-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام خیلی خیلی بابت اینکه بهم دلداری می دید و تشویقم می کنید ممنونم
نگرانیم فقط پنج شنبه و جمعه است که امیدوارم به سلامتی ختم به خیر شه و اختلاف نظری دوباره پیدا نکنیم
در واقع پنج شنبه جمعه روز امتحان درس هایی که یاد گرفتم
باید بتونم نمره خوبی بگیرم مثل شمیم عزیز که دیروز گل کاشته و نمره عالی گرفته
برام دعا کنید
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیمای عزیزم مرسی
مطمئنم شنبه با یه کارنامه درخشان میای
:43:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیما جون مطمئن باش اگه پنج شنبه و جمعه رو هم به همین شکل ادامه بدی و اگه حتی ناراحت شدی به روی خودت نیاری این دو روز هم به خوبی و خوشی میگذره :310:, سعی کن این دو روز طبق خواسته همسرت رفتار کنی تا مشکلی پیش نیاد:104: , البته نگران نباش تو همیشه مجبور نیستی طبق خواسته کسی رفتار کنی و از علایقت بگذری ولی شاید برای مدتی لازم باشه این کار رو انجام بدی تا رابطه ی جدا شده بین شما به هم نزدیک تر بشه , چون الان موقع خوبی برای بحث کردن و .... نیست و این حرفها فقط فاصله ها رو بیشتر میکنه .
من مطمئنم تو از پسش بر میای و روز شنبه یه پیغام میفرستی که همه ی ما رو خوشحال میکنه .:72::72::72:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلاااااااااااااااااااااام اقلیما جان
خوبی؟
پر انرژی، قوی و مصمم برای روز امتحان هستی ، مگه نه؟
دو روز امتحان، مطمئنم 100 میشی
:43:
:227:
:46:
:72:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام
پنج شنبه شب بود و طبق معمول همسر من ناراحت بود و به من محل نمی داد رفتم پیشش بهش گفتم تا کی می خوای ناراحت باشی به خدا دارم ار عصه دق می کنم پاشو فردا باهم بریم یه سری به پدر و مادرت بزنیم تو هم حال و هوات عوض میشه بهم گفت پدر و مادر من دلشون نمی خواد تورو ببینند
خیلی ناراحت شدم بهش گفتم میشه بگی من چی کار کردم که دلشون.....
بهم گفت یه ماه پدر و مادرمو ندیدم بهش گفتم من که هر هفته بهت میگم بریم بهم گفت می دونی که با تو نمی رم
گفتم چرا با لجبازیت داری زندگیمونو خراب می کنی یه ماه کوچکترین توجهی بهم نکردی و همش تو خودتی منم دیگه خسته شدم دیگه گریه ام گرفته بود زدم زیر گریه
بهم گفت چرا نمی زاری بری یه دفعه ول کن برو و ببین ارزشت چه قدره یا می آم دنبالت یا نمی ام دیگه....
قلبم دیگه داشت می زد از سینه ام بیرون
رفتم بدون معطلی وسیله هامو جمع کردم و گفتم پاشو منو ببر بذار خونه بابام گفت به من چه خودت برو ساعت 12 شب بود گفتم باشه اومدم برم که گفت صبر کن به بابای فلان شده ات بگم بیاد ببرتت یه ان دلم برای پدر و مادرم سوخت گفتم انصاف نیست این موقع شب زاوراشون کنم تلفن ازش گرفتم گفتم باشه صبح می رم ولی دیگه حالم دسته خودم نبود قلبم شکسته بود تا 5 صبح گریه کردم و زار می زدم صبح ساعت 7 پا شد بره امامزاده منم لباسمو پوشیدم برم خونه بابام اینا بهم گفت نرو گفتم دیشب و یادت می اد گفت حالا می گم نرو ولی زدم بیرون یه کم بیرون قدم زدم بر گشتم خونه هنوز خونه بو بهم گفت بمون میرم امامزاده بر می گردم
موندم خونه با قرص خواب یه کم خوابیدم بیدار شدم از خودم حالم بهم می خورد هیچ زمانی تو زندگیم اینقدر احساس پستی نمی کردم دوست داشتم فقط بمیرم و این حال و روز خودمو نبینم بهش زنگ زدم بهش گفتم حتی ارزش یه عذر خواهی ندارم گفت من کاری نکردم که بخوام بهش گفتم یادته دیشب بهم فحش دادی به بابام فحش دادی بهم گفتی برو گفت خوب عصبانی بودم...شب بهش زنگ زدم گفتم شام می ای گفت اره شام گذاشتم براش
شب برگشت خونه شاد و شنگول و بهش سلام نکردم بهم سلام کرد بهش محل ندادم و شامشو کشیدم خودم هم فقط یه قاشق خوردم گفت تو که هیچی نخوردی جوابشو ندادم
دیگه دوست ندارم حتی یه کلمه هم باهاش حرف بزنم دیگه خسته شدم احساس می کنم تو این زندگی فقط داره بهم توهین میشه
منی که تو درس و تحصیل و زندگی همیشه شاگرد اول بودم تو این چهار سال همش داره بهم توهین میشه
فقط درد و دل کردم شایدم دیگه تایپی از من ایجا نبینید از همتون ممنون که بهم این همه چیز یاد دادید
شمیم عزیز نمره من از صفر هم زد پایین تر......
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام اقلیما جان
دختر چرا اینطوری اومدی امروز؟
ازت توقع بیشتری داشتم، حالا اینکه نشستی حرف زدی رو بزار کنار اینکه شوهرت چی گفته هم بزار کنار
ولی بعدش اون سعی کرده باهات خوب باشه
یه کم حق داشتی باهاش بی محلی کنی، ولی ادامه نده
اگه اخلاقش خوبه ، زمان خوبی برای اجرای مهارتهاست
دیگه نگو که قراره نیای اینجا
ما با هم شروع کردیم
با همم به نتیجه میرسیم
اشکال نداره اگه اتفاقی افتاده، باید ادامه بدی، میدونم که ادامه میدی
اقلیمایی که اینطوری پیگیر یادگیری و تغییر زندگیشه نمیزاره یه دفعه بره
الآن ناراحتی
اگه حوصله داری برات بگم من چه چیزایی شنیدم
:302:
ما عقد کرده بودیم
دورانی که میگن شیرینه، تازه میخواستم معنی زندگی مشترکو بفهمم، سر اینکه مراسم عروسی کی باشه، که بگذریم از اینکه قبل عقد همش بهش میگفتم عقد و عروسی رو حدودشو معین کنیم، خانواده ها در جریان باشن که منم روم بشه به پدر مادرم بگم جهیزیمو آماده کنن و میگفت حالا چه عجله ای داری و اصلا مهم نبود که خانوادم میگن عقد کنین که راحتتر با هم باشین و دلشوره یه دختری مثل من قبل عقد بابت حلال و حرامها حتی تو نگاه کردن به یه نامحرم و .... اصلا مهم نبود، ولی تا عقد کردیم، شروع کرد عروسی یه ماه دیگه باشه و ...، بهش میگفتم آخه یه ماهه چطوری همه کارامونو انجام بدیم و ...
خلاصه اینکه برگشت بهم گفت پدر مادرت اصلا به فکر بچه هاشون نیستند و .... کلی فحش و بد و بیراه بار پدر مادرم کرد، حالا جالب اینه که پدر خودش هنوزم از همشون دست بگیر داره و اینا فکر میکنن من نمیفهمم،
چند بار این اتفاق افتاد، اگه یه فحش به پدرت در طی چند سال زندگی داده، من یه هفته بعد از عقدم نزدیک 5-6 بار به مدت 20 دقیقه شاهد توهین به خانوادم بودم، اونم منی که اولین شرط تربیتم ادب و احترام بوده، جلوش ایستادم، ولی به خانوادش توهین نکردم، خورد شدم ولی به خانوادم نگفتم چه اراجیفی پشت سرشون گفته
الآن خانوادم فکر میکنن همسرم پسر پیغمبره، و همسرم یاد گرفته حتی تو بدترین شرایط نباید راجع به خانوام بد صحبت کنه
تو تمام مدتی که توهین میکرد، شده سرش داد بزنم ولی بی محلی نکردم، وقتی با رفتارش یه جورایی منت کشی میکرد همیشه پذیرا بودم، شوهر من نزدیک عروسیمون، که داشتیم کارتهای عروسی رو مینوشتیم، یه شب بهم گفت از خونم برو بیرون، ساعت 9شب رفتم خونه بابام، دو روز هم باهاش کاری نداشتم، دقیقا 10روز قبل عروسیمون، که زنگ زد اومدم دم خونه بابات بیا بریم دنبال کارامون، منم به هیچکس چیزی نگفته بودم که بینمون این حرفها رد و بدل شده، مامان و بابام هی میگفتم چرا دو روزه نمیرین دنبال کاراتون؟ چرا شوهرت زنگ نمیزنه؟ منم الکی میرفتم تو اتاق با گوشیم الکی صحبت میکردم و وانمون میکردم براش کار پیش اومده که نمیریم بیرون ولی از اوضاع احوال روحیم مادرم شک کرده بود، هی بهم میگفت مشکلی هست؟ چیزی شده ؟ منم به دروغ قسم میخوردم که چیز نیست و کار پیش اومده براش که نمیریم جایی
او شبم که اومد دنبالم، بهش گفتم الآن نمیتونم بیام، تو برو من فردا از سرکار میام خونه
بهش گفتم حق نداری راجع به خانوادم اینطوری صحبت کنی، گفت من وقتی عصبانی میشم حرف مفت زیاد میزنم
یه بار دیگه هم که پیش اومد، تو عصبانیت اومد شروع کنه به توهین، بهش گفتم بازم میخوای حرف مفت بزنی؟ جا خورد، گفت آره داشتم میگفتم و بعد اون روز تا حالا هیچوقت حرفی که نزده بماند، کلی هم به خانوادم احترام میزاره
ببین گلم،
شاید به نظر بیاد عمر زندگی مشترکم از خیلی از اعضای اینجا کمتره، ولی خیلی از مسائلشونو تو همین مدت کوتاه با شدت یا ضعف ،تجربه کردم
نا امید نشو
همسرت هنوز نسبت به تو واکنش نشون میده
هنوز بهت اهمیت میده
فکر میکنی چرا گفته نرو؟ اگه حرف دلشو زده بود که دیگه جلوتو نمیگرفت. باید بهش نشون بدی حق نداره اینطوری رفتار کنه، ولی همیشه وقتی میخوای کاری انجام بدی به آینده نگاه کن
برفرض پدر مادر من میفهمیدن شوهرم چی گفته، غیر اینکه هنوز وقتی تو چشم هم نگاه میکنن یادشون بیاد کی چی گفته و کی چی شنیده؟ غیر اینکه روشون به هم باز میشد؟ غیر اینکه همسرم براش سخت میشد بیاد تو خانوادم؟
برای همین تنهایی، منی که تک دخترم، بدون خواهر، بدون کسی که پیشش درد و دل کنم، تنهای تنها، بار همه این عذابها رو به جون خریدم، ولی آینده زندگیمو خراب نکردم
نزار کسی از مشکلاتتون سر در بیاره، نزار بهم توهین بشه، ولی زیادیم واکنش نشون نده
تا حالا اون بی محلی میکرد، حالا که بخاطر عذاب وجدان حرفی که زده اومده جلو، تو بی محلی نکن
برعکس، از این موقیت استفاده کن
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
کسی نذاشتم بفهمه هیچ کس به خدا در صورتی که بین و من و اون هر اتفاقی افتاد گذاشت کفه دست خانواده اش و نظر اونا رو روز به روز نسبت به من بدتر کرد ولی من همش خوبی هاشو گفتم
به خاطر همینم همش خانواده ام به شوهرم احترام می ذارند و مدافعش هستن و شوهرم هم بهم میگه چون من خوبم همه منو دوست دارند بهش میگم من نذاشتم که بفهمند ولی......
ولی اگه بابام بفهمه که بهم گفته برو و من نرفتم منو نمی بخشه
آخه بار اولش نیست که بهم میگه برو
خسته شدم به خدا باورت میشه این همه بد و بیراه بهم گفت بهش هیچی نگفتم و حتی بهش نگفتم خودتی و احترامش رو نگه داشتم
باشه بازم می بخشمو به روی خودم نمی آرم الان زنگ زد بهم منم باهاش خوب حرف زدم
قلبم داره از سینه ام می زنه بیرون
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیما جان کار خوبی کردی خوب حرف زدی
ببین گلم، من یه چیزی رو تو زندگیم تجربه کردم، عذاب وجدان
وقتی کاری کنیم که عذاب وجدان بگیرن خیلی بیشتر حواسشونو جمع میکنن نسبت به زمانی که رو در روشون می ایستیم، وقتی جواب میدیم، یه جورایی میگم من گفتم اونم گفت ، ولی وقتی سکوت میکنیم، اینکه توهین کردن ولی توهین نشنیدم، براشون گرون تموم میشه، کم میارن
ببین عزیزم
اینکه بخوای کاری کنی که دیگه نگه برو، یکی من خودم الآن که ازدواج کردیم، اگه روزی دوباره بهم بگه از خونم برو بیرون، به راحتی بهش میگم اون مال مجردیت بود که خونت بود، الآن خونه منم هست، ناراحتی تو برو بیرون
اصلا بهش اجازه نمیدم این حرفو بزنه، تو هم تا میگه برو پانشو وسایل جمع کن
به خدا همسر من بارها شده کاری کرده که مجبور شم برم از خونه بیرون یا قهر کنم، ولی محکم سرجام ایستادم، حتی فیگور قهرم نگرفتم، دلخوریمو نشون میدم ولی قهر و از خونه بیرون زدن ندارم
سعی کن کارای ناجورو تو زندگیت جا نندازی
نزار عادت کنه که وقتی میگه برو، تو هم شال و کلاه کنی، اگه بتونی اینقدری رو خودت کار کنی که وقتی بهت میگه برو، بگی اینجا خونمه، تو رو دوست دارم، زندگیمم دوست دارم، عمراً بزارم برم، یه همچین چیزایی خیلی تو اخلاقش تأثیر میزاره، ولی خیلی باید قوی باشیم که بتونیم اینطوری رفتار کنیم
مطمئن باش همه چیز رو به راه میشه، فقط سعی کن عذاب وجدانشو زیاد کنی
اینو خیلی قبول دارم و سرلوحه رفتارهامه، غیر از جاهایی که واقعا کم میارم:
محبت، حتی از ضعیفترین حافظه ها پاک نخواهد شد
مطمئنم که موفق میشی
ادامه بده
:43:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
باشه و از تو که مثل خواهری برام می مونی ممنونم
راستی یه خواهر خیلی مهربونم دارم اوایل گاهی باهاش درد و دل می کردم ولی الان دیگه نه دو تا بچه گوچیک داره روحیه اش خراب میشه اگه من باهاش درد و دل کنم......
فعلا دوباره باید رو خودم کار کنم تا حال و هوام مثل قبل شه چون دوباره خیلی خیلی افسرده شدم و انگیزه هیچ کاری رو ندارم
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
منم مثل تو بودم عزیزم
واقعیت جالب میدونی چیه؟ وقتی به خودت و کارات برسی و بری دنبال علایقت، همسرت بیشتر بهت جذب میشه
دیشب که از بیرون اومدیم، یه کم خرید کرده بودیم، من مشغول درست کردن ناهار امروزمون شدم و خریدهامونم سر و سامون میدادم، خراب شدنی توشون بود
فیلم ستایش و مختارو از تو آشپزخونه دیدم، هی میگفت ببین اینجا چه جالبه، ببین این داره چی میگه
به خدا تا حالا اصلا اینکارو نکرده بود، یعنی اگه تو اتاق نبودم، حتی کانالو عوض میکرد، ولی دیشب نشون میداد دلش میخواد کنارش باشم، ولی اگه میشستم تا 2صبح باید راه میرفتم
از وقتی رفتم دنبال کارای خودم، رفتارهایی رو میکنه که توقع داشتم با توجه بیشتری که بهش دارم ازش سر بزنه
برای خودت سرگرمی بتراش
هیچوقت تو خونه بیکار نباش، حتی اگه شده بشینی برنامه تلویزیونی دلخواهتو ببینی
:43:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
باورت شاید نشه ولی همش تو دعوای پنج شنبه تو و sci تو نظرم بودید و احساس خجالت می کردم که نتونستم اوضاع رو دوباره کنترل کنم ولی واقعا بعضی وقتا نمی شه
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیما جان
قبول دارم بعضی اوقات کنترل کردن خیلی سخته
ولی نشدنی نیست، تمرین ما کم هست
باید یاد بگیریم که تحت هر شرایطی بتونیم زندگی و جریانشو کنترل کنیم
بازم نا امید نشو
تلاش کن
:72:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقليما جان
اوضاع احوالت چطوره؟ خوب پيش ميره؟
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام صحرا جان
بد نیست خدارو شکر
تو چه طوری چی کارا کردی چند روزه نیستی؟
پیش خودم گفتم حتما اوضاعت بهتر شده که نیستی
امیدوارم که این طوری باشه
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام
دیشب با همسرم حرف زدیم
یک عالمه حرف نگفته بهم زد بهم گفت که از چی ناراحته و کدوم حرفم رنجوندتش منم براش توضیح می دادم تا اونجا که تونستم
بهم گفت که احساس می کنه دوسش ندارم و من بهش گفتم که این طوری نیست
بهم گفت من دوست دارم چون از صبح تا شب ققط و فقط به خاطر تو دارم این ور و اونور می کنم
خلاصه کلی باهام حرف زدیم خوب بود لااقل این که فهمیدم دلیل رفتاراش چیه
حالا احساس می کنم می تونم یه کم پیش برم چون اون ی کم راه رو برام باز گذاشته
بهش گفتم خلا عاطفی زیادی دارم
گفت اگه موافق باشم یه هفته از هم دور باشیم یعنی خودم اول این پیشنهاد و داده بودم ولی سرش به توافق نرسیدیم یعنی من زیاد راغب نبودم و منتفی شد
یه کم گذشته رو براش یاد اوری کردم و یادش اوردم که چه جوری بود و چه جوری شده و اونم گفت خودت خواستی که من این جوری بشم با رفتاراتاگه ازش دلخور نبودم خیلی از مشکلاتمون دیشب حل می شد ولی چون ازش ناراحت بودم کمتر می تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم
دیروز تمرین وتنفس و 20 دقیقه رقص و خرید برای خودم رو هم انجام دادم که خوب بود
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیمای عزیزم سلام
عالی بوووووووووووووووووود:43:
تبریک میگم گلم
مطمئنم هر روز بهتر از دیروز میشین
دیدی دوستت داره، دیدی عاشقته، حالا نوبت تو هست که تمریناتتو بیشتر کنی و مهارتها رو بیشتر به کار ببری
هوراااااااااااااااااااااا اااا، یه شیرینی طلب من
:227::227::227::227:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام خواهرم اقلیما
امیدوارم اداب همدلی رو مرور کنید و این گفتگو ها هر شب مطابق برنامه ادامه داشته باشه... باهاش همدلی کن!
به هیچ وجه احساسش رو انکار نکن!
مثلا می گه من احساس کردم دوستم نداری! نگو: ا! اصلا اینطوری نیست!!! همدلی اینطوریه: می فهمم چی می گی! منم گاهی این احساس رو دارم... بخصوص وقتی مورد بی مهری کسی قرار می گیرم! درکت می کنم....
بعد کنکاش می کنی کمی: راستی چرا فکر کردی دوستت ندارم؟ می ذاری برات حرف بزنه.... از خودت تو همدلی دفاع نمی کنی! سرزنشش نمی کنی!
اما آفرین بسیار خوب بوده...
سوالی بود بپرس
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام اقلیما جون
خوبی؟
چه خبر؟
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام
دیروز باهاش حرف زد خیلی جدی و خیلی رک
گفتم تو خیلی خوبی و به من خیلی محبت کردی و من خیلی تو رو دوست دارم بهش گفتم که مثلا فلان جا چی کار کرده برام
ولی یک ماهه که از نظر عاطفی بسیار دچار خلائ شدم و اصلا انرژی ندارم چون تو واقعا بی تفاوت و سرد شدی نسبت به من و زن تمام وجودش احساسشه اگه بهش نرسی خشک میشه اگه بهش برسی میتونه بزرگترین کارها رو بکنه گفتم من چی کار باید می کردم که نکردم
گفت آرامش می خوام تو خونه داشته باشم از دعوا و مرافه خسته شدم و بهتر بگم بریدم
گفتم من اگه از نظر عاطفی پر باشم کاری می کنم که صدا از هیچی تو خونه در نیاد گفت دوست ندارم برام شرط بذاری گفتم شرط نمی ذارم دارم بهت دردم و مشکلمو میگم بعد گفت من تغییری نکردم این جا ادامه ندادم شما بهم گفته بودید وقتی انتقادی می کنید نباید همون لحظه منتظر جواب مثبت باشید
گفت شاید من کارم رو ببرم امامزاده و اونجا بخوام کار کنم بعد از پدرم من نماینده اش هستم اونجا انگار آب یخی رو من ریختند یخ کردم جایی که من ازش واقعا متنفرم گفت تو قبول میکنی گفتم نه چون واقعا نمی تونم خیلی ناراحت شد بعد بهش گفتم حالا تا اون موقع خدا بزرگه باشه
خلاصه بهتر از قبل باهاش حرف زدم
از سر کار اومد باهام دست داد
بعد مدت ها اومد پیشم ویه کم نوازشم کرد
هنوزم ناراحته و نگران و.... ولی می خوام دیگه فقط و فقط به آرامشش فکر کنم و آرامش رو تو خونه براش مهیا کنم
دیگه تا آخر شب سعی کردم بخندم فقط و فقط تا جو خونه از این غم و غصه دراد
راستی دیشب یادم اوفتاد که یه mp3 از آهنگ های سنتی گرفته که هنوز گوش نداده یک ماهی می شد که گرفته بود اونو براش گذاشتم که خوشحال شد یه کم و من با اینکه از آهنگ های سنتی زیاد خوشم نمی آد و اونم اینو می دونه از آهنگش خوشم اومد و بهش گفتم چه قدر این آهنگ قشنگ ..... و درباره اون آهنگ یه کم برام حرف زد و روحیه گرفت از اینکه من اون آهنگ رو دوست دارم
دیشبم این طوری گذشت
ولی من تا به دست اوردن عزت نفس سابقم راه خیلی خیلی زیادی دارم
تازگی ها احساس افسردگی می کنم
دیگه نمی تونم در مورد چیزی نظر قاطع بدم مثلا تو انتخاب یه لباس یا نظر دادن درباره موضوعی سر کارم
سر کارم و گاهی تو خونه مثلا با خانواده ام زود عصبانی میشم
اعتماد به نفس سابقو ندارم
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
خیلی عالی بود دختر:43:
گل کاشتی که:227::227::227:
الآن دیگه باید کوه روحیه باشی، تقریبا همه چیز دستت اومده، شوهرت داره همکاری میکنه، جو خونت عوض شده
فقط باید تقویتش کنی،
یه کم بگذره دوباره به روحیه و شادابی سابقت برمیگردی
فقط به خودت برس
من از وقتی شروع کردم کارهای مورد علاقمو انجام میدم، همسرم خیلی تغییر کرده
تو هم مطمئن باش نتیجه میگیری
که البته گرفتی، ایشالا هر روز بهتر از روز قبل میشه
نگران نباش
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اي بابا تو و شميم كه تروكنديد
بابا شماها چجوري اخه اينقدر خوب همه چيو كنترل ميكنيد :43: . خوشحالم كه اينقدر خوب پيش ميريد :46: .
راستي اقاي sci يه سري به تاپيك سبكتكين هم بيزحمت بزن ازون راههاي جادوييت بهش بگو :163:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
هوووووووووووووووووووخشترر ررررررررررررررررررررره
سلام
صبح بخیر
صحرا جونم، خوبی؟ کلی اعتماد به نفسم با خوندم پستت رفت بالا :227:
اقلیما جاااااااااااااان
بدو بیا گزارش بده ببینم چه کردی؟ :43:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام دوستان خوبم
صحرا جان تنها کاری که من کردم این بوده که همسر گرامی دیگه تو خونه اخم نمی کنه و یه کم حرف می زنه که کار خاصی هم نیست و اصل مشکل به قوه خودش باقیست تازه صحرا جان من تقریبا تو این ماجرا بی تقصیر بودم ولی بازم من دارم همه چیزو درست می کنم و....
تقریبا بی خیال خانواده همسرم شدم اینگار اصلا چنین اشخاصی از اول هم تو زندگی من نبودن انگار که صورت مسئله رو فعلا پاک کرده باشم
شمیم جان خوبی
دیروز خوب بود همسرم یه کم زود تر اومد و بهم گفت که به خاطر تو یه کم زود اومدم گفتم شاید بخوای خریدی یا چیزی بری
منم همش سعی می کردم با خنده و شادی جو خونه رو بهتر کنم یا به نوعی شاد کنم
اول که اومد تو قیافه بود مثله این چند روز اخیر ولی کم کم یخش باز شد و یه کم هم با من شوخی کرد
خدا رو شکر دیشب شب ارومی بود
بهش پیشنهاد مسافرت دادم که گفت حالا ببینم چی میشه
به شوهر خواهرم که همسرم خیلی باهاش صمیمیه و رابطه خوبی باهاش داره گفتم که دوستانه باهاش از طرف خودش حرف بزنه و بهش بگه قطع رابطه با خانواده اش عواقب خوبی نداره و این که تنها بره وبیاد هم اصلا کار درستی نیست چون حرف زدن من باهاش در این باره دیگه بی فایده است مثل این شده که تکرار این قضیه از زبون من یعنی دعوا و جر و بحث و من هم به هیچ عنوان اینو نمی خوام
دیروز دیدم که موهاش کلی سفید شده داشتم دق می کردم از غصه :302:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام اقلیما جان
آفرین :104:
خیلی عالی داری پیش میری، باورکن موضوع خانوادش به راحتی حل میشه
خیلی خوشحالم که اینقدر زود واکنش داد و متوجه شدی زندگیت هنوز عاشقانست
یه کم طول میکشه تا همه چیز کاملا درست بشه، برای اول راه عالی پیش رفتی
والا شوهر منم موی سپید چند تا جدیدا رو سرش دیدم، ولی من خوشم میاد، ههههههههه، همشم که مال غصه نیست، اینطوری خوش تیپتر میشن
:311:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام اقلیما جون:72:
خیلی خیلی خوشحالم که اوضاع خونه و حال و احوالتون داره بهتر میشه و امیدوارم هر روز خبرای بهتری بشنوم.خیلی خوب پیش رفتی , آفرین:104::104::104:
عزیزم من هر روز پیگیر تایپیکت هستم ولی اگه زیاد نظر نمیدم به خاطر اینه که نه مشاورم و نه تجربه ای در مورد این اتفاقات دارم . خیلی بین من و همسرم بحث و دعوا و قهر و از این حرفا نبوده :46:, مشکل داشتیم ولی خب با هم حلش کردیم و هیچوقت نذاشتیم کسی چیزی بفهمه الان بعد از گذشت 6 سال همه حتی خانواده خودم و همسرم فکر میکنن ما کوچکترین مشکلی نداشتیم و نداریم ولی در واقع اینطوری هم نیست مشکل توی هر خانواده ای هست ولی راستش دقیقا نمیدونم چطور مشکلاتمونو حل میکنیم:311: ولی اینو میدونم که احترام به یکدیگر رو و به خانواده های هم رو حتی توی مشکلات حفظ میکنیم و شاید همین باعث میشه مشکلات بدون قهر و دلخوری به راحتی حل بشه .
به هر حال از این که نمیتونم خیلی راهنمای خوبی باشم معذرت میخوام ولی هر روز پیگیرت هستم . شماها رو خیلی دوست دارم و از این که عضو همدردی شدم خوشحالم و با خوندن مشکلات همه ی بچه ها هر روز چیز تازه ای یاد میگیرم.
اقلیما جان امیدوارم روزی برسه که با تمام وجودت احساس خوشبختی کنی.:72::72::72:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام
خدا رو شکر که این طوریه عزیزم و امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشید
و خیلی ازت ممنونم که به تایپک من سر می زنی و خوشحالم از ما چیز یاد میگیری
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام به دوستان خوبم
دیشب شب خوبی بود همسر گرامی هم کم کم داره بهتر میشه و اخماش بیشتر باز میشه
دیشب بهم گفت که دعواهامون باعث شده پنجاه درصد کاراییش تو کار بیاد پایین و از اینکه دوباره دعوامون بشه می ترسه و می دونه که دوباره دعوامون میشه و کلی درد و دل دیگه هم کرد
و منم گفتم ان شائ ا.. اینطوری نمی شه و بعد داشت برام از پیشرفت کاریش تو هفته اخیر می گفت که بهش گفتم خوبه کارایی ات اومده پایین وگرنه که....
ولی مشکلم اینه که که هنوز نمی تونم وقتی که داره باهام درد و دل میکنه هم دلی کنم مطابق با چیزایی که جناب sci گفتند تئوری می دونم ولی عملی تمرین می خواد که آخر شب داشتم پیش خودم ایرادامو مرور می کردم
راستش منم بیشتر از اون از اینکه دوباره دعوامون بشه خیلی خیلی می ترسم و استرس دارم و می دونم که ممکنه بازم این اتفاق بیافته
[color=#FF4500]جناب sci چه طور میشه یه رابطه رو همین طوری نگه داشت؟
جلوی بحث های آینده رو که می دونی دلیل اون بحث چی می تونه باشه گرفت؟
خیلی استرسشو دارو[/color][size=large]
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیما جان سلام
خیلی خیلی برات خوشحالم
ایشالا جناب SCi میان جوابتو میدن ولی کاری که من دارم انجام میدم، اگه میدونم آخر یه بحث به نتیجه نمیرسه اصلا شروع نمیکنم، اگه شروع بشه ادامه نمیدم و دارم سعی میکنم از راههای عملی به خواسته هام برسم
خیلی سخته
بعضی اوقات احساس قربانی بودن میکنم، ولی خدائیش نتیجش خیلی بهتر از زمانیه که سعی میکردم با بحث به خواسته هام برسم،خواسته هامم معقوله، بحثم جهت زورگویی نیست، ولی ظاهراا همسرم زیاد علاقه مند به صحبت کردن نیست، عملی بیشتر جواب میده
:43:
فکر کنم این راهو امتحان کنی بد نباشه، شاید روحیه شوهرامون به هم نزدیک باشه و جواب بگیری:227:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
مثلا عملی چی کار می کنی؟
مثلا الان دلیل بحث منو همسرم رفتن به امامزاده و رفت و امد با پدر و مادرش که اون میگه من تنها برم و من میگم نه با هم بریم اونم میگه تو بیای من نمی رم خوب تو این مسئله من عملا چه کار می تونم بکنم؟
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
عزیزم عملا هیچکاری بهش نداشته باش
اتفاقا جمعه وسایلی که میره امامزاده آماده کن، اگه لباس خاصی میپوشه بشور و اتو کن و آماده بزار دم دست، اگه خوراکی میبره، اگه سجاده میبره، خلاصه هرچیزی که مورد نیازشه، آماده کن و اصلا حرفی از رفتن نزن، بهش بگو بعد امامزاده یه سری هم به پدرمادرت بزن، ولی مثلا شام زود بیا خونه، میخوام چیزی که دوست داری درست کنم
بزار با خیال راحت بره امامزاده و خونه پدر مادرش، اگه بدونه تو خودت میخوای که بره، با خیال راحت میره و بهش خوش میگذره، اگرم گفت نمیرم، اصلا اصرار نکن، سعی کن روز خوبی کنار هم داشته باشین
دو حالت داره:
یا نمیره، که خب تو همینو میخوای
یا میره، که بعد چند بار که اینکارو انجام بدی بالاخره ازت میخواد که کنارش باشی و باهاش بری،
وقتی برمیگرده خونه، استقبال گرم و در صورت امکان پرسیدن از لحظاتی که گذرونده، و اینکه چقدر بهش خوش گذشته
به قول جناب SCi اگه لازم شد همدلی
و اینکه اصلا کوچکترین ابراز ناراحتی بابت نبودنش نکنی
حتی اگه سرد برخورد کرد بزار پای خستگیش و به کارات برس و شادی و لبخند رو فراموش نکن و تمام مدتی که خونه نیست به جای اینکه اعصاب خودتو خورد کنی، خودتو مشغول کن، حتی اگه میتونی مثلا برو خونه پدر مادرت یا هر فعالیت دیگه ولی قبل از شوهرت خونه باش با یه شام فوق العاده و یه فضای رومانتیک
باور کن اینا بیشتر از اینکه بازم اصرار کنی با هم برین جایی و تنهایی نره و یا بخوای به زور خونه نگهش داری جواب میده
بار اول شاید جوابی که میخوای نگیری ولی بعد از چند بار، تو رو کنارش کم میاره، مخصوصا که وقتی کنارشی داره محبت میبینه، دلش برات تنگ میشه و ترجیح میده کنارت بمونه
مطمئن باش اگه وقتی با همین بهش خوش بگذره، وقتی میاد خونه یه فضای متفاوت ببینه، حتی وقتی امامزادست فکرش پیش تو هست، و برای اینکه تو امامزاده بتونه تمرکز کنه ترجیح میده تو هم اونجا باشی
من مطمئنم جواب میگیری
فقط تمرین میخواد
مثل من، منم تو تمرینم، فعلا کلاغ پر :311:
البته اقلیما جان این چیزیه که به ذهن من میرسه
بازم اجازه بده استاد بزرگ جناب SCi بیان و بگن چکار کنی
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
شمیم جان اون اصلا برای زیارت اونجا نمیره اون برای پدر و مادرش که اونجا هستن و شهربازی دارند اونجا میره
من اونو و خوانواده اش رو خوب می شناسم اگه من نرم و عین خیالم هم نباشه اون به روال خودش ادامه می ده اتفاقا میگه چه خوب که نمی اد هم من به پدر و مادرم سر زدم هم جنگ اعصاب نداشتیم
خانواده همسرم زیاد براشون عروس و داماد مهم نیست فقط بچه خودشونو ببینند براشون کافیه
به خاطر همین هم الان سالهاست دامادشون باهاشون رفت و امد نمی کنه و هیچ کس از این بابت ناراحت نیست و هیچ گلگی هم نمی کنه
من اصلا دوست ندارم اون نره یا تنها بره و من هم حذف بشم چون اگه این کارو بکنم یعنی اون تنها بره و عین خیالم نباشه دقیقا مساوی با حذف شدن همیشگی من از خانواده همسرم من اونا رو خیلی خوب میشناسم
در ضمن یه مشکل دیگه هم پیش ما اد و اون هم تنهایی همیشگی من جمعه ها و روزای تعطیل
متاسفانه مشکل من هیچ راهی نداره..........
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
اقلیما جان همسر من تو عقد بهم میگفت من ممکنه با دوستام برم سفر مجردی یا میخوام برم استخر، بعد کار تا 12 شب و ...
من کاملا جدی باهاش دعوام شد و بهش گفتم اگه میخواستی با دوستات باشی چرا ازدواج کردی؟
و خلاصه طوری شد که بحث طلاق هم پیش اومد، فکر کن یکماه بعد عقدمون،
یک ماه پیش همینطوری گفت که میخواد بره استخر، بهش گفتم آره صبح خیلی میچسبه، با دوستاش قرار گذاشتن چند روز رفتن، من کاملا حمایتش کردم، باورت بشه دید برام مهم نیست، دیگه نرفتن
هههههههههه
باورت میشه؟ اینهمه خودمو کشتم ولی با یه حمایت بیشتر نتیجه گرفتم
البته واقعا باید قضیه مسافرت مجردی رو کات میکردم چون خیلی مسخرست یه مرد متأهل بخواد مثل مجردیش رفتار کنه ولی شاید نیاز به اون داستانها نبود، الآن خیلی جالب دارم به نتیجه میرسم که اگه یه کاری رو بهش بگم دوست داری انجام بده، اتفاقا دیگه براش مهم نیست انجام بده :310:
اقلیما جان اشتباه میکنی
ببین من فکر میکنم از زاویه دید من هم یه نگاهی بکنی بد نباشه
بازم دو حالت وجود داره :
یا خانوادگی کلا اینطورین که عروس و دامادو حذف کنن، که خب تو هرکاریم انجام بدی این اتفاق میفته، یعنی اگه نخوان باهات باشن هرچیم تلاش کنی حذفت میکنن، پس چرا جنگ اعصاب؟ چرا تیره شدن روابطتت با شوهرت؟ اونم بی نتیجه و بی اثر؟
اگرم نخوان حذفت کنن، بهترین راه اینه که نتونن خرابت کنن، چه برسه خودت با رفتارت گزک دستشون بدی که بتونن حذفت کنن؟
یه نکته مهم رو فراموش کردی، همسرت بیشتر از اینکه با پدر مادرش باشه با تو هست، بیشتر از تو تأثیر میگیره، باید یه کاری کنی که دوری ازت براش مشکل باشه، مطمئن باش بهترین راه برای حذف نشدنت اینه که شوهرت نخواد حذف شی، اگه براش اینطوری جا بیفته که نباشی جنگ اعصاب هم نیست، خب حذف میشی، ولی اگه حس کنه اگه کنارش بودی بیشتر بهش خوش میگذشت و در مقابل پدر مادرش میتونست عرض اندام کنه، مطمئن باش وقتی اونجاست تو فکر تو هست، و همین باعث میشه یا کمتر بره یا تو رو هم ببره
دوماه سعی کن اینقدر خونه براش آرامش و شادی داشته باشه که فکرشم نمیکرده، بعد نتیجشو ببین
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
آره ولی مشکل اینه که اون دیگه نمی خواد این فرصت رو به من بده که بهش ثابت کنم که با من هم در کنار خانواده اش بهش خوش میگذره و فقط میگه تنها برم تو نباید باشی
من می خوام بهش ثابت کنم که دیگه همه چیز فرق کرده
تو می تونستی تحمل کنی که همسرت هر جمعه و روزای تعطیل تنهات بذاره و بره پیش خانواده اش؟
تحمل میکردی؟
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
خواهرم اقليما،
يكي از مواردي كه پرسيده بوديد اين بود كه چگونه اين وضعيت رو پايدار نگاه دارم... بايد عرض كنم،در صورتيكه مهارتها رو ياد بگيريد و نوع گفتگو رو كه معلومه روش كار كرديد ياد بگيريد و مهارتهاي شما تكميل بشه... وضعيت پايدار خواهد بود! چراكه شما عملا طي يكي دو هفته اخير وارد فاز جديدي از زندگي زناشويي شده ايد كه به اون زندگي حرفه اي مي گيم... زندگي حرفه اي پايداره! چون حرفه اي اداره مي شه و حرفه اي كنترل مي شه! شوهر شما داره ياد ميگيره... روز به روز بهتر مي شه...
صبر حلال مشكلات شماست! كليد طلائي شماست... نه صبر خالي! صبر با كسب و اجراي مهارت!
شما يك مشكل اساسي داريد در مورد امامزاده...
صبر كنيد! اصلا هم نترسيد! اصلا قراره از كجا حذف بشيد؟؟؟ اگر بشيد چه اتفاقي مي افته؟؟ چرا مي ترسي؟ مي ترسي شوهرت بره بچسبه به خانواده اش و شما رو ترك كنه؟؟ اگر قراره اينكار رو بكنه،بذار همين امروز بكنه! اما اين واقعيت نيست! شوهر شما همانطور كه از نوشته هاي شما بر مي آد شما رو دوست داره و براي شما چند بار نرفته... الان هم مي ترسه! فقط همين! اون مي ترسه... فقط مي ترسه! براي جلب اعتمادش كلافه اش نكن... كمكش كن! هي نگو درستش مي كنم... درستش كن!
شما مطابق قرارمون، بايد با خانواده ايشون بخصوص مادرشون صحبت مي كرديد.. تلفني! حال و احوال كن... عيد ديدني برو... حتما با شيريني! احترامشون كن! تغييرشون كه نمي توني بدي! اصلا هم نترس... من هر چي بخواي ضمانت مي دم كه حذف نمي شي!!!! داماد نياد ... نباشه... كمرنگ مي شه! اما عروس عمرا حذف شدني نيست!
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام اقلیما جان
ببین من اگه تو شرایط فعلی تو بودم و با جایگاه فعلی که هستیم، (یعنی مرحله یادگیری) ، حتما میزاشتم بره و ناراحت نمیشدم
همسر من الآن یه کارایی میکنه، مثلا با خواهرش در تماسه، هرکای بخوایم انجام بدیم میدونم اون در جریانه و راه بهش نشون داده، ولی بیشتر از همه با این خواهرش تلفنی تماس دارم و اصلا پشت سرش بد نمیگم
ولی کم کم دارم سعی میکنم نظراتشو حذف کنم، اونم دوبار ببینه یه چی گفته ولی اجرا نشده دفعه دیگه به شوهرم چیزی نمیگه، برای منم سخته که همسرم به جای من اول با اون مشورت میکنه، ولی دارم یه جور دیگه حذفش میکنم، تازه بعضی اوقات زنگ میزنه خونمون با شوهرم حرف میزنه و فقط حال منو میپرسه یعنی حتی نمیگه گوشی رو بده با خانمتم صحبت کنم، یکی دوبار خودم گوشی رو گرفتم و ... الآن خیلی رفتارش بهتر شده
حالا خواهراش هم سن مامانم هستنا
خلاصه که فکر نکن اگه چیزی میگم خودم هیچ عذابی توش نمیکشم یا امتحانش نکردم ، عزیییییییزم
به نظرم سختی چند هفته یا چند ماه به تحمل سختی چند سال می ارزه ، نه؟؟؟
من با نظر جناب SCi کاملا موافقم
نه حذف میشی نه شوهرت تنهات میزاره
فقط زمان لازمه
تازه اون میگه بهت فرصت نمیده، ولی داره فرصت میده
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
سلام
دیشب یه کم همسرم بی حوصله بود که منم زیاد کاری به کارش نداشتم براش شام آماده کردم کلی قربون صدقه اش رفتم و نازش و کشیدم گذاشتم تو حال خودش باشه
بهم گفت فردا مدارکمو آماده کن می خوام برم قسط های فلان چیزو بدم بهش گفتم مگه حقوقتو ریختن گفت نه بابام فلان قدر پول ریخته به حسابم که برم بریزم گفتم بابات که اونجاست چه طوری پول ریخته به حسابت گفت داده فلان کس که کارگرشونه اون ریخته احساس کردم داره حقیقتو نمی گه و داره منو می ÷یچونه رفت آشغالارو گذاشت دمه در و تومد بعد گفت مامانم فیش حجشو فروخته پلشو داده به من
من که از دروغاش عصبانی شده بودم که هی داره بهم دروغ میگه به روی خودم نیاوردمو رفتم به خوابم بهم گفت چت شده گفتم الان وقت خوبی برای حرف زدن نیست گفت نه بگو بهش گفتم که چرا بهم حقیقتو نمی گی حرف دفعه یه چیزی میگی مگه من بچه ام بهش گفتم فردا یه حساب برای مامانت باز کن ÷ولشو بریز تو حسابش باشه
این قدر ناراحت بودم گفتم به مامانت بگو ما نیازی به پولش نداریم بیاید زندگی پسرشو که چند وقته در به داغونش کرده درست کنه
واقعا حرصم گرفته بود مثلا میخواد با این کارش چیو ثابت کنه نمی فهمم ما وضع مالیمون خوبه خدا رو شکر و منم دلیل کار مادرشو نمی فهمم از یه طرف یک ماهه زندگی منو داغون کرده از یه طرف میره این کارو میکنه تا پس فردا بگن فلان کارو ما کردیم
آخه وضع مالی ÷در شوهرم اینا خیلی خوبه و نیاز نیست اون بره فیش حجشو بفروشه
خسته شدم از این کاراشون دیگه.........
خدا رو شکر بحث و زیاد ادامه ندادیم
صبحم بهم زنگ زد ولی دوباره یه ناراحتی دیگه گذاشت رو دل من
اصلا دیگه دوست ندارم هیچ پولی از سمت خانواده همسرم بیاد سمت ما تا بعدش هزار تا توقع و منت پشتش باشه
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
دوست عزیزم سلام
خوبی؟
به نظرم خیلی بهتر از قبل پیش رفتی
ولی کاش بازم آرومتر برخورد میکردی، امروز خیلی عادی و شاد رفتار کن، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده
این تعطیلات در راهه، نباید بزاری کدورتی پیش بیاد، تا به تعطیلات کنار تو تو بودن عادت کنه و بهش خوش بگذره
ایشالا که به خیر میگذره :43:
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
مرسی شمیم
از اینکه پنهان کاری میکنه اذیت میشم احساس می کنم همیشه داره بهم دروغ میگه
خودم هم همین کارو میخوام بکنم
بهش الان دوباره زنگ زدم
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
چی گفتی؟
مطمئنی که دروغ میگه؟
-
RE: دوست دارم جواب نداره؟
نمی دونم خل شدم شمیم
حرفمو پس میگیرم اگه دروغ می گغت که من الان اینجا نبودم
شاید دلیلی برای پنهان کای دیشبش داشته
برام دعا کن