RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
آره میدونم این زندگی نشده.میبینی که نشده همه میبینن...
در مورد1.یک جا میگین مسیولیت مخارج با اونه یک جا میگین نگفتن پول ندارم براش سخته! نمیفهمم اگه قراره اون مخارج منو بده وقتی میگه ندارم من از کجا پول بلیط بیارم؟؟
در مورد 2.حرفاتون بی رحمانه ترین حرفهایی بود که میشد به یه نفر که نیاز به راهنمایی داره زد.من کی میگفتم حموم شیر میگرفتم؟یا دکمه هام از طلا و جواهر بود فقط وضعیت قبلیمو اون جوری که واقعا بود ترسیم کردم و دیدین که گفتم حتی با این حال حاضرم برم آرایشگاه باز کنم.:302:
در مورد 3.اگه نکاتتونو نمیخوندم که ازتون درخواست راهنمایی نمیکردم.
در مورد 4.ممنون که به من یاد آوری کردین تصمیم به ازدواج من از اول اشتباه بوده و میتونم درس عبرت خوبی واسه دیگران باشم.:302: اینو هر روز و هر دقیقه از همه کس میشنوم فقط کم مونده بود که شما بهم بگین که گفتین.
بالهای صداقت خیلی برام عزیزی و خیلی به حرفات گوش میدم :43:اما خواهش میکنم دلمو نشکون.اینجا تنها جاییه که خودمو سانسور نمیکنم.اگه حالم خوب باشه میامو میگم اگرم بد باشه میامو میگم.
اینا دغدغه های ذهنیه من.اگه با حرفام ناراحتت میکنم خیلی متاسفم
یادت نره من فقط یه هفته است که تصمیم گرفتن زندگیمو تغییر بدم آیا انتظار معجزه داری؟
خیلی ازت ممنونم و خیلی هم بهت احترام میزارم.روی همه نکاتت بازم فکر میکنم.باور کن اگه امروز نمیودمو اون حرفها رو نمینوشتم شاید امشب دوباره با همسرم حرف از طلاق میزدم.نمیگم دلت برام بسوزه فقط خواهش میکنم یه کم درکم کن
مثل همیشه به راهنمایی های خوبت محتاجم
راستی نوشته بودین که اون حرفها رو به من نزدین ام من پر رو تر از این حرفام:163:
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
يك زن اميدوار عزيز
دوست خوبم از حرفهاي بالهاي صداقت ناراحت نشو .
آره هيچكي ازت منتظر معجزه نداره كه يه هفته اي تغيير كني . ولي حداقل ديگه تو اين يه هفته مي تونستي تكليفتو با خودت مشخص كني كه مي خواي زندگيتو درست كني و برگردي پيش شوهرت يا نه ؟
تو هر روز يه حرف مي زني . يه روز مي گي مي خوام برگردم و اميدواري و مي گي مي خوام زندگيمو درست كنم اما تا يه حرفي ازشوهرت مي شنوي كه بهت بر مي خوره يا دوسش نداري مي گي فكركنم بهتره برم تنهايي زندگي كنم . دكترا بگيرم ... كار كنم ... پيشرفت كنم .
درسته تو خونه بابات خيلي امكانات بيشتري داشتي خوب اگه پول و اين چيز انقدر برات مهم بود پس چرا ازدواج كردي ؟
خودمن هم مثل تو جوابشو مي دونم . براي اينكه دنبال اين بوديم كه يه زندگي رو با عشق خودمون از اول با شوهرامون درست كنيم . ولي خوب به مرور يادمون رفت واسه چي اصلا شوهر كرديم .
ببين تو اصلا با شوهرت مشكل حاد و غيرقابل حلي ندارين . خدا رو شكر همونجور كه بالهاي صداقت گفت هوش هيجاني تو خيلي بهتر از منه و خيلي خوب مي توني تجزيه و تحليل كني ولي يه جاهايي مي زني جاده خاكي .
عيبي نداره ياد مي گيري مهارت ها رو . درسته تو حرف زدن با شوهرت رعايت خيلي از مهارت ها رو نكردي . اشكال نداره به قول خودت داري ياد مي گيري ولي حداقل اين وسط كار ديگه يه دفعه نااميد نشو و بزني زير همه چي و باز دوباره حرف از طلاق بزني .
باور كن باور كن تو اگه نتوني حالا زندگيتو بسازي بعد از طلاق هم نمي توني از پس مشكلاتت راحت بر بياي .
تو كه اين همه فكر و نقشه مي خواي بچيني واسه بعد از طلاقت حداقل يه بار يه فرصت به زندگي خودت ( تاكيد مي كنم به زندگي خودت نه شوهرت ) بده بعد بگو آقا من همه راه ها رو رفتم نشد .
اين ايميل منه . اگه ميشه باهام تماس بگير . خوشحال ميشم كه بتونم تجربه اي رو كه بدست آورم بهت ياد بدم .
hjrs.mohammadi@yahoo.com
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
باور كن باور كن تو اگه نتوني حالا زندگيتو بسازي بعد از طلاق هم نمي توني از پس مشكلاتت راحت بر بياي .
:104::104::104::104::104:
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
آره میدونم این زندگی نشده.میبینی که نشده همه میبینن...
ببين كه دودلي و بلاتكليفيت چقدر واضحه تو اين جملت ... بابا تو قرار شده بود يه بار ديگه شروع كني يه زندگي جديد و نو بسازي پس ديگه زير حرفت و قولت نزن ...:305:
در مورد1.یک جا میگین مسیولیت مخارج با اونه یک جا میگین نگفتن پول ندارم براش سخته! نمیفهمم اگه قراره اون مخارج منو بده وقتی میگه ندارم من از کجا پول بلیط بیارم؟؟
ببين خوب نگرفتي حرفهاي بالهاي صداقتو ..
شوهرت پول بليط تو رو به هر صورت مي تونه گير بياره و بهت بده .. نگران نباش ...آره مخارج زندگي با اونه و تو نبايد نگران باشي ...فقط ياد بگير چجوري بهش بگي پول مي خواي واسه برگشتن و غرورشو خورد نكني ..
اگه گفت برم از مادرم پول قرض بگيرم يه كم عشوه بيا يه كم بهش اعتبار بده بهش به قول آقاي sci .
يه جوري با زبون خودت بهش بگو كه مي دونم بالاخره تو اين مشكلو حل مي كني .واسه اونم سخته .همونطوري كه خودت گفتي سه ساله عادت كرده همه مشكلات ماليشو با تو حل كنه . حالا ديگه بسه بزار خودش مرد خونه باشه ولي حق اينو هم نداري كه غرورشو بشكني يا از دستش ناراحت شي و پيش خودت فكركني ببين چقدر بي عرضه است . بدون من نمي تونه خرج زندگي رو بده . ياد مي گيره فقط زمان بده و انقدر عجله نداشته باش .
وقتي مي گه ندارم هم مي توني يه كم عشوه بياي و بگي كه آخه خيلي دلم برات تنگ شده بود ولي باشه چيكار كنم صبر مي كنم .مي دونم كه تو هم به فكر من و زندگيمون هستي و بالاخره اين مشكلو حل مي كني . يا يه چيزي تو اين مايه ها ...
در مورد 2.حرفاتون بی رحمانه ترین حرفهایی بود که میشد به یه نفر که نیاز به راهنمایی داره زد.من کی میگفتم حموم شیر میگرفتم؟یا دکمه هام از طلا و جواهر بود فقط وضعیت قبلیمو اون جوری که واقعا بود ترسیم کردم و دیدین که گفتم حتی با این حال حاضرم برم آرایشگاه باز کنم.:302:
بي رحمانه نبود يك زن اميدوار . ولي خوب وقتي بالهاي صداقت مي بينه تو داري راه خودتو مي ري و به حرفاي مشاورا توجه نمي كني نگران زندگيت ميشه و عصباني ميشه . اون نمي خواد كه الكي الكي زندگيتو نابود كني .
آره حموم شير نمي گرفتي ولي خودت تو پستت نوشتي كه خونه پدر و مادرت امكانات خيلي خوبي داشتي و الان نداري .پس ناراحت نشو اگه تو جوابت اين پستو مي نويسن . آره تو گفتي حاضري بري تو آرايشگاه كار كني ولي خب تقصير خودتم هست الان اينو مي گي فردا مياي پست مي زني كه پشيمون شدي . ...:300:
در مورد 3.اگه نکاتتونو نمیخوندم که ازتون درخواست راهنمایی نمیکردم.
آفرين كه نكاتو مي خوني . ولي سعي كن اول يه تصميم قاطع بگيري واسه زندگيت .
در مورد 4.ممنون که به من یاد آوری کردین تصمیم به ازدواج من از اول اشتباه بوده و میتونم درس عبرت خوبی واسه دیگران باشم.:302: اینو هر روز و هر دقیقه از همه کس میشنوم فقط کم مونده بود که شما بهم بگین که گفتین.
كي به تو گفت تصميمت به ازدواج از اول اشتباه بوده . من كه از اول تاپيكتو خوندم همچين جمله اي رو از هيچكي نشنيدم . الان كه نوشتي شك كردم و دوباره رفتم خوندم ديدم هيچكي همچين چيزي واست ننوشته پس واسه خودت بهونه نيار ... هنوزم خدا رو شكر كارت به جايي نرسيده كه درس عبرتي باشي واسه سايرين . درس عبرت منم كه حالا دارم بهت مي گم راه اشتباه منو نري .:311:
بالهای صداقت خیلی برام عزیزی و خیلی به حرفات گوش میدم :43:اما خواهش میکنم دلمو نشکون.اینجا تنها جاییه که خودمو سانسور نمیکنم.اگه حالم خوب باشه میامو میگم اگرم بد باشه میامو میگم.
اینا دغدغه های ذهنیه من.اگه با حرفام ناراحتت میکنم خیلی متاسفم
یادت نره من فقط یه هفته است که تصمیم گرفتن زندگیمو تغییر بدم آیا انتظار معجزه داری؟
خیلی ازت ممنونم و خیلی هم بهت احترام میزارم.روی همه نکاتت بازم فکر میکنم.باور کن اگه امروز نمیودمو اون حرفها رو نمینوشتم شاید امشب دوباره با همسرم حرف از طلاق میزدم.نمیگم دلت برام بسوزه فقط خواهش میکنم یه کم درکم کن
مثل همیشه به راهنمایی های خوبت محتاجم
راستی نوشته بودین که اون حرفها رو به من نزدین ام من پر رو تر از این حرفام:163:
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
4- خوش به حال تو دختر مجردی که باهوش و عاقل هستی و از تک تک نکات و راهکارها راه خودت رو مشخص می کنی و به جا و درست از همه تجربه ها با درک شرایط خودت استفاده می کنی تا یک زندگی عاشقانه برای خودت بسازی
سلام.مرسی که راهنمایی کردی.من از اون قسمت حرفهای بالهای صداقت عزیزم این جور برداشت کردم که میتونم درس عبرت خوبی واسه بقیه باشم.البته اگه حداقل بقیه بیان و این تاپیکو بخونین و درست تر تصمیم برای ازدواجشون بگیرن چه اشکالی داره؟
میدونین علت اصلی که منو بهم ریخت چی بود؟اون قسمتی که نوشته بودم مشاور بهش گفته بود برو تصور کن همه چی اوکی هست بعد بیا بگو زندگیت چه جوری هست همسرمم گفته بود نمیدونم.البته میدونم بالهای صداقت عزیزم بارها و بارها به من گفته بود محبت بی دریغ و بی چشم داشت کنم برای یه مدت. و انتظار هر عکس العملی رو هم داشته باشم ولی این حرفش خیلی اذیتم کرد.(البته میدونم الان بازم بهم میگین تو که نباید براساس عکس العمل همسرت تصمیم بگیری)
حرفهای هر دوی شما عزیزان رو از دیشب تا حالا صد بار خوندم پستی که زدم رو دارم بارها و بارها میخونم و راجع به هر نکته اش فکر میکنم.
اما یه سوال:بالهای صداقت عزیز الان از زندگیتون راضی هستین؟(یعنی دوران محبت یک طرفه و عشق بی حد و حصر تموم شده و به مرحله ای رسیدین که همسرتونم به شما و نیازهاتون اهمیت بده ؟)
سبکتکین جان آخر داستان شما چی شد؟هر چی تو تاپیکاتون گشتم نفهمیدم.(البته شایدم خیلی دقیق نگشته باشم آخه یک کم مریض شدم و نمیتونم زیاد پشت PC بشینم.)
مرسی که منو تحمل میکنین(مخصوصا بالهای صداقت عزیزم)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
راستی با مادرشم راجع به قرض صحبت کرده ایشونم گفته ندارم.البته بر خلاف تصور من خوشحال شدم.دلم میخاد اگر قراره همه چی درست شه به دست خودمون درست شه
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
درسته تو خيلي به هم ريختي ولي قرار بود انتظار هر برخوردي رو داشته باشي . حتي اگه ناراحت شدي نيبياد زمينه رو فراهم كني واسه يه دعواي بزرگتر . بايد فكر كني چه حرفي يا چه برخوردي مي تونه تو اون لحظه اتيش دعوا رو كم شعله تر كنه نه اينكه بيشتر شعله ورش كنه .
تو خودتم اول كه اومدي پست زدي نوشته بودي دودلي و نمي دونستي مي خواي طلاق بگيري يانه . حالا چرا از دست شوهرت ناراحت و دلگير شدي ؟يه خورده صبر كن . زمان بده و بزار اونم خودش تصميم بگيره كه دوباره شروع كنه . اون الان خيلي خودش با خودش درگيره و دودله . تو مرحله شكه نمي دونه اين زندگيتون درست ميشه يا نه . سعي نكن با كارات و حرفات اونو به اين يقين برسوني كه ادامه اين زندگي فايده نداره .
از بالهاي صداقت پرسيدي كه الان به كجا رسيده زندگيش ؟ اين سوالو منم يه مدت پيش ازش پرسيدم و جوابش اين بود كه الان خيلي عاشقانه و آروم داره كنار شوهرش زندگي مي كنه و تلاش مي كنه تا مشكلاتشو مثل يه مسئله ببينه و واسش راه حل پيدا كنه . بايد تلاش كني تا اون چيزي رو كه مي خواي بدست بياري . بدون زحمت كه نميشه . اونم يه زماني مثل من و تو بلد نبود چجوري مشكلشو حل كنه ولي انقدر تلاش كرد و رفت ياد گرفت كه الان به اين آرامش رسيده . :227:
در مورد خودمم پرسيده بودي بايد بگم متاسفانه من نتونستم به موقع شوهرمو جذب خودم كنم و دقيقا تو همين مرحله اي كه به تو مي گم كاري نكن شوهرت از زندگي ببره نتونستم موفق عمل كنم و متوجه راهنمايي هاي مشاورا نشدم و الانم كارم به جايي رسيده كه متاسفانه حكم طلاقمون صادر شده . البته هنوز محضر نرفتيم واسه اجراي صيغه طلاق و منتظر خبر شوهرم هستم . به خاطر همينه كه بهت مي گم فرصت ها رو از دست نده . من اين راهي رو كه تو الان توشي رفتم و متاسفانه غلط هم رفتم . تو سعي كن اشتباهاتتو كمتر كني و فرصت ها رو از دست ندي . :316:
كسي تو رو تحمل نمي كنه . هممون دوستت داريم:43: و دوست نداريم زندگيت از هم بپاشه و تلاش مي كنيم اون چيزايي رو كه همين جا از بچه هاي ديگه ياد گرفتيم بهت ياد بديم تا تو موفق بشي . به اميد خدا .
در مورد شوهرت نوشته بودي كه از مادرش پول خواسته و مادرش بهش نداده . ببين چقدر مادرش كار قشنگي كرده ! اون فهميده كه پسرش تغيير كرده و مي خواد رو پاي خودش وايسته نخواسته بد عادتش كنه . ببين چقدر قشنگ كمكش كرده . ولي من موندم تو چرا خوشحال شدي ؟!:163:
زن و مرد بايد كنار هم باشن از خوشحال هم خوشحال و تو ناراحتي ها و مشكل ها كنار هم باشن . تو نبايد از اينكه غرور شوهرت شكسته شده و اون الان انقدر مستاصله خوشحال بشي دختر خوب ...
اون تلاششو كرده كه مشكلتون حل بشه حالا اشتباه يا غلطشو كاري ندارم . اون يه دفعه قرار نيست از آسمون براش پول بباره . قرار نيست همه مشكلاتتون يه شبه حل بشه كه . انتظار داري زمين تا آسمون شوهرت متحول شده باشه ؟
بهم بگو چه انتظاري از شوهرت داري ؟ و يه كم فكر كن و بيا بگو فكر مي كني چجوري مي توني بهش كمك كني تا هم خودت زودتر برگردي سر زندگيت و از اين وضعيت در بياي . هم خودتو پيشش عزيز كرده باشي و هم اينكه غرور اونو نشكونده باشي ؟
يه كم فكر كن اگه چيزي به فكرت نرسيد ما كمكت مي كنيم ...:46:
انقدر عجول هم نباش .:46: بزار برگردي سر زندگيت . كم كم با مشاوره ها مي توني ذره ذره رو خودت و شوهرت تغييرات مثبت ايجاد كني و بعدشم برين حالشو ببرين دوتايييييي .
هورااااا
به اميد اون روز
:72:
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
در مورد شوهرت نوشته بودي كه از مادرش پول خواسته و مادرش بهش نداده . ببين چقدر مادرش كار قشنگي كرده ! اون فهميده كه پسرش تغيير كرده و مي خواد رو پاي خودش وايسته نخواسته بد عادتش كنه . ببين چقدر قشنگ كمكش كرده . ولي من موندم تو چرا خوشحال شدي ؟!:163:
بهم بگو چه انتظاري از شوهرت داري ؟ و يه كم فكر كن و بيا بگو فكر مي كني چجوري مي توني بهش كمك كني تا هم خودت زودتر برگردي سر زندگيت و از اين وضعيت در بياي . هم خودتو پيشش عزيز كرده باشي و هم اينكه غرور اونو نشكونده باشي ؟
يه كم فكر كن اگه چيزي به فكرت نرسيد ما كمكت مي كنيم ...:46:
سبکتکین جان مادرش کار قشنگی کرده که بهش پول نداده اما واقعا نداشته!نه این که به خاطر استقلال پسرش این کارو بکنه!چون به تازگی خونه خریده و تمام پس اندازشو داده.علت خوشحالی منم به خاطر این نیود که غرور همسرم خدشه دار شده بلکه ته دلم میخام این بار تمام مشکلاتو خودمون حل کنیم و اگه مادرش پول بهش میداد بازم این مشکل به طور ریشه ای حل نمیشد.
در مورد انتظار از همسرم هیچ چیز دور از ذهن و آرمانی ازش نمیخام.بیش از همه تو این شرایط نیاز به توجه و درک متقابلشو دارم که متاسفانه انگارالان امکان پذیر نیست.میخام این بار مثل یک مرد خودش از پس مشکلات مالی بر بیاد (دست تقدیر هم خواهی نخواهی داره اونو به این سمت هدایت میکنه)شاید انتظاراتی که الان ازش دارم فقط محدود به همین دو مورد باشه.
در مورد این که چی کار میتونم براش کنم باهاش مهربون باشم و بهش امیدواری بدم و البته این که یه شغل برای خودم دست و پا کنم(این بزرگترین کمکیه که میتونم به هردومون بکنم به نظر خودم)
در مورد برگشتن سر زندگی همچین بگی نگی از دیروز خودش در لفافه ازم میخاد که برگردم اما این جا مشغول تهیه ی مدارک برای یه وامم که همون طور که گفتم شاید بتونم برای خودم یه سالن آرایش و پیرایش باز کنم و عملا فعلا نمیتونم برگردم(البته شانس این وام شاید 50 درصد باشه اما بالاخره تیری هست در تاریکی) از وقتی که من اصراری به برگشت نمیکنم خودش میپرسه خوب چی کار میخای بکنی؟ یا سوالاتی مثله این.
فعلا بهتر میبینم که باهاش مهربون باشم.(البته یکی از دلایل تغییر رفتاری همسرم هم شاید این باشه که پریروز برادر 35 ساله اش دچار خونریزی شدید معده شده و توی بیمارستان بستریه و حتی تا مرز کما رفته.و همسرم به عینه دیده که فشار عصبی چه به روز آدم میتونه بیاره.این برادرش زندگی مشترک چندان جالبی نداره و تا حالا هم مشکلاتش با خانمش حل نشده در حالی که خانمشم بچه دومشونو بارداره.دکتر هم فعلا به جز فشار عصبی شدید دلیل دیگه ای برای خونریزی معده اش پیدا نکرده.منم این اواخر در اثر دعواهایی که باهم میکردیم دچار افت فشار شدید میشدم انگار یه کم ترسیده که آخرش این همه جر و بحث کار دست یکیمون بده)
ببخشید که این قدر تند و بدون توضیح جزییات مینویسم به شدت تب دارم و سخت پشت pc میشینم.
مرسی از راهنماییهای خوبتون
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
اصراري به برگشت نمي كني يعني چي ؟ يعني حتي نمي گي كه مي خوام برگردم و ابراز دلتنگي ام نمي كني ؟
پول سفرتو ايشون پرداخت مي كنه يا قراره باز خودت پرداخت كني ؟
يعني واقعا دلايل تغيير رفتار همسرتو اين مي دوني ؟ هيچ دليل مثبت ديگه اي نبود كه بهش فكر كني ؟
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
اصراري به برگشت نمي كني يعني چي ؟ يعني حتي نمي گي كه مي خوام برگردم و ابراز دلتنگي ام نمي كني ؟
پول سفرتو ايشون پرداخت مي كنه يا قراره باز خودت پرداخت كني ؟
يعني واقعا دلايل تغيير رفتار همسرتو اين مي دوني ؟ هيچ دليل مثبت ديگه اي نبود كه بهش فكر كني ؟
چرا ابراز دلتنگی میکنم و میدونه که میخام برگردم اما تا تکلیف این وام مشخص نشه عملا نمیتونم این کارو بکنم.
در مورد پول سفر نمیدونم.راجع بهش باهاش دیگه صحبت نکردم
در مورد تغییر رفتار هم اگه دقت کنین نوشته ام که فکر میکنم یکی از دلایلش شاید این باشه
راستی ایمیل من هم هست:
yekzaneomidvar@yahoo.com
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
سلام.
از دیشب تا حالا همسرم خیلی آروم شده منم همین طور.اما متاسفانه این بحثهای منطقی و همراه با آرامش ما داره ما رو به سمت بدی سوق میده.(بالهای صداقت قبلا این موضوع رو بهمن هشدار داده بود )
اگه بخایم منطقیه منطقی تصمیم بگیریم ادامه این زندگی مشترک به نفع هیچ کدوممون نیست.نظر بزرگترها هم همینه(البته از اول نظرشون همین بود منظورم قبل از ازدواجمونه) اما.....
ته قلبم دلم برای همسرم تنگ شده.
برای خونه مون
برای روزهای خوشمون
و حتی برای روزهای ناخوشمون
همسرم میپرسه بگو اگه من نباشم زندگیت بهتر میشه؟ و اون وقته که قلبم میخاد از جاش دربیاد.
آیا به نظرتون شغل آرایشگری درآمد خوبی داره؟کسی تجربه ای در این مورد داره؟
تو رو خدا برام دعا کنین تو بد شرایطی گیر کردم
راستی همسرم سه شنبه پاشو از گچ باز میکنه و گفت آخر هفته که تعطیله میاد این جا.
وقتی که در آستانه ی از دست دادن چیزی هستی تازه میفهمی که چقدر برات عزیزه.
تو ذهنمه 6 ماه به هر دومون فرصت بدم که آخرین تلاشمونو بکنیم اما...
برای این که بتونه از پس هزینه ها بر بیاد باید کمکش کنم(حد اقل در این حد که تو پرداخت اقساط و بدهی های قبلی کمکش کنم) و گرنه شاید نصف بیشتر پول خونه بره و واقعا دلم نمیخاد این ضرر مالیو متحمل بشه چون این دیگه آخرین چیزیه که داره ولی از طرف دیگه این درست خلاف اون چیزیه که تو این تالار یاد گرفتم.دارم فکر میکنم یه راه بهتر پیدا کنم
سوال اصلیم اینه:ایده ی 6 ماه به نظرتون خوبه؟
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
دوست خوبم اگه واقعا دوسش داري چرا به خودت و اون يه فرصت ديگه نمي دي ؟ يعني زندگيت انقدر ارزش نداره كه واسش بجنگي ؟
فكر مي كني بعد طلاق چه اتفاقي قراره بيفته ؟ يه دفعه همه چي آروم ميشه ؟ يه دفعه همه مشكلاتت حل مي شن ؟
تو وقتي اين تاپيكو باز كردي قرار بود بياي مشاوره بگيري واسه ساختن زندگيت . قرار بود صبر كني و تلاشتو بكني كه زندگيتو بسازي پس چرا همش وسط راه پشيمون ميشي و كم مي آري ؟
شوهرت انقدر دوست داره . انقدر داره غرورشو زيرپا مي ذاره . با اينكه به قول تو عادت كرده بوده به پول گرفتن از تو ولي وقتي ديد تو بهش پول نمي دي حاضر شده بره پول قرض بگيره تا تو برگردي ؟ واقعا هيچكدوم از اينا رو نمي بيني يا برات ارزشي نداره ؟ ميگي مادرش پول نداشته بهش بده يعني 10 هزار تومنم نداشته يه خورده به پسرش كمك كنه ؟ آره شايد بقول تو 100 هزار تومن نداشته ولي اگه نمي خواست به تغيير زندگي تو و پسرش كمك نكنه از هر جايي شده بالاخره شده ده هزار تومنم جور مي كرد مي داد به پسرش تا يه گوشه اي از مشكلات پسرشو حل كنه . بالاخره مادره ديگه ...
وقتي با شوهرت پاي تلفن جر و بحث كردين . وقتي ما ازت خواستيم غرورتو زيرپا بزاري و زنگ بزني بهش اينكارو نكردي و اون با اينكه يه مرده غرورشو شكست و بهت زنگ زد . فكر مي كني نمي تونست زنگ نزنه ؟ به خاطر تو و درست كردن زندگيتون پاشده رفته مشاوره . باور كن من حتي زماني كه با شوهرم ت يه خونه بوديم ازش مي خواستم بريم مشاوره نمي يومد و قبول نمي كرد . مي گفت من خودم از صدتا مشاوره بهتر مي فهمم مشكلم چيه ..
شوهرت دوستت داشته كه داره اين همه كارو برات مي كنه .اون داره اينهمه كوتاه مياد و بقول خودت گريه مي كنه و غرورشو زيرپا مي ذاره اونوقت تو نمي خواي يه كمي صبر داشته باشي و تغيير كني ؟
اصلا چرا باهاش ازدواج كردي ؟ اونموقع وضع ماليش خوب بود و الان نيست ؟ حالا كه وضع ماليش خوب نيست موندي چيكار كني و بهترين راهو طلاق مي دوني ؟
وقتي ازدواج مي كنيم تعهد مي كنيم كه تو شرايط خوب و بد كنار همسرامون باشيم . تو ميموني يا ميري ؟
هممون تو زندگيمون مشكل داريم . ولي بايد سعي كنيم ياد بگيريم چجوري از پس مشكلاتمون بربيايم . نه اينكه تا يه حرفي از شوهرت مي شنوي كه مورد پسندت نيست خسته و نااميد بشي ... يادت نره تو يه زن اميدواري :43:
خيلي خوبه كه 6 ماه به خودت فرصت دادي كه تلاشتو بكني ولي واقعا داري تلاش مي كني يا فقط داري صبر مي كني ؟ به شوهرت يه كمي بيشتر محبت كن تا اونم خسته نشه . كمكش كن كه اعتماد به نفس پيدا كنه و كم كم وضعيت ماليشو هم بهتر كنه .
بهتره كه تو مسائل ماليش فعلا دخالتي نكني .... مي توني يه جور ديگه كمكش كني و اونم اينه كه وقتي پول نداشت با شرايط سختش بسازي ...
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
دوست خوبم اگه واقعا دوسش داري چرا به خودت و اون يه فرصت ديگه نمي دي ؟ يعني زندگيت انقدر ارزش نداره كه واسش بجنگي ؟
فكر مي كني بعد طلاق چه اتفاقي قراره بيفته ؟ يه دفعه همه چي آروم ميشه ؟ يه دفعه همه مشكلاتت حل مي شن ؟
تو وقتي اين تاپيكو باز كردي قرار بود بياي مشاوره بگيري واسه ساختن زندگيت . قرار بود صبر كني و تلاشتو بكني كه زندگيتو بسازي پس چرا همش وسط راه پشيمون ميشي و كم مي آري ؟
میخام یه فرصت دیگه بدم .پشیمون هم نشدم
شوهرت انقدر دوست داره . انقدر داره غرورشو زيرپا مي ذاره . با اينكه به قول تو عادت كرده بوده به پول گرفتن از تو ولي وقتي ديد تو بهش پول نمي دي حاضر شده بره پول قرض بگيره تا تو برگردي ؟ واقعا هيچكدوم از اينا رو نمي بيني يا برات ارزشي نداره ؟ ميگي مادرش پول نداشته بهش بده يعني 10 هزار تومنم نداشته يه خورده به پسرش كمك كنه ؟ آره شايد بقول تو 100 هزار تومن نداشته ولي اگه نمي خواست به تغيير زندگي تو و پسرش كمك نكنه از هر جايي شده بالاخره شده ده هزار تومنم جور مي كرد مي داد به پسرش تا يه گوشه اي از مشكلات پسرشو حل كنه . بالاخره مادره ديگه ...
مادرش کلا خودشو کنار کشیده.حتی بارها و بارها به خود منم گفته ازدواج شما با پسرم اشتباه بوده و بهتره جدا شین.البته من هیچ وقت از دستش ناراحت نشدم اما مادری که این قدر راحت به عروسش میگه بهتره جدا شی!! به نظرت متوجه این موضوع میشه که با ندادن پول میتونه کمک به زندگی پسرش کنه؟؟؟
وقتي با شوهرت پاي تلفن جر و بحث كردين . وقتي ما ازت خواستيم غرورتو زيرپا بزاري و زنگ بزني بهش اينكارو نكردي و اون با اينكه يه مرده غرورشو شكست و بهت زنگ زد . فكر مي كني نمي تونست زنگ نزنه ؟ به خاطر تو و درست كردن زندگيتون پاشده رفته مشاوره . باور كن من حتي زماني كه با شوهرم ت يه خونه بوديم ازش مي خواستم بريم مشاوره نمي يومد و قبول نمي كرد . مي گفت من خودم از صدتا مشاوره بهتر مي فهمم مشكلم چيه ..
شوهرت دوستت داشته كه داره اين همه كارو برات مي كنه .اون داره اينهمه كوتاه مياد و بقول خودت گريه مي كنه و غرورشو زيرپا مي ذاره اونوقت تو نمي خواي يه كمي صبر داشته باشي و تغيير كني ؟
حاضرم صبر کنم و تغییر کنم اما موافق این نیستم که آینده ی هر دومونو نابود کنم.
اصلا چرا باهاش ازدواج كردي ؟ اونموقع وضع ماليش خوب بود و الان نيست ؟ حالا كه وضع ماليش خوب نيست موندي چيكار كني و بهترين راهو طلاق مي دوني ؟
نه عزیزم اون موقع هم وضع مالیش خوب نبود و کاملا عادیه عادی بود.و بزرگترین اشتباه منم این بود که به خاطر عشق چشم رو همه چی بستم.
وقتي ازدواج مي كنيم تعهد مي كنيم كه تو شرايط خوب و بد كنار همسرامون باشيم . تو ميموني يا ميري ؟
تا حالا که موندم
هممون تو زندگيمون مشكل داريم . ولي بايد سعي كنيم ياد بگيريم چجوري از پس مشكلاتمون بربيايم . نه اينكه تا يه حرفي از شوهرت مي شنوي كه مورد پسندت نيست خسته و نااميد بشي ... يادت نره تو يه زن اميدواري :43:
خيلي خوبه كه 6 ماه به خودت فرصت دادي كه تلاشتو بكني ولي واقعا داري تلاش مي كني يا فقط داري صبر مي كني ؟ به شوهرت يه كمي بيشتر محبت كن تا اونم خسته نشه . كمكش كن كه اعتماد به نفس پيدا كنه و كم كم وضعيت ماليشو هم بهتر كنه .
بهش محبت مبکنم بهش اعتماد به نفس میدم .تلاشی به جز این از دستم بر نمیاد.اما خودشم به این نتیجه رسیده که با دیپلم کاری بیشتر از کاری که الان داره(و من حتی روم نمیشه بگم چیه) هیچ وقت گیرش نمیاد و اشتباه من بوده که از اول قبول کردم نباید تردید کنم؟
بهتره كه تو مسائل ماليش فعلا دخالتي نكني .... مي توني يه جور ديگه كمكش كني و اونم اينه كه وقتي پول نداشت با شرايط سختش بسازي ...
فکر میکنم بهتر باشه دیگه این بحث رو تو این تاپیک ادامه ندم چون به این نتیجه رسیدم که چون نمیشه تمام زوایای زندگی افراد رو در محیط مجازی شناسایی کرده راهنماییهایی هم که داده میشه نمیتونه صد در صد درست باشه.
نتایج کلی که من از این بحثم گرفتم(چون تقریبا چند پست آخرش شبیه به یک بحث اخلاقی شده) اینها بود که امیدوارم به بقیه ی دوستان هم کمک کنه:
1.خودت را بشناس و بعد تصمصم بگیر.
2.آگهی هایت را پیش از ازدواج تا حد ممکن بالا ببر چون ممکن است پس از ازدواج با مسایلی رو به رو شوی که اگر آگاهانه تر تصمیم میگرفتی برایت اتفاق نمیافتاد.
3.محبت بی دریغ و عشق خالصانه لازمه ی هر ازدواج موفق است اما برای موفق شدن یک ازدواج کافی نیست.
4.چشم پوشی از خطا های همسرتان یک اصل است اما این موضوع کاملا بستگی به ظرفیت شما دارد.
5.تا حد ممکن از دخالت خانواده ها در هر امری و به هر شکلی پس از ازدواج باید جلوگیری کرد.
از سبکتکین عزیز بالهای صداقت و بقیه دوستانی که نظر دادن هم ممنونم.فکر میکنم این پست اون کمکی رو که قرار بود به من بکنه کرد
:72::43::46:
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
سلام به همه دوستان،
زندگی شما درست خواهد شد چرا که مورد شما و شوهرتان دقیقا مانند خواهر من و شوهرش است. آنها هم تا مرز طلاق رفتند ولی الان دارند به خوبی زندگی می کنند. خواهرم تحصیلکرده و شوهر خواهرم زیر دیپلم است.
زندگی شما تماما بخاطر یک چیز در هم تابیده است: تفاوت شخصیتی شما با او و همچنین عدم رشد شخصیتی شوهرتان. شوهر شما چیزهایی را درست می پندارد (و در ساختار شخصیتی او که تحصیل نکرده است منطقا درست به نظر می آیند نه اینکه عمدا بخودش بقبولاند)که شاید از دید یک مرد دیگر مثل من هم درست نباشد. مثال واقعی اینست که شوهر شما به اندازه کافی روی مستقل بودن شماها تاکید ندارد(که از نظر عموم مردها بد است)؛ اصرار به کمک مالی از طرف خانواده شما دارد(و باز هم ازنظر عموم مرد ها بد است). اینها در ذهنش اصلا اشتباه به نظر نمی آیند بلکه او بدلیل تجربه کم اصلا فکر نمی کند که اینها اشتباه باشند و فکر می کند که درست و منطقی هستند.
ازدواج شما مانند پیوند دو نیمه سیب بزرگ (شما) و کوچک (شوهرتان) از لحاظ شخصیتی است. نه به این منظور که او بد است. به این معنی که هنوز کامل رشد نکرده است. یک مرد کاملا رشد کرده چنان است که از زیر سنگ هم پول در می اورد ولی از خانواده همسرش پول قبول نمی کند. نگران نباشید.
راه حل عملی:
۱- شوهر شما در درجه اول باید برای ارتقا مهارت شغلی خودش تلاش کند. شما با ملایمت کامل از او بخواهید که به مراکز آموزش فنی حرفه ای سری بزند و در دوره های رایگان آنجا ثبت نام کند. من خودم آنجا درس می دادم. تمامی دوره ها وجود دارد مثل تعمیر تخصصی موبایل که بسیار با کلاس هم هست، دوره پرورش قارچ صدفی که درآمد خوبی دارد و در منزل هم قابل انجام است، دوره های PLC که بسیار برای کار در کارخانه مناسب است، دوره های لوله کشی گاز و جوشکاری که بسیار پر درامد هستند و بقیه موارد. باید خود شوهرتان یکی را که دوست دارد انتخاب کند. شاید در شهر شما بعضی از دوره ها رایگان نباشد ولی باید به مراکز دیگر هم مراجعه کنید. در بسیاری از شهر ها مثل شهری که من ساکن آن هستم این دوره ها کاملا رایگان است و به هنرجو امکانات رفاهی مانند خوابگاه و وعده های غذایی کاملا رایگان داده می شود. باید دوربرتان را بگردید. مراکزفنی حرفه ای خصوصی چنین نیستند ولی شاید ارزششان بیشتر از دولتی ها باشد و هنر جو بیشتر یاد بگیرد. ممکن است بعضی دوره ها تا ۵ ماه طول بکشد ولی دوره ها معمولا بیشتر از یک ماه نیستند مثل تعمیر موبایل و PLC. دوره ها معمولا از صبح تا ۲ بعد از ظهر است.
۲- شوهر شما یک مغازه دار است (من چنین درک کردم) در عین حال که مغازه فعلی اش را دارد می تواند در تعمیر موبایل ثبت نام کند و بعد از یادگیری این مهارت تغییر شغل به ٬تعمیر تخصصی موبایل٬ بدهد. شاید با کمی کار بتواند درامدی پس انداز کند و در کنار تعمیر، کار خرید و فروش موبایل را هم انجام دهد. شوهر خواهرم در ابتدا وضع مالی بسیار بدی داشت ولی با یک تغییر شغل مناسب (به خرازی و عروسک فروشی) دگرگون شد. حواستان باشد توکل به خدا کنید و یک دوره خوب را برگزینید. ابتدا راجع به بازار شغلی تحقیق کنید. در دوره ای بدون آینده شغلی، ثبت نام نکنید. ثبت نام در یک دوره حداقل به او امیدواری خواهد داد. به شما هم همینطور.حداقل فکرش سرگرم خواهد بود. این تغییر شغل برای شوهر شما ضروری است. اینکه چه شغلی داشته باشد بگردید و بهترین را انتخاب کنیدکه نیاز به سرمایه اولیه زیاد نداشته باشد (مثل پرورش قارچ و تعمیر موبایل و پیرایشگری). پیرایشگری هم بد نیست حداقل در تهران بسیار پردرامد است. بگردید و بهترین را انتخاب کنید. به او در پیدا کردن با پرس و جو از دوستانتان کمک کنید. اول کارهایی که در این زمینه کرده اید را برای او باز گو کنید و سپس از او گزارش پیشرفت بخواهید.
۳- از نقطه ضعف مردها کمال استفاده را ببرید. آنها می خواهند احساس مهم بودن داشته باشند. شوهر شما احتمالا از اینکه تحصیلات کمتری نسبت به شما دارد رنج می برد. قسم می خورم، قسم می خورم، قسم می خورم او در عالم خودش یک زندگی مرفه را برای شما ترتیب داده است چون جور دیگری توان خود نمایی ندارد(منظورم تحصیلات و سطح خانواده است) و چون نمی تواند به آن رویا ها برسد به اینجا کشیده شده است. شما باید این احساس را به او تزریق کنید و در عین حال کم کم شخصیت او را رشد دهید.بعد از به آرامی درمیان گذاشتن این مطالب با او(اگر سروصدا کرد شما ساکت باشید. )(این جمله را هیچوقت نگویید که تو باید تغییر کنی!)در آخر به او بگویید که :(جمله ها را پس و پیش نکنید. با دقت زیادی برای یک مرد!!! چیده شده اند..)
> ببین من نمی خوام از خانواده ام پول بگیرم.من می خوام به تو فقط وابسته باشم. پول کمی که تو برای زندگی خودمون بیاری ازیک میلیارد از طرف خانواده ام شیرینتره. اکتیو باش و خسته نشو چون من از اکتیو بودن تو لذت می برم. اگه می خوای من خوشحال باشم، سرزنده باش.
مرد ها می خواهند مدیر هم باشند و از اینکه کار ها را مدیریت کنند لذت می برند. در ادامه به او بگویید.
> من زندگی با تو را ترجیح می دهم به تمامی مردهای دیگه. من می خوام با تو باشم. به من کمک کن که فقط با تو باشم(این جمله را ملتمسانه به او بگویید وآنرا سه بار تکرار کنید.). زندگی رو در دست بگیر و هدایتش کن. تو میتونی.
بعد از این مکالمه (هر دو سری جمله ها را پشت سر هم ولی به آرامی بگویید.)تنهاش بگذارید. بگذارید هر کار می خواهد بکند. بعد از این تزریق او به غار تنهایی خود خواهد رفت. مغز او ریست خواهد شد و بعد یک انرژی بی نهایت در وجودش آزاد خواهد شد تا کارو تلاش را از سر بگیرد. در این هنگام ریست شدن(شاید یک روز طول بکشد شاید یک هفته) هیچ کاری، هیچ کاری، به او نداشته باشید. بگذارید که او زنگ بزند. او وقتی که از غار تنهایی خود بیرون آید،زنگ خواهد زد. وقتی زنگ زد خودتان را ناراحت بگیرید. نه ناراحتی منت وار منظور اینست که یک ناراحتی از اینکه کسی دیگر شما را اذیت کرده و حالا شما می خواهید از شوهرتان آرامش و امنیت بگیرید. احوال او را بپرسید و بگویید که چقدر به او و آغوش او نیاز دارید. همین. هیچ پیگیری نکنید. او خودش دست به کار خواهد شد. بعید است کاری نکند(مثلا برای ثبت نام در دوره و جستجو).
اگر بعد از مدتی (این مدت شاید دو هفته باشد شاید خیلی کمتر) آثار بهبودی رفتاری و تلاشی در او پیدا نشد مکالمه را عینا تکرار کنید. اگر گفت تکراری است بگویید مهمترین چیزها در زندگی من اینهاست.بگویید:
>من تو رو به اندازه جونم می خوام تو چقدر؟ها؟؟! (و منتظر جواب باشید و هیچ نگویید)
در این نقطه شما احساس سر بلندی خواهید کرد. چون شما برای او کم نگذاشته اید. او اگر وجدان داشته باشد (حتی این که شما را چقدر دوست داشته باشد به کنار) قطعا بیدار خواهد شد و یک اقدام از خود نشان خواهد داد. مثلا در تماسهای بعدی به شما خواهد گفت که میخواهم فلان کار را بکنم. این یعنی بهبود و تغییر. حواستان باشد او احتمالا به تغییر می اندیشد ولی هر چیز درون مغزش را به شما نخواهد گفت فقط در آخر خواهد گفت که مثلا می خوام ثبت نام کنم. این جمله حاصل شاید یک هفته درگیری او با خود او و سکوت او باشد. پس دخالت نکنید صبور باشید و فقط احوالش را بپرسید.
اگر بعد از صبر کافی بهبودی حاصل نشد برای طلاق اقدام کنید چون لیاقت شما را اصلا ندارد و دیگر هم به او فکر نکنید. برای هر دو شما بهتر خواهد بود. ولی از روی آنچه که شما از او در اینجا نوشته اید من اطمینان به شما می دهم که او شما را خیلی خیلی دوست دارد. او دچار کمبود جایگاهی شده است. می خواهد برای شما کاری انجام دهد ولی نمی تواند. مرد ها هر کاری را که در ذهن دارند به زبان نمی آورند. عصبانیت او به معنای کم اهمیت بودن شما اصلا نیست. از دست روزگار اعصابش خیلی خورد است. قول می دهم. کمتر کسی حاضر است یک طرفه به مشاوره برود. او زمانی که گریه کرده است آنچنان خود را مستاصل دیده که نتوانسته جلوی خودش را بگیرد. اگر مردی فقط بخودش فکر کند هیچ وقت گریه نمی کند. گریه شکست غرور اوست. من او را خوب درک میکنم. آخ که بمیرم واسش....
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
آقای امیر حسین ممنون از راهنماییتون.و خوشحالم که سرانجام یک نفر به من گفت که او هم مشکل دارد(من منکر اشتباهات خودم نیستم) البته ما تقریبا سر این موضوع به توافقاتی رسیدیم و در حال تغییریم
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
من هم تو این فرصت تاپیک شما رو مطالعه کردم عزیزم اگه شرایط منو داشتی چیکار میکردی من با اینکه شوهرم حاضر نیت بره سرکار و با این همه مشکلات ریزو درشت که داره میلی به طلاق ندارم و تا جای ممکن سعی میکنم که برگردیم سر زندگیمون و مسایلمون رو حل کنیم کاش همه چیز مشکل مالی بود بخدا اینا مشکل نیست خانمم
یه خورده هم مثل من خودت مقصری تو جای نابجا کمک کردی و تو جاش جا خالی دادی لهش نکن دیگه
من اینکارو کردم که الان اوضام اینه شوهرتو بپرست الانم اگه کم محبته بخاطر مشکلاتشه و ناراحتیش بخاطر اینه که نمیخواسته تو سختی بکشی و الان اینجوری شده اون مرده درکش کن مردونگی این مدلیه خداوکیلی اشتباهه منو تکرار نکن
اگه اشتباهاتتو ادامه بدی میشی بدتر از من
اینجوری دوست داری؟!
RE: مسایل مالی در سرنوشت یک ازدواج چقدر دخیلند؟
عزیزم ممنون که تاپیک منو مطالعه کردی.اما من دیگه این مراحل رو پشت سر گذاشتم وخوشبختانه الان در مرحله ی تغییر هستم و نتایج مثبتی هم دیدم.شرح این تغییرات و حال و هوای این روزهای من توی این تاپیک هست
http://www.hamdardi.net/thread-18311.html