-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
اولین پست ام رو دوباره خوندم. نسبت به الان خیلی ناراحت تر بودم ها...... درسته هنوز چیزی تو زندگیم عوض نشده ولی حال خودم بهتر شده، ممنون از همه تون:43: فکر می کنم الان بهتر می تونم روی علت ها تمرکز کنم. شاید اگه کمی دیگه روحیه بگیرم بتونم به زندگی نرمال ام بپردازم، خرید برم، کتاب بخونم، مهمونی برم، تمرکز کنم و ...
بهار66 عزیز رابطه زناشویی خوبی نداریم. یعنی اون نداره. اصلا زیاد از خانم ها خوشش نمیاد. تا زمانی که بتونه جلوی خودش رو می گیره. و فقط زمانی که دیگه نمی تونه تحمل کنه سریع کارشو انجام می ده.
من چند بخش از مشکلاتمون رو شناسایی کردم:
1- ژنتیک
2- تربیت خانوادگی
3-فرهنگ
از نظر ژنتیک آدم کلافه ایه
از نظر تربیت خانوادگی توی خانوادشون همه فقط به فکر خودشونن
از نظر فرهنگی هم تعاریف ما از کار خوب و کار بد کاملا متفاوته
راستی دیشب اخلاق اش خوب بود. به نظر شما اگه من یه تقویم تهیه کنم و توش زمانهایی که (پیشم نیست، خوش اخلاقه، بداخلاقه) رو علامت بزنم کار خوبیه؟
راستشو بخواید هنوز ترجیح می دم غر بزنم تا دنبال راه حل بگردم. دلم می خواد همه چیز از اول درست بود یا اینکه خود به خود درست بشه. اصلا توی خودم نمی بینم که بتونم با این مشکلات کنار بیام. نه حوصله دارم چیزی یاد بگیرم و نه حوصله دارم چیزی به کسی یاد بدم.
به نظر شما همه مردها بدن؟ آیا همه شون یا بی عرضه هستند و مهربان یا بداخلاق هستند و با دست و پا؟
انگار نسبت بداخلاقیشون با توانمندیشون رابطه عکس داره:227:
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
واقعا خدا بهت صبر بده.عجب شوهری داری این ادمه یا غول بی شاخ و دم؟؟واقعا اینجور که تو میتعریفی از شوهرت بدتر از اونو خدا نیافریده.
چرا انقد راجب یه انسان که مثل بقیه ادما حتی مثل خود تو هم عیب داره هم خوبی انقد بدبینی؟
مثل اینکه هنوز باور نداری وارد زندگی مشترک شدی.
یعنی تو هرچه قدر تلاش کنی زندگیتون بهتر بشه یا به شوهرت نزدیکتر بشی اول از همه نفعش به خودت میرسه.
زندگی خوب رو که تو دیس طلا نمیذارن به ادم بدن.که باور کن اگه اینطورم بود وقتی ادم خودش زندگیشو میسازه براش شیرینتر و باارزشتر بود و بیشتر قدرشو میدونه
گاهی وقتا خود ما هنوز به اون پختگی لازم نرسیدیم و روزگار سختی هایی جلوی پامون میذاره تا واقعا به حدی برسیم که وقتی مشکلات بزرگتر پیش پامون افتاد شکست نخوریم
تو که الان از خودت سلب مسئولیت میکنی فردا در مقابل وظیفه مادریت هم میخوای پاپس بکشی
تنبل خانوم:43:پاشو پاشو
به خدا توکل کن
مطمئن باش میتونی زندگیتو بهتر از اون چیزی که تو رویاهات میبینی بسازی
راستی یه چیز دیگه از نظر سلامتی هم چکش کن.مثلا کسایی که کم خون هستن کم حوصله اند یا از نظر هورمون تیرویید..............
بلاخره از صدتا در بسته یکیش باز میشه:72::72::72::72:
روی رابطه زناشوییتون بیشتر کار کن.یعنی چی از خانمها خوشش نمیاد.حتما یه دلیل دیگه داره اما تو راحتترین دلیلو پیدا میکنی.
من زنیو میشناسم که تا چند ماه بعد از ازدواجش هنوز هیچ رابطه ای نداشتن و.....انگار نه انگار عروسی کرده بودن.دختره خیلی خیلی ناراحت بود اما تلاش کرد و علتشو فهمید و برطرف کرد
به هر حال تا خودت نخوای چیزی عوض نمیشه
موفق باشی:72::72:
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
سلام دوست عزیزم
اول یک تشویق جانانه :104: :104: :104:
تصمیم داشتم تا زمانی که تغییر را در حالت احساس نکردی برایت پستی نگذارم اما می بینیم که
احساسات خوب دارد در روح دوستمان سرک می کشد و بسیار از این موضوع خرسندیم :43:
خوب عزیز دلم چرا فکر می کنی که تغییری در زندگیت رخ نداده؟
تغییر یعنی ابتدا تغییر حال درون ما و سپس تغییر حال بیرونی ما! یادت هست که در این مورد به
شما چه گفتم؟...گفتم اول باید خودت تغییر کنی و بعد به دیگران نیز کمک کنی!
نوشته بودی چطور ناراحتی ام راکاهش دهم؟.روز اول که این تاپیک
را ایجاد کردی بسیار ناراحت بودی اما الان داری کم کم حال خوب را تجربه می کنی!
می بینی دوست عزیز؟...داری تمام انرژی های منفی را ذره ذره از خودت دور می کنی و به
جای آن انرژی مثبت را به خودت نزدیک می کنی یعنی داری از حال بد به حال خوب می رسی
و نتیجه آن کاهش نارحتی و غم های درون شماست!
یادت هست روز اول به شما گفتم خوشبختی و شادی و آرامش درون ماست و هیچ کجا
نمی توانیم آن را بدست آوریم مگر در خودمان؟؟؟
خوب حالا شما داری درهای خوشبختی را به روی خودت باز می کنی و این شادی ناخودآگاه
به زندگیت راه می یابد البته نه یک شبه!
در خصوص درست کردن دفترچه کار بسیار مثبتی داری انجام می دهی!
هر آدمی یک بیوریتم دارد که حال روحیش بر اساس آن تغییر می کند پس با دانستن آن دوره
می توانی جلوی تنش ها را بگیری!
توصیه دیگری که دارم این است که تا می توانی جلوی تنش ها وقهر کردن ها را بگیر و زیاد
گریه و زاری راه نینداز تا آرامش به خانه باز گردد و زمینه های تغییر کم کم در زندگیت مهیا
شود و بتوانی در زندگیت تغییر ایجاد کنی!...البته آهسته و پیوسته!
در خصوص شناسایی مشکلاتت هم باید آفرین گفت..درست تشخیص دادی!...مجموعه رفتار
ما در زندگی را این مسائل تشکیل می دهد یعنی ژنتیک ، تربیت خانوادگی که فرهنگ و
اعتقادات ما را تشکیل می دهد ، ذات (خود وجودی انسان)
2 عامل اول حدود 10% را در ما اثر می گذارند و عامل سوم یعنی ذات یا خود انسان مهمترین
عامل در رفتار انسان هاست!...پس تغییر همیشه ممکن است!
گفته ای :
به نظر شما همه مردها بدن؟ آیا همه شون یا بی عرضه هستند و مهربان یا بداخلاق هستند و با دست و پا؟
پاسخ :
معلوم است که نه!!!...من با وجود این که نامزدیم بهم خود و نامزدم مرا به دلیل مخالفت های
مادرش ترک کرد ، هنوز هم دوستش دارم و نمی گویم مردها همه بد هستند!..منتها شرایط
آنها را گاهی خشن می کند که نمی توان اسمش را بدی گذاشت!...برای مثال خانم ها در
دوران "پریود" به شدت عصبی و پرخاشگر می شوند...آیا می توان گفت خانم ها بد هستند؟
معلوم است که نه!...ضمنا همه خوبی های عالم که یک جا جمع نمیشوند!...مثلا نامزد من
بسیار مهربان ، با شخصیت ، دوست داشتنی و اهل تلاش و تفکر بود و بسیار رومانتیک! اما
نقطه ضعفش این بود که رفتار جرات مندانه نداشت و نتوانست مادرش را متقاعد کند!...
خودش بسیار رنج می کشد اما این مشکل او بوده و هست!...می خواهم بدانی تمام خوبی
های عالم یک جا جمع نمی شود و همه ما پر از عیب و نقصیم حتی خود شما یا من!
توصیه می کنم کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی نوشته جان گری را هم بخوانی تا بدانی
دنیا از نگاه مردان چه شکلی است و از نگاه زنان چه شکلی!
در آخر غر زدن را بگذار کنار چون چیزی را عوض نمی کند پس بیا یک کار جدید بکنیم!
مثلا وقتی می گوید آب مرغ زیاد شده بگو بله عزیزم فکر می کنم همین طوره و میخوام دفعه
بعد یک آشپزی عالی واست بکنم اما خیلی زحمت کشیدم پس با غر زدن ناراحتم نکن چون با
غر غرهای تو آب مرغ کم نمیشه ولی با قهر من شام کوفت هردومون میشه :D
بعد بخند تا فضا عوض شه ;)
نظرت چیه؟...خیلی هم سخت نیستا!
:72:
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
به به می بینم که جمع بهارا جمعه :311:.انگار تاپیک شده اختصاصی شده.رایحه را هم در این جمع بپذیرید:302:
به نظر من هم احتمال اینکه مشکل از رابطه جنسی باشه زیاده
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
با اون اسم قشنگت قدم روی چشم ما میذاری رایحه عشق عزیز
اونقدرها هم همسرم قول بی شاخ و دم نیست. ولی بیشتر این جنبه از وجوداش رو نشون من می ده.
من می خوام قوی باشم و وقتی اون ناراحت ام می کنه بتونم خودم رو کنترل کنم و نذارم روم تاثیر بذاره.
توی آخر هفته که همدیگرو بیشتر می بینیم معمولا مشکلاتمون هم بیشتر می شه. این بار حتما به گفته bahar.ghamgin همین حرف رو می زنم. شنبه نتیجه اش رو براتون می نویسم. برام دعا کنید:323:
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
ما منتظریم شنبه با خبرای خوب بیای.:46::72:
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
سلامی به گرمی امروز که آفتاب خندان می درخشه
رایحه عشق عزیز با خبرای خوب اومدم:227:
اول اینکه همسرم فعلا خوش اخلاقه، همین باعث شده تنش هامون کمتر بشه. من خودم رو حسابی آماده کرده بودم وقتی عصبانیم کرد حرف دوستمون رو بزنم "غر غرهای تو آب مرغ کم نمیشه ولی با قهر من شام کوفت هردومون میشه" که البته نشد و وقتی شروع به غرغر کرد یکهو حالت دفاعی گرفتم. از همتون و مخصوصا خودم و همسرم معذرت می خوام، دوباره سعی می کنم.....
می خواستم بهتون بگم که دیگه توی اینترنت نرفتم. به جاش رفتم خونه خواهرم بعدش هم رفتم مولودی، سعی کردم جای خالی همسرم رو با خانواده هامون پر کنم. خودم رو برای خانواده هامون خوشگل کردم و سعی کردم توجه شون رو جلب کنم و بهشون توجه کنم. تجربه خوب و شیرینی بود.
حالا با اجازتون مشکلاتمون...
همسرم فعلا آرومه ولی دیر یا زود عصبانی می شه و شروع می کنه به گیر دادن. مثلا دیر می کنه و زنگ نمی زنه، مثلا از غذا ایراد می گیره و می گه هیچ وقت هیچی نداشتیم، مثلا از نظافت خونه ایراد می گیره و می گه همیشه همه چیز رو ولو می کنی. یا به خانواده ام گیر می ده. یا توی خیابون آشغال می ریزه، بد رانندگی می کنه، بد غذا می خوره، چیزی رو خراب می کنه، کثیف کاری می کنه و.... خلاصه بسته به شرایط کاری می کنه که دعوا بشه اون موقع باید چیکار کنم؟
می دونم پر حرفیه ولی من به جز شماها کسی رو ندارم لطفا راهنماییم کنید.
الان که من اینها رو می گم شاید شما بخندید ولی هر کدوم از این حرف ها توی شرایط خاص خودش و با نحوه بیان کردنشون می تونه آدم رو عصبانی کنه و جرقه دعوا رو بزنه.
مثلا همین دیشب که اومدیم خونه همه چیز خوب بود، خونه مثل دسته گل بود، فقط وسایلی که همون لحظه آورده بودم رو جلوی دراور اتاق گذاشتم، می دونم اصلا از اونها ناراحت نبود، فقط عصبی بود و می خواست گیر بده، مثلا اگه اونها جمع بود به چیزهای دیگه گیر می داد. چون دیشب آروم بود خیلی خودش رو کنترل کرد و من هم به روی خودم نیاوردم و قضیه تموم شد که در حالت عادی به دعوا تا 4 صبح منتهی می شد و قهر و گریه و کوفت شدن تعطیلات. تو رو خدا بگید دفعه دیگه که حالش اینجوری شد چیکار کنم؟
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
به به چه خبرهای خوب و خوشی :43: :43:
آفرین به دوست عزیزمان ... تشویق برای تولد دوباره ابر بهاری :104: :104: :104: :104:
خوب گلم می بینم که پروسه تغییر خودت و نگاهت را آغاز کردی اما عجله نکن!
تغییر پروسه ای زمان بر است و هنوز باید روی خودت کار کنی و خودت را شارژ کنی و به خودت
عشق بورزی و خودت را دوست داشته باشی و به آرامش و اعتماد به نفس برسی...
باور کن همین دعوا نشدنت هم تاثیر تگرش مثبت تو به زندگی است!
اول باید به کار بر روی خودت ادامه دهی و وقتی خودت کامل تغییر کردی می بینی که نیمی از
مشکلات حل شده و بعد شوهرت را با دنیای تازه و حرف های تازه آشنا می کنی!
تا حالا شده از همسرت بخواهی بیاید و سرش را روی پاهایتان بگذارد و او را نوازش کنید و در
همان حال برای او شروع به زدن حرفهای متفاوت و آرامش بخش کنید تا از استرس هایش
بکاهید؟
تا حالا شده در خصوص مسائل جنسی با او صحبت کنید و از خود خلاقیت نشان دهید یا
آنقدر طنازی کنید و او را به طرف خود بکشانید و بعد که او را تشنه کردید از دسترسش خارج
شوید و وقتی خواست رابطه ای را شروع کند خودتان پیش نوازش ها و زمزمه های عاشقانه
در گوشش نجوا کنید و بیشتر به بوسیدن ها و بوییدن ها و لمس کردن ها اکتفا کنید تا او را با
دنیای جدیدی آشنا کنید؟
احتمالا با خود می گوید انگار همه چیز عوض شده اما این تغییر خوشایند است و ابتکار عمل
را خود به دست بگیرید و رابطه را ادامه دهید!
از درست کردن غذاهایی که باعث سرد مزاجی می شود پرهیز کنید و مطالعه تان را زیاد!
یک اختمال دیگر این است که همسر شما به نظم بسیار بها می دهد پس بسیار منظم
باشید هیشه حتی بیشتر از خودش تا کم بیاورد و اگر غر غر کردن را شروع کرد به یک باره او
را در آغوش بگیرید و بگویید "خسته نباشی مرد زحمت کش من ، من به تو افتخار می کنم " و
او را محکمتر در آغوش بگیرید و او را شگفت زده کنید! :227:
تا می توانید کمک کنید تا استرسش کم شود و برای او آرامش به ارمغان بیاورید و محیط خانه
را آنقدر امن ، تمیز و کاملا منظم و آرام و جذاب کنید تا مشتاق خانه شود و آغوش پر مهرتان!
البته دقت کنید که در این مرحله تشکر دریافت نمی کنید اما او را آرامتر از گذشته و شگفت
زده می یابید و او احتمالا فقط نگاه می کند و در دل شما را تحسین می کند و در دل با خود
می گوید چقدر عوض شده و اینگونه کم کم فضا را برای صحبت های بعدی آماده می کنید!
از او بخواهید با شما صحبت کند و بیشتر شنونده باشید!
بگذارید تمام تنش هایش را در آغوش شما از بین ببرد و به آرامش برسید یا حتی در آغوش
شما بخوابد و این کارها را به او یاد بدهید چون بلد نیست و کسی به او یاد نداده!
الان شما نقش یک معلم را دارید که باید صبورانه هم بر روی خود کار کند و هم با مطالعه
شاگردش را به دانش و آرامش برساند!
به سوالاتم دقیق جواب بده (با درصد) تا بیشتر مسئله را باز کنیم :
عزت نفس درونت چقدر است؟
درصد اعتماد به نفست؟
درصد آرامشت؟
درصد علاقه به خودت؟
درصد خوشبختیت؟
درصد انگیزه و اشتیاقت به زندگی؟
درصد اعتقادات مذهبی و رابطه ات با خدا؟
درصد اعتقادات مذهبی همسرت و رابطه اش با خدا؟
منتظرم
:72:
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
همه اینهایی که شما پرسیدی قبلا 50% بود حالا شده 10%
بگذریم از اینها دوباره خبر بد دارم، دیگه مستاصل شدم:323:
دوباره دعوا. اول اش به شما گفتم که نمی خوام چیزی رو عوض کنم، نمی خوام خوش بخت بشم، فقط می خوام رنج و عذاب خودم رو کاهش بدم.....
امیدوارم کرده بودید به خوش بختی..... دیگه نمی دونم چقدر می تونم به خوشبختی امیدوار باشم... فقط می خوام کار درست رو بکنم.
به خدا نمی تونم بگم مشکل زندگی ما چیه؟! همسرم نه دست بزن داره، نه فحش می ده نه هزار تا کار دیگه که خیلی ها می کنن... با این وجود تحمل کردنش مشکله. با اینکه خیلی به مهمون احترام می ذاره و ازاش پذیرایی می کنه، هیچکی دیگه خونه ما نمیاد. با اینکه دوست داره همه رو ببره بیرون بگردونه هیچکی سوار ماشین اش نمی شه. حتی چند روز پیش به من زنگ زد و گفت که اگه دوست داشته باشم تعطیلات عید بریم مسافرت خارج از کشور، ولی من وقتی گوشی رو گذاشتم یک ساعت تمام گریه کردم و به این فکر بودم که چطور می تونم بپیچونم و نرم.
نمی دونم از همسرم متنفرم یا دوستش دارم. نمی دونم اگه جدا بشم دردم کم تر می شه یا بیشتر. نمی دونم اگه زندگی کنم یا جدا بشم خوشبخت می شم یا بدبخت. من دیگه 30 سالمه یا باید بچه دار بشم و باهاش زندگی کنم و عذاب بکشم یا باید با یه سرنوشت نامشخص ازاش جدا بشم. اخلاقی که همسرم داره توی خانوادشون اپیدمیه. همه مردهای خانوادشون همینجورین بعضی ها کم تر بعضی ها بیشتر. تمام عروس های فامیلشون گلایه می کنن و مثل من بارها سعی کردن جدا بشن ولی مثل من انگار دلایل کافی برای جدایی ندارن، الان هم بعد از 10 تا 15 سال زندگی مشترک همه شون مرتب گلایه می کنن، اکثرا به بیماری های جسمی دچار شدن و شکسته شدن ولی باز هم سر دو راهی زندگی و جدایی موندن. من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ببخشید طولانی شد، باید این حرف ها رو یه جایی می زدم، باید از کسی راهنمایی می گرفتم،
اگه حوصله دارید این مثال از زندگیمون رو بخونید:
ما وقتی دسته جمعی می ریم مسافرت مردها همه اش جمع می شن و تخته و پاسور بازی می کنن و نوشیدنی می خورن و کباب درست می کنن، این کارشون ما رو دیوونه می کنه....
چند وقت پیش با خانواده یکی از آشنایان رفتیم مسافرت اونها هم تقریبا همین کارها رو میکردن ولی ما اصلا ناراحت نبودیم که هیچ، خوشحال هم بودیم که سرشون گرم شده و ما هم می تونیم به تفریحات خودمون بپردازیم....
نمی دونم تفاوت این دو مسافرت چی بود، ظاهرا اتفاقات مشابه می افتاد ولی اولی شکنجه و عذاب و دومی تفریح و خوش گذرونی بود....
می دونید چی فکر می کنم... فکر می کنم همسر من مثل خانواده اش از آدم هایی که نسبت خونی باهاشون نداره خوشش نمیاد، مردهاشون هم که کلا از خانم ها خوششون نمیاد. حالا فکرش رو بکنید با من که یک خانم هستم و نسبت خونی هم باهاشون ندارم چه برخورد سردی داره.....
دیروز رفته بودیم بیرون از شهر، با یکی از فامیل هاش قرار داشتیم. تا رسید به اونها و سلام و علیک کردیم ما زن و بچه ها رو تنها گذاشتن که برن دور بزنن، ما خانم ها با هم حرف زدیم و بچه ها بازی کردن، دیگه گشنمون شده بود و اونها هم هنوز نیومده بودن، بالاخره خودمون رفتیم دنبالشون دیدیم تو ماشین نشستن و دارن نوشیدنی می خورن (البته سابقشون خرابه و انتظارشو داشتیم) بعد از اینکه ما خسته شده بودیم تازه یادشون افتاده بود بیان با ما تفریح کنن، ما هم که خسته و گشنه بودیم و دلمون ازاشون پر بود، چند دقیقه ای تحمل شون کردیم و بعد ناهار خوردیم و برگشتیم.
باهاش دعوا نکردم من از دعوا کردن بدم میاد ولی عذاب کشیدم تو دلم غصه خوردم ترجیح می دادم توی خونه تنهایی تلویزیون نگاه کنم تا اینطوری برم گردش. گاهی سعی می کنم تصور کنم که اصلا وجود نداره تا کم تر حرص بخورم مثلا فکر کنم با خانم ها و بچه ها با هم اومدیم گردش اونها هم راننده هامون هستند...ولی نمی دونم چیکار می کنه که نمی شه و حرص ام در میاد.
ببخشید پر حرفی شد تو رو خدا بگید چیکار کنم که کمتر حرص بخورم و ناراحت بشم، به خدا هزار تا درد و مرض گرفتم دارم نابود می شم
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
ابر بهاري عزيز دقيقا مشكل شوهرت از نظرت چيه؟
منظورت از نوشيدني مشروب بود؟
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
یعنی اون نمی دونه عذاب می کشی و از کاراش ناراحتی؟.به نظرم یه جور باید بفهمونی بهش.چون می ریزی تو خودت حالت تا این حد بد می شه.چرا باید طوری بگی که دعوا بشه.باید راه های گفتگو رو یاد بگیری.شاید اصلاح نشه ولی تو راحت می شی.
می گی فرق بین این دو مسافت چی بود؟به نظرم تو از تفریحش ناراحت نیستی با آدماش مشکل داری.احتمالا در مسافرت اولی افراد ازون دسته بودن که به قول خودت به زنا ارزش نمی دن و ....و حتی خانمها.یعنی تو با خانمهای مسافرت دوم بیشتر بهت خوش می گذشت و کاری به همسرت نداشتی.
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
بله، منظورم مشروب بود.
بله، زنهای خانواده دوم خیلی متفاوت و خونگرم تر و زنده دل تر بودن
میدونید چرا اسم من "ابر بهاری" هست؟ چون ما همیشه مثل بهار می مونیم، یه روز خیلی خوب و آفتابی هستیم، یه روز خیلی بد و بارونی.
جای شما خالی این هفته خیلی خوب بود و بهمون خوش گذشت، باهم رفتیم کلی از کارهای اداریمون رو انجام دادیم، یه روزاش هم رفتیم خونه فامیل هاش خیلی خوب بود. انگار نه انگار اختلاف و دعوایی داشتیم.
یه روز میخوایم جدا شیم، یه روز عاشقیم. نمی دونم؟؟!!! از کار خودمون سرگردون ام.
نمی خوام با گیجی خودم شما رو هم سرگردون کنم. بهتره روی بزرگ ترین مشکل ام تمرکز کنم. شما کمک ام کردید تا تشخیص بدم بزرگ ترین مشکل زندگیم چیه، شاید خودتون ندونید چه کار مهمی انجام دادید. مدتها بود که من نمی تونستم صورت سوال رو پیدا کنم. واقعا ازتون ممنون ام. تا اینجا که نصف راه رو به کمک شما رفتم اگه می شه تو پیدا کردن راه حل اش هم کمک ام کنید.
بزرگ ترین مشکل من اینه که وقتی از دست همسرم ناراحت می شم(حالا به هر دلیلی، منطقی یا غیر منطقی، مهم یا کم اهمیت) تمام دنیا روی سرم خراب می شه، نمی تونم روی کارهام و زندگیم تمرکز کنم و از دنیا سیر می شم. دوست دارم از همسرم و از همه دور بشم و تنهایی کلی غصه می خورم و گریه می کنم و دلم می خواد ازاش جدا بشم. از هیچی لذت نمی برم، نمی تونم خرید کنم، تلویزیون نگاه کنم، تلفنی صحبت کنم و ....
فقط می خوام بتونم خودم و ناراحتیم رو کنترل کنم تا اینقدر بهم نریزم. چون می دونم حداکثر 24 ساعت بعدش دوباره آرامش و عشق به خونمون برمی گرده. می خوام بتونم در برابر مشکلات عکس العمل درست رو نشون بدم. می خوام بتونم با خونسردی مشکل ام رو مطرح کنم و به آرامش برسم.
راستی یادتونه گفتم یه بار بخاطر اینکه آب مرغ زیاد بود دعوامون شد، اینبار انقدر با زحمت و با دقت وقت و حوصله گذاشتم که هیچ کجای غذا ایراد نداشت، همه چیزش عاااااللللیییی بود، دو برابر همیشه برای پختن غذا زحمت کشیدم و وقت گذاشم حدس بزنید وقتی با خستگی و امید تمام غذا رو گذاشتم جلوش این بار از چی ایراد گرفت؟؟؟؟ وقتی داشت آب می خورد گفت آب شیشه کهنه است.... حالا من همون روز آب شیشه رو عوض کرده بودم و هیچ مزه بدی نداشت.
منم اول اش عصبانی شدم وسط های حرف ام یاد حرف های bahar.ghamgin افتادم که گفت با شوخی حل اش کن. جمله ام اینجوری شد:
"اگه یه بار دیگه وقتی سر سفره نشستیم از چیزی ایراد بگیری تو رو ..... (بعد یاد حرف های bahar.ghamgin افتادم) سفره رو، خودمو (دیگه خندمون گرفته بود) میریزم تو حیاط.
قبول دارم خیلی خوب نبود ولی باز از همیشه بهتر بود، :227:
ببخشید از موضوع دور شدم، می شه لطفا توی مواردی که بالا براتون نوشتم راهنماییم کنید؟
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
ها!!!!!اين شد! تو ياد گرفتي قشنگ و زيبا مبارزه كني نه با خشم!اين نوع برخورد تدريجا به همسرتون دوچيز رو مي فهمونه:
حرف تلخم ناراحتش نميكنه
عصباني نميشه
زنجيره اي به بحث بعدي افزوده نميشه
مي فهمه اما به روي خودش نمي آره
عزيزكم اين رويه رو فعلا ادامه بده و البته سعي كن خوبي ها و اشتباهات خودتو منصفانه ببيني. خوبي هاتو ببيني تا در صورت برخورد غير منصفانه همسر و بقيه نشكني و عيب ها رو تا هميشه و به اشتباه به خودت حق ندي. عزيزكم تعادل بين اين دوتا لبه برنده است و به نظر مياد شما داري تلاش ميكني به زيبايي بهش نزديك شي آفرين خانومي:72:
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
من یه تجربه از کار خونه دارم بهت میگم شاید به دردت بخوره.یادمه یه موقعی مامانم مریض شد و دکتر بهش استراحت مطلق داد و من مجبور شدم کارهای خونه رو انجام بدم.یه روز که پدرم اومد خونه ومنم با کلی زحمت براشون غذا درست کرده بودم و خسته شده بودم پدرم از غذا ایراد گرفت.ایرادی که واقعا به نحوه پخت من ربطی نداشت.اون حرفش باعث شد خستگی تو تنم بمونه و حسابی عصبانی بشم و بهش گفتم من وظیفه ای در قبال غذا پختن واسه اونا ندارم دیگه غذا نمیپزم و بهتره خودشون به فکر غذا باشن و رفتم.اما فردا دیدم اینکه غذا نپزم هیچ نفعی برام نداره و باعث میشه هم خودم ناراحت شم هم دیگران.برای همین باز غذا پختم.وقتی پدرم اومد خونه خیلی متعجب و خوشحال شد که علی رغم حرفی که زدم غذا پختم.(میدونه کاری که میگم رو انجام میدم).با خودم تصمیم گرفتم که کلا عادت غر زدنو ازش بندازم.یه روزجمعه که پدرم خونه بود ازش خواستم تو غذا پختن بهم کمک کنه.موقعی که داشت کمک میکرد تازه فهمید غذا پختن چقدر سخته.بعد از اون همیشه پدرمو درگیر کارهای خونه میکردم.ازاون به بعد نه تنها غر نمیزد بلکه حمایت هم میکرد.تو هم اینکارو کن بذار شوهرت بفهمه که زنها واسه انجام کارهای خونه چوب جادویی ندارن که کارها رو انجام بده و واسه اینکارا زحمت میکشن.قبل از اینکه غذا بکشی صداش کن بگو غذا رو بچش ببین چطوره؟کم نمک نیست؟اب مرغ زیاد نیست؟وقتی ازش نظر بخوای بعدش دیگه نمیتونه ایراد بگیره.وقتی غر میزنه خیال نکن اسمون به زمین اومده خیلی راحت جواب بده.وقتی میگه اب بطری مونده است خیلی خونسرد بگو پاشو یه اب خنک تازه بیار.یا اون وکیسه های خرید رو ازرو زمین بردار.ممکنه اوایل انجام نده یا چند تا حرف هم بهت بزنه ولی وقتی باش جر و بحث نکنی و فقط درخواستتو عین ضبط صوت تکرار کنی مجبور میشه انجام بده.یا یه کار جدید بهش بگو انجام بده
ضمنا روی رابطه ات با شوهرت بیشتر کار کن.باید بدونی همونطور که هیچ چوب جادویی نیست که کارهای خونه رو انجام بده هیچ چوب جادویی هم رابطه ها رو درست نمیکنه.همونقدر که 2برابر واسه پخت غذا وقت و نیرو میذاری واسه حل مشکلات رابطتون هم بذار
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
دوستان دوباره رسیدیم به قسمت خوب ماجرا.
همسرم فعلا آرومه و همه چیز خوب پیش میره. فکر می کنم دیگه همه متوجه شده باشید که رفتارهاش دوره ای هستند. چند روز خوبه بعد یکهو یه روز همه چیز خراب می شه.
کمکم کنید تا وقتی اون روز اومد بتونم همه چیز رو کنترل کنم. برای اینکه بتونم بهتر از راهنمایی هاتون استفاده کنم یه بار دیگه مشکل ام رو واضح تکرار می کنم.
بزرگ ترین مشکل من اینه که وقتی از دست همسرم ناراحت می شم(حالا به هر دلیلی، منطقی یا غیر منطقی، مهم یا کم اهمیت) تمام دنیا روی سرم خراب می شه، نمی تونم روی کارهام و زندگیم تمرکز کنم و از دنیا سیر می شم. دوست دارم از همسرم و از همه دور بشم و تنهایی کلی غصه می خورم و گریه می کنم و دلم می خواد ازاش جدا بشم. از هیچی لذت نمی برم، نمی تونم خرید کنم، تلویزیون نگاه کنم، تلفنی صحبت کنم و ....
فقط می خوام بتونم خودم و ناراحتیم رو کنترل کنم تا اینقدر بهم نریزم. چون می دونم حداکثر 24 ساعت بعدش دوباره آرامش و عشق به خونمون برمی گرده. می خوام بتونم در برابر مشکلات عکس العمل درست رو نشون بدم. می خوام بتونم با خونسردی مشکل ام رو مطرح کنم و به آرامش برسم.
همونطور که گفتم فعلا همه چیز آرومه ولی مثل تمام زندگی ها بالاخره مشکل به وجود میاد، لطفا راهنماییم کنید که زمانی که همسرم بداخلاق و بی حوصله می شه و گیر میده و بهانه گیری می کنه و خوردم می کنه باید چیکار کنم؟
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
همه دارن بهت میگن که چیکار کنی که اصلا مشکلی برات پیش نیاد غرغری در کار نباشه که ناراحت باشی اما تو باز حرف خودت رو میزنی.به نظر من تو اول باید مشکل خودت رو حل کنی.علاقه مفرط به مظلوم نمایی و گله گذاری .خیلی دوست داری بشینی با دیگران از زندگیت بگی و بنالی و دیگران هم بگن اخی راست میگی ...خلاصه از این حرفا.ایا ازاین که این جور وقتا بهت توجه میشه خوشحالی؟احساس مهم بودن بهت دست میده؟فکر میکنی محبت فقط تو همدردی خلاصه شده؟دوست داری نقش مظلوم قصه تو باشی؟اون پری کوچیکی که تو دست دیو اسیره؟در مورد همه انقد حساسی و ناراحت میشی یا فقط شوهرت؟حس میکنی وقتی ازت ایراد میگیره دوست نداره؟یا قدردانت نیست؟یا بهت اعتماد نداره؟(این ها فقط سواله که جوابشون شاید به حل مشکلت کمک کنه)
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ابر بهاری
دوستان دوباره رسیدیم به قسمت خوب ماجرا.
همسرم فعلا آرومه و همه چیز خوب پیش میره. فکر می کنم دیگه همه متوجه شده باشید که رفتارهاش دوره ای هستند. چند روز خوبه بعد یکهو یه روز همه چیز خراب می شه.
کمکم کنید تا وقتی اون روز اومد بتونم همه چیز رو کنترل کنم. برای اینکه بتونم بهتر از راهنمایی هاتون استفاده کنم یه بار دیگه مشکل ام رو واضح تکرار می کنم.
بزرگ ترین مشکل من اینه که وقتی از دست همسرم ناراحت می شم(حالا به هر دلیلی، منطقی یا غیر منطقی، مهم یا کم اهمیت) تمام دنیا روی سرم خراب می شه، نمی تونم روی کارهام و زندگیم تمرکز کنم و از دنیا سیر می شم. دوست دارم از همسرم و از همه دور بشم و تنهایی کلی غصه می خورم و گریه می کنم و دلم می خواد ازاش جدا بشم. از هیچی لذت نمی برم، نمی تونم خرید کنم، تلویزیون نگاه کنم، تلفنی صحبت کنم و ....
فقط می خوام بتونم خودم و ناراحتیم رو کنترل کنم تا اینقدر بهم نریزم. چون می دونم حداکثر 24 ساعت بعدش دوباره آرامش و عشق به خونمون برمی گرده. می خوام بتونم در برابر مشکلات عکس العمل درست رو نشون بدم. می خوام بتونم با خونسردی مشکل ام رو مطرح کنم و به آرامش برسم.
همونطور که گفتم فعلا همه چیز آرومه ولی مثل تمام زندگی ها بالاخره مشکل به وجود میاد، لطفا راهنماییم کنید که زمانی که همسرم بداخلاق و بی حوصله می شه و گیر میده و بهانه گیری می کنه و خوردم می کنه باید چیکار کنم؟
عزيزكم آيا ممكن نيست كه دوره هاي خوب و بد در رفتار شما بوده باشه و رفتار ايشون عكس العمل يا پيش قضاوت رفتار شما باشن؟
لطفا روز هاي بدو پيشگويي نكن!!!!!!!!!!!اين نادر پيشگويي اي كه درست از آب در مياد.. چون با اين انديشه منفي روز هاي تاريك رو هم جذب ميكني قربونش!شما يه كم شكستني هستي ..چون يه رفتار نامناسب قادره حالي توي تو بوجود بياره كه نتوني شادي رو جذب كني و آرامشتو حفظ كني.بايد در تاپيك ها دنبال مهارت هاي برقراري ارتباط.. مديريت بحران و.. بگردي. ما تو حرفه مون بهش ميگيم مهارت هاي زندگي.چند تا مهارت ان و عين همه مهارتا يادگرفتني ان و تمرين كردني . ميشه از مديراي محترم بخواي لينك اونا رو برات بذارن؟البته ناگفتني نمونه همه مون بهشون نياز داريم!
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
بهار66 عزیزم ممنون که رک و رو راست مشکل ام رو بیان می کنی. اگه بگم اول اش شوکه نشدم دروغ گفتم ولی بعد از چند لحظه واقعا از ته دل ازات ممنون شدم. خوندن اون سوالاتی که نوشتی اگر چه اول اش تند و تیز به نظر میان ولی برای من خیلی خیلی لازم بودن. من هیچ وقت این سوالات رو از خودم نپرسیده بودم. ممنون که باعث شدی از خودم بپرسم.
ایا ازاین که این جور وقتا بهت توجه میشه خوشحالی؟
این جور مواقع از توجه دیگران نه، ولی وقتی همسرم بهم توجه می کنه خوشحال می شم.
احساس مهم بودن بهت دست میده؟فکر میکنی محبت فقط تو همدردی خلاصه شده؟
احساس مهم بودن نه، ولی وقتی باهام همدردی می کنه احساس می کنم دوستم داره
دوست داری نقش مظلوم قصه تو باشی؟
الان که گفتی می بینم که با این رفتارهای من اینطور به نظر میاد، در حالی که اصلا دوست ندارم و از اینکه این طور به نظر میام بدم اومد. حالا که متوجه نقطه ضعف ام شدم حتما روش کار می کنم. (پایین تر برات میگم، دیشب یه نتیجه گرفتم در حد تیم ملییییییی:310: دارم از خوشحالی بال در میارم)
اون پری کوچیکی که تو دست دیو اسیره؟در مورد همه انقد حساسی و ناراحت میشی یا فقط شوهرت؟
فقط شوهرم. در مورد بقیه خیلی خیلی قوی هستم
حس میکنی وقتی ازت ایراد میگیره دوست نداره؟یا قدردانت نیست؟یا بهت اعتماد نداره؟
دقیقا همینطوره، احساس می کنم اصلا دوستم نداره، انگار می خواد بگه من لایق اش نیستم.
ملاحت1 عزیزم ممنون که باعث شدی یک بار دیگه و عمیق تر به اینکه مشکل از کیه توجه کنم. من هم قبول دارم که هر چی فکر کنی همون می شه. من هم قبول دارم که باید نیمه پر لیوان رو دید. با این وجود به چیز دیگه ای هم اعتقاد دارم و اون این که اگه یک نیمه لیوان پره اون یکی نیمه اش هم خالیه! باید واقعیت ها رو دید. یک آدم خوش اخلاق ناخودآگاه آدم رو جذب می کنه و یک آدم بد اخلاق آدم رو از خودش دور می کنه. انقدر بدبین نیستم که خوبی های آدم خوش اخلاق رو نبینم. بعد از این دو سال زندگی با همسرم به همون دلایلی که گفتم متوجه شدم بد اخلاقی اش به صورت سیکل های چند روزه تکرار می شه. و وقتی عصبانی می شه به دلایلی که شما گفتید و مشکلاتی که از طرف من عنوان کردید نمی تونم موقعیت رو کنترل کنم. "شما يه كم شكستني هستي ..چون يه رفتار نامناسب قادره حالي توي تو بوجود بياره كه نتوني شادي رو جذب كني و آرامشتو حفظ كني.بايد در تاپيك ها دنبال مهارت هاي برقراري ارتباط.. مديريت بحران و.. بگردي" این مطالب رو خوندم و می خونم ولی به کار بستنشون سخته که با دلگرمی شما دارم انجامشون می دم. دیشب یه نتیجه خوب گرفتم که پایین تر برات می نویسم.
از من نا امید نشید، فکر نکنید به حرف ها تون عمل نکردم. با کمک شما ببینید دیشب چی شد:
همونطور که گفتم همسرم چند وقت یک بار بهانه گیر و کلافه می شه، دیشب هم از اون شبها بود. داشتیم باهم فیلم نگاه می کردیم و آجیل می خوردیم که از ظرف آجیل اون چیزی برداشتم (این حرکات عادیه و تقریبا هر شب همین کار رو می کنم، اونم بدش نمیاد) ولی از اونجایی که دیشب کلافه بود اول کاسه آجیل رو پرت کرد تو بغل من و گفت اصلا همه اش مال تو، منم معترض شدم و با تعجب گفتم چرا اینجوری می کنی ریختی، اونم بدتر کرد و گفت کو؟ کجا ریختم؟ و همه اش رو مالید رو فرش و پتو...
آخه از وقتی که اومده بود من جز خوبی براش کاری نکرده بودم که... خونه تمیز بود، براش شام گذاشته بودم، میوه آورده بودم، پوست کندم، کنارش بودم و.... آخه چرا باید بی خودی با من دعوا کنه؟ ولی به خاطر حرف های شما فقط ازاش فاصله گرفتم و چیزی نگفتم. ولی هی باهام لج می کرد، تلویزیونو زیاد می کرد، پتوی منو ور می داشت، کانال رو عوض می کرد، میوه ای که براش پوست کنده بودم رو نمی خورد، جواب نمی داد، خلاصه قیافه گرفته بود و منتظر یه بهانه بود دعوا راه بندازه.
اگه گفتید من چیکار کردم؟؟؟:227: وقتی دیدم با صبر و حوصله به خرج دادن هیچی درست نمی شه، نشستم کنارش و گفتم می دونم عصبانی و کلافه هستی ولی تصمیم گرفتم دیگه باهات دعوا نکنم، آخه تو برای من خیلی عزیزی و ارزشش رو داری. دوست دارم با هم یه خانواده خوب داشته باشیم....
با این حرف ها کمی حرص اش خوابید و دیشب به خیر گذشت، البته بازم بشکه باروت بود ولی سعی می کرد خودش رو کنترل کنه. باید ببینم امشب چی می شه، به نظرتون آروم شده؟
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ابر بهاری
اگه گفتید من چیکار کردم؟؟؟:227: وقتی دیدم با صبر و حوصله به خرج دادن هیچی درست نمی شه، نشستم کنارش و گفتم می دونم عصبانی و کلافه هستی ولی تصمیم گرفتم دیگه باهات دعوا نکنم، آخه تو برای من خیلی عزیزی و ارزشش رو داری. دوست دارم با هم یه خانواده خوب داشته باشیم....
با این حرف ها کمی حرص اش خوابید و دیشب به خیر گذشت، البته بازم بشکه باروت بود ولی سعی می کرد خودش رو کنترل کنه. باید ببینم امشب چی می شه، به نظرتون آروم شده؟
:104::104::104::104::104::72::43:
باريك الله!
بسيار عالي! اگه ميوتنستم برا اين پست بهت دوتا دوتا امتياز ميدادم!تو از مهارت آتشنشانها براي خاموش كردن آتش درون برخورداري عزيزم !
كنترل و خودداري شما به همسرتون هم سرايت كرد! همونطور كه آتش درون به ديگري سرايت مي كنه.. آرامش درون هم سرايت ميكنه عزيزم.
يقين دارم بتدريج همسرتون هم بتدريج اول خود آگاهانه اين كارو ميكنه و بعد اين بخشي از ناخود آگاهش ميشه!ادامه بده جانكم!در ضمن بتدريج يادميگيري ريشه مشكلات روهم پيداكنيد و اين فشار ها رو كمتر ميكنه!
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
گاهی وقتا که شوهرت عصبانیه خونسرد یه جا بشین اجیلتو بخور و انگار که داری فیلم میبینی به کارها و رفتاراش نگاه کن.باور کن اگه رو رفتاراش انقد حساس نباشی ازشون خندت میگره.من وقتی پدرم عصبانیه یا داره غر میزنه همین کارو میکنم با لبخند فقط بهش نگاه میکنم تا غر زدناش تموم بشه این موقع که دیگه واقعا خندم گرفته و اونم اروم شده خودشم به خنده میفته.ولی یادت باشه وقتی عصبانیه در حد لبخند باشه نه خندیدن که فکر کنه دستش انداختی و بدتر کنه
در مورد شوهرت هم قوی باش و فکر کن شوهرم بهونه میگیره چون نیاز داره گاهی خودشو مثه یه بچه برام لوس کنه.(گاهی مردا با کاراشون نیازاشونو عنوان میکنن).اما یادت باشه تو هم نباید زیاد لوش کنی و یاد بگیره که راه جلب توجه و حمایت بیشتر راه انداختن یه دعواست.
یعنی شاید همونطور که تو از همدردیش خوشحال میشی اونم از توجهی که اینجور وقتا بهش میکنی خوشحال میشه اما راه ابراز نیاز و توجه بیشتر رو بلد نیست
همه چیز اونقدر که ما فکر میکنیم جنبه منفی نداره
بازم بهت تاکید میکنم رو روابط جنسیت بیشتر کار کن
بعد از اینکه اروم شد هم مجبورش کن(نه با دعوا) اجیلایی که رو فرش و پتو ریخت رو خودش جمع کنه
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
سلام ابر بهاری عزیز
من هم به همراه ملاحت1 عزیز و بهار 66 عزیز با راهنمایی های خوبشان به تو یک آفرین جانانه
می گویم و بسیار خوشحالم که داری روی خودت کار می کنی! :104: :104: :104:
من هم با بهار66 موافقم و اینکه آرامش و لبخند ما روی دیگران اثر مطلوب می گذارد یک واقعیت
است! یادت هست به تو چه گفتم؟...گفتم اگر روی خودت کار کنی و آرامشت را حفظ کنی و
روی او تاثیر می گذاری و تنش های او هم به مرور زمان کم و کمتر می شود و لا اقل متوجه
اشتباهاتش می شود!...می دانی همیشه یادت باشد در همه لحظات زندگی هوشمندانه و با
فکر رفتار کنی و اصل انتظار ضمیر ناخود آگاه را جدی بگیری!
این اصل می گوید اگر تو منتظر اتفاقات خوب باشی پس خوبی ها را جذب می کنی و اگر
منتظر اتفاقات بد باشی دائما بد می آوری!!!...پس هی منتظر اتفاقات بد نباش!
اگر می توانی در این کارگاه آموزشی که شروع کرده ام شرکت کن!...خیلی برایت مفید است
عزیز دلم آرامش و تدبیر تو در زندگی به مرور زمان روی همسرت تاثیر می گذارد مانند انرژی
مثبتی که از یک آدم خنده رو می گیری! و تنش تو روی همسرت تاثیر وحشتناکی می گذارد
مانند تاثیر یک چهره اخمو و درهم که انرژی منفی به آدم می دهد!
هرچه تو بیشتر روی خودت کار کنی بیشتر زندگیت را پرنشاط و آرامش می کنی و وقتی
کاملا عادات اشتباه گذشته را ترک کردی می بینی 50% مشکلات حل شده و برای ما بقی
هم می توانی وقتی دیگر آماده هستی شروع کنی و در زمان مناسب ، با روحیه ای عالی و
کلامی نافذ به گفتگو با همسرت بپردازی و او را هم یاری دهی! البته به شرط اینکه اول او این
تغییر را در تو و آرامش زندگیتان و حتی روابط زناشوییتان حس کند!
در مورد مسائل جنسی هم حتما با شوهرت گفتگو کن و خواسته هایش را ببین و خوب گوش
بده و بعد خواسته هایت را مطرح کن و روحیات هر دویتان را هم در نظر بگیر!
بگذار همسرت حس کند که برعکس گذشته در هیچ جا جز آغوش تو به آرامش نمی رسد!
این دیگر هنر توست!
ضمنا خداوند به ما 2 گوش داده و 1 زبان!! پس بیشتر از آنگه سخن بگویی در تنش ها
شنونده خوبی باش و کمتر ولی به جا با چهره متبسم سخن بگو تا همسرت از سخن گفتن
با تو لذت ببرد!
در این راه اصلا از متدهایی مانند گریه و دعوا استفاده نکن بلکه بیشتر هوشمندانه و با صبر و
آرامش پیش برو! نتیجه در دراز مدت مشخص خواهد شد!!!
امیدوارم که موفق باشی
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
با عرض معذرت چند وقت بود بهت سر نزده بودم ابر بهاری عزیز. اما ازین که این قدر پیشرفت کردی خوشحال شدم انگار که خودم پیشرفت کردم .البته از دوستان هم تشکر می کنم که ابر بهاری رو اینقدر خوب راهنمائی کردید منم خیلی چیزا یاد گرفتم:72:
راستی بهار جان خیلی دوست دارم برم حق عضویت بپردازم و تو کارگاه آموزشی که ایجاد کردی شرکت کنم البته اگه وقت کنم.:46:ندیده بهت علاقه دارم بهار عزیز:72:
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
سلام دوستان همیشه همراه من :72:
با سخاوت بی حدتون عذرخواهی منو که با دست خالی پیشتون اومدم بپذیرید
یادتونه آخرین بار براتون نوشتم که اعصاب اش خورد شده بود و می خواست دعوا راه بندازه؟
این جور مواقع دعوا می کردیم و من گریه می افتادم و اون عذرخواهی می کرد و با اعصاب خورد و خسته و کوفته همه چیز تموم می شد.
اون شب با آرامش و کارهایی که یادم دادید تونستم جلوی دعوا رو بگیرم. ولی اون همچنان بشکه باروت بود. شب بعد دوباره چیز دیگه ای رو بهانه کرد، باز صبر کردم، شب سوم بداخلاقی هاش رو ادامه داد، توی راه پله بلند بلند از من انتقاد می کرد، از همه چیز ایراد می گرفت، از خانوادم بد می گفت و ..... باز صبر کردم. شب چهارم که پنج شنبه بود با وجود تمام تلاشی که کردم دیگه خسته شده بودم، دیگه کم آوردم، آخر شب بدون من رفت خوابید (ما هیچ وقت همینجوری تنهایی نمی خوابیم) بعد که دید من صدام در نیومد یه دفعه ای از جاش بلند شد و تلویزیون رو (تلویزیون صداش قطع بود) خاموش کرد، بازم خودمو کنترل کردم و چیزی نگفتم، رفتم بخوابم، توی رختخواب هم بهانه گیری می کرد، (من جام تنگه، برو اون ور، وول نخور، صدا نکن،....) دیگه کم آوردم و دعوای جانانه ای کردیم. باور کنید هنوز حالم جا نیومده.
همونطور که مثل همیشه می شه، گریه کردم و قهر و ابراز تنفر و ناراحتی و طلاق و اونم معذرت خواهی کرد و فردا صبح همه چیز خوب و خوش بود. تا امروز هم که شده فرشته روی زمین، هی دور و ور من می چرخه. البته یه غذای پر زحمت پخته بودم و از ترس اینکه ایراد نگیره همونطور که یادم داده بودید، غذا رو دادم چشید و جلوی ایرادگیری هاش گرفته شد. (با تشکر مجدد از شما)
خلاصه فعلا آرومیم ولی همونطور که گفتم دوباره روزی میاد که کلافه است، کاش بمیرم و اون روز رو نبینم......
اون روز چیکار کنم؟ چه خاکی توی سرم بریزم. همونطور که با شما توافق کرده بودم، گوشه دفترش علامت زدم که یادمون بمونه کی دعوا کردیم. خدا کنه جواب بده
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
ابر بهاری عزیز فقط اینو می تونم بگم این فکرت اشتباهه که بالاخره اوضاع طوفانی می شه.تو وقتی آرومی باید زندگیتو با راهنمائی دوستان بسازی نه اینکه با این افکار مخرب وقتو از دست بدی:46:
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
لطفا منو بخاطر ترس از تکرار دعواهامون سرزنش نکنید.
اگر هفته ای یکبار دوستتون به شما سر بزنه و این کار رو مدتها تکرار کنه آیا شما هر هفته منتظرش نخواهید بود؟
می دونم نباید پالس منفی بفرستم ولی به خدا دست خودم نیست. وقتی تو تاریخ زندگیم می بینم که تقریبا هر تعطیلات دعوامون می شه، نزدیک تعطیلی که می شه ترس تمام وجودم رو می گیره....
راستی یه کار بچه گانه کردم، به همسرم الکی گفتم این هفته تعطیل نیستم باید برم سر کار.... خودم می دونم نباید دروغ می گفتم... اگه بفهمه بد می شه و این حرف ها.... حالا که نفهمید. منم همینجا به خودم و شما قول می دم که دیگه این کار رو نکنم.
تازه یه چیز دیگه... با مهارت هایی که یادم داده بودید تونستم خیلی چیزها رو کنترل کنم.... حتی تونستم برای آخر این هفته برنامه تفریحمون رو جور کنم..... دیشب یه جوری برنامه ریزی کردم که رفتیم خونه خاله ام خیلی هم خوش گذشت....... جای همه تون خالییییییییییییییی :)
-
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ابر بهاری
لطفا منو بخاطر ترس از تکرار دعواهامون سرزنش نکنید.
اگر هفته ای یکبار دوستتون به شما سر بزنه و این کار رو مدتها تکرار کنه آیا شما هر هفته منتظرش نخواهید بود؟
وقتی می بینم دوستیمون آسیب می رسونه بهش کم محلی می کنم از رو بره نیاد سراغم می دونم نباید پالس منفی بفرستم ولی به خدا دست خودم نیست. وقتی تو تاریخ زندگیم می بینم که تقریبا هر تعطیلات دعوامون می شه، نزدیک تعطیلی که می شه ترس تمام وجودم رو می گیره....
راستی یه کار بچه گانه کردم، به همسرم الکی گفتم این هفته تعطیل نیستم باید برم سر کار.... خودم می دونم نباید دروغ می گفتم... اگه بفهمه بد می شه و این حرف ها.... حالا که نفهمید. منم همینجا به خودم و شما قول می دم که دیگه این کار رو نکنم.
همین که متوجه اشتباهت شدی خوبه.دیگه بهش فکر نکن
تازه یه چیز دیگه... با مهارت هایی که یادم داده بودید تونستم خیلی چیزها رو کنترل کنم.... حتی تونستم برای آخر این هفته برنامه تفریحمون رو جور کنم..... دیشب یه جوری برنامه ریزی کردم که رفتیم خونه خاله ام خیلی هم خوش گذشت....... جای همه تون خالییییییییییییییی :)
:104:وقتی این نتایجو می بینی دیگه واسه چی منتظر دعوا هستی؟