-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
مینای عزیز من :72:
چقدر یه پست و چند خط نوشته تو را برآشفت؟
( همین احساسات و تجربه را خودم نیز داشته ام و راهکارش را برایت نقل می کنم )
========
فرض را بر اين بگيريد كه بالهای صداقت از روي خطاي سهوي، يا خطاي عمدي، يا سوء تدبير، يا بي عدالتي و بي انصافي يا از روي تبعيض و خود خواهي يا ....،.اشتباهی کرده و خواسته و یا ناخواسته باعث رنجش تو شده
(فرض بگيريد كه گناه و مشكل بالهای صداقت قطعي هست.)
ولی پرسشی ازت دارم
نحوه اعتراض و لحن بیان شما ، برای عنوان کردن دلگیری و رنجشت را چگونه ارزیابی می کنی؟
آیا به نظرت در یک محیط مجازی و چند خط نوشته ( که گاهی باعث میشه یک زندگی نجات پیدا کنه )، ارزش این برآشفتگی شما را دارد؟
اينجا بالهای صداقت ها و .... ،حتي اگر شما از آنها متنفر باشي و بهشون اعتراض کنی و هر واكنش دلخواهي نسبت به آنها انجام دهي، هزينه واقعي زيادي براي شما ندارد. ليكن تصور كنيد. در برابر خطاهاي همسرت اينگونه به هم بريزي و واكنش نشان دهي. فکر نمی کنی تكرار اينگونه روشها به هر زندگي آسيب مي رساند!
بالهای صداقت ، عينا و دقيقا آدمي معمولي مثل خود شماست. ممكن است چندتا نکته و مقاله بیشتر از شما بلد باشد،فقط همين.
لذا نه پيامبر هست، نه اولياءالله ، نه فرشته و نه آدم خوب و نه حتي يك مدير يا مشاور قوي
كاملا آدم معمولي با همه خطاها و مشكلات آدمهاي ديگر.
لذا اگر شما در ذهنتان از او تصور داشته باشيد هميشه و در همه رفتارها و حركات و گفتارش بي عيب و غرض باشد و آدم خوبي باشد. زمينه اين رنجش برايتان پيش مي آيد.
اما اگر تصور كنيد بالهای صداقت هم گاهي پر عيب ظاهر مي شود، گاهي خودخواه هست، گاهي اشكالات خودش را توجيه مي كند، گاهي بي منطق هست. گاهي متظاهر هست و ... آنزمان وقتي مشكلي از او مي بيني به هم نمي ريزي، چون طبيعي هست.
همه آدمها گاهي مشكلات بزرگي دارند و ضعفهاي بدي نشان مي دهند.
اين درس در زندگي زناشويي خيلي كمك كننده هست.
نه مدير همدردي، نه کارشناسان، نه بالهای صداقت و نه حتي خودت از اين قانون مبرا نيستي. پس انتظار خطا و ضعف را از آدمهاي اطرافت داشته باش. اتفاقا آدمهاي بزرگ ضعفهاي بزرگ دارند.
اصلا اين بالهای صداقت در اين تالار حتي يك پست مفيد نداشته است كه حتي يك تشكر از شما بگيرد.
او خوخواه هست و ......
البته اقرار دارم كه بين هزاران پست ور كارهایی که در تالار انجام مي دهد ، هميشه اشكالات و مشكلاتي هست. اما واقعا بالهای صداقت، دندان تيز كرده كه سينه مراجعان را بدرد.
اگر كسي 10 سيب بكارد احتمالا يكي از آنها گنديده مي شود.
اگر كسي چند هكتار و چند صد هزار سيب پرورش داد اينكه 100 تا سيب هم خراب يا گنديده باشد واقعا طبيعي هست.
بنابراین بي تفاوتي نسبت به ضعف ديگران و كنترل ناراحتي براي چند روز ضمن اينكه رابطه ات را با خودت و ديگران به هم نمي ريزد. مي تواند منجر شود در شرايط آرامتري به زبان بهتري هر مسئله ای را پيگيري كنيد.
اين موضوع در روابط زناشويي مي تواند كليد حل بسياري از مشكلاتت باشد.
پس اينكه بتوانيم با ناملايمات و ناكامي ها كنار بياييم منجر مي شود كه زندگي بهينه و خوبي را براي خودمان ،فرزندانمان و همسرمان پديد بياوريم.
معمولا در فشارهاي احساسي ما دچار فاجعه سازي مي شويم.
اتفاقي كه افتاد پرسش بالهای صداقت در خصوص اینکه به تاپیکت و آینده زندگی ات فکر کنی بود
اما شما آنچنان بهم ریختی كه اصلا توجه نكرديد صدها نفر از حاصل نوشته ها و تجارب تاپیک سبکتین استفاده مي كنند. و حتي اگر پست بالهای صداقت بدرد نخور باشه، اما مراجعان چه گناهي كرده اند؟
همه چيز تيره و تار شد؟!
واقعا همه چيز به انتها رسيد؟!
مینا چ گرامي، عقيده دارم شما می تتوانید با بهره گرفتن از راهکارها و مشاورهها تغييرات مثبتی در زندگی ات داشته باشی .
و اگر غير از اين گمان مي كردم بعيد بود انرژي بگذارم و اينقدر توضيح بدهم.
در واقع اميد من به تغييرات سازنده شما موجب شده است كه اين انرژي را بگذارم
چون هر انسانی لیاقتش روداره که زندگی توام با شادی و آرامش داشته باشه و تو نیز استحقاق زندگی لبریز از آرامش و لذت را داری ، فقط روي آگاهي هايت بايد كار كني.
اگرچه من سعی می کنم که میزان آفت های مشاوره ام را به حداقل برسونم اما گاهي موفق نشوم.
لذا من از اين بابت از شما معذرت خواهي مي كنم. باور بفرماييد قصد كمك بوده است، ولي ظاهرا اين خطا شما را آزده است.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
از خانم بالهاي صداقت هم ممنون. اما اي كاش كه ايشون در مورد اين برنامه اي كه واسه ميناچ ريختم هم نظر ميدادند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
آقای تسوکه متوجه شدین(چون تعداد پستا زیاد شد) قبول کرده با هم بریم پیش روانپزشک؟!
دوستای خوبم پیشنهادی ندارین که چی بگم ؟ در مورد خودم ؟ در مورد شوهرم؟
آره متوجه شدم. ما خب نظر خاصي ندارم. نمي تونم پيش بيني كنم كه چي پيش بياد. البته من با دوستان هم موافقم كه گفتن بهتره اول برين پيش مشاور. اگر لازم باشه اون شما را راهنمايي كنه كه برين روانپزشك. سرخود سرخود كه نميشه. اما حالا برين ببينيم چي ميشه.
خب بچه ها كسي چرا در مورد اين برنامه نظر نميده. نكنه اصلا ايرادي نداره يا نكنه خيلي مسخره است كه كسي توجهش را جلب نكرده. خب بگين نظراتتون را ديگه.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
بي تفاوتي نسبت به ضعف ديگران و كنترل ناراحتي براي چند روز ضمن اينكه رابطه ات را با خودت و ديگران به هم نمي ريزد. مي تواند منجر شود در شرايط آرامتري به زبان بهتري هر مسئله ای را پيگيري كنيد.
اين موضوع در روابط زناشويي مي تواند كليد حل بسياري از مشكلاتت باشد.
پس اينكه بتوانيم با ناملايمات و ناكامي ها كنار بياييم منجر مي شود كه زندگي بهينه و خوبي را براي خودمان ،فرزندانمان و همسرمان پديد بياوريم.
کاملا حق با شماست.من هم از این که خیلی ناراحت شدم و باز هم تصمیم احساسی گرفتم عذرخواهم.
امیدوارم بتونم این کنترلو داشته باشم.تمام سعیمو میکنم.قول میدم.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
خب دیگه به نظر میرسه کسی نسبت به برنامه ای که من نوشتم اعتراضی نداره. از این بعد این برنامه وارد فاز اجرا میشه. :104:
خب خانم میناچ یادته موقع تغییر زندگی خانم سبکتکین اومدی و یه تاپیک براش زدی با نام زندگی جدید سبکتکین. من هم حالا می خوام همین کارو بکنم و یه تاپیک باز کنم با نام تغییر خانم میناچ بر اساس برنامه ای مشخص. از این به بعد بهتره توی این تاپیک دیگه چیزی ننویسین و فقط توی تاپیک جدید ادامه بدیم. تو اون تاپیک منتظر دوستان هستیم. بچه ها بییایید تو تاپیک جدیدی که من باز کردم، برای تغییر خانم میناچ باید بقیه هم کمک و حمایت و تشویق کنیم. :104:
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
سلام بچه ها.
این چندروزه یه چیزی که خیلی اذیتم میکنه همون نداشتن اعتماد به نفسمه .
شب عید قربان مراسم جشن داداشمه. از شوهرم خواستم دوساعتی از کلاساشو کنسل کنه بیاد باهم بریم لباس بگیریم، اما چون واسم مهم بود چی بگیرم و بپوشم وای خیلی تصمیم گیری واسم سختتر از قبل بود، خیلی گشتیم ولی درنهایت هیچی نخریدیم!!!!!!!
اصلا نمیدونستم چی میخوام کوتاه، بلند، رنگ تیره یا روشن؟قبل از رفتنمون نظر چندتا از دوستامو یواشکی پرسیدم:163:
اما بازم................
خیلی از دست خودم خستم.دیگه از اینکه باز امشب دوباره بریم خیابون بدم میاد و میترسم!!
من هیچ وقت نمیتونم یه تصمیم درست بگیرم.
هرچی به خودم میگم مینا اصلا حرف بقیه واست مهم نباشه اما نمیتونم!
شوهرم فقط گفت خوب بود همین چند روز پیش که رفته بودی مسافرت از همون جا یه لباس شیک میخریدی.ته دلم گفتم من آرزوی اینکه یه تصمیم خیلی کوچیکو خودم بگیرم به دلم مونده!
چند باری هم بهم تذکر میداد دقت کنیا که دیگه باز مجبور نشیم بیایم پس بدیم و تعویض کنیم.(بیشتر از خودم بدم اومد)
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
سلام مینا جان
امیدوارم خوب باشی
من اگه جای تو بودم اصلا به خوب یا بد شدن موضوع فکر نمی کردم و وقتی می رفتم خرید همون لحظه هر چی خوشم می اومد می خریدمو به بعدش که میخواد خوب بشه یا بد فکر نمی کردم بعدشم پای تصمیمم می موندمو از تصمیمم دفاع می کردم
اصلا مهم نیست که بد میشه یا خوب وقتی اینطوری فکر می کنی بدترم میشه
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
سلام خانومی به نظر من قبل از خرید به چیزی که می خوای بخری خوب فکر کن تا تو بازار علاف نشی حتی میتونی تو اینترنت مدل های مختلف اون کالا رو ببینی .
مثلا تو خرید لباس اول رنگ ، کوتاه بلندی ، میزان پوشش و حجاب اونو...رو مشخص کن به این صورت که مثلا من پوستم سبزه است پس رنگ تیره زیاد بهم نمیاد یا اینکه این رنگ همیشه بیشتر بهم میاد یا مثلا من چاقم یا لاغرم پس لباسی باید بپوشم که کمتر اینو نشون بده و....یا مجلس مردانه و زنانه با همه پس باید حجاب داشته باشم و.....
بعد با اطمینان به خودتون به بازار بروید وخریدتون رو انجام بدهید بدون اینکه به فکر واکنش احتمالی دیگران باشید.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
مينا جون لباس آخرت ات كه نيست اينقدر حساسي عزيزم.
يك لباسه كه يكبار مي خواي بپوشي و بعد بندازيش اون طرف. خوب يا بد مال يك شبه.
پس بي خيال و با آرامش يك چيزي انتخاب كن.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
مرسی اما میدونین من اصلا ثبات شخصیتی ندارم.مثلا با خودم میگم من همیشه کوتاه و رنگ تیره میپوشیدم این دفه دوست دارم رنگ روشن و بلند بگیرم اما وقت خرید :162: :33:
بعد از اینکه میخرمم پشیمون میشم و کاش کاش گفتنم شروع میشه!:163:
به این فکر میکنم که بقیه ممکنه چی بپوشن و........
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
چه ربطي داره كه ديگران چي مي پوشن مهم اينه كه خودت چي دوست داري؟
قبلا هم گفتم مينا شما وسواس فكري داري. با كمك مشاور روانشناس مي توني بهبودش بدي.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
منم قبلا مثل تو بودم مینا جون
اسم خرید که میومد انگار عزرائیل رو دیدم خیلی رو خودم کار کردم الان به جایی رسیدم که مطمئنم یک تیکه پارچه هم بپیچم دور خودم از همه خوشتیپ ترم :227:
باور کن راست میگم
باید توذهنت اینو تمرین کنی که من همیشه از همه بهترم و انتخابهام هم بهترین انتخابه وقتی هم تو جمع حاضر میشی باید اعتماد به نفست خیلی بالا باشه عین یک پرنسس وارد بشی و راه بری حتی اگه یک مانتو کهنه رنگ و رفته 20 سال پیش رو پوشیدی...
منکه الان اینجوریم در مورد خودم
زمان میبره ولی میشه:43:
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
یکتا جون با همین تمرین ذهنی به اینجا رسیدی واقعا؟؟
خیلی از این جملت خوشم اومد.چقدر زیاد تغییر کردی؟ چطوری؟
عین یک پرنسس وارد بشی و راه بری حتی اگه یک مانتو کهنه رنگ و رفته 20 سال پیش رو پوشیدی:311::311:
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
آره مینا جون
منم عین تو خیلی وسواس داشتم موقع مجردی بیچاره مامانم عاجز بود از دستم سر خرید کردن بعد از ازدواجم چون اخلاق خودمو میدونستم هیچ وقت به شوهرم پیله نکردم بیا بریم خرید چون میدونستم خسته اش میکنم
میدونی چکار کردم ... بعد از ازدواج شروع کردم تنهایی خرید کردن...هرچیزی حتی یک نمکدون واسه خونه رو بدون مامان یا همفکری کسی میخریدم بعد وقتی میومدم خونه تو دلم مرتب به خودم میگفتم ای ول عجب سلیقه ای دارما چه قدر توپ شده خرید کردنم. شوهرم که میدید کلی با آب و تاب از پروسه خرید تعریف میکردم اینجا به بعدش رو اون خیلی کمکم کرد همیشه تعریف میکرد از خریدم اگه هم خوشش نمیومد خیلی ظریف نظرشو میگفت همین چیزها به من جرات داد
هنوزهم واسه خریدهای مهم که میدونم خیلی باید وقت بزارم نمیبرمش اما خودمم دیگه زیاد خسته نمیکنم و سریع انتخاب میکنم با اعتماد به نفس کامل!!!!!!!
اتفاقا ماه پیش عروسی داداشم بود و من خیلی دوست داشتم خاص باشم تو اولین پاساژ لباسمو انتخاب کردم بهش زنگ زدم اومد دید و دوتایی نظرمونو گذاشتیم روهم و خریدیمش من برگشتم خونه اونم برگشت سر کار.... به همین راحتی و خوشمزگی:46:
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
سلام مینای عزیز
مدت هاست تاپیک هایتان را می خوانم و 100 البته که تمام مسائلی که درگیرشان هستید نشان
از ذهنی نا آرام و دارای وسواس فکری است اما این تاپیکتان را که دیدم می خواهم به سوالتان
جواب بدهم....مشکل خریدن لباس یا هر چیز دیگر نیست...مشکل اینست که مینای نازنین ضعف
در تصمیم گیری و اعتماد به نفس دارد که این از اندیشه مینا نشات می گیرد!
می دانی که دنیای ما و اتفاقات این دنیا را (چه خوب و چه بد) افکار ما می سازند...اگر شما
خودت را باور کنی و اندیشه ات را زیبا کنی باورهایت زیبا می شود و نهایتا انتخاب های تو زیبا
می شود!...دیدی که شما به انتخاب یک چیز یا شخص در زندگی داری اگر زیبا باشد باعث
می شوی ناخود آگاه دیگران هم شما را تحسین کنند و بالعکس این امر نیز صادق است!
تا نگاهت را به زندگی و مسائل زندگی عوض نکنی زندگیت تغییر نخواهد کرد چرا که زندگی
الان شما حاصل همین افکار است!
گفته ای :
چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
مسئله :
اندیشه و نگاهت به زندگی را عوض کن و دائما را نگو من ثبات ندارم یا من نمی توانم تصمیم
بگیرم...مادامی که مینا این باورها را دارد زندگیش تحت تاثیر همین افکار است و رابطه اطرافیان
نیز با وی به منوال سابق!...وقتی مینا می گوید ((مینا تو ثبات نداری ، ضمیر ناخود آگاهت که
ساده دل اما قدرتمند است این را باور می کند و به واسطه قدرت فوق العاده اش با جهان
هستی و کائنات ارتباط برقرار می کند و می گوید مینا به من گفته من ثبات ندارم پس تمام
تلاشم را می کنم تا صاحبم مینا را راضی کنم!...و شروع می کند و در مینا بی ثباتی و وسواس
ایجاد می کند و باعث می شود مینا نتواند تصمیم بگیرد و مینا به شدت کلافه می شود و
حتی اطرافیانش را هم کلافه می کند!))
حال راه حل چیست؟
راه حل بسیار ساده است اما دائما حتی تا پایان عمر نیاز به تکرار و همت فراوان دارد!
شاید حرفهایی که زدم عجیب باشد اما حقیقت محض است!
اگر دوست داری تغییر را در زندگیت ببینی 2 راه حل پیشنهاد می کنم!
1- خرید کتاب "اعجاز مثبت اندیشی" نوشته " محمدرضا فراحی"
این کتاب بسیار زیبا و به راحتی تمام مسائل ذهنی شما را حل می کند زیرا خواهر من هم
مانند شماست و از وقتی این کتاب را برایش خریدم به شکل معجزه آسایی تغییر کرد و از یک
انسان بی ثبات - منفی باف - بدبین و عصبی به یک دختر عاشق و زیبا تبدیل شد!
2- تهیه CD تکنولوژی فکر دکتر علیرضا آزمندیان یا دانلود این مجموعه از این سایت (البته ممکن
است در این سایت کامل نباشد و تهیه کنید بهتر است.)
با عمل به دستورات سی دی ذکر شده هم ضمیر ناخود آگاه و قدرتش را می شناسید و هم
اندیشه و باورتان عوض می شود و اعتماد به نفستان بالا رفته و ارتباطات عالی با انسانها
برقرار کرده و در نهایت می بینید زندگیتان بسیار زیبا شده!
امیدوارم توانسته باشم به شما دوست عزیزم کمک کنم
خوشبخت و سعادتمند باشی
پیوند برادرت هم مبارک و خوش یمن باشد
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
بچه ها واقعا درمونده شدم چند روزي بود هر حرفي ميزدم يه دعواي درست و حسابي به پا ميکرد،تصميم گرفتم اصلا حرف نزنم، فقط چون خيلي رو دلم سنگيني ميکرد تو يه نامه واسش نوشتم که اتفاقا هم خوند و خيلي هم خوب برخورد کرد و چند روزي زندگيمون آفتابي شد.
(همون طور که خودتون هم در جريانيد کم و بيش هيچ وقت ازم نخواست که برم خونه مامانشينا اما خودش هروقت دعوتش ميکردند ميومد خونه مامانم،به جز همين جمعه که گفت نميام کار دارم منم چون حوصله جروبحث نداشتم پيله نکردم خودمم نرفتم و يه بهانه اي آوردم.)
باهاش درد دل کردم با صبوري جوابمو ميداد و نازمو ميکشيد. خيلي با هم خوب شده بوديم.تا اينکه بهش گفتم چند روزيه مامانم سخت مريضه دوست دارم بياي باهم بريم ببينيمش.چند بارم تا حالا گله کرده ازت که فلاني فقط اگه دعوت شه مياد،با اينکه من خيلي دوسش دارم اما اون اصلا منو دوست نداره.اشکامم ميريخت همين طوري.
اما نميدونم چي شد که به جاي همدردي جبهه گرفت که چرا تو نمياي خونه مامان من؟چرا به مامانم محبت نميکني؟چرا؟چراو.............
مدام کاراي مامانشو توجيه ميکرد (کارايي رو که خودشم قبول داشت که اشتباه بوده)و به من فحش ميداد:163:
منم کاراي خودمو توجيه ميکردم و ميگفتم من به اندازه کافي جلو مامان تو خودمو کوچيک کردم،اما مامانت از من خوشش نمياد و کاري هم از دست من برنمياد.
چرا به مامان خودت ربط ميدي؟ مگه من ازت چي خواستم و..........
خلاصه ساعت 11.5 شب گذاشت و رفت. چون بارون هم ميومد خيلي ميترسيدم اما يادم اومده بود که گفته بودين وقتي ميخواد بره منتشو نکش(البته اگرم ميکشيم فقط کتک ميخوردم احتمالا).:302:
صبح به بهانه يه کاري به محل کارش زنگ زدم که بهم گفت : ديگه هيچ وقت به اون خونه برنميگردم.
چون با خودم فکر کردم هرچي زمان بيشتري بره خونه مامانشينا از من هي دورتر وردورتر ميشه.مامانش اصلا از من خوشش نمياد و حسابي پرش ميکنه،دوباره مثل بدبختا آژانس گرفتم رفتم محل کارش و واسش خوراکی بردم(خدا میدونه تا مرخصی ساعتی گرفتم رفتم اونجا و برگشتم چقدر بدبختی کشیدم) با اینکه به نظر خودم مقصر نبودم اما ازش معذرت خواستم و ازش خواهش کردم خوراکیها رو بخوره،گفتم واست نهار درست کردم برو خونه خودمون بعد از کارت لطفا.شاید باورتون نشه مثل یه آدم وحشی باهام برخورد کرد و همش میگفت برو گمشو!چرا اومدی اینجا!
خیلی بهم برخورده،حالا هم هرچی زنگ میزنم که بگم فقط واسه خودشیرینی این کارو کردم و چرا عوض اینکه خوشحال شی ناراحت شدی،تلفنم ریجکت میکنه.
میترسم مثله دفه قبل که دو ماه طول داد و خونه نیومد بازم بخواد اذیتم کنه.
چقدر من احمقم!!!!1:302::302::302::302::302:
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
اگه اينكارو را نكرده بودي (منت كشي و معذرت خواهي) خودش برمي گشت.
چند بار تا حالا بهت گفتيم وقتي تقصير اونه تو عذر خواهي نكن؟!
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
یعنی دختر تو کپی 6 ماه پیش من هستی.....
نباید میرفتی نباید میرفتی نباید میرفتی
حالا هم میشینی تو خونت سر خونه زندگیت هر وقت دلش خواست بر میگرده
نه تلفن نه اس ام اس نه در اداره نه مزاحم تلفنی از تلفن کارتی به بهانه اینکه میخواستم ببینم حالش خوبه؟( این آخری رو خودم میکردم میدونم تو هم میکنی) نکنی این کارها رو ها؟؟
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
چند روزه مامانم خیلی مریضه. خیلی هم رو من حساسه.
همین اخر هفته هم چند تا مهمونیه.
نمیدونم چرا ولی با اینکه یک ذره از زندگی باهاش لذت نمیبرم و همش عذابه اما وقتی میذاره میره مثله دخترا ته دلم تنفرم ازش بیشتر میشه اما دوست دارم برگرده تا کسی چیزی نفهمه.
نمیدونم چرا نمیتونم بخوابم ،هیچی نمیخورم،همه بدنم میلرزه به خدا.بس که حالم بد میشه منتشو میکشم.
حالا چی کار کنم؟ میخواد چی کار کنه باهام؟
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
چند روزه مامانم خیلی مریضه. خیلی هم رو من حساسه.
همین اخر هفته هم چند تا مهمونیه.
نمیدونم چرا ولی با اینکه یک ذره از زندگی باهاش لذت نمیبرم و همش عذابه اما وقتی میذاره میره مثله دخترا ته دلم تنفرم ازش بیشتر میشه اما دوست دارم برگرده تا کسی چیزی نفهمه.
نمیدونم چرا نمیتونم بخوابم ،هیچی نمیخورم،همه بدنم میلرزه به خدا.بس که حالم بد میشه منتشو میکشم.
حالا چی کار کنم؟ میخواد چی کار کنه باهام؟
مينا چرا طوري زندگي مي كني كه درونتون خودت را بسوزونه و بيرونتون مردم را؟
يعني جدي به خاطر رفتن چند تا مهموني اين همه خواري و خفت را تحمل كردي و اجازه مي دي هر لحظه عزت نفست را له كنه؟
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
لیلا جان چون من هیچ وقت نمیدونم مقصر هستم یا نه؟
این طور وقتا فقط به فکر خوبیهایی که بهم کرده میفتم و رفتار پرخاشگرانه عصبیشو و حرفای زشتشو فراموش میکنم.(همون اول که گفتم با صبوری جوابمو میداد و نازمو میکشید،قبل از اینکه از مامانم بگم)
چون شدید میترسم کوتاه میام و به غلط کردم میفتم،:316:
اونم خوب اخلاق منو میدونه و سوء استفاده میکنه.
تو بارونا جایی رو به جز خونه مامانش نداره.وای اونا هم حسابی خوشحال میشند و .........
:302::302::302::302:
چرا من این طوریم خدا؟
چرا مثله دختراس؟
چرا ازش دل نمیکنم با همه تنفرم؟
چرا به خودم احترام نمیذارم؟ چون همیشه فکر میکنم مقصرم.چون اون اعتماد به نفسش عالیه و تو مغزم همیشه فرو کرده که من مقصرم همیشه همیشه همیشه
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
این طور وقتا فقط به فکر خوبیهایی که بهم کرده میفتم و رفتار پرخاشگرانه عصبیشو و حرفای زشتشو فراموش میکنم.
چون شدید میترسم کوتاه میام و به غلط کردم میفتم،:316:
اونم خوب اخلاق منو میدونه و سوء استفاده میکنه.
تو بارونا جایی رو به جز خونه مامانش نداره.وای اونا هم حسابی خوشحال میشند و .........
:302::302::302::302:
چرا من این طوریم خدا؟
چرا مثله دختراس؟
چرا ازش دل نمیکنم با همه تنفرم؟
مي دوني چرا؟
چون نه خودت را دوست داري و نه شوهرت را.
تو فقط آبروت را دوست داري فقط دوست داري مهموني بري و مهموني بدي و به همه بگي كه من خونه و زندگي دارم و شوهر دارم.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
چی کار کنم؟ باز میخواد طول بده همین قضیه مسخره رو.
هرچی بهش میگم نمیخوام به خاطر این موضوع الکی اعصابمون خورد شه بازم کشش میدهتا بی نهایت.
حالا چی کار کنم اگه دیگه نیومد خونه؟
تورو خدا یه چیزی بگید.
خیلی حالم بده.
من باید چی کار کنم دیگه؟
مگه من چی کار کردم که انقدر خوردم میکنه؟:302::302::302:
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
چرا هیچی نمیگین؟
آره خودمم دیگه از خودم بدم میاد.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
تو بارونا جایی رو به جز خونه مامانش نداره.وای اونا هم حسابی خوشحال میشند و .........
:302::302::302::302:
چرا من این طوریم خدا؟
چرا مثله دختراس؟
چرا ازش دل نمیکنم با همه تنفرم؟
مي دوني چرا؟
چون نه خودت را دوست داري و نه شوهرت را.
تو فقط آبروت را دوست داري فقط دوست داري مهموني بري و مهموني بدي و به همه بگي كه من خونه و زندگي دارم و شوهر دارم.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
لیلا خانوم اینارو که خودمم گفتم و قبول دارم
را ه چاره رو نمیدونم.
چی کار الان باید بکنم که حداقل آروم شم؟
اگه امشب هم خونه نیومد چی کار کنم؟
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
اگه شوهرت را دوست داشتي يه كم به نيازها و احساسات اش فكر مي كردي و براش تلاش مي كردي.
اگه خودت را دوست داشتي براي ساختن زندگيت، اعتماد به نفس و عزت نفست تلاش مي كردي.
تو الان فقط داري به مهموني هاي آخر هفته فكر مي كني.
نه به خودت.
نه به شوهرت.
فقط داري به مهموني ها و قضاوت مردم راجع به خودت، شوهرت و زندگيت فكر مي كني.
تو فقط داري به حرف مردم فكر مي كني. نه به خودت. نه به شوهرت.
پس تو نه خودت را دوست داري و نه شوهرت.
مينا تو فقط مردم و حرف شون را دوست داري.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
میگم الان چی کار کنم که برگرده؟
چی کار کنم که آروم شم و حداقل واسم مهم نباشه.
از صبح که اومدم سر کار یا مرخصی بودم یا گریه میکردم.
سبکتکین کاش یه چیزی بگی
و...
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
براي چي ميخواي برگرده؟
بشين روي كاغذ برنامه ريزي كن وقتي برگرده براي نجات زندگي و خوشبختب ات مب خواي چيكار كني؟ اين كار آرومت مي كنه.
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
براي چي ميخواي برگرده؟
تا مگه این قلبم آروم بگیره.حالم اصلا خوب نیست.از تنهایی میترسم.
بشين روي كاغذ برنامه ريزي كن وقتي برگرده براي نجات زندگي و خوشبختب ات مب خواي چيكار كني؟ اين كار آرومت مي كنه.
الان اصلا تو حالی نیستم که بتونم فکر کنم و برنامه ریزی کنم.تازه فکر نمیکنم دیگه برگرده.
هرچیم زنگ میزنم ریجکت میکنه:302:
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
عزیز دلم یه کم به خودت مسلط باش.چی شده مگه؟آسمون به زمین اومده؟
میدونم ناراحتی حقم داری.الان فقط روی دو چیز تمرکز کن:
1.آرامش خودت رو به دست بیار
2.این قدر زنگ نزن.
فعلا همین وبس
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
چی کار کنم دست خودم نیست.
چی کار کنم اگه دیگه هیچ وقت نیومد؟
اگه دیشب رفته باشه خونه مامانش که رفته مطمئنم دیگه برگشتی نیست
اگه مقصر بودم دلم نمیسوخت
چون خیلی نازمو میکشید و مهربون بود باهام ازش خواستم بریم عیادت مامانم همین:302:
اگه میدونستم این طوری میکنه هیچ وقت نمیگفتم به جون خودم هیچی نمیگفتم.
باز امشب تنهایی چی کار کنم
میترسمممممممممممممم
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
آفتاب همدرد عزیز ماجرا رو خوندم
عزیزم من خودم اینقدر اشتباه میکنم و اینقدر زندگیم پیچ داره که اگه بیل زن باشم باید باغچه خودمو بیل بزنم
ولی به خدا با تمام وجودم درکت میکنم، عین خودمی
من از صبح هی دارم میگم برام مهم نیست و از شوهرم متنفرم، ولی بازم ته دلم دلم میخواد این اوضاع زودتر تموم بشه
دیشب مثلا آروم و سرخوش نشستم و یه جوری داشتم حتی خودمو گول میزدم و تلویزیون دیدم و شام خوردم که انگار نه انگار اما ته قلبم داغون بود
امروزم اینقدر به خودم فشار آوردم که قلبم تیر میکشه و معدم درد میکنه وسردرد داره منو میکشه
از اون دختر سرزنده قبل ازدواج خبری نیست
اینا رو گفتم که بدونی عین خودتم
ولی
این کارو نکن، تلفن نزن و اصلا ازش خبری نگیر ، برمیگرده و اینبار آرومتر تصمیم به رفتن میگیره
منم همینطور بودم
وقتی دعوامون میشد و میزد از خونه بیرون، غرورمو میشکستم و بهش زنگ میزدم که گاهی پشت تلفن داد میزد و گاهی جواب نمیداد و من غیر از اعصابم ، شخصیتم هم خورد میشد
ولی از وقتی دیگه باهاش تماس نمیگیرم هم کمتر میزنه بیرون و هم زودتر بر میگیرده
اشتباه من و تو امثال ما اینه که با تمام وجودمون وارد زندگی مشترک شدیم
و طرف مقابلمون اصلا اینو نمیفهمه و برای زندگی مشترک چیزی در حد یک مرحله از زندگی و یک مورد مثل موارد دیگه زندگی برخورد میکنه
اینه که ما رو داغون میکنه عزیزم
بیا با هم بی تفاوت باشیم، بیا تمرین کنیم نبودشون اونقدرا هم بهمون فشار نیاره
:46:
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
اگه این قدر زنگ بزنی و مدام پا پی اش بشی دیرتر میاد.ببین گلم...یه کم آروم باش.وقتی مدام زنگ میزنی به مفهومه اینه که هنوز نتونستی خودتو کنترل کنی.به خودت مسلط باش.
فعلا هیچ قضاوتی نکن.یعنی چی دیگه هیچ برگشتی در کار نیست؟
این همه پست زدی.این همه دوستان راهنماییت کردن اون وقت بعیده که بیای این حرفها رو بزنی.
بازم تاکید میکنم فقط به خودت مسلط باش.زنگ نزن.بزار یه کم این تنش بخوابه(حداقل چند ساعت)
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
شمیم جون شوهر تو چه مدت میزد از خونه بیرون؟حتی شب هم میرفت؟
خودشم میگفت دیگه هیچ وقت برنمیگردم؟
تمام روزای هفته تا 9 کلاس داره جز چهارشنبه ها، به جز خونه مامانشم که جایی نداره یعنی بره اونجا دیگه همه چی تمومه به خدا
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
آفتاب همدرد عزیز چند ساعت میره بیرون
میدونم شرایط تو خیلی سخت تره
ولی من تو شرایط عادی تر که فقط چند ساعت ترک خونه بود دیدم که وقتی زنگ میزنم بدتر میکنه و دیرتر میاد
خب
تو مسلما طولانیترش میکنی
زنگ نزن
من یه راه حل جدید پیدا کردم، وقتی قهریم یا تنهام ، خیلی فشار عصبی روم شدید بود
میشستم پای فیلم ولی هیچی نمیفهمیدم، میشستم پاس سفره ولی هیچی نمیتونستم بخورم و ...
یه بار خیلی اتفاقی به دوستم زنگ زدم
باورت نمیشه چقدر حالم بهتر شد، البته راجع به همسرم حرف نزدم ،هیچکس نمیدونه تا حالا چه بلاهایی تو زندگیم سرم اومده غیر از دوستانی که اینجان
ولی همون حرف زدم، همون چرت و پرت گفتنها و خندیدن باعث شد قلب دردم خوب بشه و روحیم عوض بشه
بعدش واقعا آرومتر بودم
تو هم اگه میدونی یه شب تنهایی شام یکی از دوستاتو دعوت کن یا تلفنی با دوستات صحبت کن
به خدا از این رو به اون رو میشی
میفهمم چی میگی
منم دیشب تا 12:30 تنها بودم
میتونم تصور کنم وقتی تا صبح شوهرت خونه نمیاد چه حالی میشی
و اینکه میگی آخرین برخوردهاتون محبت آمیز بوده و بعد اوضاع آشفته شده بدون که خاطره خوب آخری یادش میمونه
پس برمیگرده
حالا میتونی کلافش کنی تا حرفهای مادرش بهتر بره تو ذهنش و دیرتر برگرده
یا میتونی ولش کنی تا دلش برای حتی زنگ زدنت تنگ بشه و زودتر برگرده
کدومش؟
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
میدونی دوست خوبم چرا انقدر گریم میگیره چون از روز عید غدیر تا جمعه همش دعوا بود مثلا گفتم راستیتو چی میخوای بپوشی؟
که شروع کرد که مگه تو فضولی چرا تعیین تکلیف میکنی و....................
یا اینکه هر سوالی میکردم جوابمو نمیداد و سکوت میکرد حتی نمیگفت نمیدونم!
تا اینکه دید جمعه با اینگه گفت نمیام خونه مامانتینا من آروم بودم و کم کم بحث اون نامه پیش اومد و ما تقریبا چهار روز طعم زندگی رو فهمیدیم
منم که بی جنبه چون نازمو میکشید هر شب که میومد غذای مورد علاقشو واسه نهار فرداش درست کرده بودم و شامم اماده بود اما یه کم گریه میکردم و گله هامو میگفتم اونم نازمو میکشید و لقمه بهم میداد و من خیلی دوست داشتم این حالتو متاسفانه عقده دارم انگار.واسش میوه و قرص تقویتی میذاشتم کنار.سر صبح واسش کباب درست میکردم تا تازه باشه اونم واسم ساندویچ درست میکرد.
تازه داشتیم طعم زندگی رو میفهمیدیم که یهو از رابطه من و مامانش اورد وسط
ولی اون هیچ کدوم از اینا رو یادش نمیمونه چیزی که تو ذهنشه این چهار روز نیست این چهار ساله درست برعکس من
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
عزیزم
ما هم قرار بود اون تعطیلاتو بریم سفر که خیلی الکی همه چیو ریخت به هم، باز تو میدونی چرا تعطیلاتت خراب شد ولی من نمیدونم
مطمئن باش یادش میمونه حتی اگه بروت نیاره
تو دعواهای قبلی من عذاب میکشیدم و فکر میکردم اون بیخیاله که یکبار از دهنش در رفت و گفت فکر میکنی من خوشم میاد بیام خونه شام بخورم بخوابم؟ فهمیدم اونم براش مهمه جو خونه چه طوری باشه
ولی دریغ از یه کم تلاش برای اینکه جو خوبی تو خونمون باشه، حس میکنه فقط منم که باید بسازم و این فقط منم که خراب میکنم غافل از اینکه کاراش همه چیو خراب میکنه
شک نکن قدر محبتتو میدونه
اینم شانس ما زنهاست دیگه گیر یه سری موجود معیوب افتادیم (به شوهر کسی توهین نشه من خودمو میگم)
واقعا این حضرت حوا معلوم نیست چه گناهی کرده که خدا آدم رو سرش نازل کرد
:325:
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
خدا کنه برگرده.خیلی عذاب میکشم
یا میخواد تنبیهم کنه یا واقعا خسته شده دیگه.
واسم دعا کن
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
خسته نشده
مثل شوهر من مثلا داره تنبیه میکنه
به نظرم همونایی که به من گفتنو رعایت کن
شاد باش
سعی کن برای خودت سرگرمیهای مفرح ایجاد کنی، صحبت کردن با یه دوست، پیاده روی، قرار گذاشتن با دوستات یا هر چیزی که آرومت میکنه
بعدشم که برگشت خونه انگار نه انگار که یه مدت نبوده
خیلی عادی و به کارهات ادامه بده
ببین
وقتی فکر کنه با اینکار میتونه ناراحتیهایی که از نظر همسرت تو پیش میاری تلافی کنه ادامه میده
ولی وقتی ببینه ، نیست بهت خوش میگذره از روی لجبازی هم که شده دیگه نمیره
تو هم همینو میخوای دیگه؟
-
RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!
آفتاب همدرد
فقط و فقط آروم باش و به خودت مسلط باش .
هر چي اتفاق افتاده ديگه افتاده و فعلا اصلا دنبالش نرو . خدا رو شكر كه تو تاپيك منو خوندي و بازم داري اشتباهاي منو مي كني .:316:
مينا هر چي بيشتر بري پيشش و تلفن بزني و گير بدي بهش بيشتر ازت متنفر ميشه اينو مطمئن باش . تنها كاري كه الان مي توني بكني اينه كه آروم باشي و بزاري يه مدتي بگذره تا اونم آرومتر بشه . حتي به قول خودتم اگه رفته باشه خونه مادرش و تصميم بگيره كه برنگرده تو با رفتن و به پر و پاش پيچيدن هيچ كاري نمي توني بكني .
پس سعي كن هيجاني نشي و درست تصميم بگيري .
يه بار رفتي و ديدي چجوري جوابتو داد . دفعه هاي بعد كه بري يقين بدون كه طوري حالتو مي گيره كه خودت از رفتن پشيمون بشي . :305:
پس صبر كن و آروم باش . حتي اگه چند روزم نيومد خونه تو آروم باش . به فكر مهموني آخر هفته هم فعلا نباش . زندگي خودت خيلي مهمتره . حتي اگه مجبور شدي بري برو ولي يه بهونه بيار كه همسرت نتونسته بياد . دليلي نداره وقتي مادرت مريضه اعصاب اونو هم به هم بريزي .
ايشالله كه شوهرتم برمي گرده . ولي به شرط اينكه تو هيجاني تصميم نگيري .
مينا تو بايد بيشتر رو خودت كار كني . خيلي وقته داري مياي اين سايت و بايد از تكنيك ها و تجربه هاي ديگران خيلي چيزا ياد بگيري . فقط براي خوندن و درددل كردن نيا اينجا . اين تكنيك ها رو تو زندگي خودت پياده كن تا خودت و شوهرت رنگ آرامشو تو زندگيتون ببينين .
ازشوهرتم متنفر نباش . همين چهار روز پيش بود كه به قول خودت اون خاطره عاشقانه براتون پيش اومد . با هر دعوا و دلخوري كه پيش مياد آدم نبايد از شوهرش متنفر شه . هردوتون اشتباهاتي دارين كه بايد ياد بگيرين و هرچه سريعتر اونا رو برطرف كنين عزيزم .
مواظب خودت باش . خيلي خيلي سخته مي دونم چون بدتر از اينو كشيدم . ولي تمام تلاشتو بكن كه آروم و منطقي و محكم باشي تا خوردتر از اين نشي .
منم روز اول كه زنگ زدم به شوهرم مثل شوهرتو باهام برخورد كرد دفعه هاي بعد كه دوباره رفتم بدتر از قبل . طوري كه الان وقتي بهش فكر ميكنم فقط اشك از چشام همينجوري سرازير مي شه به خاطر نوع برخوردش . ولي بيشتر از اين ناراحتم كه چرا جلوي يه آدمي مثل خودم انقدر خودمو خوار و خفيف كردم و دائم خودمو سرزنش ميكنم كه شايد اگه اينكارا رو نمي كردم اون خودش برمي گشت . مي دونم كه شايدم اين اتفاق هرگز نمي افتاد ولي خواستم تجربه اي رو كه خودتم در جريانش بودي بهت يادآوري كنم .
مواظب خودت باش گلم . :72: