه كنم كه:
- بچه در اين شرايط كه شما هر دو كمي احساس افسردگي و خستگي مي كنيد اصلا به صلاح نيست.
- بايد با همسرت صحبت كني و حرفهاي ايشونو بشنوي , درد دل كردن مخصوصا واسه خانومها خيلي نيازه مهميه.
- از رفتارها و اخلاقهاي خوب همسرتون كه شما دوست داريد به ايشون بگيد تا بتونه اعتماد به نفس پيدا كنه .
- يه مسافرت كوتاه مدت و حتي يه بيرون شهر كوچك كمك كننده است كه يه كم از پالسهاي منفي توي خونه دور بشيد.
- حواستون باشه جوري خواسته هاتون رو نگيد كه گله و شكايت تلقي بشه و حس تحقير شدن بده و حتي ايشون احتمال خيانت بده و بره توي فاز عدم اعتماد.
- شايد خواندن كتاب "رازهايي درباره مردان" براي همسرتون هم مفيد باشه! راستي همسرتون مي دونه شما داريد كتاب مي خونيد؟
- شما هر دو خوبيد و فقط بايد براي شاد كردن همديگه تلاش كنيد و يكنواختي زندگي رو از بين ببريد.شما هردو نياز داريد با همديگه صحبت كنيد.
يه شاخه گل و گردش كوچولو يادتون نره
موفق باشيد
و ببین برادر من درسته ما انقد روی تغییر همسرت مانور میدیم اما تو هم باید کارایی بکنی نه اینکه بشینی منتظر تا خانومت تغییر کنه و چیزی که تو میخوای بشه.شاید تو هم بدیهایی داری که همسرت رو رنج میده.باهاش صحبت کن ازش بخواه نظرش رو راجبت بگه.اگه دلخوری ازت داره بگه...حرف دلش رو بهت بزنه.راجب همه چیز.راجب تو خونوادت..
سلام
(کامنت قبلی اشتباه ارسال شد)
من امروز با یه دروغ مصلحتی همسرم رو مجاب کردم یه لیست از عادت ها و یا اخلاق بد من تهیه کنه و کلاً نظرش رو در مورد من بنویسه بعد اون لیست رو براتون میفرستم حداقلش اینه که نسبت به همسرم شناخت بیشتری پیدا میکنم . و سعی میکنم اصلاحشون کنم
کتاب" رازهایی در مورد مردان " و رازهایی در مورد زنان " رو همون روزهای اول عقد خریدم و هر دومون تقریباً شروع به مطالعه کردیم البته همسرم بیشتر ولی من هم این روزها به خاطر شرایطی که دارم بیشتر مطالعه میکنم .
تو اطرافیان مخصوصا کمی قدیمی ها ، خیلی ها رو میبینم که از زندگیشون مینالن یا گاهاً از سالها تحمل زندگی متاهلی شاکی هستن ، به وضوح میبینم که یه زوج حتی پس از بیست سال زندگی مشترک هنوز از هم دیگه فقط شناخت سطحی دارن و هیچ وقت همدیگه رو درک نمیکنن. مرد فقط با دوستای خودش راحته و زن هم فقط با در و همسایه ها درد و دل میکنه. با هم مهمونی میرن یا تو جمع ظاهر میشن ولی مرتب از هم ناراضین و یا بدتر از همه این که نسبت به هم بی تفاوت هستن، زن تنها موجودیه که بچه ها رو بزرگ میکنه و مرد هم فقط پول بیاره کفایت میکنه . یعنی زندگی همینه ؟!! پس چه فرقی بین ما و ماشین هاست ؟! من هم می تونم مثل خیلی ها بدون فهمیدن همه جنبه ها و خصوصیات همسرم بی هیچ چالشی زندگیم رو ادامه بدم و نسبت به هم بی تفاوت باشیم ولی از این حالت خیلی خیلی متنفرم . به خاطر همین تمام تلاشم رو میکنم که زندگیم رو درست کنم و به حالتی ایده ال برسونم .
یا همسرم رو درک میکنم و دوست خواهم داشت و یا جدا میشم . چون فکر میکنم طلاق واقعی بهتر از طلاق عاطفی هست و به قولی " پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه"
احساس میکنم تا رسیدن به یک زندگی عادی راه خیلی درازی پیش رو هست گاهی اوقات سرد و نا امید میشم ولی ادامه میدم و اگه تونستم توکل میکنم
یه روز تو خیابون در حال قدم زدن بودم و به حرفهای شما و وضعیت زندگیم فکر میکردم که یه پی کی از جلوم رد شد ، پشتش نوشته بود "آهای فلانی ... زندگی شاید همین باشد"
واقعاً زندگی شاید همینه .!! همین که من برای بهتر شدن زندگیم بجنگم و هر روز بیام پیام های شما رو بخونم و شما هم هر روز بشینید پشت سیستم و من رو راهنمایی کنید .
آفرین، منم که گفتم زندگی زناشویی همینه که می بینی!نقل قول:
نوشته اصلی توسط a.samimi
فقط باید برا بهبودش تلاش کنی!
ببین، طول می کشه که اعتماد خانومت رو بتونی جلب کنی! فقط بهش بگو که بیا با هم زندگیمون رو به بهترین شکل برسونیم، همسرتون وقتی تلاش شما رو ببینه، مطمئن باش تلاش خودش رو ده برابر می کنه!
موفق باشید دوست عزیز.:72:
سلام
همه پاسخ جوابا رو خوندم.به خاطر بعضیاش خو شحال شدم برا بعضیاش گریه کردم :302::43:برا بعضیاشم حسرت خوردم.
از ته قلبم خوشحالم که میخوای زندگیت درست بشه
دوست عزیز در حال حاضر زمان کافی برای ارسال نظر به شما ندارم اما کوتاه بگویم که:::
به "هیــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــچ عنـــــــــــــوان" در شرایط فعلی به بچه دار شدن فکر نکنید!!!!!!!!
ممنون از همه
ولی نمودونم چرا این زندگی نمی خواد درست بشه
خسته ام بخدا از همه چی خسته شدم
دیگه ادامه دادن در توانم نیست
زندگیم طلسم شده
برادر من چي شده دوباره؟
.
.
.
ببينيد! ما هيچوقت نمي تونيم از شريك زندگيمون توقع داشته باشه كه يهو بپره وسط ميدون و همه نداشته هاي مارو جبران كنه. نمي تونيم توقع داشته باشيم منبع بيكران محبت بشه و هرچي خواستيم و تا حالا بدست نياورديم برامون جبران كنه.
من درطي همه اين سالهايي كه زندگي كردم فهميدم پايدارترين آرامشي كه در آدم بوجود مياد آرامشي هست كه منبعش در درون خود آدم باشه.
همه ما لحظاتي در زندگيمون به دلسردي و نااميدي مي رسيم. احساس مي كنيم كارها درست پيش نمي ره و خسته ميشيم(ربطي به مجرد يا متاهل بودن نداره). حالا اگر شناختمون نسبت به خودمون كم باشه امكان داره اونو به همسر، دوست، خانواده و دم دست ترين فرد زندگيمون نسبت بديم...
براي رسيدن به خوشبختي يكسري كارها هست كه خودمون بايد انجام بديم و يكسري منابع انرژي رو از بيرون دريافت مي كنيم.
شما در مرحله اول بايد بتونيد به تنهايي خودتون رو آروم كنيد. بايد بتونيد از پس خودتون بربياييد. اصلا فكر كنيد همسري نداريد و بنشينيد يكي يكي موانع زندگيتون رو از سر راه برداريد. اول خودتون رو به آرامش برسونيد و از فرافكني مشكلات به سوي همسر دست برداريد.
مشكلات رو ريشه يابي كنيد. ببينيد احساس بد شما واقعا نشأت گرفته از چه موقعيتي هست.
مثلا امروز ممكنه من احساس بدبختي كنم. يا بايد بنشينم به زمين و زمان فحش بدم يا اينكه منشأ ناراحتي خودم رو پيدا كنم.
با بررسي اتفاقات روزانه خودم مثلا به اين نتيجه مي رسم چون كه فلان دوستم به من بي محلي كرد من اول احساس خشم و رنجش كردم بعد يكي يكي مشكلات ديگه ام يادم اومد بعد ياد بچگي هام افتادم كه چقدر همه به من بي محلي مي كردن و اين گلوله برفي هي بزرگ و بزرگتر شد تا اينكه بهمن شد و آوار شد روي سرم و من احساس بدبختي كامل كردم...
در حاليكه با يك تماس كوچيك با همون كسي كه به من بي محلي كرده علت دلخوري رو برطرف مي كنم و ممكنه حتي آخرسر متوجه بشم طرف اصلا چنين قصدي نداشته و مثلا داشته به پشت سري من نگاه مي كرده كه چشمش چپ شده!!!
اين يك مثال ابتدايي بود و تقريبا همه دلخوري و ناراحتي هاي زندگي با يك حلاجي ساده قابل حل هستند.
.
.
ما خانمها عادت داريم يك موضوع ساده رو پيچيده كنيم و مثلا بجاي اينكه بگيم دلم برات تنگ شده اول كلي بار طرف مي كنيم و كلي دلخوري و لج و لجبازي آخر سر درميان هق هق گريه ها حرف اصلي رو مي زنيم.
شناخت عواطف حرف اول رو مي زنه.
آقايون هم به همون نسبت در شناخت عواطف خودشون ضعف دارن. ريشه اصلي مسأله رو پيدا نمي كنن و فقط خشم و رنجش رو احساس مي كنن. شايد بهتر باشه كمي بيشتر احساسات خودتون رو مديريت كنيد، اونها رو بشناسيد و دايره گستردگي مشكل خودتون رو از واژه"همه چي طلسم شده" به جمله ساده تر"امروز فلان كار مشتري عقب افتاد" يا "از فلان جمله اي كه همسرم گفت دلخور شدم" تغيير بديد و يك راه حل ساده براي تغيير خلق و خوي خودتون طرح ريزي كنيد.
زندگي رو سخت نگيريد.
حتي بودن زير يك سقف با عاشق ترين موجود روي زمين هم احتياج به مهارت داره...
يك مطلب جالبي در يكي از سايتها خوندم كه خلاصه اش رو اينجا براي شما مي گذارم...
.
.
بحث در نيمه گمشده و اينكه همه ما مي گرديم تا نيمه گمشده مون رو پيدا كنيم خيلي داغه. دو نفر كه هر دو بصورت نيم دايره هستند قل مي خورن تا بالاخره اون نيم دايره ديگه كه درست چفت خودشونه پيدا مي كنن و خوشحال و راضي از اينكه همديگر رو پيدا كردند. مدتي ميگذره و مي فهمن هنوز باهم خوشبخت و راضي نيستند. واقعا كار از كجا آب مي خوره؟
درسته كه الان اين دو نيم دايره، تونستند يك دايره كامل رو بسازند اما متوجه نيستند كه الان داره دو مغز بر اين دايره كامل حمكفرمايي مي كنه و ديگه هيچ برآمدگي و فرورفتگي ديگه نيست كه هركدوم بتونن فقط به اون قسمت كار داشته باشند. لذا اين دو نيم دايره خوشحال بزودي ناراحت مي شن و سهم خودشون رو گم مي كنن. پس افسانه نيمه گمشده زياد هم قابل استناد نيست و هركي بايد تلاش كنه با همون امكاناتي كه در دسترسش هست(در اينجا همين همسر فرهيخته شما) زندگي رو بسازه و در روياي نيمه گمشده خيالي عمر خودش رو تلف نكنه.
آقای محترم شما باید به خوبیهای زنت نگاه کنی. از بس به خودت گفتی که دوستش ندارم برات به یه باور تبدیل شده افکار شما آینده شما رو میسازن پس افکارتون رو عوض کنین. از این به بعد با خودتون تکرار کنید زن من خوشگل ترین زن دنیاست، من خیلی خوشبختم که چنین همسری را دارم عبارتهای مثبت رو ، روی یه کاغذ بیارین مدام این عبارات رو تکرار کنین، به خدا نتیجه میگیرین، دل همسرت رو نسوزون خدا جای حق نشسته
دوست عزیز a.samimi
در این فضا راهنمایی اعضاء تا حدی کمک حال شما خواهد بود، اما در حال حاظر راکد هستید!
پیشنهاد میکنم،هر چه زودتر به مشاوره حضوری مراجعه نمائید،قطعا" نتیجه خواهید گرفت
سلام
میدونید چیه؟ ثبات نیست
یه مدت خوبه یک دفعه با یه مسئله کوچیک همه چیز خراب میشه همه چیز
تا وقتی نوشته های شما رو میخونم یا کتاب رازهایی در مورد زنان رو فکر مکینم میتونم زندگیم رو بهتر کنم بعد با اشتیاق میرم خونه تا از اول شروع کنم چند ساعت اولیه خوب میگذره بعد سر یه مسئله کوچیک که بحثمون میشه یک دفعه همه حجم مشکلاتی که قبلا داشتیم ردیف میشن روبرومون بعد مثلا ساعت 8 شب همسرم میگه اصلاً ول کن برق ها رو خاموش کن بخوابیم . دوباره همه چیز آوار مبشه سرم . خونمون همیشه ریختو پاشه هیچ چیز سر جاش نیست سرده کم نوره من میخوام تلویزیون رو روشن کنم اون میگنه نه ! و . . . . . . . .. . . . . . . . .. .
اگه خیلی دوسش داشتم همه چیز درست میشد
نمیدونم شاید هم حق با شماست من با هر کی ازدواج می کردم چون زیادی درون گرا هستم این مشکلات رو داشتم امیدوارم
یه سوال
بعضی وقتها تصمیم میگرم بدون اینکه بخوام با همسرم بحث کنم و لزوماً مشکملاتمون حل بشه و .... به زندگیمون ادامه بدیم بدون چالش و جنگ اعصاب یه همزیستی ....یعنی دقیقاً عکس این جمله که من رو آزار میده"همسر تنها یک همراه نیست او کل تقدیر است" فقط کنار هم باشیم
به نظر شما میشه ؟
البته خودم بعید میدونم
به این لینک مراجعه کن
http://www.hamdardi.net/thread-20593-post-189166.html#pid189166
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
سلام
رفتم ممنون
ولی این روزها دارم فقط به ثبات فکر میکنم ثبات
آرامش فکر ندارم زندگیم مدام در نوسانه
برام دعا کنید
از همه تشکر میکنم
من تنها نیستم شما هستید
پشت تلفن با هم خیلی خوبیم تو خونه هم اولاش خوبه منتها سر یه مسئله کوچیک همه چیز خراب میشه
فکر میکنم اگه از هم جدا بشیم دلم براش خیلی تنگ میشه و احتمالا دوباره با هم ازدواج میکنیم وقتی این حس بهم دست میده باور میکنم که دوستش دارم به نظر شما هم همینطوره؟؟ یا دلسوزیه اگه دلسوزی نیست چرا با هم نمی سازیم ؟
کجاییییییییید؟؟!!!
دلسوزي با دلتنگي ارتباطي نداره. شما دلتون تنگ ميشه و اين يعني دوستش داريد. سعي كنيد مشكلاتتون رو با صحبت كردن حل كنيد. روش صحبت و انقاد خيلي مهمه.توي يك رابطه مشكل دار هر 2 نفر درست عمل نكردند. پس حق به جانب صحبت نكنيد و به اشتباهات خودتون هم فكر كنيد.
اگر باور كنيد مشكلات حل شدني هست حتما مي تونيد حلشون كنيد!
من تقریبا همه نظراتو خوندم
دوستان خیلی خوب دارن راهنماییتون میکنن
اولا در مورد نظراتی که گفتن طلاق بگیرید فکرمیکنم منظور اصلی دوستان این نبوده که شما همین فردا برید طلاق بگیرید! کسایی که این پیشنهادو دادن فقط خواستن این حرف مطرح بشه تا شما به جدایی فکر کنید و ببینید آیا واقعا میخواهی با همسرت زندگی کنی و زندگی که داری میکنی از سر اجباره یا نه!؟ و اینکه میگید از سر دلسوزیه واقعا دلسوزیه یا علاقه؟
و ظاهرا موفق هم بودن چون شما به طلاق فکر کردی و گفتی نمیخواهی از همسرت جدا بشی. وگرنه هم من هم شما هم همه ی اعضای محترم این سایت خوب میدونیم اگه مردی واقعا نخواد با زنی زندگی کنه یا اگه زنی از ته قلبش نخواد با شوهرش زندگی کنه هیچ چیز نمیتونه مانعش بشه که طلاق نگیره! نه حرف مردم ، نه مصلحت اندیشی نه به قول شما دلسوزی نه هیچ چیز دیگه.
بقول معروف کسیکه به نقطه پایان تحملش رسیده باشه دیگه به این چیزا فکر نمیکنه و کار خودشو میکنه پس اگه شما نمیخواهی اینکارو بکنی فکر نکن بخاطر آبروداری و ترس از حرف و حدیث مردم یا ترحم به همسرته!
نقل قول:
قبلا گفتم دوست دارم همسرم رو خوشبخت کنم هر جند چیزی ازم نمونده
این جمله رو تو یکی از پستات نوشتی چند بار بخون ...
اولا که منفی نگری شما فقط معطوف به همسرت نیست بلکه خودتم شامل میشه!
شما وقتی درباره خودت هم حرف میزنی با یه دید و انرژی منفی اینکارو میکنی
چرا چیزی ازت نمونده؟ خدای نکرده جسمت ناقص شده؟ روحت چیزی کم داره؟ چی باید دریافت میکردی که نکردی؟ محبت بی دریغ و فراوون همسرتو که میگی خیلی دوست داره؟
خوبیهای همسرتو که ازت دریغ نکرده و با وجود اینکه بهش حس کمبود علاقتو منتقل کردی همه سعیشو میکنه که بهت احساس خوشبختی بده؟
کار و درآمد مناسب و توانایی اداره زندگیتو که رو پای خودت هستی؟
چی باید از این دنیا میگرفتی که نگرفتی؟ جای چی تو زندگیت خالیه تا با داشتنش با شادی تمام احساس وجود کنی؟ واقعا همه این حس ها بخاطر ظاهر همسرته؟ همه رو تقصیر ظاهر همسرت میندازی؟
همسرت ازدواج کرده که با شما و در کنار شما احساس خوشبختی کنه، نه اینکه شما فکرکنی داری تو این زندگی آب میشی اما بخاطر همسرت داری فداکاری میکنی!
تا وقتی شما نخوای کنار همسرت خوشبخت باشی اون چطور میتونه تنهایی احساس خوشبختی کنه!؟ حتی اگه همه چیزو به زبون نیاری زنها خیلی زود متوجه احساس واقعی طرف مقابلشون میشن!
واسه همینه که دیگه مثه قبل به خودش نمیرسه! وقتی بخاطر شما به ظاهرش میرسید و میرفت باشگاه یا مثلا میرفت آرایشگاه و موهاشو فلان زنگ میکرد شما بهش توجه میکردی؟ بهش میگفتی چقدر زیبا شده؟ چقدر بهش توجه میکردی؟ چقدر با نگاهت دنبالش میکردی؟ البته همه اینا بازم وقتی اثر مثبت داره که واقعی باشه نه ظاهری و الکی! چون زنا خیلی زود فرق اصل و تقلبی رو میفهمن!
گاهی وقتا یه نگاه واقعی از صد تا حرف غیرواقعی و ظاهری میتونه تاثیرگذار تر باشه.
یه زن هرچقدرم زیبا باشه تنها وقتی با تمام وجودش احساس زیبایی میکنه که همسرش بهش این حسو بده که زیباست. حتی زیباترین زنها وقتی از طرف شوهرشون تایید نشن واقعا باور میکنن که زیبا نیستن!
فکرمیکنی دلیل بعضی از خیانت های زنها به همسرشون چیه؟ زنایی که ازنظر همسرشون هم واقعا زیبا بودن اما چون هیچوقت اینو از زبون شوهرشون نشنیدن یا این حسو از سمت شوهرشون دریافت نکردن متاسفانه گاهی وقتا با تایید زیبایی از سمت یه مرد دیگه به سمتش کشیده میشن!
مسئله سوم اینکه گفتی دنبال ثباتی و ناراحتی چون یه مدت همه چی خوبه و یه مدت بهم میریزه!
شما فکرمیکنی همه زندگیاشون چه شکلیه؟ همه همیشه خوش و خرم و هیچ مشکلی ندارن!؟
فکر میکنی بقیه اونایی که تو خیابون میبینی که خوشبختن همیشه زندگیشون یه شکله؟ همیشه خوبه؟
نه بخدا...
تو این دنیا هیچ چیز دائمی و ثابت نیست!!
هیچ زندگی همیشه خوب نیست، زندگی همه یه سری روزای خیلی خوب داره، یه سری روازی معمولی داره، یه سری روزای سخت داره، یه سری لحظات کسل کننده داره، یه سری لحظات هیجان انگیز و شاد داره ...
بخدا زندگی همه همینه! چرا شما فکرمیکنی این یه مشکله و فقطم مشکل شماست و فقط و فقط هم علتش اینه که همسرت انتخاب خودت نبوده؟
چرا همش منتظری زنت یه تغییری تو زندگیتون بوجود بیاره؟
وقتی اون میگه چراغارو خاموش کن بریم بخوابیم بگو نه دستشو بگیر بگو بریم بیرون قدم بزنیم یا مثلا بریم یه رستوران شام بخوریم.
چرا فکر میکنی این زندگی فقط باید بدست زنت تغییر کنه؟ پس شما کجای این زندگی هستی؟ چرا یه جوری رفتار میکنی که انگار اون به شما بدهکاره؟
زنت خیلی خیلی هم تلاش کنه 50% که سهم اون از این زندگیه میتونه تغییر بده اما شما یه جوری منفعلانه حرف میزنی که انگار منتظری اون 50% بقیه هم که سهم شماست زنت بدوش بکشه!
همه این کتابا و این مطالب و احیانا مشاوران فقط و فقط میتونن به شما راهکار بدن همین! اما نمیتونن معجزه کنن!
دلیل اینکه گاهی با هیجان میری سراغ کتابا و میخوای زندگیتو تغییر بدی و چند وقت بعد هیجانت فروکش میکنه اینه که نوسانات احساسی شما زیاده نه اینکه اون مطالب یه زمانی بدرد میخوره یه زمانی نه!
راستی این سوالم برای خودم میپرسم چقدر همسرتو میشناسی؟
منظورم اینه که غیر از اینکه میدونی کمی دوستش داری اما ظاهرش اونجوریکه میخوای نیست، و اینکه خصوصیات اخلاقی خوب زیادی داره دیگه چی اززنت میدونی؟ چقدرابعاد شخصیتی همسرتو کشف کردی و بهشون فکر کردی؟ چقدر از همه وجود همسرت آگاهی داری و احساسات خودتو نسبت به تک تک ابعاد شخصیتیش سنجیدی؟ خلاصه اینکه توی این مدت که عروسی کردین چقدر با همسرت زندگی کردی؟ چقدر حسش کردی؟
سلام
يه مدت نبودم
ممنون از آتنا
سعي ميكنم خودم رو تغيير بدم و احساس كنم خوشبختم ، من قبول دارم خيلي از مشكلات از منه
شما دعا كنيد
بازم دوست دارم نظرتون رو در مورد بچه بدونم
زندگيم بهتر ميشه ؟ كسي تجربه نكرده؟
من تجربه کردم.البته خودم نه..پدر و مادرم.با وجود بچه دار شدن که ماها باشیم مشکلاتشون حل نشده هیچ الان باید به هزار تا موصوع دیگه هم حواسشون باشه.نقل قول:
بازم دوست دارم نظرتون رو در مورد بچه بدونم
زندگيم بهتر ميشه ؟ كسي تجربه نكرده؟
شماکه میگی رو اندام خانومت حساسی بچه دار بشه که اندامش بهم میریزه.بعدشم بچه کلی دردسر و زحمت داره.میگن اینی که زائوندی بزرگ کن بعد برو سراغ بعدی.
اول مشکلت رو با خانومت حل کن بعد برو سراغ بچه داری.
بچه احتیاج به یه خونه پر محبت داره نه خونه ای که مامان باباش از نظر احساسی کیلومترها فاصله دارن.اخه اون بچه چه گناهی کرده که بخواد جور ارتباط ناصحیح شما رو بکشه؟
این همه دوستان راهنماییت کردن گشتی گشتی این راهو انتخاب کردی؟یه کم رو حرفایی که بهت زدن فکر کن.
ضمنا دوران حاملگی و بعدش مادر ممکنه افسرده بشه،احتیاجش به عشق همسرش دو چندان میشه.باید مادر از نظر روانی امادگی بارداری و مادر شدن رو داشته باشه.
پدر شدن هم امادگی هایی میخواد.
دوست عزیز:72:
به نظر می یاد شما همیشه دنبال "ساده ترین و سریع ترین" راه هستید برای تغییر شرایطتون
نه "بهترین و آرامش بخش ترین" راه.
چند سال پیش بنابر گفته خودتان برای بدست آوردن کسی که دوست داشتید تلاش و کوششی
زیادی نکردید و به انتخاب مادر و خواهرتان تن دادید چون "ساده ترین و سریع ترین" راه برای ازدواج بود.
حالا هم که از زندگی خود راضی نیستید بجای پیدا کردن بهترین رفتار و عمل دنبال
"ساده ترین و سریع ترین" راه یعنی بچه دار شدن هستید.
لطفا از دنیای کودکی بیرون بیایید و جسورانه و شجاعانه برای آن زندگی که مطلوب نسبی برایتان هست
تلاش کنید. بچه زندگیهای آرام و خوشبخت را در بدو ورود دچار تشنج می کند چه رسد به زندگی شما
که هنوز برای رسیدن به آرامش و خوشبختی راه طولانی در پیش دارد.
موفق باشید.:72: