RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
آسایش عزیز
ممنون که بابت فربد تذکر دادی .من در مورد فربد نگرانی ندارم ..این بچه اصلا غمگین نیست ..بچه خیلی خوب و شادی هست .اوایل کمی احساس می کرد که این آقا قراره همسر من باشه که با توضیحاتی که من براش دادم و رغایت خیلی از مسایل توی برخورم با این آقا این مساله از ذهنش پاک شد ..از بعد از این دوران هم سعی کردم تمام وقتم رو با فربد باشم .اینکه میگم عاقله دلیلش اینه که توی ذهن کوچیکش تصور می کنه چون این آقا پولدار هست مشکلات مالی ما حل خواهد شد!!!!!!!! خیلی برام فکرش عجیبه ..این مدت بعد از طلاق من جلوی خیلی از خرج های اضافی فربد رو گرفتم و ارها براش صحبت کردم که من جدا شدم و از لحاظ مالی مثل سایق نیستم و این بچه پذیرفته ..شاید کار اشتباهی کردم اما این بچه مدام نگران مسایل مالی هست .به این آقا وابسته نیست فقط اونو به چشم کسی که ما رو نجات میده نگاه می کنه!!!!!!!وگرنه فربد جز من و دایی هاش به هیچ کسی خودشو نزدیک نمی کنه ..اون اقا هم خیلی باهاش معقول برخورد می کنه و سعی نمی کنه خودشو به زور به فربد بچسبونه اما می دونم که فربد رو دوست داره و فربدم نمی گم دوستش داره اما هیچ حس بدی هم ازش نداره!اصلا بهش حساسیت نداره شاید چون خودم خیلی مسایل رو رعایت کردم..شاید نباید ذهن بچه رو درگیر مشکلات مالی خودم می کردم ..حتی بچه براش عجیبه که چرا ماشینی رو که اون آقا فرستاده من استفاده نمی کنم و من اینو کامل براش توضیح دادم و بچه پذیرفته که باید فاصله مونو باهاش حفظ کنیم ..فربد رو دیروز با خودم بردم و دوست فربدم با ما بود چون نمی خواستم در حور فربد صحبت کنیم ..اونا رو فرستادم سینما و وقتی برگشتن ایشون رفته بود ...فربد اصلا بچه ای نیست که با غریبه ها گرم بگیره ..خیلی دیر جوش هست ..ممنونم که نگرانم هستی:72:
اقای کامران:
فائزه، از نگاه یک مرد این را به تو میگویم،
تو هم برای شوهرت، هم هر دو این آقایان یک بازیچه و یک تفریح زود گذر بودی و هستی!
میدانی، ما مردها به اندازه جیبمان خرج تفریحهایمان میکنیم، به هر حال هر تفریحی هم خرج دارد،
گاهی اوقات خرجش، یکی دو بار دوستت دارم و به اصطلاح عشق و محبت دروغینی هست، که از آن اقای متأهل دریافت کردی و هنوز نه به اشتباه بودنش رسیدهای و نه اینکه از تو سو استفاده شده است، و البته خنده دار تر این است که هنوز در تب این عشق میسوزی!
و در مورد این آقای به اصطلاح جنتلمن و پولدار، که او هم خوب بلد است چگونه به هدفش برسد.
نمیدانم، لابد انتظار داری خیلی از همجنسهایت هم به تو حسادت کنند که واای چقدر فائزه خوشبخت و خوش شانس هست، دمش گرم چه خواستگارهایی دارد!
همانطور که گفتم، این مردها ، دیر یا زود کارشان که تمام شود مثل یک تفاله رهایت میکنند.اینها رو خوندم ..فقط در جوابتون می تونم بگم متاسفم که ا ین دیدی هست که شما نسبت به خانم ها دارین ..این به تربیت شما و نوع محیط و خانواده ای که توش رشد کردین بر می گرده ...ارزش خانم ها برای شما در همین حد هست ..این طرز فکر خیلی هم رواج داره ..اما واقعا خوشحالم که هیچ کدام از مردانی که با انها برخورد داشتم طرز تفکری مانند شما نداشتند ..با اطمینان به شما میگم که در دیدتان کمی تند رو هستید ...مرا هیچ کس کنار نگذاشت و هیچ کس هم مرا به دیده سرگرمی نگاه نکرد ..شاید چون همیشه در رفتارم تابع صداقت بودم ..من خودم با اختیار از شوهرم جدا شدم ..ایشان با تمامی مسایل ما راضی نبود چون خودش خوب می دونست چکار کرده ..در مورد اون آقا هم من با اختیار خودم از زندگیش اومدم بیرون ..اون هیچوقت منو رها نکرد و اگه ادامه می دادم مسلما اونم الان خانواده ای نداشت ...حتی بعد از 3 سال هم چیزی به نام تفاله در روابط ما وجود نداشت و این آقا هم که یک غریبه و خواستگار رسمی هست که هیچ تصمیمی در موردش ندارم .نه بخاطر ایشان که وجدان خودم را لایق بازی با کسی که همه سالهای عمرش را به سختی و تنهایی گذرانده نمی بینم ....شاید به قول شما این نشانه خنگی باشد:163:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط f_z
من در مورد فربد نگرانی ندارم ..این بچه اصلا غمگین نیست ..بچه خیلی خوب و شادی هست .:163:
خوشحالم :72:
مواظب پسرت باش اون فقط تو رو داره توهم فقط اونو
:72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
آسایش عزیز ببخشید الان این سوالو خوندم
فربد توی تمام این سالها حتی یک با ر حتی یک بار هم اون آقای متاهل رو ندیده ...حتی من یک بار هم تا بحال توی این 3 سال به اون آقا جلوی فربد با موبایل هم صحبت نکردم ..اصلا از وجود همچین کسی خبر نداره ..دیگه الان هم که همه چیز تموم شده ...در مورد این آقا هم ایشون رابطه اش با ما خانوادگی بوده از سابق ..فربد ایشون رو مدتهاست توی مراسم های ما و سفری که ما به شهرشون داشتیم و مراوده هایی که ایشون با شوهر من و یا اقوام ما بدون دخالت و حضور من داشت دیده و با هم عادی شدن والا من هیچوقت اجازه نمی دادم فربد این آقا رو حتی بینه ..الان براش عادیه چون به دید دوستان و اقوام بهش نگاه می کنه ..خودم روی این مسایل حساسم ..
[size=medium]رها ی عزیزم:
خدا سر در خونه ش ننوشته اين آدم بياد تو اين نياد.
مي خواي وارد بازي بشي مطمئني مي ببري؟ قبول ازش بخواه كه بازي رو نبازي.
خدا اگه ببينه اين بازي برات خطرناكه خودش كاري مي كنه وارد بازي نشي. برات بن بست مي ذاره. اگه نفهميدي سيلي مي زنه تو صورتت كه ديگه بفهمي و وارد باز نشي.شايد جاي سيلي ش رو صورتت بمونه ولي عوضش ارزش داره. حداقل دنيا زير پا له ت نمي كنه طوري كه ديگه نتوني بلند شي.
من به این مساله عقیده ندارم ..بعضی بازی ها حتی اگه درصد موفقیتش پنجاه پنجاه باشه ارزش وارد شدن نداره ..من دیگه نمی خوام اشتباه کنم ..تاوان اشتباهاتم رو اندازه کافی پس دادم ..14 سال عمرم تلف شد و خیلی چیزها از دست دادم ...دیگه وقتشه خودمو جمع و جور کنم اشتباه نکنم...
المیرا ی عزیزم من از بازی دادن کسی خوشم نمیاد ..حس خوبی ندارم از اینکه احساس کنم کسی داره روزهاشو بخاطر من هدر میده ..بعبارتی نمی خوام زیر دین کسی باشم مادی یا معنوی .. دلم می خواد با اطمینان تصمیم بگیرم که رد کنم و همه پلا رو پشت سرم خراب کنم و یا بپذیرم و اقلا بذارم زمان بگذره ..
سنجاب عزیزم گفتم که فربد از وجود همچین کسی توی زندگی من خبر نداره و مسلما هیچوقت هم این دو با هم روبرو نخواهند شد ..خودم همچین اجازه ای نخواهم داد..ممنونم که نظرت رو بم گفتی:72:[/size]
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
هم فائزه و هم سایر دوستان این مطلب را با جدیدت بخوانند .
فائزه چرا در قبال هر پست توضیح می دهی ؟
تو موظف نیستی به ما توضیح بدهی باید خودت به این نتیجه برسی که هر کسی از نگاه خودش به چه مسائلی اشاره می کند و در نهایت تو یک جمع بندی خواهی داشت و تصمیم گیری و انتخاب .
درگیر بازی" آره - اما - ولی " شده ای . تائید می خواهی و نوازش .
راه های بهتری هم برای دریافت این نوازش و تائید وجود دارد . کسی انگشت اتهامی به سمت این آقایون و یا تو نگرفته . تو خوب هستی آنها هم خوب هستند . اما این خوب بودن به معنای تائید شدن و انتخاب شدن و ...........نیست .
در کل می بینی که اکثریت به نام تاپیک و اسم تو وارد شده اند و نظراتشان را داده اند و نظر مثبتی نسبت به این موضوعات ندارند.
خوب !
می خواهی اشتباه نکنی ( بر مبنای اسم تاپیک ) لازم نیست خودت را به اثبات برسانی . این جمعیت و 43 پست نشان می دهد که به تو توجه خاص شده . می بینی که بی دل و کامران و ......خیلی هایی که معمولا اهل دیار سکوت هستند برایت لب به سخن باز کرده اند . پس توجه داشته باش و قدر و ارزش خودت را بدان و.......
باور داشته باش که تو برای ما دوست داشتنی و مهم هستی
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
آنی عزیزم
من توی زندگیم همیشه تصمیماتی گرفتم که توش فقط منافع اول فربد و بعد خودم لحاظ بوده .خیلی جاها متضرر شدم و از خیلی جنبه ها هم برنده بودم اما اگه می بینین مباحثه می کنم دلیلش اینه که می خوام نظرات اشخاص مختلف رو توی شرایط خودم بدونم و دیدم رو نسبت به مسایلم باز تر کنم ..قصدم اصلا گرفتن نوازش و تایید و یا اثبات نیست ..می خواهم موضوع ملموس تر باشد .والا نیازی به مباحثه ندارم !!فکر نکنم در مرحله ای از تجربه باشم که جایی برای اشتباه داشته باشم..
من از همه دوستانی که برام وقت گذاشتن و اینهمه پست هامو خوندن تشکر می کنم و قدر دان همه هستم ..می خوام حرفها رو توی قالب چند تا جمله جمع بندی کنم ..هر جاشو که مغایر با برداشت من از اجماع اعضا بود خوشحال می شم بازم برام باز ترش کنین..
1- من توی موقعیت وارد شدن به زندگی کسی نیستم ..حالا اصلا مهم نیست اون شخص کی باشه و چکاره ...یا منو به چه دیدی نگاه کنه ..من باید کلا ریشه هر ارتباطی رو از زندگیم قطع کنم .
2- این آقای خواستگار صلاحیتش مورد تایید نیست و حتی ارزش زمان دادن هم نداره.((راستش من هنوزم دلیل این مساله رو متوجه نشدم چون من از مشاوره به این جمله رسیده بودم که انسانی که خوشنامه و به خوش نامی و خوش عهدی از دید سایرین معروفه شخص قابل اعتمادی می تونه باشه .)) و باید از زندگیم حتی به عنوان یه دوست خانوادگی و دورادور هم حذف بشه ..
3- در مورد اون شخص متاهل هیچ نظری ندارم چون وقتی ارتباطی عملا نیست پس اینکه احساس من به ایشون به چه سمت و سویی سوق کنه اهمیتی نداره ..
4 - قطع ارتباط با ایشون باید چکشی و سریع باشه و یا مشمول گذشت زمان باشه ؟؟؟؟ اینم از مسایل مهمه
5 - لطماتی که این قطع ارتباط ممکنه به اشخاص دیگه وارد شه جزو مسایل هر شخص هست و من در این زمینه مسولیتی ندارم..
دیگه چیزی به ذهنم نمی رسه ..فقط اگه هر کسی باهاش موافقه نظرش رو با تشکر روی این پست بهم اعلام کنه ..:72::72::72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
راستی اینم باید به عنوان اصل ششم به موضوع اضافه کنم که:
6 - من در برابر محبت ها و اینهمه زحماتی که ایشون برای حل و رفع مشکلات کاری من و درگیریم به شرکای مالیم و کلیه لطفی که خالصانه به من و خانواده ما داشتن اصلا نباید احساس دینی داشته باشم ..به عبارتی من اصلا نباید خودم رو به این شخص مدیون بدونم..
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
با تشکر از آنی همیشه گلم می خوام خواهش کنم مدیر ان عزیز هم بهم کمک کنن ..من خودمم منطقم همینو می گه که با قاطعیت رد کنم ..از اول هم همین حس رو داشتم ..می خوام کاری نکنم که بعدها که سالها از این جریان گذشت خودم رو بابتش سرزنش کنم .اختلاف عقاید خیلی شدیده ..خانواده خودم .دوستان و اطرافیان من و خانواده و اطرافیان خودشون و همه کسانی که ایشون رو به نوعی می شناسن حتی بدون یک مورد نظر مخالف سعی کردن به نوعی منو متوجه کنن که این بی توجهی و جواب های رد من به نوعی لگد زدن به بخته
و اینجا توی دید کسانی که ایشونو ندیدن و باهاش برخوردی نداشتن همه به شدت مخالف!!!!!
دلیل اینهمه تفاوت هم برام ایجاد سوال کرده ..کمکم کنین با قاطعیت رد کنم .بدون ذره ای تردید...
ممنون که مثل همیشه منو از راهنماییتون محروم نمی کنید..اگه تناقضاتی توی شخصیت ایشون از دور می بینید برام هایلاتش کنین ..ممنون:72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
فائزه جان شکل گیری رابطه اشتباه است .
بنا بر تعاریف خودت و وسعت ارتباط گیری این آقا ٰ تو و خانواده و دوستانت به نوعی حکم افراد درون گود را دارید که به نوعی این آقا هر یک از شماها رو نمک گیر کرده و...... اما ما حکم آدم های کنار گود را داریم که با زاویه ی دید بیشتر مسائل را می بینیم و ابدا نمک گیر کسی نیستیم .
از فضای تالار یاد گرفته ایم حاضر به اعتماد باشیم اما طی زمان و شناخت و باز یاد گرفته ایم که اعتماد به نفس داشته باشیم و به دیگران نیز منتقل کنیم اما این به این معنی نیست که بی دلیل بابت ظواهر و درهای بهشت به دیگران اعتماد و اطمینان کنیم . شاید مشکلاتی که اینجا توسط دوستان مطرح می شود به نوعی روشن بینی و تجربه باشد برای هر یک از ما .
اگر تو زنی هستی که چنین شانسی در خانه ات را زده !!! مطمئن باش شانس بهتر از این هم در خانه ات را می زند .
چند مورد از مشکلات این رابطه را برات از نگاه خودم لیست می کنم .
1- اختلاف سنی 14 سال که برای تو به مرور درد سر آفرین میشه .این آفا زود از پا میفته و تو همچنان یک زن شاداب هستی که طراوتت را بابت این 14 سال به جهات مختلف از جسمی تا جنسی و ........از دست می دهی
2- روش خاص این آقا که به نوعی بیمارگونه است . هر چند که ما ایرانی ها از آدم هایی که بی دلیل و به شکل افراطی خرج می کنند و بی دلیل کمک می کنند و بی دلیل و افراطی توجه می کنند و ...........خیلی خوشمان می آد . اما واقعیت امر این است که این یک ضعف شخصیتی است که فرد در قبال آنچه ندارد به این روشها متوصل می شود تا خودش را مطرح کند . ( ببخش که به این مورد اشاره کردم چون ابدا دوست ندارم فرد غائب را پروسه کنم اما همین اندازه بر مبنای گفته های توست )
3- ارتباط گیری با فرید به شکلی که به مدرسه فرید برود و یا با خانواده ی تو ارتباطی در این حد و اندازه بگیرد . این کارها به نوعی تزریق سم در رگ طرف مقابل است تا طرف را با زهر آلوده کند و بدن و روح و روان تو را به سم عادت بدهد و حضور خودش را رسمی کند. آیا تو از او چنین رفتارها و توجهاتی خواسته بودی ؟
واریز کردن پول به حساب تو آیا مناسب با شا ن و کرامت فائزه است ؟ یا حتی همان ماشینی که به قول تو در پارکینگ خاک می خورد ! اگر کسی واقعا علی وار قصد کمک به یک زن نیازمند را داشته باشد راه و روش آن اینی نیست که این آقا دار ه انجام می ده . این روش .........معنای سلام گرگ بی طمع نیست را می دهد عزیزم ...................در نتیجه اینجای تحلیل من با نوع نقاب مذهب این آقا هم مشکل پیدا می کنم .
و چندین مورد دیگر که مثلا چرا این آقا به تو کمک کرد که طلاق بگیری و ....................و البته در سوی دیگر ما فائزه دوست خودمان را داریم که من به عنوان یک هم تالاری از تو سئوال می کنم چرا در بازی های او بر خوردی ؟!و این آن قسمت ضعف های فائزه است که باید دیده شود و رویش کار شود
نمی دانم کتاب " ما الاغ ها " را خوانده ای یا نه ؟! اما به نظرم لازم است که هر یک از ما دستکم چند بار این کتاب را بخوانیم از دید من .............اکثریت ما اینگونه هستیم و با ظواهر شیرین به خودمان دروغهای خوبی می گوییم تا صورت مسئله خرا ب و خطرناک را شیرین کنیم ...................اما چه زو د گند همه چیز در می آید به این شیوه !
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
[quote=ani]
[color=#4B0082]فائزه جان شکل گیری رابطه اشتباه است .
اگر تو زنی هستی که چنین شانسی در خانه ات را زده !!! مطمئن باش شانس بهتر از این هم در خانه ات را می زند . آنی عزیزم من اینو شانس نمی بینم ..سایرین می بینند..
چند مورد از مشکلات این رابطه را برات از نگاه خودم لیست می کنم .
1- اختلاف سنی 14 سال که برای تو به مرور درد سر آفرین میشه .این آفا زود از پا میفته و تو همچنان یک زن شاداب هستی که طراوتت را بابت این 14 سال به جهات مختلف از جسمی تا جنسی و ........از دست می دهی ..ایشون همین الان هم یه مرد کاملا جا افتاده هستن ..مخصوصا که خیلی هم توی زندگی خانوادگیش سختی کشیده بعد از فوت همسرش..
2- روش خاص این آقا که به نوعی بیمارگونه است . هر چند که ما ایرانی ها از آدم هایی که بی دلیل و به شکل افراطی خرج می کنند و بی دلیل کمک می کنند و بی دلیل و افراطی توجه می کنند و ...........خیلی خوشمان می آد . اما واقعیت امر این است که این یک ضعف شخصیتی است که فرد در قبال آنچه ندارد به این روشها متوصل می شود تا خودش را مطرح کند . ( ببخش که به این مورد اشاره کردم چون ابدا دوست ندارم فرد غائب را پروسه کنم اما همین اندازه بر مبنای گفته های توست )
برای من هم این مورد خیلی عجیب هست ..چون ایشون حتی زمانی هم که توی ارتباط خانوادگی با من و شوهرم بودن به همین شدت ولخرجی می کردن ..ولی ایشون برای همه همینطورن ..این مختص من نیست ..مثالی می زنم .ایشون سال گذشته برای تمامی کارمندای کارخونه در حدود 100 دست سرویس طلا خرید .چه برای آقایون و چه خانم ها ..و برای دو تا خواهراش توی ایران یه کارخونه خرید به نام خودشون دو تا و یا تمام کارمنداشو با هم یه هفته می فرسته خارج و یه هتل پنج ستاره که حال و هواشون عوض بشه!! خودش میگه من از اینکه سایرین رو خوشحال کنم لذت می برم ..نمی تونم تشخیص بدم این کارهارو برای خودنمایی می کنه یا قلبی هست..اینم برام سوال شده..
3- ارتباط گیری با فرید به شکلی که به مدرسه فرید برود و یا با خانواده ی تو ارتباطی در این حد و اندازه بگیرد . این کارها به نوعی تزریق سم در رگ طرف مقابل است تا طرف را با زهر آلوده کند و بدن و روح و روان تو را به سم عادت بدهد و حضور خودش را رسمی کند. آیا تو از او چنین رفتارها و توجهاتی خواسته بودی ؟
اصلا و ابدا من تمایلی به ارتباط به این نوع نداشتم ..خودش هم اینو حس کرده بود ولی بازم در مورد همه همینه ..با همه حتی توی خیابون یا فرودگاه زود آشنا میشه و زود سر رابطه رو می اندازه و گره گشای مشکل مردم میشه ..بازم میگه من از اینکار لذت روحی می برم ..از اینکه پولامو جمع کنم تنفر دارم..بازم نمی تونم تشخیص بدم این حسن ایشون هست یا اختلال شخصیتی ..حتی هر دو باری که من ایشون رو صریحا رد کردم باز هم مستقل پیگیر مشکلات اطرافیان من بود و به گوش من می رسید و بعدها می گفت که من حرفی می زنم حتما باید عمل کنم این شخصیت منه و اگه اینکار رو نکنم از خودم رضایت ندارم و به تو ارتباطی نداره ...
در مورد فربد هم باز همین حس رو داره و این مختص فربد تنها نیست ..اینجا میاد مدرسه دختر دوستش و یا مهد پسر کارمندش اینجا هم میره و حتما باید براشون کلی خوراکی ببره که مال کارخونه خودشن ...بازم میگه من از اینکار لذت می برم و به تو ارتباطی نداره .چه تو این وسط باشی و چه نباشی...
واریز کردن پول به حساب تو آیا مناسب با شا ن و کرامت فائزه است ؟ یا حتی همان ماشینی که به قول تو در پارکینگ خاک می خورد ! اگر کسی واقعا علی وار قصد کمک به یک زن نیازمند را داشته باشد راه و روش آن اینی نیست که این آقا دار ه انجام می ده . این روش .........معنای سلام گرگ بی طمع نیست را می دهد عزیزم ...................در نتیجه اینجای تحلیل من با نوع نقاب مذهب این آقا هم مشکل پیدا می کنم .
خود من هم همیشه با این موضوع مشکل داشتم ..مخصوصا زمانی که پولهاشو براش می فرستادم خیلی به سختی می گرفت و می گفت بده به کسی که نیاز داره من ندارم!! در صورتیکه من این مدت نیاز مالی نداشتم ..بیشتر از لحاظ درگیری کاری با شرکام و تعطیلی دفتر خیلی محتاج حمایت یه مرد توانا بودم ..ماشین رو هم خودش داره می بینه که استفاده نمی کنم و چند بار تماس گرفتم راننده اش بیاد ببردش چون حتی نمی خوام سوارش بشم ..اینکار رو اینجا برای همه می کنه حتی برای کارمنداش اینجا ...همیشه با من در مورد این مسایل درگیره و میگه تو زیادی مغرور هستی .
و چندین مورد دیگر که مثلا چرا این آقا به تو کمک کرد که طلاق بگیری و ....................و البته در سوی دیگر ما فائزه دوست خودمان را داریم که من به عنوان یک هم تالاری از تو سئوال می کنم چرا در بازی های او بر خوردی ؟!و این آن قسمت ضعف های فائزه است که باید دیده شود و رویش کار شود
.ایشون به من کمک کرد که پروسه طلاقم طول نکشه و عذاب نکشم ولی خیلی سعی کرد ما رو با هم آشتی بده ..حتی همین الان هم که خواستگار منه بازم بهم میگه هر زمان که خواستی برگردی به زندگیت من روی دل خودم پا می ذارم و خوشحال میشم و خودم براتون یه جشن مفصل می گیرم ...من خودمم هنوز این آدمو نشناختم .
ولی واقعا همه جوره احساس می کنم یه گوشه کار می لنگه ..نمی دونم چرا هیچ چیز ایشون به نظرم نرمال نیست .همه چیز به نظرم غیر عادی میاد..
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
فائزه !!!!!!!!!!!!
واقعا فکر می کنی الان باید بهت چی گفت ؟! برو پست خودت را بخوان و ببین در قبال حرفهای من چه ها گفته ای !
بعد می گویی تائید و نوازش نمی خواهم .
فائزه من خلاهای تو را درک می کنم اما داری بازی می کنی . درگیر بازی شده ای .
بگذار اصل و قانون خودم را نشکنم و فرد غایب را پروسه نکنم و دهانم بسته باشد .
دختر جان تو هر چی بیشتر توضیح می دهی بیشتر علائم بیماری این مرد بر من مسلم می شود . فردی آزرده -بی نهایت تنها - تائید طلب - دیگر خشنود کن و ....................
اینهایی که تو می گویی ابدا حسن نیست این مرد هزارتا بدبختی دارد که در روح و روانش رسوب کرده می خواهد نقش علی (ع) را به بی ریخت ترین شکل بازی کند . اگر علی ( ع ) این کارها را می کرد در تاریکی شب بود نه در روز روشن و نه با این روشها .
یعنی چه که با یک نایلون خوراکی تولیدات خودش راه می افتد در مدرسه ی پسر تو و بچه ی کارمند و دوستش ؟!
تازه در مقابل اعتراض تو می گوید به تو ارتباطی ندارد ؟! تو مادر این بچه هستی به تو ارتباطی ندارد که بچه ات مثلا دندانهایش خراب بشود - چاق بشود وتربیتش به هم بریزد و یاد بگیرد که از هر دستی ٰ هر چیزی را بگیرد و ..............کجای دنیا گفته که بچه ی تو نیازمند چنین توجهی است که به مادرش ربط ندارد ؟!
این مرد شان فرید را چه می بیند ؟! واقعا چرا وقتی با بچه ات و خودت اینگونه برخورد می کند عصبانی نمی شوی ؟!
این حرفی که می زنم خیلی بد و ناراحت کننده است اما فرید هم پدر دارد و هم مادر .بچه یتیم نیست .ابدا این مرد حق ندارد با بچه چنین برخورد و رفتاری داشته باشد و از دنیای پاک و معصومانه فرید سو استفاده نباید بشود .
شان پسرت را حفظ کن . مادری . می فهمی . اگر حضانت فرید را گرفته ای نشان بده که لیاقت این حضانت را داری . تو نسبت به امروز و فردای فرید مسئولی . باید مثل شیر بالای سرش باشی نه اینکه مزخرفات این آقا را اینجا تکرار کنی . واقعا چه بلایی به سرت آمده ؟!
از دید من این مرد نوع بدخیم تر از همسرت است که از آن جدا شده ای .
و نکته ی پایانی اینکه این مرد نه سوپر من است و نه حضرت علی . یک آدم بسیار آزرده است که با فلاکت توجه و نوازش و تائید جمع می کند و نقاب لارژ بودن به صورتش زده . باز هم معذرت می خوام اما واقعا نتوانستم در مقابل آنچه نوشتی خویشتندار باشم خصوصا مبحث بچه ها و در فشانی ایشان در مقام یک غریبه .
اگر خیلی دوست دارد خوراکی های کارخانه اش را بذل و بخشش کند بگو این همه بچه در سومالی و آفریقا و سراسر دنیا نیاز به کمک دارند . این همه بچه ی سرطانی که ثروت این آقا و گشاده دستی هایش ! جوابگوی نیمی از آنها هم نخواهد بود .....................
می بینی اگر علی وار کسی بخواهد کمک کند و نیاز به تائید طلبی و شهرت و به به و چه چه نداشته باشد بهای آن صد دست سرویس طلا و ...................در این دنیا کلی کار خیر انجام می دهد با این تفاوت که از تائید و تکریم و بندگی و ..........خبری نیست
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
آنی گلم یه بار دیگه پست منو بخونی کاملا متوجه میشی که اینا برای منم سواله ببین :
..نمی تونم تشخیص بدم این کارهارو برای خودنمایی می کنه یا قلبی هست..اینم برام سوال شده..
من خودمم هنوز این آدمو نشناختم .
ولی واقعا همه جوره احساس می کنم یه گوشه کار می لنگه ..نمی دونم چرا هیچ چیز ایشون به نظرم نرمال نیست .همه چیز به نظرم غیر عادی میاد..
فدای تو بشم عزیزم حرص نخور :46:من اگه می بینی باهات بحث می کنم دلیلش اینه که حسم کاملا میگه ایشون یه جورایی کارهاش غیر عادی هست ولی واقعا گاهی تشخیص نمی دم کدوم قسمت ها عادی نیست ..
در مورد اینکه تنهاست که خودم شک ندارم .ایشون خیلی تنهایی کشیده و خیلی برای بزرگ کردن پسرش اذیت شده و اینجور که خودش میگه اصلا از زندگیش و پولاش لذتی نبرده ..ظاهرش هم خیلی شکسته هست ..من دلم براش گاهی واقعا می سوزه ..
در مورد فربد گفتی گلم تربیت من همیشه به گونه ای بوده که هیچوقت در مقابل لطف کسی نمی تونم برخورد بد داشته باشم ..همیشه قدردان هستم حتی اگه اون خوراکی ها رو همه رو دور بریزیم باز هم من تشکر می کنم که دل طرفم رو نشکنم ..مخصوصا اینکه فربد هم اصلا علاقه ای به این چیزهایی که این آقا میاره نداره و ما واقعا همه رو می دیم به خدمتکارمون می بره برای کارگر های ساختمون بغلی...فربد اینقدر تامین هست که این چیزا اصلا توجهشو جلب نمی کنه ..همیشه خیلی مرفه بوده ولی کاریش نمی شه کرد من بهش یاد دادم که بگیره و تشکر کنه حتی اگه استفاده نمی کنه ...
آنی گلم من به دلایلی که نمی خوام عنوان کنم و احساس می کنم اخلاقی نیست عنوان بشه اصلا تمایلی به این آقا ندارم ..این دلایل مربوط به ظاهر و توقعات من از تیپ مرد ایده آم هست پس حس نکن می خوام تایید بگیرم ..برعکس می خوام بهم مسجل شه که اشتباه نمی کنم ....ممنونم که همیشه برام وقت می ذاری .کاش می دونستی حرفات چقدر روم اثر مثبت داره :72::72::72:
ممنون می شم بازم شما و دوستان راهنماییم کنین که چه راهی برای ناامید کردن ایشون بهتره ..یه برخورد چکشی لازمه یا آروم آروم و به مرور زمان؟؟؟؟
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
فائذه جان فکر کنم اگر یک سری اطلاعات دیگر هم می دادی راجع به این آقا موضوع یه کم از این پیچیدگی در می آمد...
اگر درست یادم مانده باسد گفته بودی...
این آقا تنها برگ برنده ای که در دسنش می بیند پولش هست...که مسلم بدان اگر جوان و خوش تیپ بود حتی یک قران از این پول را هم برای توجه تو خرج نمی کرد...او واقع بین است عزیز دل...می داند از آن قشر مردهایی که توجه دختران و زنان جوان را جلب کند نیست! مطمئن باش این آقا اگر در خیابان پیاده راه برود بی اینکه کسی از پشت شیشه های ماشین مدل بالایش او را ببیند هیچچچچچ زنی یک نگاه خشک و خالی هم محض رضای خدا به او نمی کند...او بیمار نیست ...او هم مثل همه ی مردها از داشته هایش خرج می کند تا به خواسته هایش برسد...اگر همچین آقایی با چنین شرایط سنی و ظاهری پول هم خرج شما نکند که خودش می داند احتمال اینکه اصلا او را ببیبنی صفر هست...او می داند کسی که صورت خوبی ندارد مجبور است اگر هم سیرت خوبی ندارد نقش آن را بازی کند تا زنان را به دام بیاندازد.....می داند اگر جوانی ندارد باید از جیبش خرج کند...این یک دو دو تا چهار تای منطقی ست که این آقا با خودش کرده و هیچ جایش هم عجیب نیست!
آن آقای متاهل هم که هم خانواده می خواهد و هم معشوقه و شما برایش همیشه انتخاب دومی...که البته خوشحالم خودت ارتباط را قطع کردی و نگذاشتی بازی را بیش از این ادامه د هد...تو ارتباط را قطع کردی چون خودت در این جامعه گشتی و آن چیزهایی که ما می دانیم را تو هم می دانی اگر با خودت رو راست باشی...
و همه ی ما اگر اینقدر آشفته شدیم و حرص می خوریم و پست می گذاریم چون می بینیم واقعا آینده ی ترسناکی در انتظارت هست اگر خودت را سریع جمع و جور نکنی...:72:
و در رابطه با اینکه رابطه را ارام ارام قطع کنی یا چکشی...یادت باشد این را از من...همین آقا را که می گویی اگر امروز به او رحم کردی مطمئن باش روزی که نوبت او شد هرگز به تو رحم نخواهد کرد!
الام می داند دوستش نداری...برایت جذاب نیست...تسلیم نشدی...وابسته نیستی...اما همین آقا روزی که پرچم سفیدت را ببیند همان روز شروع می کند دنبال طعمه ای تازه گشتن ...و همین آقا روزی که انتخابی بهتر از شما پیدا کند لحظه ای درنگ نمی کند برای کنار گذاشتن تو...این را به تو قول می دهم...پس دلت به حال خودت بسوزد فقط ...مثل ترک سیگار می ماند...اگر گفتی فردا می گذارم کنار هزار تا از این فرداها می آید و میرود و کنارش نمی گذاری...اما اگر گفتی همین امروز و از همین حالا آن موقع نتیجه می گیری...
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
خانم MARYAMP شما حق نداریداطلاعاتی را که خود فائذه خانم در این تاپیک عنوان نکرده اند مطرح کنید .
:324:
شما حتی امانت دار خوبی در دوستی با ایشون نیستید بعد چطور آشفته می شوید و حرص می خورید!!!!!!!!!!1
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
این اطلاعات دوست عزیز نکته ی کلیدی ست برای ایشان در حل مشکلش و اگر خودش هم می دانست که همین یک جمله را اگر ذکر می کرد راجع به این آقا همه به این آقا مارک بیمار و فلان و فلان را نمی زدند و به بیراهه نمی کشید بحث..این آقا نرمال هست ...و شاید اگر این اطلاعات را از اول می داد زودتر نتیجه می گرفت و دیگران هم زودتر دستشان می آمد که این آقا اصلا تناسبی با فائذه ندارد ...یعنی فاصله انقدر زیاد است که این آقا با پول می خواهد این فاصله را پر کند...و در ضمن شما سخنگوی کس دیگر نشوید دوست عزیز...شما فقط راهنمایی خودت را بده...
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
رابطه ات را چکشی قطع کن .
ببین فائزه اگر مردی به هر دلیلی برای زن جذاب و قابل تفکر نباشد پیر یا جوان - پولدار و یا گدا - خوش تیپ یا زشت باشد ...........آدم
وقتش را سر تصمیم گیری وبا در آوردن علت اینکه چرا عجیب هست و عجیب نیست صرف نمی کند .
تکلیف این آقا مشخص است . من از آنچه این مرد هست برایت گفتم اما به لحاظ تحلیلی نگفتم این افراد با این صائق و بازدارنده و بازی ...ته این کارهایشان به کجاها ختم می شود که الزامی هم ندارد گفتنش .چرا که تو خودت می گی که برات مهم نیست .
اما اگر می بینی با جدیت و کلام تند در این تاپیک حضور پیدا می کنم تو هستی .
در جایی از پست 50 برایت نوشتم
این مرد نوع بدخیم تر از همسرت هست که از آن جدا شدی
این حرف شاه کلید تو بود . دقت نکردی یا کردی و رد شدی .
تا امروز مهم نیست که چه اتفاقی افتاده اما بعد از این سرنوشت تو و فرید مهم است . مهمه که تو چه کسی را انتخاب می کنی و چرا انتخاب می کنی و................
مخصوصا در مورد افرادی که جدا می شوند نمونه ی بعدی انتخاب اگر آگاهی و شناخت درونی از خودمان پیدا نکنیم یک نمونه ی شبیه سازی شده ای می شود برابر اصل همسر قبلی !
برات یک مثال می زنم
مثلا طرف شوهر معتاد دارد از فرد معتاد جدا می شود و خیال می کند که حالا که طلاق گرفتم می روم دنبال کسی که اهل شیشه و تریاک و کراک و الکل و .............( نمودار های ظاهری ) نباشد غافل از اینکه 18 بیماری روانی زندگی و مجاورت با فرد معتاد را با خودش داره حمل می کنه که فقط یکی از آنها جذب بازیکن مقابل بازی الکلی و معتاد است و .......و در مورد خودش این را نمی داند که یک ضلع از بازی روانی الکلی یا معتاد است ............بدون هیچ اقدام عملی و درمانی و ............بعد از یک مدت که مثلا زخم ها و الامش التیام یافت می ره سراغ یک انتخاب دیگر و به نظر ش میاد که دیگه حالا زرنگ شده .........نفر بعد راست می گوید به لحاظ ظاهری معتادنیست اما به لحاظ روانی معتاد است شخصیت وابسته با زیر مجموعه هایش را دارد و بازی روانی الکلی دارد و با چند کوبیده اضافه ی دیگه مثل یک اردنگی به من بزن و ...................اینجا فقط ظاهر و شرایط و .......فرد تغییر کرده اما واقعیت این است که این نمونه ای است برابر اصل حالا در بهترین حالت اگر سیگاری نباشد . الکل یا مواد مصرف نکنه و...........اما این همان نفر اول است با قیافه و شرایطی تازه ....................( سیر تکرار انتخاب را می بینی؟! ) غافل از اینکه نه فرد اول و نه فرد دوم ابدا کاره ای نیستند و این خود اوست که به علت اینکه شناخت و آگاهی درستی از خودش ندارد انتخابهای مزخرف می کند بعد هم داد سخن از اینکه می بینی .........باز هم شانس نیاوردم !
پس شد
جذب افراد و انتخاب ها ی ما معمولا به عوامل درونی ما بستگی دارد .
تکلیف این آقا مشخص شد . اما برو این سر دوربین را به سمت خودت بگیر ببین کجا درگیر تکرار هستی همان جاهایی که درگیر تکرار هستی ( حتی در انتخاب و فکر کردن و احساس و نوع عملکرد .............) نقطه ی آسیب پذیری فائزه است .
اینها را خودت بهتر از هر کسی دیگر می توانی استخراج کنی و رویش کار کنی . اما باید دوربینی که با خودت بر می داری تا به خودت نگاه کنی از زوم بالا برخوردار باشه باید قابلیت این را داشته باشد که در لایه های درونی فائزه نفوذ کنه و کوچکترین و به ظاهر بی اهمیت ترین موارد را بیرون بکشه و بزرگشون کنه تا قابل رویت پیدا کنند و بتوان روی آن کار کرد .
و اما چند نکته ی دیگر
مثلا فائزه به فرید یاد داده که در چنین شرایطی آن نایلون را بگیرد و از آن استفاده نکند و در قبال لطف دیگران در چنین موقعیتی تشکر کنه و .......................( همان که خودت گفتی و تعریف کردی ) چرا ؟! آیا راه بهتری نیست ؟! مثلا صراحت و شهامت و با حفظ شهامت و از جایگاه اعتماد و عزت نفس تشکر کردن ؟!
حتی در مورد شیوه ی برخورد با خوراکی که یک مسئله جزیی به نظر می رسد ببین حاضری به چه دردسرهایی خودت را بیندازی و تکرار کنی اما می توانی این درد سر را با یک تشکر و توضیح ساده و صریح و محترمانه خودت را از این همه دردسر رها کنی .............باور می کنی همین حد از رفتار هم اسمش دروغ است و طرف مقابل اگر واقعیت یک موضوع را بداند واقعا این رفتار را تکرار نمی کند گاهی ما با رفتارهایمان به دیگران کمک می کنیم که اشتباه کنند و..............
و نکته ی اصلی باز رفتار و عملکرد و تفکر تو و انتقال آن به فرید منجر به این می شود که مثلا بعدها در موقعیت هایی به مراتب حادتر بچه به دلیل صراحت و شهامتی که دراینگونه موارد با افراد غریبه تجربه نکرده دچار ضعف و انفعال و ...........باشد .
و حالا نتیجه ی این نوع رفتار و آموزش منجر به تائید طلبی و ...........می شود نیز بماند . که اگر بخواهم جز به جز برایت توضیح بدهم از مجال اینترنت و مجاز خارج است .
پس حالا حالاها کار داری . باید عادات قدیمو چرایی هایشان را شناسایی کنی و عادات جدید و چرایی هایی جایگزین آن کنی .................سرت گرم است . برو بی خیال این آقا بنشین رو خودت کار کن که انشالله دفعه ی بعد که تاپیک زدی کاملا نشان بدهد جدای از آدم های روبه رو داری به خودت می پردازی که فائزه با این همه توانایی را عشق است نازنین . :72:
باز و به تکرار از صراحتی که در جای جای پستها نشان دادم و تلخ بود عذرخواهی می کنم اما واقعا تو به این تلخی و تندی احتیاج داری تا قدر خودت را بدانی و واقعا خودت را بشناسی و این نقاب ها را کنار بزنی تا خود واقعی ات را ببینی .
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
همه تاپيكو خوندم فايزه جان و يه نكته ديگه هم سواي نظر دوستان به خاطرم رسيد.حالا كه به 41 سالگي خودم رسيدم گاهي مي پرسم آيا لازم بود همه كساني رو كه به هر علت( دوست بودن يا دشمن يا دوست بدتر از دشمن)ديدم تو عمرم ببينم؟واقعا؟
خيلي هاشون باعث شدن بخشي از انرژي و توانم الكي هدر بره
بعضي منو از خودم و خدام كمي دور كن و بعد رفتنشون ناچار شدم توان بذارم برگردم به راهم
براي بعضي فقط پلي بودم كه نيمه شكسته شونو به نيمه سالم ترشون پيوند بدم
بعضي همراهان موقت بدي نبودن اما بهر حال بايد راهمون از هم جدا ميشد
تنها يك گروه برام موندن:'دوستان حقيقي عزيزم و خانواده ام
فايزه جان بالشخصه معتقدم براي هر كدوم از ما راهي هست كه چراي بودن ماست و وقتي هشياريم و خسته و .. و.. و.. نيستيم ..درونمون به ما ميگه تو راهمون هستيم يانه.تصور مي كنن زدن اين تاپيك و شنيدن نظرات اين دوستان خوب اعم از تند يا ملايم يه جورايي واسه سوالي بود كه از درون خودت پرسيدي فايزه جان!
ولي چون سوالت بلند بود ماهم شنيديم و جواب داديم!جوابي كه خودت هم اونو از من هاي متعدد درونت شنيده بودي.. شايد آهسته تر و پنهان تر.جوابي كه آني عزيز با توجه به شناخت دورا دور بيشتر بهتر پاسخشو گفته بودن.
من در بخشي از زندگيم به خودم گفتم خب اينا هم تجربه هايي بودن و حالا دوباره توي راهم هستم. راهي كه به خاطرش زحمت كشيدم تحمل كردم و البته تاوان هم پرداختم.
آيا لازم بود اين همه آدم مختلفو به هر علت دوست همكلاس همسايه همراه همكار ميديدم.؟؟. نه!اما زندگي اونا رو سر راهم گذاشت ومن بد يا خوب دقايقي رو باهاشون خوب يا بد سپري كردم ازشون چيزهايي آموختم. در انتخاب همراهان بعديم به هر علت و هر شكل تامل بيشتري ميكنم و از اون چه پيش اومده.. درس ميگيرم..وقتي ندارم كه براش ناراحت بشم؟ من تجاربي آموختم سعي ميكنم ازشون به بهترين شكل استفاده كنم عزيزمن!
اگر در پس همه اين روز ها و سوز ها( به قول مولانا)فايزه بزرگتر و نيرومند تر و عزيزتري نهفته چه جاي تاسف!بگذريم
( راستي فايزه شما دوتا كتاب در جستجوي قطعه گم شده و قطعه گم شده و دايره بزرگ ( يا به قول نويسنده اش missing piece and big o) رو خوندين؟:72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
[quote='maryamp' pid='179377' dateline='1322474877']
این اطلاعات دوست عزیز نکته ی کلیدی ست برای ایشان در حل مشکلش و اگر خودش هم می دانست که همین یک جمله را اگر ذکر می کرد راجع به این آقا همه به این آقا مارک بیمار و فلان و فلان را نمی زدند و به بیراهه نمی کشید بحث..این آقا نرمال هست ...و شاید اگر این اطلاعات را از اول می داد زودتر نتیجه می گرفت و دیگران هم زودتر دستشان می آمد که این آقا اصلا تناسبی با فائذه ندارد ...یعنی فاصله انقدر زیاد است که این آقا با پول می خواهد این فاصله را پر کند...و در ضمن شما سخنگوی کس دیگر نشوید دوست عزیز...شما فقط راهنمایی خودت را بده...
[/quote]
مریم جان فکر کنم بحث را شما به بیراهه کشیدی ...
سیرت انسانهاست که برای من ارزشمند است ..وقتی می بینم کسی توی تمام دوران زندگیش به موری هم آزار نرسناده اینرا هزاران بار بیشتر به خوش تیپ هایی امثال شوهرم که خدا می داند چه زندگی هایی را از هم پاشیده اند ترجیح می دهم ...در ثانی شما از کجا می دانی ایشان چه مدل ماشینی دارد ؟؟؟؟!!!!!
ایشان را من دو سال است می شناسم ..توی این 2 سال تا بحال دو مدل شلوار بیشتر پایش نبوده و یک جفت کفش بیشتر از ایشان ندیدم!!! ماشین ایشان هم در ایران یک 206 قدیمی خیلی ساده است ..او بخاطر عقاید مذهبی که با آنها رشد کرده به ساده زیستی معتقد است و توی خانه شان هم که پدر و مادرش ما را دعوت کردند حتی یک دست مبل هم نبود ...واقعا متاسفم که حتی قدر دوستی را هم نمی دانی..
آنی عزیزم از حرفهات واقعا ناراحت که نمی شم خوشحال هم میشم ..عزیزم من همیشه خصلت های اخلاقی هر شخصی را می بینم ..این در تمام زندگی روش من بوده و هست ..اینکه این تاپیک را باز کردم دقیقا می خواستم ابعاد شخصیتی ایشان برایم بیشتر باز شود .همیشه احساسم می گفت که رفتار ایشان عادی نیست اما خیلی جنبه ها رو نیاز داشتم کسی از بالا ببیند و برایم باز کند ..من می خواستم اگر ایشان را رد می کنم بعدها خودم راسرزنش نکنم و احساس نکنم که بخاطر خاطراتی که از اون رابطه قبلی داشتم تصمیم احساسی گرفتم که خدا رو شکر می بینم که زیاد هم اینگونه نبوده است ..
آنی عزیزم شاید اشتباه برداشت شد ..من در شرایط خوبی از لحاظ مالی هستم و پشتوانه های خوبی از لحاظ مالی دارم ..فقط بعد از طلاق حساب و کتاب هایم درست از آب در نیامد و مخصوصا در مورد تعطیلی دفتر اصلا پیش بینی و آمادگی نداشتم و عملا هم کارم را از دست دادم و هم دفترم را ...شرایط یک ماهه دگرگون شد ..البته اینهم آخرین تیرهای خلاصی شوهرم برای آزار من بود که خدا رو شکر لکه لکه هاش کم کم دارن از زندگی من پاک می شن ...تا شرکت رو فروختیم و من سهمم رو گرفتم بحران بدی داشتم ..ایشون کاملا آگاه هست که من اصلا نیاز مالی ندارم و یکی از دلایلی که شاید براش جذاب بوده هم همین هست ..همانطوری که خودش میگه می دونه که من مسلما بخاطر پول با کسی ارتباط برقرار نمی کنم اون خودش خونه و زندگی و سبک زندگی منو دیده می دونه که اینها برام هیچ جذابیتی ندارن ...اونطوری که من احساس می کنم می خواست شوهر من احساس نکنه تونسته ما رو آزار بده و کم آوردیم چون یه بارم از دهنش در رفت و گفت من به مادرت قول دادم نذارم تو بخاطر فشار مالی مجبور باشی به شوهرت برگردی ..مادرمم این تایید کرد ..
در ضمن ایشون نایلونی کار نمی کنن!!!!:311::311: یه بار رفته مدرسه فربد و دیدتش فقط ..خوراکی ها و سوغاتی ها رو میده رانندش میاره ..اونم نه نایلونی شاید یهو میام خونه می ینم فقط سه تا کارتون ده کیلویی پسته و بادام فرستاده با سه جعبه بزرگ کیک یزدی با سه جعبه انار با 3 جعبه بزرگ انگور و...و..........
باور کنین همه رو بدون اینکه باز کنم میدم به دوستام و کارگرها و خدمتکارهای خونه ..هنوز یه ماه نگذشته ماشین بعدی میاد و باز بعدی و باز بعدی!!!!!!!!!!:302:
گاهی دوستام می خندن و میگن یه سوپر مارکت باز کن پولدار میشی!
بارها بابت این مسایل باهاش بحث کردم و میگم مگه ما دونفر ادم چقدر می خوریم ...میگه باشه دیگه نمی فرستم ولی بازم همون کار رو تکرار می کنه ..دیگه سیاستم شده بی توجهی ..برعکس عمل می کنم ..این دو بار آخر اصلا زنگ هم نزدم نه برای تشکر و نه برای بحث و دعوا ..اصلا به روی خودم نیاوردم ..وقتی هم پرسید بسته ها رسید خیلی با لحن ی اعتنا گفتم ااا آره راستی ولی من ندیدمشون ..خدمتکار همه رو برد برای برادرش ....
میگم شاید اینجوری خسته بشه ..
محبتش به در حضور فربد فقط به شوخی و سر به سر گذاشتنش خلاصه میشه ...
با اینجال امروز عصر اولین قدم رو بر می دارم و ماشینش رو می برم دم دفترش تحویل می دم و میام ...چند باره زنگ زدم به راننده اش که بیاد ببره ولی منو سر کار گذاشته و دیگه جواب موبایلمم نمیده ..عصر خودم می برم و نتیجه رو بهتون میگم ..:72::72:
ملاحت عزیزم
خیلی زیبا نوشته بودی .من همین الانش هم همین حس رو دارم چه برسه به اینده ..کلا اصلا از اینکه دور و برمو شلوغ کنم خوشم نمیاد .. مخصوصا که بودن با فربد رو به هر چیز دیگه ای ترجیح میدم ..من از وقتی فربد از مدرسه میاد دیگه میشم خدمتکار آقا فربد ..هم خدمتکارم هم همبازی هم معلم هم مامان هم بابا هم دوست........:311:
مخصوصا الان که دفتر هم تعطیل شده ..
عزیزم من اینجا کتاب های ایرانی نیست که بخوام بخرم ولی ایندفعه بیام ایران حتما می گیرم ..:72::72::72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
امروز با فربد ماشین رو بردیم دم دفتر دوستش و تحویل دادیم ..دوستش در جریان هیچی نبود و منم هیچ توضیح اضافی ندادم ..تا اونجا فربد سوال پرسید که چرا ما ماشینمونو فروختیم و چرا اینو استفاده نکردیم ..براش یک کم توضیح دادم که کمی مشکلات مالی دارم و باید تا حل نشه کمی صبور باشیم ..در مورد ماشین هم گفتم که این ماشین مال ما نیست و ایشون اجازه نداشتن برای ما چیزی بفرستن ..
اومدیم بیرون نیم ساعت نشد خودش تماس گرفت ظاهرا دوستش سریع بهش اطلاع داده بود ..گفت چرا اینکار رو کردی و من گفتم چون من از شما چیزی نخواسته بودم ..گفت من مگه گفتم خواستی ..مگه من فکر می کنم شما مستحق هستین یا خواستم صدقه بدم؟؟ من می دونم که شما نیازی ندارین و این مسایل موقتی هست ..چرا نمی خواین توجه منو از دریچه برادرانه ببینید؟؟؟ گفتم شما لطف دارید اما خودتون در جریان هستین و می بینین که من از برادرامم هیچوقت کمک نمی گیرم .گفت اشتباه شما اینه که فکر می کنید من هر کاری می کنم برای جلب رضایت شما می کنم در صورتیکه به تمام مقدساتم قسم اینطور نیست ..من در مقابل شما و خانواده شما به عنوان یک دوست و برادر بزرگ تر احساس مسیولیت دارم!!! به شما اطمینان میدم همینکه احساس کنم زندگی شما روی روال منطقی خودش افتاده و مشکلاتتون حل شده خودم از زندگی شما می رم بیرون .اجازه بدین به عنوان یه دوست و یا یه برادر بهتون کمک کنم این بحران رو بگذرونید ..من دوست ندارم شوهرتون از اینکه شما رو ضعیف ببینه خوشحال باشه ..من خودم پذیرفتم که شما تمایلی به من ندارید اما بذارین اقلا به عنوان برادر یا عمو یا دایی یا هر چی اسمش رو می ذارین توی این مقطع کمکتون کنم ..قسم می خورم امانتی باشه و بعد دیگه منو هیچوقت نمی بینین..
گفتم شما تا همین جا هم به ما خیلی لطف داشتین و ما همیشه مدیون زحمات شما هستیم اما اجازه بدین من احساس آرامش داشته باشم ..اینطوری احساس می کنم شخصیتم زیر سوال رفته ..راضی به عذاب من نباشید....
گفت هر طور راحتین و من نمی تونم شما رو مجبور کنم .دیگه اصرار نمی کنم .من هر کاری تونستم انجام دادم .امیدوارم روزی متوجه بشین که نیتم همیشه خیر بوده ..
گفتم ممنون در این شکی نیست و قطع کردم ..
نمی دونم بازم ممکنه تماس بگیره با من یا خانوادم یا دوستام یا نه اما مطمینم که این پایان مساله نبود چون بار اولی نیست من ایشان را رد می کنم ..ظاهرا هر چی رد می کنم ایشون مصمم تر میشن ..
برای تعطیلات زمستانی ژانویه دارم میام ایران .تصمیم دارم اونجا حضوری با مادر و خانوادم مفصل صحبت کنم و راضیشون کنم ریشه های این ارتباط رو قطع کنند .
ممنونم از همه دوستان که توی این تردید بهم کمک کردین..:72::72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط f_z
نمی دونم بازم ممکنه تماس بگیره با من یا خانوادم یا دوستام یا نه اما مطمینم که این پایان مساله نبود چون بار اولی نیست من ایشان را رد می کنم ..ظاهرا هر چی رد می کنم ایشون مصمم تر میشن ..
برای تعطیلات زمستانی ژانویه دارم میام ایران .تصمیم دارم اونجا حضوری با مادر و خانوادم مفصل صحبت کنم و راضیشون کنم ریشه های این ارتباط رو قطع کنند .
ممنونم از همه دوستان که توی این تردید بهم کمک کردین..:72::72:[/size]
با سلام
با عنایت به اینکه خیلی وقت هست از زمان این تاپیک می گذرد. خواستم پستی بگذرم که تکمیل کننده تاپیک باشد.
حس تردید ممکن است در موارد هیجانی و لذت زا همیشه با آدم باقی بماند و وسوسه کند.
درست که f_z ایشان را رد کرده است .اما او باید بعد از این هم همین کار بکند و استمرار داشته باشد تا نتیجه بگیرد.
چنین افرادی اگر می خواهند با کسانی که مشورت نمی کنند فرق داشته باشند حتما باید نتیجه مشورت را به کار بگیرند و بر آن ثبات داشته باشند
دعا می کنم همه بتوانیم مستحکم باشیم و در زندگی امان، در همه تصمیمات خود همین گونه محکم باشیم و آنرا حفظ کنیم
با توجه به اینکه زمان تاپیک سر اومده ، تاپیک قفل می شود.