-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهر عزيزم؛
وقتي جمله هاي پست شما رو مي خوندم ياد يه شعري افتادم از سپهري... مدتهاست زمزمه اش نكردم:
زندگاني سيبي است، گاز بايد زد با پوست
تا حالا سيب رو با پوستش نخوردي؟؟
زندگي هم همينجوريه عزيزم... هم جاهاي عاشقانه داره و هم جاهاي غصه دار... هم فراز داره و هم فرود... يه روز براي هزار تومان گيري، يه روز ميليوني خرج مي كني! همه اينها با هم شده زندگي...رابطه عاشقانه و رابطه مالي بر خلاف نظر تو تو هم گره خوردن... وضعمون كه خوب باشه فكرمون آسوده تره! اما يه چيزي... اين كه هنر نيست! همه مي تونن!
همه آدمها وقتي وضعشون خوبه، جيبشون پر از پوله! كيفشون كوكه! عشقشون هم عاليه!
هنر اونجاست... مهارت اونجاست كه بتوني وقتي جيبت خالي شد... وقتي خداي ناكرده، يه دفعه پولت رو دزديدن بتوني خوب باشي!
غلام همت آن رند عافيت سوزم
كه در گدا صفتي كيمياگري داند
آره خواهرم، اون موقع دقيقا زماني بود كه بايد رو مي ذاشتي رو شونه شوهرت! بايد بتوني بهش اعتماد به نفس بدي! مهارت يعني اين...
يعني اينكه مساله خودمون رو پيدا كنيم! اون رو بپذيريم! نه اينكه بندازيم گردن يكي ديگه!
مساله رو اول پيدا مي كنيم...
اون رو ساده مي كنيم.. ساده و ساده تر! تا بتونيم خيلي دقيق بهش نگاه كنيم! نه اينكه بگيم اصلا من با مسائل مالي اون مشكل دارم...
همه راه حلها رو در نظر مي گيريم...
بهترين راه حل رو انتخاب مي كنيم
شما داريد با هم زندگي مي كنيد... عشقت رو خراب نكن عزيزم!
راهكارهايي كه بهت دادم رو انجام بده و بسيار ظريف زندگي كن...
تو اين تاپيك كه مي نويسم اولش نيست...بعد مياد!
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب خوبم... فقط این رو یادآوری می کنم:72:
صادقانه بهش عشق بورز... فکر گذشته رو پاک کن... فکر کن تازه با هم ازدواج کردید و هم قدمش باش... قرار نیس با یه حرف اینقدر از کوره در بری خانم.
گفتنی ها گفته شد... این گوی و این میدان:72:
بقیه ش پای خودته:104:
اینقدر هم از زندگیت شکایت نکن:305:
پاش وایستا و درستش کن چون می تونی:300:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ناهید عزیز ممنون که برام پست گذاشتی اما عزیزم زندگی هرکسی فرق میکنه منم اوایل دخالتی در امور مالی نداشتم و پولم برای خودم بود همین الانش نخوام بدم شوهرم کوچکترین شکایتی نمیکنه (البته به صورت غیز مستیقیم خواهش میکنه که باشه اما اگر ندم یا نخوام که بدم کوچکترین اعتراضی بنده خدا نداره) اینکه من خودمو دخالت میدم چون خودمو شریک زندگیش می بینم شریک همه چیزش شاید اون تو این شراکت خلافی کرده که در واقع بحث اصلی این تاپیک ایجادشده من هست اما من به خاطر زندگیم نمیتونم دخیل نباشم وقتی شوهرم طلبکار داره وقتی از بانک پشت سرش گذاشتن وقتی هزار و یه مسئله این چنینی هست به نظرت صحیح هست من بگم به من ربطی نداره پول من باید پس انداز بشه برای روز مبادا؟؟؟؟؟ روز مبادای من فعلا امروزه .......... نه وقتی کار از کار گذشت
SCi عزیز ممنون از همدلی و راهنمایی هاتون ممنون که بهم ارامش میدید با حرفاتون و دارید توی کسب مهارتهای لازم زندگیم کمکم میکنید ........ من بازم به راهنمایی های شما احتیاج دارم احساس میکنم راه درازی در پیش دارم برای کسب مهارتهای زندگیم
tell me ممنون از راهنمایی هات همه سعیمو میکنم که زندگیمو بهتر کنم تا انشالله به مهارتی برسم که دیگه از زندگیم شکایت نکنم ممنون
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب جون خیلی تو فکرت هستم هر وقت اومدی تالار خبری از خودت بده خانمی.:72::46::43::72:
از خدا می خوام که با خبرهای خیلی خیلی خوب برگردی و ما رو هم با شنیدنش خوشحال کنی, امیدوارم غرق خوشی باشی.:72:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلا دوست خوبم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shabe barooni
وقتی شخصی دروغ میگه، یعنی از گفتن حقیقت واهمه داره، یا میدونه گفتن حقیقت براش دردسر ساز میشه. مثلا میترسه از این که باهاش تند برخورد بشه و تحملش رو نداشته باشه، یا از جانبتون طرد بشه، یا با مخالفتتون روبرو بشه و یا بعد ها به خاطر عملش مورد سرزنش قرار بگیره. خیلی از دروغ ها هم به خاطر رهایی از سین، جیم های بعد از گفتن حقیقته.
معمولا تا شخص چنین برخورد هایی ندیده باشه، حقیقت رو میگه، اما اگر یک مورد هم پیش بیاد، به شخص ناخودآگاه حالت تدافعی در واکنش های بعدی میبخشه.
در این مورد بهتره این واهمه ها رو از بین ببرید. یعنی در مقابل حقیقت، هر چند تلخ واکنش مثبت داشته باشید و در مقابل دروغ، هر چند کوچک واکنش منفی. منظورم اینه که اگر حقیقتی باب میلتون نبود، سرزنشش نکنید، عصبی نشید، فقط قانعش کنید که اشتباه کرده، اما در مقابل دروغ ها، نسبت به خود دروغ، (نه مسئله ای که فاش شده) نشان بدین آزرده خاطر شدین. (نکته: در هر حال عصبانیت و تنش های عصبی ممنوع)
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام همراهان خوبم
ممنون که به یادم بودید.......
Tellme عزیز اسم کاربری جدید مبارک (متین) -
بازهم اومدم ازتون کمک بگیرم
shabe barooni عزیز ممنون از راهنماییت ........ صحبتتون درسته .......
میدونید در مورد دروغ از لحظه اول آشناییمون بزرگترین ، بیشترین و موکدترین چیزی که ازش خواستم همین راستگویی بود....... حتی یادمه گفتم به نظرم برای یه زن شاید بدتر از این نباشه که بدونه مردشه با زن دیگه ایی هست اما ، اما اگر روزی خواستی با زن دیگه ایی هم باشی فقط خودت بیا راستشو بهم بگو نه اینکه من از اینو اون بشنوم ......... و متاسفانه بیشترین چیزی که رعایت نکرد همین بود .....
راستش یه مشکل دیگه در خودم بوجود اومده گفتم شاید درست نباشه بخوام تاپیک جداگانه باز کنم تو همین تاپیکم بنویسم
با تمرین های اSCI محترم و همدلی های شما تا حدی آرامش نسبی پیدا کردم .......
اما مشکلم :
" نسبت به همسرم دچار دوگانگی احساسی و رفتاری شدم "
*
گاهی آروم و عاشق ،،،،، گاهی عصبانی و متنفر .........
حتما میگید دیونه شدم ........
*
وقتی دوریم دلم براش تنگ میشه و احساس میکنم عاشقشم و دوست دارم پیشم باشه .......... وقتی پیشم هست احساس میکنم نمیتونم تحملش کنم . ازش متنفرم .....
حس خیلی بدیه خیلی خودمم حس میکنم دارم خل میشم دیگه به خدا ......
و دومین مشکل :
ما دوتا که یه زمانی این همه حرف برای گفتن باهم داشتیم و این همه باهم حرف می زدیم از همه چیز از زمین و زمان و کهکشان بگیر تا ریز ترین چیزای زندگیمون حالااااااااا ،،،،،،،، حالا که باید جلو بچمون رعایت کنیم تا چهارتا کلام میخوایم بهم حرف بزنیم بحثمون میشه یا من از طرز حرف زدنش ناراحت میشم و حس میکنم داره باهام بد حرف میزنه یا اون میگه تو باهام بد حرف زدی در حالیکه خودم حس میکنم داشتم عادی صحبت میکردم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته شوهرم یکی از عادتهای مثبتش اینه که هر بحث و ناراحتی که باشه همون ثانیه جمعش میکنه و اصلا اهل ادامه دادن و قهر و بد اخلاقی بعدش و غیره نیست ..........
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب عزیز سلام و خیلی ممنون ازت عزیزم:72:
نه خانمی دیوونه نشدی... این چه حرفیه؟
نمی دونم بهت بگم حق داری یا نه... مهم هم نیست حق با کیه... مهم اینه که بخاطر بچه تون باید تغییر رویه بدید, این از همه ی دنیا مهم تره
یه برگه کاغذ بردار و بنویس
وقتی پیشمه احساس می کنم نمی تونم تحملش کنم, ازش متنفر می شم
دلایل خودت رو هم بنویس... نمی تونه بی دلیل باشه
مثلا چون یاد فلان چیز می افتم
تو اون لحظه احساساتی که به همسرت داری رو بنویس, مثلا احساس نفرت یا احساس پریشونی
و این رو هم بنویس
وقتی دوریم دلم براش تنگ میشه و احساس میکنم عاشقشم و دوست دارم پیشم باشه
دلایل این رو هم بنویس که چرا دلت براش تنگ می شه
و احساساتت رو تو اون لحظه مثلا تنهایی, عشق زیاد و ...:72:
وقتی صحبت می کنید راجع به چی حرف می زنید که باعث بحث می شه؟
لحنتون چه جوریه؟
این ها رو بنویس و برگرد تا با هم تحلیلش کنیم.:72:
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب، خواهرم
کارهایی که قرار بود رو انجام دادید؟ نتایج رو دقیق بنویسید..
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام ممنون از همراهییتون
امروز بعد از یه مدت تونستم بیام حرف برای گفتن خیلی دارم .......
ببخشید اگر پر حرفی میکنم
کارهایی که قرار بود انجام بدم و البته ضمن صحبتم جواب متین عزیزم هم هست :
تمرینات تنفسی رو هر زمان که تونستم انجام دادم البته محدود چون به خاطر بچه ام و زمانی که خونه هستم مدام دوست داره دورم باشه در حد سه یا چهار بار تونستم به شیوه جناب SCI انجام بدم ... بعد از انجام تمرین های تنفس تایکی دو ساعتی آرامش خوبی دارم. اما این کدوم زمانه؟ همون زمانی که تنها هستم .... که اون خونه نیست ..... چند ساعت بعدش که میاد همون حس بدی که گفتم میاد سراغم ....... مراقبه بخشش رو انجام دادم اما ته ته دلم نتونستم ببخشمش چرا ؟ نه چون کینه ایی هستم نه هیچ وقت از هیچکس کینه ایی به دل نگرفتم چه به برسه از شوهرم فقط ته دلم نمیتونم ببخشمش چون طبعات اشتباهاتش که حالا بزرگترینش رو پاراگراف پایین تر میگم، مخفی کاری ها و دروغ هاش هر روز تو زندگیم هست هر ساعت زندگیمو تحت تاثیر گذاشته ...... هر لحظه که مشکلات زندگی که این روزا یکمم پر رنگ تر شده اذیتم میکنه تو ذهنم میاد میتونست اینی که الان هست نباشه اگر اون یه کلمه می پرسید یا مخفی نمیکرد یا دروغ نمیگفت ......... وقتی باید از یه سری از خواسته هام بگذرم . میگذرم چون شوهرمه و دوستش دارم اما حس میکنم که این گذشتنه در حد خودش یه نوع ظلم هست که از طرف اون به من و بچه ام شده ...... اون لحظه دوست دارم که ذهن سطحیه رو خاموش کنم ...... اما این واقعیته ....... اون زمان دوست دارم که ببخشمش اما دو ساعت بعد با یه مشکل دیگه دوباره یادم میاد......
البته هر زمان هم که خیلی این ذهن سطحیه داشت وراجی میکرد سعی کردم باز با همین تنفس خاموشش کنم که البته خیلی موفق نبودم ........
سعی کردم محیط خونه رو شاد کنم مثل قبل ...... برای حرفاش شنوده خوبی باشم و راهکار ندم ، غز نزنم ، سرزنش نکنم
خواستم ادامه حرفامو بگم گفتم تو پرانتز یه چیزی رو بگم همون اشتباه بزرگه ؛ بعد ما بقی حرفمو بنویسم
( شوهرم یه مدته که تو محیط کارش به تعدیل نیروی اداره خورد و بیکار شد و الان مجبور هست کاری رو انجام بده که علاقه ای بهش نداره )
میدونم این موردی که تو پرانتز گفتم ، ( مورد بیکار شدن یه مرد ) مورد کمی نیست میتونه خیلی یه مرد رو بهم بریزه و همه رفتاراش رو تحت تاثیر بزاره ... میدونم که وظیفه الانم سخت تر هست و بیشتر ........ اما وقتی فقط من ، منی که الان تو این موقعیت که خودم زیر بار همه فشارها دارم له میشم و همه هم فقط ازم انتظار مدارا و کمک و مهربونی و سازش و غیره و دارن فقط من میدونم که همین تعدیل شدن و بیرون اومدنش از اداره هم سر ندونم کاری و بازم بی مشورت کار کردن خودش بوده اما من مجبورم جلو همه حتی پدر و مادرامون ازش حمایت کنم و بگم آره اونا بد کردن که نیروی با سابقه اشون رو بیکار کردن و غیره ....... می سوزم از درون می سوزم که با یه اشتباه با یه تصمیم عجولانه لطمه بزرگی به آینده من و بچه امون زد ...... میدونم که هدفش و نیتش خیر بود ....... میخواست بهتر بشه که بدتر شد.......... میخواست بالا تر بره یه دفعه سقوط کرد .......... سر همینم دلمم براش میسوزه ......
نمیدونم با این طرز نوشتنم تونستم احساسم رو بگم یا نه از یه طرف دلم براش میسوزه که مثلا میخواسته بهتر بشه این شکلی شده ...... از یه طرف آتیش میگیرم که اگر تصمیم عجولانه نمیگرفت یه زمانی ازم یه چیزایی رو مخفی نمیکرد و حداقل مشورت میکرد شاید تا چند سال خیلی سیر صعودی نداشتیم اما حداقل این همه سقوط و تنزل هم نداشتیم ......
ببخشید خیلی حرف زدم دو تا پاراگراف بالا رو گفتم چون میخواستم در مورد کارهایی که انجام دادم و عمل و عکس العملها بگم گفتم شاید کمک کننده باشه .
حالا با توجه به صحبت بالا اونم حساس شده ؛ .......ما دو تا همیشه در مورد خیلی چیزا همینطوری باهم صحبت میکردیم بحثهای علمی، در مورد مطالعاتی که در مورد چیز خاصی داشتیم چیزی که تو نت داشتیم بحث سیاسی ، اجتماعی یا چیزای دیگه
حالا مدتی هست وقتی داره صحبت میکنه ومن دارم گوش میکنم .... موقع صحبتش به نظر خودم دارم خیلی عادی نگاهش میکنم و گوش میکنم ..اما برداشت اون چیه : داری نگاه عاقل اندر سفیه بهم میکنی ... میکم : نه عزیزم اصلا اینطور نیست حتی براش قسم میخورم که اینطوری نبوده و من اصلا با این دید نگاه نکردم اتفاقا مطلبه برام جالبه ....... میگه : تو چشمات طوریه که خودش با آدم حرف میزنه هر حسی داشته باشی از چشات معلومه ....... میگم : به خدا الان جز حس یه زن که از مطلب مورد بحث شوهرش خوشش اومده و داره به حرف شوهرش گوش میکنه حس دیگه ایی ندارم . نمیدونم شاید چشمام خسته است تو اینطوری فکر کردی با یه حالت ناراحت میگه نه نمیخواد دلیل الکی بیاری و مطلبش رو جمع میکنه .......
ازم سوال میکنه آروم جوابشو میدم : آره ، یا نه ناراحت میشه میگه چرا جوابمو نمیدی . میگم اا من که گفتم آره شاید تو نشنیدی ...... میگه تو چرا داد میزنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باور کنید خودمم می مونم ....... منکه داد نزدم نظر خودم با تن صدام عادی بود..........
چیزای که اخیرا پیش میاد : بهش میگم این روزا اشعه آفتاب خیلی زیاده مخصوصا موقع رانندگی که از آسفالت خیابون منعکس میشه .... چشمو خیلی اذیت میکنه یادت باشه که عینک آفتابی رو بزن موقع رانندگی .......یا مثلا مدتی هست میگی دندونم اذیتم میکنه بیا بریم دندونپزشکی ببین مشکلش چیه شاید عفونت کرده ....... میگه : وقتی کسی نمیخواتم وقتی دوستم نداره چه فرقی داره سالم باشم یا نا سالم بزار عفونت کنه بزار کور بشم ..... با تعجب میگم منظورت چیه ؟ کیه ؟معلومه چی میگی ؟؟؟؟ با حلت عصبانی میگه منظورم تو هستی !! وقتی نمیخوایم به طبع بچه امم بزرگ بشه همیشه حق رو میده به مادر و منو نمیخواد پس چه فرقی داره براتون ؟؟؟ از حرفش واقعا تعجب میکنم ...... میگم چرا چرت میگی این چه حرفیه و غیره می گه داری سفسطه میکنی ..!!!!!
اینه که نهایتا یا بحثمون میشه یا من یا اون اصلا میگیم ولش کن حرف نزنیم بهتره ............
وقتی ازش دورم کارهای مثبتش و مهربونی هاش میاد جلوم ....حتی همین موضوع پول و کار که چه ایده های خوبی برای زندگی داشت گرچه با بد شانسی و یا بی عقلی خرابش کرد اما همین که همیشه میگه که دوست داشتم برای تو اینکارو کنم که بازم خراب شد ونشد دوست داشتم تو رو فلان جا ببرم مسافرت که اینطوری شد و ....... ویا چه میدونم اینکه مثلا امروز لباسی رو که من دوست داشتم پوشید و چقدر خوش تیپ شده بود ...... چقدر دست دادن و لبخندش موقع حداحافظی مهربون بود و یا یه مسیج دوست دارم که میزنه یاموارد دیگه ........
اون لحظه حس میکنم خیلی دوستش دارم ....... دوست دارم پیشش باشم . پشتش باشم ..دوست ندارم زندگیم خراب بشه دوست دارم روابط رو ترمیم کنم
اما وقتی مثلا با همین عشق و انرژی میرم خونه پیشش یا بهانه های بالا رو گفتم در میاره یا کارهای دیگه که اعصابمو واقعا بهم میزیره ازش متنفر میشم و دوست دارم همه چیز این زندگی تموم بشه
مثلا همین پنجشنبه بعد از یه روز خیلی سخت کاری در حالی که از نظر جسمی هم اصلا حال خوبی نداشتم اما با یه عالمه انرژی مثبت رفتم خونه و کلی شوخی و خنده و بازی دو نفری با دخترم کردیم و سه تایی کلی خندیدم و .... بعد به دخترم قول داده که عصر میبریمت پارک بازی. به منم خودش پیشنهاد داد بعدشم بریم برای خریدی که از قبل قرار بوده بریم و برای خانواده خودش بوده .. منم با کلی ذوق پیشنهادش رو قبول کردم .... اون خوابید ..... دخترم نخوابید......... من نشستم با دخترم بازی کردن ، بعدشم حمامش کردم و غذاشو دادم و حتی لباس های بیرونش رو هم تنش کردم موهاشو درست کردم و و براساس قولی که بهش داده بود بچه آماده است ...... در حالیکه خودم اصلا حال خوبی نداشتم ...... حالا شده ساعت 7 بعد از ظهر .تازه بیدار شده اومده برای خودش چای ریخته و دوباره جلو تلوزیون دراز کشیده منم گفتم تا چاییشو بخوره روی کاناپه پیشش دراز کشیدم واقعا حالم بد بود...... منتظر بودم چاییش تموم شه خودمم حاضر شم. ....... میگم هر وقت خواستی بگو تا منم حاضرشم ....... یه دفعه با یه حالت تدافعی میگه حالا دیگه ؟؟؟؟؟؟ این موقعه که دیگه دیر شده ؟؟؟؟؟؟؟ میگم خوب خودت خوابیدی صداتم کردم اهمیت ندادی ........ میگه نه دیگه دیر شده .......میگم بچه ام آماده است گناه داره بهش قول دادی .......
وقتی دیدم نمیخواد بیاد خودم لباسمو پوشیدم بهش میگم پاشو حداقل بچه رو ببریم پارک نزدیک خونه گناه داره خیلی وقته حاضر شده .......... گفت من که نمیام شما بهتون خوش بگذره ....... شما که خوب باهم بدون من همیشه بهتون خوش میگذره ...... واقعا موندم بهش چی بگم ....... فقط درو زدم بهم و بدون خداحافظی بچه رو برداشتم بردم .......همین لحظه است که از ش متنفر میشم دوست دارم اصلا تو زندگیم نباشه ...... خوب منم آدمم . داری می بینی حالم خوب نیست . داری می بینی بر اساس قول تو بچه چقدر ذوق و شوق داره ........ میدونی که من چقدر سختمه و معذب شب تنهایی برم بیرون ...... چطور غیرتت قبول میکنه تو این شهر بی درو پیکر؟ حالا بعد یک ساعت زنگ زده من در پارک هستم شما تو پارکین؟ اومده حالا که اومده دخترم دیگه بازی هاشو کرده بستنیشو خورده خوب بچه است . برگشته بهش میگه ای بابای بد با من نیومدی پارک ..... دوباره از من ناراحت شده که حتما تو بهش یاد دادی .... ازش متنفر میشم ........
از الگوی XYZ استفاده میکنم یه طور دیگه برام بهانه میاره
ببخشید که خیلی حرف زدم
حس و حالم اصلا خوب نیست . اگرچه در ظاهر همه چی آرومه
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام خواهرم
شما وقتي كه همسرت مي آد خونه با تمرينات تنفسي سريع بايد آرامش داشته باشي... بي شك بهت كمك خواهد كرد
مراقبه بخشش رو درست انجام بده... يه بار ديگه بخون! قرار نيست كسي رو ببخشي... ببين تو اين مراقبه كسي از تو نمي خواد كه كسي رو ببخشي... تو مي بخشي و رها مي شي!!!
چند تا خطاي عمده شناختي داري... بايد حلشون كني! نمي دونم چرا كمك نمي كني كه زود تر نتيجه بگيريم..
آرامش خودت رو حفظ كن... يه جا نوشته بودي كه چون شوهرمه دوستش دارم... ببين خواهرم! بايد بر عكس باشه... يعني چون دوستش داري... شوهرت باشه!
شوهرت طول مي كشه كه به نگاهت اعتماد كنه و چشمهاي سرزنش كننده زنش رو نبينه... تشويقش كن! تا مي توني تشويقش كن اما زياده روي نكن
توي گفتگو هنوز مشكل داري... مي خواي يه بررسي كنيم:
شوهر مهتاب: داری نگاه عاقل اندر سفیه بهم میکنی ...
مهتاب : نه عزیزم اصلا اینطور نیست حتی براش قسم میخورم که اینطوری نبوده و من اصلا با این دید نگاه نکردم اتفاقا مطلبه برام جالبه .......
به نظرت چرا اينطور مي گه!؟ چون شما فقط نبايد نگاه كني... بايد اعتبار سازي كني! بايد با كلام و چشمات نشون بدي كه موضوع برات جالبه... بايد كنكاش كني و سوال بپرسي!
شوهر : تو چشمات طوریه که خودش با آدم حرف میزنه هر حسی داشته باشی از چشات معلومه ...
اين نشون مي ده كه شما هنوز نتونستي احساست رو بهش بگي... بايد با كلام هم اعتبار سازي كني! اين مواقع گفتگو آماده تشديده!!! اگر حواست رو جمع نكني تشديد اتفاق مي افته! يعني بايد چي كار مي كردي... : فورا اعتبار سازي مي كردي... با يه سوال از توي صحبتهاي قبليش! خب داشتي مي گفتي... و دستاش رو مي گرفتي!!!
مهتاب : به خدا الان جز حس یه زن که از مطلب مورد بحث شوهرش خوشش اومده و داره به حرف شوهرش گوش میکنه حس دیگه ایی ندارم . نمیدونم شاید چشمام خسته است تو اینطوری فکر کردی
با یه حالت ناراحت میگه نه نمیخواد دلیل الکی بیاری و مطلبش رو جمع میکنه ....
به اين ميگن اجتناب كه گفتگو رو خراب مي كنه... يعني طرف گفتگو،گفتگو رو ترك مي كنه!
پس تو اين هفته سعي مي كنيد گفتگو كنيد با رعايت آداب صحيح گفتگو...
من فكر مي كنم بايد تكليفت رو با خودت روشن كني... ببين اونچيزي كه من برداشت كردم اينه كه تو شوهرت رو دوست داري اما با توجه به اختلافاتي كه رخ داده، رنجيدي!!! اما بايد بدوني اون اختلافات و اتفاقات ناشي از عدم مهارت ايشون تنها نبوده ! تو هم مهرات لازم رو نداشتي...
چرا فكر مي كني كه اگر با تو مشورت مي كرد هرگز به مشكلي برخورد نمي كرد... چرا از اين تهديد كه تو زندگيت پيش اومده به شكل يه فرصت نگاه نمي كني!؟ بدون كه هيچ چيزي بي حكمت نيست... و الانه كه بايد كمك شوهرت كني... الان هست كه بايد دركش كني!!! نبايد سرزنشش كني! نبايد اگر و اما بياري...
يه اشكال ديگه بازهم تو گفتگو: ( قرمزها رو بخون)
میگم هر وقت خواستی بگو تا منم حاضرشم .......(استفاده از جملات تو)
ميگم: من حاضرم، اگر مايلي كه بريم،شما هم حاضر شو
یه دفعه با یه حالت تدافعی میگه حالا دیگه ؟؟؟؟؟؟ این موقعه که دیگه دیر شده ؟؟؟؟؟؟؟
میگم خوب خودت خوابیدی صداتم کردم اهمیت ندادی ........
نگاه كن خواهرم: به اين مي گن اتهام زدن! قضاوت كردن! برچسب زدن!
ميگم: آره.. يه خورده دير شده! اما اشكالي نداره.. به دخترمون قول داديم..
میگه نه دیگه دیر شده .......
میگم : بچه ام آماده است گناه داره بهش قول دادی .......
بچه شماست؟؟؟ مگه ايشون پدرش نيست؟؟؟ چرا متصلش مي كني به خودت؟ باز هم سرزنش...
مي گم: (اعتبار سازي مي كنم) به نظرت دير شده...اما فكر مي كنم هنوز وقت داريم يه دور كوچولو با دخترمون بزنيم.. اما اگر تو حو صله نداري نمي ريم!
باز هم بهت مي گم... با ظرافت زندگي كن خواهرم!
مراقب دختر كوچولوت باش!
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام
واقعا ممنونم از این که وقت میزارید میخونید و با حوصله و دقیق جواب میدید با راهکارهای عالی - و از صمیم قلب براتون آروزی بهترین ها رو دارم .
و امیدوارم آرامش و امنیت فکری و احساسی حقیقی در زندگی شما هم همیشه حاکم باشه .
الان فکر میکنم که ای کاش زمانی هم که فکر میکردم هیچ مشکلی نیست بازم دنبال کسب مهارت هامخصوصا مهارتهای گفتاری لازم بودم. وقتی روح آدم خسته است و رنجیده این مهارتها خیلی سخت به نظر میاد .....
جناب SCI ممنونم - ظریف زندگی کردن خیلی سخته مخصوصا وقتی آدم دلش رنجیده است و زخمی.
از اینکه مکالمه هامو برام کالبد شکافی میکنید و راه درستشوو بهم نشون میدید واقعا ممنونم.
تو زمینه روانشناسی خانواده مطالعه زیاد داشتم اما الان تازه متوجه اشتباهات گفتاریم میشم که به قول شما شاید اصلا ظریف نباشه
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
یه مسئله تو این چند روز اخیر باهاش درگیر هستم که واقعا نمیدونم چطور باید با مسئله برخورد کنم
لطفا تو این موردم بهم راهکار درست رو نشون بدید.
البته ببخشید که مطالب و مسائل و مشکلاتم و ایراداتم تو زندگیم زیاده
مسئله دیگه ای که من در مورد چطور برخورد کردن باهاش مشکل دارم "تکیه و توقعات بیش از حد همسرم در مورد کمبودهای مالی به من هست " این برام یکم آزار دهنده شده
یه خصوصیت اخلاقی من که شاید از حماقتم باشه اینه که بر خلاف شوهرم که خیلی آدم تو داری هست و مخفی کار من اصلا دوست ندارم و نمی تونم چیزی رو ازش مخفی کنم --- علی الخصوص در مسائل مالی از اول زندگی که مثلا همه چیز رو به راه بود هرچی داشتم وسط بود..... هر نوع پولی که بود . هدیه، حقوق، شاباش، پاداش، هرچی که بود . که البته من همیشه فکر میکردم مال اونم دقیقا همینطوره که بعدها توی طول زندگی فهمیدم یه جاهایی نبودده اما بازهم نتونستم که مثل اون باشم و منم مخفی کنم (خانمها بخونن حتما به حماقتم میخندن) اما باز هرچی بود وسط بود
یکی دوبار که خیلی درمونده شده بود و میدیدم که خیلی ناراحت و درمونده است و به هرحال ضرر و زیانه زندگی هردومون رو داره خراب میکنه در زمانی که از نظر کلی امکان گرفتن وام به طور کلی خیلی کم بود ظرف کمترین زمان و با کوتاه ترین راه از طریق روابط کاری و محیط کار و همکارهای خودم وام گرفتم .
حالا دو تا مشکل که هست که یکی تا یکم می مونه سریع میگه نمیتونی از اداره وام بگیری برو دنبالش شاید بشه خوب من مگه چقدر میتونم این کارو بکنم این روند و روال اداری رو که دیگه خودشم میدونه .
و دیگه اینکه : مثلا یک بار یه موقعیت خاص پیش اومد که مجبور شدم از همکارم پولی قرض بگیرم که بعد دیدم توی باز پرداختش اون خیلی داره سهل انگاری میکنه و تلاش خاصی برای برگردوندن و حفظ آبروی من نداره چون میدونه مثلا اون همکارم وضع مالی عالی داره . من واقعا با گذشت زمان جلو همکارم معذب بودم این شد که باز مجبور شدم خودم اقدام کردم و یه وام دیگه گرفتم و قرض همکارمو دادم . ( من از گرفتن قرض از کسی واقعا متنفرم مخصوصا جلو همکارام که همه تقریبا در وضعیت عالی هستن، از اینکار خیلی حس بدی دارم که کسی بخواد بدونه من مشکل مالی دارم حس میکنم جلو همکارام از درون شخصیتم خرد میشه. و شوهرمم اینو خیلی خوب میدونه )
حالا شوهرم متوقع شده : الان مثلا همین هفته باز یه مشکل نسبتا عظیم مالی پیش اومده چند وقته بهش میگم حواست به چک فلان روز باشه خیلی تلاشی نمیکنه و بعدشم میگه خوب من چکار کنم، کاری نمیتونم بکنم . کسی و ندارم ازش بگیرم یه خواهرم هست که اونم اخلاقشو که میدونی دوست ندارم بهش رو بزنم و از این چیزا چند روزه هی به من میگه اگر می تونی از همکارت بگیر کسری رو تا چک پاس بشه بعد پس بدیم
بهش میگم : عزیزمن شما که خوب میدونی من اصلا از این کار خوشم نمیاد انگار میخوان گردنمو بزنن که بخوام به همکارم بگم این مقدار به من قرض بده حالا هرچقدر مقدار پول کم و یا وضع اون توپ. مثل خودت که خوشت نمیاد و نمیخوای که به خواهرت بگی ...... سعی کن طور دیگه کار رو راه بندازیم فعلا ......
باز هر روز که میرم خونه میگه گفتی؟ البته مثلا با حالت شرم ....... گرفتی؟ شد ؟
تازه امروز میگه اگر خواستی بگیری یه مقدار بیشتر بگیر تا فعلا اجاره رو هم بدیم صابخونه گیر نده تا بعد بزاریم جاش ....... به خدا شاخم درومد . باز گفتم : تو که میدونی چه حسی بدی دارم از اینکه تو محیط کار به کسی رو بزنم اون بارم به خاطر شما اینکارو کردم فکر نمی کردم دوباره موردی پیش بیاد .
میگه: من یک هفته است دارم بهت میگم امروز میگی نه ؟؟؟؟
منم : !!!!!!!!خوب منم آدمم یه دفعه از کوره در رفتم و گفتم : بیخود کردی یک هفته است داری من میگی میخواستی یک هفته رو به جای که به من بگی از جای دیگه به فکر باشی . منم که از اول بهت گفتم خیلی سخته و نمیتونم اینکارو بکنم -- زمانی که باید یه چیزی رو بگی نمیگی و مخفی میکنی فکر میکنی عقل کلی و میتونی و حق داری که خودت به تنهایی تصمیم بگیری اما حالا ؟؟؟؟؟؟
اون زمانی که دوبرابر این پول به هردومون هدیه شد از من مخفی کردی و رفتی و کاری که به نظر خودت تنهایی درست بود انجام دادی و در واقع بازم خراب کاری کردی ... اصلا به من نگفتی در حالیکه پوله هدیه به بچه امون بود و زندگیمون . حالا که درمونده شدی و پول میخوای یک هفته است داری به من میگی؟؟؟؟؟؟
میدونم تکه آخر همه چیزای بد رو که نباید میگفتم رو گفتم سرزنش کردم و پرونده بایگانی درآوردم اما واقعا همچین مواقعی می مونم - کم میارم
نمی دونم چکار کنم گاهی هم کنترل از دستم خارج میشه
** لطفا تو این موردم راهنماییم کنید موارد این چنینی زیاد هست تو زندگیم من چطور برخورد کنم ؟؟؟
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
عزیزم خوبه خودت راه حل رو هم دادی. خیلی با احترام تمام مسائل مالی رو بسپار به همسرت و لطفا ازاین به بعد نقش زن خونه رو بازی کن نه مرد خونه. ادامه این رفتار شما همین نتیجه رو هم باید در بر داشته باشه. حتی اگر می خواهی صادق باشی و همه پولاتو تو خونه خرج کنی باز نحوه دخل و خرج رو بسپار به همسرت. اینجوری ادامه بدی تتمه عزت نفس همسرت رو هم بر باد می دی و دیگه هیچی تو زندگی برات نمیمونه. چک پاس کردن، قرض گرفتن، وام گرفتن و خونه خریدن، وسایل مورد نیاز خونه رو خریدن، حساب و کتاب دخل و خرج رو داشتن و ... همه کارهای مردونه هست که حتی اگر شما مایل به کمک بودید باید فقط در حد مشورت دهی و کمکهای جزئی باشه و نه در حد رفع و انجام کار اصلی اون. مثلا همسرتون چک می گیرن و ایشون باید بیان و به شما بگن مثلا فلان چک رو نمی تونم پاس کنم و شما نظر مشورتی می دید که از یه جای زندگیمون می زنیم تا پاس بشه یا قرض می کنیم که بازم اون قرض رو همسرتون باید بکنن.
لطفا حرف گوش بدید و به رفتاری که تا حالا داشتید افتخار نکنید که به کل غلط بوده.
الانم به همسرتون بگید من به شما اطمینان کامل دارم و این که شما می تونید مسائل مالی رو حل کنید یک پشتوانه بزرگ برای منه. هر تصمیمی بگیری منم قبول دارم. هر جور که صلاح می دونی با اقتدارت این مساله رو هم حل کن و من به شما افتخار میکنم و می تونم با خیال راحت همه مسائل رو به شما بسپارم.
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
deljoo_deltang عزیز ممنون از همراهی و همدلی و کمکت
اما عزیزم من به رفتاری که تا حالا داشتم افتخار نمیکنم اگر میخواستم افتخار کنم نمیومدم اینجاو عاجزانه از دوستان طلب کمک و راهنمایی کنم
عزیزم نوع زندگی هر فردی متفاوته من اینجا خانمهای زیادی دیدم که مثل همسر شما خیلی خوب حسابگر بودن و با حساب و کتاب جلو می رن و فرمان دخل و خرج زندگی دستشونه . شاید دوستان گاهی از در دلگیری گفتن شوهرشون خصیص هست و نمیدونم اختیار پول اونها رو میخواد . میخوام یه چیز بگم شاید بخندید . هرکی یه جور تو این دنیا مشکل داره . شوهر من دقیقا نقطه مخالفه شوهرای شماهستن . فوق العاده ولخرج هست و بلند پرواز دوست داره هرچی داره سریع خرج کنه و اگر من مداخله نکنم همینطور که اوایل نمیکردم و میگفتم خودش به مرور زمان دخل و خرج زندگی دستش میاد. اما همه رو خرچ میکنه ( البته نه اینکه خدایی نکرده به راه بد نه برای من و خانه زندگی هم هست اما ولخرجیه) و چیزی نمی مونه و این میشیم که الان هستیم و یا با یه سری ایده های بلند پروازانه که دوست داره یک شبه ره صد ساله بره و بدبختی اینکه بدون مشورت هم معمولا اقدام میکنه که همینطور تو پستهای قبلترم گفتم گاهی حتی با مخفی کردن از من . سقوط میکنه .......
اگر من مجبور شدم طی 7-8 سال زندگی که تو امور مالی خیلی دخالت کنم همین بلند پروازی و ولخرجی های شوهرم هست البته بعد از یکی دوبار ورشکستگی مالیش ...... وقتی می بینم واقعا راه به جایی نداره و من میتونم وام بگیرم نمیدونم شاید از احمقیم باشه امادلم آروم نمیشه که دخالت نکنم و کمکش نکنم و بگم تقصیر خودت بوده خودت خراب کردی حالا هم یا برو زندون یا از دست طلبکار فرار کن ........ خوب حالا وام رو گرفتم چرا تو باز پرداخت و غیره دخالت میکنم ؟؟؟؟؟؟؟ چون وام از اداره من بوده ضامنش همکارم بوده وقتی می بینم شوهرم یا واقعا نداره که بده و یا بیخیال هست و آبروی من نهایتا در خطر باز مجبور میشم اقدام کنم
و مشکل اصلی اینکه بعد از اون جریانها و کمک های من تو شرایط بحرانی اون الان انگار متوقع شده . البته همون توقعش هم باز برای زیاد خرج کردن و یا ایده های بلند پروازانه اش هست
نمیدونم شاید خیلی از راه رو اشتباه رفته باشم اما دوست دارم با کمک شما دوستان عزیز راهم رو درست کنم . زندگیم رو درست کنم
اوضاع روحی روانی خودم خیلی داغونه ......... هر روزم یه مشکل جدید ( فکر کنم دوران بد بیاری وبد شانسی رو دارم طی میکنم همه طرفه) ........... هر شب کابوس میبینم .......... هر روز مدام استرس دارم ......... این روزا با هرکی میخوام حرف بزنم . هر حرفی . نا خودآکاه و بی دلیل اول اشکم میاد بعد حرفم ....... شدم عینه این بچه ها که با هر حرفی اول اشکشون در میاد بعد حرفشون .......... حتی تو اداره ........ این خیلی بده خیلی بد
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
از SCI عزیز و باقی دوستان و همراهان عزیز میخوام که لطفا راهنماییم کنید چطور جلو این اشک مسخره رو بگیرم این روزا .........
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب عزيز،
آيا شوهر شما يه دفعه ناراحت و افسرده مي شه و سكوت مي كنه.... يا همواره همين حالات سرخوشي رو داره؟
آيا زمانهايي شده كه مواجه با حالت غمگيني ايشون بشيد؟
توصيه هاي قبلي رو انجام داديد راستي؟
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ممنون جناب sci از همراهیتون
آيا شوهر شما يه دفعه ناراحت و افسرده مي شه و سكوت مي كنه.... يا همواره همين حالات سرخوشي رو داره؟
اینکه یه دفعه ایی باشه نه که یه حالت شاد داشته باشه یه دفعه غمگین بشه نه ----- در کل همیشه آدم آروم و رفتارهای متینی داره درعین حال سعی میکنه برای دیگران همیشه خودش رو آدم شادی نشون بده در عین آروم بودن
.
آيا زمانهايي شده كه مواجه با حالت غمگيني ايشون بشيد؟
آره گاهی وقتها می بینم خیلی غمگین و گرفته است . و خیلی ناراحته . اما بازم آرومه فقط حالت چهره اش خیلی گرفته و غمگینه
توصيه هاي قبلي رو انجام داديد راستي؟
تقریبا - ورزش رو البته به صورت همون رقص ----- قدر دانی از کارهای مثبتی که میکنه - و مواردی که در مورد موقع گفتگو رو توصیه کرده بودید سعی میکنم خیلی رعایت کنم ...... ولی خیلی حساس شده جدیدا مدام میگه برام ارزش قائل نیستی برات اهمیت ندارم من و از یاد بردی و از این حرفها که خوب من برای اثبات اینکه اینطور نیست حسابی کلافه میشم.
مثلا میگه برای خرید فلان چیز امروز از حساب پول بر میدارم . اگر یه کلام بپرسم پس مثلا اون مقدار پولی که داشتی چی شد ؟؟؟ دیگه واویلاااااااااااا انگار کفر گفتم .
حسابی ناراحت میشه و میگه : تو فکر کردی من دزدم . به من اعتماد نداری . همش باز خواست پول از من میکنی ؟
میگم عزیزم من هیچ بازخواستی ازت نکردم فقط گفتم مخارج رو دفتر بنویس که هر دومون بدونیم چکار کردیم و پولامون چی شده اینطوری خودتم یادت میره فقط چند روزه دیگه نگاه میکنی میبینی نه چیزی داری و نه میدونی که چکارش کردی..... باز ناراحت میشه که تو فکر میکنی من پولا رو چکار کردم و از این حرفا .........
کلافه ام کلافه
یا گریه ام میگیره همونی که دارم به شدت ازش رنج می برم یا ناخودآگاه چیزی میگم که اونم ناراحت میشه
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
گفتيد هميشه سعي مي كنه خودش رو آدم شادي نشون بده...به نظر شما ايشون ويترين سازي مي كنه؟
به نظر شما :
- ايشون بي خوابي داره و يا دير مي خوابه؟
- به عقايد خودش خيلي بيش از حد بها مي ده و اونها رو مهم مي دونه ؟
- در بسياري موارد افكارش مثبته و مثبت انديشه؟
- خلق و خوش متغيره؟
و در مواقعي:
- احساس ناراحتي مي كنه؟
- احساس بي هدفي در زندگي داره و تحريك پذيريش بالاست؟
- غمگينه و احساس مي كنه شما بهش اهميت نمي ديد و اين احساسش رو واقعا مي گه؟
- ميل جنسيش كم و زياد مي شه؟
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
گفتيد هميشه سعي مي كنه خودش رو آدم شادي نشون بده...به نظر شما ايشون ويترين سازي مي كنه؟
گاهی آره - البته بیشتر تو جمع - مثلا تو خونه حسابی افسرده و غمگینه و مثلا ناهار همه خانواده خونه مادرش هستیم میرسیم اونجا انگار نه انگار که چقدر ناراحت بوده میگه و میخنده و بازی میکنه و سر به سر بچه ها میزاره .. وقتی بر میگیردیم یکم تغییر روحیه داده اما باز یهو میبینم دوباره تو هم هست .....
به عقايد خودش خيلي بيش از حد بها مي ده و اونها رو مهم مي دونه ؟
نه - همیشه عقیده اش رو میگه اگر من نظر مخالفم رو عنوان کنم اولش میگه مثلا حالا یه باشه میگفتی چی میشد؟ اما وقتی براش دلیل میارم و راجع به موضوع صحبت میکنیم باهم دیگه اصلا پافشاری خاصی نمیکنه
- در بسياري موارد افكارش مثبته و مثبت انديشه؟
نه متاسفانه افکار مثبت رو همیشه من باید بهش تزریق کنم . خودش خیلی زود خسته میشه و نا امید .
خلق و خوش متغيره؟
معمولا آرومه - اما جدیدا موقع رانندگی و صحبت کردن با من البته زود یه دفعه ناراحت یا عصبانی میشه و بهانه گیری میکنه .
و در مواقعي:
- احساس ناراحتي مي كنه؟
اره جدیدا که زیاد هم شده . این مواقع
احساس بي هدفي در زندگي داره و تحريك پذيريش بالاست؟
از وقتی بیکار شده گاهی آره میگه احساس میکنم با اینکه باید برای آینده بچه ام تلاش کنم اما بی هدفم دارم تلاش بی ثمر می کنم واز این حرفا ...... که بعدش سعی میکنم باهاش صحبت کنم و مدام آینده رو روشن و قشنگ جلوش تصویر بکشم و بهش امیدواری بدم و اینکه هدفت رو بزار رو ساخت یه زندگی و آینده روشن و قشنگ برای فردای دخترمون
غمگينه و احساس مي كنه شما بهش اهميت نمي ديد و اين احساسش رو واقعا مي گه؟
همونطور که گفتم معمولا سعی میکنه خودش رو شاد نشون البته نه شادی که شادی کنه اینکه آروم باشه و با بچه بازی کنه و مسخره بازی برای بچه در بیاره و بخنده ... اما از نظر احساسش آره خیلی وقتا واقعا میگه -- من حس میکنم خیل یخیلی حساس شده --همش میگه که من دیگه برای تو ارزشی ندارم . مثلا وقتی یه دفعه قربون صدقه اش میکنم مسخره بازی در میاره و هی نگاه این ور اون ور میکنه و میگه نه بابا به من نبود ........ ااااا به من بودی؟؟؟ چه عجب بازم خدا رو شکر یکم دوستم داری و از این حرفا ........ یا از آرایشگاه میاد من دیر بهش بگم مبارک میگه دیگه قیافه امم برات مهم نیست نگفتی مبارک .یا جریان همون دکتر رفتنا که قبلا هم گفتم وقتی بهش میگم میگه : برم که چی بشه وقتی نمیخوای منو وقتی دوستم نداری چه فایده همون بهتر که زودتر از پا دربیام تموم شه بره .(گاهی حس میکنم خودش رو خیلی لوس میکنه برام ) با اینکه سعی میکنم تو ابراز محبتم بهش کوتاهی نداشته باشم اما از بعد از جریان دعوای اون دفعه که چند صفحه پیش توضیحش رو براتون نوشتم و چند روز اصلا محلش نزاشتم و اینا خیلی میگه ........ یا مثلا دخترم خوب خیلی هنوز کوچیکه و من وقتی میرم اداره همش میچسبه بهم و وقتی ناز و نوازش دخترم میکنم و قربون صدقه دخترم میرم .... اظهار میکنه که کاش منم جای دخترت بودم یا با شوخی دخترمون رو بغل میکنه و میگه ای وروجک حسابی جای بابا رو برای مامان گرفتی ((البته تو پرانتز بگم که از زمانی که باردار بودم مدام میگفت حالا یکی میاد جای منو. تو قلبت میگیره و من حسودیم میشه به این فسقلی و از این چیزا ----- با اینکه بچه دار شدن یکی از آرزو ها و خواسته های محکم خودش بود))
ميل جنسيش كم و زياد مي شه؟
نه ---- اما با عرض معذرت گاهی وسط راه خودش میگه دیگه نمیشه و نمیتونم و رها میکنه ..........
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم،
ممنونم كه پاسخ داديد...
در وهله اول بگم كه بايد يه مدتي مراقبش باشي و هواش روداشته باشي و شكيبايي كني و البته مراجعه حضوري به روانشناس رو توصيه مي كنم براي ايشون.
هر چند واقعا بدون تست و معاينه نمي شه نظر قطعي داد اما ايشون بسياري از علائم مانيا رو داره ...مانيا همون اختلالات دو قطبي است كه البته بدون تجويز دارو در خيلي از موارد حل مي شه و خدا رو شكر در شوهر شما هم زياد نيست و مانياي خفيف به شمار مي آد كه يكي از تابلوهاي اون ولخرجي است... از اين شاخه به اون شاخه پريدن در مسائل كاري و معمولا كارها رو ناتمام گذاشتن، حرافي و بسياري مسائل ديگر از جمله اين اختلالات است.
در فاز مانيك ايشون دلسرد مي شوند، تحريك پذير مي شود. نا اميد است... كه البته تغييرات منظمي بين فاز ها نيست...اما شبها فاز دوم معمولا غالب است... معمولا فرد به هيچ وجه خودش متوجه اين افسردگي نيست
توجه داشته باشيد كه به هيچ وجه اين موضوع نبايد با ايشون در ميون گذاشته بشه...اما حتما بايد با دلسوزي به ايشون كمك كنيد تا اين مرحله رو پشت سر بگذارند و هر چه زودتر بدون تجويز دارو بهبود يابند
بهترين راه حل، معمولا روان درماني است كه زير نظر روانشناس كاملا خبره انجام بشه
بهتره از محيطهاي پر تنش و ايجاد جو ناآرام در خانه به شدت پرهيز كنيد
از عرقيات گياهي استفاده كنند مثل افشره گل سرخ بعد از ناهار
از مصرف كافئين حتما خودداري كنند... چاي سبز رو جايگزين چاي سياه كنيد در منزل و بگيد اين خيلي بهتره
با ايشون به پياده روي بريد و ايشون بدوند...ببينيد حتما بايد ورزش كنند و بدوند روزانه 15 دقيقه! باايشون همراه باشيد
سعي كنيد در منزل به جاي جو ناآرام، موسيقي هاي خاص، حتما از موسيقي هاي ريلكسشن استفاده كنيد
متدهاي خودتون رو در سكس تغيير بديد حتما اين كار رو بكنيد... با پوزيشنهاي مختلف آشنا بشيد
اما باز هم توصيه به روانشناس در مورد ايشون ارجحيت داره
توصيه هاي قبلي رو هم جدي بگيريد و بخونيد
سوالي بود بپرسيد
البته توجه داشته باشيد كه توضيحاتي كه دادم به معناي لغو توصيه هاي قبلي و تاييد خطاهاي شاختي شما نيست
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
واقعا ممنون و متشکر از پیگیری و راهنماییتون
خیلی ناراحت شدم از مشکل شوهرم و نا آگاهی های خودم امیدوارم که بشه هرچه زودتر مسیر درست رو طی کرد و به نتیجه رسید .
متاسفانه شوهرم اصلا حاضر به مراجعه به مشاور یا روانشناس نیست . بعد از زایمان من و روشن شدن یکی دو مورد از اون مخفی کاری های بزرگش که توی دوران بارداری من بابتشون استرس و مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشته بودم و بعد از زایمان متوجه این کار ایشون شدم و در واقع میشه گفت دومین قهر و دعوای بزرگ زندگی مشترکمون پیش اومد و من خودم به شدت افسرده شده بودم از حس اینکه چرا اینطوری رودست خوردم و اینطوری بازیچه شدم . و ایشون خودشم خیلی اظهار ناراحتی از دروغ گفتن و مخفی کاریهای خودش داشت خیلی بهش میگفتم بیا بریم پیش مشاور پیش روانشناس مگر نه اینکه ناراحتی و اظهار میکنی که بی دلیل و ناخودآکاه دروغ میگی منم الان اصلا شرایط خوبی ندارم برای هردومون خیلی موثره اما قبول نمیکرد و نهایتا میگفت اگردوست داری تو تنها برو ...... من نمیام
جناب SCI - بی نهیات ممنونم از راهنمایی هایتون امیدوارم حداقل از طریق شما دوستای خوب و کمک و راهنمایی خوبتون از اینجا هم خودم راه درست رو طی کنم و هم شوهرم .......
فقط مجددا یه سوال دیگه در مورد خودم با این گریه مسخره که مدام میاد سراغم چه کنم؟ مخصوصا وقتی کسی از مشکلاتم پرس و جو میکنه و یا من میخوام از مشکلم حرفی بزنم .
وقتی گریه ام میگره احساس بدبختی و ضعف بهم دست میده دوست ندارم جلو هر کسی گریه کنم ....... اما بغضه خودش بی اجازه میشینه تو صدام و اشکه خودش بی اجازه میاد پایین خیلی خیلی بخوام جلوشون رو بگیرم به شدت عصبی میشم که بازم نهایتا گریه ام میگیره .....
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب،خواهرم،
توصيه هاي قبلي براي آرامش شماست... و اولين گام براي انكه بتوني به شوهرت كمك كني اينه كه اضطراب رو از خودت دور كني و آرامش داشته باشي!
با اشك مبارزه نكن... كمي احساسي شدي و مي توني به بعضي اطرافيان اين رو توضيح بدي كه يكمي احساساتي شدم! اما قرار نيست مشكلاتت رو دكلمه كني براي همه كه گريه ات جاري بشه
توصيه هاي قبلي هم، همه مربوط به خودته... انجامش بده
نترس..تنها نيستي
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام مجدد و خسته نباشید
میشه خواهش کنم در مورد شیوه درست تشویق کردن شوهرم راهنماییم کنید . چطور تشویقش کنم که هم زیاده روی نباشه و اغراق و هم واقعی باشه ؟
با توجه به همه خصوصیات اخلاقی که تا حالا از شوهرم میدونید .....
خصوصا در زمینه دروغ نگفتن و پنهون کاری در حالیکه مطمئن نیستم در لحظه ایی که دارم تشویق میکنم، حمایت میکنم چیزی رو ازم مخفی کرده یا نه چون دوباره طی هفته گذشته در حالیکه من دارم همه سعیمو میکنم که با توصیه های جناب SCI عزیز - با وجود همه شرایط بدی که دارم دوباره یه مخفی کاری و دروغ دیگه از ش دیدم -- درست زمانی که دارم همه تلاشمو میکنم که جو آروم باشه بتونم خودم و اون و خونه رو به آرامش برسونم به عشقی که داره روز به روز تو دل من کمرنگ تر میشه .
باز توضیح خواستن من و باز اظهار ندامت ایشون و باز ..............
و همچنین در امور مالی و کار کردن چطور می تونم مشوقش باشم ؟
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب،
لازم نيست اغراق كنيد و يا زياده روي كنيد...
كافيه كمي دقت كنيد... شما براي سه چيز همسرتون رو تشويق/ تمجيد يا تاييد مي كنيد! يكي احساس/ يكي كارها/ يكي مسائل ظاهري
دقت داشته باشيد كه تشويقهاي شما خيلي كوتاه، صريح بايد ادا بشه... قرار نيست يه تشويق رو چند بار تكرار كنيم... جز در مواردي كه خواهم گفت
اما انواع تشويقات و راهكارها
تشويق نوع اول
يه كارهايي رو اگر دقت كني دوست داره انجام بده و انجام نمي ده... و يا نيمه كاره رها مي كنه
نذاريد اين اتفاق بيافته... پس تشويق اول شما اينه كه كمكش كني كارهايي كه دوست داره انجام بده رو به موقع انجام بده و در اين زمان كنارش باشي... و بهش كمك كني
تشويق نوع دوم كارهايي كه براي خوشحالي شما انجام مي ده... سعي كنيد اين كارها رو شناسايي كنيد و سريع منظورش رو درك كنيد و حتما ازش تشكر كنيد. نه اغراق آميز... گاهي يه بوسه داغ و يه بغل محكم كافيه! پس اغراق در تشكر لازم نيست... اين مربوط به زماني مي شه كه آگاهانه كاري كرده كه شما خوشحال بشيد! اين تشكر رو ،دو بار تكرار كنيد... فقط دو بار با فواصل زماني! بار اول در زمان خودش،و بار دوم حداكثر 12 ساعت بعد و حداقل 6 ساعت! تاثير پايدار مي شه! جالبه نه؟؟
تشويق نوع سوم مربوط به كارهايي مي شه كه كارهاي خوبي بشمار مي آد ولي اون الزاما نمي خواسته شما رو خوشحال كنه اما با تشويق اين رفتار تبديل به يك كار پسنديده و پايدار بشه... در اين مواقع ديگه كلمه سپاسگزارم و يا يك بوسه كاري انجام نميده... بلكه بايد توضيح بديد با الگوي XYZ مثال: عزيزم، وقتي مي خواستيم بريم بيرون(موقعيت X)، تو آمده كردن دخترمون كمكم كردي...(عمل Y) خيلي احساس خوبي داشتم! (احساس Z)
تشويق نوع چهارم يا تكنيك افتخار
كاري رو انجام مي ده كه واقعا احساس خوبي به شما مي ده، لازم نيست حتما كارهاي سوپر من رو انجام بده و يا يكي از وقتي داره از ساختمون سقوط مي كنه رو هوا بگيره... شايد كار ساده اي انجام بده كه حتي فكر نكنه شما توجهي كرديد! بهش بگيد به اون كار افتخار مي كنيد... گاهي كار مهم نيست! شما يك احساس رو تاييد مي كنيد به اون احساس افتخار مي كنيد... مثلا چون خيلي مهربوني بهت افتخار مي كنم!
تشويق نوع پنجم:
گاهي شما وضعيت ظاهري ايشون رو تاييد مي كنيد... مثلا وقتي صبح از خونه داره ميره بيرون! مي بوسيدش و مي گيد از بوي ادكلنت لذت مي برم... يا ميگيد امروز خيلي خوشتيپ شدي!!!
تشويق نوع ششم:
در مسائل سكسي هست... اين نوع تشويق با تاييد همراهه! بسيار پايداره... بسيار موثره! تعريف كردن از قدرت بدني، زيبايي و تناسب اندام، گاهي اصلا لازم نيست كه در هنگام هم آغوشي اين تعريف ها گفته بشه... اينكه من از فرم بازوهات خوشم مي آد! (خيلي سكسي اند...) اين تشويقها فقط در خلوت با صداي آروم بايد گفته بشوند... اينها راز هستند كه فقط شما مي دونيد!!!
در تشويق اصلا مقايسه نكنيد... نگيد تو از اون مردها خيلي بهتري!!! اين اشتباهه!!!!!!!!
در تشويق راهكار نديد... نگيد اينطوري بودي خيلي بهتر بود!!! اين خوب بودا... اما اگر اينطوري بود ديگه فوق العاده بود!!! اين تشويق نيست!!! سرزنشه!
فقط تشويق كنيد!! صريح... واضح!!!! فكر كنيد با يه خنگ (بلا نسبت شوهرتون) طرف هستيد كه بايد همه چي رو واضح گفت تا بفهمه!
به تناسب حال طرفتون تشويق كنيد...
گاهي در جمع و گاه در تنهايي
تشويقها بصورت بالا واقعي مي شه... لازم نيست اغرق كنيد! اغراق احساسات شما رو مصنوعي مي كنه!
موفق باشيد!
توجه كنيد وقتي متوجه مخفي كاري مي شيد... ايشون رو سرزنش نكنيد! به هيچ وجه اين كار رو نكنيد
ضمنا آروم آروم نتيجه مي گيريد... نه يك دفعه!
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
می تونید از جملاتی که مضمون اونها " می شه توضیح بدی..." هست استفاده نکنید و توضیح نخواهید
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
واقعا از راهنمایی های خوب و سازنده اتون ممنونم
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
بازهم تشکر جناب SCI
توصیه ها و راهنمایی هاتون برای من واقعا خیلی کارآمد هست
جواب سوال قبلم رو خیلی واضح و روشن دادید و من خیلی ممنونم
حالا یه سوال دیگه برام پیش اومد
یه بار گفتید سوالی بود بپرس منم حالا من پرو شدم هی سوال می پرسم ببخشیدم اما واقعا احتیاج دارم به راهنمایی هاتون
آخر پستتون برام نوشته بودید:
توجه كنيد وقتي متوجه مخفي كاري مي شيد... ايشون رو سرزنش نكنيد! به هيچ وجه اين كار رو نكنيد
تو اون لحظه چکار کنم ؟ واقعا تو لحظه ایی که متوجه میشم و خودم از شدت ناراحتی و خشم در حال انفجارم چکار کنم ؟ سعی کردم با تمرین تنفس تو اون لحظه ذهن سطحیم رو خاموش کنم و آروم بشم اما خیلی سخته و ناراحت کننده
چکار کنم که تلاشهای قبلیمو رو هم خراب نکنم و شوهرمم متوجه کار اشتباه خودش و شدت ناراحتی من بشه ؟
تو اون موقعیت چکار کنم ؟
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahtab1
حالا یه سوال دیگه برام پیش اومد
آخر پستتون برام نوشته بودید:
توجه كنيد وقتي متوجه مخفي كاري مي شيد... ايشون رو سرزنش نكنيد! به هيچ وجه اين كار رو نكنيد
تو اون لحظه چکار کنم ؟
بله تمرینات تنفسی برای آرامش در لحظه بسیار خوبه... اما ببینید صدای منتقد درون شما در اون لحظه بلند شده که آهای! ای داد ای بیداد! ببین چه کار کرد... دودمان ما رو داد به باد!
اما این صدای معلم آموزنده و آگاه شما نیست... چون اون پرخاشگر نیست! آروم حرف می زنه... اما صدای منتقد نمی ذاره شما صدای اون رو بشنوید... پس اون موقع هیچ کاری نکنید...
اما نمی گم بریزید تو خودتون! بسوز دلا که سوز تو کارها بکند...نه! به هیچ وجه اینطور نیست!
نه قیافه بگیرید... نه خودتون رو به تجاهل بزنید... همون لحظه حتی حمایتش کنید!!! بعد وقتی سر حاله... از پیش دوستش اومده... یا رفته یه دوش گرفته! بهش بگید... به شیوه زیر:
اول همدلی کنید باهاش... می دونم بعضی روزها می شه خیلی گرفتاری... حتی بعضی مواقع بهت فکر می کنم و بهت افتخار می کنم! (ازش تعریف کنید) خیلی خوشم می اد که اینطوری رفتار می کنی... (انتقاد می کنید با جملات "من" و الگوی XYZ) اما می دونی چیه؟ اون روز که اون کار رو کردی... و به من نگفتی... احساس خوبی نداشتم!
می تونید پیامدش رو هم بگید:
اگر به من گفته بودی می تونستم حمایت بیشتری ازت کنم... واقعا خوشحال می شدم!
اینطوری، حتی اگر واقعی هم نباشه!!! شما پل می زنید به دنیای مخفیانه همسرتون!! این خیلی از مشکلات رو حل می کنه...
صبور باشید...
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ازتون خیلی ممنونم
خودم نسبت به یک ماه پیش خیلی خیلی آرومترم ........ با تمرین ها و راهکارهای شما آرامش درونیم خیلی بیشتر از یک ماه پیش شده وقتی اومدم اینجا و تاپیک زدم وپست گذاشتم واقعا داغون بودم الان با با وجود اینکه یه سری مشکلات فرعی دیگه تو زندگیم خیلی بیشتر شده اما با راهنمایی های شما آرامش خیلی بیشتری تو زندگیم بوجوداومده ....... گاهی خیلی سخته ........ مثل هفته گذشته که باز دوباره مخفی کاری دیدم ...... اما اما با تمرینها و راهکارهای مفید جناب SCI الان حداقل اوضاع درونی خودم خیلی اروم تر از وقتی هست که از سر استیصال و از شدت ناراحتی اومدم اینجا تاپیک ایجاد کردم ........
هنوز راه زیادی در پیش دارم ...... میدونم خیلی اذیتتون کردم و خیلی برام وقت گذاشتید ...... اما هنوز مبتدیم ...... هنوز به راهنمایی های ارزنده اتون خیلی احتیاج دارم ........
من و شرایطی که برام بوجود اومده بود تو زندگی با وجود بچه واقعا خیلی به کمکتون احتیاج داشتم و دارم
ممنون میشم بازم از راهنمایی های خوبتون استفاده کنم تا کل زندگیم به عشق قبلی و آرامش قبل برگرده
امیدوارم بتونم تا خوب شدن اوضاع زندگی هنوزم از راهنمایی هاتون استفاده کنم .
بازم تشکر ویژه از جناب SCI
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام و خسته نباشید
بازم من اومدم و با کلی تشکر و و سپاس میخوام از تون درخواست راهنمایی برای باقی راه رو بگیرم
امیدوارم بازم بتونم از راهنمایی های ارزندتون نهایت استفاده رو ببرم
اینبار در واقع یه مشاوره مالی میخوام لطفا
الان اوضاع نسبتا آرومه ....... تقریبا یک ماهی میشه که از شوهرم دروغی ندیدم البته همیشه پنهان کاری و دروغش رو من خیلی بعدتر می فهمم که عمیقا امیدوارم این دفعه اینطوری نباشه ......
میدونید که نصف بیشتر دروغ گویی ها و مخفی کاریهای همسرم در مورد مسائل مالی بود........
میشه خواهش کنم در مورد اداره امور مالی مربوط به خودمم راهنماییم کنید با توجه به اخلاقی که شوهرم داره (بی خیال و پشت گوش انداز در مورد اقساط و وام ها که ضامنین همشون هم همکارای من هستن و خوب این باعث میشه آبروی من در خطر باشه و باعث میشه من مجبور بشم هی از حقوق خودم بدم و دخالت کنم )
با توجه به این اخلاق هاش میشه لطفا راهنماییم کنید که چطور در مورد مسائل مالی رفتار کنم /
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
دوستاي خوبم يعني توي اين مدت هيچ كس نميخواد كمكم كنه
جناب sci دوستاي خوب همدردي لطفا راهنماييم كنيد.
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
بچه ها من توي اين مدت تمام راهكارهاي دوستان رو انجام ميدم البته طوفانهايي هم به پاشد بينمون
فقط هم به خاطر دروغ و مخفي كاري اما باز هم دروغ و دروغ و دروغ و مخفي كاري ..........
واقعا موندم چكار كنم؟؟؟؟؟؟؟
واقعا ديگه درمونده و خسته شدم
اظهار عشق و علاقه اش زياده همه جوره سعي ميكنه دوست داشتنشو نشون بده اما بعد همه ي اينا وقتي متوجه ميشم پشت باقي كارهاش داره يه چيزايي رو بهم نميگه و مخفي ميكنه و يا دروغ ميگه له ميشم و انگار محبتش برام مسخره است.
چكار كنم؟؟؟؟؟
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
بدترين موضوع پيش اومده اين چند مدته اينه كه تو يك شرايط بحراني مالي شوهرم مقداري پول از خواهرش قرض گرفت ((البته بدون اطلاع من)) من بعد از گرفتن متوجه شدم . بعد از چند روز شرايط طوري شد كه ميتونست قرضش رو پس بده اما از اين كار تفره مي رفت با اصرار زياد من كه درست نيست وقتي داري زير دين باشي و الان كه داري و ميتوني سريع قرضت رو پس بده تا اگر دوباره شرايط مشابهي پيش اومد باز بهت اطمينان كنن و خوش حساب باشي قبول كرد كه مبلغ قرضش رو پس بده .......
بعد از يكي دو روز ازش پرسيدم راستي چي شد؟ دادي بهشون قرضت رو ؟ گفت : آره اما يه مقدارش رو ندادم ... من با تعجب گفتم چرا آخه مي تونستي كه همه رو بدي گفت : نمي دونم همينطوري!!!!!!!!
يكي دو روز بعدش دوباره بهش گفتم ببين زشته اين مقدار باقيمونده كه خيلي كمه و خيلي راحت ميتوني بدي چرا خودت رو مقروض نگه ميداري ... من دوست دارم قبل از روز مهمونيشون كه مي بينيمشون قرضشون رو پس داده باشي ........ گفت باشه ..... چند روز ديگه نزديك روز مهموني گفتم شد؟ اون كاري كه قرار بود انجام بدي؟ گفت آره اما بازم ناقص باورتون نميشه اگر بگم مقداري كه گفت ندادم و باقيمونده چقدر كم و ناچيز هست شايد اندازه يك بار كه بره مغازه سوپر ماركت و بخواد خريد جزئي كنه!!!!!!!! ا زتعجب و از ناراحتي داشتم هلاك مي شدم...... ميگم آخه چرا اينطوري با آبروي خودت و من و زندگيمون بازي مي كني؟؟؟؟؟؟؟؟
اين مبلغ اندازه يك بار هست كه بري سوپرماركت و براي بچه خريد كني ...... واقعا روت شد........
جوابم فقط سكوت
مدت تقريبا دو الي سه هفته از اين قضيه گذشت... خواهر شوهرمو ديدم و باهم تنها بوديم...... قسمش دادم كه واقعا شوهرم چقدر بهت مقروضه ؟؟؟ آخه تو ذهنم نميگنجيد كه فقط مبلغ يه اين ناچيزي رو بخواد نزديك يك ماه پس نده در حالي كه خرج روزانه خونمون 3برابر اونه .......
خواهرشم اولش نميگفت ...... اما بعد گقت واقعيتش اول اين مقدار گرفت (كمتر از چيزي كه شوهرم به من گفته بود) بعد اومد پس داد با يه مقدار باقيمانده بعدش يه فاصله چند روز دوباره اومد همون مبلغ رو پس گرفت ازم........
اين مطلب رو پيش خودم نگه داشتم طي يك پروژه دو سه روزه با كه خيلي روابط عالي بود يواش يواش بهش فهموندم كه از قضيه خبر دارم و فقط دوست دارم بدونم چي پيش اومده كه دوباره مجبور شدي مبلغ رو بگيري؟ مشكلي برات پيش اومده؟ اتفاقي افتاده ؟ چيز خاصي پيش اومده؟
اما ايشون به كل منكر اين قضيه ميشه
منكر گرفتن مجدد پول ميشه و ميگه پس دادم و ديگه هم نگرفتم وقتي خيلي دوستانه بهش گفتم كه خود خواهرت بهم گفته و من اصلا قصدم دخالت تو كارات نيست فقط ميخواستم بدون اتفاق خاصي افتاده كه مجدد به اين مبلغ نياز پيدا كردي ........... به كل منكر قضيه ميشه
باور كنيد خيلي سخته اين همه دروغ شنيدن تا اين حد درويي ديدن......... واقعا به نظر شما ذهن يك زن با اين پنهون كاري مشغول نميشه كه واقعا اين پوله كچا رفته و چي شده و براي چي بايد از زندگي من و بچه ام كم بشه ؟
انوقت راه ميره ميگه اينقدر دوست دارم كه .........
بهت قول دادم به هيچ وجه بهت دروغ نگم .............
ر
-
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب جان.
هر کسی توی زندگیش یه وقتایی یه کارهایی انجام میده که دوس نداره هیچکسی اطلاعی ازشون داشته باشه. اصلا شاید یه کار خطا انجام بده و دوس نداشته باشه کسی اطلاع پیدا کنه.
مطمئنا اگه صادقانه به خودمون نگا کنیم، میبینیم همه مون از این دست کارها داشتیم.
حالا اگه کسی بخواد به این حریم سرک بکشه، ناخودآگاه حس بدی به آدم دست میده و باعث میشه دست به کارهایی مثل دروغ گویی بزنه.
من کاملا حس همسرت رو درک می کنم. وقتی داره میاد خونه همش پیش خودش داره شطرنج بازی میکنه. هی سعی میکنه مهره ها رو طوری بچینه که اگه مشکلی هم وجود داره نشون نده و این به دلیل سرک کشیدن بیش از حد دیگران به حریمشه. بعد از یه مدت این یه عادت میشه و باعث میشه ذهنش ناخودآگاه داستان سازی بکنه و اگه کسی ازش یه مسئله ی عادی رو هم سوال کنه، ناخودآگاه دروغ سر هم میکنه.
مهتاب جان نمی خوام قضاوت کنم و یا کسی رو متهم کنم. ولی چون دوس دارم بهت کمک کنم میگم که حس می کنم با رفتارت همسرت رو تحت استرس قراردادی و باعث شده بترسه.
خواهشی که ازت دارم اینه که، سعی کن باهاش رفیق بشی. یه رفیق خوب به زور حرف از رفیقش نمیکشه. آزادش میذاره تا هر وقت خودش دلش خواست درد و دل کنه. بعد کم کم اعتماد به وجود میاد و صمیمیت شکل میگیره.
یه رفیق خوب دوستش رو هنگام درد و دل قضاوت نمی کنه و متهمش نمیکنه، عصبی نمیشه و فقط یه گوش میشه واسه شنیدن حرفای دلش.
بعد میبینی که داستان کم کم تغییر میکنه. من تجربه کردم این ها رو.