RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
حتي اگر اين خانوم مشكل رواني هم داشته باشن، بايد درمان بشن، نه اينكه طرد بشن....
اين خانوم ميخواد براي بار دوم طرد بشه، اينو ميفهميد؟
اون همسرشه. تو سختي ها بايد كنارش باشه، نه اينكه رهاش كنه. زن و شوهر در مقابل هم مسئول اند. انسانيت يك انسان عاقل خيلي مهمتر از انسانيت يه بيماره. مگه طلاق كيك و بيسكوييته كه راحت بدي و بگيري؟
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
دوست عزیز
من فکر می کنم شما توسط یک واسطه معتمد از همسر اول ایشون سوالاتی بپرسید
چه بسا ایشون مدرک و ادله کافی برای بیماری و پرخاشگری ایشون داشته باشد
و این می تونه دلیل خوبی برای دادگاه باشه که دیگه هیچ حق و حقوق و مهری از شما نخواند
خانواده ایشون هم می دونند چه دختر .......:163: دارند برای همینم به شما احترام می ذارند و زبانشان کوتاه است
می خواند با این کارا زودتر از شرش راحت شند چون زبونش ممکنه زندگی خواهر و برادرش رو هم بهم بریزه
همونطور که گفتید شوهر خواهرش ناراحت شده از صحبتش :300:
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shabe barooni
حتي اگر اين خانوم مشكل رواني هم داشته باشن، بايد درمان بشن، نه اينكه طرد بشن....
اين خانوم ميخواد براي بار دوم طرد بشه، اينو ميفهميد؟
اون همسرشه. تو سختي ها بايد كنارش باشه، نه اينكه رهاش كنه. زن و شوهر در مقابل هم مسئول اند. انسانيت يك انسان عاقل خيلي مهمتر از انسانيت يه بيماره. مگه طلاق كيك و بيسكوييته كه راحت بدي و بگيري؟
اگر در جریان زندگی با ایشون دچار این مشکلات می شد حرف شما درست بود.
این خانم از قبل مشکل داشته و خانواده سعی در پنهان کردن موضوع دارند.
مگه این آقا قراره چند بار زندگی کنه که تمام عمرش را باید صرف تحمل و کنترل این خانم ( و نه درمان، که بعیده ) بکنه؟
چون قبلا طرد شده و چون به هر دلیلی بیمار است این آقا مسئولش است؟
کدوم همسر؟؟؟ این آقا چند ماه است عقد کرده و حتی یک روز هم این خانم نقش همسر ایشون را نداشته. از روز اول همین بوده.
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام دوستان
همه نظرات شما را خواندم و از همتون تشکر میکنم که برای من وقت گذاشتید
دوستان خوبم
من از طلاق بدم میاد
بار ها گفتم که طلاق اسمش هم سنگینه و خیلی بده و من از طلاق بیزارم
خودم هم دوست ندارم که طلاق بدم
اما راه دیگه ای ندارم
نمیتونم یه عمر با ذات و خواری زندگی کنم
مگه من چه چیزیم کمه که باید این جوری زندگی کنم
من برای خانمم خیلی کوتاه اومدم و اشتباهات زیادی کردم
از روز اول که دیدم به مشکل خوردیم باید یه فکری میکردم
من هیچ عشق و علاقه ای به خانمم ندارم و اون عشق و علاقه تبدیل شده به تنفر دیگه دوستش ندارم
به من ربطی نداره که ایشون مشکل روحی دان یا ندارن آخه هرو قت میگم که بریم مشاوره میگن که من که دیونه نیستم برم مشاوره تو مشکل داری و خودت برو
می خواد درمان بشه میخواد نشه دیگه برام مهم نیستش
اصلا دیگه نمیخواهم ببینمش تا روز دادگاه
همه کار کردم و ندید در حقش چه کردم
یه سوال از پسر های تالار دارم
کدومتون حاضرید برید با یه زن مطلقه ازدواج کنید و مثل یه دختر باهاش رفتار کنید و احترام یه دختر رو براش بزارید
اینها برای من مهم نیست در صورتی که انسان باشه
من برای انسانیتش ارزش قائل میشم نه حساب بانکیش
من از اون هیچ توقعی ندارم و فقط میخوام مثل یه انسان با من زندگی کنه
چیز زیادی می خوام که نمیتونه
خیلی از خانم های تلار با همسراشون مشکل دارن اما ابا همسراشون این رفتار ها رو نمیکنند
همیشه احترام گذاشتن احترام میاره
خدا شاهده که من یه بار هم به خانمم بی احترامی نکردم
اما خانمم از همه الفاظ و القاب زشت برای من دریغ نکرده
وقتی به من میگه تو از یه سگ کمتری اگر برای سگ غذا پرت کنم یه دمی تکون میده اما تو چی
چرا باید احساسات خودم رو به پای یه همچین زنی بریزم که هیچی نمیفهمه
وقتی برای خانمم عاشقانه صحبت میکنم میگه دروغ گویی خالی بندی و لاف زنی
خسته شدم از بس که تحقیر شدم
نمی تونم ادامه بدم
شاید اون هم با کس دیگه ای خوشبخت بشه
دوستان خوبم
این روزها خیلی حالم بده اصلا شرایط خوبی ندارم و دارم به زور تحمل میکنم
دلم میخواهد که زود تر از شر این روز ها خلاص بشم
از همه دوستان تشکر میکنم
اما من تصمیم رو گرفتم چون خانمم به من میگه که آرزوی زندگی با من رو به گور ببر
حاضر نیستم با تو زیر یه سقف زندگی کنم
من هم دیگه حاضر نیستم با اون زیر یه سقف زندگی کنم
تصمیم من جدایی و طلاق
حاضر نیستم نظرم رو عوض کنم
فقط طلاق
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
شب بارانی عزیزم
من کاملا حس شما را مبنی بر اینکه نمی خواهید یک زندگی به این آسانی ها از هم بپاشد درک می کنم و موافقم که طلاق نه به این آسانی هاست و نه می تواند باشد، شما درست می فرمایید زن و شوهر باید در روزهای سخت زندگی همراه هم باشند، لیکن چند نکته هست که میخواهم خدمت آقای ام تی ای عرض کنم و بعد ایشان را دعوت کنم به تفکر:
1- برادرم ما در اینجا قصدمان این نیست که به آشفتگی شما دامن بزنیم تنها می خواهیم ابعاد موضوع را به شما روشن کنیم که تصمیم خود را بگیرید، یعنی اگر من علنا می بینم که مشکل شما جدی هست وظیفه خودم می دانم که آلارم بدهم
2- طلاق آخرین راه حل هست، ولی به هر حال راه حلی است، عزیزی به من گفته بود که مواظب باش ذوب نشوی، حالا من هم به شما می گویم برادرم هر چه در توان داری برای حل مشکلت انجام بده، ولی چشم بسته پیش نرو، مشکلت را بفهم و روشن کن و بدان از کجا آب می خورد، با چشم باز تصمیم بگیر و از آینده نترس، در حد توان به همسرت کمک کن ولی نه خارج از حد توان
3- عدم صداقت همسر ایشان و مهمتر از همه خانواده همسر ایشان و البته بی دقتی ایشان در امر انتخاب نکته مهمی است که باید به آن توجه کرد، به هر حال مسائلی بوده و باید مطرح می شده که نشده
4- همسر ایشان به درمان نیاز دارند ( در صورت قبول فرضیه مشکل روحی ) ولی آیا درمان همسر به دست ایشان ممکن است؟ کسی که به روانپزشک و روانشناس نیاز دارد ولی مراجعه نمی کند، آیا آقای ام تی ای توان و علم و دانش کافی برای درمان همسرشان دارند؟ آیا می توان بدون دارو ایشان را درمان کرد؟ در این صورت تکلیف خود ایشان چه می شود به عنوان یک انسانی که حداقلی انتظارات از همسر دارند...
5- آقای ام تی ای برادر من، آلارم ها را بگیر و مشکلت را انکار نکن، بدان و دانسته پیش برو، شرایط را خوب ببین و بسنج حتی اگر مجبور باشی دوباره در باره گذشته ایشان تحقیق کنی، بعد کلاهت را قاضی کن ببین ایا می توانی این مشکلات را حل کنی؟ اطلاعات کافی داشته باش تا برپایه حدس و گمان و فرضیه ها تصمیم نگیری، شاید مدت کوتاهی از درک حقیقت های احتمالی به هم بریزی، ولی در دراز مدت به آرامش خواهی رسید، چون ذهن تو الان ناخودآگاه دارد دنبال علت و ریشه میگردد و این تو را خسته خواهد کرد و بین فرایض گوناگون سرگردان خواهی ماند، اگر مشکلت را دقیق ندانی چطوری می توانی تصمیم بگیری و جطور می خواهی رفغش کنی
6- بعد اینکه ریشه مشکل را یافتی بیا و مطرح کن و با راهنمایی های خوب احمد و ساینتیست پیش برو، تا آخرین لحظه تلاشت را برای حفظ زندگی بکن. موفق باشی
برادرم انگار پست من و شما هم زمان بود، باز هم تامل کن، لااقل ریشه مشکلت را بفهم که فردا بدانی برای چه چنین و چنان شد...
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
برادرم انگار پست من و شما هم زمان بود، باز هم تامل کن، لااقل ریشه مشکلت را بفهم که فردا بدانی برای چه چنین و چنان شد...
سلام
بخدا بی فایده است ولی باشه چشم
باز هم فکر میکنم ولی بعید میدونم نظرم عوض بشه
پدر خانمم زمانی که من میخواستم از خونه بیام بیرون اومد و در گوشم به من گفت که بهت زنگ میزن بیا اینجا می خوام با شما صحبت کنم نمی دونم در مورد چی و لی میرم که حرف آخرم رو بزم وتمومش کنم
پای مهریه نفقه و زندانش هم وایسادم
مثل یه مرد
دیگه نمیخوام تو سری خور باشم
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
[quote=mta]
[quote=
پای مهریه نفقه و زندانش هم وایسادم
مثل یه مرد
دیگه نمیخوام تو سری خور باشم
[/quote]
آفرین محکم باش :104:
یک رابطه مثل یک جاده دوطرفه است وقتی تو این جاده برو که همسرت هم تو این مسیر قدمی بر می داره
نه اینکه باعث شه مرتب شما تصادف کنی و ضربه ببینی :302:
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
دوست عزیزم در هر دو حالت لازمه که یک سری اطلاعات از گذشته این خانوم و اطلاعات حقوقی کسب کنی که حقی ازت ضایع نشه، وقتی کسی برات زن نبوده چرا باید مهریه شو بدی، خوشبختانه و متاسفانه قانون به نفع مردهاست زیاد نترس. یک مشاوره حقوقی قبل از حرف زدن با پدر زنت بگیر و فعلا به پدر زنت حرفی از طلاق نزن فقط برو گوش کن و ببین چی میگه، تو فعلا نگو که میخوام طلاقش بدم و ال و بل آتو نده دستشون
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
mta گرامی
به تالار همدردی خوش آمدید
هم شما و هم خانمتون هر دو به مشاوره حضوری بطور جدی نیاز دارید .
معیارهایتان را یک بار دیگر مرور کنید و در مورد آنها قاطع باشید . و با کمک مشاور در مورد اینکه زندگی مشترک شما با دوام خواهد بود یا نه به نتیجه برسید و تصمیم قاطعانه بگیرید
توصیه می کنم تا مسائلتان حل نشده ، اقدام به عروسی نکنید .
مسائل شما باید با روانشناس مطرح شود ، و خانمتون اگر مشاوره را نپذیرد، به این مهم برای تصمیم به ادامه زندگی یا کات آن توجه کنید .
چون مشاوره حضوری همراه با پذیرش ایشان تنها راه رفع مشکلات درونی وی است که بخشی در کل مربوط به وی و نوع رشدی که یافته می باشد و بخشی نیز به آسیب هایی که در زندگی قبلی دیده باز می گردد . لذا اگر نپذیرد ، شما با مشکلات عدیده در زندگی مواجه خواهید شد .
مشاوره برای ایشان بسیار بسیار ضروری است .
شما در زمینه های ، عزت نفس و اعتماد به نفس و قاطعیت نیاز به مهارت آموزی دارید ، و در مورد تفاوتهای دو جنس به آگاهی نیاز دارید .
موفق باشید
.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
دوم:
اگر فرض را بر این بگذاریم که شما همانطور که گزارش کرده اید، تقریبا با محبت هستید و همواره تحمل داشته اید و این خانم نیز بدون دلیل نه محبتی داشتنه اند، بلکه هر محبتی و هر گلی و هر مهربانی را هم با نفرت جواب داده اند. آنگاه اساسا این سئوال پیش می آید چرا؟! چرا شما را نمی پذیرد؟
پاسخ به این چرا را یا شما می دانید که کلید حل مشکل شماست. یا اینکه نمی دانید. اگر نمی دانید یعنی کلید یک زندگی را ندارید و هرگز نخواهید توانست این زندگی را بازسازی کنید.
بر این اساس روش و متد حل مشکل شما اینست که به هر ترتیب این خانم به شما بگویند که چرا نسبت به شما متنفر هستند و اساسا چه چیزی یا فشاری منجر شده است که شما را به عنوان همسر قبول کنند. (جوابهای خانمتان باید دقیق و با مثال باشد و گفتن اینکه خودتان باید بفهمید کافی نیست.)
برای یافتن این مسئله حتما جلسه حضوری شما با مشاور جواب مشکل شما خواهد بود.
سوم:
به نظر می رسد شما قاطعیت لازم برای بهبود و تغییر زندگیتان را ندارید. اگر این فرض صحیح باشد. مهارتهای جرات آموزی و قاطعیت را باید شخص شما زیر نظر یک روانشناس بالینی کسب کنید.
چهارم:
ضعف و ترسهای موهوم شما منجر می شود روز به روز انفعالی تر عمل کنید.
اینکه همسرتان با تهدید و ارعاب همواره با شما برخورد می کند در حالیکه شما با نرمش برخورد می کنید، یعنی متوجه شده است شما قاطعیت لازم را ندارید. ترس از مهریه و زندان و ... هم در این راستا ارزیابی می شود.
خلاصه و نتیجه گیری:
1 - همانطور که کامران هم اشاره کرده است به خاطر اینکه شما دقیقا از خصوصیات مثبت خانمتان و همچنین ریشه رفتار ابهام انگیز ایشان اطلاعی ندارید، این تالار و فضاهای مجازی نمی تواند بیش از این به شما کمکی کند.
2 - به نظر مشاوره حضوری برای شخص شما در درجه الویت بیشتری قرار دارد تا مشاوره به اتفاق همسرتان. لذا حتی اگر همسرتان به مشاوره آمدند ، شما یک جلسه تنهایی مجددا به مشاور مراجعه کنید تا ارزیابی بهتری به دست آورید.
3 - با این وضعیت موتور زندگی شما سالم کار نمی کند، لذا تا حل نسبی این مشکلات از عروسی اجتناب کنید.
4 - توصیه می کنم به خاطر ضعفی که در راهبری این مشکل به تنهایی دارید از شیوه های سنتی ریش سفیدان بهره بگیرید تا خانمتان متوجه شود که نمی تواند به سادگی و مخفیانه روشهای اشتباه را پیش ببرد(اگر مسائل دقیقا همانگونه باشد که اشاره کرده اید و چیزی از قلم نیفتاده باشد.)
به این منظور به صورت فعال عمل کرده و از پدر و مادر همسرتان و همچنین اگر فرد اثر گذار و بزرگ دیگری دارند، به منزل خود دعوت می کنید. و از پدر و مادر و تاثیر گذران خانواده خودتون هم دعوت می کنید.
در آن جلسه به طور خلاصه لیست مشکلاتی که وجود دارد مورد اشاره قرار می دهید مخصوصا عدم تمکین، و تهدیدها و در آنجا با قاطعیت می گویید که اگر به همین طریق پیش برود مسئول اتفاقات احتمالی شخص این خانم خواهد بود.
5 - در همه این مراحل فوق مشاوره حضوری با مشاور را باید در کنار خود داشته باشید. چرا که حتما او اطلاعات دقیقتری را نسبت به ما از زندگی شما به طور خصوصی کسب خواهد کرد که مهم هست. مطالب ما صرفا معطوف به چند خطی هست که شما نگاشته اید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mta
راستش با مادرم صحبت کردم اون هم همین نظر رو داره میگه که برو یه تحقیقی کن ببین جریان از چه قرار بوده
اما برام سخته
نمیدونم چی قراره بشنوم
هر چه بشنوید به درد شما میخوره ، البته تنها نباشید یک فرد وارد و. دانا که تشخیصی قوی داشته باشه را هم همراه کنید .
شما به مهارتهای قاطعیت و جرأت ورزی به شدت نیاز دارید . در این موقعیت شما بسیار منفعل رفتار می کنید و این اصلاً به نفع شما و زندگیتون نیست .
تشخیصهای بنده از علل رفتار همسرتون :
1 - تخیله بغضهای فرو خورده و هیجانات منفی اش در رابطه با همسر قبلی اش بر سر شما ( به نوعی شاید بشه گفت انتقامش از او را از شما میگیره و البته بدون کنترل عقلانی هست )
2 - به اجبار خانواده اش و بدون رضایت خودش با شما حاضر به ازدواج شده و این را دارد برون ریزی می کند و .... شاید برای اینکه شما عقب بکشید .
3 - عدم تعادل رفتار و روحیات خشن و لجبازانه که اگر این باشد شاید همین هم باعث به هم خوردن زندگی سابقش شده باشه .
4 - تمایل و علاقمندی به شخصی ثالث که مقبول خانواده نیست و ...... با تحمیل خانواده به هر دو ازدواج تن داده .
5 - دلیل دیگری که از دید شما پنهان است ، اما خانواده اش می دانند و نمیخواهند شما هم بفهمید .
اینها نمونه ای از احتمالات هست .
اما آنچه مهم است اینه که رفتار شما در مقابل همه اینها یک چیز است ، اینه که اول با خودتون روبرو شوید و ضعفهای خود را برطرف کنید و بخصوص در بعد قاطعیت و جرأت ورزی . برای این منظور و تا وقتی خودت قوت لازمه و تغییرات لازم را پیدا نکردید ، خیلی قاطع از وی فاصله بگیرید و بگذ ارید خانواده و خود وی این را به حساب اینکه نه وی را طلاق خواهی داد و نه حالا حالاها تا این رفتارها را دارد عروسی خواهید گرفت و وی را به سر زندگی می برید .
به پدر وی وقاطع و محکم بگویید ، نه وی را طلاق می دهم و نه تا این رفتارها را دارد و تا مطمئن نشوم که ایشون دست از این رفتارها بر میدارد و با من نزد مشاور نیاید حاضر هستم عروسی بگیرم و وی را به منزل ببرم . این آخرین حرف من است و خیلی هم جدی هستم .
و حتماً شرط تن دادن به عروسی را تغییر رفتار وی زیر نظر یک مشاور و اطمینان شما از سوی مشارو به تعادل رفتار داشتن وی و اینکه مشکلی در آینده پیش نخواهد آمد اعلام کنید .
.
اگر راهکارهای فوق را در پیش گرفتی ، حتی خانمت با ملایمت رفتار کرد و قول داد که دیگه چنین نکند و خانواده وی خواستند که زودتر عروسی بگیرید ، خیلی قاطع نپذیرید و شرط نزد روانشناس رفتن و تاییدیه روانشناسی که خود شما هم معرفی می کنید و از او وقت می گیرید و قبلاً خودت نزدش رفته باشی و مسائل را در جریان باشد ، برای اً تایید اینکه شما با هم سنخیت دارید و مشکلی در آینده پیش نخواهد آمد را لازم و ضروری اعلام کنید و محکم بر آن استوار باشید . و در مقابل مهربانیها و و دعوت به مسالمت و کوتاه اومدن از این شرط از سوی خانواده وی به هیچ وجه تسلیم نشوید . حتی اگر خود خانمتون به دست و پاتون افتاد هم از این شرط و ضرورتش کوتاه نیایید ( قاطعیت و جرأت ورزی و اعتماد به نفس را در اینجا اینگونه به نمایش بگذارید )
موفق باشید .
.
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
دوست عزیزم در هر دو حالت لازمه که یک سری اطلاعات از گذشته این خانوم و اطلاعات حقوقی کسب کنی که حقی ازت ضایع نشه، وقتی کسی برات زن نبوده چرا باید مهریه شو بدی، خوشبختانه و متاسفانه قانون به نفع مردهاست زیاد نترس. یک مشاوره حقوقی قبل از حرف زدن با پدر زنت بگیر و فعلا به پدر زنت حرفی از طلاق نزن فقط برو گوش کن و ببین چی میگه، تو فعلا نگو که میخوام طلاقش بدم و ال و بل آتو نده دستشون
سابینای عزیز
سلام
من هنوز هم دوست ندارم که خانمم رو طلاق بدم یعنی اصلا از دهن من همچین حرفی بیرون نخواهد آمد
من با همچین زنی حاضر به زندگی کردن نیستم اگر خودش رو تغییر داد حاضرم زندگی کنتم در غیر اینصورت نه زندگی نمیکنم
انقدر نمیرم سراغش تا خودشون خسته بشن و بگن بیا طلاقش رو بده
من که از اول به هدف زندگی کردن رفتم جلو
خودش نمیخواهد
من هم با همچین زنی زندگی بکن نیستم هر وقت خودش رو تغییر داد اون موقع من هم یه کاری میکنم
[/quote]
اگر راهکارهای فوق را در پیش گرفتی ، حتی خانمت با ملایمت رفتار کرد و قول داد که دیگه چنین نکند و خانواده وی خواستند که زودتر عروسی بگیرید ، خیلی قاطع نپذیرید و شرط نزد روانشناس رفتن و تاییدیه روانشناسی که خود شما هم معرفی می کنید و از او وقت می گیرید و قبلاً خودت نزدش رفته باشی و مسائل را در جریان باشد ، برای اً تایید اینکه شما با هم سنخیت دارید و مشکلی در آینده پیش نخواهد آمد را لازم و ضروری اعلام کنید و محکم بر آن استوار باشید . و در مقابل مهربانیها و و دعوت به مسالمت و کوتاه اومدن از این شرط از سوی خانواده وی به هیچ وجه تسلیم نشوید . حتی اگر خود خانمتون به دست و پاتون افتاد هم از این شرط و ضرورتش کوتاه نیایید ( قاطعیت و جرأت ورزی و اعتما به نفس را در اینجا اینگونه به نمایش بگذارید )
موفق باشید .
.
[/quote]
سلام
راستش رو بخواهید من همه جوره با خانمم راه اومدم
هر چی خواست نه نگفتم
محبت بیش از اندازه کردم
از احساساتم براش مایه گذاشتم
کاری نمونده که براش انجام نداده باشم
ما الان در دوران نامزدی هستیم عقد کردیم ومن دوست دارم که زنم رو حداقل 2 روز در میون ببینمش میگه که نه فقط جمعه ها اون هم به مدت 2 ساعت در حضور خانواده ها
از همه نظر من رو محدود میکنه
نمیزاره نزدیکش بنشینم
جلوی خانوادها من رو مسخره میکنه
حقله ازدواجش رو دستش نمیکنه
مخصوصا لباس های کهنه و پاره میپوشه
هنگام غذا خوردن دور از من میشینه
خیلی کم با من تلفنی حرف میزنه
من رو جلوی خانوادش کوچیک میکنه
کادوهایی که بهش میدم رو مسخره میکنه
عطری که روز زن بهش هدیه دادم رو به یکی دیگه بخشیده
برای من و خانوادم ارزش قائل نمیشه
به من میگه که اگر با یه سگ ازدواج کرده بودم از تو بهتر بود
به من میگه اگر جلوی سگ غذا بزارم یه واق واقی میکنه اما تو که از سگ هم کمتری
به من ناسزا هایی که مختص لاتهای چاله میدونه میده
القاب زشتی به من نسبت میده که خودم از شنیدنش خجالت میکشم
به من میگه ازت متنفرم چرا دست از سر من بر نمیداری
به من میگه حالم از دیدنت و وجودت در زیر یه سقف بهم میخوره
به من میگه من زمانی که با تو ازدواج کردم زن بودم الان هم زنم اتفاقی نیفتاده
به من میگه بریم توافقی از هم جداشیم و همدیگه رو اذیت نکنیم
و چیز های دیگه که حوصله ندارم بگم
خدایش کدوم یکی از خانم های محترم تالار با نامزداشون یا شوهران عقد شده شون این برخورد رو میکنن
همه خانم ها هم به نوعی با همسرانشون مشکل دارن اما کودومشون با هسرانشون این کار ها رو میکنند
اگر یه آدم بدی بودم حق داشت
اگر معتاد بودم حق داشت
اگر دزد بودم حق داشت
اگر دست بزن داشتم حق داشت
اگر بد دهن بودم حق داشت
خدا شاهده که دارم با زحمت کار میکنم با اینکه ارم مهندسیه و نظارت و لی سخته
اما برای رفاه خانوادم تلاش میکنم و افتخار میکنم که دارم روزی حلال در میارم
تا الان که 30 سالمه با یه دختر ارتباط نا مشروع نداشتم
شاید نماز نخونم اما از یاد خدا غافل نشدم
عیب من اینه که مثل خانواده خانمم مایه دار نیستم
عیب من اینه که سالهای سال خودم رو نگه داشتم تا با خانمم رابطه داشته باشم (نه غریبه)
عیب من اینه که برای حفظ زندگیم هر کاری حاضر بودم انجام بدم
عیب من اینه که آدم ساده ای هستم
عیب من اینه که صداقت رو اولین اصل در زندگیم قرار دادم
عیب های زیادی هم دارم که دارم با مشاور حل میکنم (کلاس های مهارت زندگی و غیره )
ولی دیگه خسته شدم و حاضر نیستم یه عمر با خفت خواری زندگی کنم
دوست ندارم همیشه تو سری خور باشم
دوست دارم به همسرم عشق بورزم و به من نگه داری لاف میزنی
دوست دارم یه زندگی آرام و عاشقانه داشته باشم
دیگه تموم شد
خسته شدم
من تا زمانی که این خانم از این کارهاش دست بر نداره و عوض نشه حاضر به زندگی نیستم البته من بعید میدونم که خانمم نظرش تغییر کنه
بخدا خودم هم دوست نداشتم کارم به اینجا بکشه
اما مجبور هستم
خودم هم ناراحتم
اصلا تو شرایط خوبی نیستم
خیلی برام گرون تموم شده
دلم شکسته و از نظر روحی خراب خراب
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
اگر راهکارهای فوق را در پیش گرفتی ، حتی خانمت با ملایمت رفتار کرد و قول داد که دیگه چنین نکند و خانواده وی خواستند که زودتر عروسی بگیرید ، خیلی قاطع نپذیرید و شرط نزد روانشناس رفتن و تاییدیه روانشناسی که خود شما هم معرفی می کنید و از او وقت می گیرید و قبلاً خودت نزدش رفته باشی و مسائل را در جریان باشد ، برای اً تایید اینکه شما با هم سنخیت دارید و مشکلی در آینده پیش نخواهد آمد را لازم و ضروری اعلام کنید و محکم بر آن استوار باشید . و در مقابل مهربانیها و و دعوت به مسالمت و کوتاه اومدن از این شرط از سوی خانواده وی به هیچ وجه تسلیم نشوید . حتی اگر خود خانمتون به دست و پاتون افتاد هم از این شرط و ضرورتش کوتاه نیایید ( قاطعیت و جرأت ورزی و اعتما به نفس را در اینجا اینگونه به نمایش بگذارید )
موفق باشید .
.
فرشته مهربان عزیز
سلام
تنها شرط من برای زندگی کردن با این خانم همینه در غیر این صورت حاضر به زندگی نیستم
نه از مراسم عروسی خبری هست نه از زندگی مشترک
همینجوری بمونه تا ببینیم کی خسته میشه
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
به نام خدا
سلام
روي صحبت من نه با اقاي ام تي اي هست بلكه با تمامي دوستان هست تا شايد روزي و در جايي ديگه هم به درد همه ما بخوره .
از زماني كه تايپيك دوم آقاي mta شروع شده و ايشون در اون تصميم به ايجاد تلاش جدي كرده اند كه به تاريخ 4 تير ماه است تا امروز كه بنده دارم اين پست رو ميزنم در تاريخ 11 تير ماه ميشود كمتر از 10 روز يعني به طور شفاف 8 روز است كه اين تايپيك باز شده و دوست ما در كنار ما شروع به تغيير كرده است .
در ابتدا مي گويم كه انتخاب آخر با همين آقا مي باشد اما ميخواهم بدانم اصل قضيه چيست ؟ چرا ما اينگونه هستيم ؟
اين آقا آمده اينجا و طرح مشكل كرده . از بنده بدتر نيست ولي كاملا حق به جانب صحبت ميكنه . كاملا اتفاقات عليه او مي افتد و همه چيز هميشه بهم ميخوره . هميشه نقشه هاي خوب اين آقا با تلخي تموم ميشه و گاهي اوقات فقط گاهي اوقات به اين آقا و غرورش بر ميخورد و جوابش را مي دهد .
حالا زير فشار بودن دوست عزيزمون يك طرف ، طرح سئوال هاي وحشتناك از طرف دوستان ديگه يك طرف . يكي مي آيد و مي گويد واقعا آدم چقدر صبر داشته باشه ؟ يكي مي آيد مي گويد اين خانم مشكل رواني دارد ؟ يكي مي آيد مي گويد اميدواري الكي چرا مي دهيد ؟يكي مي آيد مي گويد صبر كن درست مي شود و هزار جور حرف و حديث مطرح مي شود .
از نگاهي ديگه آقاي mta كه حرف ميزند هزار نقص و عيب و ايراد از يك به يك كلماتش مي بارد . گاهي اوقات آدم ياد بچگي هاي خودش كه همين چند روز پيش بود مي افتد كه واقعا من هم اينگونه بودم ؟ تازه اين مدل خوب اش هست بعضي ها كه هنوز حتي درك هم نكرده اند كه چه شده است با چنان قدرتيي متن ميزنند كه آدم باورش مي شود كه رها كند و برود .
اصلا اصل قضيه چيه ؟ ما چرا اينجا جمع شديم . ياد فيلمي افتاده ام كه شب ها يه گروهي جمع ميشدند و حكم به قتل گناه كار هاي شهر ميدادند و فردا آن شخص را مي كشتند .
اي كساني كه دم مي زنيد طلاق را خدا خودش قرار داده ! اگر و تنها اگر با همين فرضيه شما اين دوست ما روحيه بگيره و شير بشه بره خانمش رو طلاق بده و اين كارش فقط يك درصد اشتباه باشه شما تا آخر عمرت چه در اين جهان چه در آن جهان همراهش خواهي بود ها . با اين مطلب نميخوام ترس از نظر دادن بهتون بدم بلكه مي خواهم بگويم وقتي با قدرت اين آقا را اينگونه راهنمايي كنيد كه حداقل 51 درصد مطمئن باشيد . اينكه جو گير ميشود و خاطراتي كه در ذهنش هست را به نفع خودش با قدرت تمام تعريف ميكند كه دليل بر قضاوت شما نمي شود . مي شود ؟
حالا يه سئوال سطح پايين : آخر كدام شخص با 8 روز محبت و احترام ، اعتمادش جلب شده كه اين خانم به اصطلاح روان پريش بخواهد درست شود ؟
اين خانم مغازه دار است و كاسبي مي كند يعني با مردم بلد هست چطور برخورد كند ؟ اين خانم يك بار ازدواج كرده و 4 سال زندگي كرده و به هر دليل مسخره يا شيريني كه خودش ميدونه ازدواج كرده و هنوز كه هنوز هست درخواست طلاق نداده فقط چون ميدونه كه اين آقا دوستش داره دست به تهديد با اسلحه خالي كرده .
اين خانم هنوز انتخابي نكرده ، توي همين 8 روز چند بار واسه آقاي mta گريه كرده ؟ چند بار ناليده و دردش رو غرش كرده ؟ اينكه اين آقا سواد زندگي اش كم هست تقصير اون خانم هست ؟ البته دقيقا برعكس هم ميشود مطرح كرد .
اينا ميخوان زندگي كنند يا ميخوان يكي رو پيدا كنند كه خوش باشند و بگن و بخندن ؟ اگه ميخوان زندگي كنند لطفا زحمت بكشند . اگر همين خانم رو طلاق داد و رفت يكي ديگه گرفت كه اونم از اين بهتر نه بدتر هم نبود من بهتون قول ميدم با اين نوع برخورد هاي آقاي mta كپي همين خانم در رابطه اش با اين خانم توليد خواهد شد . مشكلات هميشه هست مديريت درست رو بايد پيدا كني عزيزم .
اقا اصل قضيه رو بچسب به فرياد خودت برس . چرا در كلمات اين و اون پنهان مي شي . چرا همش ميري پشت يكي ديگه قايم مي شوي و حرف ميزني . چرا درخواست قفل شدن تايپيك رو دادي و هنوز دادخواست طلاق ندادي ؟ ما به جهنم ، ارزش ها و معيارهاي خودت كجا هستند تا به فريادت برسند ؟
آقا جان خيالت رو راحت كنم اگر ميخواهي كه جواب بگيري بايستي يك يا دو سال زندگي ات را سرمايه گذاري كني اگر هم حوصله اين همه مدت رو نداري ميتوني فرار كني پشت كلمه طلاق و خودت را خلاص كني . با اين 7 - 8 روز گفتگو با اين و آن به هيچ كجا نميرسي .
يه سئوال هميشه قبل هر كاري از خودت بپرس : خودت چي هستي ؟
تو تا خودت درست نشي و نفهمي كه چه كمبود هايي داري حالا هر روز پاشو واسه خانمت هديه ببر نه خودت درست ميشي نه رابطه ات با خانمت . زياد هم حرص و جوش نخور .
از نظر من تو هنوز حتي يك قدم هم برنداشتي فقط يه جور برخورد كردي كه شرايط رو به نفع خودت نشون دادي .
اين ها رو همه از روي تجربه و بلدي كار گفتم . زياد فكر نكن از نظر من شما منفي هم گرفتي با اين نوع برخورد .
بشين فيلم رفتار هاي خودت رو مرور كن ببين از چيا ميترسي و از چيا خوشت مياد . با درون خودت ارتباط برقرار كن اصلا هم كاري به آدم ها ي دور و برت نداشته باش . همين مطلب كه در لحظه نميتوني جواب پخته و تميزي به اطرافيان بدي خودش نقطه ضعف بزرگي هست و ...
به فرياد خودت برس كاري به ديگران نداشته باش . بذار با خودشون خوش باشند .
قربان محبت همه دوستان
يامولاعلي
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
به نام خدا
سلام
روي صحبت من نه با اقاي ام تي اي هست بلكه با تمامي دوستان هست تا شايد روزي و در جايي ديگه هم به درد همه ما بخوره .
از زماني كه تايپيك دوم آقاي mta شروع شده و ايشون در اون تصميم به ايجاد تلاش جدي كرده اند كه به تاريخ 4 تير ماه است تا امروز كه بنده دارم اين پست رو ميزنم در تاريخ 11 تير ماه ميشود كمتر از 10 روز يعني به طور شفاف 8 روز است كه اين تايپيك باز شده و دوست ما در كنار ما شروع به تغيير كرده است .
در ابتدا مي گويم كه انتخاب آخر با همين آقا مي باشد اما ميخواهم بدانم اصل قضيه چيست ؟ چرا ما اينگونه هستيم ؟
اين آقا آمده اينجا و طرح مشكل كرده . از بنده بدتر نيست ولي كاملا حق به جانب صحبت ميكنه . كاملا اتفاقات عليه او مي افتد و همه چيز هميشه بهم ميخوره . هميشه نقشه هاي خوب اين آقا با تلخي تموم ميشه و گاهي اوقات فقط گاهي اوقات به اين آقا و غرورش بر ميخورد و جوابش را مي دهد .
حالا زير فشار بودن دوست عزيزمون يك طرف ، طرح سئوال هاي وحشتناك از طرف دوستان ديگه يك طرف . يكي مي آيد و مي گويد واقعا آدم چقدر صبر داشته باشه ؟ يكي مي آيد مي گويد اين خانم مشكل رواني دارد ؟ يكي مي آيد مي گويد اميدواري الكي چرا مي دهيد ؟يكي مي آيد مي گويد صبر كن درست مي شود و هزار جور حرف و حديث مطرح مي شود .
از نگاهي ديگه آقاي mta كه حرف ميزند هزار نقص و عيب و ايراد از يك به يك كلماتش مي بارد . گاهي اوقات آدم ياد بچگي هاي خودش كه همين چند روز پيش بود مي افتد كه واقعا من هم اينگونه بودم ؟ تازه اين مدل خوب اش هست بعضي ها كه هنوز حتي درك هم نكرده اند كه چه شده است با چنان قدرتيي متن ميزنند كه آدم باورش مي شود كه رها كند و برود .
اصلا اصل قضيه چيه ؟ ما چرا اينجا جمع شديم . ياد فيلمي افتاده ام كه شب ها يه گروهي جمع ميشدند و حكم به قتل گناه كار هاي شهر ميدادند و فردا آن شخص را مي كشتند .
اي كساني كه دم مي زنيد طلاق را خدا خودش قرار داده ! اگر و تنها اگر با همين فرضيه شما اين دوست ما روحيه بگيره و شير بشه بره خانمش رو طلاق بده و اين كارش فقط يك درصد اشتباه باشه شما تا آخر عمرت چه در اين جهان چه در آن جهان همراهش خواهي بود ها . با اين مطلب نميخوام ترس از نظر دادن بهتون بدم بلكه مي خواهم بگويم وقتي با قدرت اين آقا را اينگونه راهنمايي كنيد كه حداقل 51 درصد مطمئن باشيد . اينكه جو گير ميشود و خاطراتي كه در ذهنش هست را به نفع خودش با قدرت تمام تعريف ميكند كه دليل بر قضاوت شما نمي شود . مي شود ؟
حالا يه سئوال سطح پايين : آخر كدام شخص با 8 روز محبت و احترام ، اعتمادش جلب شده كه اين خانم به اصطلاح روان پريش بخواهد درست شود ؟
اين خانم مغازه دار است و كاسبي مي كند يعني با مردم بلد هست چطور برخورد كند ؟ اين خانم يك بار ازدواج كرده و 4 سال زندگي كرده و به هر دليل مسخره يا شيريني كه خودش ميدونه ازدواج كرده و هنوز كه هنوز هست درخواست طلاق نداده فقط چون ميدونه كه اين آقا دوستش داره دست به تهديد با اسلحه خالي كرده .
اين خانم هنوز انتخابي نكرده ، توي همين 8 روز چند بار واسه آقاي mta گريه كرده ؟ چند بار ناليده و دردش رو غرش كرده ؟ اينكه اين آقا سواد زندگي اش كم هست تقصير اون خانم هست ؟ البته دقيقا برعكس .
اينا ميخوان زندگي كنند يا ميخوان يكي رو پيدا كنند كه خوش باشند و بگن و بخندن ؟ اگه ميخوان زندگي كنند لطفا زحمت بكشند . اگر همين خانم رو طلاق داد و رفت يكي ديگه گرفت كه اونم از اين بهتر نه بدتر هم نبود من بهتون قول ميدم با اين نوع برخورد هاي آقاي mta كپي همين خانم در رابطه اش با اين خانم توليد خواهد شد . مشكلات هميشه هست مديريت درست رو بايد پيدا كني عزيزم .
اقا اصل قضيه رو بچسب به فرياد خودت برس . چرا در كلمات اين و اون پنهان مي شي . چرا همش ميري پشت يكي ديگه قايم مي شود و حرف ميزني . چرا درخواست قفل شدن تايپيك رو دادي و هنوز دادخواست طلاق ندادي ؟ ما به جهنم ، ارزش ها و معيارهاي خودت كجا هستند تا به فريادت برسند ؟
آقا جان خيالت رو راحت كنم اگر ميخواهي كه جواب بگيري بايستي يك يا دو سال زندگي ات را سرمايه گذاري كني اگر هم حوصله اين همه مدت رو نداري ميتوني فرار كني پشت كلمه طلاق و خودت را خلاص كني . با اين 7 - 8 روز گفتگو با اين و آن به هيچ كجا نميرسي .
يه سئوال هميشه قبل هر كاري از خودت بپرس : خودت چي هستي ؟
تو تا خودت درست نشي و نفهمي كه چه كمبود هايي داري حالا هر روز پاشو واسه خانمت هديه ببر نه خودت درست ميشي نه رابطه ات با خانمت . زياد هم حرص و جوش نخور .
از نظر من تو هنوز حتي يك قدم هم برنداشتي فقط يه جور برخورد كردي كه شرايط رو به نفع خودت نشون دادي .
اين ها رو همه از روي تجربه و بلدي كار گفتم . زياد فكر نكن از نظر من شما منفي هم گرفتي با اين نوع برخورد .
بشين فيلم رفتار هاي خودت رو مرور كن ببين از چيا ميترسي و از چيا خوشت مياد . با درون خودت ارتباط برقرار كن اصلا هم كاري به آدم ها ي دور و برت نداشته باش . همين مطلب كه در لحظه نميتوني جواب پخته و تميزي به اطرافيان بدي خودش نقطه ضعف بزرگي هست و ...
به فرياد خودت برس كاري به ديگران نداشته باش . بذار با خودشون خوش باشند .
قربان محبت همه دوستان
يامولاعلي
سلام احمد جان
من بعضی از حرفات رو قبول دارم فقط بعضی از حرفات رو
بعضی از حرفات برای من سنگینه نمیتونم قبول کنم
اول - من تصمیم رو قبل از نظرات دوستان گرفته بودم و نظرات دوستان در مورد طلاق دادن خانمم رو نخونده بودم و تصمیم به طلاق گرفتم
نظر دوستان در مورد طلاق خانمم تاثیری روی من نداره
دوم - احمد جان من میدونم که تجربه زندگی مشترک رو ندارم اصلا در مورد زندگی هیچ مهارتی ندارم اما این ضعف رو احساس کردم و دارم روی خودم کار میکنم که این ضعف ها رو پوشش بدم در مورد رفتارم با خانم ها میدونم مشکلاتی دارم اما همیشه با احترام صحبت میکنم اما بلد نیستم که چجوری یه دختر رو جذبش کنم و چجوری با یه دختر ارتباط دوستی برقرار کنم چون که من تا الان یه دوست دختر هم نداشتم خوب چه اشکالی داره یاد میگیرم و خودم رو آماده یادگیری کردم من جلسات مشاوره رو دارم ادامه میدم و همینطور کلاس مهارت های زندگی و آموزش های ازدواج رو ثبت نام کردم که هنوز شروع نشده پس من قبول دارم که یه اشکالاتی دارم و دارم اشکالاتم رو برطرف میکنم
سوم - من چه قدمی باید بردارم چه کار باید بکنم که نکردم من برای خانمم چی کم گذاشتم از هر نظر که تو بگی همه جوره حمایتش میکنم هر کاری داشته باشه براش انجام میدم اما خانم من آمادگی ازدواج مجدد رو نداشت یکمی زمان میخواست
شاید زمان مناسبی نبود که من رفتم و دیدمش
شاید خیلی زود بود
نمی دونم چی کار باید بکنم که خانمم از من خوشش بیاد
خوب من رو دوست نداره دیگه زوری که نیستش
وقتی از همسر سابقش جلوی من میگه که من عاشقش بودم براش میمردم براش تب میکردم اما اون من رو دوست نداشت و به من خیانت کرد (میخواد حرص من رو در بیاره میدونه من حساسم )
وقتی خودش میگه دوستت ندارم بیا توافقی از هم جدا بشیم انقدر آویزون من نباش من چی بگم بزور که نمیشه با کسی زندگی کرد
احمد جان داداشم خان من من رو دوست نداره و به زور خانواده با من ازدواج کرده و همه خانواده خانمم میدونستن که خانمم مشکل روحی داره و به من هیچی نگفتن همشون میدونستن این کمال نامردیه
در آخر دوست خوبم احمد جان میدونم که دوست نداری که من خانمم رو طلاق بدم و دوست داری که ما با هم بمونیم و زندگی خوبی داشته باشیم اما احمد جان من مثل تو نیستم که بتونم مشکلاتم رو مدیریت کنم و قدرت مدیریت بحران تو رو ندارم
چرا درست میگی خانمم مشکلش حل میشه بعد از 4 سال دیگه مشکلش حل میشه که من نمیتون صبر کنم مگه چند سال دیگه می خوام زندگی کنم می خواد بشه می خواد نشه به من چه من اگر میدونستم یه همچین مشکلی داره هرگز نمیرفتم جلو .
من یه دختر خوب و آروم میخوام که من رو دوست داشته باشه و با من باشه
من یه هم زبون میخوام
من یه هم راه میخوام
من یه شریک زندگی خوب میخوام
از خانمم هم هیچ انتظاری ندارم فقط وفقط برای من خانمی کنه همین و بس
من خودم همه کار های اون رو و کارهای خونه رو هم انجام میدم
بابا من از زندگی مگه چی میخوام
تو این 4 سال زندگی تنهایی یاد گرفتم که خودم کارهای خودم و یکی دیگه رو انجام بدم
من نیاز به یه هم صحبت دارم
کسی که با من حرف بزنه
کسی که التماسش نکنم تا یه کلام حرف بزنه
خانم من به من میگه از حرف زدن با تو لذت نمیبرم اصلا دوست ندارم برای تو تعریف کنم که چه اتفاقاتی برای من افتاده همیشه تو خودشه و هیچی نمیگه در صورتی که من تکنیک خوب گوش کردن رو بلدم ولی دلش نمیخواد با من حرف بزنه
احمد جوان برو پست گوشه ای از مشکلات من
رو بخون
مگه چند ماه از ازدواج ما میگذره
هنوز سر خونمون نرفتیم روزگارم اینه وای به روزی که بریم زیر یه سقف
بابا من هم آدمم
من هم دل دارم
من همه جوره برای خانمم کوتاه اومدم اما وقتی خودش دلش نمیخواد نه من نه هیچ کس دیگه ای نمیتونه کاری کنه
همین الان اگر خانمم بره تست روانشناسی بده اون رو بستری میکنن
بنده خدا مشکل داره
من نمیتونم این مشکلات رو درستش کنم
از عهده من خارجه
من خودم کلی مشکل دارم
یکی باید بیاد به من کمک کنه مشکلات من حل بشه
احمد بخدا خیلی دلم پره
احمد خیلی داغونم
همه زندگیم رفته رو هوا
این مشکلات روی شغلم هم تاثیر گذاشته
چی کار کنم دیگه
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
دوست عزیز
آروم باش
( این نیز می گذرد
چون می گذرد باکی نیست )
حق داری (شما که دکتر یا روانشناس نیستی که بتونی اونو درمان کنی اگه همینجور پیش بره کم کم خودتم باید بری دکتر )
محکم و استوار روی مواضعت باش سعی کن با ورزش و فعالیتهای دیگه سر خودت و گرم کنی
توکلت به خدا باشه اگر لایق باشیم برات دعا می کنیم.:323:
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
ایا این که ایشون به فرض روش زندگی و برخورد رو ندونه دلیل بر توهین و تحقیر خانومش و زدن بدترین حرفها میشه ایا این مشکل از شخصیت اون خانوم نیست؟
این خانم حتی به شوهر خواهرشم که ظاهرا خانوم اون اقا باهاش مشکلی نداره توهین می کنه یا شاید با جناق ایشونم مشکل داره؟
و جالبی قضیه اینه که همه کسایی که از ایشون دفاع می کنن خانم هستن که مطمئنا روحیه خانومارو بهتر می شناسن و می دونن که این رفتار حتی برای زنی که شوهرشو دوستم نداشته باشه طبیعی نیست
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mta
من هنوز هم دوست ندارم که خانمم رو طلاق بدم یعنی اصلا از دهن من همچین حرفی بیرون نخواهد آمد
من با همچین زنی حاضر به زندگی کردن نیستم
با سلام
به نظرم پست 49 خلاصه کاملی هست که شما می توانید به کار بگیرید.
خواهش می کنم شما مجددا بروید و پاسخی را که من در اوائل به شما دادم مرور فرمائید.
نقل قول بالا از شماست خودتان مطالعه کنید.
این منفعل بودن و عدم جرات در شما مانع تصمیم گیری صحیح می شود.
نه برای ماندن می توانید جسورانه باشید و اقدام کنید. نه برای طلاق جسور هستید.
برای ماندن منتظر اوئید، برای طلاق هم منتظر اوئید.
شما کاری به این زندگی نداشته باشید.
مدتی نزد یک متخصص روانشناس بالینی بروید و مهارتهایی بیاموزید.
- جرات ورزی
- تصمیم گیری
- شیوه حل مسئله
- مهارتهای زندگی
- مهارتهای ارتباطی
قبلا هم گفتم دلخوش به این تاپیکها نباش که به سرعت پیش می رود. اینها نمی تواند جای مشاوره حضوری را در مورد مشکلات اساسی بگیرد.
شما بهتر هست حضوری پیگیری کنید. آنچه که باید در این فضای مجازی از زوایا و جوانب مشکلت مطلع شوی با شما در میان گذاشته شد. بقیه آن نیاز به تمرین و تکرار زیر نظر یک متخصص دارد.
بنده این تاپیک را قفل می کنم.