نمي دونم اجازه دارم اينجا شماره بدم يا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه مي تونم مدير همدردي راهنمايي كنند.؟؟
نمایش نسخه قابل چاپ
نمي دونم اجازه دارم اينجا شماره بدم يا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه مي تونم مدير همدردي راهنمايي كنند.؟؟
می دونی صحرا تو دقیقا داری با همسرت همون جوری رفتار می کنی که اون رفتار تورو آزار میده
بهت قبلا هم گفتم انگار داری این رفتارا رو یه جوری تو خونتون نهادینه می کنی
مطمئن باش این میشه عادتشون دفعه بعد هرجا بخواد بره مادرشو می بره
همه جا قاطعانه همراهیش کن حتی اگه نیاد
چون با نرفتن تو هم هیچی درست نمی شه
توی تایپ مینا این جمله بود که به نظرم خوب اومد:
همسرت رو هنرمندانه جذب کن. هر شخصی به همانجایی جذب میشه، که نیازهای عاطفی او پاسخ گفته میشه و با او آزادانه برخورد میشه
اقللیما خواهر خوبم ممنون که همراهیم میکنی
من دقیقا" 4 سال همراهیش کردم ولی دقیقا" همه جاهایی که همراهیش میخواستم نبود یه جورایی انگار بود و نبود مهم نیست یعنی مادرش نمیذاره که مهم باشه با تاییدای بیجاش با حضور و عدم حضور به بی موقعش خودشم که اینقدر بچس و مغرور ....
تو بهم راه حل بده چه جوری ازش بخوام همراهیم کنه ؟؟ هرچی خودم همراهیش کردم نفهمید همراهیش نکردم نفهمید زبونی خواستم نفهمید ....
همسرت رو هنرمندانه جذب کن. هر شخصی به همانجایی جذب میشه، که نیازهای عاطفی او پاسخ گفته میشه و با او آزادانه برخورد میشه
خیلی جمله خوبیه ولی همسر یکی با هدیه جذب میشه یکی جنسی یکی شنوایی یکی لمسی اخه این مثل چوبه هیچ جوری جذب نمیشه چرا فقط یه جوری جذب میشه من عین یه احمق رفتار کنم هرچی میخواد همون باشه نیازهای اون برطرف شه منم که مهم نیستم . چه جوری تو زندگی واقعی باهاش ازادانه برخورد کنم ؟؟ اون زیر بار هیچ مسولیتی در قبال من نمیره فقط پول همین و بس .
چندوقت پیش بهش گفتم روابط شخصیمون مشکل داره این فواصل بین روابطمون اصلا" خوب نیست بعد بهم میگه اگه دوست داری رابطه ای باهات برقرار کنم باید فلان تیپ خاص بزنی همیشه . خوب این یعنی عملا" من باید بهش پیشنهاد بدم دیگه یه بار دوبار 10 بار خسته شدم حتی تو این مسالم میخواد من سر خم کنم و تسلیم خواستش بشم . بعد حاضر بشینه 10000 تا کانال مزخرف ببینه ولی مثل ادم سعی نکنه مشکل بینمون حل شه شماها که راهکاراش بلدید بگید چیکار کنم
يه اتفاق وحشتناك
امشب خيلي بي مقدمه با اينكه باهم قهر بوديم يهو اومد ساعت 10 شب خونه گفت از كارم استعفا دادم
خدااااااااااااااااااااااا اااا اينو كجاي دلم بذارم ديگه
اينقدر ناراحت و عصبيم خوابم نميبره وضعيت پيچيد تر از قبل شد خدايا چيكار كنم
اقاي sci شمام كه جدي جدي ديگه نمياي يه راه حلي بدي
خواهر عزیزم
به دلیل اینکه دفتر کارم نیستم و در سفر هستم کمتر سر می زنم
این رفتارها ها هیجان زده است.
فعلا شما عکس العملی نشون ندهید و نترسید و صبر کنید
سعی کنید با مشکلات به صورت مساله مدارانه برخورد کنید
sci برادر خوبم
تورو خدا زودتر بیاین بگید چیکار کنم
سلام صحرا جان خیلی ناراحت شدم بابت مشکل به وجود اومده
ازش دلیل کارشو پرسیدی؟
بعدش می خواد چی کار کنه؟
دليل استعفا چي بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟نگفته؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟
سلام دوستای خوبم نمیدونم اگه اینجا نبود باید چیکار میکردم
ممنون که همراهمید
دیشب اینقدر شوک شدم فقط گفتم اگه ظرف 1 هفته دیگه کار پیدا نکنی شک نکن یه عکس العمل شدید نشون میدم.
همسرم خلبانی خونده عاشق این کار جزوه بهترین رتبه هام هست ولی مافیا بازیه تو استخدام هرجا امتحان میده قبول میشه ولی بازیشون میدن ورشون نمیدارن خلاصه بعد 1 سال بیکاری ( یعنی واردات میکرد ولی تو خونه بود) بعد اون همه مشکلی که برامون بوجود اومد رفت تو یه شرکت خیلی بزرگ مدیر بازرگانی اونجا بود حقوقش خوب نبود ولی بهرحال سرگرم بود مام مشکل مالی نداشتیم هی از 2 ماه پیش میگفت نمی خوام از ایران بریم من خلبانی میخوام .... . خلاصه تا دیشب که باهم قهر بودیم یهو گفت استعفا دادم منم اینقدر حالم بد شد نتونستم چون و چراشو ازش بپرسم
واقعا" روزهایی بدتر از یه کابوس گذروندم بازم وضعیت میشه وحشتناک
چیکار کنم خداااااااااااااا
بچه ها خواهش میکنم یه مشاور واقعا" خوب بهم معرفی کنید دیگه کشش ندارم
خیلی جدی نگیر.شاید الکی گفته، شاید راست گفته اما حتما یک دلیل محکم واسه خودش داره.
به نظر من خیلی خودتو درگیر نکن چون مسئولیت زندگی با ایشونه و خودشم باید یک فکری بکنه.
تازه نباید نکته ضعف دستش داد.(سحر چقدر با این حرف من ترسید و ناراحت شد!)
بهش اعتماد کن و در نهایت اعتماد به درست بودن کارش، ازش بپرس چرا؟
مینا جان
این مساله اصلا" شوخی نبوده که بخواد تو حالت قهر بیاد بگه
من اصلا" غصه تامین زندگیو ندارم . من این دوره وحشتناک گذروندم قبلا" همه مسایلم ازون شروع شد حالا میشه یه پسر افسرده تر از قبل که همه زندگیش میشه ول شدن خونه مامانش پای pc نشستن یه سره بهانه و ایراد گرفتن بخدا دیگه طاقت ندارم کافیه یه تلنگر بزنن بهم تا از هم بپاشم
صحرا جان آروم باش دختر
همه چیز درست میشه مطمئنم
روزای سختی رو می گذرونی می دونم و درکت می کنم چون خودم هم روزای سختی رو گذروندم
تا شب رو خودت کار کن تا آروم شی و حداقل بتونی به اعصابت مسلط باشی
شب باهاش خیلی آروم حرف بزن قبلشم بهش بگو در باره موضوع مهمی می خوای باهاش حرف بزنی
صحرا آداب گفتگو رو یه بار بخون و درست تو چهارچوب باهاش حرف بزن تا بتونی مشکلی حل کنی نه اینکه اضافه کنی
از ظرافتهای زنانه استفاده کن
قبلش از خوبیهاش بگو
از اینکه زندگیت برات ارزشمنده
از اینکه تمام هدفت اصلاح رابطتونه
عواقب کارشم بگو ولی تهدید نکن
از اینکه نزدیکترین کسته
از اینکه بهش تکیه کردی ولی گاهی می بینی کسی پشتت نیست
فرشته مهربان میگه:
وقتی اومدم تالار آقای سنگتراشان گفت : مشکلات رو دو چیز حل می کنند یکی گذر زمان و دیگری صبر
من جمله رو تجربه کردم واقعا همین طوره
خیلی از اتفاقات زندگی حداقل به شخصه من به خاطر این بود که صبور نبودم
اقلیما جان
چرا با گذشت زمان هیچی از وضع ما بهتر نمیشه پس :302:
سلام صحرا جان
چی کارا کردی؟
باهاش حرف زدی؟
مشاوره رفتید؟
سلام
الان 1 هفتس باهم حرف نمیزنیم
مشاور 7 مهر وقت داد مشاور دیگه ای هم که زودتر وقت بده پیدا نکردم :302:
اصلا ازش دلیل کارشو نپرسیدی
الان تو خونه است؟
می خوای تا 7 مهر باهاش حرف نزنی
اون نمی اد باهات پیش مشاور
نمی دونم چرا آقای sci دیگه جوابی نمی ده
نه دلیلش نپرسیدم اگه باهاش حرف بزنم باز مثل قبلا" همه چی الکی تموم میشه و نمیذاره مسایل حل کنیم
خودشم که فعلا" واسه اشتی نیامده فقط شبا وقتی مطمین میشه خوابم میاد بغلم میخوابه وگرنه اصلا" محل نمیذاره حتی شامم نمیخوره نمیدونم فکر کنم بیرون سر راهش میخوره یا اصلا" نمیخوره
ولی بهرحال نمیشه دیگه کوتاه بیام مرگ یه بار شیون یه بار
نمیدونم داره چیکار میکنه سرکار که میره فعلا" شاید میخواد تا اخر ماه پروژه هارو تحویل بده بعد نره نمی دونم
اگه برم مشاور خوب باشه حتما" جلسات بعدش میبرمش ولی تا 7 مهر چیکار کنم نمیدونم
هرروز فاصله هامون داره بیشتر بیشتر میشه
دكتر ابراهيمي
44010085
زنگ بزن وقت بگير.
صحرا باید با حساب و کتاب پیش بری جلو
مشاوره حضوری خیلی میتونه بهت کمک کنه
اینطوری هو که ولش کردی هم خوب نیست
غیر مستقیم هواشو داشته باش ولی پیش قدمم نشو
من اینجور وقتا به کارای شوهرم حتما میرسم
مثل آماده کردن لباساش آماده کردن غذاش
شبا حواسم بهش هست مثل کشیدن پتو روش یعنی می دونم بیداره ولی خودشو زده بخواب غیر مستقیم بهش محبت می کنم حتی گاهی هم که می دونم خواب و بیداره میبوسمش
اینطوری اونم نرم تر میشه
حتی گاهی بهش زنگ می زنم میگم اشتباهی شد
اقلیما جان منم رسیدگی میکنم ولی اون محل نمیذاره
دست پیش گرفته پس نیفته
نهار براش میذارم ولی نمیبره شامم که نمیخوره همش با دوستاش میرن درس میخونن
لباساشم مخصوصا" اتو نمیکنم اخه هفته پیش کارگر داشتیم قرار بود بیاد خونمون یهو میگه اره مامانم کار داره میره اونجا خوب مامانش واسه خودش کارگر بگیره به من چه این کارگر ماهاست هرهفته همین جوریه بعدم که قرار بود بریم واسم خرید کنیم مامان جونشون زنگ زدن امر کردن اقا برن پیششون اونم یه دعوای الکی راه انداخت که بیرون نیاد که من با این و اون برم خرید . واسه این ادم لزومی داره من خودم خورد و خمیر کنم اخرشم همیشه دوقورت نیمش باقیه منم فقط کارایو میکنم که خودم میخوام واسه خودم غذا میذارم اونم خواست بخوره یا ... ولی کارای شخصی اونو نمیکنم
این چند شب همش خواب بد میدیدم تو خواب ناله میکردم . کاملا" صدای نالم میفهمیدم ولی نمیتونستم خودم بیدار کنم حتی نمیکرد بیدارم کنه یه لیوان اب بده بهم
یه حس بدی دارم ازش بدم میاد ولی یهو دلتنگش میشم چرا؟
الان ز نگ زدم دکتر ابراهیمی که لیلا گفت واسه دوشنبه یا سهشنبه قراره بهم وقت بده
فقط لیلا جان خوبه؟؟ شما راضی بودید؟
اصلا" نمیدونم باید برم چی بگم
بله.
تمام حقايق و مشكلاتت را بگو. جلسه اول خودت تنها برو. تمام حرفات را بزن اگه لازم باشه خودش بهت مي گه جلسه بعد شوهرت را بياري.
سلام صحرا جان
رفتید مشاوره
اوضاع چه طوره؟
سلام
دیشب اولین جلسه مشاوره بود و تنها رفتم البته تا جند جلسه دیگه ترجیح میدم تنها باشم
یکم مسایل براش گفتم
ازم پرسید چرا طلاق نگرفتی یه چندتا دلیلی گفتم بعد بهم گفت اعتماد به نفست خیلی اومده پایین حتما" جلسه بعد باید روش کار کنیم ;که اقای sci هم بهم گفته بودن
گفت یک مقدار علایم افسردگی داری که جدی نیست بخاطر حالت بلاتکلیفیت هست . یه تست وضعیت عاطفی هم ازم گرفت
گفت همسرت با توجه به حرفات مشکل رفتاری داره یعنی شناخت هاش اشتباه این قابل حل هست ولی حس میکنم از بین 14 اختلال شخصیت 1 رو علایمش داره که اگه اینجوری باشه اینو میشه غالب ظاهرش عوض کرد مثلا" یه ادم خودشیفته میتونه ادای متواضع بودن در بیاره ولی نهایتا" خودشیفتس و نمیشه کاریش کرد گفت حتما" باید با ایشونم جلسه بذاریم
واسه جلسه بعد بهم گفت لیستی از تمام داشته هات در بیار + فکر کن مشکلات موندن ادامه دادن این زندگی چیه و مشکلات بعد طلاق چیه احتمالا" جلسه بعد یا فرداس یا شنبه
نهایتا" احساس میکنم یکم به ذهنم نظم داد یکم از لحاظ روحی تخلیه شدم واسه جلسه اول خیلی خوب بود
ازون مشاورهایی نبود که بشینه دردو دل کنه و الان اصلا" برام مهم نیست اگه همه حقوق یک ماه کارم تو چند جلسه پول مشاور بدم ارزشش داره اگه زندگیم درست شه
بازم ازتون ممنون میشم اگه همراه مشاور شما هم کمکم کنید که زودتر به نتیجه برسم
البته هنوز با همسرم قهرم حرف نمیزنیم وضع خونه مثل 2 هفته پیش
صحرا جان چه قدر خوب برات خوشحالم قدم بزرگی رو برداشتی به راهت ادامه بده الان فقط به مشکلات خودت و رفع اونا فکر کن و کاری هم به مشکلات شوهرت و رفع اونا نداشته باش
این روزا که میری مشاوره بشین اشتباهات و مشکلات خودتو بنویس یکی یکی برای رفعش کمک بگیر
من هر کاری از دستم بر بیاد برای رفع مشکلت انجام می دم و همراهیت می کنم البته اگه کاری از دستم بر بیاد
و تنها هم نیستی
چه خبر؟
sci برادر خوبم سلام ممنونم که شما و دوستای خوب دیگه
همراهمید و تنهام نمیذارید
امروز جلسه 2 مشاوره هست البته بازم تنها میرم ولی هم یه لیستی از داشته هام تهیه کردم
هم مشکلات بعد طلاق و ادامه زندگی فعلی نوشتم
بعد نوشته هام وقتی خوندمشون دیدم من از طلاق میترسم چون میترسم دلم تنگ شه میترسم نتونم کسیو دیگه قبول کنم میترسم پشیمون شم میترسم نتونم فراموشش کنم نگرانم از نگاه بقیه چون به ظاهر خیلی ایده ال و اروم من شیطونم و همه فکر میکنن من مقصر بودم . میترسم مامان بابام غصه بخورن با اینکه به من میگن هیچ مساله ای نیست و تحت حمایت مایی ولی نگرانم
اگرم تو این زندگی بمونم با شرایط فعلی اروم اروم ماهیتم انگار داره عوض میشه . حریم و خواسته هام هرروز بیشتر از بین میره . مشکل روحی و جسمی پیدا میکنم . ته این زندگی خیانت . یا بیتفاوتی محض یا اینقدر تحقیر میشم که خودم میبرم و میرم یا اون رهام میکنه خلاصه اینده خوبی نداره
وقتی همه اینارو نوشتم بدتر گیج شدم که چرا موندم واقعا" بابت این چیزا طلاق نگرفتم وقتی داشته هام نوشتم دیدم خیلی احمقانس بودنم با این شرایط
امروز همش به مشاورم میدم . خیلی ممنون میشم شمام بگید چیکار کنم تو هر مرحله
یعنی همراه مشاور بهم کمک کنید ( البته نمیدونم فرشته مهربان اجازه میدن نتیجه هر مرحله از جلسات مشاور و کارهای خودم اینجا بگم و دوستان کمکم کنن یا تاپیکم قفل میشه؟ ممنون میشم پاسخ بدن؟
البته اوضاع خونه به بدی قبل 2 هفتس باهم قهریم یک کلمه حرف هم نزدیم نمیدونمم که چیکار کنم
انگار دیگه من نمیبینه منم توجهی بهش ندارم
نه بعد از طلاق خوبه و نه شرايط فعلي. همش بده.
اين خوبه كه بتوني خودت و شوهرت و شرايط فعلي را تغيير بدي و با اميد به زندگيت ادامه بدي.
سلام
4 شنبه جلسه دوم مشاوره بود
جواب تست eq داد اوضاعم خیلی خراب نمرم 9 بود از 70 !!! گفت خیلی باهوشی از نوع پاسخهات معلومه ولی EQ ... . نمیدونم چیکار کنم که سریعتر این Eo درست کنم ؟
بعد راجع به احساس منفیم به خانواده همسرم گفتم مشاور گفت چشمات ببند یکی از جمله هاش که ناراحتت میکنه بگو گفتم گفت حالا این جملرو کلمه کلمه بگو بعد گفت با 4/1 سرعت فعلی بگو بعد گفت خیلی سریع بگو مثل یه نوار که گیر میکنهبعد گفت حالا کله یه اسب رو بدن اونا توصور کن با همین سرعت این جملشو بگو یهو خندم گرفت گفت خوب به همین سادگی حل شد و این تکنیک بهم یاد داد گفت هر وقت یاد خاطرات بد میافتی با تصویر سازی و سرعت دادن به جمله باعث میشی یکی از عواملی که تاثیر منفی میذاره حذف شه پس بهت احساس منفی دست نمیده
بعد بهم گفت دچار تعارض عاطفی شدی و با برخوردی که دیدی طبیعیه
قرار شد چند جلسه دیگه هروقت که خودم خواستم همسرمم ببرم
........
توی خونم با همسرم اشتی کردیم بهش گفتم میرم پیش روانشناس ولی چیز خاصی نگفت....
اقای sci میشه لطفا" کمکم کنید چجوری هم Eq درست کنم . هم با تعارض عاطفی چیکار باید کرد ؟
سلام
منم با اي كيو خيلي مشكل دارم. دكتر به منم گفته بود اي كيوت خيلي پايينه.
دوستان اگه راهي براي بالا بردن اي كيو دارين به من هم بگين.:316::316:
سلام عزیزم
خیلی خوشحالم که اوضاع یکم خوب شده
اینکه رابطتت با همسرت خوب شده باعث میشه با تمرکز بیشتری پیش مشاور بری و به حل مشکلاتت بپردازی
سلام صحرا
اوضاع خوبه؟
بیا برامون بگو چیا یاد گرفتی شاید ماهم یه چیزی یاد گرفتیم
اقلیما جان سلام
چهارشنبه جلسه بعدی مشاور هست ازون روز نرفتم . اوضاع خونه اروم شد . دیشب تولد همسرم بود واسه ظهر براش یه گل بزرگ و کیک پیک کردم شرکتشون فکر کنم خیلی ذوق کرده بود خیلی دارم سعی می کنم عشقم نشونش بدم. شبشم که اومد خونه سعی کردم کاری کنم که اون خوشحال شه .
شب خوبی بود .
در عین حال دارم سعی میکنم نقاط ضعفم بهش نشون ندم و حل کنم
دیشب باز بهم گفت وقتی خوابی یا مهربونی خیلی دوست دارم وقتی بداخلاقی اصلا" دوست ندارم منم گفتم تو شوهرمی شاید ازت گاهی دلگیر بشم ولی همیشه دوست دارم دیگم ادامه ندادم
امشبم پسر خالم بهش زنگ زده که شما اونورا نمیای دلم واست تنگ شده امشب بریم بیرون ببینمت . همسرمم استقبال کرده دعا کنید برام خوب پیش بره
الان نیاز دارم بهم کمک کنید چجوری باید eq بالا ببرم . تعارض عاطفی چجوری حل میشه؟
:104::104::104:
آفرین عالی بود صحرا جان یه مدت سعی کن به هیچ عنوان بینتون بحثی نشه یعنی صبر و طاقتتو ببر بالا و رو مسائل زوم نکن و مثل همون کله گاوی که گفتی به مسائل نگاه کن و لبخند بزن
اینو میگم که اوضاع آروم بشه و صمیمت سابق بینتون حکم فرما شه
یعنی تا اونجا که می تونی تحمل کن وقتی دلخوری پیش اومد سرتو به چیزی گرم کن
واقعا محبت زن به مرد معجزه می کنه
صحرا مسائل و مشکلات حل میشه به شرط اینکه تو بتونی جایگاه صحرای سابق پیش شوهرت پیدا کنی
مردا وقتی محبت و عشق زنشونو می بینند مثل یه بچه حرف گوش کن می شن
مرد تو هم تغییر روال می ده اگه تغییرات تورو ببینه
تاپیک مینا رو بخون یه کوچولو تغییر کرده حالا ببین شوهرش عکس العملش چه جوری شده:72::72:
سلام 4 شنبه جلسه مشاوره داشتم
دكتر گفت 3 راه داري يا ياد بگيري بسازيو نسوزي يعني با زندگيت همين جوري كنار بياي و جاهاي ديگه پيشرفتت كنيو دنياي ديگه اي واسه خودت بسازي
يا تصميم قطعي بگيري
يا همسرت بياري باهاش صحبت كنم كه البته تصور مبكنم با توجه به حرفات خيلي اميد نيست به تغير رويه اش
...
دكتر بهم يه قانون گفت به نام بعدش چي ؟ يعني هي هر فكري ميكني بعدش بگي خوب بعدش چي
ديروز رفتم بيرون نشستم هي از خودم پرسيدم بعدش چي ديدم بعد طلاق خيلي بدتر از الان نيست
ميخوام راه دوم انتخاب كنم الان 2 روز دارم با خودم كلنجار ميرم و شرايط بررسي ميكنم مي ترسم اشتباه كنم
اوضاع خونم بهم ريختس ديشب دوستاش تل زدن باهم بريم بيرون 9 شب خسته مونده رسيدم خونه بعد ديدم وسايلش شوت كرده وسط اتاق مي گم خوب ميدوني كه دوستات بريم بيرون بعدش ميان اينجا خوب اينجارو نمي ريختي يهو باهام قهر كرد... . بعدم كه رفتيم بيرون اونا هي گفتن خانومت كادو تولد چي بهت داد اول كه هي نمي گفت ميگفت خوب از خودش بپرسيد و .. خلاصه اخرش گفت بعد دوستش گفت ديگه چي گفت هيچي يه گل و شيرني ام فرستاد شركت دوستش يهو گفت چه مرد بي احساسي هستي بعد برگشته ميگه خوب چيكار كنم ميخواين پرچم بگيرم بهمه اعلام كنم دوستش گفت تو واسه تولدش ازين كارا كردي گفت نه خيلي ناراحت شدم گريم داشت ميومد اخه خانوم يكي از اونا تولدش بهش كفش داده بود شوهرش يه جوري با عشق اين كفش بغل كرده بود ... . امروزم از صبح با رفيقش رفت بيرون تا 9 شب
يعني من اينقدر برا ين بي ارزشم ...
منم حق يه زندگي با عشق دارم ...
سحر جون میشه توی یه پست خصوصیات مثبت شوهرتو بگی، لطفا فقط خوبیاشو بگو و واسه چند لحظه مشکلاتتونو فراموش کن.
سلام صحرا جان
یعنی چی راه دوم؟!!
صحرا قرار شد ناامید نشی و پر انرژی به راهت ادامه بدی
می دونم چی میگی و درکت می کنم
ولی تو فعلا داری تلاش می کنی پس نباید اینقدر زود توقع داشته باشی به نتیجه برسی
ببین همسرتم حرفایی برای گفتن داره چه خوبه اونم چند جلسه خصوصی بره پیش این مشاوره بعدا مشاور بهت بگه قابلیت تغییر داره یا نه
من این چند روزه سر نزدم
بیا بگو چی کار کردی
افتاب همدرد عزیز
توی تاپیک قبلم حدود 5 ماه پیش خصوصیات مثبت زیاد یادم میومد ولی الان شاید تنها خصوصیات مثبتش ظاهرش موقعیت تحصیلی و اجتماعیش . دست و دلبازیش. یک مقدار ایمانش باشه . البته کاریم به کار من نداره و بهم گیر نمیده که نمیدونم خوبه یا بد دیگه هیچی به ذهنم نمیاد
اقلیما جان خواهر خوبم سلام
من میتونم پر انرژی باشم و سعی کنم بیش از این اسیب نبینم ولی نمیتونم اونو مجبور کنم که بفهمه زندگی مشترک یعنی چی نمی تونم مجبورش کنم دوستم داشته باشه براش مهم باشم . نمیتونم بزور ببرمش پیش روانشناس وقتی می پیچونه نمیاد ... .
راه دوم یعنی یه تصمیم چه غلط چه درست ولی ازین دو راهی بیرون اومدن دکتر بهم گفت تصمیم غلط بگیری بهتر از تصمیم نگرفتن
گفت اگه بخوای از جوب بپری بدوی بعد لب جوب شک کنی سر میخوری می افتی تو جوب گفت شک نکن واسه کارت
نمیدونم چی کار کنم بازم وایسم چندماه یا اینکه کارام ردیف کنم هم جدا شم هم ازین جا برم یه مدت
چي شده دوباره صحرا خانوم؟
خوب داشتي پيش مي رفتي كه يكدفعه چي شد اينقدر نااميد شدي دختر خوب؟
این چندروز اصلا" حرف نزد باهام
از صبح با دوستش میرفتن درس بخونن تا 8 9 شب میومد
1 روزشم با مامانش رفت بیرون
تا دیشب که خواب بودم هی دیدم داره نازم میکنه بوسم میکنه یهو از خواب پریدم سریع رفت اونور تخت که من نفهمم مثلا"
نمی دونم معنی این کاراش چیه
این چندروز اصلا" حرف نزد باهام
از صبح با دوستش میرفتن درس بخونن تا 8 9 شب میومد
1 روزشم با مامانش رفت بیرون
تا دیشب که خواب بودم هی دیدم داره نازم میکنه بوسم میکنه یهو از خواب پریدم سریع رفت اونور تخت که من نفهمم مثلا"
نمی دونم معنی این کاراش چیه
لیلا جان اخه هر کاری میکنم میزنه تو حالم
هرچی میخوام مسایل حل شه همکاری نمی کنه
واقعا" درمونده شدم البته دارم به خودم کمک میکنم
اعتماد به نفسم ببرم بالا و ازین وضعیت روحی خراب سعی میکنم در بیام
خوب چي شده كه اينطوري شده؟
رابطه ات با شوهرت كه خوب شده بود؟ چي شد يكدفعه دوباره اينجوري شد؟