منم گزينه 2 را انتخاب مي كنم.
البته يك طوري بعضي هزينه ها را مي دادم كه شوهرم اصلا متوجه نشه كه منم هزينه كردم و فكر كنه خودش تمام هزينه ها را داده. (به طور غير ملموس هزينه مي كردم)
نمایش نسخه قابل چاپ
منم گزينه 2 را انتخاب مي كنم.
البته يك طوري بعضي هزينه ها را مي دادم كه شوهرم اصلا متوجه نشه كه منم هزينه كردم و فكر كنه خودش تمام هزينه ها را داده. (به طور غير ملموس هزينه مي كردم)
بعد از اینکه همه نظرشونو گفتن .من میگم دیشب کدوم تصمیمو گرفتم
لیلا جان غیرملموس ؟؟؟؟؟چطری مثلا؟میشه مثال بزنی
ممنون بابت همراهیتون
راستش من هم گزینه دو رو انتخاب می کنم
و سعیم می کنم یه چیز متعادل و ابرو مندی باشه نه خیلی سنگین که بخوایم.....
لیلا جون چرا نباید بفهمه
من طوری رفتار می کردم هم بفهمه من خرج کردم همم یه طوری رفتار می کردم که این مسئله خیلی عادیه و هر کسی ممکنه یه زمانی پولی نداشته باشه و ربطی به تو نداره و زندگی هزار تا بالا و پایین داره و زن و شوهر گاهی وقتا می تونند باری از دوش هم بردارند
سلام بچه ها مشکل شما رو به نوعی دوست من هم داشت راستش بعد از مشکل اون من خیلی ذهنم مشغول شده که راه درست خرج کردن و کمک زن در مسایل مالی چی هست یه تاپیک زدم اگه نظری داشتین خوشحال میشم اونجا بگین
http://www.hamdardi.net/thread-18279-post-169311.html#pid169311
اقليما جونم نوشته:
لیلا جون چرا نباید بفهمه؟
سلام اقليما جونم
نبايد بفهمه چون:
1. به غرور و مردانگي مرد بر مي خوره.
2. ممكنه براي مرد تبديل به عادت بشه.
3. ممكنه متوقع بشه در مورد مهموني هاي ديگه هم كه مربوط به دوستان زن يا خانواده زن مي شه توقع داشته باشه كه زن اين كار را بكنه (اين خيلي حس بدي به زن مي ده و احساس مي كنه كه بايد خرج مهموني هاي دوستان و فاميل خودش را خودش بده)
4. ممكنه روي اون دوست يا فاميل خاص حساس بشه و بعد اون را با خانواده خودش مقايسه كنه كه چرا مثلا براي فلاني اينقدر خرج كردي و براي خانواده من .......................
پريماه جونم نوشته:
لیلا جان غیرملموس ؟؟؟؟؟چطوری مثلا؟میشه مثال بزنی.
مثلا يك هفته قبل از مهموني بدون اينكه اصلا به شوهرم بگم. يك سري چيزها را لازم داشتم خودم مي خريدم (لازم به ذكر بگم: چيزهايي را مي خريدم كه خريدنش تو چشم نزنه ولي در عين حال گرون و براي مهموني لازم باشند.) و چيزي هم به او نمي گفتم و يك روز قبل از مهموني يك ليست خريد كوتاه و كوچولو (شامل ميوه و چند تا چيز كوچولوي ديگه كه اگه خودم مي خريدم تو چشم مي زد و اون مي فهميد.) مي دادم به شوهرم و مي گفتم اين چيزها را نداريم برو بخر.
اگه هم مثلا مي گفت: چيزهاي ديگه (شامل اون چيزهايي كه خودم خريدم) نمي خواي؟ مي گفتم نه عزيزم از اون دفعه كه خريدي هنوز داريم.
منم دقیقا همین کارو میکنم البته به حرفای لیلا جون این نکته رو هم اضافه کنم که
گاهی هم لازمه واسه دوستان و یا فامیلای همسرتم این کارو انجام بدی ،این طوری طبیعی تر میشه.
(واسه رفع مشکل 3و4)
آهان
من فکر کردم مهمونی مال شوهرمه مال خودم که باشه یعنی فامیل های و یا دوستای خودم سعی می کنم تو این شرایط یا کنسلش کنم یا یه جوری ساده بر گزارش کنم
البته شوهر من برای فامیلای من خیلی خیلی سنگ تموم می ذاره و هر کاری از دستش بر بیاد انجام می ده و برای فامیلای خودش خیلی ساده میگیره و زیاد براش مهم نیست
پریماه جون حالا بگو خودت چی کار کردی؟!![/code]
با حرفای لیلا جونم موافقم
اقلیماجون میدونی قضیه چی بود؟
دو روز پیش یعنی یکشنبه مدیرعامل شرکتمون که خودش اونروز شرکت نبود یدفه به من زنگ زد که شب میخایم با خانواده بیاییم خونتون( البته اینو بگم که مدیر شرکتمون رو واسه عروسیمون دعوت کرده بودیم ولی نتونست بیاد و چندباری گفته بود وقتی رفتید خونه خودتون و مستقل شدید حتما میاییم.خلاصه همه چی یدفه ای شد.خیلی استرس داشتم سریع زنگ همسرم زدم و باهاش هماهنگ کردمو خودمم مرخصی گرفتمو رفتم خونه....همسرم یخورده پول نقد واسه قسط وام ازدواج کنارگذاشته بود که با این مهمونی مجبور شد یخوردشو برداره .راستش عصرش که رفتیم باهم بیرون واسه خرید مهمونی ،من خودم پول همرام بود ولی اولش هیچی نگفتم یسری خرید که کردیم همسرم گفت عزیزم دیگه ندارم.منم مابقیشو حساب کردمو هیچی به روش نیاوردم.خلاصه خواهر جان مهمونی به خوبی برگزار شد و خیلی خوش گذشت و شب کلی از همسرم بخاطر پذیرایی گرم از مهمونای من تشکر کردم.. البته اینو بگم بخاطر اون شب همسرم واسه یکی از قسطهاش پول کم آورد ولی هیچی به روم نیاورد.حالا احتمالا یه چندروزی صبرمیکنم اگه دیدم نتونست جورش کنه من بهش میدم.که امیدوارم کارم درست باشه
اقلیمای عزیزم و دوستان مهربونم
یه موردی پیش اومد دیگه تایپیک باز نکردم.از اقلیما معذرت میخام اینجا عنوانش میکنم .چون امروز بیشتر فرصت نیست
قرار بود واسه ماه عسلمون بریم مکه اما اون زمان گفتن اگه اسم بنویسین دوسه سال دیگه نوبتمون میشه و...
دیشب پدرشوهرم زنگ همسری زد و گفت از صندوق محله ی اونا اسم مینویسن واسه مکه .یه مقدار پولشو الان بایدنقدداد و بقیشم قسطیه...فقط تا امروز وقت داره.همسرم بهم گفت چیکار کنیم.گفتم میتونی جورش کنی؟؟؟ گفت من که فعلا ندارم ...بعد زنگ زد چندجا و نتونست جور کنه.یدفه بهم گفت عزیزم حیفه این فرصتو از دست بدیم.شما اگه میتونی این پولو بده و منم هرزمان پول دستم اومد بهت میدم....
الان دوباره پدرشوهرم بهم اس ام اس داد که یادتون نره امروز وقت داره...
نمیدونم چیکار کنم بخدا .......
سلام خواهش می کنم
منم این مسئله دو روز پیش واسم پیش اومد
همسرم بهم زنگ زد گفت مکه ثبت نام می کنند یه قسمتی رو میگیرند بقیهش قسطی منم گفتم باشه اگه پول لازم داری کارت به کارت کنم برات چون می دونستم تمام حقوقش پای قسطامون رفته که اونم گفت نه مرسی از بابام قرض میگیرم منم هیچی نگفتم ولی وقتی گفتم پول لازم داری بریزیم به حسابت احساس خیلی بدی داشتم چون دوست داشتم همسرم منو ببره مکه نه من اونو
البته اگه گفته قرض کمک کن بهش
ولی اگه می خوای در اینده سرکوفت بزنی و بشه شروع مشکلاتتون این کارو نکن
ولی من اینکارو می کردم
پريماه خانم من اگه به جاي شما بودم با اي همه قسط و قرض و شرايط مالي بد كه مي گي فعلا بي خيال ماه عسل مكه مي شدم و به يك مسافرت درون كشوري اكتفا مي كردم.
لیلا جون الان اسم مینوسین 3سال دیگه شروع میکنن به بردن ....حیف نیست؟؟؟؟
حيف كه هست ولي بستگي داره روحيه خودت چه جوري باشه كه بعد از دادن اين پول احساس خوب داشته باشي يا بد؟
مهلتش هم فقط تا فردا نيست تا 24 مهر ادامه داره مي توني بيشتر فكر كني و عاقلانه تصميم بگيري.
چرا شوهرت از خانوادش قرض نمي گيره؟
سلام به همگی:72:
یه سوال :
اگه به همسرانتون اینقدر بی اعتمادید چطور باهاشون زیر یه سقف زندگی می کنید و رابطه جنسی برقرار میکنید ؟
درسته شرعا وظیفه مرد هست که همسرش رو از نظر مادی تامین کنه ولی شرعا . عرفا . احساسا و عقلا وظیفه زن هم این هست که شریک روزهای سخت و آسون زندگی باشه .
چطور غرورتون به عنوان زن یه مرد اجازه میده که همسرتون بخاطر مسائل مالی به چند نفر رو بزنه و غرورش شکسته بشه و شما داشته باشید و ازش دریغ کنید ؟
چطور همسرتون باید خستگی های پس از کار کردنتون رو درک کنه و تو کار خونه و... کمک کنه ولی شما نباید شرایط بغرنج مالی جامعه رو درک کنید و فقط بگید واسش عادت میشه اگه من اینکارو کنم و پر رو میشه و ....
یعنی اینقدر شناختتون از هم کمه ؟؟؟؟یا اینقدر مسائل مالی میتونه همه زندگی و اخلاقیات و ... انسان رو تحت تاثیر قرار بده ؟؟؟؟
واقعا واسم عجیبه :163:که چطور کارشناسان این سایت هم مدام اینجوری توصیه میکنند .:305:
دلم به حال پسران جامعه مون میسوزه ....:302:
شاید هم من دارم اشتباه میکنم که اگه اینطوره خوشحال میشم یکی منو از خواب خرگوشی بیدار کنه
به نظر من که بهترین کار اینه هرکس پولاش، واسه خودش باشه اما
هر وقت خواستند چیزی بخرن مثلا ماشین خونه و یا اینکه سرمایه گذاری کنند، هرکسی به اندازه پولش سهیم باشه تو اون سرمایه گذاری.این عادلانه ترین روشه.
ویا اینکه
اگه شرایطی پیش اومد که یک نفر واقعا لازم داشت و نیازش شدید بود اون یکی با روی خوش بدون منت حتی بدون اینکه طرف مقابل اعلام نیاز کنه بهش بده.(عزیزم پول من و تو نداره،دوست دارم بدون اینکه ازم ناراحت شی!!این پولو ازم قبول کنی،هر وقت داشتی بهم پسش بدی)
تازه اگه پسم نداد اشکال نداره باز یه جایی ممکنه ما لازم داشته باشیم و اون به فریادمون برسه.
البته واقعا با وجود تمام تلاشش نداشته باشه ، نه اینکه از روی کم کاری و تنبلی، چون این طوری حمایت افراطی باعث وابستگی میشه که صددرصد غلطه.
صبا خانم هدف ما اصلا از اين حرفها اين نيست كه به شوهرامون كمك نكينم . هدفمون اينه كه با كمك هامون شخصيت اون ها را خدشه دار نكنيم و مردانگي شون را ازشون نگيريم تا بعد از يك مدت تبديل به موجودات بي دست و پايي نشند كه ما خودمون هم ازشون بدمون بياد.( پست 45 من را به دقت بخون)
اگه اين رفتار درست نبود هيچ وقت در دين مقدس ما براي زن نفقه و مهريه قرار نمي دادند و مي گفتند مرد و زن بايد با هم تلاش كنند و خرجشون را در بيارند.
مثل اينكه مثلا در قرآن گفتند مثلا طلا براي مرد حرامه و حالا معلوم شده به لحاظ علمي طلا براي مرد خطرناكه و به سلامتيش صدمه مي زنه.
بحث اينكه خرج زندگي و زن را مرد بايد بدهد هم فلسفه اي مثلا اينكه با كمك زن به طور مستقيم مرد مردانگي و اقتدارش را از دست مي دهد و به لحاظ روحي صدمه مي بيند (هر چند كه در ظاهر راضي باشد كه زن به او در خرج خانه كمك كند.)
همچنين اين امر براي خود زن هم صدماتي را در بر دارد به همين ترتيب قابل تفسير است مثل اينكه اگر زن خرج خانه و زندگي و خودش را خودش بدهد اين حس به زن دست مي دهد كه در مقام ناز نيست، دوست داشتني نيست و .................................................. ..............
ما همه در اين پست ها به دنبال اين هستيم كه در اين شرايط سخت در عين كمك به شوهرانمان كمترين آسيب را به لحاظ روحي به آن ها و خودمان بزنيم و نه غير از اين.
مطمئن باشيد ما شوهرانمان را خيلي بيشتر از كساني كه شوهرانشان را بدون فكر و مثل يك مرد همراهي مي كنند دوست داريم و دوست داريم اين دوست داشتنمان به همين ترتيب تا ابد باقي بماند و ما هميشه در مقام ناز باشيم و شوهرانمان در مقام نياز تا هم ما و هم شوهرانمان از اين رابطه لذت ببريم.
سلام صبا جون
ممنونم از پاسخت
من چهار سال واقعا با همسرم همراهی کردم و به قول معروف رفیق سختی های همسرم بودم مخصوصا این ماههای اخیر
حتی به همسرم پیشنهاد فروش قسمتی از طلاهامو دادم برای قسمتی از بدهی های خونمون
در صورتی که اون خیلی وقتا شده حتی کمکی بهم تو کار خونه نمی کنه هیچ بلکه یه باری هم رو دوشم می ذاره که من هیچ وقت در این ضمینه بد رفتاری نکردم و همیشه با مهربونی بهش گفتم و اگه گاهی از کوره در رفتم بهم خیلی راحت گفته مگه من گفتم بری سر کار خوب نرو سر کار!
مسئله من اخیرا اینه که اون منو سر یکی از قسطامون امتحان کرد یعنی اون قسط پرداخت کرده بود ولی اینطور وانمود کرد که پرداخت نکرده و وقتی بعدش سر سوتی خودش فهمیدم بهم گفت می خواستم ببینم به فکر هستی یا نه؟!!
این حالت برای من درد اوره چون من مسئول مالی خونه نیستم من فقط گاهی همراهیش می کنم
در ضمن تو خونه ای که خریدیم فکر نمی کنم نامی از من برده بشه هر چند که برام مهم نیست
لیلا جان با حرفات کاملا موافقم
من که هیچ وقت روم نمیشه به همسرم بگم منو در سهمی بردن از خونه شریک کن واقعا احساس می کنم شخصیتم و اعتمادم بهش رفته زیر سوال
نمیدونم واقعا..چه بحث جالبی شد.
لیلا جونم حرفاتو منم قبول دارم اما وقتی همسر میگه ندارم یا نمیتونم .وقتی میگه خودت که از حساب کتاب من خبر داری ...سخته گفتن این جمله که مسئولیت مالی باشماس و خودتو بکشی کنار...چقدر ناراحت کننده واسه اونهاس که بگی قرضه بهم برگردونیها........................
پریماه جون میتونی از حس مرد بودن و مغرور بودنشون به نحوی استفاده کنی.(پست 55 بخون)
به نظر من این جمله که زن بگه: قرضه بهم برگردونی...جمله قشنگی نیست ( البته این نظر من هست) و ممکنه برای بعضی مردا (در مورد دوستم پیش اومد و تو یه تاپیکم نوشتم )یه نوع منت گذاری و اینکه زن داره پول من و پول تو میکنه براشون این تصور رو ایجاد میکنه و ممکنه ناراحت هم بشننقل قول:
نوشته اصلی توسط پریماه
دوستان اگه میشه نظرات مربوط به مسایل مالی رو همه رو در یک تاپیک که ایجادش هم کردم بکنیم تا تمام نظرات یکجا باشند و منظم تر بشه http://www.hamdardi.net/thread-18279-post-169434.html#pid169434
دوستان محترم :46:حرفام رو یکبار دیگه اینجا آوردم که تاکید کنم تامین مادی زندگی بعهده مرده از دید من.نقل قول:
درسته شرعا وظیفه مرد هست که همسرش رو از نظر مادی تامین کنه ولی شرعا . عرفا . احساسا و عقلا وظیفه زن هم این هست که شریک روزهای سخت و آسون زندگی باشه .
وقتی طرفین همدیگرو خوب بشناسید و بهم اعتماد داشته باشند و از حساب و کتاب خونه و خرج مخارج و وام و قسط خبر داشته باشند و صداقت رو رعایت کرده باشند . مرد در شرایطی قرار نمیگیره که بخواد غرورش له بشه چرا که یه زن فداکار وقتی میبینه همسرش هزار جور دغدغه مالی داره و همه تلاشش رو میکنه هیچوقت مردش رو در شرایطی قرار نمیده که بخواد بگه ندارم .... نمی تونم ....
نظر شخصی من اینه که دور از انسانیت هست که به مردی که همه تلاشش رو میکنه ولی یه جاهایی کم میاره بگیم برو از خانوادت قرض بگیر ... مگه بعد از ازدواج نزدیکترین فرد زندگی هر کس همسرش نیست دیگه خانوادش چی کاره هستند این وسط ؟ چرا وقتی پای دخالت و عروس و مادرشوهر بازی در میونه خانواده همسر بد هستند و نباید زیاد وارد بازیشون کرد ولی موقع مسائل مالی که میشه اولین گزینه ای که به ذهن میرسه همون بدها هستند؟؟؟؟
من نمی گم مردها رو بی مسئولیت بار بیارید و اینقدر لی لی به لالاشون بگذارید که وظایف خودشون یادشون بره ولی خواهشا اینقدر پول من و پول تو و سهم من و سهم تو نکنید . اینقدر نگید وظیفشه به من چه ...
اینقدر شرایطی بوجود نیارید که بخوان بگن ندارم .... فقط تو اون لحظه حس کنید که جاهاتون عوض شده چه حسی بهتون دست میده ؟
چه حسی بهتون دست میده وقتی یه نفر ازتون خواسته ای داره و میدونین وظیفه تون هست ولی نمیتونین انجام بدین ؟
پی نوشت : همه دفاعیات من از مردهایی هست که وظایفشون رو میدونند و مسئولیت پذیر هستند نه مردایی که چشم طمع به حقوق همسرانشون دوختند یا هیچ مسئولیت و وظیفه ای رو درک نمی کنند.
اگه تاپیک منحرف شد I'm so sorry
:72::72:
صبا جون من کامل میفهمم حست چیه و موافقم اما نمیدونم که تو هم تاپیک هایی رو در تالار دیدی که همین مشکل رو داشتن و کارشناسای تالار یه جوری همش میکن که زن نباید خودش رو درگیر مسایل مالی کنه و وظیفه زن چیز دیگری است و حتی دیدم که تو یه تاپیک کسی نوشته بود که اگه پولی دادین بهش بگین این قرضه که من هم این روش رو به دوستم گفتم که شوهرش بهش برخورده بود و از این حرف خوشش نیومده بود
به نظرم دوستان اینجا هم دچار دوگانگی و سردرگمی شدن اگه نه اونها هم شوهرشون رو دوست دارن (من خودم هنوز مجردم)
صبا جون خوشحال میشم که نظرت رو در این تاپیک در مورد سوالایی که پرسیده بودم بدونم:
http://www.hamdardi.net/thread-18279-post-169434.html#pid169434
و بازم خواهش میکنم که اگه میشه برای جلوگیری از پراکندگی نظرات مربوط به مسایل مالی همه اش تو یه تاپیک باشه..
سلام به همه دوستان خوبم
و خیلی ممنون از sci عزیز و شمیم بهاری که این مدت تنهام نذاشتن و همراهیم کردن
اوضاع خوبه و تقریبا آرومه
همسرم خیلی بهتر شده چند روز پیش برام یه روسری هدیه خرید و توجه و ابراز احساساتش نسبت به قبل بیشتر شده طوری که این چند روز اخیر واقعا احساس خوبی داشتم
بهتر بگم اون داره خیلی بهتر از من عمل میکنه انگار اون اموزش دیده
ولی من دیشب بازم خراب کردم
براتون میگم
به پیشنهاد من رفتیم امامزاده خیلی هم خو ش و خرم بودم اونجا مادر شوهرم ناراحت بود هی غر میزد منم اصلا به رو ی خودم نیاوردم فقط یه بار گفتم از چیزی ناراحتید که اونم گفت نه
بعدش همسرم که برای ناهار اومد بگو و بخندش به راه بود با همسرم گفت و خندید و هی بهش می گفت اینو بخور فلان چیزو بخور به منم گاهی می گفت انگار همسر من مهمونه خونه است و من صاحبخونه
منم اهمیت ندادم و خیلی خوشحال و خندون با شوهرم و حتی مادر شوهرم صحبت کردم و خندیدم.........
خلاصه شبش اومدیم خونه سر یه چیز مسخره من گیر دادم و به همسرم گفتم که یادته که شماها سر اینکه من یه روز ناراحت بودم و اومدم خونه ی بابات اینا چه قشقرقی به راه انداختید و خواهرت به مامانم زنگ زد و گفت که من همیشه اونجا ناراحتمو.....
ولی من اگه اونا ناراحت باشند و کم محلی کنند نباید حرفی بزنم اصلا منم می خوا شر به پا کنم
همسرم هم گفت تو حسودی بعدم در مقابل حرف زدن من سکوت می کرد
منم گفتم تو وقتی سکوت می کنی منو عصبی می کنی که گفت چون داری چرت و پرت میگی منم گفتم کاش وقتی که خانواده تو می ان به تو می گن که من چمه و چرا ناراحتم تو هم به اونا بگی دارند چرت و پرت میگن نه این که ازشون دفاع کنی تازه بهشون بگی به مامان من زنگ بزنند
خلاصه رابطه قشنگ و خوب این چند روز اخیرمون با حرفای بی موقع من خراب شد
البته الانم باهم قهر نیستیم ولی اون دلخوره...
اقليما جان تو رابطه ات با شوهرت دقيقا دنبال چي هستي كه وقتي به دست اش نمي آري شر به پا ميكني عزيزم؟
يك چيزي را خواهرانه بهت بگم تو هيچ وقت نمي توني شوهرت را مجاب كني كه بين مادرش و تو حق را به تو بده
(حتي در بدترين شرايط حق با مادرشه نه تو اين را هرگز فراموش نكن.)
مگه اينكه خودش به اين نتيجه برسه كه حق با توئه (كه در اينصورت هم به تو نخواهد گفت فقط توي دلش به اين نتيجه خواهد رسيد.)
پس در اين راه تلاش نكن و با تلاش ات خودت را خراب نكن و رابطه ات را با شوهرت خدشه دار نكن.:305:
حق با توئه ولی لیلا جان دیشب یه لحظه یاد گذشته و عذابی که سر هیچی کشیدم عصبیم کرد ولی بعدش به شدت از کارم پشیمون شدم
چون اونا 3 ماه منو به خاطر اینکه ناراحت بودم و اونجا رفتم و این رفتار دقیقا مشابه رفتار مادر شوهرم بود عذاب دادن
سه ماه پدر و مادرمو ندیدم
ولی الان....
حق با توئه
ببين اون كه مادرت نيست مادر شوهرته. پس فقط به اندازه يك مادر شوهر ازش توقع داشته باش. نه بيشتر. (تازه مادر شوهري كه الان كه ديده تو دوباره با شوهرت گرم و صميمي شدي يكجوريش شده و الان حالش بده.)
هواي شوهرت را داشته باش و نذار دوباره اون روزها تكرار بشه تا دوباره بخواي از صفر شروع كني و كلي عذاب بكشي.
بعد يك مدت اگه واقعا حق با تو باشه. شوهرت اين را مي فهمه و رفتارش با تو خوب مي شه و با اونا بسته. البته به شرطي كه تو به هيچ وجه در مورد اين كه حق با توئه با شوهرت بحث نكني. (بدي خانوادش را نگو حتي در بدترين شرايط.)
سلام اقلیما خواهر خوبم
خوشحالم که شرایط روز به روز داره بهتر میشه (دلت واسه دعواها مگه تنگ شده دختر !!!! ) اعتبار سازی قبل هر حرفی یادت نره حتی اگه می خواستی دلخوریتم بگی میتونستی از جمله من استفاده کنی قبلشم اعتبار سازی کنی
به قول sci جمله جالبی یه بار بهم گفتن : با ظرافت زندگی کن
سلام
اصلا حالم خوب نیست
اوضاع دوباره بد و بهم ریخته شده
منم دوباره کم طاقت و اصلا نمی تونم به اعصابم مسلط باشم
تمرین تنفس و کارایی که قبلا می کردم هم تاثیری روم نداره
به همسرم گفتم که کار درستی نکردم و عذر خواهی کردم ولی اون قهر و سر سنگین و کم محلی می کنه و همینم عذابم میده
احساس بدی دارم خواهش می کنم راهنماییم کنید
خیلی می ترسم
چي شده اقليما جونم؟
همون مشکلی که جمعه پیش اومد رو داره کش میده
مثل بچه های دو ساله قهر میکنه
من فقط می خواستم یه چیزایی رو بهش ثابت کنم ولی انگار.......
به خدا خسته شدم از امامزاده رفتن از اونجا این زندگی نبود که من می خواستم
من نمی خوام تا اخر عمرم تمام جمعه هام و روزای هفته ام رو یه جایی بگذرونم که ازش بیزارم
این زندگی با اهداف من خیلی فاصله داره
بعضی وقتا با خودم فکر می کنم تا کی می تونم تحمل کنم تا کی می تونم این قضیه رو برا خودم توجیه کنم
گاهی وقتا فکر می کنم قدرت تحمل مشکلاتمو ندارم
دلم نمی خواد دیگه خانواده اش رو ببینم همیشه باعث اختلاف و دعوای ما میشن
اقلیما عزیزم
افکار سطحی و مزاحم ممنوع
ناراحت نشی ولی اشتباه از خودت بوده که خیلی بدون موقع این مسایل مطرح کردی خوب خیلی حرکتت خوب بود که عذر خواهی کردی تو ادامه نده رفتار عادی داشته باش همسرتم مطمینم به زودی فراموش می کنه ولی اقلیما جان ببین تا همسرت میاد باور کنه که اقلیما درکش میکنه همراهش و ... یهو میزنی خرابکاری میکنی خوب باعث میشه اونم عککس العمل شدیدتر نشون بده
راجع به امام زادم درکت میکنم ولی قرار نبوده که تو با احساس بد بلند شی بری اونجا ها !!!! ببین هرچیزی تو زندگی هزینه ای داره هزینه اینکه بتونی همراه همسرت باشی اینکه یه جاهایو که دوستم نداری بری خودت انتخاب کردی ولی نه با احساس بد نه تحت فشار شرایط از هر نظر واسه خودت خوب کن و برو مثل برخورد اونروزت تو امام زاده و بدون قرار نیست تو کوتاه مدت جواب بگیری ولی شک نکن اگه تو همراهیتو بی منت بی ازار بی گیر دادن بی بد خلقی و ... ادامه بدی همسرتم تغیر میکنه اونم شرایط تورو خواسته هات درک میکنه ولی باید راهکارهارو انجام بدی .
تو خودت خیلی راهنمایی های خوبی تو تاپیکم به من میکنی پس خسته نشو و رفتارهای درستت خراب نکن :72:
سلام اقلیمای عزیزم.چند روزی رفته بودیم دوتایی مشهد و جاتون خالی خیلی خیلی خوش گذشت و دیروز برگشتیم.
اقلیماجونم درکت میکنم .میدونی من یه خصوصیت دارم که فکر میکنم خیلی منفیه و باید سریع خودمو اصلاح کنم .اونم اینه که گاهی اوقات خانواده همسرمو با خانواده ی خودم مقایسه میکنم.بطورمثال :
دیروز ساعت یک ظهر رسیدیم شهرمون.قبل از رسیدنمون مامانم زنگ زد و گفت بابا میاد دنبالمون و ناهار حتما بریم اونجا.(این درحالی بود که 5روز که در سفربودیم یه بارم مادرشوهرم به من زنگ نزد و دوباری به همسرم زنگ زده بود) رفتیم خونه بابا اینا .ناهار خوردیم و رفتیم یذره استراحت کنیم .وقتی از خواب بیدار شدیم دیدیم مامانم تمام لباسهامونو توی ماشین انداخته و شسته و پهن کرده .توی دلم یدفه آشوب گرفت.خیلی گریم گرفته بود.چقدر پدر و مادرم ماهن....
بعدم رفتیم خونه خودمون.اما تا شب دریغ از یه تماس از طرف خانواده شوهر (زیارت قبول )...نه...خبری نشد....از اون طرف دوباره مامانم تماس گرفت اگه چیزی بیرون لازم دارین بابا داره میره خرید واسه شما هم بخره...
یدفه دست خودم نبود و زدم زیر گریه...همسرم اومد کنارمو منم با بغض همه چیو بهش گفتم...(میدونم شاید اینجارو اشتباه کرده باشم)
بهش گفتم حساس میکنم اونا تورو میخان و منو کمرنگ میبینن....
هرچی یاد بابا و مامانم میوفتادم و مقایسه با اون طرفیا گریم بیشتر میشد...همسرم منو آروم کردو گفت بهت حق میدم .
اقلیما جون اینارو گفتم که به یه نکته برسم.همسرم میدونی چی گفت؟؟
گفت: عزیزم میدونم حق با تو هست.اما داری خودتو اذیت میکنی بخاطر چیزایی که قرار نیس تاثیری روی زندگیمون داشته باشه و فقط خودتو اذیت میکنی و زندگیمونو تلخ...سعی کن خودتو بزنی به بیخیالیییییییییی....
سلام پریماه جان
زیارتت قبول عزیزم
منم مشکلات تورو زیاد دارم ولی می دونی فرق منو تو چیه
تو رفتار همسرامونه
منم دلم می خواست همسرم عین همسر تو درکم می کرد و حق به من می داد و ارومم می کرد ولی اون جبهه گرفت مقابل من
من فقط یه همراهی و دلداری می خواستم نه هیچ چیز دیگه ای
وگرنه من رفتار پدر شوهر و مادرشوهرمو که 30 سال از من بزرگترند رو نمی تونم و نمی خوام که تغییر بدم
دیروز زنگ زدم به مادر شوهرم از اول تا اخر حال و کار و بار پسرشو می پرسه یه نپرسید تو چی کار می کنی تو کی از سر کار اومدی ؟!!!!!!
مثل این پسر ندیده هااااا
در صورتی که ظهرش با پسرش حرف زده بود ولی با من دو روزی بود حرف نزده بود!!
ولی من دارم رو خودم کار می کنم که خانواده همسرمو به فراموشی بسپارم و فقط گاهی به خاطر همسرم باهاشون در ارتباط باشم
دلم نمی خواد هیچ وقت رفتارشون برام مهم باشه
دلم نمی خواد هیچ وقت ازشون توقعی به عنوان عروس داشته باشنم
دلم نمی خواد حتی کلمه ای در مورد پدر و مادر همسرم با همسرم حرف بزنم تا دلخوری پیش بیاد و برگرده به من بگه هدفم تو زندگیم خدمت به پدر و مادرمه!!!
دلم خیلی شکسته
صحرای عزیزم بابت حرفات ممنونم چند باری خوندمش
ازتون می خوام بهم کمک کنید حساسیتمو کم کنم
[color=#FF0000]گفت: عزیزم میدونم حق با تو هست.اما داری خودتو اذیت میکنی بخاطر چیزایی که قرار نیس تاثیری روی زندگیمون داشته باشه و فقط خودتو اذیت میکنی و زندگیمونو تلخ...سعی کن خودتو بزنی به بیخیالیییییییییی....[/color]
حرف قشنگو خوبیه که ادم اگه از همسرش بشنوه دیگه هیچ غمی تو دلش نمیمونه
اقلیما مقایسه ممنوع
هر مردی خصوصیاتی داره شوهر پریماه اینجوری بهش حق میده . همسرتو یه دوریو تموم میکنه میاد خونه پدر مادرت و همسر من 9 ماه اونجا نیامده . همسرت و فقط و فقط با قبل خودش مقایسه کن یادم میاد پست های گذشت یه عالمه مشکل بود ولی الان تحت عملکرد تو همسرتم یه عالمه پیشرفت کرده . همه می خوان به قله برسن ولی خوشبختی همون موقعی هست که دارن از کوه میرن بالا . ببین از الان از همین یکم بهتر شدن ها لذت ببر چمیدونی فردا چی میشه چرا اینقدر زوم شدی به خانوادش به عکس العملاش به خانوادش ببین این خیلی خوبه که یه مرد در مقابل پدرمادرش احساس مسولیت داره این معنیش تضمین فردای تو هست ولی مشکل همسرت اینکه فقط بلد نیست مهارت نداره بین شماهارو بگیره که البته خیلی از زن ها و مردها فاقد این مهارتن و میتونی بهش یاد بدی . در عین حال اینجا از خیلی از دوستان شنیدم که هی میگن مادرشوهر مثل مادر نیست و .... با اینکه خودم خیلی از خانواده همسرم دلخورم و احساس منفی بهشون دارم ولی واقعیت اینکه اونام مادرن مثل خودمون که یروز مادر می شیم فکر میکنی چه حسی به پسرمون داریم ؟ بعد ازدواجش چه جوری میشیم ؟ اقلیما ازت خواهش میکنم فقط نیم ساعت به این فکر کن تصویر مادرشدنت پسرت و عروست .توقعاتت . اینکه توام جایز الخطا هستی یا نه ... . من فکر می کنم مادر همسر تو من و خیلی های دیگه بدجنس نیستن فقط [color=#FF0000]بی مهارتن و با این بی مهارتی ها همه چیو بهم میریزن . خلاصه نذار زندگی که میتونی کنار همسرت هرروز بهتر کنی فدای این روابط بشه
درکت میکنم اقلیما... همسرم میگه من خیلی حساسم...دیشب وقتی زدم زیر گریه و گفتم فکر میکنم اونا منو دوس ندارنو منو نادیده میگیرن..یدفه همسرم چشاش اشکی شدو گفت خودم جبران میکنم برات....
میدونم همسرم کنارمه و دوستم داره...اما من انتظاراتی دارم از خانواده همسرم.... هرگلی یه بویی داره...امشب قراره بیان خونمون..من خودمو میشناسم نمیتونم باهاشون سرسنگین باشم اما..... میدونی به همسرم چی میگم؟ همیشه بهش میگم عزیزم من دوست دارم همیشه خوب باشم.مهربون باشم .خودمو نگیرم......وقتی سعی میکنم خوب باشمو میبینم محبتی که انتظار دارمو از اونا دریافت نمیکنم /به خودم شک میکنم ..کجای کارم ایراد داشته/؟؟؟؟؟
صحرای عزیزم راست میگی شاید روزی برسه که ما بدتر از مادرشوهرامون رفتار کنیم
می خوام فقط بی تفاوت بشم همین
صحرا اینقدر حساس شدم همش گوشیه همسرمو چک می کنم و بهم میریزم از اینکه اینقدر در طول روز باهم در تماسند
دیروز با هم قهر بودیم بهم زنگ نزد بعدشم sms داد که سرم خیلی شلوغه دیشب که گوشیشو چک کردم دیدم همون زمان که به من sms داده سرم شلوغه به خواهر و مادر و پدرش زنگ زده اتیش گرفتمو حالم خیلی بد شد
پریماه جان برات خوشحالم که همسرت درکت می کنه سعی کن به هیچ عنوان حساس نشی وگرنه روزی میرسه که نارتحتید واسه همسرت مهم نیست
اقليما جون نوشته:
صحرا اینقدر حساس شدم همش گوشیه همسرمو چک می کنم و بهم میریزم از اینکه اینقدر در طول روز باهم در تماسند
دیروز با هم قهر بودیم بهم زنگ نزد بعدشم sms داد که سرم خیلی شلوغه دیشب که گوشیشو چک کردم دیدم همون زمان که به من sms داده سرم شلوغه به خواهر و مادر و پدرش زنگ زده اتیش گرفتمو حالم خیلی بد شد
اگه گوشيش را چك نكني ديگه اينقدر زنگ نمي زنه. يكبار امتحان كن، ضرر نمي كني. :305:
اگه چك نكني ديگه اينقدر به هم زنگ نمي زنند. حال خودت هم بهتر مي شه.:305:
لیلا جون از کجا با اطمینان این حرفو می زنی میشه دلیلشو بگی/.
چون هم خودم امتحانش كردم جواب داده.
و هم به چند نفر ديگه پيشنهاد دادم، امتحان كردند و خيلي جواب گرفتند و اين موضوع را بهم گفتند. كه از وقتي موبايل شوهراشون را چك نمي كنند هم اعصابشون راحت تره و هم ارتباط و حساسيت شوهرشون روي ارتباط با خانوادش كمتر شده.
امتحان كن ضرر نمي كني.
هر وقت هم كه وسوسه شدي اين كار را بكني ياد اين بيفت كه تجسس در كار ديگران جزء گناهان كبيره است.:305:
لیلا جان من بابت این کار خودم خیلی ناراحتم و همیشه خودمو سرزنش می کنم ولی واقعا دسته خودم نیست وسوسه میشم به خصوص وقتی با هم سر خانواده اش بحث کرده باشیم بیشتر وسوسه میشم این کارو بکنم
اگه راه حلی داری بهم بگو
تو هم حس منو داری برای ترکش چی کارا کردی؟