-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
خواهش میکنم
منظورم از گفتن اون 2 سال گذر زمان بود
گذشت زمان خیلی چیزها رو حل میکنه عزیزم.
صبر داشته باش میدونم به اون چه که بخوای میرسی.
هر روز بیا و تاپیکتو مرور کن
یه سرچی بکن تو تاپیک ها و موضوعات شبیه به خودتو بخون باور کن ذهنت خیلی باز میشه:305:
امتحان کن
پس همیشه بیا سر بزن:305:
حتما حتما بقیه ی تاپیک ها رو هم بخون .باشه عزیزم؟:46:
کنترل داشته باش رو افکارت.
میدونم هی میاد سراغت این افکار.
ولی با خودت بگو:
من فکرامو کردم کلی زمان گذاشتم تا به این نتیجه رسیدم
تصمیم گرفتم رهاش کنم پس میکنم و نتیجشم میبینم.
هر وقت اومد تو فکرت از تکنیک توقف فکر استفاده کن.یعتی بهش فکر نکن.
به خودت حق بده عزیزم اما سعی کن کم کم خود گلتو:72: پیدا کنی.
به خودت برس.
موهاتو تغییر مدل بده
لباس جدید بپوش
برو پیاده روی
کتاب بخون.
راستی یه کتابی بهت معرفی میکنم واسه من عالییییی بود اما نمیدونم پیداش کنی یه نه.
"زن ها مردها رو از دست میدهند چرا"
واسه من خیلی عالی بود ذهنمو باز کرد.
اگه خواستی ایمیل نویسندشو بهت میدم ببین میتونی با ایشون ارتباط برقرار کنی.
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
اتفاقا مشغول انجام همين كار هستم... و سرچ كردم
كه به اين نتيجه رسيدم..
صبر صبر و صبر كليد حل بيشتر مشكلاته..و صد البته قضيه من..
راستي تو يه كتابي خوندم
هيچ وقت از كلمه "مشكل"استفاده نكنيم چون بار منفي داره و خودش باعث ميشه كه بيشتر فكر كنيم حتما مشكل داريم
مثلا به جاي "مشكل"بگيم....
مثلا به جاي اينكه به كسي بگيم"مشكلي پيش اومده"؟؟
بگيم..
فكر ميكنم يه چيزي تورو ناراحت كرده.....
[color=#9370DB]بازم ممنونم ازت تغيير زندگي...آره ايميلشو بذار حتما...شما از كجا تهيه كردي اين كتاب رو..؟
[size=medium]بازم ممنونم ازت تغيير زندگي...آره ايميلشو بذار حتما...شما از كجا تهيه كردي اين كتاب رو..؟
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
راستي شما نظرتون رو درباره تاپيك من نداددين...شما هم با نظر بقيه دوستان موافقي؟
[size=large][color=#FF1493]راستي شما نظرتون رو درباره تاپيك من نداددين...شما هم با نظر بقيه دوستان موافقي؟
[color=#800080]الان داشتم تاپيك"به نتيجه رسيده ها" رو ميخوندم....
تو بيشتر تاپيك ها و پست هائي كه بچه ها گذاشته بودن..توصيه به صبر شده بود...
و اينكه اگه حس كردي مردي به تنهائي واسه پيدا كردن خودش احتياج داره..در برابرش مقاومت نكن
بذار تنها باشه..
حالا كه فكر ميكنم ميبينم خدايا دختر تو كه اين چيزا رو بارها و بارها تو كتابا خونده بودي..ميدونستي مردا يه غار دارن كه وقتي توش ميرن دوست ندارن كسي دم در غار منتظرشون بشينه..پس چرا بعضي وقتا هي منتظرش بودي تا يبا بيرون..
اخه من هميشه فكر ميكردم..نهايتن دو روز غارنشيني نبايد طول بكشه.اما اشتباه فكر ميكردم
شايدم بعضي وقتا خودخواههنه فكر كردمو به دلتنگيم بيشتر از ارامش اون بها دادم
البته فقط بعضي وقتا...نه هميشه
..
..
ياد فيلم آتش بس افتادم كه زن و مرده يه فرصت ده روزه به خودشون دادن تا خودشونو پيدا كن
اما ته دلم يه حسي ميگه زودتر از شش ماه دلش واسم تنگ ميشه و يه خبر ميگيره..اما از طرفي يكم غرورش زياده و شايد تا سر 6 ماه رو خواستش ايسادگي كنه...
..
..من حالم خوببببببببببببببه..من احوالم ارومممممممممممممممه
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
با من بودی؟چی بگم؟حز اینکه هر وقت برگشت ازش بخواه رابطه تون رسمی بشه.
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
فکر نکنم رعنا خانوم بشه کسی رو به راحتی فراموش کرد
حتی اگه مدتی هم فراموش کنه دلش تنگ میشه مطمئن باش.خودت تا به حال همچین چیزی برات پیش نیومده که با کسی رابطتو کم کردی و بعد از مدتی دلت تنگ شده
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
می خوای روزها رو دونه دونه بشماری تا شیش ماه تموم بشه؟اینجوری سر از مطب روانپزشک در میاریا.انقدر بهش
فکر نکن.ریشه های وابستگیتو بخشکون.خودتو به یه کاری مشغول کن چشم بهم بزنی شیش ماه تموم شده.
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
چيكار كنم...؟؟ سخته...
اين افكار داره ديوونم ميكنه...
همش فكر ميكنم خدايا يه موقع قصدش قطع كامل نبوده باشه..بعدش دوباره جواب خودمم ميدم كه نه..اگه اينجوري بود حتما ميگفت..
اگه ميخواست قطع كامل كنه كه ديگه نميگفت 6 ماه ..منكه كامل با اخلاقش اشنام..اون همچين آدمي نيست كه الكي حرفيو بزنه
بعد دوباره يه فكر ديگه مياد تو ذهنم
هي ميانو ميرن...
ديوونه نشم خوبه.
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
رعنا جون سلام
الان 6 ماهت تموم شده تعجب نکن توئی که اینجور بی تابشی 6 روز مطمئنا برات 6 ماه گذشته میبینی تو حتی یه ساعت تحمل دوریش و نداشتی؛ اما الان تونستی با کمک اول خودت و بعدش اعضای همدردی این روزها رو تحمل کنی خیلی خیلی سخته اما نگاهت باز باشه ایشون گوشیش هم خاموشه پشت این سکوت مبهم درباره چی و برای چی و برای کی و درباره کی میخواد تصمیم بگیره که روشن بودن گوشیش مانع تصمیم گیریش میشه نمیخوام ناراحتت کنم لطف کن و لطف کن یه کم واقع بین باش به خودت بیا اصلا از خودت پرسیدی کجاست و مطمئنی که اونجاست ببخشید ها ما خیلی ساده و احساساتی تشریف داریم و فکر میکنیم آینده ای که دارن میسازن بخاطر گذشته ایکه داریم حتماما نقش اصلیش رو بازی میکنیم اما اگه اینجور بود فکر نمیکنی تو این تصمیم گیری تو هم بایستی سهیم باشی برو جلوی آینه به خودت نگاه کن 6 روز گذشته تنها هدفت شده سپری شدن 6 ماهه و برگشتنش روزهارو نشمار سعی کن خودت و بسازی اما نه با اون برای بعد 6 ماه بلکه برای بدون اون بسازی عزیزم درسته تو این موقعیت شاید احتیاج داشته باشه ولی فکر میکنی خانوادش هم ازش بی اطلاع هستن نه فدات شم اگه اینجور بود مادره خیلی وقته دق کرده بود البته ناراحت نشو اینها همش مثال عینیه از زندگی اعضای تالار که بدونی و احتمال هر چیزی رو بدی اما جدای از همه اینها این و از ته دل میگم هیچوقت به امیدی که بخدا داری روش شک نکن اون 114 سوره فرستاده و 114 بار فقط گفته:
:305:بسم الله الرحمن الرحیم ... پس:323:
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
رعنا27 عزیز
بعد از این 61 ارسال ،به چه نتیجه ای رسیده اید؟
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
رعنا خانوم منم یه چیزی بگم؟؟؟؟؟؟
الان نزدیک 2 ماه میشه از دختر خانومی که 2 سال عاشقانه دوسش داشتم و الان از هم جدا شدیم میگذره
باورم نمیشه دیگه هیچ حسی بهش ندارم.باورم نمیشه دیگه دوسش ندارم.....
من نمیگم دوسش نداشته باش ولی مطمئن باش به مرور این احساس آتیشی و تندت فروکش میکنه و میتونی راحت تر تصمیم بگیری
توکل کن به خدا و صبر کن...فقط صبر
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
شما آزادين كه هرچي ميخواين بگين
اما اينجور نگاه بدبينانه روبي جان اصلا خوب نيست.
من در جريان تموم كاراش هستم..
خودتونم ميدونيد پسرا معمولا از گرفتاريهاشون و مشكلاتشون كمتر حرف ميزنن مخصوصا بايه دختر
اما اون هرچيزيكه واسش پيش ميومد رو به من ميگفت...
چه مسائل ماليش و چه كاريش..
اما چند دليل واسه خاموش كردن گوشيش:(قابل توجه روبي)
1...اون اين اواخر اينقدر از طرف مادرش .و خونوادش فشار روش بود كه بهم ميگفت رعنا من بايد يه مدت از فضاي خونه دور باشم
2..اين اواخر قبول دارم منم زياد بهش زنگ ميزدمو اس ام اس ميدادم..(من فكر ميكردم بي توجه شده..اما واقعا درگير كار و مشكلاتش بود)
3..اونقدر بهم ريخته بود كه قبل رمضون كه بيرون رفتيم فكرش كاملا درگير بود...گفتم چرا اينجورئي؟ گفت چرا باور نميكني فكرم درگير اينه كه ببينم چي ميشه...گفت حاج خانوم(مادرش) گفته بايد تا آخر هفته(هفته اول رمضون) كارت جور بشه..صبح بري شب بياي...
به تموم اين دليلا الان گوشيشو خاموش كرده تا از تموم اين هياهوها..زنگ زدناي خونوادش..مادرش..و شايد حتي من دور باشه...تا ذهنش اروم باشه
صداقت واژه گمشدهاي بين من و اون نيست...
[color=#9400D3]اما در جواب اقاي diablo..
من نميدونم شما چرا جدا شدين...قبلش باهم بحثي كردين يا اختلافي يا دعوائي....
تنفر دليل خوبيه واسه فراموشي يه نفر..شايد شما جفا ديدين كه الان ميگين نه دوسش دارين نه هيچي..شما شايد كاملا قطع رابطه كردين...
ادعاي عشقو دوست داشتن هم كلي دليل ميخواد..
اما عشق ما الكي و آبكيو چه ميدونم چشمكيو خيابونيو جزوه ايو و يه نگاه ديدم عاشق شدمو ... نت و چتي نبوده
كه بخواد راحت از بين بره.....
متاسفانه يا خوشبختانه اون واسش خيلي مهمه كه وضع ماليش خيلي خوب باشه..
اگه يه وقت خيلي دير به دير ميومد تهران(اون كرجه) ميگفت(و من چقدر زجر ميكشيدم ازين حرفش) كه اگه دير به دير ميام منو ببخش شرايطشو ندارم..دلم ميخواد ببرمت بهترين جاها...رستورانها..اون چيزائي تو نميگي اما ميدونم دوست داري واست بخرم..اما نميتونم..همش شرمندت ميشم رعنا
شايد عيب بزرگش همين از دادن اعتماد به نفسشه...
و اينكه زود نا اميد ميشه از همهچي..غير خدا
منكه هيچ وقت بهش چيزي نميگفتم كه به نا اميديش دامن بزنم يا بخوام غر بزنم چرا اينجوري نيست چرا اونجوري نيست و ازين حرفا
اما بعضي وقتا ميگفت.. رعنا من به درد نميخورم نه؟ من ادم به درد نخوريم نه؟
با اين حرفاش داغون ميكرد اعصابمو..
اما اين وقتا ديگه ميدونستم حتما يا تو خونه بهش حرفي زدن يا بازم به بي پولي خورده يا كارش تو كارش گيري افتاده
ما هميشه باهم صادق بوديم و هستيم(قابل توجه روبي)
حتي بعضي وقتا ميشد من ميخواستم چيزيو نگم يا چيزيو بروز ندم...اما در كمال تعجب(با يه حالت شوخي و مهربوني؟)بهم ميگفت رعنا به من دروغ نگو..منكه ميدونم الان مثلا چيه يا چجوريه و ازين حرفا ............
ببخشيد زياد صحبت كردم..اما حرفاي روبي خيلي بهمم ريخت لازم بود اين حرفارو بگم
ديواري از بي اعتمادي و دروغو ازين حرفا بين ما نيست.
اما اقاي كيوان:
در جواب سوال شما بايد بگم..
نتيجه اي كه گرفتم از نظرات دوستان خوبم مثل سرافراز..بلو اسكاي و بقيه اين بوده كه
1..مردا گاهي به تنهائي احتياج دارن.پس بايد اين فرصت تنهائيو بهشون داد
2..مردا يه غار دارن كه هراز چند گاهي ميرن توش و دوسم ندارن كسي دم در غار انتظارشونو بكشه
3.اگه به مردا فرصت خلوت با خودشون و تنهائيو نديم..احساس دلتنگي بعد از يه مدت توشون از بين ميره و خودشونو عقب ميكشن
4..واسه اينكه از عقب نشيني پيش گيري كنيم بايد زياد بهشون گير نديم..هي پاپيشون نشيم..هي حالو احوالشونو نپرسيم..هي مدام بهشون زنگ نزنيم
5..وقتي از چيزي ناراحت هستن..هي اصرار به گفتن اينكه چيشده نكنيم..چون عكس نتيجه ميده و بدتر نميگن..
[size=x-large]سرافراز جون كجائي كه حرفاي تو بهم ارامش عجيبي ميداد..در اوج دلتنگي اميدوارم ميكرد و اروم...
فكر كنم بايد به صفحه اول برمو دوباره پستاتو بخونم..
[color=#1E90FF]دوري تنها تعبيريست كه فاصله ها از ما دارند..اما بي خبرند از نزديكي دلهايمان.
[color=#9370DB][size=large]دوري تنها تعبيريست كه فاصله ها از ما دارند..اما بي خبرند از نزديكي دلهايمان.
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
سلام رعنا جان
من با همکلاسیم دوست بودم(برای آشنایی بیشتر)2 سال هم بود که میخواستمش ولی ترس از نه شنیدم نمیزاشت برم جلو
چه شبایی که براش گریه نکردم و خوابم نمیبرد.چه شب قدرهایی که برای رسیدن بهش دعا نکردم
من موضوع خودمو گفتم که شما کمی آروم بشی و صبر کنی.اگه اون آقا پسری که شما ازش حرف میزنی گوشیشو خاموش کرده مطمئن باش شما رو دوست داره و برای آیندتون داره تلاش میکنه.وگرنه اگه به شما علاقه نداشت خوب گوشیشو روشن میزاشت و فقط به شما جواب نمیداد
همین خاموشی گوشیش بهترین دلیل میتونه باشه که برای شما داره تلاش میکنه
____________
من دوسش ندارم چون اون هم منو دوست نداره.به نظرتون دوست داشتن کسی که دیگه به من علاقه نداره منطقیه.مطمئنا نه........ازش متنفر نیستم ولی حسی که بهش داشتم دیگه از بین رفته
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
رعنا27 عزیز
بعد از این 61 ارسال ،به چه نتیجه ای رسیده اید؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رعنا27
[/color]اما اقاي كيوان:
در جواب سوال شما بايد بگم..
نتيجه اي كه گرفتم از نظرات دوستان خوبم مثل سرافراز..بلو اسكاي و بقيه اين بوده كه
1..مردا گاهي به تنهائي احتياج دارن.پس بايد اين فرصت تنهائيو بهشون داد
2..مردا يه غار دارن كه هراز چند گاهي ميرن توش و دوسم ندارن كسي دم در غار انتظارشونو بكشه
3.اگه به مردا فرصت خلوت با خودشون و تنهائيو نديم..احساس دلتنگي بعد از يه مدت توشون از بين ميره و خودشونو عقب ميكشن
4..واسه اينكه از عقب نشيني پيش گيري كنيم بايد زياد بهشون گير نديم..هي پاپيشون نشيم..هي حالو احوالشونو نپرسيم..هي مدام بهشون زنگ نزنيم
5..وقتي از چيزي ناراحت هستن..هي اصرار به گفتن اينكه چيشده نكنيم..چون عكس نتيجه ميده و بدتر نميگن..
احسنت، جدا" از این نتیجه گیری و برداشت لذت بردم، بسیار عالی بود
خب حالا باید بند بند این موارد را عملی کرد،
از کجا شروع میکنی؟ یا شاید شروع کردی؟
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
نقل قول:
رعنا 27 نوشته است :
متاسفانه يا خوشبختانه اون واسش خيلي مهمه كه وضع ماليش خيلي خوب باشه..
اگه يه وقت خيلي دير به دير ميومد تهران(اون كرجه) ميگفت(و من چقدر زجر ميكشيدم ازين حرفش) كه اگه دير به دير ميام منو ببخش شرايطشو ندارم..دلم ميخواد ببرمت بهترين جاها...رستورانها..اون چيزائي تو نميگي اما ميدونم دوست داري واست بخرم..اما نميتونم..همش شرمندت ميشم رعنا
شايد عيب بزرگش همين از دادن اعتماد به نفسشه...
و اينكه زود نا اميد ميشه از همهچي..غير خدا
منكه هيچ وقت بهش چيزي نميگفتم كه به نا اميديش دامن بزنم يا بخوام غر بزنم چرا اينجوري نيست چرا اونجوري نيست و ازين حرفا
اما بعضي وقتا ميگفت.. رعنا من به درد نميخورم نه؟ من ادم به درد نخوريم نه؟
با اين حرفاش داغون ميكرد اعصابمو..
اما اين وقتا ديگه ميدونستم حتما يا تو خونه بهش حرفي زدن يا بازم به بي پولي خورده يا كارش تو كارش گيري افتاده
ما هميشه باهم صادق بوديم و هستيم(قابل توجه روبي)
حتي بعضي وقتا ميشد من ميخواستم چيزيو نگم يا چيزيو بروز ندم...اما در كمال تعجب(با يه حالت شوخي و مهربوني؟)بهم ميگفت رعنا به من دروغ نگو..منكه ميدونم الان مثلا چيه يا چجوريه و ازين حرفا ............
ببخشيد زياد صحبت كردم..اما حرفاي روبي خيلي بهمم ريخت لازم بود اين حرفارو بگم
ديواري از بي اعتمادي و دروغو ازين حرفا بين ما نيست.
######
######
عزیزم رعنا جون الان ساعت 5/4 صبح هستش تازه از مراسم احیا رسیدم امشب خدا بی واسطه بنده هاش و پذیراست دلهای شکسته و تیکه تیکه شده بهاش پیش خداست.
خیلی خواستم برات پیام نذارم نتونستم آب شدنت رو ببینم احساس میکردم فیلم زندگیم و گذاشتن دارم نگاه میکنم میدونستم و مطمئن بودم ازم خیلی خیلی دلگیر میشی ولی سطر به سطری که نوشتی ما اون روزها رو 6 سال بیشتر زندگی کردیم دوجانبه من رابطه تون رو زیر سوال نبردم پس هیچوقت نمیتونی به من درس بدی تنها حق داری ازم دلگیر باشی چون موقعیتت اینجوری اقتضا میکنه از زمین و زمان گله داشته باشی اما فدات شم همه اعضا خواهرانه و برادرانه اولا برات دعا میکنن و امید دارن مشکلت خیلی زود حتی قبل 6 ماه حل بشه ثانیا الان تو شدی عضو این خانواده و تنها تلاشمون کمک به تو هستش یه کم عاقلانه با موضوع برخورد کن من نمیتونم فقط بهت امید بدم شرمنده تو خودت بایستی تمامی جوانب قضیه رو در نظر داشته باشی و احتمال برخورد با هر موقعیتی رو داشته باشی و بتونی خودت و سرپا نگه داری فدات شم بقول خودمون نشکنی من و از بلندی کوه پرتم کردن سه ماه گذشته ولی خبری از بهبودی نیست چون موقعیکه بایستی حرف گوش میکردم نکردم بلکه دردیکه داشتم و پرورشش دادم
[/quote]قوی کسی است که ، نه منتظر میماند خوشبختش کنند و نه اجازه میدهد بدبختش کنند . . .
ولی هر روز که بیشتر میگذره بیشتر خواهی فهمید که کوه چون سنگ هست تنها مانده است یا چون تنهاست سنگ شده است...[color=#FF0000]
امیدوارم خبرهای خوشی به اعضا بدی ولی یک توصیه دارم بشین آیه 151 تا 157 سوره بقره رو بخون البته معنی فارسیش برای اینکه دیگه عصبانی نشی و بیشتر امیدوار باشی اما نه به بنده اش بلکه به خالقش
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
سلام روبي عزيز..من عصباني نشدم..فقط از قضاوت نابجا ناراحت ميشم.
ممنونم از نظراتت:46:
اما اقاي كيوان..
فعلا كه همشو دارم اجرا ميكنم
1...درسته خاموشه..اما من نه زنگ ميزنم نه اس ميدم(كاش روشن بود ميديد كه دارم به حرفش گوش ميدم)
2..از خيلي قبلتر اين موضوع ميدونستم از گير دادن بدش مياد حتي خودشم بهم گفته بود...به همين خاطر گير دادنهامو خيلي خيلي كمتر كرده بودم.. و خب ادامشم ميدم
فقط يك چيز داره اذيتم ميكنه روز و شب..هر ساعت و دقيقه....
اونم اينه كه
ميترسم...
ميترسم منو از يادش ببره...(يه فكرائي مياد تو ذهنمو رد مييشه)
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
انقدر روزها و لحظه ها و ثانيه ها بهش فكر نكن! انقدر خودتو درگيرش نكن. از حالا نشستي دونه دونه روزها رو مي شمري كه مثلن 20 شهريور بشه بهش يه تبريك بگي؟! بقيه روزهاي خودت برات هيچ ارزشي ندارن؟! فقط روز تولد اون مهمه؟!
از صبح كه پا ميشي به محض اينكه توي فكرت اومد بگو STOP! و نذار مهدي وارد ذهنت بشه.
از شب قبل براي فردات برنامه ريزي كن و صبح كه پا شدي فقط به اونا فكر كن.مثلن:
- صبح بايد برم شركت، فلان نامه رو بنويسم. به فلاني زنگ بزنم. اون كارمو كه نصفه مونده تموم كنم. يه سرچي كنم ببينم توي اين مقاله هاي همدردي چي راجع به اعتماد بنفس نوشته...
-عصر برگشتني سر راه برم فلان چيزو بخرم. يادم باشه اون آهنگو كه خيلي ازش خوشم مياد از دوستم بگيرم گوشش كنم
- امروز بايد يكم بدوم اگه همينجوري پيش برم و همش روي صندلي بشينم چاق مي شم
- راستي يادم باشه فلان كتابو حتمن بخرم شب بخونم همه ميگن خيلي كتاب خوبيه.
و كلي از اين برنامه ها كه مي توني براي خودت بريزي!
نشستي از صبح به مهدي فكر مي كني تااااااااشب كه چي بشه؟! صواب دنيا رو مي بري يا آخرتو؟ چيزي ياد ميگيري يا بزرگتر مي شي؟ مهارتي كسب مي كني يا خوشحالتر مي شي؟ دنيات عوض مي شه يا هر روز دلتنگتر مي شي و بي قرارتر؟
پاورقي:
نگران نباش. اون فراموشت نمي كنه. هرچي از يه آقا بيشتر فاصله بگيري بيشتر دلتنگت مي شه. اما باور كن اونقدري كه تو بهش فكر مي كني اون به تو فكر نمي كنه! يعني نمي تونه! تو ديگه داري زياده روي مي كني!
چند تا كتاب خوب براي مطالعه:
- قوانين روابط موفق از باربارا دي آنجليس
- كتاب نيمه تاريك يا راز سايه از كاترين پاندر
- كتاب زنان شيفته از رابين نوروود
...توي اينترنت دنبال اين كتابها نگرد. سعي كن اين كتابهارو حتما بخري و بخوني. چون منبع كاغذيش بهتر از الكترونيكي هست. چشمت هم درد نمي گيره.
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط THEN
(ب) استفاده بهینه از تالار.
2:: تالار محیطی صرفا جهت درد دل کردن نیست. به دنبال پیدا کردن راه حل و استفاده از راهنمایی های تخصصی و منطقی باشید.
3:: سعی کنید تاپیکتان را با یک نتیجه گیری نهایی ببندید. به این شکل دیگران خیلی بهتر از تاپیک شما بهره مند خواهند شد.
6:: خیلی وقتها همان چند پاسخ اولیه برای پیدا کردن راه حل کافی است. ولی شخصی که تاپیک را ایجاد کرده، مدام با مطرح کردن جزئیات بیشتری از مشکلش در پی جلب نظرات بیشتر است. نظرات بعدی هم معمولا کمتر حاوی راهکار هستند. چون همه حرفها قبلا زده شده و حرف جدیدی باقی نمانده. بنابراین بیشتر به همدردی پرداخته می شود و به قول مدیر همدردی این تعداد پست و اضافه شدن صفحات تاپیک امر را بر طرف مشتبه می کند که مشکل حاد و غیر قابل درمانی دارد.
7:: عدم کش دادن بی مورد تاپیک ها.
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
سلام رعنا جان
حق داری ناراحت و دلتنگ باشی و راستش باورم نمیشه واقعا سراغی هم ازت نگرفته باشه
کاری غیر سرگرم کردن خودت نمیتونی انجام بدی
صبر داشته باش عزیزم
بازم بیا اینجا درددل کن تا زمان زودتر برات بگذره
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
به نظر من که این آقا کمی خود خواهه. سر و سامان دادن به زندگی و متمرکز کردن افکار که حتما گوشی خاموش کردن و جواب ندادن نداره. تازه کی باورش میشه که یک پسری بره جایی و شش ماه به خانواده اش اونم مادرش مثلا زنگ نزنه. گرفتن سیم کارت دیگر هم که در این دوره زمانه کاری نداره. من نمیگم بری آویزونش بشی که البته فکر می کنم زیاد این کارو کردی که اون به خودش جرات داده این حرف رو به تو بزنه یا گوشی را قطع کنه. من موافق این نیستم هر کس هر کاری خواست بکنه بهش فرصت بدیم. ولی با توجه به اینکه باهاش دوستی و تعهدی به هم ندارید بهش بگو اولا اگه قراره ما با هم ازدواج کنیم من باید بدونم تو کجا هستی و چکار می کنی. بگو اگه این مدت من خواستگاری داشتم یا اتفاقی برام افتاد چگونه به شما خبر بدم یا اینکه اصلا مهم نیست؟ تا اونجایی که من می دانم وقتی کسی رو دوست داری نمیخواهی ازش دور باشی حالا این چه روشیه که تازگیها مد شده نمیدانم.
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
رعنا جان،
این رفتار و درخواست، رفتار یک آدم نرمال نیست.
چرا می خواهی با کسی که اول جوونیش که باید پر از انرژی باشه و نشاط و امید، اینقد افسرده و آشفته است ازدواج کنی؟
این آدم فردا در مقابل مشکلات زندگی، بالا رفتن سن، مسئولیت بچه و همسر و ... می خواد چیکار کنه؟ هر وقت خسته شد می ره مرخصی؟
رعنا جان، سعی کن از این فرصت شش ماهه برای دل کندن استفاده کنی.
به کسی دل ببند که قابل اعتماد باشه. بتونی توی سختی های زندگیت بهش تکیه کنی. نه کسی که هر وقت خسته شد، تنهات بزاره بره هالیدی ...
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
رعنا27 عزیز سلام
دوست عزیز از اینکه میخوام با صراحت صحبت کنم امیدوارم من رو ببخشی و ناراحت نشید...
دوست عزیز keyvan حق دارند اینو بگن چون شما هیچ قدمی برای خودتون بر نمیدارید و فقط
میاید اینجا درد و دل می کنین تا 6 ماه بگدره در حالیکه اگه صحبت های بسیار خوب دوستان و
بخصوص دوست عزیزمون سرافراز رو گوش می کردین و قدمی برمیداشتین تو این 1 ماه
الان کلی جلو بودید تو زندگیتون :72: ...یه لحظه به این فکر کنین که بعد 6 ماه دیگه بر نگرده بعد
میدونین چه بلایی سر احساس شما میاد؟؟؟...
فرصت زندگی کردن تنها 1بار به هر آدمی داده میشه تا از اون نهایت استفاده و لذت رو ببره و
از همه مهمتر خودش رو واسه 1 زندگی جاودانه آماده کنه اونوقت شما دارید بهترین لحظات
زندگی رو با فکر به آدمی که حتی احساس شما واسش مهم نیست دارین از دست میدین..
رعنا جان همه بچه های همدردی مثل من 1 عالمه مشکل دارن اما با توکل به خداوند برای
خودشون شخصیتی مستقل و ستودنی درست کردن...نامزدیم که بهم خورد دعا می کردم
بمیریم اما من الان زنده و سرحالم و یک عالمه برنامه دارم واسه زندگیم.خدا نخواست و نشد
اما زندگی هنوز جریان داره و من حق ندارم فرصتی که 1بار بهم داده شده رو از خودم بگیرم!
میدونم خداوتد مهربانی که بهش توکل کردم حتما باز من رو عاشق میکنه و حتما زندگی
زیباتری واسم تدارک دیده فقط باید کمی صبور باشم و همه چیزو به خودش بسپرم که
بهترین کارگردانه .... یک قدم واسه خودت با راهکارای دوستان و توکل به خدا بردار تا خدا هم
دلتو آروم کنه هم کمکت کنه...اگه صلاح ببینه آقا مهدی گل رو به شما بر می گرذونه :72:
امیدوارم از حرفام دلگیر نشی اما به خاطر خودت این حرفا رو زدم عزیزم چون همدردیم
موفق باشی و خوشبخت
:72:
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
ممنونم از نظرات تمام دوستان
اما شما از كجا ميدونيد من به حرف سرافراز جون گوش نكردم؟
مطمئن باش اگه تا به حال گوش نكرده بودم كه روز و شب نداشتم
به نظر من تو همه يه نقص و ايرادائي هست هيچ كس تو اين دنيا كامل نيست..مگه نه؟
به نظر من مهدي هم يه ايرادائي داره..شايد يكيش همين باشه كه وقتي مسئله يا مشكلي مخصوصا تو زمينه مالي و كاريش واسش پيش مياد خودشو غرق مشكلش ميكنه و دوست داره تنهائي باهاش كنارر بيادو حلش كنه.
شايدم همه هردا اينطورن نميدونم..
اما اونقدر ميشناسمش كه اگه ميخواست رابطمون كات بشه صريح بهم ميگفت..
گفت ازت ميخوام يه مدت تنها باشم..تو حال خودم باشم...داغون بود ازين كه خونوادش از لحاظ مالي هيچ كمك ماثري بهش نكرده بودن..البته پدرش هم يه 5 ماهي ميشه كه فوت شده
شما چه ميدونيد چه جوري داشت جلو چشمام از بيكاري و كم پولي اب ميشد...
بعضي وقتا ميگفت منو ببخش ازينكه نميتونم برات تولد هاي انچناني بگيرم يا كادوهاي خيلي خوب واست بگيرم يا جاهائي ببرمت كه دوست داري..(البته منم هيچ وقت ازش همچين انتظاري نداشتم..خودش يهو ميگفت)
اينارو گفتم كه بگم نرفته كيش تفريحو خوش گذرونيو هاليدي...
بعدشم يعني هيچ جه نميشه دردو دل كرد؟ حتي اينجا؟
دردو دل ادمو اروم ميكنه..همه ما بعضي اوقات به اين لحظه ها نياز داريم...مخصوصا دخترا..
به هر حال ممنونم از راهنمائيهاي همتون...
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
رعنا صبور باش... همینجوری که می ری خوبه. طبیعیه یه موقع هایی اینجوری بشی. آدمیزاده دیگه! نمیشه که خودشو یه جور نگهداره. گاهی بالا گاهی پایین. مهم اینه که برآیندت صعودی باشه.
می خوام ازت که یه کاری رو حتما انجام بدی. اینکه شاد نگه داشتن روحیه ات و انجام کارهای خودت در اولویت باشن. ببین! من هیچ قضاوتی برای برگشتن و یا برنگشتن مهدی نمی کنم چون اون آدم و روحیاتشو نمی شناسم. خودت بهتر می دونی. اما یه چیزو درنظر داشته باش: زمان زندگیتو جوری سپری کن که هر اتفاقی افتاد وقتی برگردی به گذشته ات نگاه می کنی از خودت راضی باشی. منتی هم بر سر کسی نذاری که من بخاطر تو فلان و بهمان کردم... خودت رو در اولویت بذار تا هرگز از کارت پشیمون نشی.
یه نکته دیگه هم هست که من همیشه بهش اعتقاد داشتم. توی تمام روابط احساسی آدم بزرگ و بزرگتر میشه. خودشو بهتر میشناسه و این خیلی خوبه. تو الان حتی میتونی میزان صبر و تحملت رو محک بزنی و اینکه در موقعیتهای ناگوار آیا از پس خودت برمیای یا نه...
همیشه به آینده امیدوار باش اما از واقعیت غافل نشو. بگو هرچه که برای من پیش میاد عین خیر و صلاح هست! اینجوری همیشه آروم میگیری دختر خوب!
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
رعنای عزیز میدونم که روزای سختی داری
من حالتو می فهمم و برای مثال لحظات غروب آفتاب یا اذان مغرب دلم بدجوری واسه عشقم تنگ
میشه اما میشه جز صبوری و احترام به خواست خداوند کاری کرد؟
دل منم الان خیلی گرفته و این طبیعیه
ازین که به حرف های دوستمون سرافراز گوش دادی خوشحالم...امیدوارم که خداوند بهترین ها رو
واسه شما دوست عزیز و آقای مهدی رقم بزنه...به خودش توکل کن که بهت آرامش بده
خوشبخت باشی و موفق
:72:
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
ممنون از همه دوستان و سرافراز جون..
بازم حرفاي تو نميدونم يه جورائي ارومم ميكنه.
گاهي وقتا بهم ميگفت دختر اينقدر عجول نباش..شايد اين بهانه اي شده كه بهم صبر رو ياد بده.
سر اومدنش به تهران گاهي وقتا خيلي بي طاقتي ميكردم.(اخه اونم همش امروز فردا ميكرد خوب..حرسمو درميورد)
بعد ميگفت تو بايد درجه صبر و تحملتو بالا ببري...
چه ميدونم....
1 ماهو نيمش گذشت..بقييشم ميگذره...گفته چند ماه.
منم بيكا نيستم..پياده روي ميرم..سر كار..كلاس ايروبيك...اما با تموم اين حرفا بعضي شبا اونقدر دلم گرفتست كه ارومو بي صدا يكم ............چيك..چيك..چيك...
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
رعنا جون همیشه به تاپیکت سرمیزدم اما چیزی نگفتم ولی دیگه الان دلم نیومد بیخیال بگذرم.
یه چیزایی خواهرانه بهت میگم باید قول بدی ناراحت شی.:46:
منم یه دوست داشتم که اخلاقاش دقیقا مثله شما بود. با یکی از پسرهای دانشگاه دوست شده بودن و باهم تلفنی صحبت میکردن. دوست منم مثله شما بدجوری وابسته به اون پسره شده بود،پسرم انصافا خوش تیپ و قیافه و با روابط اجتماعی خیلی بالایی بود. اینم بگم که حتی دستشونم به هم نخورده بود.
روزی فکر کنم صدبار به هم زنگ میزدندو ....
تا اینکه به دلایلی نامشخص این رابطه از طرف پسر کات شد(البته گفته بود موقتی)
دوست ما هر روز لاغرتر و عصبی تر از دیروزش میشد.
من و اون یکی دوستم هردو واسه فوق قبول شدیم اما اون هنوز در وصال یارش اشک میریخت.
تمام خواستگاراشو به خاطر اون رد میکرد.
دچار افسردگی شدیدی شده بود.
پدر و مادرش بهش شک کرده بودند.ماشین و موبایلشو ازش گرفتند و یک حس بدبینی زیادی در افراد خونوادش بوجود اومده بود.
ما دو تا هم خیلی سعی میکردیم منصرفش کنیم اما همیشه میگفت : نه شما اونو نمیشناسید. خیلی پسر پاکیه. اون عاشق منه. اون با بقیه فرق داره و...........(ما هم از نصیحت کردنش پشیمون برمیگشتیم).
آخرش چی شد؟
پسر ازدواج کرد، فوق هم قبول شد.
حالا چون این دوست ما مونده بود با کلی عیب وایراد. دیگه نه ظاهر خوبی داشت نه بدن سالمی و نه مدرک تحصیلی خوبی و خانواده ای که بدبین شده بودن و تمام امکاناتو ازش گرفته بودند و سعی میکردند هرچی زودتر این دخترشون ازدواج کنه و هر نوع مخالفتی رو مبنی براین میدونستن که دخترشون دلش پیش کس دیگه ایه، بالاخره اونم به ازدواج با شخصی تن داد که اصلا فکرشو هم نمیکرد.
از اون روز تا حالا سه سال میگذره اما هنوز دوست ما داره دارو استفاده میکنه!
هروقت به گذشتش برمیگرده حسرت اون روزای خوش جوونیشو میخوره و این خیلی براش دردناکتر از دردهای جسمیشه.
رعنا جان
شاید شاهزاده شما این طوری نباشه و برگرده پیشت و یه زندگی رویایی باهم داشته باشید(انشا...همین طوره)اما یه کم هم احتمال بده که مثله شاهزاده قصه دوست من باشه،حداقلش اینه که حسرت نمیخوری،چیزی رو از دست نمیدی.
تازه به نظر خودت واقعا اینقدر وابستگی درسته؟ حتی حتی اگه اون شوهرتم باشه غلطه چه برسه به اینکه برای توفعلا یه غریبس.
به حرفام منطقی فکر کن میبینی که حتی ریختن یه قطره اشک و یا یک لحظه فکر کردن به این ماجرا کاری عبث و بیهودس.
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
رعناي عزيز
هركدوم ما به دلايلي در زندگي خودمون انتظار كشيديم.. براي كسي يا چيزي..اون چيزي كه انتظار ما رو به نتيجه ميرسونه صرف انتظار كشيدن نيست. چطور انتظار كشيدن هم هست.براي من هم به هر دليل زماني رسيد كه احساس كردم تو يه سياهچاله فضايي گير افتادم. سياهچاله از نظر فيزيكي مكانيه كه زمان در اون نميگذره.. خصوصيات ديگه هم داره كه بماند..خوب من رسيدم به جايي كه لحظه ها هر كدوم مثه يه قرن ميگذشتن.. و هر روز يه شكنجه بي انتها بود.. البته من روزي 15 ساعت كار هم ميكردم.. اما هنوز زمان نميگذشت..بقراي تمام ساعت هام برنامه ريزي كردم..موسيقي ورزش..مطالعه كه خوب هميشه بوده.. نوشتن..كمك به ديگران سواي ساعات كار..و البته عبادت هاي خاص..امروز تقريبا سيزده سال از اون زمان گذشته ..من اون زمانو سپري كردم اما نه به صورت تاريك.. بلكه پر بار.. امروز عضو يه تيم تقريبا حرفه اي ام..هنوز درس مي خونم( و اميدوارم همه عمرم در حال يادگرفتن باشم)
مي دوني رعنا جان اون برهه از زمان به من چطور انتظار كشيدن رو ياد داد..الان يه مشكل ديگه دارم.. اونقدر سر خودمكو شلوغ كردم كه هميشه از خدا مي خوام شبانه روز 48 ساعت باشه( البته بازم وقت كم ميارم از بس مشغولم!)
از خدا مي خوام به تو سه چيزو ياد بده عزيزم
براي كسي انتظار بكشي كه ارزش تو رو داشته باشه
درست انتظار بكشي
و انتظارتو با بهترين اوقات و اعمال و حس ها و فككر ها پركني.. يادت باشه بابت لحظه هايي كه ميسوزونيم مسئوليما!:72:
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
ممنونم از ملاحت . افتاب همدرد و ليلا جان...
نظراتتون رو خوندم.
همه سعي خودم رو ميكنم....و دعا ميكنم..
براي همه..براي خودم..براي اون
هميشه ميگم خدا جون كمكش كن تو كارش اونقدر موفق باشه كه به تموم آرزوهاي كاريش كه هميشه ميگه خيلي واسم مهمن برسه...
و براي خودم تا بتونم موفقيت هاي جديدي كه به دست ميارم ...شعر هاي بيشتري بگم
بهم قول داده بود از شعرام تا اخر سال 91 يه البوم جديد ميسازه..
آخه من اگه از خود تعريف نباشه يه كوچولو ترانه سرائي ميكنم
و بايد بگم تشويق هاي اون بي تاثير نبوده...چون هميشه ميگه..تو ميتوني رعنا
چقدر حرف زدم..ببخشيد..
اما من اينجا كه ميام واقعا خوب و سر حال و اروم ميشم
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
خب خوشحالم كه يه دوست هنرمند اينجا ميبينم.. براي من نوشتن يه غزل گاهي جلوي ريزش هزاران قطره اشكو گرفته رعناي عزيز!اميدوارم در يه جاي مناسب بلكه در همين تالار شاهد هنرهاي دوستان هم باشيم . چون بي شك يكي از مواردي كه در درمان كردن زخمهاي درون ما جايگاهي ويژه داره و باعث ميشه نه تنها خوب بشيم بلكه دلنوشته هامون مرهم آدمهاي همدرد و در شرايط مشابه باشن همين هنره...سلامت و شادب باشي عزيزكم و.. خوشبخت!:72:
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
سلام رعنا جان
به نظر من این فرصت رو بده و به خواستش احترام بزار،این دوری ها به تداوم بیشتر کمک میکنه و عاقلانه تر میشه تصمیم گرفت
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
سلام رعنای عزیز
امیدوارم حال و روزت رو به راه باشه
نمیدونم چرا گاهی خیلی فکرم مشغولته دوست دارم بدونم مشکلت حل شد به نتیجه خاصی رسیدی یا نه؟
اگه دوست داشتی یه خبر بده امیدوارم هر جا هستی شاد و مشکلت حل شده باشه
-
RE: گفت يه مدت تنهام بذار. مگه ميشه 6 ماه تنهاش بذارم
سلام رعنا جان من يك جند روزي هست كه تابيكتو خوندم خيلي دوست دارم بدونم بعد اين جند ماه راحت تر شدي. منم يكجورايي به بن بست خوردم شايد حرفاي تو بهم كمك كنه. مخصوصا كه خيلي بااحساس بودي و احساسات يكجورايي شبيه اين روزاي منه. مرسي عزيزم