RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
tell me جان
من میدونم مشکل شما چیه ، تمام حرفاتم باور میکنم ، مورد مثل شما زیاد دیدم ، راه حلت رو هم دارم عزیزم ، اصلا نگران نباش ، میتونی بران پیغام شخصی بذاری؟ اینجا نمیتونم توضیح بدم ، منتظرتم دوست خوبم
منتظرتم خانومی ، خوشحال میشم بتونم کمکی بکنم :43:
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
سلام ترانه ی عزیزم مرسی از اینکه پستم رو خوندی :72::46:و ممنون می شم راهکار بهم بدی:72::43: فقط اینکه من نمی تونم پیغام خصوصی بدم اما پیغام خصوصی من کمکی می کنه؟ فکر می کنم شما باید پیغام خصوصی بدید و اینکه اگه لازمه آدرس ایمیل بدم؟ البته باید یه ایمیل جدید بسازم:72:
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
من نمیتونم به شما پیغام خصوصی بدم چون عضو معمولیم ، آدرس ایمیلت رو اگه بدی عالی میشه ، میترسم ایمیلمو اینجا بدم پستم رو مدیر سایت حذف کنه !!!!
میخوام باهاتون خصوصی و مفصل صحبت کنم ، براتون توضیح بدم مشکلتون از کجا ایجاد شده و راهکارش چیه :43:
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
ایمیلم رو می ذارم عزیزم ببخشید الان نذاشتم آخه نمی شه باید یکی بسازم
ترانه جون هر کاری کردم نشد ایمیل بسازم و بخاطر یه سری مطالبی که در مورد خودم تو سایت نوشتم نمی تونم ایمیلم رو بذارم چون برادرم تمام ایمیلم هام رو داره و خیلی زرنگ تشریف داره اگه پیدام کنه دیگه هیچی.......... تا یه حدی حل شده مشکلم و توکلم به خداست... سعی می کنم فکرم رو کنترل کنم و تا حدودی هر چند ناچیز موفق بودم اما واقعا دلم می خواد درباره ش اطلاعات داشته باشم, به محض اینکه موفق شدم آدرس ایمیلم رو می ذارم, ازت خیلی ممنونم خانم گل.:72::72::72:
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
سلام تل مي عزيز .... من شيرين هستم يكي از اهالي قديم همدردي....
بعد از مدتها امروز تونستم سري به تالار بزنم و اتفاقي پست هاي شما رو خوندم...
عزيزم من با احترام به تمامي نوشته ها و پيشنهادات دوستان بايد بگم با فرشته مهربون موافقترم....
به نظر من شما بشدت "تلقين پذير" هستي تل مي عزيزم كساني كه حس ششم قوي تري دارن اين حس درونشون بيشتره .... شما به شدت تحت تاثير شرايط قرار گرفتيد...
تل مي عزيزم صحبت و پيشنهاد من اصلا ربطي به اينكه تو و پيشامدتو باور كردم يا نه نداره....
به نظر من الان تو شرايط حساسي هستي كه به هرچيه ديگه هم متمركز بشي همينقدر واست پيامد خواهد داشت!
عزيزم بذار راحتتر بگم تو تازه درست رو تموم كردي و اگر اشتباه نكنم بيكاريت بيشتر شده .... ناخودآگاه مسائل زندگي آينده و فعلي - ترس از آينده شغلي و
زندگي مشترك و تنهايي و .... همگي دست به دست هم دادند كه تو احساس افسردگي بكني...
عزيزم نميدونم فيلم "راز" رو ديدي يا نه ... قدرت فكر و تخيل قدرت كمي نيست ...
چرا داري به سمتي هدايتش ميكني كه بيشتر واست تنش زا باشه؟؟؟
تو با قوه تخيل قوي و حس ششمي كه داري متاسفانه خيلي زودتر و سريعتر چيزي رو كه بهش فكر كردي "جذب" كردي.... عزيزم به نظر من تو يك انسان كاملا سالم و باهوشي اما در جاي خطرناكي ايستادي....!!
و به "فكرت" بال و پر دادي اما نه در جهت درستش...
من با دوست خوبمون "ايمون" هم كمي موافقم.... عزيزم تنها كسي كه ميتونه كمكت كنه خودتي و افكارت...
و به تنها كسي هم كه بايد اميد داشته باشي خداي مهربونه ....
"همانا با ياد خدا دلها آرام ميگيرد.....""
آره عزيزم تنها ياد خداي مهربونه كه تو رو آروم ميكنه ...
خوشحالم كه بلدي با خدا حرف بزني.... چرا بيشترش نميكني ... تو كه بلدي واسه خدا نامه بنويسي چرا اون
افكار زيبا و قدرت فوق العاده تو واسه اون خرج نميكني...
بايد اينكار رو بكني فكرت رو از همين الان از اون موضوع يا حقيقت يا هرچيز ديگه اي كه اسمشو ميذاري خلاص كن!
ميدونم ميشه سخته اما شدنيه ... كم كم امتحان كن
بجاي اينكه در مورد خودت و اينكه ممكنه گرفتار چه مريضي يا ... شدي بشين واسه خدا نامه بنويس ...
باهاش درد دل كن و هرچيزي كه ناراحتت كرده از بچگي تا الان همه رو بهش بگو....
و ازش بخواه با تمام وجودت ازش بخواه كه به راه درست هدايتت كنه ... و به افكار زيبا....
عزيزم قدرت مطلق فقط خداست
از هيچكس و هيچ چيز نترس ... بهش توكل كن ... آروم باش چون اون هميشه دركنارته و دوستت داره....
و تو تنها نيستي فقط بهش اعتماد كن ....
عزيزم من مطمئنم كه تو كاملا سالمي و در پناه خدايي .... فقط شرايطتت الان باعث شده كه اين احساسات
پررنگتر بشه .... اميدوارم منظورم رو درست بهت رسونده باشم عزيزم....
فكرت رو به خدا و نعمتهايي كه بهت داده متمركز كن و همينطور كه واسش مينويسي هر روز در مورد يه نعمتش ازش قدرداني كن و بنويس... عزيزم تو پاكي و دل بزرگ و مهربوني داره پس از رحمت حق نااميد نباش...
اين دوره بحران خاص خودش رو داره و به اميد خدا خيلي زود به يه خاطره تبديل خواهد شد...
به شرط اينكه كمرنگش كني ... و اينكار فقط به ياري خدا و از خود تو ساخته اس!!!
بسم الله....
دوستت دارم و حتما اگه بتونم پيگير قضايا خواهم بود...:46::43:[/align][/color][/size]
ضمنا عزيزم اين ماه . ماه شعبانه و بعد هم كه رمضان زيباترين ماه خداست... و رحمت حق جاريست...
از همين امروز شروع كن ...ازش بخواه تا آرامش رفته رو به قلبت برگردونه...
چرا كه درد از اوست و درمان هم از او....
التماس دعا..
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
سلام شیرین عزیز و مهربون:72:
کلامت بهم آرامش داد خیلی زیبا برام نوشتی خانمی:43:
بله متاسفانه تلقین پذیر هستم... همین شده که الان سر مسئله ی ازدواج نمی تونم درست تصمیم بگیرم و همش تاپیک باز می کنم...:اما راه حل تلقین پذیر بودن رو نمی دونم316:
این اتفاق ها وقتی ایجاد شد که من وسطای درسم بودم تقریبا و اون موقع بیکار نبودم خیلی الان آره بیکارم و بیکاری از هر چیز دیگه ای بدتره:302:
فیلم راز رو هزاران بار دیدم اما هر قدر فکرمی کنم می بینم زیاد برام قابل قبول نیست... بارها شده روی چیزی تمرکز کردم و گند زدم و روی چیزی تمرکز نکردم و به بهترین وجه انجامش دادم اما تا حدودی قبولش دارم, آره فکر خیلی قدرتمنده, چند وقت پیش برای اولین بار خودهیپنوتیزمی رو انجام دادم و اونجا قدرت ذهن رو فهمیدم...
دلم نمی خواد برای خودم تنش ایجاد کنم چون به حد کافی تنش تو زندگی م هست و این جریانات اصلا ارادی نیست... بهش فکر نمی کنم فقط گاهی که عمل رو می بینم عکس العمل نشون می دم... یعنی فکرم می ره سمتش خب اوایل کنجکاو بودم و فکر می کردم من یه نیروی خاص دارم که می تونم این کار رو انجام بدم و دوست داشتم و سعی کردم بیشترش کنم اما بعد مدتی دیدم فقط خیال بافی کردم و هیچی نیستم جز یه آدم معمولی... در مورد حس ششم آره حس ششم من قویه, مادرم همیشه بهم می گه تو باید مشاور می شدی چون قبل اینکه چیزی رو بخوام بگم انگار فکر آدم رومی خونی و می گی... خیلی شده قبل اینکه بقیه دهنشون بجنبه من گفتم می خوای فلان چیز رو بگی و گفتن آره تو از کجا میدونی؟ من فقط حس می کنم اما در مورد این روح یا جن یا یه موجود ناشناخته نمی دونم...
:72:خدا :72:خیلی خوبه:72:, حیف که گاهی براش می نویسم و تو حال خوبی نیستم, یه جوری ام, اصلا حال و حوصله ندارم دیگه دفتر خاطراتم رو از کمدم بکشم بیرون و بنویسم, یه مدت خوب شدم باز این چند روز که استرس بهم غالب شده و هوا هم که گرم شده دیگه حس و حال ندارم, خوب می شم دوباره بد می شم.... نمی دونم چمه!
عزیزم مرسی که تاپیکم رو خوندی و ممنونم از محبتت:72: