متین عزیز
همیشه به این که باید منیت ها رو کنار گذاشت و بعضی وقتا (شایدم همیشه !) عقل مادی خودخواه رو نادیده گرفت باور داشتم
اعتقادم بود
اما یه مدته که فهمیدم ایمان ندارم دلم میخواد ایمان بیارم
من در گذر از خویشم ای کاش نیاندیشم . . .
نمایش نسخه قابل چاپ
متین عزیز
همیشه به این که باید منیت ها رو کنار گذاشت و بعضی وقتا (شایدم همیشه !) عقل مادی خودخواه رو نادیده گرفت باور داشتم
اعتقادم بود
اما یه مدته که فهمیدم ایمان ندارم دلم میخواد ایمان بیارم
من در گذر از خویشم ای کاش نیاندیشم . . .
به اون چیزی که ایمانته ایمان بیار خارپشت:72:... مرسی که بهم گفتی.:72:
نمی دونم شما نمایشنامه مرغ مینا( تراژدی رو دکی) رو خوندید یا نه ولی گفتم شاید خوب باشه بخونید. شاید به دردتون بخوره. اینکه دل ادم محرم اسرار باشه خیلی خوبه البته اگر دست و پا هم همکاری لازم رو بکنن.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
پیشنهاد لطیفی بود
بله خوندم
اما دیگه توانی برای ادامه دادن ندارم
چند روز قبل باید برای انجام کاری که قبلا در موردش با سیما صحبت کرده بودم و بهش قول همکاری داده بودم پیشش میرفتم
اما اینکارو نکردم
دوبارم زنگ زد که جواب ندادم و به مادر سپردم که بهش بگه سرم شلوغه و وقت ندارم
میتونستم حدس بزنم که چقدر رنجیده اما هیچ کاری از دستم برنمیومد
عادت نداره بهم اسمس بده یا بیشتر از دوبار زنگ بزنه
امروز صبح مطالبی رو که قرار بود روش کار کنم برام فرستاد و بعد علت ناراحتیمو پرسید و اینکه ایا کاری کرده که باعث دلخوری من شده !
منم اصلا جواب سوالش رو ندادم و فقط متنی رو که مربوط به کارش بود براش فرستادم
میدونم که تو کمتر از دو سه ماه میتونم به کل رابطم رو باهاش قطع کنم و میدونم که اونقدر مغرور هست که دیگه هیچوقت خودشو در معرض دیدم قرا نده
اما خیلی خوب میدونم که با این کار چه بلایی به سرش میارم
چون طعم بی توجهی رو چشیدم
چون تلخی از دست دادن محبوبی رو که فقط به خاطر یه سوتفاهم باید فراموشش کنی رو با تموم وجودم حس کردم
سوتفاهمی که هیچوقت نمیفهمی علتش چی بوده غرورت اجازه نمیده بازش کنی
نمیذارن توضیح بدی
نمیتونی از خودت دفاع کنی
نمیتونی ابراز علاقه کنی
من درد شکنجه ای رو که امیدی برای پایانش نیست کشیدم
نمیخوام سیما هم زجر بکشه
این که حس کنی کسی که دوسش داری به عشقت احترام میذاره اما مال تو نیست
خیلی بهتر از اینه که یه عمر فکر کنی تموم زندگیت فقط به خاطر یه سوتفاهم ترکت کرده
چیکار باید کنم
ایا با بی توجهی به سیما و یا بدرفتاری بی دلیل با اون میتونم علاقش رو از بین ببرم ؟؟
خستم خیلی زیاد دارم له میشم
ایکاش ریحان پیشم بود
مطمئنم تا پایان عمرم هیچوقت مثل الان بهش نیاز ندارم
البته گاهی هم این بی توجهی ممکن هست باعث حریصتر شدن طرف بشه.
راستش نمی دونم...
به هر حال راه درست همین هست که رابطه رو خیلی کمتر کنی.
ولی یک طوری هم برخورد نکن که فکر کنه از دستش ناراحتی و دائم بره در فکر که چی کار کرده!
بلکه خیلی معمولی باش.
یک طوری که سرت شلوغ هست، و دیگه نمی تونی مثل قبل برایش وقت بگذاری.
یک طوری که متوجه بشه تو برای او احترام قائلی، ولی رابطه شما فقط در حد یک رابطه دوستانه است و هیچ دلبستگی نباید این میان باشه.
امیدوارم او یک دوست فهمیده داشته باشه که راهنماییش کنه تا این عشق رو فراموش کنه.
ببخشید ولی من نظرم اینه که شما نباید تغیری در رفتارتون نشون بدید. به نظرم اگر قراره شیشه ای رو بشکنیم بهتره جوری بشکنیم که چند تکه بزرگ ازش در بیاد تا دوباره قابل ترمیم باشه نه اینکه خوردش کنیم. مطمئنا سیما خانم می دونه که شما نظری روش ندارید چون براش خواستگار می فرستادید. پس لازم نیست اینو بهش ثابت کنید. وقتی هم که بفهمه شما در تدارک ازدواج هستید خودش خوب بلده چطور باهاش کنار بیاد و دلش اینجوری خورد نمی شه. اما اگر اینطوری با بی محلی باهاش رفتار کنید همیشه تا اخر عمرش در ذهنش میمونید که چرا خارپشت اینجوری باهام رفتار کرد.
من تجربه خورد کردن یک دل رو داشتم و بعد از اون تو زندگیم خیلی مشکلات پیش اومد . آه اون اقا هنوزم لرزه هایی تو زندگیم بوجود میاره.
اقای متین چه اسم بلندی برای خودتون انتخاب کردین
ممنون حامد با اینکه میگی بی توجهی نتیجه عکس میده موافقم
به خاطر تجربه ای که داشتم کاملا برام ملموسه
خانوم دلجو دلتنگ عزیز ممنون از لطفتون منو همراهی کنین
راستش من یه مقدار احساساتی شدم برای همین نمیتونم راحت فکر کنم
چون طرفم سیماست داستان برام اینقدر پیچیده شده اگه هر کس دیگه ای بود خیلی راحت موضع خودم رو مشخص میکردم و اجازه نمیدادم اینجوری ذهنم درگیر بشه
برای هرکسی پیش میاد برای من هم
تو دانشگاه محل کار یا هر جای دیگه همیشه ممکنه کسی از یه نگاه یا یه برخورد برداشت خاصی بکنه و دچار اشتباه بشه
برای منم از این اتفاقات میفتاد به مجرد اینکه متوجه میشدم خیلی راحت اب پاکی میریختم رو دست طرف طوری که مطمئن شه من تمایلی ندارم و میتونم بگم تقریبا خیلی بد برخورد میکردم
(علتشم این بود که میخواستم کاملا حساب کار دستش بیاد و بیخود ذهنشو مشغول نکنه )
این روش خیلی روش خوبی بود تا به امروز مشکلات اینچنینی برام پیش نیومده بود
اصلا هم برام مهم نبود ناراحت بشه یا غرورش خدشه دار بشه یا هرچیز دیگه
قطعا هر ادم عاقلی همین کارو میکنه هر کس مسئول رفتار خودشه و طبیعیه که اگه اشتباه کرد و بدون در نظر گرفتن شرایط به کسی علاقمند شد باید عواقب ناگوارش رو هم متحمل بشه
(این مسئله در مورد خودم هم صادقه !!)
اما مسئله اینجاست که رابطه من و سیما یه روز دو روز نبود که با یه تشر بشه همه چی رو فراموش کرد
ضمن اینکه امکان ادامه رابطه معمولی و کم کردن رابطم با سیما در بلند مدت وجود نداره ( یعنی برام سخته )
یه مسئله دیگه ای که هست و میتونم بگم بزرگترین مسئله ام همینه اینه که
ایا سیما میتونه با وجود علاقه به یه نفر دیگه ازدواج موفقی داشته باشه و همسرش رو کاملا دوست داشته باشه؟
تمام این دو سال تلاش کردم مورد خوبی رو بهش معرفی کنم اما همیشه یه بهونه ای داشت
منم چیزی نمیگفتم چون خیلی قبولش داشتم و مطمئن بودم بدون فکر کسی رو رد نمیکنه برای همین به تصمیمش احترام میذاشتم و این معرفی کردنا رو ادامه می دادم
ترسم از اینه که نکنه سیما به خاطر من به اونا فکر نکرده
من عذاب وجدان ندارم چون خطایی نکردم که مستوجب عقوبت باشه خیالم از این بابت راحته
نمیدونم چجوری باید بگم
من حقیقتا دلم میخواد سیما احساس خوشبختی کنه نمیتونم ناراحتیشو ببینم
نمیدونم اسم این حس چیه ولی هر چی که هست باعث میشه من نتونم به رابطم با سیما ادامه بدم
چون نمیخوام علاقه ای که بهم داره باعث نابودی زندگیش بشه
چون میدونم ادمی نیست که بتونه با تنهایی کنار بیاد پس قطعا ازدواج میکنه
دلم نمیخواد به کسی جز همسرش فکر کنه
میخوام کاری کنم که هم فراموشم کنه هم یه جورایی ازم بدش بیاد
لازم نیست این اتفاق یه دفعه بیفته با اینکه برام سخته ولی میتونم یه چند ماه کشش بدم
اینجوری اونم مطمئن میشه که من دفعتا عوض نشدم بلکه همیشه همینجوری بودم و اون منو نشناخته و بیخود بهم اعتماد کرده
لطف میکنین اگه نظرتون رو بگین تا بیشتر راجع به این موضوع بگم
سلام خارپشت عزیز:rolleyes::72:... امیدوارم حالت عالی باشه
خارپشت یادته بهت گفتم تعادل...؟؟؟ بخاطر همین گفتم تعادل چون تعادل اکثرا بهترین راه حل بوده و در مورد مسئله ی شما حتما جواب می ده:72:
به جای اینکه جواب سیما رو ندی بهتر بود خیلی عادی باهاش رفتار می کردی...
کاری نکن که متوجه تغییر رفتارت بشه, کاش به جای اینکه حواله ی مادرتون کنی خودت خیلی عادی جوابش رو می دادی و می گفتی که شرمنده سرم شلوغه...
دو سه بار در میون هم کارش رو انجام بده امانه اینکه محل ندی...
ازت سوال کنه باز محل ندی..... حداقل وقتی ازت پرسید بهش می گفتی که فکرم مشغول بود...
اینکه جوابش رو نمی دی حالش روخیلی بد می کنه (من از طرف اون می گم چون مطمئنم....)
از این به بعد سعی کن میانه روی کنی اگه دوباره سوال کرد بهش بگو فکرت مشغول بوده, رفتارت خیلی تابلو بود خارپشت, هر کسی می تونه بفهمه شما داری بی محلی و ناراحتی می کنی, اگه واقعا اینقدر احساسات سیما برات مهمه و نمی خوای بشکنه آروم آروم رهاش کن نه به یکباره.:72:
پاورقی
دوستان من همون tell me هستم و نام کاربری م رو تغییر دادم... بهم نگید آقا متین باور کنید بنده خانم هستم (::302::316:
خارپشت دیگه از شما توقع ندارم بهم بگی آقا..... خوبه اسمم رو خودت انتخاب کردی........ جدی گفتی آقا؟؟؟:302:
[b]
راستی پست هامون یکی شد...............:72:
خارپشت جان ببین...
هزاران نفر تو زندگی شون به افراد مختلف دل بستند... اینقدر این موضوع رو برای خودت پیچیده نکن...
تکیه گاهش بودی...بهت علاقه مند شده همین!
خب شده که شده
مطمئن باش می تونه باهاش کنار بیاد, می تونه فراموشت کنه, می تونه همسرش رو دوست داشته باشه!!!
عذاب وجدان نداری؟... نباید هم داشته باشی پس اگه نداری احساسات ایشون در حیطه ی مسائل شخصی خوش هست و ذهن خودت رو درگیر نکن, شماکه گناه نکردی.... چرا اینقدر به هم ریختی؟ آروم باش و احساساتی تصمیم نگیر
خیالت راحت می تونه با احساساتش کنار بیاد... همین که تا الان به شما چیزی نگفته یعنی دختر خودداری هست:72:.
خانم متین:72: اگه شماره شناسنامتون رو هم به نام کاربریتون اضافه کنین فکر میکنم خوب باشه
خوبیش به اینه که وقتی تشکر میذارین (نیست پررنگم شدین !)جای سه تا تشکرو میگیره :311: باریکلا!!!
چون پستامون یکی شد اینجوری جواب دادی
لطف میکنی اگه به سوالم هم جواب بدی
سلام آقای خارپشتنقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
من فکر نمی کنم این کار درستی باشه
این که آدم فکر کنه اون کسی که همیشه کمکش کرده و هواشو داشته , کسی که بهش اعتماد داشته اونی نبوده که فکر می کرده چه حسی بهش دست می ده؟
خود شما اگه باشی چه حالی می شی؟
مطمئنید که اینجوری فقط از شما بدش میاد؟ یا این حس بد و بی اعتمادی (شاید نسبت به مردها) اثر بدتری روش می ذاره؟
همون جور که بقیه گفتن همه سعیتونو بکنید که عادی رفتار کنید شما فقط قراره جوری رفتار کنید که به این احساس علاقه دامن نزنید
از نظر من هیچ معلوم نیست این حس نفرت و بی اعتمادی که می خواید بوجود بیارید از اون حس علاقه یکطرفه مخرب تر نباشه (مخصوصا که خودتون می گید این رابطه مال یکی دو روز نیست)
ما که توی ذهن سیما خانم نیستیم شاید خودش حواسش هست و داره سعی می کنه با این مساله کنار بیاد و به مرور حلش کنه
به نظر من این راهش نیست
انگار سوال از یکی دیگه بود من جواب دادم:)
متین و هدیه عزیز ممنون از جواباتون
نه سوال از فرد خاصی نبود
به حرفاتون فکر میکنم :72:
من عاشق تو بودم اما تو عاشق ديگري و اين رسم غريب اين ديار است....
من اگر جای سیما بودم، و از شما این رفتار رو می دیدم، خیلی عذاب می کشیدم! اون حتما می دونه که شما دوستش ندارین و توقعی هم از شما نداشته انگار! اون با احساسش خوش بوده و زندگی می کنه!
ولی حالا با این رفتارتون! من اگر بودم احساس می کردم دارم تحقیر می شم و .... دلم می خواست یه جور دیگه یه جور محترمانه ای باهام رفتار می شد، نحوه برخورد با این قضیه رو هم بذار به عهده خودش، گمونم این رفتار اوضاع رو بدتر می کنه!
من می خوام خودمو یکبار جای شما ( که قبلا در این شرایط بودم) و یکبار جای سیماخانوم ( چون زن هستم و حدس می تونم بزنم ) قرار بدم.
اول سیما خانوم:
من از اقایی که از اشناهای من هست خوشم اومده اما این از اول نبوده و من به خاطر اینکه از این اقا خوشم اومده شروع نکردم به برقراری ارتباط با این اقا. برای همین هم بعد از اینکه از این اقا خوشم اومد باز هم سعی کردم روابطم حالت عادی داشته باشه و یکدفعه رفتارم رو عوض نکردم و بهش ابراز علاقه و یا بر عکس بی توجهی نکردم چون می دونم ایشون نظری نسبت به من نداره. ولی نمی دونم چرا یکدفعه این اقا رفتارش تابلو عوض شده. چرا منو اذیت می کنه.
از این منظر من ترجیح می دادم این اقا روابطش رو عادی نگه داره و ایشون رو به عنوان یک اشنا همیشه در ذهنم داشته باشم نه کسی که روزی دوستش داشتم و روزی ازش متنفر شدم. با ازدواج من و احیانا اون اقا همه چیز تموم می شه و این مجبت ها فراموش می شه. به شرط اینکه خاطره عشق تبدیل به نفرت یا حسرت نشه.
و اما از منظر شما اقای خارپشت. من به خاطر اشناییت و حس دلسوزی از سیما حمایت کردم و مراودات کاری و یا درسی داشتم. تا اینجا خیالم راحته که اشتباه بزرگی نکردم که بخواهم تاوان بدم. اما بزرگترین اشتباهم وقتی بود که در حالیکه قصدم این بود که حریم کسی که توجه بهش داشتم رو در برابر ناکس ها حفظ کنم خودم این حریم رو شکستم و از راز دلش اگاه شدم. جالا هم باید تاوان این اشتباه رو زودتر بدم تا نه من و نه سیما در اینده دچار مشکلاتی بشیم و یا خدای نکرده اون دنیا قرار باشه تاوانی بدم. پس مجبورم توان داشته باشم تا عادی برخورد کنم و بر احساسم غلبه کنم و راز دل رو تو سینه ام حبس کنم و در اعمالم تغییری ایجاد نکنم و صبر رو پیشه کنم. اینجوری سیما هم هزار و یک سوال در ذهنش ایجاد نمی شه که بخواد تا اخر عمرش به جوابهاش فکر کنه ضمن اینکه حس دوستی و اشناییمون برای همیشه در همین حد می مونه و شاید سیما کمی ازازدواج من ناراحت بشه اما دیگه نفرتی در قلبش ایجاد نمی شه که بخواد در زندگی ایندش تاثیری بذاره.
آقای خارپشت ببخشید که مساله رو بزرگ کردم ولی می خواستم شما اشتباهی که من کردم رو تکرار نکنید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
خارپشت گفتم اگه شماره شناسنامه م رو هم بذارم شناسایی می شم و خطرناک می شه قضیه وگرنه می خواستم طولانی ترش هم کنم... اما جدا از شوخی f رو کردم female که بهم نگن آقا متین!!! آخه من همش به خانمها می گم گلم و عزیزم و این چیزا بعد فکر کنن من آقا هستم دیگه هیچی... بیا جمعش کن!!!
راستی گفتی پررنگ شدم خودم هم متوجه نشده بودم, شما گفتی تازه فهمیدم پر رنگ شدم...
چقدر دلم می خواست پر رنگ شم! همش می گفتم یعنی بقیه چیکار کردن که پررنگ شدن یا رنگی شدن!
به هر حال مرسی که این خبر خوب رو بهم دادی... خیلی خوشحال شدم.:72:
نباید بیش از حد خودمو درگیر مسائل سیما میکردم
نباید بیش از اندازه دلسوزی میکردم
نباید احساس برادرانمو با وجود سیما ارضا میکردم
نباید وارد حریم خصوصیش میشدم
نباید نوشته های و خاطرات شخصیشو میخوندم
نباید مداوم کلماتشو تو ذهنم تکرار میکردم
نباید احساساتمو دخیل میکردم
و حالا تا جایی که میتونم سعی میکنم منطقی تر رفتار کنم
تقریبا دو سه روزه که سعی میکنم نه به سیما و نه به مشکلات خودم فکر کنم سرمو با چیزای دیگه گرم میکنم
الان احساس بهتری دارم راحت تر میتونم فکر کنم
یکی از دوستام که کاملا با روحیات و شرایطش اشنا هستم حدودا هفت هشت ماه پیش ازم خواست که با سیما راجع به ازدواج صحبت کنم
من سیما رو برای کارای تحقیقاتی که انجام میداد به اون معرفی کردم و اصلا قصدم ازدواج این دو با هم نبود
بعد از اینکه کارای سیما تموم شد دوستم ازم خواست که برای اشنایی بیشتر هم باسیما و هم با خونوادش صحبت کنم و . . .
خلاصه بعد از کلی اصرار به سیما دوبار با هم صحبت کردن ، دوستم میدونست پدر مادرش از هم جدا شدن ولی جزئیات روابط خونواده سیما رو نمیدونست منم چیزی نگفتم تا سیما خودش راجع به این موضوع صحبت کنه
خب بعد از اینکه فهمید یه مقدار سرد شد و نزدیک یه ماه هیچ خبری ازش نشد
منم باهاش تماس نگرفتم چون نمیخواستم بابت دوستی با من تو منگنه قرار بگیره
ولی بعد از یه ماه دوباره باهام تماس گرفت ولی خیلی جدی ازم خواست با سیما صحبت کنه
مثل اینکه تو اون یه ماه راجع به سیما بیشترتحقیق کرده بود و نظرش برگشته بود
اما سیما دیگه حاضر نشد باهاش صحبت کنه حتی پافشاری منم فایده ای نداشت
شرایط دوستم فوق العاده است حتی خونوادش هم با ازدواج اونا موافقت کردن اما متاسفانه سیما قبول نمیکرد
منم از دوستم خواستم اجازه بده یه مدت بگذره شاید سیما بابت این تاخیر یه ماهه رنجیده وبعدا نظرش عوض شه
دیروز به یه بهونه ای رفتم دفترش و قبل از اینکه من حرفی بزنم دوباره درخواستشو تکرار کرد
قرار شد دوباره صحبت کنم
مطمئنم که به سیما علاقه داره و مطمئنم که به جز مسئله موقعیت خونوادگی در باقی مسائل با هم خیلی متناسبن
البته از لحاظ ظاهری اگه از صد به سیما صد بدیم دوست من نمره شصت رو میگیره و دیگه اینکه تقریبا با سیما هم قده نزدیک صدو هفتاد
اما به نظر من بقیه خصوصیاتش عالیه و اصلا حرفی توش نیست
و اما دغدغه های من
1-ایا الان زمان مناسبی برای این پیشنهاده (شاید یه درگیری ذهنی و احساسی جدید بتونه به سیما کمک کنه شایدم برعکس ، کلافش کنه و سیما محکم تر و قاطع تر جواب نه رو بده ، سیما خیلی ارومه اما به وقتش خیلی هم کله شقه!)
2-ایا سماجت دوست من کمکی به این قضیه میکنه
(چون فوق العاده محترم و با شخصیته و اصرار زیاد رو نشونه بی ادبی میدونه هرچند به نظرم اگه همون موقع سریش شده بود یه جوری جواب مثبتو میگرفت راستش من خودمم بالاخره نفهمیدم دخترا دوست دارن تلویحا بهشون التماس کنی یا نه ؟؟!! )
3-احساس میکنم دارم در حق دوستم یه خیانت نسبتا خفیف میکنم ، چون اون از حس سیما نسبت به من مطلع نیست ، شرایط خاص سیما رو پذیرفته ولی قطعا دیگه این موضوع قابل هضم نیست ، ایا من خائنم ؟
4-ایا اصلا من حق دارم در مورد ازدواج دو تا انسان کامل تصمیم بگیرم ؟ ، ایا حق دارم به سیما اصرار کنم ؟
ایا حق دارم دوستم رو بی خبر از همه چیز به خاطر مشکل خودم درگیرکنم ؟
نمیخوام احساسمو دخیل کنم اما مگه ممکنه اساسا مشکلم از جنس احساسه من نمیخوام باشه اما اون هست
سلام:72:
شاید بهتره یه سیما خانوم فرصت بیشتری بدید
خارپشت عزیز خودت رو برای یک لحظه بزار جای خانم سیما
بنظرت الان در ذهنش چی می گذره؟
بنظر من فشار فکری زیادی روش هست و شاید دلش هم شکسته ...
بیشتر پستای این تاپیکو خوندم ولی نمی خواستم حرفی بزنم تا اینکه این پست اخری رو نوشتی
نا خواسته با رفتارت یک جرقه در دل یک نفر زدی
الان اون شرایط سختی داره
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری و بهترین کمک رو بکنی
یا حق:72:
سلام:72:
به نظر من لازم نیست شما وارد ماجرا بشین.
خودتون رو کاملا کنار بکشید و از دوستتون بخواید خودشون یا خانوادشون اقدام کنند .
شما که روز اول این دو رو به قصد ازدواج به هم معرفی نکردید خودشون به این نتیجه رسیدن . از این به بعدش هم بعهده خودشون باشه .
وقتی که نقش شما تو زندگی سیما کمرنگ باشه ایشون بهتر میتونند تصمیم گیری کنند.
اگر سیما اینقدر درگیر شماست که حتی یه پیشنهاد خوب رو ممکنه رد کنه یعنی برای فراموش کردن شما به زمان نیاز داره و باید با خودش کنار بیاد(خودش باید مسئولیت انتخاب ها و تصمیمات خودش رو بعهده بگیره نه شما و نه خواستگارشون و نه هیچ کس دیگه ای (ایشون یه انسان بالغ هستند و هر برخوردی غیر از این توهین به شعورشون محسوب میشه)) . دوستتون هم اگه واقعا ایشون رو میخوان می تونند ازشون دلایل منطقی واسه رد کردنشون بخوان(البته اگر سیما ردشون کنه)
اطلاع شما از احساس سیما در واقع یک خیانت به خود سیما بود.نقل قول:
-احساس میکنم دارم در حق دوستم یه خیانت نسبتا خفیف میکنم ، چون اون از حس سیما نسبت به من مطلع نیست ، شرایط خاص سیما رو پذیرفته ولی قطعا دیگه این موضوع قابل هضم نیست ، ایا من خائنم ؟
سعی کنید فراموش کنید که وارد خصوصی ترین حریم یه نفر شدین و با فکر و اقدامات مرتبط با این موضوع وضعیت رو بدتر نکنید.
از نظر من شما هیچ کدوم از این حقوق رو ندارید .نقل قول:
4-ایا اصلا من حق دارم در مورد ازدواج دو تا انسان کامل تصمیم بگیرم ؟ ، ایا حق دارم به سیما اصرار کنم ؟
ایا حق دارم دوستم رو بی خبر از همه چیز به خاطر مشکل خودم درگیرکنم ؟
دوست شما اگه بخواد میتونه به سیما اصرار کنه .(بستگی به اخلاق و نگرش خودش داره)
سیما هم اگه بخواد میتونه همسر آیندش رو از افکار و احساساتش مطلع کنه.
بهتره سعی نکنید از خودتون یه شوالیه فداکار بسازید و تو هر عرصه و موضوعی وارد بشید!!!
عذر میخوام که صریح صحبت کردم قصدم جسارت نبود.
موفق باشید.
خارپشت عزیز
منم فکر می کنم بهترین حالت اینکه خودتو بکشی کنار و از دوستت بخواهی خودش و یا خانواده اش رسما اقدام کنند
اگر سیما خانم خودش صلاح بدونه نظر شمارو جویا می شه .
اینا نظرات شخصی منه. شاید کمکت کنه، شاید هم اشتباه باشه.
خارپشت عزیز، فکر میکنم اینکه شما خودت به سیما اصرار کنی، اصلاً کار خوبی نیست.
اگه هم میخوای کاری کنی که به ازدواج با دوستت بیشتر و جدی تر فکر کنه ، بعد از اینکه احیانا از شما و خانوادت کمک خواست، به مادرت بگو که با سیما مستقیماً صحبت کنن. از این جهت که مادرش باهاش زندگی نمیکنه میگم. شاید اگه نیاز داشته باشه با یکی مشورت کنه، بهترین گزینه مادرت باشه.
سعی کن خصوصیات دوستت رو برای مادرت توضیح بدی و از خوبی هاش بگی تا مادرت وقتی با سیما صحبت میکنن بتونن قانعش کنن که موردی نیست که بی علت ردش کنه.
اگه از این دید به شما نگاه کنیم که شما فقط یک معرف هستی، با صبای عزیز موافقم که بقیه ی کار رو باید به دوستت و خانوادش بسپری. همه ی کار ِ یه واسطه رو تا الان انجام دادی (حتی بیشتر). دیگه کاری به گردن شما نیست.
اگه هم از این دید نگاه کنیم که شما فامیل سیما هستی، باز هم مسئولیتی به گردن شخص شما نیست. مادر باید کمک کنن بهش. (البته اگه خودشون صلاح بدونن)
بعد هم بسپر به خودش و خانواده دوستت. اونا خودشون میتونن برای زندگی خودشون تصمیم بگیرن. اصرار زیاد حتی اگه از طرف مادرت باشه، شاید باعث بشه که بعد از ازدواج هر مشکلی بوجود بیاد اونو از طرف شما بدونه که با اصرار زیاد راضیش کردید.
و به نظرم این مطلب رو که میدونی سیما به خودت چه احساسی داره رو کلاً فراموش کن. توی تصمیم گیری هاش خود به خود بروز پیدا میکنه اگه خیلی خیلی جدی باشه. از کجا میدونی؟ شاید تا الان یه اتفاقی توی زندگیش افتاده باشه که متوجه حس غلطش شده و داره باهاش مبارزه میکنه!
سلام خارپشت عزیز
من خیلی نگران سیما خانم شدم اون به شما علاقه داره فکر میکنم بهتره با زمان مشکلش حل بشه بهتره غیرمستقیم بهش بگید اصلا علاقه ای ندارید وگرنه همش منتظر شما میمونه حتی اگه ازدواج کنه نمی تونه فراموش کنه:305:
خارپشت عزیز:72:
اینقدر نسبت به سیما احساس مسئولیت نکن:305:
اون یه دختر بچه نیست... بزرگ شده و باید رو پای خودش بایسته, اونقدری هم قدرت داره که تصمیم بگیره.... خودشون می دونن, اینقدر به افکارت رنگ نده و خودت رو درگیر و ناراحت نکن... باور کن این ناراحتی ها بیهوده ست و عواقبش اذیتت می کنه...
سلام
من فکر می کنم سیما خانم بیشتر به شما وابسته شده تا علاقه مند.
در صورتی که انتخاب شما برای ازدواج شخص دیگه ای است باید حتما این موضوع رو به طور واضح به ایشون بگید تا وابستگی شون به شما قطع بشه.
پروسه ی فراموش کردن برای دختری که فردی رو از صمیم قلب دوستش داره خیلی خیلی مشکله و امکان داره تا مدتی روال عادی زندگیش رو مختل بکنه پس اگر این آقا گزینه ی مناسبی برای ازدواج با سیما خانوم هستند سعی کنید حتما قبل از مطرح کردن موضوع خواستگاری ایشون،قضیه رو براشون روشن کنید و بگید که می خواید با فرد دیگه ای ازدواج کنید.
تا ایشون هم عاقلانه تر بتونند تصمیم بگیرند.
با آرزوی خوشبختی
خوش و سلامت باشید.
سلام
مطالبی هست که لازمه بگم
مادر بزرگ سیما به خاطر مشکل قلبی که داره احتمالا باید مدت زیادی در اسایشگاه سالمندان بستری باشه
سیما باید تنها زندگی کنه
البته مادرش چند ساله که دائما اصرار میکنه سیما بره پیشش ولی اون قبول نمیکنه
چون فقط یه تعارفه !!
پدرشم که حتی لزومی به تعارف نمیبینه و اصلا نبودنش بهتر از بودنشه
اونقدر پست که حاضر نیست هزینه مخارج مادر مریض خودشو بده
تا قبل از این برای پرداخت اجاره یا مخارج دیگه به بهونه های مختلف به سیما کمک میکردم
سخت قبول میکرد
مجبور بودم با هزار جور ترفند به دستش برسونم
بعضی وقتا متوجه میشد خیلی وقتا هم نمیفهمید
با هم کنار میومدیم
چند روز پیش فهمیدم ماشینشو که هنوز قسطاش تموم نشده بود فروخته
نمیتونم بگم چه حالی شدم وقتی شنیدم
سیما میتونه از پس خودش بربیاد
هرکسی میتونه اگه جنم داشته باشه
اما له میشه
من نمیخوام سیما هفت روز هفته رو جون بکنه
نمیخوام درد بکشه
چقدر باهاش حرف زدم که قانعش کنم امسالو فقط درس بخونه و نره سرکار
اما حالا احمقانه دارم از دور تماشا میکنم
من خسته ام خیلی زیاد
خستم از اینکه هیچ کاری نمیتونم بکنم
از اینکه تنهاش گذاشتم
روزی که متوجه علاقه سیما شدم به خودم گفتم این خواست خدا بوده که من زودتر سیما رو تنها بذارم تا راحت تر بتونه فراموش کنه
اما الان مطمئن نیستم که کارم درست بوده یا نه
بذارین راستشو بگم از محکوم شدن در کارای حکیمانه ای که هیچوقت نفهمیدم حکمتشون چیه خسته شدم
از دیدن امتحانای سخت از دیدن بارهای سنگینی که از توان شونه های سیما خارجه خسته شدم
از بلا تکلیفی و دست دست کردن خسته شدم
من نمیدونم کار درست چیه من نمیدونم خدا از من چه انتظاری داره من نمیدونم وظیفه ام چیه
من خسته ام خسته تر از سیما
میفهمم حس بدیه ولی بهتره مشکلاتت رو طبقه بندی کنی تا ببینی که اولویت با کدومه به نظر من کمک به سیما خانم در اولویته نه؟
میتونید بهش کمک کنید جوری که متوجه نشه از طرف شماست مثلا مادرتون یا هر کس دیگه که با سیما راحتتره کمک شما رو بهشون برسونه
خارپشت عزیز خسته نباشی ولی بهتره قوی باشی ناسلامتی مردی محکم باش تو میتونی از پس مشکلات بربیای خدارو شکر سیما سالمه از پس کاراش برمیاد و دوست خوبی مثل تو داره که نگرانشی تنهاش نذار
موفق باشی:72:
اگر سیما بودم:
به هیچ وجه دوست ندارم شما توی مسایل زندگیم دخالت کنید. یکبار برام درگیری عاطفی ایجاد کردید و با احساساتم بازی کردیدو اذیت شدم کافی است. لطفا حتی از دور هم به زندگی من نگاه نکنید.
تحمل مشکلات مالی برای یک زن آسونه و زن قوی تر از اون هست که با این چیزها از پا بیفته.
به شما هیچ ربطی نداره که من ماشینم را فروختم یا مادربزرگم مریضه یا ... آدمهای مستحق زیادی تو این شهر زندگی می کنند که اگر قصد خیرخواهی و عمل نیک دارید راحت می تونید پیداشون کنید.
با احترام،
سیما
خارپشت خودت از نظر مالی توانایی این رو داری که به سیما خانم کمک کنی؟
یا اینکه باید به خودت فشار بیش از حد بیاوری؟
آیا امکانش هست که بدون اینکه او بفهمد، از طریق دیگری به او کمک کنی؟
شاید مثلاً از طریق مادر خودت.
نه مشکلی نیست میتونم کمکش کنم اما خب طبیعتا اون کمک قبول نمیکنه نه از مادر من و نه از هیچکس دیگه
قبل از این به عناوین مختلف بهش کمک میکردم یه مدت با هم یه جا کار میکردیم جوری بود که من از جیب خودم به عنوان اضافه کاری یا چیزای دیگه بهش کمک میکردم
وقتایی که بهش قرض میدادم تمام و کمال برمیگردوند برای همین نمیشد بهش قرض داد
قبل از این توی یه مدرسه تدریس میکرد و علاوه بر اون تو شرکت یکی از دوستای من هم یه کار پاره وقت داشت
خب این خیلی خوب بود هم درامد خوبی داشت هم توی یه محیط سالم کار یاد میگرفت
اما الان چند ماهه که مدرسه تعطیل شده ، بعد از قضیه خواستگاری دوستم هم سیما دیگه تو شرکتش کار نمیکنه
خلاصه اینکه از کار جدیدی که داره اصلا مطمئن نیستم ، راجع به این موضوع هم باهاش حرف نزدم
شاید نباید دخالت کنم
نمیدونم
کمی عذاب وجدان داری به این خاطر که فکر می کنی ناخواسته سیما رو به خودت علاقه مند کردی.
حالا من در جایگاهی نیستم که بگویم تو گناهی داشتی یا نه.
ولی مهم این هست که از این به بعد چه می کنی.
بهتر هست که در کارهایش تجسس و دخالت نکنی.
رزق و روزیش رو هم خدا می دهد.
به هر حال اینطور هم نیست که اگر تو دیگر در کارش دخالت نکنی او تنها و بی کس بماند.
بالاخره فکر می کنم اگر خدایی ناکرده روزی واقعاً محتاج بشود، حتماً مادرت با خبر می شود. اون روز شاید بتوانی غیر مستقیم کمکی بکنی.
ولی امیدوارم هیچ وقت اون روز پیش نیاید و ان شا الله که خودش از پس خودش بر می آید.
به هر حال او باید تو رو فراموش کنه. تو هم باید به او کمک کنی. یعنی تا اونجا که می توانی خودت رو از او دور کنی.
سعدی به روزگاری مهری نشسته بر دل ... بیرون نمی توان کرد، الا به روزگاران
سلام.
یاد اون قصه ای افتادم که یه بنده خدایی میخواسته خوبی کنه، پروانه ای که مجبور بوده از یه سوراخ ریز، از پیله ش بیاد بیرون رو کمک کنه. پیله ی پروانه رو خودش باز میکنه تا پروانه رو از اون عذاب وحشتناکِ بیرون اومدن از پیله ی تنگ نجات بده. حتما شنیدی که بعدش چی میشه.
بذار خودش به مبارزه با سختی های زندگیش بره. حتما خدا چیزی توی وجود این دختر دیده که انقدر شرایط سخت و (در کنار همه ی شرایط سخت،) تنهایی و نبود حمایت خانواده رو براش رقم زده.
بازم اگه نتونستی جلوی خودت رو بگیری و بخوای بهش کمک مالی کنی، از طریق مادرت اقدام کن. چه اشکالی داره که قرض بدی و بعدا بهت پس بده؟ بهتر از کمک نکردن هست که!
(البته اگه بتونی زمان پس گرفتن پول رو به بهانه های مختلف بندازی عقب براش بهتره. اما اگه نشد، مهم نیست. پس بگیر و دوباره به یه بهونه ی دیگه بهش یه مبلغ دیگه ای رو قرض بده. یادآوری نمیخواد که همه ی این کارا رو مادر زحمت میکشن دیگه)
ضمن اینکه سیما خانم 30 سالش هست (اگه اشتباه نکنم). و زندگی سختی داشته تا الان. آدما با شرایطشون وقف پیدا میکنن. منکر سخت بودنِ شرایط الانش نیستم. اما مطمئنا اگه من رو از توی زندگی ای که الان دارم (با هر مشکلی که دارم) بذارن توی موقعیت سیما نمیتونم دووم بیارم. اما سیما وقت داشته و توی این سالا خودش رو وقف داده.
حتما سیما دوست صمیمی هم داره و از نظر روحی پیشش هستن. اگه از این نظر هم نگرانی به مادرت بگو بیشتر حالش رو بپرسن.
سیما از پس زندگیش بر میاد. فقط شما حواست باشه یه مشکل به مشکلاتش اضافه نکنی.:72:
فرض کن در جایگاهی هستی که بخوای با توجه به مطالبی که تابحال گفتم در مورد من قضاوت کنینقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
به من بگو گناه من چی بود ؟
.نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
جدی ؟
خب خیالم راحت شد
خب آخه من در اون جایگاه نیستم! :311:نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
شاید من هم جای تو بودم همینطور برخورد می کردم!
و از طرف دیگه من که دقیقاً نمی دونم در طول این سالها تو چه برخوردهایی داشتی!
ولی خب، فکر می کنم که احتمال اینکه یک پسر و دختر با هم دوست معمولی باشند و به هم محبت و کمک کنند و آخرسر درگیر احساسات نشوند، خیلی کمه!
البته حالا هم اشکالی نداره!
یعنی به نظر من اتفاقی نیفتاده که خیلی بد باشه!
بنده خدا عاشق شده.
همینطور که همه عاشق می شوند.
خودش هم می دونه که این عشق درست نیست. ظاهراً دختر عاقلی هم هست. پس فراموشت خواهد کرد.
با توجه به این اطلاعاتی که دارم، به نظر من گناهی نداشتی. چون تو نیتت خیر بوده.
شاید کمی بی تجربگی کردی. و یا اینکه چون عاشق دختر دیگری بودی، خودت متوجه نشدی که زیادی به سیما نزدیک شدی. شاید با او درد و دل می کردی و به این خاطر رابطه تون بیش از حد صمیمی شده، بدون اینکه خودت بدونی. اگر اینطور بوده، میشه گفت اینجا رو اشتباه کردی.
از این به بعد زیاد تو دیدش نباش که داغ دلش تازه نشه.
مرثیه سرایی احساسی عامل ناارامی شماست
ایا من هم مرثیه سرا هستم ؟!:(
فکر میکنم اکثر ادما موقع مشکلات مرثیه سرا هستن دیگه!
خارپشت خان رومانتیک بازی در نیار،اگه میگی بهت کششی داره،اگه تو به ازدواج با ایشون فکر نمیکنی که نمیکنی، کمتر تو مسائل مربوط به ایشون مداخله کن،البته میفهمم از سر دلسوزی و محبت پیگیر کاراشی
ولی نکن اینکارو :305:،مطمئن باش فردا پس فردا اگه قبل ایشون تو اازدواج کردی نمیتونی دیگه اینقدر ساپورتش کنی،بچه که نیست همش تو غصشو بخوری،اونم خدایی داره که
خیلی بهتر از شما مراقبشه!
اگه هم میخای کمکی بهشون بکنی،فقط از طریق خونوادت اقدام کن،هر دختری اگه این همه حمایت و پشیبانیو از یه پسر ببینه،حالا اونم با وضعیت زندگی سیما که حتی پدری هم بالا سرش نبوده زود جذبش میشه.
راستی آقا خارپشت همونطور که شایانا گفت، سیما خانم که هیچ، همسر آینده شما هم معنی این همه لطف و محبت به یک خانم را درک نخواهد کرد.
شما اگه می خوای کار خیر کنی، چرا گیر دادی به سیما؟
هرچند لحن پرسش شما چندان جالب نیست اما به احترام وقتی که برای تایپ کردن در این تاپیک گذاشتین جواب سوالتون رو میدمنقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
بله من بهش خیلی توجه داشتم چون بهش علاقه داشتم
چون حس میکردم دختری بود که ارزش این رو داشت که موقعیت بهتری داشته باشه
همیشه بهترین عملکرد رو داشت و همیشه تحسین برانگیز بود ، این رو همه میگفتن
دلم نمیخواست بخاطر شرایط بد خونوادگیش بقیه توانایی هاش زیر سوال بره
کار خاصی هم انجام ندادم که برام سخت باشه ولی وقتی احساس میکردم به کمک احتیاج داره قبل از اینکه درخواست کنه بهش کمک میکردم
حد و مرزهامون هم مشخص بود
من با وسواس خاصی بهش خواستگار معرفی میکردم ! پس قطعا فکر نمیکنه که از جانب من تمایلی وجود داره
این من نیستم که اشتباه کردم این سیماست که علی رغم اینکه جنس محبت من روبر خلاف شما درک میکرد اما باز هم به خطا رفت
البته سیما تونسته تا به امروز تصمیم درستی در مورد احساسش بگیره و جز این انتظاری از سیما نیست
من قصد نداشتم تا پایان عمر نگران سیما باشم و به قول شما در امور شخصی زندگیش دخالت کنم
تو دو سال اخیر تمام تلاشم رو کردم تا موقعیت کاریش تثبیت بشه و بتونه همسر دلخواهش رو انتخاب کنه
اما خب انگار قسمت نبود
در هرصورت مثل اینکه باید بساط مرثیه سراییم رو جمع کنم چون نه برای من و نه برای هیچکس دیگه ای سودی نداره
خارپشت عزیز، به نظر من این کاری که داری میکنی، مرثیه سرایی نیست. شما داری سعی میکنی تمام شرایط رو برای ما توضیح بدی.
اگه این جوری باشه که آدم اصلا نباید از مشکلاتش حرف بزنه. تا حرفی از مشکلات بیاد باید طرف رو به مرثیه سرا بودن متهم کنیم.
دوباره به اون تاپیک برو و مثالی که مدیر زدن رو دوباره بخون.
شاید جملاتی که توی اون مثال آقای مدیر اومده توی درد و دل یا راهنمایی خواستن هامون بیاد. اما کسی رو تصور کن که مدام داره این جملات رو میگه و به دنبال راه حل نیست و هر راه حلی که بهش ارائه میشه، بدون فکر کردن به اونها، به تکرار اون جملات اصرار میورزه!
من که همچین شخصیتی از شما ندیدم!
سلام
آقای خارپشت من تاپیکتون رو جسته گریخته خوندم و مخصوصا پستهای خودتون رو
یه سوال دارم (واقعا برام سواله):
اگه سیما خانم انقدر دختر خوب و نجیب و موفق و ... هست شما هم خیلی قبولش دارید و مهمتر اینکه " میدونید نباید به خاطر خانوادش قربانی بشه و آسیب ببینه " چرا به ازدواج باهاش فکر نمیکنید؟
شاید بگیداوندختر خوبیه اما ...یه دلایلی بیارید
شما حق دارید با هر کسی که دوست دارید ازدواج کنید البته به شرطی که اون هم شما رو بخواد اما وقتی چنین دختر پاک و نجیب و زحمت کش و ... تو نزدیکانتون هست و میشناسیدش و میگید هر کسی لایقش نیست واقعا چرا بهش فکر نمی کنید؟
اب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم...
شاید هم بگید 2 سال اختلاف سنی داریم...اینم درسته اما خود من یکی از کسانی هستم که شاید حدود 10 ساله با این اختلاف سنی مشکل داشتم و موردهای خیلی خوبی رو به این دلیل از دست دادم چون نمیخواستم همسرم از خودم کوچکتر باشه اما حالا شاید دیر باشه اما واقعا و قلبا از این کارم پشیمان شدم و میدونم که اگه از جهات دیگه تناسب داشته باشیم اختلاف سن میتونه خودش رو نشون نده و خوشبخت بود.
اینو واقعا از منظر دینی میگم چون نمونه اش رو دیده ام.دیده ام کسی که چندین سال از من کوچکتره اما واقعا از من عاقلتر و داناتر و پخته تره طوری که معیاری که سالها برام مهم بود حالا کلا از بین معیارهام حذفش کنم و حاضر بوده ام اگه اون بخواد من به خاطرش هر کاری بکنم اما خب ...خواست خدا نبود و من باز هم راضی ام به رضای خدا.
شاید این حرفام برخلاف حرف بقیه باشه اما چیزیه من قلبا بهش رسیدم و باور دارم و دیگه هیچوقت کسی رو تنها به خاطر اختلاف سنی رد نمیکنم.
شما هم بیشتر و بدون تعصب خاصی فکر کنید
آقای خارپشت به نظر من شاید با تمام تلاشی که برای ازدواج سیما خانم می کنید روزی که او ازدواج کند شما چهره مغموم جمع باشید چون کیس خوبی برای ازدواج را از دست داده اید در حالی که شناخت کافی داشتید .
البته به نظر من صرفا خوب بودن سیما خانم ملاک نیست بلکه ایشون باید برای شما مناسب نیز باشند. اما اگه شرایط ازدواج با او را ندارید در پی یافتن شوهر هم نباشید چه بسا به خواستگاران هم خیانت می کنید در حالی که می دانید این خانم در حال حاضر دلبسته شخص دیگری است . علاوه بر این با معرفی شخص جدید روح او را نیز ازار می دهید.
امیدوارم هر چه سریعتر این مسئله برای شما حل شود هر چند که جای خوشبختی است که این خانم از علاقه شان به شما تا به حال چیزی نگفته بنابراین اگر قصد ازدواج با او را ندارید زودتر به این رابطه خاتمه دهید که اگر دل را به دریا زند و به شما بگوید که دوستتان دارد گریز از آن بسیار سخت تر خواهد بود و خاطره بدی از دوستی خوبتان باقی می ماند.
با سلام
هر عضوی مؤظف است ، بر اساس آگاهی از قوانین تالار در همدردی فعالیت داشته باشد.
چنانچه خارج از قوانین در تاپیکها پست ارسال شود با کاربر مورد نظر برخورد خواهد شد، حتی اگر عضو قدیمی و فعال باشد(شخص خاصی در نظر نیست) چون از آنها انتظارات بیشتری داریم
لطفا" خارج از محتوای تاپیک پست ارسال نکنید
پست های خارج از محتوا حذف شد
سلام
آقای کیوان ببخشید:72:
فکر نمیکردم حرف بدی زده باشم.
اینطور که آقای خارپشت تا حالا گفتند سیما خانم دختر خیلی خوب و لایقیه برای همین پرسیدم چرا خودشون بهش فکر نمیکنند، همین
به هر حال ببخشید، نباید پست میذاشتم.با حذفش هم موافقم.
از آقای خارپشت هم عذرخواهی میکنم:72: