RE: از ازدواجم پشیمان شدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط as56
گاهی واقعا از ازدواج با او پشیمان می شوم او هم خودش از معیارهایش زیبایی دختر وداشتن یک خانواده خوب بود خوب خودش هم همیشه این بحث با خانواده اش داشته که اگر یک دختری خیلی خوب باشد ولی از نظرظاهری زیبا نباشد با او ازدواج نمی کرد-نمی دانم چرا این معیارها برای من بداست ولی برای او درست؟ من قبل ازدواج وقتی پیش مشاوره می رفت مبهم گفت که این آدم وقتی تونسته اینقدر پیشرفت کند پس می تواندیک زندگی خوب برات بسازد- خودش هم همیشه می گفت من تمام زندگیم همسرم است ولی الان اینطوری نیست- همه می گویند برو و از نزدیک زندگی کن و بعد قضاوت کن راستش خیلی از بحثهایی که الان داشتیم اگر قبلش داشتیم من بیشتر فکر می کردم آن وقت هم همه می گفتند توالکی گیر می دهی و بعد پشیمام میشوی –من نمی دانم آیا این بحثهایی که بین ما است بین تمام زوجهای تازه ازدواج کرده است یا مشکل ما دوری ما است؟:325:
دوست عزیز
زندگی حرکت روبه جلو هست چرا بر می گردی عقب و مرتب یک مرحله رو که گذروندی زیر و رو می کنی.
مگه الان درگیر مساله یا مرحله جدیدی نیستید که مرحله قبلی رو مرتب زیر و رو می کنید.
شما و همسرتون هرکدوم معیارهایی داشتید که با هم منطبق شده و حالا عقد کردید .
چرا حالا دنبال سود و زیان - سبک یا سنگین کردن ویا برد و باخت همدیگر هستید.
لطفا دست از این بازی بچگانه که هیچ برنده ای هم نداره بردارید. و از زندگیتون لذت ببرید.
ببخشید که کمی تند صحبت کردم.:163:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی از همه دوستان متاسفانه بدبینی های من و عدم احساس امنیتم کار دستم داد- فعلا نمی دانم جریان ما به کجامی رسد- راستش من ترس از مسائل مالی دارم ولی همسرم حاضر نیست این ترس من را کاهش بدهد- می گه من به کمکت برای مسائل مالی خانواده نیاز دارم و تو هم بایدکار کنی می گه من نمی خواهم بهت ماهی بدهم می خواهم بهت ماهی گیری یاد بدهم – راستش من حرفهایش متوجه نمی شوم و احساس ترس شدیدی دارم از این که دریک مملکت دیگر تنهارها شوم – از پس زندگیم برمی یام ولی همش می گم پس چرا ازدواج کردم وقتی حاضر نیست من ساپورت کند- نمی دانم باید چکارکنم به من گفت من پدرت نیستم که تو را از دغدغه های مالی کنارگذاشته بود و تو مشکلات را متوجه نبودی من شوهرتم و باید برای مشکلات تو هم بجنگی- قبلا قرار بود بهترین دوست هم باشیم ولی الان او شده دشمن درجه 1 من- نمی دانم باید چکار کنم این مدت فقط استرس کشیدم از ازدواج متنفرشدم.:323:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
دوست عزیز
فکر میکنم همسرت با توجه به شرایط خونوادگیت و اینکه تا حالا مثل اون مستقل نبودی و با حرفها و رفتارهایی که اینمدت نا خواسته از خودت نشون دادی و نگرانیت از مسایل مادی همسرت و کارکردن و غریبی و تنها موندن و ... احساس کرده که شما مستقل نیستی و سرد و گرم روزگار نچشیدی که بتونی حمایتش کنی واسه همین این حرفها رو بهت میزنه .
مردها خیلی دوست دارند خانمشون قوی باشه .
( ازدواج نکردم ولی از زندگی دوستان متاهلم و خواهر و... بعضی مسایل رو یاد گرفتم . نظرم هم بر همین مبنا بود .)
سعی کن با همسرت صمیمی تر باشی و اعتمادشو بیشتر جلب کنی .
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام دوستهای خوبم
چند وقتی است مسئله ای سخت ذهنم مشغول کرده وخیلی با همسرم بحث می کنیم ولی به نتیجه ای نرسیدیم می خواستم نظرشما دوستان را بدانم تا بدانم تا چقدر اشتباه و چقدر درست فکر می کنم – آیا زن موظف است مانند مرد برای مخارج زندگی کار کند؟ من با این که خودم همیشه کار کردم ولی موافق نیستم که من هم باید کار کنم تامخارج زندگی را بدهم فکرمی کنم اگر زن پولی درخانه بیاورد لطفی کرده است؟ لطفا دوستهایی که خارج از کشور زندگی می کنند به من بگند واقعیت زندگی آنطرف چطور است؟ من هر چه می گویم همسرم می گه مگرداری میای دهات ؟ همسرم من این اعتقاد داره که زن و مرد باید با هم بیرون حانه کار کنند و با هم داخل خانه کار کنند و وظایف باهم تقسیم کنند آیادرست است؟ می گه زن باید کارکندو قسمتی از مخارج خانه راتامین کنند؟ راستش من اینقدر زیاد کار می کنم چون شرکتمان از ما زیاد توقع کار دارد از کار کردن خارج از کشور به صورت تمام وقت خوشم نمی یاد- به نظرم اگر مثل الانم باشد دیگه من به هیچی نمی رسم. نمی دانم آیا این طرز تفکر اشتباهی است که مردبایدخرج زن را بدهد؟ وقتی می گویم نفقه بر عهده مرد است من مسخره می شوم چون می گوید نفقه فقط به اندازه ای است که زن گرسنه نماند و آنوقت تو هم باید هر چه مرد بگوید گوش دهی مگر تو این طوری هستی؟ نمی دانم چه درست است ؟ :325:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
دوست عزیز
شما دونفر می خواهید فیلم بسازید یا داستانی بنویسید که اینقدر در مورد مراحل مختلف با هم بحث می کنید.
شما مرد با طرز فکر سنتی می خواهید ایشان مردی با فرهنگ غیر خودی هستند.
اگر نفقه را می خواهی باید حق طلاق - حق مسکن - حق حضانت بچه - حق خروج از کشور - حق اشتغال و.....
غیره را هم به او بدهی .
شاید بهتر است اگر در مورد حقوق دیگر مرد سالاری رفتار نمی کند در این مورد هم شما کوتاه بیاید.
ان شاالله در زندگی که حقیقتا وارد شدید و دست از این بحثها و صحبتهایی که باید قبل از عقد می کردید برداشتید
و مخصوصا با حضور بچه این مسئولیتها و نقش ها هم رنگ واقعی تری می گیرد. :43:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
منم ایران نیستم و اینجا خیلی از آقایون طرفدار طرز فکر شوهر شما هستن ! خوب مثلما وقتی زن و مرد هر دو کار کنند و برای زندگیشون تلاش کنند وضع مالیشونم خیلی بهتر میشه ! ولی وقتی یکی بخواد کار کنه تحت فشار بیشتری خواهند بود ، بنظر من شوهر شما دارن یه جورایی عقیدشونو می گن ! دیگه گذشته اون دوره ای که مردا کار کنن خرج زنا رو بدن . در ضمن دوست من شما اینجا اگه کار کنین می تونین سریع تر با محیط کنار بیاین ، دوست پیدا کنین و رو پای خودتون وایستید ، چرا انقدر می ترسین ؟
شما هنوز دارین در مورد کار کردن زن و نفقه بحث و جبهه گیری می کنین ! ناراحت نشین اما من هم وقتی خودمو جای اون آقا می زارم به هیچ وجه حاضر نمی شم با کسی ازدواج کنم که هیچ توانایی در خودش نمی بینه ! یکی که می خواد مطمئنش کنم که می تونه خونه بشینه و من خرجشو بدم ! این چجور زندگی و ازدواجی خواهد بود ؟ !
مطمئنا همسر شما هم وقتی عقیده شما رو اینطوری می بینه این برخورد رو می کنه اگه یکم دیدتونو عوض کنین اونهم نرمش بیشتری نشون میده ! خواهید دید که کمکتون می کنه و مشوق شما خواهد بود
شما در مورد این آقا به عنوان خواستگار تحقیقات لازم رو کردین دیگه ؟! ( این قسمت خیلی جای بحث داره و من فرض می کنم شما این مراحل رو رفتین )
هیچ گلی بی عیب نیست ! من اگه جای شما بودم و از ایشون شناخت به قدر کافی داشتم سعی می کردم مطمئنش کنم که تمام سعیمو می کنم .
به هر حال ایشون به عنوان شخصی که داره دکترا می خونه حتما دوست داره همسرش هم سطحش باشه تا بتونه جلوی دوست و آشنا و همکاران شما رو با افتخار نشون بده ! شما هم که قبل از عقد می دونستین ایشون دانشجوی دکتراست !
انقدر نترسین سعی کنین همت و اراده کنین ، زبان بخونین و خودتونو اماده کنین برای موفقیت های بزرگ !
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی دوستان خوبم- پس من دارم اشتباه می کنم؟ ملسیا عزیز من قبل ازدواج راجع بهش تحقیق کردم و سعی کردم خیلی امتحانش کنم ولی مشکل اینجا بود که ما دور بودیم و خانواده اش هم شهرستان بود - ممکن است از زندگی آن طرف برایم بگویی؟ آیا خیلی سخت است راستش همسرم من را خیلی ترسونده و من فکر می کنم موفق نمی شوم و چون او دانشجو است و حقوق خیلی کمی از استادش می گیرد که به زحمت کفاف زندگیش می دهد روی کار کردن من خیلی حساب می کند من می دانم که همیشه اینطوری نمی ماند ولی من نظرم این است که او مرد است و باید برای تهیه مخارج حانواده زحمت بکشد پس چرا باید ازدواج کند؟ ولی همسرم می گه یک همراه می حواسته ؟ می حواستم راجع به مشکلات و راحتی های زندگی در خارج بیشتر کمکم کنید؟ آیا از زندگی اینجا سخت تر است؟ آن طرف وظایف زن و مرد چیست؟ وظیفه من به عنوان یک زن چیست؟ ممنمونم:325:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
هیچکس حاضر نیست راهنماییم کند:302:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
من خواستم یک خبر بدهم نمی دانم خوشحال باشم یا ناراحت- من ویزام اومد و بعد کلی استرس با خودم گفتم دنیا ارزش ندارد لااقل یک بار ریسک کنم در زندگیم ببینم چه می شود- الان هم برای اسفند بلیط گرفتم بروم- البته هنوز مشکلات با جناب همسر حل نشده - برام دعا کنید-
از دوستان خارج از کشور زندگی می کنند می خواستم بپرسم من اگر با خودم پول نبرم آیا می شود با یک کار که احتمالا در ابتدا کار ساده ای خواهد بود خودم را تامین کنم؟ چون ممانم می گه با خودت پول نبر تا شوهرت بد عادت نشه؟ من می ترسم راستش بدون پول آیا می توانم آن جا خودم برای خودم حساب بانکی مستقل بگیرم
من اینجا شرایط خوبی ندارم از وقتی خواهرم جدا شده خانواده ام از مردها خوششان نمی یاد بابام منطقی تر است
هیچ عکسی از عروسی من هیچ جا نیست و ختی دوست ندارند فیلم مراسم عقد کنانم را ببینیند؟ آلبوم من قایم کردند
با هیچ کس رفت و آمد نمی کنند تا کسی جریان خواهرم را متئجه نشود-خدا رو شکر که خواهر من ایران نیست- با این که دحتر خیلی منطقی است ولی گاهی حرفهایی می زند که حیلی برایش غصه می خورم- این که می گه وقتی بفهمند من جدا شدم دیگر کسی رویم حساب نمی کنه
راستش دلم خیلی گرفته- کاش اصلا ازدواج نمی کردم- خیلی از آدمهای خوب جدا شدند منم که معلوم نیست در یک کشور دیگر چه کار می خواهم کنم و شوهر من قرار چه شود؟
خانواده ام که اصلا من برایشان اهمیتی ندارم می گند تو زیاد اینجا بودی برو دیگر دنبال زندگی - حتی مامانم هم می خواهد زودتر برود پیش خواهرم تا وقتی من می روم او نباشد- تازه گفتند حق ندارم کسی را هم بگم بیاند حانه اشان برای خداحافظی
اگر آنها اینقدر ما رو محدود نمی کردند خواهرم الان لین طوری نمی شد مامانم اینقدر بهش گیر داد که شوهرش بیاد خواستگاریش که این طوری شد
من هم دیگر فقط می خواهم بروم تا آن جور که دوست دارم زندگی کنم-:227:
می بخشید زیاد دردودل کردم من هم فقط شما را دارم -:323:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط as56
از دوستان خارج از کشور زندگی می کنند می خواستم بپرسم ...
خدا رو شکر که خواهر من ایران نیست ...
خواهرت شرایط توانائی ها ضعف و قوت های تو را بهتر میداند. از خواهرت بپرسی بهتره
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
التماس دعا :311:
اینم یه شوخی واسه تلطیف روحیه اعضا
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
حالا که تا اسفند وقت داری بهتره بیشتر رو خودت کار کنی و با کوله باری از مشکل نری پیش شوهرت.تفاوت فکری بین تو و شوهرت غوغا میکنه اما این موضوعیه که قبلا باید بهش فکر میکردی.حالا میتونی حلش کنی.انقد به مامانت که متاسفانه به هر دلیل افکارش نادرسته وابسته نباش.انقد از همه چی نترس.ازدواج خارج رفتن و...
اگه مهارت در ایجاد رابطه زناشویی هر دو تون داشته باشین مطمئن باش انقد لذت میبری که به بعدا به ترسهات خواهی خندید.رابطه ج ن س ی هم مثل هر چیزدیگه ای نیازبه اموزش داره تو اینترنت میتونی مطالب خوبی راجب معاشقه پیدا کنی.از تفکرات خاله خامباجی مامانت بیا بیرون.اگه با شوهرت بخوای اینجوری رفتار کنی سردش میکنی.مردا رو این موضوع حساسن چون فکر میکنن به مردونگیشون ربط داره
خارج رفتن هم ترس نداره.خیلی از اقوام من خارجند و همشونم راضی.حتی دختر خالم یه مدت شوهرش اونجا بیکار شده بود اما بهشون حقوق بیکاری میدادن.کلی هم مزایا دارن.خیلی هزینه ها براشون رایگانه.اون یکی دختر خاله هام که تو کار و تحصیل از شوهراشون زدن جلو.
چرا میگی کاش ازدواج نمیکردی؟زندگی مجردی چه حسنی برات داره؟انقد به کائنات پیامهای منفی نفرست که جوابهای منفی بگیری.اصلا اونجا که رفتی بعد از یه مدت خودت هم علاقه پیدا میکنی مستقل باشی.اوایل بد نیست به شوهرت تو خرج زندگی کمک کنی و ولی بهش بفهمون اینا همش کمکه و هر موقع احساس کنی به کمکت نیاز نیست دیگه کار نمیکنی یا برای حقوقت خودت تصمیم میگیری
تا میتونی تو این مدت اداب شوهرداری یاد بگیر.تو که زندگی خواهرتو دیدی به جای اینکه افسرده شی یا بترسی عزمتو جزم کن که اشتباهات اونا رو تکرار نکنی.به خودت بگو چه خوب که این تجربه ها رو دیدم حالا میدونم چه کارهایی زندگی رو خراب میکنه.زندگی مشترک نکته های ریزی داره که یاد نگرفتی.بجنب تا عقب نمونی
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی بهار عزیز- دارم سعی می کنم بر ترسهام غلبه کنم - مطرح کردن مشکلاتم اینجا خیلی دیدم وسیعتر کرد- ممنونم از همه:310:
برای یادگیری مهارتهای زندگی (چ.ن واقعا هیچ کس نبوده که ازش یاد بگیریم- خانه ما در بچگی فقط در آن دعوا بوده و الانم که دیگر هر کس مشغول کار خودش است) آیا کلاس خاصی است؟ یا به کتابها یامقالات اکتفا کنم؟ :325:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
دوست عزیز سلام
من شدم مدافع حقوق مالی خانوم ها در این تالار:163:
اما دوست عزیزم یک حرف را از من گوش بده چون ضرر نمی کنی ...این 3 دانگ خانه مهریه تو هست و کاملا درخواست نامعقولی ست که شوهرت از شما خواسته آن را به خواهر یا مادرش منتقل کنی! می تواند خانه را بفروشد مبنی بر ایتکه سهم 3 دانگ شما مال شماست و پولش هم مال شما...ایشان راجع به مال و اموال شما نمی تواند تصمیم بگیرد بلکه از لحظه وقوع عقد شما مالک مهریه هستید و اجازه دخل و تصرف در آن با شماست نه شوهر شما!
دوست عزیز شوهر شما زیر بار سکه که نرفته این 3 دانگ را هم که دارد با زرنگی فاحشی از چنگ شما در می آورد خوب معلوم است که نگرانی ات به جاست! من هم بودم نگران می شدم...طلاق دادن کسی یا مهریه سخت تر است یا بی مهریه؟ مطلقه شدن بی پول بهتر است یا با پول؟ خودمان را گول که نمی زنیم...دوست عزیزم شما حق طلاق داری ...چه خوب...پس فکر دردسرهای دادگاه و بلاتکلیفی و... را نداری ...اما فکر نکن تا در زندگی به کوچکترین مشکلی خوردی به جای حل مسئله باید صورت مسئله را پاک کنی...شاید این بی دردسر ترین راه باشد اما اخرین راه هم باید باشد...این طلاق را همیشه می توانی بگیری...همیشه...پس چه عجله ای هست؟
تو در این زندگی با شوهرت هم قرار است کار کنی و خودت خرج خودت را بدهی فوقش طلاق هم بگبری همین خواهد بود...از خارج شدن از کشور هم نترس...تو یک خانوم تحصیل کرده ای و حتما می توانی گلیم خودت را از آب بیرون بکشی...از طرد شدن نترس که باعث می شود اعتماد به نفس و عزت نفسو هرچهههه که در بک زن می تواند جذابیت ایجاد کند را از دست بدهی...دوست گلم قرار نیست همه ی داستان ها یک جور تمام شود...قرار نیست تو طلاق بگیری چون خواهرت گرفته...فوقش هم گرفتی...حالا چه می شود مگر...اصلا چیز ترستاکی نیست...برای خودت غول نساز...من اینجام! سر و مر و گنده! زبونمم کوتاه که نشده مادرم می گه دراز ترم شده!:163: توی زندگیت شجاع باش! اینه که فقط به تو کمک می کنه جذاب و خواستنی باشی...مستقل باش و اگر کار می کنی حتما پس انداز کن مخفیانه برای آینده خودت...و تا می توانی به موفقیت هایت اضافه کن...به فکر دکترا باش ....مثل رودخانه باش که می شوید و می کند و می برد نه مثل مرداب که بگندی...
کتاب تنها راه از سهیل رضایی عالیه...بخون
و کتاب انواع مردان از خودش بازم عالیهههه:72:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی مریم جان از تمام راهنمایاتت- سعی می کنم تا ان جا که می توانم به گفته هاتون عمل کنم- شجاغ باشم( آخه هیچوقت دحتر شجاعی نبودم) آره نباید از جدایی هم بترسم مشکل ترس من از جدایی این نیست که از پس خودم بر نمیایم یا از تنهایی وحشت دارم( من همیشه تنها بودم ) بلکه به خاطر یک سری ذهنیتهای غلط است مثلا در جامعه اطرافن من به عنوان مریم مقدس می شناختند چون تمام این پسرها دختر باز پولدار نتوانسته بودند به من نزدیک شوند و خیلی به من احترام می گذارند- دوستهام می گند یک مشت آدم مسخره و هفت خط بهت احترام می ذاشتند که آن وقت تو به خاطر این آدمها حس هات کشتی و این بد است- همین هم باعث شد معیارم پول نباشد ولی دیگه نه این که وقتی ازدواج کردم هم خودم خرجم در بیارم - فکر نمی کردم زندگی مشترک این همه کشمکش داشته باشد- مرسی کتابها راهم می گیرم و می خوانم- دیگر وقتی ندارد- امیدوارم زمانی تاپیکی بزنم از این که مشکلاتم حل شده :227:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
دوست عزیزم تو کمربند عفت هیچ کجا نیستی! تو قرار نیست مریم مقدس باشی و از نیازهایت بزنی...از خوشحالی هایت بزنی تا دیگران تو را تحسین کنند...خودت باش عزیز دل! خودت را شکنجه می کنی که دیگران بگویند چه دختر پاکی؟ خوب نگویند...الان شوهر کردی...دیگر مریم مقدس بودن تمام...از شوهرت...از رابطه جنسی از با هم بودن باید لذت ببری...گاهی مریم مقدس نمایی هم جذابیت های تو را می گیرد ...کمی شیطنت...طراوت...نشاط...
34 سال ترس و استرس و تنهایی کافی ست...الان این شوهر تو هست ...تو شرعا می توانی از بودن با این مرد لذت ببری...تضادهای درونی ات را کنار بگذار و سعی کن خود ت باشی نه آنچه دیگران می خواهد باشی...
تا وقتی قضاوت دیگران برایت انقدر مهم هست این طوری زندگی ات پیش می رود....
زندگی 1 بار است و دور زدن ممنوع!
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی مریم جان- خیلی دیدم را باز کردی- راستش این فکرها باعث شده بود که فوبیام هم زیادتر بشود- حتی همسرم هم متوجه شده و می گوید تو می خواهی مطمئن شی که منهمسره خوبیم و بعد با من باشی البته راست می گه به خودم دروغ نمی گم- همش فکر می کنم ارزش ترین چیزی که دارم می خواهم در اختیارش بگذارم پس او باید خیلی خوب باشد تا ارزشش داشته باشد- ترسو هم هستم ولی می خواهم شجاع باشم- دوست دارم آن طرف موفق باشم - ولی دوست ندارم همسرم برام برنامه ریزی کند- دوست ندارم بگه من چطوری پولهام خرج کنم- ما حتی قبلش کلی بحث داشتیم سر این که من می خواستم قبل رفتن پیش همسرم از یک کشور اروپایی بیام که یکی از دوستهام آن جا زندگی می کند با همسرش - قرار بود دوستم برای دعوت نامه بفرستد و من بروم آن هم با پول خودم ولی همسرم ناراحت شد که چرا الان که وضع مالی من خوب نیست تو می خواهی هزینه درست کنی می گه بعد ازدواج پول من و تو معنی ندارد- من هنوزم دارم کار می کنم تا سربار خانواده ام نباشد- در صورتیکه همسرم می گفت کار نکن و به جایش زبان بخوان- هم کار کردم هم درس خواندم هم امتحان دادم- البته قدر اینها رامی داند ولی همش می گه من هم باید در مخارج زندگی کمکش کنم- این تفاوتها باعث می شه باز هم جلوی احساسات و نیاز هام بگیرم - می خواهم همه این فکرهای منفی تغییر دهم برام دعا کنید موفق شم :323:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
من هميشه اعتقاد دارم كه خدا راهي رو براي بنده اش انتخاب مي كنه كه قراره توش درسي رو بگيره. من يه زماني مي خواستم ازايران برم ولي در اخرين لحظه و به مسخره ترين شكل نشد. يه مدت خيلي ناراحت بودم ولي بعد فكر كردم كه درس زندگي من فعلا دراينجا تموم نشده. اونجا اگه بودم شايدچيز زيادي ياد نمي گرفتم چون كلا من ادم مستقلي هستم و با قوانين اون ور هم اصلا مشكلي ندارم و بسيار هم دوست دارم.پس من بايد فعلا از اينجا درس بگيرم.
حالا شما..در نظر من رك مي گم بسيار دختر ترسويي هستي...با باورهاي اشتباه...ازايران رفتن شايد براي شما بسيار هم خوب باشه...ببين عزيز دلم...يه بار دلت رو به دريا بزن...حالا ازدواج كردي...برو اين راه رو امتحان كن..سرزنده باش...يعني چي من ارزشمندترين چيز رو دارم به اون تقديم مي كنم؟ با ارزش ترين چيز رو براي من معني كن...
شما به شوهرت اگه داري به چشم يك نردبان ترقي نگاه مي كني دوباره برگرد معني ازدواج رو مرور كن. شما شريك زندگي هستيد. اگه واقعا شوهر شما اعتقاد داره كه تمام كارها و مسئوليت ها نصف بشه چه قدر خوبه...تو كار خونه كمكتون كنه و شما هم يه كمي درخرج خونه كمك مي كنيد. چه اشكالي داره..زندگي بر پايه تعامل و همفكري و مشاركت...
اگه هم مي خواي جدا بشي بازهم خارج از كشور بهتره براي شما با اين وضعيتي كه از خانواده و مادرتون مي گيد. اگه مي توني يه جاي خلوت رو پيدا كن و تا اونجاييي كه تو قدرتت هست فرياد بكش...تا اخرنفست...تو بايد درس رها شدن رو ياد بگيري...انقدر اخه چرا منقبض....
حتما مشاور سكسولوژيست رو بريد حتما...مشكل شما بيشتر از اينجا نشات مي گيره. يه باز زندگي مي كني انقدر بيش از اندازه سخت نگير:72:
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی المیرا جان- آره می دانم خیلی ترسو هستم خدا هممی خواهدبر ترسهایم غلبه کنم- خیلی سخته آدم بخواهد روی نقاط ضغفش کار کند- پیش متخصص سکسول.ژیست هم رفتم- متاسفانه می گند همسرم هم باید باشد و نمی توانند تک نفره درمان کنند- همسر من هم ایران نیست. دوستان برام دعا کنید بتوانم بر ترسهام غلبه کنم و یک دختر خوشحال شم و این افکارات منفی را درو بریزم:302::323:
چقدر درست راجع به انقباض گفتی و این که زندگی را سخت می گیرم- واقعا همین است:160: