-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
حق با شماست ولی من هم حق داشتم ناراحت بشم با این حال خیلی خودمو کنترل کردم تازه چیزی بهش نگفتم فقط گفتم دیگه اینجوری منو سوپرایز نکن و من خلوت دو نفره رو به جمع ترجیح می دم تازه بلافاصله فهمیدم که دارم خراب می کنم به خاطر همین 10 دقیقه بعد دوباره مهربون شدم .
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
پس این طور که معلومه، شما هم خیلی هنرمندانه عمل نمی کنی. خب اون بنده خدا هم کلی خرج کرده و برای خوشحالی تو برنامه ریخته. حالا برنامه اش کمی ایراد داشته نباید اون طوری برخورد میکردی. مهم نیت عملش بوده که می خواسته تو رو شاد کنه اما تو بد عمل کردی.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
اقای تسوکه اگه می دونستین چقدر بی معرفته و خودخواهه به خدا بهم حق میدادین که بزنم تو ذوقش بدتر از اینا هم باهاش رفتار کنم بگذریم ........
دوباره باهاش صحبت کردم فایده نداشت نمی خواد رمز حسابمو بهم بده . گفت اگه بخوای اعصابمو خورد کنی میرم دیگه هم پیشت نمی یام .نمی دونم چه کار کنم کم کم دارم ازش خسته می شم .فقط به فکر خودشه به خدا کلی بهش محبت می کنم ولی فایده نداره ما با هم یکی نیستیم وگرنه چه لزومی داره این رفتا رها رو از خودش نشون بده مدام قهر می کنه ...............
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
خزان عزیز
به نظرم بهتره بری با یه مشاور مجرب صحبت کنی.اون راهنمایی ات می کنه چکار کنی.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
مشاوره زیاد رفتم ولی اکثریتشون می گن باهاش برخورد کن یا ازش جداش شو -یه نفرشون هم میگه صبر کن تا اعتماد دو طرفه به وجود بیاد و فعلا بی خیال باش
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
هر چه زودتر تصمیمتو بگیر تو از الان با این موضوع مشکل داری مطمئن باش بری زیر یه سقف که چیزی عوض نمیشه.پس باید اتمام حجت شه.چه از طرف اون چه تو.شاید مشکلی که تو داری واسه یکی دیگه زیاد مهم نباشه و اختیارشو بده دست شوهرش تازه افتخار هم کنه ولی اعتقاد تو این طور نیست و همسرت هم باید اینو بدونه.شاید می ترسی ولت کنه ببین کدومش به نفعته و مهمتره
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
من نمی دونم این راه حل جواب بده اما میگم:
نظرتون چیه که با پدرتون حرف بزنین و بزرگترها را در جریان بگذارید. البته ممکنه شوهرتون بدتر کنه و باهاتون لج کنه :163: اما ممکنه که حرف زدن بزرگترها با اون هم بتونه مشکلتون را حل کنه. :305:
این راه جواب میده یا نه؟ البته نگین که به پدرتون گفتین، مثلا الکی بگین که پدرم گفت با پولت بیا بریم فلان چیز را برای جهیزیه بگیریم که منم از دهنم در رفت و گفتم که پول ندارم و وقتی گفت پولهاتو چی کار کردی، من گفتم که دست شوهرمه. این جوری شوهرت فکر میکنه تو مجبور شدی بگی و فکر نمیکنه که خواستی اونو مجبور کنی تا کوتاه بیاد. به پدرت هم بگی که همین ماجرا را تعریف کنه و این جوری پدرت میتونه با کمک پدر اون، ماجرا را بهتر حل کنند.
نمی دونم جواب میده این کار یا نه.:305: شاید همه چیز بدتر بشه.:163: عواقبش پای خودته:311:
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
سلام دوستان :72:
دوباره با همسرم بحثمون شد . دو روزه که قهر کرده و خبری ازش ندارم از یه طرف دوسش دارم (شاید هم بهش عادت کردم )از طرف دیگه رفتارهاشو نمی تونم تحمل کنم .باز هم رفتم مشاوره حضوری تصمیم داشتم حسابمو مسدود کنم و حل مشکلاتمون رو بسپارم به پدر و مادرها ولی مشاور می گه بدتر میشه و اینکار درستی نیست انگار مشکل من حل شدنی نیست نمی دونین چقدر داغونم دلم می خواست قدرتشو داشتم ازش جدا می شدم ....................
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
چرا فكر مي كني قدرت اش را نداري؟
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
من از عواقبش می ترسم تازه معلوم نیست چند سال طول بکشه تا حکم طلاق صادر بشه مگر اینکه مهریم رو ببخشم اون وقت تنها کسی که ضرر کرده منم .تا اون موقع هم اپارتمانش اماده شده و هم درسش تموم شده همه چیز مهیا برای زندگی جدید همه سختی هاشو من کشیدم اونوقت یکی دیگه بیاد حاضر و اماده زندگیمو صاحب بشه ........
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
خزان عزيز سلام:43::72:
يکي دو بار به تايپيکت سر زدم من مدتيه که به تالار سر نميزنم خيلي دوست داشتم که بيام و با دوستان هم صحبت بشم ولي اونقدر تايپکهام طولاني ميسد که خودم هم ديگه کلافه ميشدم تصميم گرفتم يه مدت تنهايي سبک و سنگين کنم و بجاي اومدن و فقط گله و شکايت و آه و ناله که دلم ميخواست ديگران باهام همدرد بشن کمي عاقلانه تر به زنگيم فکر کنم و يه جورايي به فکر اصلاح خودم باشم از جريان زندگي من بگذريم.وقتي حرفاتو خوندم ياد دوران نامزدي خودم افتادم و دلم خواست از تجربيات خودم برات بنويسم.:310:
عزيزم بزرگترين اشتباهي که من تو دوران آشنايي کردم اين بود که راجع به مسائل ريز زندگي حرفي نزديم،راجع به حقوقهامون،دخل و خرجمون و خيلي چيزهاي ديگه که به نظرم ميرسيد اينها حل شده است غافل ازاينکه اين هم جز مهمي از زندگيم خواهد بود که بعدها منو بدجور درگير خودش ميکنه.ميدوني من تو دوران نامزدي خيلي با همسرم درگيري داشتم البته نه به شدت شما که رمزم رو بگيره يا پولهامو بخواد ولي انتظارش رو داشتو فقط نميخواست از دوران نامزدي اين قضيه حالت گستاخي به خودش بگيره.کمتر برام خرج ميکرد به غير از تولدم شايد بگم چيزي برام نخريد عروسي رو به زور گرفتيم و همه چيزاي عروسي از بدترين نوعش بود،کارت عروسي،لباس عروسي،شامش،و خلاصه خيلي چيزهاي ديگه.بعد از ازدواج به راحتي پولها و هديه هاي عروسي رو گرفت و گذاشت تو حسابش،يه قسمت کشو رو خالکرد و گفت هر ماه حقوقهامون رو ميگيريم و مياريم اينجا ميذاريم،باور ميکني جرات نداشتم و الانم ندارم مبلغي رو بردارم و براي خودم چيزي بخرم.تا قرون آخر هر چي که بهم ميرسه ميارم خونه.يه بار براي خواهر زاده ام از زيارت که ميومديم سوغتي ارزون قيمت در حد 2 يا 3 هزار تومن خريدم نميدوني چيکار کرد!!!ازم انتظار داره خيلي زياد ولي در عوضش خونه به نام اونه و ماشين هم همينطور،من هيچ حقي ندارم.
خوبه که تو هنوز نامزدي،اگه فکر ميکني که الان عيب نداره شايد برين سر خونه و زندگيتون بهتر ميشه يا خدا رو چه ديدي درست بشه اينو بگم عزيزم سخت در اشتباهي مگر اينکه اون موقع خودت رو با شرايط وقف بدي و کوتاه بياي و با اون شرايط زندگي کني ولي به نظر من الان تا وقتي که سر خونه و زندگيت نرفتي سعي کن مشکل رو حل کني،اين بهتر از اينه که به عنوان يه زن متاهل بخواي تصميم بگيري چون تو اون شرايط سخت تره،اميدوارم که به اين مرحله نرسه ولي جدايي در دوران نامزدي خيلي خيلي بهتر از دورا متاهليه.اينقدر خودت رو از اينجور چيزها نترسون.به قول دوستان متاسفانه نقطه ضعف ما اکثر خانمها همينه چون بعضي آقايون ميدونن ما به هر قيمتي زندگيمون رو حفظ ميکنيم و کوتاه ميايم باعث ميشه تا جا براي سوءاستفاده باشه.عزيزم من تو رو تشويق به جدا شدن نميکنم چون خودم هم به شدت از اين تنفر دارم و زني که نميتونه تو زندگي گذشت داشته باشه رو نميپسندم ولي به نظرتون به چه قيمتي؟
به نظر من بايد به همسرتون خيلي چيزها رو بگيد و بفهمونيد حالا اين ممکنه با حرف زدن باشه يا تهديد يا نميدونم با در جريان گذاشتن بزرگترها يا رفتن پيش مشاور و يا حتي قهر.من خودم يه نقطه ضعف بزرگي که از همون ابتداي نامزدي نشون دادم همين بود که طاقت جدايي و قهر رو نداشتم بدترين فحشها و کتک رو نثارم ميکرد راحت تحقير ميشدم ولي کوتاه ميومدم و بارها و باره پيش ميومد که قهر کنه تلفنش رو جواب نده يا خاموش کنه و اس ام اسناجور برام بفرسته تهديدم کنه ولي من اونقدر بهش زنگ ميزدم و اس ام اس ميفرستادم و ببخشيد معذرت خواهي و به غلط کردن که قبول ميکرد.اين اشتباه محضه اشتباه.منم اون موقع ترس جدايي داشتم و همسرم اينو درک کرده بود الانم دارم ولي سعي ميکنم حرفمو بزنم،اگه انتظاري دارم بگم.کوتاه ميام و آشتي ميکنم اما بعدش حرفمو ميزنم نه اينکه تو دلم خفش کنم،و وقتي فکرش رو ميکنم ميبينم من تو دوران نامزدي همه اينها رو ديده بودم و چشيده بود اي کاش اون موقع تصميم بهتر ميگرفتم نه اينکه بذارم براي بعد ازدواج تا شايد درست بشه و يا تغيير کنه.
شما داريد مثل من قلدري همسرتون رو تشديد ميکنيد تا بيشتر زور بگه بايد تا ميتونيد الان که ازدواج نکرديد قضيه رو حل کنيد مطمئن باشيد وقتي عروسي کرديد حل نخواهد شد تازه انتظارات بيشتر هم خواهد شد.ازت خواهش ميکنم دست رو دست نذار و يه جورايي از اين مسائل راحت نگذر يه جورايي بذار مطرح بشه سنگهات رو باهاش وا بکن ،اگه اين جور چيزها برات مهمه ياهاش رک باش و نترس....:305:
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
سلام خزان حتما برو و تاپيك هاي مي مي را بخون.
احساس مي كنم مي مي آينده توست.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
می می عزیز حرف دلمو زدی .شوهر من هم عینا شبیه شوهر شماست من همیشه از همون اوایل به فکر حل مشکلم بودم و هر راهی که شما بگی رو امتحان کردم با ملایمت با مهربونی با قربون صدقه با قهر با دعوا با تهدید و بامشاوره و هزار راه حل دیگه ولی فایده نداشته که نداشته که نداشته . با مشاور های زیادی حرف زدم خیلی هزینه کردم همه می گن با ملایمت باهاش حرف بزن ولی کو گوش شنوا تا میام حرف بزنم میگه میزام میرما اگه بخوای شروع کنی دیگه پیشت نمیاما !!!!!! منم عین تو اخر سر میافتم به التماس ومعذرت خواهی نمی دونم راه حلی به ذهنم نمی رسه دیگه واقعا هنگ کردم خانوادتا پر رو هستن از دست همشون دلم خونه تازه مادرش هر جا میشینه میگه پسرم خیلی نجیب و مظلومه .باورتون نمیشه مادرش هیچ سراغی ازم نمی گیره هیچ وقت حالم رو نمی پرسه جدیدا مشاورم گفته به شوهرت بگو من مجبورم راجع به مشکلم با پدرم حرف بزنم و خواستم شما در جریان باشی و لی من می دونم که اگه این حرف رو بزنم تا یه مدت تنش و درگیری ایجاد میشه و اوضاع بدتر میشه ............
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
خانواده ها را قاطي نكن. خودت و خودش بايد مشكلتون را با هم حل كنين.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
خزان عزيز دوباره سلام و همچنين دوست خوبم موفق جان:46::43:
ميدوني يه چيري رو رک بهت بگم اگه در فکر تغيير همسرت هستي يا فکر ميکني بدا شرايط ممکنه تغيير کنه سخت در اشتباهي،من ترس از جدايي داشتم و دارم البته نه به شدت دوران نامزدي و متاسفانه از اونجايي که خواهر از همسرش طلاق گرفته از مردم از فاميل از حرفاشون از بيآبرويي ميترسيدم و ميترسم.يه چيزي بهت بگم فکر کنم همسر تو هم مثل همسر من غد و يکدنده و لجبازه،و عصباني يا ناراحت بشه کوتاه بيا نيست و راحت هم قهر ميکنه و زود رنج و حساسه،همسر من زود بهش برميخوره و قهر کنه آشتي بکن نيست.در ضمن بدجوري سرش تو حساب و کتابه و با اينکه ميدونه وظيفه زن نيست کار کنه پول بياره رو هر ريال پول من حساب ميکنه اصلا ميدوني قديمي فکر ميکنه.فکر ميکنه زن گرفت ديگه از هر جهت مال اونه،فکرش،روحش،عقيده اش،مالش.زن نبايد از خودش اختياري داشته باشه.زيادي حس ميکنه مرده.باباش هم همينجوريه،همينطور برادر بزرگش.خوبيهايي هم داره ولي متاسفانه نسبت به اين چيزها که گفتم تفکرش فرق ميکنه و متاسفانه من تو نامزدي فکر نميکردم براي من بعد از ازدواج اينقدر مهم و پر رنگ باشه ميدوني تقصير خودمه من واقعا خودمو خوب نميشناختم و نميشناسم،اگه با روحيات خودم آشنا بودم ميفهميدم که اينها زندگيم رو تبديل به بحران ميکنه.ميدوني خزان عزيز به قول دوستان بعضي چيزها براي هر فردي خط قرمز حساب ميشه که نبايد طرف انجام بده و من اون خط قرمز خودم رو تا قبل از ازدواج خبر نداشتم و تو دوران نامزدي تازه فهميدم که چي هاست و جالب اينکه با وجودي که به اونها اشراف پيدا کرده بودم وقتي پاي خواسته هاي همسرم ميومد وسط من اونها رو ناديده ميگرفتم ولي اين نه تنها مشکلي رو حل نميکنه بلکه فقط باعث ميشه تو تنهايي هام بشينمو خودخوري کنم و بزنم زير گريه.پس خزان جان اولا اين مشاور اون مشاور به هيچ وجه نکن.يه مشاور که فکر ميکني عاقلانه تر حرف ميزنه رو در نظر بگير و از اون کمک بخواه.ثانيا يه تصميم جدي بگير و از عواقبش نترس اگه ايمان داري که تصميمت براي آينده ات خوب خواهد بود.اگه ديدي با همه شرايطي که داري نميتوني از همسرت دل بکني پس اينو بگم بايد پاي همه چي وايسي.اگه فکر ميکني ارزش داره کاري که من ميکنم رو نکن يعني همون خودخوري و گريه و زاري تو تنهايي.البته اينم بگم شايد به مرور وضع بهتر بشه ولي مطمئن باش خيلي خيلي به کندي پيش خواهد رفت.نميخوام نااميدت کنم ولي الان دقيقا حس ميکنم تو چه شرايطي هستي.احساس سردرگمي نکن.بشين و خوب فکر کن که چيکار بايد بکني ولي بي تفاوت نباش و سکوت نکن.
نميدونم همسرت چه واکنشي نشون ميده اگه خانواده ها رو در جريان بذاري ولي من خودم حس ميکنم کاش اون موقع به خانواده ها ميگفتم لااقل با خودش رک و راست راجع به بعضي چيزها سنگهام رو واميکندم بدون خجالت و رودروايستي،مثل حقوقم،عکس العملش در مقابل برخورد من با همکار آقا يا رفت و امد با فاميل.
و اما در مورد اخلاقش ميدوني بالاخره اون رو هم بايد سبک و سنگين کني ببيني ميتوني همچين آدمي رو با اين اخلاقش يه عمر تحمل که بهتر نگيم باهاش زندگي کني يا.ببين پدر من هم زود عصباني ميشه و خوب ممکنه بدو بيراه هم بگه حتي مامان ميگه خيلي زندگي باهاش سخت بود ولي الان که هر دوشون پير شدن بابام خيلي اخلاقش خوب شده و هر چي داره به پاي مامانم ميريزه ولي به چه قيمتي؟به قيمت يه عمر زندگي.پدر شوهرم و مادرشوهرم اما هنوز هم که هنوز اينجوري نيستن،پدرشوهرم در حق مادرشوهرم خيلي ظلم ميکنه خيلي.انگاري عصر هجره خيلي زنش رو بي ارزش ميکنه.کيدوني مادرشوهر علاقه به هيچي نداره انگار ديگه نسبت به همه چي بي تفاوت شده هيچي براش معني نداره.فکر کنم اونقدر با پدرشوهرم سرو کله زده که روحيه اش رو در خودش کشته و اين خيلي بده.من از اين خيلي ميترسم ،پس فکر نميکني درست تصميم گرفتن الانت بهتر از يک عمر خودخوري و تنفر و تحمل باشه.شايد نظر منو در مورد ادامه زندگي خودم بپرسي،بايد بهت بگم من ادامه زندگي با همسرمو انتخاب کردم البته نميتونم بگم راضيم خيلي ازش دلخورم و بارها و بارها شده که نفرينش کردم و حلالش نکردم و گذاشتم براي اون دنيا.شايد بهتر بود ادامه نميدادم ولي از اونجايي که خواهر بزرگم طلاق گرفته و برادرهام هم هواي منو نخواهند داشت و با زنهاشون بهم سرکوفت خواهند زد و بهانه اي ميشه دستشون که به مادر و پدرم هم منت و سرکوفت بزنن و البته غصه خوردنهاي پدر و مادرم هم از يه طرف و البته خواهر مجرد کوچيکتر از خودم که خوب به احتمال زياد تو آينده اون هم بي تاثير نخواهد بود همش دست در دست هم ميده تا من مجبور به موندن بشم.ولي اگه شرايط تو فرق ميکنه فقط ترس از اين داري که بهت بگن مطلقه.بهتره نترسي.من اگه فقط اين ترس رو داشتم باور کن جدا ميشدم و برام حرف مردم اهميتي نداشت.به قول مامانم آدم بهتره مجرد بمونه تا گير بعضي آدمهاي نامرد بيفته و يه عمر زندگي کنه ،از درد اينکه مبادا نگن دختره تو خونه باباش موند و هيچکي سراغش نرفت...:324:
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
می می عزیز ممنون که خواهرانه می خوای بهم کمک کنی . و متاسفم که تو با من همدردی امیدوارم مشکل تو هم به زودی زود حل بشه ولی می دونی من احساس می کنم حس اعتماد بین ما از بین رفته اگه همدلی و حسن نیتم رو بهش ثابت کرده بودم شاید اینجوری نمی شد فکر می کنم حس مردانگیش رفته زیر سوال و می خواد منو تربیت کنه البته در این که خودخواه و لجبازه هیچ شکی نیست با این حال من هم خیلی باهاش خوب برخورد نکردم مدیریت نداشتم نتوستم توجهش رو جلب کنم چون بلد نبودم هیشکی بهم یاد نداده بود تو زندگی مشترک چه طور باید برخورد کنم از ازدواج فقط عروسی و لباس عروس تو ذهنم بود اگه من اروم تر و با سیاست بیشتر عشقم رو بهش ثابت کرده بودم شاید اینجوری نمی شد عزیزم می می جان من هنوز هم با همه ناشی گری ها م معتقدم باید یه جوری همسرم رو جذبش کنم اگه اون می خواد حرف حرف اون باشه باید بهش این حس رو بدم که من مطیعشم ولی در عین حال کار خودم رو انجام بدم می دونی مشاورم حرف قشنگی زد می گفت بذار اون شاه باشه تو وزیر باش در حقیقت این وزیر که همه چیز رو هدایت می کنه می خوام برنده برنده بازی کنم می دونم سخته زمان می بره تا اعتماد از بین رفته دوباره ترمیم بشه یا بهتر بگم اوضاع تغییر کنه رفتار ها اصلاح بشه ولی سختی ها رو تو این یکسال تحمل کردم زندگیم رو دو دستی تحویل نمی دم وبرم می دونی درسته که همسرهای من و تو خیلی لجبازن و خودخواه ولی ادمن احساس دارن اگه بتونیم رگ خوابشون رو پیدا کنیم سرشونو با پنبه می بریم و خودخواهیاشون رو چال می کنیم به هر حال می خوام از این به بعد نقش یه وزیر چاپلوس رو بازی کنم که مدام در مدح و ستایش شاه زبون می ریزه فقط باید یه ذره خالی ببندمو جلوی این و اون ازش تعریف کنم و از دست و دلبازی های نداشتش بگم و از حس مدیریتش و توجش به زن و ......می خوام این راه رو امتحان کنم امیدوارم نتیجه بده می می عزیزم برای هر دومون دعا می کنم که هرچه زودتر مشکلاتمون حل بشه .
به امید روزی که این نگرانی ها تموم بشن و برای هم از شادی هامون بنویسیم
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
نمی خوام باور کنم که مشکلم حل نمی شه !!!!!! جدیدا متوجه شدم همه این مسائل از جای دیگه اب می خوره البته تا حدودی می دونستم و لی فکر نمی کردم اونقدرها مهم باشه .همسرم متاسفانه از مادرش شدیدا خط می گیره .می خواستم برای مادرم که رفته کربلا یه هدیه کوچیک بخرم به علی گفتم 50 تومن بهم بده اونم مخالفت انچنانی نکرد فرداش که قرار بود بریم خرید برگشت بهم گفت مادرم خودش هدیه میگیره از طرف هممون نیازی نیست ما جدا بگیریم .با پول خودم حق ندارم برای مادرم هدیه بگیرم دلم می خواست زنگ بزنم به مادرش و هرچی دلم می خواد به این خانواده پررو بگم .کم کم دارم از همشون متنفر می شم دیشب بهش گفتم اگه به این رفتارهات ادامه بدی من راهمو ازت جدا می کنم و علارغم میل باطنیم ازت جدا می شم اون هم گفت من دوست دارم و تا من نخوام شما نمی تونی طلاق بگیری و راه حل تمام مشکلات اینه که تو خودت رو اصلاح کنی و مطیع من باشی ...........
نمی دونم چه کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟ نفرین کنم؟؟؟؟؟؟؟ فراموش کنم ؟؟؟؟؟؟؟چه کنم ؟؟؟؟؟؟
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
خواهش می کنم زودتر یه اقدام جدی کن.انگار تو می ترسی اگه موضوع رو باز کنی همه چی بین شما تموم شه ولی اگه حل نشه زندگیت میشه جهنم.الان بهترین فرصت و بهونست که رمز کارتتو عوض کنی چون خودت پول خواستی نداده
البته نمی دونم واسه این کار چه مدارکی می خواد
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
برو كارتت را بسوزون.
هر چي كوتاه بياي اون بدتر مي كنه.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
به خدا دیشب بهش گفتم ازت جدا می شم ازت متنفرم ولی اون میگه تا من نخوام دادگاه طلاق نمیده و فقط عمرت تلف میشه اصلا براش مهم نیست میگه من باالتماس تو رو گرفتم حالا هم به راحتی از دست نمیدم از طرف دیگه تا دو روز دیگه مادرم از کربلا می اید و الان همسرم شدیدا داره درس می خونه اگه بخوام تنش ایجاد کنم فقط اعصاب خودم خورد میشه هفته دیگه هم باید برم ماموریت . الان زمان مناسبی نیست قبول دارین؟؟؟؟؟
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
ولي حتما در زمان مناسب هر چه زودتر كارتت را بسوزون.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
سلام خزان عزيز:72:
بذار يه چيزي رو رک بهت بگم،همه اينها که گفتي براي من همش تکرار شده شايد يکي تو دوران آشنايي يا نامزدي ميگفت و آينده رو بهم ميگفت زودتر تصميم ميگرفتم .با اينکه با اتفاقاتي که ميفتاد حدس ميزدم چي ميخواد بشه ولي نميتونستم قبول کنم،ميدوني من بارها و بارها از اين و اون کمک گرفتم حتي مشاورها بهم آينده ام رو هموني که الان هست ميگفتن و تصميم رو ميذاشتن به عهده خودم که کنار بيام يا نه راهمو جدا کنم.من نميگم ازش جدا شو ولي در اين که اون داره بهت زور ميگه شکي نيست.ببين به نظر شخصي من زني مثل من هر چقدر بخواد اقتدار مردش رو در نظر نگيره در خصوص حقوق ، مرد حق نداره اينطوري همه حق رو به خودش بده و زن رو ناديده بگيره.همسر شما که ديگه تو دوران نامزدي اينطور همه اختيار رو به خودش داده کم از شوهر من نيست.شوهر من شايد تو دوران نامزدي سعي ميکرد تو زمينه حقوقم کاري به کارم نداشته باشه مثل شما ولي بعضي وقتها حساب کتاب ازم ميکشيد و من حدس ميزدم در آينده هيچ اختياري نخواهم داشت ولي افسوس که نخواستم قبول کنم.الان همه برنامه ريزي ها با اونه و فقط من قبول ميکنم به همين راحتي.ميدوني خزان جان اگه ميخواي ادامه بدي تنها راهش کنار اومدن با اين وضعه شايد يه کم وضع بعدها تعديل پيدا کنه ولي بايد سعي کني حقوق و پولت برات اهميت نداشته باشه و براي تسکين و براي اينکه اعصابت خورد نشه به اين قضيه از اين بعد نگاه کني که اين زندگي مال تو هم هست و هر چي ميشه براي بهتر شدن زندگيته.و تازه بر فرض حقوقت مال خودت باشه ميخواي چيکار کني وقتي دلخوشي نباشه.از يه طرف ماها به حد کافي تو محل کار اعصاب خوردکني داريم و انرژيمون از بين ميره وقتي چيزي عايدمون نميشه چرا اعصابمون رو بيشتر خورد کنيم سر اينکه واي پولمون چي شد چرا همسرمون برداشت.خدايي ناکرده کار از يه طرف و اينها از طرف ديگه مريضمون ميکنه و به هيچ کسي جز خودمون ضرر نميزنيم و اون موقع هم هيچ کس جز خودمون به دادمون نميرسه....
حرف زدن با اين مردها و قانع کردنشون خيلي سخته ولي به نظر من بايد بهشون فهموند که ما هم حقي داريم ولي نه با دعوا شايد در يه پروسه زماني طولاني.اگه فکر ميکني بتوني و توانش رو داري پس با تحملي فراوان و صبر عظيم وارد گود شو،اميدوارم موفق بشي و خدا هم يار و ياورت باشه،همينطور براي من...
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
می می عزیزم من مطمئنم این رفتارهاش از طرف مادرش هدایت میشه اون خودش ذاتا ادم بدی نیست تو خلوت خودمون به خدا فرشته است من حس می کنم علی خودش نیست می دونی تو خونه هم مادرش همه کارس و پدرشوهرم دقیقا عین یه برده می مونه عین یه غلام حلقه به گوش باور می کنی پدرشوهرم تو خونه خیاطی می کنه ؟حالا دیگه مطمئنم که باید یه جور دیگه به مسئله نگاه کنم حالا که خوب فکر می کنم می بینم هر زمان که ما سر مسئله حقوق دعوا داشتیم مادرشوهرم هم سعی می کرد غیر مستقیم مداخله کنه و وقتی حقوقم رو گرفت رفتار مادرش هم عوض شد اولش تصمیم داشتم با پدرشوهرم صحبت کنم پدرشوهرم خیلی دوسم داره ولی بعدش به این نتیجه رسیدم که کاری از دستش بر نمی یاد قرار نیست طرف منو بگیره فعلا همینجوری موندم تنها چیزی که می دونم اینه که از مادرش متنفرم متنفرم متنفرم
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
ولي حتما در زمان مناسب هر چه زودتر كارتت را بسوزون.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
تنفر روحتو خراب می کنه بیشترین ضربه رو به خودت می زنه.اگه از روی اجبار نه از روی خواست قلبی این شرایط رو بپذیری تنفرت بیشتر می شه در نتیجه خودت بیشتر عذاب می کشی.اگه می دونستم قبول می کنی می گفتم دیگه نرو سر کار هم باید زحمت بکشی و هم شخصیتت خورد بشه.اصلا باید یه گلی مثل تو بشینه تو خونه و شوهرش کار کنه و نیازاتو برآورده کنه.هیچ می دونستی حتی کار کردن تو خونه هم وظیفه تو نیست؟من نمی خوام آشوب ذهنیتو بیشتر کنم ولی به نظرم کار کردن زن یه ظلمه بهش.مگه در یک صورت اونم علاقه به شغل و گرنه حتی اگه درامد میلیونی هم داشته باشی ارزششو نداره.زن به چیزائی غیر از پول نیاز داره اینکه شوهرش بهش شخصیت بده اونو ملکه کنه تو خونش. اما حیف اضاع طوری شده که تو یه خونه اگه همه افراد هم برن سر کار بازم کم می یارن.اگه واقعا اوضاع مالی شوهرت خوبه کارتو ول کن.البته شایدم شوهرت هدفش همینه.فکر نمی کنی می خواد اونقدر فشار بیاره کارتو ول کنی وقتی اومد خواستگاری با روی باز با شاغل بودنت برخورد کرد؟یا مجبور شد برای به دست اوردنت قبول کنه؟در این صورت فرق می کنه باید چنین آدمی تنبیه شه که بی خودی به کسی قول نده.
فقط بدون خیلی ارزشمندی خیلی...شرایط باید طوری باشه که وقتی ازدواج می کنی آرامش بگیری نه اینکه برعکس پس تو باید این شرایطو به وجود بیاری:72::72::72::72::72::72::72::72:
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
رایحه عشق عزیزم ممنون از قوت قلبی که بهم می دی
اره موقع خواستگاری تمام شرایطم رو قبول کرد البته حدود 9 ماه طول کشید تا خانواده من قبول کردن ما با هم ازدواج کنیم اظهار می کرد که خیلی عاشق منه حتی یادمه یه بار که نمی دونم بار چندم بود جواب رد داده بودیم زنگ زد و بهم گفت اگه هزار بار ردم کنی دوباره میام و اگه با یکی دیگه ازدواج کنی می زنم تو کار خلاف و هر کاری که تو فکرشو بکنی انجام می دم و بعدش هم به همه می گم باعث بدبختی من تو بودی از طرفی خانوادم می گفتن نباید بهش رحم کنی و البته توی اون مدت پدرم و داداشم یه خورده تحقیرش کردن چون می خواستن ردش کنه ولی اون کنار نمی رفت خلاصه ازدواج ما بیشتر به یه فیلم هندی شباهت داشت گاهی وقت ها فکر می کنم عقده ای شده می خواد تلافی کنه .یادمه اوایل می گفت تو عین یه قناری می مونی که اگه بهت بال و پر بدن پر می زنی می ری و دیگه هم بر نمی گردی به خاطر همین من باید بال و پرت رو بچینم تا برای همیشه مال من باشی فکر می کردم شوخی می کنه ولی کم کم همه حرفشاشو عملی کرد .
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
پس با اين حساب اون دوستت داره و طلاقت نمي ده پس در زمينه امور مالي و حساب بانكي ات بايد باهاش جدي برخورد كني. و براي هميشه حل اش كني.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
حالا من یه پیشنهاد دارم اونم استفاده از نامه ست.براش نامه بنویس.تو نامه باید چیزائی بگی که این ترسش بریزه.ترس از دست دادن تو.وقتی مطمئنش کردی بگو اینطور دوسم داشتی؟بگو فکر می کنی اگه یکی دست و پای قناری رو بشکنه و اون قتاری تا آخر پیشش باشه صاحب قناری چه لذتی می بره چون نمی دونه اگه قناری سالم بود پیشش بود یا نه.بگو قناری تا زمانی قناری هستش که سالم و با نشاط باشه.بگو حالا به قول تو من اون قناری.من واسه خودم علایقی دارم که بال و پرمن ولی این دلیل نمی شه هر جا بخوام پر بکشم اگه چنین اعتقادی داشته باشم ارزشم از بین می ره.من فقط می خوام شخصیتمو ازم نگیری.
گلم تو می تونی با جمله بندی های خیلی بهتر دلشو قرص کنی.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خزان 1366
می می عزیزم من مطمئنم این رفتارهاش از طرف مادرش هدایت میشه اون خودش ذاتا ادم بدی نیست تو خلوت خودمون به خدا فرشته است من حس می کنم علی خودش نیست می دونی تو خونه هم مادرش همه کارس و پدرشوهرم دقیقا عین یه برده می مونه عین یه غلام حلقه به گوش باور می کنی پدرشوهرم تو خونه خیاطی می کنه ؟حالا دیگه مطمئنم که باید یه جور دیگه به مسئله نگاه کنم حالا که خوب فکر می کنم می بینم هر زمان که ما سر مسئله حقوق دعوا داشتیم مادرشوهرم هم سعی می کرد غیر مستقیم مداخله کنه و وقتی حقوقم رو گرفت رفتار مادرش هم عوض شد اولش تصمیم داشتم با پدرشوهرم صحبت کنم پدرشوهرم خیلی دوسم داره ولی بعدش به این نتیجه رسیدم که کاری از دستش بر نمی یاد قرار نیست طرف منو بگیره فعلا همینجوری موندم تنها چیزی که می دونم اینه که از مادرش متنفرم متنفرم متنفرم
عزيزم
اگر مردي چنين ابزار فكر و خواست مادرشه نبايد به آزردگي از اون از مادرش متنفر باشه. ما مثلي داريم كه ميگه مزدوري كه به بفرمان پادشاه ستمگر آدم ميكشه بخشي از همون پادشاه ستمگره!
دوم مسئله مدارك و حساب حقوقي تو بايد جرات مندانه حل كني. نه با جنگ نه با التماس.
از اين ماجراي چيدن پرو بال شما هم بوي خوبي نمياد. هر چه هست بايد قبل از شروع زندگي حلش كني. الان كه شما منزل ايشان نيستي اينقدر احساسي و غير عقلاني برخورد ميكنند بعد كه همسرتان بشوند چي ميشه؟گفتن اين متنفرم ها از مادرش هم مشكلي رو حل نميكنه ميكنه؟
كم كم بايد به جاي نگرش عاطفي فكر كنيد كه به چه نوع زندگي مي خواهيد وارد بشيد خانمم!
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
به نظر من مشکلت اینه که به شوهرت نقطه ضعف دادی.درسته که تو جدی باهاش حرف میزدی اما اون تهدیدت میکرد و تو کنار میکشیدی و صحبت ها همونجا متوقف میشده.اونم با خودش میگه باز میاد حرف بزنه من تهدیدش میکنم اونم بیخیالش میشه.اما اول بگم فعلا فکر طلاق و این چیزا رو از ذهنت بیرون کن همچنین فکر کلک و نقشه.چون شاید با کلک یا مثلا تغییر رمز و مسدود کردن کارت به نظرت موفق بشی اما باعث میشه شوهرت ازت کینه به دل بگیره و به فکر تلافی باشه.وقتی تلافی کرد تو هم ناراحت میشی و یا تلافی میکنی یا رابطتون از هم میپاشه.تازه تو که تا اخر عمر نمیتونی با کلک و حقه حقتو ازش بگیری.باید یه بار واسه همیشه قاطع و روراست باش برخورد کنی.دوباره درمورد مدارکت و کارتت باش حرف بزن.اگه تهدید کرد تو کوتاه نیا ولی پرخاش هم نکن.مثلا اگه گفت دیگه سراغت نمیام خیلی خونسرد و بدون دعوا بگو اشکالی نداره.مدارکمو بده.یا کسی که واسه مدارک نمیخواد بیاد پیشم منم مجبورش نمیکنم به اینکار.اگه گفت تو اخلاق و رفتارت بده بگو اره همه ادما خوبی و بدی دارن شاید منم انقد که تو میگی بد هستم.یعنی هرچی گفت کوتاه نیا.مدارکتو که گرفتی اگه گفت میرم بگو باشه اما اگه تصمیمت عوض شد و خواستی برگردی بهم بگو. شاید واقعا بره اما به احتمال 99درصد برمیگرده.بهش فرصت بده.خونسرد باش و دعوا راه ننداز.وقتی برگشت هم اصلا باش دعوا نکن که چرا رفتی؟چرا ازم خبر نگرفتی؟تو ذوقش نزن که سرد بشه و واقعا بره.اما زود هم وا نده.حالا که خودش برگشته موقع صحبت کردن راجب حساب مشترک و حق و حقوق و این حرفاست.اما اگه اصلا برنگشت (که بعید میدونم) بهتره در مورد این ادم بیشتر فکر کنی.به نظرت قابل اعتماده؟
البته حرفای من ممکنه صحیح نباشن
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
من خیلی وقته که دنبال حل مساله هستم الان یکسال از ازدواج من می گذره یکلساله من دغدغه دارم همه ازدواج می کن به ارامش می رسن من یکساله دارم از استرس می میرم هر روز امید دارم که فردا بهتر میشه . من تمام راه های ممکن رو امتحان کردم جدی حرف زدم قهر کردم داد زدم منطقی حرف زدم نامه نوشتم مدام گفتم من کنار توام مقابل تو نیستم من دوست دارم پول که هیچی جانم رو هم برات می دم ولی فایده نداره خانوادش رفتارهاش رو تایید می کنن حمایتش می کنن حتی بارها دیدم توی جمع مادرش ازش تعریف می کنه برای دیگران ازش یه فرشته می سازه خیلی مشاوره رفتم همه ابراز تاسف می کنن هیشکی کمکم نمی کنه .راه دیگه ای ندارم نمی تونم جدا بشم خانوادم نمی زارن خلاصه خیلی گیجم ،نگرانم از همه بدتر تنهام، می ریزم تو خودم روم نمی شه به نزدیکانم مشکلمو بگم هر چند کم و بیش می دونن .
اگه یکی بود تو فامیلمون که هر دومون قبولش داشتیم و می تونستم باهاش حرف بزنم که بیاد و مشکلات منو مطرح کنه خیلی خوب می شد البته خاله خودم هست هم علی قبولش داره هم می تونه خوب صحبت کنه و مطلبو برسونه فقط یه عیب داره اون هم اینکه دهن لقه مشکلم شاید حل بشه ولی کل فامیل می فهمن گزینه دیگه ای هم ندارم
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
به نظر من مشکلت اینه که به شوهرت نقطه ضعف دادی.درسته که تو جدی باهاش حرف میزدی اما اون تهدیدت میکرد و تو کنار میکشیدی و صحبت ها همونجا متوقف میشده.اونم با خودش میگه باز میاد حرف بزنه من تهدیدش میکنم اونم بیخیالش میشه.اما اول بگم فعلا فکر طلاق و این چیزا رو از ذهنت بیرون کن همچنین فکر کلک و نقشه.چون شاید با کلک یا مثلا تغییر رمز و مسدود کردن کارت به نظرت موفق بشی اما باعث میشه شوهرت ازت کینه به دل بگیره و به فکر تلافی باشه.وقتی تلافی کرد تو هم ناراحت میشی و یا تلافی میکنی یا رابطتون از هم میپاشه.تازه تو که تا اخر عمر نمیتونی با کلک و حقه حقتو ازش بگیری.باید یه بار واسه همیشه قاطع و روراست باش برخورد کنی.دوباره درمورد مدارکت و کارتت باش حرف بزن.اگه تهدید کرد تو کوتاه نیا ولی پرخاش هم نکن.مثلا اگه گفت دیگه سراغت نمیام خیلی خونسرد و بدون دعوا بگو اشکالی نداره.مدارکمو بده.یا کسی که واسه مدارک نمیخواد بیاد پیشم منم مجبورش نمیکنم به اینکار.اگه گفت تو اخلاق و رفتارت بده بگو اره همه ادما خوبی و بدی دارن شاید منم انقد که تو میگی بد هستم.یعنی هرچی گفت کوتاه نیا.مدارکتو که گرفتی اگه گفت میرم بگو باشه اما اگه تصمیمت عوض شد و خواستی برگردی بهم بگو. شاید واقعا بره اما به احتمال 99درصد برمیگرده.بهش فرصت بده.خونسرد باش و دعوا راه ننداز.وقتی برگشت هم اصلا باش دعوا نکن که چرا رفتی؟چرا ازم خبر نگرفتی؟تو ذوقش نزن که سرد بشه و واقعا بره.اما زود هم وا نده.حالا که خودش برگشته موقع صحبت کردن راجب حساب مشترک و حق و حقوق و این حرفاست.اما اگه اصلا برنگشت (که بعید میدونم) بهتره در مورد این ادم بیشتر فکر کنی.به نظرت قابل اعتماده؟
البته حرفای من ممکنه صحیح نباشن
خزان تنها راه حل مشكلت اين مطالبي هست كه بهار 66 نوشته. خط به خط اش را عمل كن تا تكليفت معلوم بشه.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
بهار جان نمی گه اگه مدارکت رو بدم میرم میگه میرم که نگی مدارکم رو می خوام برای همیشه هم نمی ره مثلا تا یک هفته جواب تلفن هیشکی رو نمی ده حتی اگه پدرم باهاش تماس بگیره هم جواب نمی ده می دونی خودشو جلو همه خوار می کنه مدارک رو هم نمی ده فقط رو اعصاب من راه میره جدیدا به این فکر افتادم تا از روحانی که استاد دانشگاه هم هست و در زمینه تربیتی هم مشاوره میده بخوام بیاد خونمون و بگم از دوستای بابامه و سر صحبت رو باز کنیم و...............نمی دونم شاید هم بدتر بشه بفهمه و لجبازیهاش بیشتر بشه نظر شما چیه ؟؟؟؟؟
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
خانمم منفعلانه برخورد كن نه حالا خيلي وقتا كار دست آدم ميده..ببين بهار بسيار منطقي نوشته. بايد از پدرت كمك بخواي.چه لجبازيش در اين مورد بيشتر بشه چه نه. اين نوع كوتاه آمدنها باعث تضعيف جايگاهت در زندگي ميشه.
ديگه دست دست كردن كافيه. لطفا منفعل برخورد نكن.تو با اين برخورد بهش حق ميدي هر كار اشتباهي رو انجام بده و بدونه شما باهاش سازش ميكني. لطفا تاپيك تفاوت سازگاري و سازشكاري رو بخون عزيزم.كار از اعتماد به نفس دادن به نامزدت گذشته..:72:
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
تو الان از فرط ناراحتی به هر ریسمانی چنگ میزنی خاله.. استاد دانشگاه..من منکر مشورت کردن با دیگران نیستم اما تو اگه نتونی قاطعانه باش رفتار کنی و مشکلت رو خودت حل کنی بعد ازدواج هم تو بقیه مشکلات نمیتونی از پسش بر بیای.تو که نمیتونی هر مشکلی که پیش اومد دست به دامن این و اون بشی ولی در عوض اگه این مشکل رو حل کنی تو زندگی خیلی جلو میبردت و باعث میشه تو زندگیت اقتدار (نه استبداد)پیدا کنی.
تو همونطور که گفتم خیلی خونسرد باهاش راجب مدارک و کارتت صحبت کن.اگه گفت میرم که دیگه دربارش حرف نزنی خیلی خونسرد بگو باشه اشکالی نداره.اگه رفت وقتی یکبار زنگ زدی و دیدی جواب نمیده دیگه زنگ نزن.از پدرت هم بخواه بهش زنگ نزنه(خصوصا اینکه جوابشو نمیده.بذار یه حرمت . رودربایسی بین شوهر و پدرت بمونه).یادت باشه تو الان با شوهرت قهر نیستی.وقتی بعد یه هفته یا هر چند مدت برگشت نه باش دعوا میکنی نه گله گذاری نه بی محلی و نه محبت اضافی.از خونوادت هم میخوای مثل سابق عادی باهاش رفتار کنن.باز خونسرد حرف کارت و مدارک رو وسط میکشی.انقد این روند رو تکرار میکنی که شوهرت بفهمه تو کوتاه نمیای و نمیتونه بهت زور بگه.و اینکه تا مدارک رو بهت نده روی خوش زندگی(عشقولانه) رو نمیبینه.بلاخره چند بار که اینکارو بکنی شوهرت از رو میره و مدارک رو میده.یادت باشه وقتی این کارا رو میکنی فقط کافیه یه کم عصبانی بشی تند برخورد کنی یا بی محلی یا افراط در محبت که همه چیز نتیجه عکس و وارونه بده.مطمئنا گریه زاری و ناراحتی و نامه کمکی به حل مشکلت نمیکنه
ببخشید اینو میگم شوهرت یه کم روش زیاد شده که باید به شکل صحیح کمش کنی.فقط همین
البته ممکنه حرفهای من صحیح نباشن
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
تو الان از فرط ناراحتی به هر ریسمانی چنگ میزنی خاله.. استاد دانشگاه..من منکر مشورت کردن با دیگران نیستم اما تو اگه نتونی قاطعانه باش رفتار کنی و مشکلت رو خودت حل کنی بعد ازدواج هم تو بقیه مشکلات نمیتونی از پسش بر بیای.تو که نمیتونی هر مشکلی که پیش اومد دست به دامن این و اون بشی ولی در عوض اگه این مشکل رو حل کنی تو زندگی خیلی جلو میبردت و باعث میشه تو زندگیت اقتدار (نه استبداد)پیدا کنی.
تو همونطور که گفتم خیلی خونسرد باهاش راجب مدارک و کارتت صحبت کن.اگه گفت میرم که دیگه دربارش حرف نزنی خیلی خونسرد بگو باشه اشکالی نداره.اگه رفت وقتی یکبار زنگ زدی و دیدی جواب نمیده دیگه زنگ نزن.از پدرت هم بخواه بهش زنگ نزنه(خصوصا اینکه جوابشو نمیده.بذار یه حرمت . رودربایسی بین شوهر و پدرت بمونه).یادت باشه تو الان با شوهرت قهر نیستی.وقتی بعد یه هفته یا هر چند مدت برگشت نه باش دعوا میکنی نه گله گذاری نه بی محلی و نه محبت اضافی.از خونوادت هم میخوای مثل سابق عادی باهاش رفتار کنن.باز خونسرد حرف کارت و مدارک رو وسط میکشی.انقد این روند رو تکرار میکنی که شوهرت بفهمه تو کوتاه نمیای و نمیتونه بهت زور بگه.و اینکه تا مدارک رو بهت نده روی خوش زندگی(عشقولانه) رو نمیبینه.بلاخره چند بار که اینکارو بکنی شوهرت از رو میره و مدارک رو میده.یادت باشه وقتی این کارا رو میکنی فقط کافیه یه کم عصبانی بشی تند برخورد کنی یا بی محلی یا افراط در محبت که همه چیز نتیجه عکس و وارونه بده.مطمئنا گریه زاری و ناراحتی و نامه کمکی به حل مشکلت نمیکنه
ببخشید اینو میگم شوهرت یه کم روش زیاد شده که باید به شکل صحیح کمش کنی.فقط همین
البته ممکنه حرفهای من صحیح نباشن
حرفای شما بسیار بسیار صحیحه و کامله امیدوارم خزان بهشون عمل کنه:72:
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
بهارجان ممنونم به توصیه هات عمل می کنم راستی می خواستم بگم که یه خورده همسرم بهتر شده 50 تومنو بالاخره داد .جدیدا خیلی مهربون شده حتی زمان بیشتری برای من می گذاره اوایل می گفت سر کار خسته می شم نمی تونم بیام خونتون خسته ام یا فلان کار رو دارم ولی الان و قتشو با من می گذرونه مدام قربون صدقه می ره ....................شاید می خواد اینجوری راضیم کنه !!!
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خزان 1366
بهارجان ممنونم به توصیه هات عمل می کنم راستی می خواستم بگم که یه خورده همسرم بهتر شده 50 تومنو بالاخره داد .جدیدا خیلی مهربون شده حتی زمان بیشتری برای من می گذاره اوایل می گفت سر کار خسته می شم نمی تونم بیام خونتون خسته ام یا فلان کار رو دارم ولی الان و قتشو با من می گذرونه مدام قربون صدقه می ره ....................شاید می خواد اینجوری راضیم کنه !!!
عزيزم بنا رو بر بد گماني نذار اما در مورد حقوق خودت و مداركت اصلا كوتاه.. نيا! از شيوه مناسب بهار جان استفاده كن.از فرصت هاي بوجود آمده براي ايجاد اعتماد متقابل استفاده كن.سعي كن تعادلي رو كه تو رابطه شما دو عزيز از بين رفته برگردوني.اين تعادل شامل رعايت حقوق متقابل تونه عزيزم.يه بازه زماني مناسب در نظر بگير و طي اون كم كم به روش بهار جان ايشونو برا پس گرفتن مداركت راضي كن.
-
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
عزیزم
سلام
می خواستم یه کمکی اگه بشه بهت بکنم تو خانم بسیار مهربونی هستی که هیچی توت نیست و حیفه که قدرت دونسته نشه
عزیزم همسرت داره از کوتاه اومدن تو و شاید بهتر بگم از ترس تو سو استفاده میکنه می دونم که ترس از دست دادنش رو داری تو لیاقتت این نیست که دست مزد زحمات روزانه ات رو کسی جز خودت ببره ، اونم کسی که وظیفه اش در زندگی تامین اونه ، دوست نداری که در اینده خدای نکرده جاهاتون باهم عوض بشه ، او داره با زور گویی همه چیز رو به سمت خودش میکشه تو در این زندگی نقش و سهمی داری سهم تو فقط گذشت نیست . عزیزم یکم به خودت مسلط باش ضعیف نباش ، قدرتش رو داشته باش تا از مال و ارزش خودت دفاع کنی به نظرم باید جلوش وایسی از هیچی هم نترس یک بار دعوا و جنگ و جدال میشه اما یک عمرت رو می خری باهاش . نترس خانم
اون تورو دوست داره تو هم همینطور از احساس اون استفاده کن بذار بفهمه که زندگی مشترکه
من احساس میکنم ترس روت غلبه کرده و همینطور در مورد التماس واسه آشتی که گفتی باید بگم اگه این راه رو پیش ببری همسرت خیلی غیر منطقی تر از اینی که هست میشه چونکه اون موقع دیگه حتی اگه اشتباه بزرگی هم کنه هیچ گاه زیر بارش نخواهد رفت و باز از تو توقع خواهد داشت که عذر خواهی کنی آیا تو نیاز به این نداری که ببینی همسرت هم مثل تو متقبل اشتباهاتشه !!!!! ایا نیاز نداری که اونم گذشت کنه .
به نظر من داری اشتباه روی اشتباه میکنی گلم یکم باید درستش کنی و اصلا هم تا حل نشده اقدام به عروسی نکنید
خواهش میکنم بیشتر پیش یه مشاور خوب و مجرب برو تا دیر نشده
اما اینو یادت نره به هیچ وجه ..............>> کوتاه نیا یک بار واسه همیشه تا اخرش برو اصلا نترس هیچی نمیشه چون تورو دوست داره تو راحت میتونی با سیاست همه چیزو حل کنی مرگ یه بار شیون هم یه بار اگه این قدم رو برداشتی خواهش میکنم اگه وسط راه کم اوردی کنار نکش این آینده توئه تا آخرش برو تو هدف شومی نداری که تو می خوای اون زندگی که حقت هستو داشته باشی و همینطور توکل کن به خدا کمکت میکنه عزیزم
موفق باشی:72: