-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
عزیزم
آره این کارشون خیلی بده
انگار از بیکاری میایم اینجا،خب مشکل داریم دیگه، هر وقتم مشکلمون کامل حل بشه خیالشون راحت دیگه نمیایم
رفتارشون یه کم عجیبه
همه سایتها سعی میکنن اعضاشونو جذب کنن، کاربراشونو بالا ببرن ، اینجا میان میزنن تو ذوق کاربر
اقلیما جان
لینک اون بحثو برام میزاری؟
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
http://www.hamdardi.net/thread-17426-page-2.html
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
دوستای خوبم سلام
دیشب همه چی خوب بود، قبل از سریال شبکه سه، داشتم مثل همیشه سر به سر همسرم میزاشتم که یه دفعه اخلاقش عوض شد، انگار من یه اشتباه بزرگ کرده باشم، دیدین از یه نفر متنفرین ولی مجبورین باهاش حرف بزنین چطوری تند و محکم باهاش حرف میزنین؟ دقیقا همونطوری
من خیلی ناراحت شدم، البته گاهی اینطوری میشه، بدون دلیل یه دفعه اخلاقش عوض میشه
این دفعه خیلی فاصله بین این اتفاق طولانیتر شد ، ولی بازم اتفاق افتاد
منم هیچی نگفتم، فقط غصه خوردم، صبحی بلند شدیم دیدم بازم داره ادامه میده، بهش صبح بخیر گفتم، اخلاقمو تغییر ندادم ، موقع بیرون اومدنمون از خونه بغلش کردم بهش گفتم : وقتی با خنده میای خونه یا وقتی تو خونه شادی خیلی بهم انرژی مثبت میدی خیلی خوشحالم ولی بعضی اوقات که مثل دیشب یه دفعه رفتارت تغییر میکنه خیلی غصه میخورم، چی شد؟ چه اتفاقی افتاد؟
یه دفعه داد زد، صبح اول صبح ازم سوال نکن حوصله حرف زدن ندارم
خیلی ناراحت شدم، همیشه ایشون مهمن؟ اینکه چه موقع حوصله حرف زدن دارن؟ اگه امشبم بهش بگم موضوع چیه؟ میگه خوابم میاد، روز تعطیل باشه میگه کار دارم و مثل همیشه از صحبت کردن فرار میکنه
جملات من اشتباه بود؟
من نباید اینو بپرسم؟
مثل یه مترسک باید بشینم هر وقت ایشون دلش خواست اخلاقش برگرده و من فقط بریزم تو خودم و آزارشو تحمل کنم؟
بازم گفتم اشکال نداره
بهش گفتم اگه الآن میزنی بیرون ، با هم بریم، گفت آره دارم میرم
تو آسانسور بهش گفتم بوسم کن، تا اومد بوس کنه گفتم بوس کن که از دلم در بیاد، یه کم بهتر شد
دیگه سر کوچه رسما اخلاقش برگشت و با خوشی خداحافظی کردیم
بعضی اوقات که اینطوری میشه میگه تو به خودت نگیر، بهش میگم وقتی یاد چیزی میفتی که تقصی من نیست، یا مشکلی پیش میاد که من مقصر نیستم چرا فشارشو به من وارد میکنی؟ خب بگو چی شده لااقل من بدونم برای چی رفتارت عوض میشه
اگه من بدونم مثلا فلان قضیه پیش اومده، وقتی اینطوری میکنی خب میفهمم دلیلش چیه، ناراحت نمیشم
ولی بی اثره
هیچی بهم نمیگه، رفتارشم من باید تحمل کنم، دلخوریمم به جهنم، مگه مهمه؟
من نمیدونم این مشکلو چطور باید حل کنم؟
تو رفتارم چه اشکالاتی بود؟
:302:
خواهرم
آفرين... داري خوب پيش ميري! آفرين!
استفاده به موقع از جملات "من" كردي... وقتي گفتي:
وقتی با خنده میای خونه یا وقتی تو خونه شادی خیلی بهم انرژی مثبت میدی خیلی خوشحالم ولی بعضی اوقات که مثل دیشب یه دفعه رفتارت تغییر میکنه خیلی غصه میخورم،
اما بعدش اضافيه!!!
جاهاييكه با قرمز برات گذاشتم... خطاست! و جاهايي كه با سبز! جاي تحصين داره
ببين هميشه مشكل تو نيست كه اون ناراحت شده... ايشون هم آدمه! ناراحت مي شه... اون مواقع بايد آرومش بگذاري و بذاري يه مدتي سكوت كنه! مي دوني با شما فرق مي كنه...
يه بار ديگه گفتم/ بازم مي گم: احسان خواجه اميري يه ترانه داره كه نمي دونم سروده كيه... ميگه: مرد براي هضم دلتنگيهاش... گريه نمي كنه! قدم مي زنه...
اين جور مواقع بايد محيطش رو آروم كني... يه نيم ساعت تا يه ساعتي بهش گير ندي... بر مي گرده... خيلي سريع بر مي گرده!
در هر صورت آفرين
اميدوارم همواره خوش باشي
سوالي بود بپرس..
تمرينات يادت نره..
آداب گفتگو رو شروع كردي و خيلي خوشحالم
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
جناب SCi سلام
ممنونم، شما با صحبتهاتون آرومم میکنین و بهم امید میدین
راستش همش فکر میکنم همه چیز دوباره خراب شده یا اشتباهاتم زیاد شده، ولی وقتی برام مینویسین احساس میکنم میتونم همه چی رو درست کنم، واقعا ممنون
راستش دیشب هم دوباره همونطوری بود، منم بهش اهمیت ندادم، رفتم سراغ کارهای خودم، دلم گرفته بود، احساس کردم با کاراش سعی میکنه منو تست کنه ببینه میخوام تلافی کنم یا نه؟ منم جوابشو میدادم، آروم میشد
صبحم که بلند شد باز همونطوری بود، ولی یه کم شروع کرد به صحبت و دیگه تا سر کوچه که با هم بودیم باز همه چیز روبراه شد
نمیدونم درسته امشب بهش بگم اینطور مواقع اذیت میشم یا نه؟
چه جملاتی بهتره به کار ببرم؟
ممنون
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
فكر نمي كنم لزومي داشته باشه بهش بگيد... چون اين رفتار رو بايد بپذيريد... ببينيد ايشون از شما الزاما ناراحت نيست! و نمي خواد شما رو ناراحت كنه... فقط شايد به دليل طبيعتش گاهي ترجيح مي ده تنها باشه... مثل اين مي مونه كه ايشون بياد به شما بگه شميم! وقتي ناراحتي و دوست داري باهام حرف بزني... اصلا احساس خوبي ندارم!
خب شما هم وقتي ايشون ناراحته، سكوت كنيد... و سعي كنيد محيط رو براش آروم كنيد و دركش كنيد! و ناراحت نشيد...
سوالي بود بپرسيد و موفق باشيد
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم جان همسرت بهتر شده؟
مشکلت برطرف شده؟
غار تنهایی رو میگم:46:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام اقلیما جان
آره خیلی خوب شد، این دو روز خیلی خوب بودیم، هرچند خستگی این مهمونیهای افطاری واقعا اذیتمون کرد ولی با هم خوب بودیم
راستش 29مرداد دومین سالگرد نامزدیمونه، هر روز دارین مرور میکنیم که دوسال پیش تو این روزا چه اتفاقهایی افتاده بوده، خوشحالم که همسرم هم یادشه
البته کلا مناسبتهایی که مال خودمونه براش از همه چی مهمتره
یه موردی هست
میدونم باید و باید این روزو جشن بگیریم، و میگیریم، چون هم من برام مهمه و هم برای همسرم
ولی مشکلی که هست افتاده تو شب قدر
چکار کنم؟
تو این شب رابطمون با هم مشکل داره ؟
نباید جشن بگیریم؟ منظورم از جشن گرفتن هدیه برای هم و دیدن عکسامونه، حالا موزیک نمیزاریم
ولی میخوام بدونم اگه منجر به رابطه بشه گناهه یا نه؟
ببخشید اینجا میپرسما، ولی کس دیگه ای رو ندارم که باهاش راحت مطرح کنم
ممنون میشم اگه حکمشو بگین:72:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام شمیم عزیز
مبارکه :227::227::227:
نباید جشن بگیریم؟ منظورم از جشن گرفتن هدیه برای هم و دیدن عکسامونه، حالا موزیک نمیزاریم
ای چیزا به نظر من ایرادی نداره شما نمی خواین که کاری کنید که فقط می خواین با یادآوری روزهای خوش گذشته تون ساعات خوبی رو باهم داشته باشید و عشق و محبت رو بین خودتون بیشتر کنید
رابطه رو نمی دونم ولی تو اینترنت یه search کنی می فهمی
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام اقلیما جونم، خوبی؟ منتظرت بودم
مرسی گلم
آره به نظر خودمم مشکلی نداره، البته اگرم کسی بگه مشکل داره ما کار خودمونو میکنیم :311:
فقط در مورد رابطش موندم
من مقلد آیت ا... مکارم شیرازیم، دیروز سایتشون باز نمیشد، ولی امروز رفتم یه استفتاء ارسال کردم، البته اگه به موقع جواب بدن و بعد از جشن ایمیل نزنن ، هههههههههه
تو سایتا که میگردم، اکثرا نوشتن اگه ترس از به گناه افتادن همسر باشه مشکلی نداره
چی بگم
به نظر من که اشکالی نداره چون عمدا بخاطر 19 رمضان که نمیخوایم رابطه داشته باشیم، یه رابطه بر پایه عشق و علاقست
بازم میگردم
تو چه خبر؟
خوبی؟:46:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام
خوبم ولی یه کم خراب کردم تو تایپکم تعریف کردم چی شد
آره عزیزم منم به نظرم نباید مشکلی داشته باشه
ما هم قبلا تجربه اش رو داشتم:46:
ولی الان یه کم مقید تر شدیم اوایل اینطوری نبود
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام دوستای خوبم
خوبین؟
من اصلا خوب نیستم
دیشب داشتم با گوشی شوهرم بازی میکردم، چون میدونم نزدیک نامزدیمون اون حیوون خیابونی که شوهرم باهاش دوست بود، هنوز تو زندگیم بود، همش حساسم ببینم این چند روزه چیزی میبینم یا نه، رفتم تو تماسهاش دیدم اون آشغال باهاش تماس گرفته
اعصابم ریخت به هم
اصلا حالم خوب نیست
از وقتی اسم نحسشو دیدم ریختم به هم، یه کم تو ظاهرم مشخص شد، ولی با تمرین تنفس نزاشتم شوهرم از عذابی که دارم میکشم چیزی بفهمه، ولی سر سریالها همش اشک میریختم و معدم درد گرفته بود
صبح خیلی بد از خواب بیدار شدم
وقتی این چیزا رو میبینم از شوهرم متنفر میشم، اصلا دلم نمیخواد هیچکاری کنم،انگیزمو از دست دادم، شکی که داشت از بین میرفت دوباره مثل قبل شدید شد، تمام برنامه هایی که برای سالگردمون داشتم از ذهنم بیرون رفته، اشتیاقمو از دست دادم، صبح که میخواستم باهاش خداحافظی کنم برعکس هر روز که باعشق میبوسیدمش، با اکراه بوسیدمش
تو رو خدا بگین چکار کنم؟
دلم میخواد چند روز مرخصی بگیرم بیفتم دنبال شوهرم ببینم اون حیوون تو زندگیم چه غلطی داره میکنه
حالم داره به هم میخوره از این دخترایی که اینقدر ارزونن ، اینقدر حیوونن که تأهل رو درک نمیکنن
تو ذهنم وقتی چشممو میبندم تصور میکنم یه جایی دیدمش ، با تمام وجودم بهش توهین میکنم و میزنمش،
همش دروغه، خدا دروغه، وعده هاشم دروغه
تو تمام زندگیم، تو مجردیم حاضر نشدم با کسی باشم برای اینکه به خدا اعتماد کردم که گفته بود از هر دست بدین از همون دست میگیرین، حتی با هیچ پسری بگو بخند نداشتم، حالا باید برای وفاداری که حداقل چیز تو زندگی مشترکه اینطوری دست و پا بزنم و داغون شم
دوباره شدم مثل قبل
همون ناراحتی، افسردگی، درد بدنی، و بی انگیزگی
داشت همه چیز درست میشد
ولی انگار...
:302:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام شمیم جان
عزیزم اول اینکه باید آرامش خودتو حفظ کنی و سعی کنی زحمت هایی که کشیدی هدر نره
دوم خدا مهربونه که بهت کمک کرده زندگیت اینقدر آروم و قشنگ بشه
سوم مقصر شوهرت نیست که اونو سرزنش میکنی مقصر اون خانومه است که متاسفانه هیچ شعوری نداره پس اینو باور کن که همسرت هیچ تقصیری نداره
سوال
تو این مدت مگه باهم تماسی داشتن؟
مگه باهم حرف می زنند؟
چرا این چند روزه که نزدیک سالگرد ازدواجتونه حساس شدی
یه کم بیشتر بگو
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
همسرم نمیدونه من اطلاع دارم
راستش همسرم همه چی رو پاک میکنه، هم اس ام اسا رو هم تماسها رو
فکر کنم دیشب یادش رفته بوده
میترسم اگه بدونه من اسم اون افریطه رو میدونم عوضش کنه، هرچند شمارشو دارم
بهش چیزی نگفتم
اقلیما جان
از کجا بدونم همسرم باهاش تماس نگرفته، از کجا بدونم اس نداده که اون زنگ بزنه؟
از همه مهمتر اصلا اون زنگ زده، شوهر من چرا جوابش نکرده؟
چرا بعد از دوسال هنوز باید این مسائل تو زندگیم باشه؟
به خدا دورو ورم هستند دخترایی که با چند نفر همزمان بودن، ولی حالا شوهراشون براشون میمیرن و به هیچکس هم نگاه نمیکنن
همش فکر میکنم اگه منم اونطوری بودم شاید شوهرم از ترس اینکه منم کارشو تکرار کنم بیشتر حواسشو جمع میکرد، اما حالا که ایمان داره محاله با کسی باشم، اینقدر راحت رابطه هاشو حفظ کرده
این تنها چیزیه که میتونه منو داغون کنه و میتونه حتی تا پای طلاق منو ببره
هرچیزی رو میتونم تحمل کنم که میبینی دارم تحمل میکنم و تلاش کنم درست بشه الا این یکی
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم جان هیچ وقت پیش داوری نکن
خدا میگه برای مجرم کردن یه مسلمان هفتاد تا دلیل بیار که اونو بی تقصیر جلوه بده و اگر دیگه دلیلی نداشتی اونو مقصر بدون پس فکرای بد و از سرت دور کن
شمیم خیلی خوب کاری کردی که نذاشتی بفهمه
یه جوری باید با خودش حرف بزنی ولی فعلا صبر کن ببینیم کارشناسا چی میگن
مطمئن باش قضیه اون طوری که تو فکر می کنی
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
خدا کنه اقلیما جون
من با این مشکل تا نابودی کامل هم میرم
دعا کن واقعا چیزی نباشه، ولی مـتأسفانه همسر من هیچ دلیلی نمیبینه که اگه بهش زنگی میزنن بخواد شوخی نکنه و گرم نگیره
فکر میکردم همه چیز از زندگیم پاک شده ولی این اتفاق باعث شد حس کنم من تو بیخبری بودم نه اینکه مشکل حل شده
خدا کنه جناب SCi زود بیان بهم بگن چکار کنم
دیشب میخواستم بیام بنویسم، اینقدر داغون بودم، ولی نشد، اینقدر معدم درد میکرد که نتونستم از جام بلند شم
بغض داشت خفم میکرد
خیلی سخته وقتی احساس میکنی بهت خیانت شده یه جوری رفتار کنی که انگار هنوز عاشقی
:302:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
واي... چه ذهن سطحي پر كاري!!!!! فقط جهت توجه شميم عزيز مي گم كه پست هاي بالا رو ذهن سطحي و منتقد درون شميم زده.. نه معلم اخلاق مدار ايشون!
چرا اينقدر به هم ريختي... چيزي نشده!!!!! حتما الان مي گي ديدم تو گوشيش... با اون ارتباط داره... بعد مي گي چيزي نشده!؟!؟ اسمش خيانته!!!
نه عزيزم! نه خواهرم... هيچ اتفاقي نيوفتاده... تا الانم رفتارت خيلي خوب بوده... حالا دو تا كار كن:
1. هيجان زده نشو!!! مساله رو خوب نگاه كن ببين داستان چقدر پيچيده است... يكي به همسرت زنگ زده! يه خانوم كه تو مي شناسيش و به قول خودت اون افربطه ... هيولا! و تو اصلا نمي دوني همسرت چي جوابش رو داده... اما ذهن سطحيت داره تند تند مي گه! آره.. باهاش گرم گرفته! با هم كلي هم خنديدن! آره... قرار هم گذاشتن! اصلا شوهرت گفته كه زنگ بزن!!! اس داده كه زنگ بزنه بهش... اما اينها هيچ كدوم حقيقت داستان نيست! مي تونسته اينطور هم نباشه... اون خانوم زنگ زده و ايشون هم هم يه جواب كوتاه داده و تمام... هر چند اين نوع رفتار رو قبول نمي كنيم!
و به نظرم بايد براي اينكه چرا پاسخگوي ايشون بودند از ايشون سوال كنيد و جواب رو بشنويد و البته قبول كنيد و اعتماد كنيد
2. پس آرامش خودت رو حفظ كن... حتما تمريناتت رو انجام بده
بعد امشب كه ايشون رو ديدي خيلي ساده و راحت نه در قالبهاي مبهم، كم محلي، حتما ازش سوال كن
بگو ديشب كه اتفاقي با موبايلت بازي مي كردم... متوجه اين شدم كه اون خانوم ( از الفاظ بد استفاده نكنو خواهش مي كنم صبور باش) باهات تماس گرفته... از اين موضوع از ديشب تا حالا خيلي احساس بدي دارم و نمي خوام اين احساس بدم بياد تو زندگيم... مي توني برام كمي توضيح بدي؟
نگران هيچ چيزي نباش... همش هم نگو خيانت!!! به اين مي گن تماس تلفني! نه خيانت... آهاي! ذهن سطحي شميم!!!! خانوم منتقد دورني شميم!!!! آروم!!!! استپ لطفا! شميم مي خواد استراحت كنه و فكر كنه!!!
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
جناب SCi ممنون
ولی من نمیتونم بهش بگم، چون اصلا خبر نداره من میشناسمش، من خیلی اتفاقی از تو ایمیلش فهمیدم فامیلی این عوضی چیه و تو گوشیش تونستم اسمشو پیدا کنم، همون دوران عقدمون که حساس شده بودم بازم برای اطمینان که شماره خود عوضیشه، از تلفن عمومی زنگ زدم و دیدم یه خانمه، مطمئن شدم شماره خودشه
بعد میدیدم که تو میس کالها یا تماسهاش شمارش هست، یکی دوبارم اس ام اساشونو خوندم
ولی چند ماهی هیچ خبری نبود
فکر کردم رفته، فکر کردم اینقدر شعور داره که از زندگیم بره کنار، حالا نمیدونم تقصیر کیه؟ شوهرم دوباره شروع کرده یا اون هیولا، ولی مهم اینه که همسرم چه شروع کننده باشه چه ادامه دهنده از نظر من خائنه
من نمیتونم فکر کنم چیز مهمی نبوده، چون میدونم که بوده، و اصولا اگه تماس مهمی نباشه که مشکلی نیست ولی اگه واقعا چیزی باشه نمیخوم مثل احمقها خودمو به اون راه بزنم
من اول صحبتهام گفتم
نمیتونم باهاش صحبت کنم چون براش کاری نداره که اس ها یا تماسها رو پاک کنه، یعنی تنها راهی که گاهی بتونم اینطوری متوجه بشم رو از دست میدم
بارها به دلم افتاده یه پیک استخدام کنم بگم مثلا دوسه روز شوهرمو تعقیب کنه، ولی میترسم خود اون پیک برام دردسر بشه، خودمم بلد نیستم تعقیبش کنم، مثلا در طول روز ممکنه یکی دوساعت بره بیرون، من تمام مدت باید تو خیابون وایستم تو آفتاب و مرخصی بگیرم و معلوم نیست تو اون روز قراری باشه یا نه
واقعا نمیدونم باید چکار کنم، ولی نمیتونم بی تفاوت باشم یا خودمو با افکار مثبت گول بزنم
نمیخوام مثل زنهایی باشم که درگیر خیانت همسرشونن ولی بی خبرن
بدتر از همه اینکه تو شرکتمون متوجه یه رابطه کثیف بین دوتا از همکارام شدم، تو همسایگیمون یه مرد عوضی هست که خونه رو اجاره کرده بدون اینکه همسرش بدونه و چند وقت یکبار با دوست دخترش میان اونجا، از شانس خوب من همه اینا رو منم میبینم
حالا
احساس میکنم شوهر منم یکی مثل ایناست، حالم بد میشه وقتی حس میکنم دستی که تو دست منه، تو دستای دیگه هم هست، لبی که به من میخنده به خیلیا میخنده، و ...
حالم بد میشه
احساس بدی دارم
نمیتونم بی تفاوت باشم
لطفا بهم مسکن ندین، بگین چکار کنم؟
چطوری میتونم اگه چیزی هست مچ بگیرم؟
یا اگه نیست بهم ثابت بشه؟
آیا وسیله ضبط کننده کوچیکی هست که بتونم تو لباس شوهرم کار بزارم؟ واقعا میخوام بدونم بیرون از صبح تا شب کجا میره ، چطوری صحبت میکنه؟ چطوری برخورد میکنه؟ با کیا میره و میاد؟
تا بهم ثابت نشه نمیتونم آروم بشم
امروز از صبح تو شکمم احساس سوزش دارم
اصلا حالم خوب نیست
بغض هم داره خفم میکنه
نمیتونم سرکارم بمونم
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم نو رو خدا اینقدر پیش داوری نکن
stop
به خدا اینطوری نیست که داری برای خودت میبافی این یه سوء تفاهمه داده هات به نظر من برای این نتیجه گیری بزرگ خیلی خیلی کمه همش ذهن سطحیطه که داره می بافه
قبل از اینکه هر کاری بکنی باید ذهن سطحی رو خاموش کنی دختر
با این افکار دست به هر کاری بزنی خراب می کنی
تمرین تنفس کن
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
مرسی اقلیما جان
شاید اگه اون پیشینه، اون عکسها و فیلمها رو ندیده بودم به صحبتهاتون فکر میکردم ولی متأسفانه من چیزایی رو دیدم که نباید میدیدم، حالا همه اونا از جلو چشمم رد میشه، اون عوضی هیچ باکی از هیچ کاری نداره
اینو از قیافه نحسش میشد فهمید
تمام افطارها دعا میکنم خدا بدترینها رو سرش بیاره، که البته خدایی که منو با اون همه پاکی و دوری از رابطه ای که شاید مثل همه دخترها میتونستم داشته باشم، به این روز انداخته بعید بدونم بلایی سر این ولگرد بیاره
خیلی حالم بده
اصلا نمیتونم درست فکر کنم
میخوام تو این چند روز روزی چند بار به بهانه های مختلف بهش زنگ بزنم، ببینم سرکاره یا نه
خیلی کلافم
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم فعلا فقط خودتو آروم کن
تنها راه حلت حرف زدن درست و منطقی و با آرامش با همسرته و پرسیدن دلیل کارش اینطوری فقط خودتو عذاب میدی
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شميم!
آروم خواهر گلم...
نترس!!!! درست فكر كن...
اصلا فرض رو مي گيريم كه همه فرضيات شما درست باشه...!!!!! راهش اينه كه خودت رو داغون كني؟!!؟ بايد انرژي داشته باشي... بلند شو موقعيتت رو تغيير بده... زنگ بزن به شوهرت!
به هيچ وجه شوهرت رو با افراد بد مقايسه نكن... به هيچ وجه نذار تو دلت يه موضوع بد اينقدر تكرار بشه... اين هجوم ذهن سطحي دو سه ساعت ديگه تو رو از پا در مياره... آرام باش!
درست فكر كن...
يه سوال به نظرت! مي خوام خوب فكر كني... بدون هيجان! تو به من بگو چي كي كار كنيم... به نظرت چند تا راهكار سازگار و مساله مدار به ذهنت مي رسه...
بيا يه طوفان فكري را ه بندازيم... برام بنويس هر چي راه حل بلدي رو بنويس...
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
ببين شميم اينجور خانم ها (همون افريطه را مي گم.) معمولا خودشون تا مدت ها دست از سر مردها برنمي دارند. شايد تقصير شوهرت نباشه. شايد اون خانم دست از سرش برنمي داره.:305:
ببين اگه اشتباه كني و دوباره همه چيز را خراب كني. انگار خودت با دست خودت شوهرت را هل دادي به سمت اون.:305:
خواهش مي كنم منطقي فكر كن و سپس رفتار كن.:305:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
راههایی که به نظرم میرسه یا عملی نیست یا به تنهایی نمیتونم انجام بدم
من ازدواج کردم چون فکر میکردم خوشبخت میشم و به آرامش میرسم
حالا با موقعیتی مواجه شدم که هرچی بدی میبینم میشه زائیده ذهنم و هر اتفاقی هم میفته میشه دلیل رفتار خودم
حاضرم هرکاری برای زندگیم بکنم، خودتون شاهد بودین چقدر تلاش کردم و چقدر از موفقیتهام خوشحال بودم
ولی این یکی ازم بر نمیاد
یه ساعت مرخصی گرفتم ، اومدم خونه، فقط دارم گریه میکنم که شاید اروم شم
خستم
هنوز یکسال نشده اینهمه بوی خیانت میاد
تاپیکای دیگه با داشتن بچه شکایت از خیانت میکنن
من نمیخوام با یه بچه بوی خیانتو نزدیکتر حس کنم
نمیتونم باهاش کنار بیام
شما بگین من چکار کنم؟
دلم میخواد برم دنبالش اگه چیز هست یا نیست بهم ثابت بشه ، نه میخوام با فکر منفی راجع بهش فکر کنم نه الکی مثبت اندیش باشم
میخوام واقعیتو بدونم
ولی نمیتونم باهاش مطرح کنم بخاطر چیزایی که گفتم
چیزی که الآن به ذهنم میرسه اینه که بهش بگم یاد اون تلفن افتادم، اینکه فکر میکنم دوسال پیش تو این روزا که در شرف نامزدی بودیم کسی باهات بوده داغونم میکنه
که البته اگرم بگین راه خوبیه، باز برمیگرده میگه اون یه مزاحم بوده که خواسته منو پیشت خراب کنه
نمیدونم
سرم درد میکنه
چرا اینطوری شد؟:302:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
باشه شميم شايد 99 درصد فكر تو در مورد شوهرت و اون زن درست باشه اما يك درصد هم احتمال بده اون فكرهايي كه توي سرته اشتباهه. و به خاطر همون يك درصد عجله نكن.:305:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم شایدم نگه چرا ذهن خونی می کنی آخه؟
در ضمن چرا مشکلات این و اونو به خودتون نسبت میدی همسایه و همکارو ..............
بشین با خودت خلوت کن الانم که خونه ای خیلی خوبه به نظر من فقط و فقط باید باهاش حرف بزنی همین....
حرفاتو جمع و جور کنی ببین با شناختی که ازش داری چی بگی بهتره
شمیم تو باید به همسرتم فرصت توضیح بدی فرصت بدی تا از خودش دفاع کنه
مثل قاضی شدی که برای متهمی که بی خبره داری حکم صادر میکنی
موضوع چیز دیگه ایه که نمی دونی
شاید دیروز گوشی رو برداشته بهش گفته که دیگه بهش زنگ نزنه و مزاحمش نشه
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شميم منم با اقليما موافقم شايد به اون زن گفته ديگه مزاحم اش نشه. (يك درصد احتمال بده)
ببين اينجور زن هاي هرزه به راحتي دست از سر مردها برنمي دارند. :305:
شايد اون زنگ مي زنه شايد اون مي خواد كشش بده. :305: (يك درصد احتمال بده اينجوري باشه)
پس اينجا تو بايد مديريت كني و به اون زن هرزه ميدون ندي. :305:
زود قضاوت نكن عزيزم.:305:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شميم، خواهرم،
همه نوشته هاي شما رو خوندم... كمي آرام باشيد! تنها نيستيد...
هيچ اتفاقي هم نيافتاده... هيچ چيزي ثابت نشده!!! ببين اين ذهن سطحي داره تو رو تا كجا مي بره... خودت رو رها كردي دستش تا كجا؟!؟! داري با خودت چي كار مي كني!؟! اصلا فكر كن آره... خيانت كرده! شما متوجه شدي... تمومش مي كني!!!! همين.. اما بي دليل كه نمي شه! مي شه؟!؟!
دو تا راهكار منطقي داري:
1. اصلا فكر كني اتفاقي نيوفتاده... كاملا آروم باشي و من بعد حواست بيشتر بهش باشه...ديگه هم خود خوري نكني!
2. كل چيزايي كه مي دوني رو بهش بگي و بگي اين داستان موجب ناراحتي من شده و برام روشنش كن... همين! مرگ يه بار شيون هم يه بار!!! اين كه نمي توني بهش بگي رو رهم رها كن... ديگه هم تجسس نكن! اون ذهن سطحي تو رو تا بيچاره نكنه دست بردار نيست! آروم باش
اگر از من مي شنوي
اگر رابطه قويي و عمدي وجود داشت مطمئن باش اونقدر حواسش بود كه اون تلفن رو پاك كنه... چون اين كار رو اگر يه نفر هر دفعه بكنه! اونم يه مرد هيچ وقت يادش نمي ره و عمرا بذاره زنش با موبايلش بازي كنه...پس مطمئن باش چيزي نيست! از هوش زنانه ات براي تفسير كارهاي يه مرد استفاده نكن... باور كن اون مثل تو فكر نمي كنه!
اصلا لازم نيست بري دنبالش.. الانم پاشو برو سر كارت... با انرژي... گريه كه مشكلي رو حل نمي كنه خواهرم!
برو و شب بشين با ايشون صحبت كن و بگو من اتفاقي با اين مسائل برخورد كردم... حالا كه اينها رو كنار هم مي ذارم نگران زنديگمون مي شم و حاضرم هر حمايتي از تو بكنم كه مشكلي پيش نياد... برام روشن كن موضوع رو!
اصلا هم مهم نيست شوهرت چه فكري مي كنه... تلفني هم بهش چيزي نگو! حضوري... محكم! و بعد از اينكه توضيح داد ديگه فكر بدي نكن!
آفرين... پاشو صورتت رو يه آب بزن! زندگي از اين داستانها زياد داره...
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
اگر رابطه قويي و عمدي وجود داشت مطمئن باش اونقدر حواسش بود كه اون تلفن رو پاك كنه... چون اين كار رو اگر يه نفر هر دفعه بكنه! اونم يه مرد هيچ وقت يادش نمي ره و عمرا بذاره زنش با موبايلش بازي كنه...پس مطمئن باش چيزي نيست!
شميم عزيز رو اين جمله جناب دانشمند فكر كن عزيزم. :305:منم با نظر جناب دانشمند موافقم.:305:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام دوستان
از همتون ممنون که تنهام نزاشتین
واقعا داشتم داغون میشدم
حالا خیلی بهترم، خیلی خوشحالم جایی رو دارم که بتونم با دوستانم صحبت کنم و آرومم کنن
جناب SCi
من سعی میکنم بازم تحمل کنم، نمیتونم باهاش صحبت کنم چون آدمیه که یه دفعه بر میگرده میگه آره هست، حالا میخوای چکار کنی؟
مثلا وقتی بهش میگم فکر میکنم بهم اهمیت نمیدی، یا هر گله دیگه ای که دارم فقط یه جمله بلده جواب بده:
من هیچی بهت نمیگم، مطمئن باش همونی که فکر میکنی درسته
بارها بهش میگم این حرفت یعنی چی؟ من دارم میگم اینطوری احساس میکنم حالا یا احساسم درسته که باید بشینیم حلش کنیم یا نادرسته که باید بهم بگی تا فراموشش کنم
ولی میگه نه
هرطور فکر میکنی همون درسته،
حالا سر همچین مسئله ای که اصلا نمیتونم با این حرفش کنار بیام
فقط برام دعا کنین چیز بدی بهم ثابت نشه چون در اون صورت حتی یک ثانیه هم نمیتونم باهاش بمونم
لیلا جان، اقلیما جان
واقعا ممنونم که برام نوشتین
راستش پیاده اومدم تا شرکت، اصلا حالم خوب نبود
ولی وقتی اومد دیدم تنهام نزاشتین یه انرژی دوباره گرفتم
از همتون ممنون
تو رو خدا منو سر افطار و سحر دعا کنین
ازتون خواهش میکنم
دلاتون پاکه ، مطمئنم که مستجاب میشه
:72:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شميم جون من امشب برات خيلي دعا مي كنم. :43::43::46::46:
فقط تو را خدا تو هم آروم باش و تا مطمئن نشدي هيچ كار غير معقولي انجام نده. :305:
پيشداوري نكن و با پيشداوري ات همه چيز را خراب نكن. خواهش مي كنم.:305:
مطمئنم فردا با لب خندون مي ياي و چيزهاي خوب برامون تعريف مي كني.:227::227:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام خواهرم،
پس اين موضوع رو سركوب نكنيد و صورت مساله رو پاك نكنيد... اگر تصميمتون اينه كه فعلا چيزي نگيد خيلي خوبه! بذاريد اوضاع روانيتون آروم بشه... اون وقت خيلي بهتر مي تونيد تصميم بگيريد... من مطمئن هستم كه موضوع مهمي نبوده و هر چي هست مربوط به گذشته است... رفتارهاي شوهر شما نشون دهنده خيانت نيست... پس شما هم شك نكنيد!
مثلا ايشون موبايلش همش تو دستشه!؟ داره به اون خانوم اس ام مي ده... يا مراقب گوشيشه؟ يا ايميلش رو نمي ذاره ببينيد... شك چيز بديه! وقتي مي اد همه زندگي آدم رو پر مي كنه و خواب و خوراك رو ازت مي گيره... ذهن سطحي در شك فعال نمي شه! مي شه يه بچه شيطون هايپر اكتيو كه آنچنان پر شتاب به سمت شيشه مي ره كه دلت مي ريزه... نذار اين بچه شيطنت كنه! آرومش كن و براش يه مادر خوب باش... ذهن سطحيت رو مي گم!
بذار اون حكيم دانايي كه در ذهنت هست و خيلي آروم حرف مي زنه... صحبت كنه ببين چي مي گه! ببين چه راهكارهايي مي ده... كار خوبي كردي كه پياده روي كردي... اگر روزه نيستي! حتما آب بخور... آب خيلي خوبه! اگرم روزه اي كه قبول باشه... يكم قرآن بخون بويژه ترجمه اش رو...و تمرين تنفس كن!
نترس... تنهاي نيستي!
فكر بد نكن!
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
چشم جناب SCi
مرسی که تنهام نمیزارین
به خدا اگه این سایت نبود اگه شماها رو پیدا نکرده بودم، مطمئنم تا حالا زندگیمو خراب کرده بودم
خیلی سخته
نمیدونم چرا این چیزا تو زندگیم پیش میاد
من هرکاری میکنم که همسرم راحت باشه، برخلاف اون که تو هر چیزی راحتی خودشو در نظر میگیره بعد منو همراه میکنه، حالا اون وفاداری میبینه و من مشکوک به دیدن خیانتم
این رسم کجاست؟
باشه
من دیگه بهش فکر نمیکنم
سعی میکنم تا مطمئن نشدم دیگه این قدر به خودم فشار نیارم، البته امیدوارم موفق باشم
ولی تو رو خدا برام دعا کنین
تو این ساعتها برام دعا کنین
دعا کنین هیچی نباشه
دعا کنین تمام آدمها ، چه زن چه مرد که پاشون تو زندگی دیگران هست اونقدر بدبخت بشن که از شدت گرفتاری و بدبختی فرصت نکنن به هرزگیشون ادامه بدن
از همه چی ممنون
جناب SCi ، اقلیمای عزیزم، لیلا جان
از اینکه امروز تنهام نزاشتین واقعا ممنون
:72:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
عزیزم نمی دونم مظرح کردن قضیه خودم کمکت می کنه یا نه اما منم موقع نامزدیم یک خواستگاری داشتم که دائم باهام تماس میگرفت یا ایمیل می زد و مزاحمم می شد. اوایل که به همسرم گفتم عکس العملش خوب بود ولی تو دعواها یک دفعه به رخم می کشید . برای همینم دیگه بهش نمی گفتم. راستش اون اقا بعد از 5 سال از ازدواجمون باز هم با من تماس می گیره ولی من جوابش رو نمی دم.
می خوام بگم اگر اون خانم با همسرت تماس میگیره این دلیل نمی شه که همسرت هم با این خانم رابطه داره. بعضی ها ذهنشون مریضه و اصلا نمی فهمن تعهد یک مرد یا زن متاهل یعنی چی.
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
دلجوی عزیز ممنون
میگم متأسفانه من چیزایی دیدم و خوندم که کمتر میتونم این فکرو بکنم که همسرم بهش جواب رد میده
شاید اتفاق خاصی نیفته ولی از نظر من حتی صحبت کردن و بگو بخند و سربه سر گذاشتنش با اون عوضی ، خیانته
نمیدونم
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام شمیم جان
خوبی
باهاش اصلا حرف نزدی؟
چی کار کردی؟
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
دیشب عادی رفتار کردم، البته همسرم اومد خونه دیدم لباس هر روز تنش نیست و عوضش کرده بود
یه لحظه جا خوردم، دوباره داشتم به هم میریختم، ولی به صحبتهای شما فکر کردم و سعی کردم خودمو کنترل کنم
تو گوشیش چیز خاصی پیدا نکردم، البته امیدوارم اصلا وجود نداشته باشه تا اینکه پاک شده باشه و من ندیده باشم
خیلی حالم بده
میدونین همسرم بعضی وقتا کارایی میکنه که قضیه دلخوری پیش نمیاد، قضیه زیرسوال رفتن اساسی ترین مسائل زندگی پیش میاد
مثل همین قضیه که از یه اس ام اس یا تماس بالاتره، میتونه قضیه یه رابطه پنهانی و زیر سوال رفتن وفاداری باشه
یا بیرون رفتنمون با خواهر زادش که یه لبی با مشروب تر کرد، فقط قضیه خوردن مشروب نبود، ادعاهاش و خودداریش زیر سوال رفت، یعنی هر ادعایی بابت پاک بودنش میکنه حس میکنم دروغ میگه یا میترسم اگه هرچیزی تو جمع بهش تعارف کنن بخاطر رعایت ادب یا کم نیاوردن میپذیره
میبینین
من نمیدونم درست فکر میکنم یا نه ولی همیشه تو زندگیم اعتقاد داشتم وقتی ادم یکبار کاری رو انجام بده دیگه حق نداره ادعا کنه اون کارو قبول نداره، خود من اگه یکبار بی حجاب تو مجلسی شرکت کنم دیگه به خودم حق نمیدم بگم باحجابم،
خیلی سخت بود با وجود ضربه ای که خوردم دیشب عاشقانه رفتار کردم
نمیخوام تنفر و بی اعتمادی خونمونو پر کنه، ولی این ضربه ها اگه چند بار تکرار شه دیگه همه چیزو از دست من خارج میکنه
برام دعا کنین:72:
سلام اقلیما جان
نه صحبت نکردم
اصلی ترین دلیلش اینه که اگه صحبت کنم از این به بعد هیچ علامتی برام باقی نمیزاره و نمیخوام تو بی خبری، دل الکی خوش نصیبم بشه
میخوام این راههای پیگیری برام باز بمونه
راستش دیروز میخواستم یه چیزی رو بگم ولی اینقدر دلم پر بود که یادم میرفت
دوستان فکر میکنن گوشی همسرم زیر دست منه، در صورتیکه اینطور نیست، من فقط پسوردشو بلدم و بعضی اوقات مخصوصا تاریخهایی که میدونم قبلا توش رابطه ای بوده یا وقتی اخلاقش عوض میشه چک میکنم ببینم موضوع چیه
ولی شبا اکثرا با گوشیش بازی میکنیم ولی کنارمه و نمیتونم چیزی رو چک کنم
که البته این قضیه هم جدیده، چون گوشیش نو هست ، فعلا اینطوریه
برادرم و خانمش حتی گوشی همدیگه رو جواب میدن ، شوهرم بارها گوشیمو گرفته مثلا یه کلیپ ببینه بعد نشسته کل اس ام اسام یا لیست کانتکتهامو نگاه کرده
ولی هروقت میشینم کنارش اس ام اس بخونه ،ناراحت میشه
چند بار اومدم بگم چطور تو حق داری محتویات گوشی منو ببینی ولی من حق ندارم
بازم حرفمو خوردم و هیچی نگفتم، پیش خودم فکر کردم من که میرم میبینم ، بزار فکر کنه برام مهم نیست
ولش کن اقلیما جان
از خودت بگو
چه خبر؟
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم لازم نیست اینقدر به خودت فشار بیاری اینطوری خودت اذیت میشی
یه طوری باید مشکلت حل شه اینطوری نمی شه شمیم عزیز
یه بار دیگه بیا اینجا راه حل هایی که به ذهنت می رسه بگو تا بچه ها نظر بدن
اگرم می خوای باهاش حرف نزنی خودتم باید بیخیال شی و فکر نکنی . به خودت فشار نیاری
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام شميم جون:43:
خوشحالم كه حالت بهتره.:46:
سعي كن با راهنمايي كارشناسان و جناب دانشمند مشكل را از ريشه حل كني و روي اون سرپوش نذاري و به جاش خودخوري كني.:305:
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
مرسی اقلیما جان
مرسی لیلا جان، خب راه حلهایی که به ذهن شما میرسه چیه؟ میشه بگین؟
من فقط تو فکر یه وسیله کوچولو با ضبط قوی هستم، دلم میخواد تمام صحبتهاشو از صبح که میزنه بیرون تا برگرده گوش کنم، اگه یک ماه این کارو کنم و چیزی نباشه، خیالم راحت میشه و میتونم مثل شما فکر کنم
دیگه اینکه برم تعقیبش کنم که واقعا میسر نیست چون کارمندم ، فوقش بتونم دوروز مرخصی بگیرم
اگرم بخوم پیک بگیرم که میترسم برام بشه دردسر
بخوام باهاش حرف بزنم فایده نداره، چون قبلا اینکارو کردم و زیر بار نمیره، یعنی اگه بخوام بگم شک کردم و...
اگرم بخوام بگم میدونم شماره مال کیه و همه دیده ها و شنیده ها رو بگیم میترسم
1- بگه آره هست چکار میخوای بکنی؟
2- از این به بعد حواسش جمع بشه و هیچ ردی باقی نزاره که خب دلشورشم بیشتره
دیگه نمیدونم
-
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم در رابطه با اینکه می خوای به حرفاش گوش بدی من واقعا نمی گم کار درستیه یا نه چون من همیشه از این کار می ترسم
ولی یه لینکی رو اینجا می ذارم اگه خواستی download کن بهش گوش بده من هیچ نظری در موردش ندارم شاید یه کم بتونه کمکت کنه شایدم......
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=73064&categoryID=11358
عنوانش هست آیا تجسس در کار همسران درسته یا نه؟