-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
دوست عزیز دقت نظر شما در درک جزییات بسیار قابل توجهه ولی در بعضی موارد لازمه حتما شخص خخودش توی همون شرایط قرار بگیره تا بعضی مسایلو از نزدیک لمس کنه.به من گفتین شما برای شوهرتان در این مدت چکار کرده اید؟؟
متاسفانه تنها دلیل اینهمه وابستگی شوهرم به من و درکش از اینکه خودش می دونه با من چکار کرده اینه که در فداکاری برای شوهرم بیش از حد عادی و نرمال حرکت کردم.شوهر من شرایطی داشت و مشکلاتی را مسبب شد که حتی نزدیکترین افراد خانوادشم ترکش کردن .تنها کسی که سالها عین کوه پشتش موند و تو بدترین شرایط کنارش موند من بودم.توی بی پولی هاش بی کاری هاش بی اعتباری هاش دوران های فراری بودنش و زندان رفتن های طولانیش تنها کسی که امیدش بود و پشتشو خالی نکرد من بودم در حالیکه هیچکس خودم رو توی این راه همراهی نکرد ....یه جورایی خودمم توی مقاطعی از زندگیم بخاطر حمایت ازش طرد شدم....اگه باز تونست سر پا واسته و مشکلات مالیشو حل کنه و آبروشو یه جورایی برگردونه و با اطرافیان اشتیش بده همش بخاطر حمایت های بی قید و شرط و همه جانبه من بود..خدا می دونه چقدر توی دادگاهها و زندان ها برای کارای اون دویدم و رو ریختم.......اینا گذشته مال الان نیست متاسفانه مشاورم همینو بهم گفت...اون گفت همه این کار های شما باعث شده که اون در طی این سالها از شما یه بت بسازه و شما رو توی ذهنش یه فرشته بدونه و بالعکس کارای اون توی شما تنفر پنهان کاشته...تنفری که توی خودتون ریختین.....
در مورد اینکه می گین اون هنوز توی شوکه ..این بر کسی پوشیده نیست که اون به این زودی ها نمی تونه به حالت عادی برگرده ..همه مشاورا می گن شوک این مساله عین فوت یه عزیزه و 3 هفته اولش حالت شوک داره و مابقیش حس غم و اندوه و بعدش حس کینه انتقام.....اینو می دونم که اون ممکنه از من انتقام بگیره ولی خودمو برای همه چیزش آماده کردم.هر چند که خود اونم به خوبی می دونه خودش هم ی تقصیر نیست....
اینکه می گین چرا جزییاتو بهش گفتی دلیلش اینه که بسیاری از مسایل رو خودش توی محاورات ما فهمیده بود و به شدت در موردش کنجکاوی می کرد..پنهان کاری و دروغ بیشتر بیشتر ازارش می داد..جایی برای پنهان کاری نبود وگرنه من خودم از حرف زدن در این موارد خیلی در عذاب بودم .....رویاروییش هم با اون شخص خواست خودش بود و به گفته خودش به آروم شدنش خیلی کمک کرد...
اینکه می گین 3 سال دوران کمی نیست کاملا درسته.من توی این 3 سال با میل خودم به این رابطه ادامه دادم...منطق من همیشه این بود که باندازه کافی عمرم و جوونیم رو به پای کسی که دوستم نداشته گذاشتم...برای خودش و برای بچم همه جور فداکاری کردم..نذاشتم بچم بچه طلاق باشه و زیر دست این و اون توی ایران مورد دلسوزی قرار بگیره.نذاشتم حس کنه پدری نداره.نذاشتم طعنه کارهای پدرشو بچشه......10 سال از بهترین روزهای جوونیم رو به پای این زندگی ریختم...جایی که ارزشم رو ندونستن ..حالا می خوام این یه گوشه از زندگیمو برای خودم داشته باشم ...10 سال هر زوجی رو با هم دیدم بغض توی گلوم جمع شد .. 3 سال رو برای خودم زندگی کردم......درست یا غلط این نیاز من بود.....این رابطه برای من فقط یه نیاز بود ..همین و بس
دوست عزیز مشکل من مربوط به گذشته نیست .مشکل من الانه..من واقعا توان و انرژی برای ادامه این زندگی ندارم..مساله شوهرم نیست .خودم احساس خستگی مفرط دارم.دلم ارامش می خواد ..همین و بس
اینکه می گین شما به شوهرت به عنوان یک موجود اضافی نگاه می کنی اصلا درست نیست.شوهر من انسان توانمندیه که از لحاظ مالی هم فوق العاده تواناست ...البته اون زندگیش رو فدای پولدار شدنش کرد والا زندگی عادی رو راحت داشت...من شک ندارم که اون بعد از من زندگی خیلی خوبی خواهد داشت..ما از هیچ لحاظ همخوانی نداشتیم..من حتی پایه قلیون و مشروبش هم نبودم....مطمینم اون با کسی خواهد بود که به قول خودش لذت پولداریش رو باهاش خواهد برد.....
فرشته مهربان خیلی بهم کمک کردی نمی دونم چطوری تشکر کنم.مساله اینه که از شوهرم دیگه می ترسم ..همش احساس می کنم می خواد سر فرصت ازم انتقام بگیره و منتظر فرصت مناسبه ....و دوم اینکه دیگه واقعا توان و انرژی ادامه رو ندارم..صبر می کنم تا شوهرم خودش به نتیجه جدایی برسه..می خوام انتخاب از جانب اون باشه...نمی دونم واقعا گیجم اصلا فکرم درست کار نمی کنه.خیلی نگران آینده ام...مثل محکومی هستم که هر روز منتظره حکمش بیاد.......
باز هم سلام
من به شدت از این که با شما وارد " بحث " شوم اکراه دارم چون شما به این جا نیامده اید که بحث کنید . آن چه نوشتم ، تنها برای این بود که شما درک روشن تری از وقایعی که رخ داده داشته باشید . اما در باره ی این آخرین نوشته تان :
ببینید گرامی ، بعضی حرف ها هست که آدم انتظارش را از یک فرد تحصیل کرده و روشنفکر ندارد . مثل همین ها که در باره ی از خودگذشتگی هایتان برای همسرتان نوشته اید . بنده از شما می پرسم آیا کمک به کسی ، هر اندازه ارزشمند باشد ، به ما مجوز ارتکاب چنین کاری را در حق او می دهد ؟ به یقین پاسخ تان منفی است ؛ بنابراین با اجازه ی خودتان ، همان طور که از قول آن مشاور نوشته اید ، این بخش را نادیده می گیرم ( که مسلما به معنای نادیده گرفتن تلاش های شما نیست اما این سخنان اصولا در این مسئله موضوعیتی ندارد )
نوشته های شما سرشار از اضافی انگاشتن همسرتان است . اگر من در این باره اشتباه می کنم ، شما بفرمایید کسی که ( طبق نوشته ی پست اول تان ) سه سال از مسیر خیر و صلاح خارج می شود و همین الان هم از نفس عمل خود پشیمان نیست ، آیا برای طرف مقابل خود ارزشی قائل است ؟ اگر چنین باوری دارید ، بفرمایید ملاک ارزش قائل بودن برای دیگری چیست ؟!
مسلم بدانید که او بعد از شما هم زندگی ویرانی خواهد داشت چون دیگر نخواهد توانست به زنی اعتماد کند . و به خوبی می دانید که اعتماد و صداقت پایه و بنیان زندگی مشترک است . بله ، شاید او بتواند خود را پشت مشروب و مهمانی و لبخند های دروغین ... پنهان کند ، اما این ها تنها بهانه هایی است برای فراموشی موقت آن چه که رخ داده است. شخصا چنین موردی را در یکی از دوستان که به دلیل مشابهی از همسرش جدا شده بود ، دیده ام .
آن چه از ارتباط شما با شخص دیگر بر اساس نوشته تان فهمیده می شود ، صرفا ارضای یک نیاز نیست :
نقل قول:
الان 3 ساله که بهش خیانت کردم و توی این مدت کسی دیگه رو دوست داشتم و عاشقانه هم با هم بودیم...همه زجرایی که شوهرم بهم داد از لحاظ روحی و جسمی با اون ارضا می کردم و هیچوقتم از هم سیر نشدیم
عاشقانه با دیگری بودن ، ارضای روحی و جسمی توام ، این ها نشانه های عشق است ، دوست من . شما دل به کسی داده بودید . و با صراحت هم نوشته اید که هیچ وقت از او سیر نشده اید .
-------------------------------------------------------
بگذارید از همه ی این نکته سنجی ها بگذریم . من چند مشکل بزرگ در شما می بینم که با صداقت و بی هیچ پرده پوشی ای مطرح می کنم . امیدوارم از لحن گزنده ی من ناراحت نشوید و با این آینه که در برابرتان است کنار بیایید :
1. بی تفاوتی نسبت به جنایت بار بودن ِ خیانت جنسی . به وضوح هنوز بعد از این ماجرا ، به عمق کاری که کرده اید ، واقف نیستید و این بسیار وخیم است .
2. روراست نبودن با خودتان . یک جا ارتباط تان را در حد عشق بالا می برید ، و جایی دیگر برای در امان بودن از سرزنش درونی ، آن را یک در حد یک تماس جسمی صرف پایین می آورید .
3. دیدگاه نادرست همسرتان از زندگی مشترک ، و چسبیدن اش به مقوله های مالی ، شما را به بی انگیزگی و بی تفاوتی کشانده و بدتان هم نمی آمده که از او انتقام بگیرید . پس پا به راهی گذاشته اید که امروز شما را به این نقطه ی بدون بازگشت رسانده است .
4. و حالا هم که بخشی از آثار کارتان ظاهر شده ، خسته و دلزده دوست دارید این ها همه اش خواب باشد و از آن بیدار شوید . اما دوست گرامی ، این خواب نیست . لطفا همین الان بیدار شوید و با وجود خستگی ، مسئولیت آن چه را که رخ داده بپذیرید . شاید بگویید که همین الان هم این کار را کرده اید ، اما چنین نیست . همسرتان را که در بهت و حیرت دارد دست و پا می زند به تدریج بیدار کنید تا بتواند هوشیارانه تصمیم بگیرد .
با آن چه کرده اید ، راهی جز طلاق برای شما نمی بینم . اما مهم این است که بتوانید از صدمات احتمالی آتی کنار بیایید . با درک این که شما قصد جدایی دارید ، از شوهر شما هیج کاری بعید نخواهد بود . حداقل اش ، ریختن آبروی شما و رسوایی برای شما یا هر نوع دیگر از انتقام است . با یک روانپزشک مجرب ( نه مشاور ) دائم در تماس باشید و کارهای همسرتان را به محض تغییر ارزیابی کنید .
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
.دوست عزیز من حرفای شما رو با دقت خوندم..من کلا خودم رو هیچوقت درگیر بحث با کسی نمی کنم.چون معتقدم ما در افکارمان آزادیم اما چند تا نکته رو دوست دارم یه کم در موردش بیشتر بدونم.
1- شما به من می گین من با خودم رو راست نیستم.چون هنوز نتونستم درک کنم تو چه ارتباطی بودم.دوست عزیز مسلما رابطه ای که من توش بودم یه رابطه صرفا جسمی نبود.هیچ ارتباط جسمی اینقدر طولانی مدت و با دوام نیست .کما اینکه این رابطه تو خیلی از زمینه ها باعث رشد و پیشرفت من شد.مخصوصا روحی و مخصوصا توی رفتار با بچم...من بعد از اون ارتباط بود که اعتماد به نفس پیدا کردم..نمی خوام در مورد اون رابطه صحبت کنم چون حتی توی ذهنم هم تکرارش برام آزار دهنده ست. اصلش درست نبود .ولی به عنوان یه رابطه از میان روابطی از این دست یک چیز متفاوتی بود.بابتش خوشحال نیستم و بهش افتخار هم نمی کنم...و اگه یه بار دیگه به اون زمان برگردم حاضر نیستم اصلا تجربه اش کنم... وقتی می گم نیاز منظورم نیاز از همه جنبه هاست...مشکل دید ماست که چطور به قضایا نگاه کنیم .در صورتیکه مسایل جسمی همیشه برای ما در درجه آخر اهمیت بود.....
2
2- من هیچوقت تصمیم به انتقام گیری از کسی نداشتم...من همسرم رو دوست دارم ولی جنبه های این دوست داشتن خیلی متفاوت بوده و هست.اون پدر بچه منه و من وظیفه ای جز کمک بهش نداشتم ... این وظیفه انسانی و اخلاقی من بوده .اگر کاری از من سر زده بدون برنامه ریزی قبلی بوده ...گفتم که فقط یه نیاز بوده .نیازی که مدتها سرکوب شده..
3-به من می گین کمک کنم شوهرم بتونه هوشیارانه تصمیم بگیره...خیلی دلم می خواد اینکار رو بکنم ولی واقعا نمی دونم چجوری!!!!!!!!!!خیلی دلم می خواد توی این شرایط بش کمک کنم ولی واقعا راهشو بلد نیستم.توی این مدت تنهاش نذاشتم و سعی کردم براش تنش بیشتر درست نکنم..ولی بیشتر واقعا بلد نیستم..ممنون می شم بگین....
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
دوست عزیزم شوهرم اصلا اهل شکایت و این حرفا نیست...هم منو خیلی دوست داره و هم اینکه خودش نمی تونه خاطر مشکلات دادگاهی خودش شکایت کنه ..خودش بیشتر گیر می کنه تا من..ولی اینا اصلا دغدغه من نیست!! من الان نگران خودشم .از نظر روحی خیلی به هم ریختست..اینهمه زندان و مشکلات مالی و ورشکستگی های حاد داشته و کلا با ما هم زندگی نکرده حتی اسم معلمای بچشو نمی دونه ولی همش می گه اینکار تو همه استخوانامو پوکوند!!! عین معتادایی که تو ترکن نمی تونه طولانی مدت روی پاهاش وایسه!!یه کم راه می ره باید زیر بغلشو بگیرم!! آدمی که توپ تکونش نمی داد و به دنیا به دیده غرور و مایه داری نگاه می کرد الان عین بچه ها گریه می کنه!!
واقعا همیشه طوری با ما با سردی و بی تفاوتی رفتار کرده بود که همیشه فکر می کردم اگرم یه روز همچین چیزی رو بدونه عین خیالشم نیست!!میره با پولاش عشق می کنه عین این 14 سال که همه زندگیش پولدار شدن بود ..اصلا فکرشم نمی کردم اینقدر داغون شه..
ببخشید این حرفو می زنم ولی واقعا بعضی تاپیک ها رو می خونم و خودمو می بینم احساس می کنم چقدر مردای ایرانی موجودات بی منطقی هستن.....تا با یه زن هستن جز سردی و بی تفاوتی و غرور چیزی بش ندارن عرضه کنن و با این رفتارشونم فکر می کنن که مالک اون زنن!! کافیه اون زنه دیگه بشون متعلق نباشه اونوقت از دنیا و زمین و زمان طلبکارن . عین همین آقایی که به من گفت اگه زن من بود کاری می کردم تا آخر عمر زجر بکشه!!! ....هیچوقتم درست نمی شن .اینجا که من زندگی می کنم یا دو نفر که با هم هستن عاشقانه با همن بدون ذره ای ریا و یا اصلا با هم نیستن!! حالت سومی وجود نداره معمولا ..کسی سردی کسی رو مجبور نیست تحمل کنه چون کسی تنها نمی مونه.......نمی دونم چرا دست از غرورشون بر نمی دارن..چرا اصلا ازدواج می کنن وقتی توانایی مدیریت زن و زندگی رو ندارن!
امروز به شوهرم گفتم چرا از ممن جدا نمی شی ؟؟ برای تو که زن کم نیست..چرا اینقدر خودت رو عذاب می دی!! و در جوابم گفت من همون حسی که به بچم دارم به تو دارم .تو برام الان بچه ناخلفی!!!!!! آدم مگه از بچش جدا می شه!!!
وقتی دید کسی اینجوریه چه کاریش می شه کرد...
خاله سوسکه عزیز من الان فقط هدفمو گذاشتم روی اینکه عین همه بارهایی که تو زندگی پشتش بودم تا جایی که در توانمه بهش کمک کنم و در خدمتش باشم و بش محبت تا اعتماد به نفسشو پیدا کنه و از این احساس خرد شدن بیاد بیرون ...اون موقع هر تصمیمی بگیره با منطق گرفته ...توی شرایط فعلی فکر کنم این بهترین کاره ...تنها مشکل من اینه که اصلا باهاش از در پشیمونی و عذر خواهی در نیومدم ...بهش همش گفتم هر چی تو بخوای و هر چی آرومت کی کنه من همون کار رو می کنم..و واقعا هم همون کار رو کردم.ولی هیچوقت واسش گریه و زاری و التماس نکردم.....این آزارش می ده ..خودشم اینو مدام می گه که من اگه جای تو بودم به پای طرفم می افتادم و من همش تو جوابش لبخند می زنم و می گم حالا که نیستی!
ولی کلا دیگه اصلا این زندگی رو به صلاح نمی دونم...کاش اونم به این نتیجه برسه....
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
در هر حال نمیشه روی رفتار هیچ کس حساب کرد. من چون مورد مثل شما زیاد دیدم گفتم بهتون بگم چون کار از محکم کاری عیب نمیکنه ممکنه شوهرت بخواد تلافی کنه شما عکس العمل الان شوهرت رو هم پیش بینی نمیکردی...
اول بگم من به خاطر خیانت سرزنشت نمیکنم.
دوم
چرا یه مدتی رابطه تون رو با اون آقا قطع نمیکنی و یک چند ماهی بچسبی به شوهرت ، با هاش بری مسافرت و بهش محبت کنی و خیالش رو راحت کنی که دیگه با اون آقا نیستی تا حالش بهتر بشه بعد اگر بازهم نظرت به جدایی بود وقتی حالش خوب شد باهاش صحبت کنی؟
متاسفانه توی ایران مرد سالاری بوده و هست اگر یکبار اشتباه کردی و به یکی بله گفتی باید تا آخر عمر باهاش بسازی چون به جز اینکه طلاق دست مرد هستش . خود اسم طلاق هم خیلی مصیبتها به همراه داره .
میدونی یک فیلمی بود کمابیش شبیه زندگی شما ...اسمش خاطرم نیست
اقا پولدار و قدرتمند بود و خیلی خانمش رو اذیت میکرد و بهش محبت نمیکرد. تا اینکه در شرف جدایی قرار گرفتند و خانم با یک مرد واقعی آشنا شد ولی در همون حین مرد طی یک سانحه آسیب دید. خب هرکسی بود از مرد جدا میشد و میرفت پی زندگی خودش اما خانم موند و از شوهرش پرستاری کرد (البته رابطه اش رو با دوست پسرش بهم زد) وقتی مرد حالش خوب شد و زن هم تونست مرد رو از صمیم قلبش ببخشه بعد رفت از شوهرش جداشد و رفت سراغ دوستش.
یک جمله ای رو من خیلی دوست دارم: شاید تقدیر این بوده که تو با ادم های بد رو به رو بشی تا قدر ادم های خوب رو بدونی.
یه مدتی بهش نشون بده که در تمام سالها چی رو از دست داده بوده بهش محبت کن تا حالش بهتر بشه و بعد وقتی که هم شما و هم اون امادگیش رو داشت از جدایی حرف بزن...
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
دوست عزیزم شوهرم اصلا اهل شکایت و این حرفا نیست...هم منو خیلی دوست داره و هم اینکه خودش نمی تونه خاطر مشکلات دادگاهی خودش شکایت کنه ..خودش بیشتر گیر می کنه تا من..ولی اینا اصلا دغدغه من نیست!! من الان نگران خودشم .از نظر روحی خیلی به هم ریختست..اینهمه زندان و مشکلات مالی و ورشکستگی های حاد داشته و کلا با ما هم زندگی نکرده حتی اسم معلمای بچشو نمی دونه ولی همش می گه اینکار تو همه استخوانامو پوکوند!!! عین معتادایی که تو ترکن نمی تونه طولانی مدت روی پاهاش وایسه!!یه کم راه می ره باید زیر بغلشو بگیرم!! آدمی که توپ تکونش نمی داد و به دنیا به دیده غرور و مایه داری نگاه می کرد الان عین بچه ها گریه می کنه!!
واقعا همیشه طوری با ما با سردی و بی تفاوتی رفتار کرده بود که همیشه فکر می کردم اگرم یه روز همچین چیزی رو بدونه عین خیالشم نیست!!میره با پولاش عشق می کنه عین این 14 سال که همه زندگیش پولدار شدن بود ..اصلا فکرشم نمی کردم اینقدر داغون شه..
ببخشید این حرفو می زنم ولی واقعا بعضی تاپیک ها رو می خونم و خودمو می بینم احساس می کنم چقدر مردای ایرانی موجودات بی منطقی هستن.....تا با یه زن هستن جز سردی و بی تفاوتی و غرور چیزی بش ندارن عرضه کنن و با این رفتارشونم فکر می کنن که مالک اون زنن!! کافیه اون زنه دیگه بشون متعلق نباشه اونوقت از دنیا و زمین و زمان طلبکارن . عین همین آقایی که به من گفت اگه زن من بود کاری می کردم تا آخر عمر زجر بکشه!!! ....هیچوقتم درست نمی شن .اینجا که من زندگی می کنم یا دو نفر که با هم هستن عاشقانه با همن بدون ذره ای ریا و یا اصلا با هم نیستن!! حالت سومی وجود نداره معمولا ..کسی سردی کسی رو مجبور نیست تحمل کنه چون کسی تنها نمی مونه.......نمی دونم چرا دست از غرورشون بر نمی دارن..چرا اصلا ازدواج می کنن وقتی توانایی مدیریت زن و زندگی رو ندارن!
امروز به شوهرم گفتم چرا از ممن جدا نمی شی ؟؟ برای تو که زن کم نیست..چرا اینقدر خودت رو عذاب می دی!! و در جوابم گفت من همون حسی که به بچم دارم به تو دارم .تو برام الان بچه ناخلفی!!!!!! آدم مگه از بچش جدا می شه!!!
وقتی دید کسی اینجوریه چه کاریش می شه کرد...
خاله سوسکه عزیز من الان فقط هدفمو گذاشتم روی اینکه عین همه بارهایی که تو زندگی پشتش بودم تا جایی که در توانمه بهش کمک کنم و در خدمتش باشم و بش محبت تا اعتماد به نفسشو پیدا کنه و از این احساس خرد شدن بیاد بیرون ...اون موقع هر تصمیمی بگیره با منطق گرفته ...توی شرایط فعلی فکر کنم این بهترین کاره ...تنها مشکل من اینه که اصلا باهاش از در پشیمونی و عذر خواهی در نیومدم ...بهش همش گفتم هر چی تو بخوای و هر چی آرومت کی کنه من همون کار رو می کنم..و واقعا هم همون کار رو کردم.ولی هیچوقت واسش گریه و زاری و التماس نکردم.....این آزارش می ده ..خودشم اینو مدام می گه که من اگه جای تو بودم به پای طرفم می افتادم و من همش تو جوابش لبخند می زنم و می گم حالا که نیستی!
ولی کلا دیگه اصلا این زندگی رو به صلاح نمی دونم...کاش اونم به این نتیجه برسه....
هر چه بیشتر وضعیت فعلی همسرتان را شرح می دهید ، من بیشتر به این نتیجه می رسم که شما در باره ی همسر خود تخمین و ارزیابی اشتباه داشته اید . از سوی دیگر ، تناقض هایی که در نوشته های مختلف شما هست ، متاسفانه همچنان مرا به این سمت سوق می دهد که با خودتان روراست نیستید ! مثالی می زنم تا مطلب بیشتر روشن شود . ابتدا در باره ی کیفیت ارتباط تان با شخص ثالث ، نوشتید این یک رابطه ی عاطفی - جسمی بود که از هر دو نظر شما را ارضا می کرد ( = عشق ) ، بعد در چند نوشته ی دیگر گفتید که این فقط یک نوع ارضای نیاز بود . راستش دارم به این فکر می کنم که با این روش ناخودآگاهانه از خود دفاع می کنید . اما اجازه بدهید از این قسمت بگذریم .
اجازه بدهید سئوالی از شما بکنم و منصفانه در باره اش فکر کنید و پاسخ بدهید . شما که می گویید از همسرتان طلب بخشش نکرده اید ، اگر خودتان جای همسرتان بودید و او این کار را در حق شما می کرد ( با همین مدت ، با همین کیفیت ، و با همین رسوایی ) ، آیا از او انتظار عذرخواهی و طلب بخشش را نداشتید ؟ لطفا در پاسخ چیزی ننویسید که خودتان هم توجیهی برایش نداشته باشید .
می دانید چرا نمی توانید از او طلب بخشش کنید ؟ چون او را گناهکار می دانید و بخشی از گناه این قضیه را بر سر او خراب کرده اید . من البته مسئولیت مردان را در قبال همسرانشان انکار نمی کنم ، اما به عنوان یک انسان بالغ و عاقل ، بپذیرید که هر اندازه او در مسائل دیگر برای شما کم گذاشته باشد ( کمبود محبت و توجه ، تنهایی و هزار دردسر دیگر که از ناحیه ی ایشان متوجه شما شده است ) ، گناه آن موارد ، عمل شما را توجیه نمی کند . همسر شما باید به خاطر کوتاهی هایی که در حق شما کرده عذر خواهی کند ، و شما هم باید به خاطر کاری که با او کرده اید ، از او طلب بخشش کنید . متاسفانه شما با اقدامی که انجام داده اید ، اینک او را در شرایط روحی ای قرار داده اید که حتی اگر در تمام مدعای خود نسبت به آن چه بر شما گذشته صادق بوده باشید ، باز هم عذر خواهی شما به دلیل نوع و عمق بدی کارتان در اولویت است . غرور بیجای خود را بشکنید و به او ثابت کنید همان گونه که در کنار او مانده اید ؛ شایستگی بخشش او را دارید.
و گرفتاری سوم با شما ، این که هیچ مهر و محبتی از نوشته های شما نسبت به همسرتان به بیرون نمی تراود ! به وضوح دوستش ندارید . اگر هم مانده اید برای این است که نقش کلاسیک همسر بیوفای فراری به شما نچسبد !! دارید با تمام قوا سعی می کنید به همسرتان ( و بیشتر از او به خودتان ) ثابت کنید که شما آن زن نیستید و اگر اتفاقی افتاده ، او هم به اندازه ی شما در وقوع اش مقصر بوده است. اما متاسفانه چنین نیست دوست من ، و الان این قضیه کار را به شدت خراب می کند . برای این موضوع باید فکری کرد . با شوهرتان صحبت کنید و هر چند سالهاست با هم هستید و همدیگر را می شناسید ، با این وجود سعی کنید باز هم دیدگاه های همدیگر را این بار بدون هیچ ابهام و پرده پوشی ای بفهمید . شرم حضور دروغین را کنار بگذارید و با ساده ترین واژه ها بگویید از همسر دلخواه خود چه انتظاراتی دارید.
-------------------------------------------
مردهای ایرانی به دلیل نوع خرده فرهنگی که از بستر آن بر می خیزند ، بی گمان ایرادهای بزرگی دارند ( هر چند نمی توان به این مسئله عمومیت بخشید ) ، اما شما ای دوست گرامی ، فراموش نکنید همین کسی که خود را می شکند تا عمل زشت شما را فراموش کند ، یک مرد ایرانی است . در باره ی ارتباط های آن ور آب هم مبالغه نکنید ، شاید مخاطبین شما هم سال هایی را در آن جا گذرانده باشند :)
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
(((((((و گرفتاری سوم با شما ، این که هیچ مهر و محبتی از نوشته های شما نسبت به همسرتان به بیرون نمی تراود ! به وضوح دوستش ندارید . اگر هم مانده اید برای این است که نقش کلاسیک همسر بیوفای فراری به شما نچسبد !! )))))
دقیقا همینه دوست عزیز .من هیچ علاقه ای به ایشان ندارم .اما اگر مانده ام دلیلش این نیست که بی وفا و فراری نباشم!!! دلیلش اینست که مانند همه موارد زندگی ما احساس می کنم ایشان در این شرایط روحی نیاز به کمک دارد و اگر در این حالت رهاش کنم ضربه ای که می خوره به مراتب بسیار بیشتر خواهد بود و من قلبا آدمی نیستم که بخوام به کسی صدمه ای اینچنینی بزنم...اینجا رو من مقصر بودم بسیار بوده شرایطی که اون صد در صد مقصر بوده و آسیب های روحی و روانی و جسمی شدیدی به من وارد کرده حتی تحت اون شرایط هم من دلم نیومد رهاش کنم به حال خودش ..احساس کردم نیاز به کمک داره و کسی نیست دلگرمش کنه و به راه راست بیاردش .خودم خرد شدم ولی رهاش نکردم .نذاشتم حس کنه زنش بخاطر بی پولی و بی آبرویی و بی شغلی و بی اعتباری و مریضی روانی نمی خوادش...چه برسه به الان که خودم باعث این مشکل هستم و اون اینجور آسیب خورده ....مسلمه که رهاش نمی کنم تا روحیه اش بهتر بشه و حس کنه که قصدم آزار اون نبوده..ولی دوستش ندارم .این واقعیته .....ولی بازم می تونم صبر کنم..
در ضمن من در هضم اون رابطه هیچ مشکلی ندارم!! این حس شماست .اون رابطه از یه ((نیاز)) شروع شد...همون نیاز باعث ایجادش و ادامش شد و در نهایت اون نیاز تبدیل به حس علاقه و درک متقابل و کمک به همدیگه شد....هر چند که در موردش اصلا دیگه دوست ندارم فکر کنم.....
شرایط من توی این 14 سال همیشه به گونه ای بوده که تا همین الانش هم که موندم و با کسی ارتباط نداشتم برای حتی اطرافیانمم عجیب بوده!! اینو به وضوح همه بهم می گن ..پس نگران هیچی نیستم.
دوست خوبم آرام شما مطلب منو با دقت نخوندی .منم دقیقا به همین نکته غلط توی فرهنگ ایرانی ها اشاره کردم..اینجا کسی خودشو ملزم به تحمل شرایطی که دوستش نداره نمی کنه.....برای همینه که کمتر توی فرهنگشون این مساله دیده می شه .اما توی فرهنگ ما مخصوصا آقایون جدایی معنا و مفهوم خیلی بدی داره...می دونین دلیلش چیه!! دلیلش اینه که آقایون بعد از ازدواج حس مالکیت نسبت به اون زن دارند و زمانی که حس کنند اون زن دیگه نمی خواد باش باشه و باش ادامه بده بدون اینکه اینو حق اون زن ببینن شمشیر رو براش از رو می بندن!!! فقط به این فکر می کنن که یه جوری بهش ضربه بزنن و یه جوری آزارش بدن تا بعد از خودشون اون زن نتونه زندگی آرومی داشته باشه و یا با کسی دیگه باشه. و یا اینکه بعد از جدایی حساب مادر رو با بچشون یکی می کنن و بعد از زنشون و کم کم به مرور زمان اون بچه رم از زندگیشون محو می کنن!! کما اینکه شوهر من به وضوح و بارها بهم گفته بود که من اگر تو باشی بچه رم دوست دارم و اگر با تو خوب نباشم بچه رم نمی خوام بینم !!!چون اون بچه هم از توست.اینو بارها هم عملی نشون داد و زمانی که با من قهر بود حتی سراغی از بچشم نمی گرفت!!! ....این وسط تنها کسی که ضربه می خوره اون طفل معصومیه که بین این دو نفر قرار می گیره ..چون در نهایت هر کدوم بعد از کلی جدال و کشمکش و از دست دادن روحیه میرن دنبال زندگی خودشون و اون بچه که از لحاظ روحی توانایی هضم این مسایل رو نداره به شدت آسیب پذیر و مشکل دار می شه ..کما اینکه این خاطرات تا آخر عمر با بچه هست و توی ضمیرش باعث هزاران مشکلات روحی و روانی می شه.....همین مسایل باعث می شه که زنای ما موندن با هر شرایطی رو به شرایط بد مالی بعد از طلاق و آسیب روانی بچه ها ترجیح بدن....این همون فرهنگیه که ما به غلط بش عادت کردیم...
من و همسرم و اون اقا هم از این قاعده مستثنی نیستیم.....این روش برخورد تهاجمی رو بذار کنار چون ظاهرا زیاد هم ((آراام)) نیستی!!!!!!!!
خاله سوسکه عزیز ممنون .امن با اون آقا از زمانی که شوهرم این موضوع رو فهمید اصلا ارتباط ندارم..بخاطر شرایط شوهرم گذاشتمش کنار و دیگه سعی می کنم بهشم فکر نکنم..خیلی سخته ولی چاره ای جز این برای خودم نمی بینم...امیدوارم که همینی باشه که شما می گی هر چند که واقعا امیدم رو از دست دادم......
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
(((((((و گرفتاری سوم با شما ، این که هیچ مهر و محبتی از نوشته های شما نسبت به همسرتان به بیرون نمی تراود ! به وضوح دوستش ندارید . اگر هم مانده اید برای این است که نقش کلاسیک همسر بیوفای فراری به شما نچسبد !! )))))
دقیقا همینه دوست عزیز .من هیچ علاقه ای به ایشان ندارم .اما اگر مانده ام دلیلش این نیست که بی وفا و فراری نباشم!!! دلیلش اینست که مانند همه موارد زندگی ما احساس می کنم ایشان در این شرایط روحی نیاز به کمک دارد و اگر در این حالت رهاش کنم ضربه ای که می خوره به مراتب بسیار بیشتر خواهد بود و من قلبا آدمی نیستم که بخوام به کسی صدمه ای اینچنینی بزنم...اینجا رو من مقصر بودم بسیار بوده شرایطی که اون صد در صد مقصر بوده و آسیب های روحی و روانی و جسمی شدیدی به من وارد کرده حتی تحت اون شرایط هم من دلم نیومد رهاش کنم به حال خودش ..احساس کردم نیاز به کمک داره و کسی نیست دلگرمش کنه و به راه راست بیاردش .خودم خرد شدم ولی رهاش نکردم .نذاشتم حس کنه زنش بخاطر بی پولی و بی آبرویی و بی شغلی و بی اعتباری و مریضی روانی نمی خوادش...چه برسه به الان که خودم باعث این مشکل هستم و اون اینجور آسیب خورده ....مسلمه که رهاش نمی کنم تا روحیه اش بهتر بشه و حس کنه که قصدم آزار اون نبوده..ولی دوستش ندارم .این واقعیته .....ولی بازم می تونم صبر کنم..
در ضمن من در هضم اون رابطه هیچ مشکلی ندارم!! این حس شماست .اون رابطه از یه ((نیاز)) شروع شد...همون نیاز باعث ایجادش و ادامش شد و در نهایت اون نیاز تبدیل به حس علاقه و درک متقابل و کمک به همدیگه شد....هر چند که در موردش اصلا دیگه دوست ندارم فکر کنم.....
شرایط من توی این 14 سال همیشه به گونه ای بوده که تا همین الانش هم که موندم و با کسی ارتباط نداشتم برای حتی اطرافیانمم عجیب بوده!! اینو به وضوح همه بهم می گن ..پس نگران هیچی نیستم.
معمولا کسانی " نگران هیچ چیز نیستند " که چیزی برای از دست دادن ندارند . اما شما دارید ! ، حتی اگر احساس رضایتمندی اندکی باشد که از ماندن و کمک به همسرتان به شما دست می دهد . پس لطفا خودتان را در جایگاهی قرار ندهید که به آن تعلق ندارید . خیلی از آدم ها با همین طرز فکر ، بدون نگاه به داشته های خود ، مرتکب اشتباه های بزرگ تری شده اند . می خواهم به شما بگویم که این نگرش نادرست ، شما را به جاهای بدتری هم خواهد برد . به نظر می رسد خاستگاه فرهنگی شما ، یک پس زمینه ی لائیک و به شدت تهی از اخلاق بوده که اطرافیان شما ( آن طور که خودتان می گویید ) از وفاداری تان تعجب می کنند . بگذارید کمی این قسمت را با هم مرور کنیم .
می دانید که در هر ازدواجی ، زمینه های فراوان برای ایجاد اختلاف و سوء تفاهم وجود دارد . تفاهم آرمانی و کامل هم فقط یک رویاست . ازدواج های مختلف ، در حقیقت مجموعه ای است از درجات مختلف تفاهم و اختلاف عقیده . اختلاف هایی که هر چند اکثرا فاقد پتانسیل تخریبی است ( مثل اختلاف نظر در باره ی علاقه با عدم علاقه نسبت به یک نوع غذا ) اما در موارد خاص ، باعث بروز بحران در زندگی زناشویی می شود. بنابراین با توجه به زمینه ی وسیعی که برای ایجاد تنش وجود دارد ، ازدواج ِ موفق در واقع آزمونی بزرگ برای سنجش میزان تحمل آدم ها نسبت به همدیگر است . البته پارامترهایی هم هست که نقش تسهیل کننده ی سختی ها را ایفا می کند . میل جنسی ، علاقه ی عاطفی ، فرزند ، تفاهم فکری و اخلاقی در جهان بینی و اصول کلی فکری از جمله ی این عوامل است .
پس شکیبایی و مدارا ، یکی از اجزای غیر قابل چشم پوشی ازدواج هاست . حالا بگذارید در باره ی شما این را تطبیق بدهیم . اگر ناسازگاری را یک قطب پاره خط ِ تحمل ، و ظلم پذیری را سوی دیگر آن فرض کنیم ، رفتار شما در طول دوران زناشویی ، بیانگر یک نوع حرکت آونگی است . یعنی ظاهرا در بحران های زندگی شما یا مانند یک زن فداکار کلاسیک نقش بازی می کنید ( از این که می گویم نقش بازی می کنید ، ناراحت نشوید . کسی که عاشقانه برای دیگری فداکاری می کند ، از او بیزار نمی شود ) و یا این که در تیپ یک همسر خیانتکار ظاهر می شوید . این حرکت سریع شما از یک قطب پاره خط به قطب دیگر ، مرا به این نظریه می رساند که در هنگام ازدواج درک درستی از آن نداشته اید . هر آدمی که به بلوغ شخصیتی و عقلی رسیده باشد ، باید این را بداند و بپذیرد که طرف مقابل اش ممکن است آسیب های بزرگ شغلی ببیند و او ناگزیر شود دست به فداکاری بزند.
موضوع مهم دیگر این که شما از دروغ ابتدای ازدواج همسرتان ناراحتید . حق با شماست . ایکاش با روشن شدن دروغ های او ، از او جدا می شدید . اما خودتان قضاوت کنید : فهمیده اید که شوهرتان در باره ی مسائل خیلی مهمی به شما دروغ گفته است ، در شرایط خیلی سخت خانوادگی قرار گرفته اید ، و همه ی این ها را با روحیه ی ظلم پذیرانه ی خود با شکیبایی تحمل کرده اید ، و بعد ، باطری روانی شما ته کشیده و ناگهان از جایگاه اول به قطب مخالف تغییر موضع داده اید و کاری را کرده اید که حتی خیلی از زنان ناسازگار انجام نمی دهند !!! . ارتباط شما با دیگری را حتی با تمام توجیه هایی که برای آن دارید ، نمی توان چیزی جز " اغوا شدن " نامید، در پس آن نه شجاعتی هست ( شجاعت با تهور و نترسیدن فرق دارد ) ، نه افتخاری ، و تا چند سال دیگر نه خاطره ی نیکی .
اتفاقی که شما را زجر می دهد ، این است که بخشی از وجودتان ، در جایگاه ناسازگاری ایستاده ، و بخشی دیگر از آن ، میل به جبران دارد . این شما هستید که بین نفرت و الفت در حال دوپاره شدن هستید. از این که در کنار همسرتان هستید ، هم احساس خوبی دارید ، و هم احساس بد ، هم شما را تسکین می دهد ، و هم زجر . اما چه باید کرد ؟ شما باید هر چه سریع تر " من حقیقی " خود را بیابید . ( به جای من ، اسم واقعی تان را بگذارید ) . خودتان هم به یک روانکاو مراجعه کنید و سعی کنید واقعا متوجه شوید که چه کسی هستید. این که توصیه به جدایی نمی کنم ، به این دلیل است که چنین اقدامی ، هم نفرت را در مردی که همسرتان است رشد خواهد داد و او را بیشتر معیوب و معلول خواهد کرد ، و هم مطمئن باشید که بعد از طلاق خودتان را هم خرد خواهد کرد. سوای این که با چنین پس زمینه ای ، نگرانی های جدی ای در باره ی فرزندتان وجود دارد که سرانجام روزی خواهد دانست والدین اش چرا از هم جدا شده اند.
---------------------------------------------------------------------
دوست دارم در باره ی بیزاری شما از همسرتان بیشتر بدانم . باید پرسید : " چرا همسرتان را دوست ندارید " ؟ آیا " شخص " او را ، آن چیزی که خودش فی نفسه هست ( شکل ظاهری ، لباس هایی که می پوشد ، طرز حرف زدن اش ) و به طور کلی خصوصیات فیزیکی ، منش و گفتار و کردارش را دوست ندارید ؟ یا این که نفرت تان به خاطر آن چیزی است که به سر شما آورده ؟ اگر مورد اول مصداق دارد ، لطفا با خودش صحبت کنید . مطمئن باشید او در شرایط کنونی حاضر خواهد بود تغییرات بزرگی در خودش به وجود بیاورد . و اگر مسئله ی دوم حاکم است ، به نظر می رسد شما پیش از نیاز به بخشیده شدن ، به بخشیدن دیگران نیازمندید . ساده ترین نسخه برای شما این است : " ببخشید ، تا بخشیده شوید "
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آراام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
اینجا که من زندگی می کنم یا دو نفر که با هم هستن عاشقانه با همن بدون ذره ای ریا و یا اصلا با هم نیستن!! حالت سومی وجود نداره معمولا ..کسی سردی کسی رو مجبور نیست تحمل کنه چون کسی تنها نمی مونه.......
می شه آدرس بدید ما هم بیاییم ؟؟؟
چرا به رسم اونجایی که هستی عمل نکردی؟
چرا اول طلاق نگرفتی بعد بری با کس دیگری؟
بعد اون آقایی که شما باهاش بودید هم همونجایی هست که شما توش هستید دیگه؟ همونجایی که کسی به کسی نارو نمی زنه، دروغ نمی ګه، بخاطر بول باهاش زندگی نمی کنه و سرش را کلاه نمی ذاره ... فعلا که ما سه نفر از اهالی سرزمین شما را می بینیم ( شما، همسرتون، دوست پسرتون ) که اهل همه جور کلاه و کلکی هستید. شما سه نفر استثناهای اونجا هستید؟؟
خواهشا دوستاني كه اعصاب ندارن سعي كنن خودشونو كنترل كنن و جواب ندن!!!
براي فهميدن شرايط طرف بايد خودتون رو جاي اون بذاريد نه اينكه شروع كنيد به داد و قال و فحش و ناسزا!!!
چرا زن بايد بسوزه و بسازه؟؟؟؟
من نميگم كار دوستمون خوب بوده
بيرون گود نشستيم و ميگيم چرا ال كردي چرا بل نكردي؟ چرا خيانت چرا فلان....
بس كنيد ديگه!!:324:
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آراام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
اینجا که من زندگی می کنم یا دو نفر که با هم هستن عاشقانه با همن بدون ذره ای ریا و یا اصلا با هم نیستن!! حالت سومی وجود نداره معمولا ..کسی سردی کسی رو مجبور نیست تحمل کنه چون کسی تنها نمی مونه.......
می شه آدرس بدید ما هم بیاییم ؟؟؟
چرا به رسم اونجایی که هستی عمل نکردی؟
چرا اول طلاق نگرفتی بعد بری با کس دیگری؟
بعد اون آقایی که شما باهاش بودید هم همونجایی هست که شما توش هستید دیگه؟ همونجایی که کسی به کسی نارو نمی زنه، دروغ نمی ګه، بخاطر بول باهاش زندگی نمی کنه و سرش را کلاه نمی ذاره ... فعلا که ما سه نفر از اهالی سرزمین شما را می بینیم ( شما، همسرتون، دوست پسرتون ) که اهل همه جور کلاه و کلکی هستید. شما سه نفر استثناهای اونجا هستید؟؟
خواهشا دوستاني كه اعصاب ندارن سعي كنن خودشونو كنترل كنن و جواب ندن!!!
براي فهميدن شرايط طرف بايد خودتون رو جاي اون بذاريد نه اينكه شروع كنيد به داد و قال و فحش و ناسزا!!!
چرا زن بايد بسوزه و بسازه؟؟؟؟
من نميگم كار دوستمون خوب بوده اما شايد در موقعيتي كه ايشون داشتن اين راه در واقع راه نجات بوده براشون!!
بيرون گود نشستيم و ميگيم چرا ال كردي چرا بل نكردي؟ چرا خيانت چرا فلان....
بس كنيد ديگه!!:324:
زند گی یک زن با دو مرد تحت هیچ شرایطی قابل توجیه نیست. طلاق برای همین روزهاست.
اینکه این خانم دنبال راه هایی برای توجیه کارشون می گردن کاملا مشخصه.
حداقل بهتره این توجیهات در فضای عمومی سایت اعلام نشه که دو نفر دیگه هم فکر کنند راسته !!!!!!
مطرح کردن این توجیهات و دفاع های دوستان و استفاده ی 4 نفر آدم دیگه از این حرفها و راهنمایی ها می تونه همونقد اثرات بدی داشته باشه که ناراحت کردن یک خانم که خودش بهتر می دونه چیکار کرده و ...
به این هم فکر کنید که با گفتن این که حتما دلایلی داشته، حتما شرایطش ایجاب می کرده و ... این تصور را برای کسی به وجود می آرید که خب شرایط من هم خاصه و یا علی !!!
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
منم موافقم که در کنار درک شرایط تلاقی باید جزئیات و کلیات بی شماری که نشان دهنده پشیمانی و پریشانی این خانوم از کارهاشون هست به چشم بخوره که دیگران را دچار سوتفاهم نکنه، خانم آریانا را می توانید به عنوان مثال ببینید
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
دوستان به نظرم بعضیها دارند خیلی تند رفتار می کنند و این درست نیست، این خانم اینقدر شجاع بوده که داستانش رو مطرح کنه چه برای ما و چه برای شوهرش و دقیقا همین نشون می ده که از رفتار گذشته خودش پشیمونه. من هم درک نمی کنم چرا در فرهنگ ایرانی همیشه زن (ببخشید) تو سری خور و مظلوم یک بته و همه دوستش دارند ولی زنی که بخواد زنانه زندگی کنه، مورد تنفر و سرزنش بقیه قرار می گیره؟؟
تلافی جان
تو واقعا شجاعت داری که اینجا مشکلت رو مطرح کردی و می دونم که از رفتارت پشیمونی.
مردها نسبت به زنهاشون حس مالکیت دارند، این احساس رو زنها هم دارند که در مورد مردها می شه همون غیرت و در مورد زنها همون حسادت زنانه.
ظاهرا همسر شما از بابت شما و البته خودش خیالش راحت بوده و هرگز فکر نمی کرده که چنین اشتباهی رو در رابطش با شما مرتکب شده باشه، از نظر من ایشون بیشتر از رفتار خودش پشیمونه و افسوس روزهایی رو می خوره که بهش نیاز داشتی و اون نبوده یا نفهمیده! من اخلاق همسر شما رو نمی دونم ولی در این شرایط یک مرد تحصیلکرده و عاقل بعیده که دست به انتقام بزنه! دوست داره ازت مواظبت کنه همین!
در هر حال اگر احساسی بهش داری که فکر می کنی می تونی باهاش ادامه بدی، برای جدایی اصرار نکن زیاد حرفش رو به میان نیار. به روزهایی فکر کن که با هم آشنا شدید و دوستش داشتی شاید هنوز بتونی به زندگی باهاش فکر کنی.
در هر حال باید زمان بگذره چون بعیده در این شرایط شوهر شما حاضر به جدایی بشه می دونی مثل چی می مونه یه مثال برات می زنم:
فرض کن یه گردنبند داری که همیشه توی گنجه ات هست و کمتر ازش استفاده می کنی، ولی یه روز می بینی نیستش و متوجه می شی که گمش کردی، خیلی ناراحت می شی نه؟ بعد از کلی تلاش و زحمت دوباره پیداش می کنی. مطمئنا حالا دوست داری هر روز اون رو توی گردنت بندازی و جلوی چشمت باشه.
فکر کنم متوجه شده باشی که شوهرت چه حسی داره. زمان نیاز هست، فقط زمان
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
سر کار خانوم تلاقی،
سلام،
من کامران هستم،
خاطرت هست؟
همانی که جایی برات نوشت:
نقل قول:
سر کار خانوم،
سلام،
چون در مورد افرادی که حرفهای*** رو تایید کرده بودن هم نوشته بودین و من هم یکی از آنها بودم،
لازم میدونم نظر شخصی خودم رو بدم...
فکر نمیکنم کسی در مورد شما قضاوت کرده باشه!
من نمیدونم، چرا انقدر سریع جبهه گرفتین!؟
البته تا حدی هم طبیعی هست!
به هر حال،
حق با شماست، انسانها تحت شرایط مختلف زندگی، تصمیمات مختلفی میگیرن و عکسالعملهای متفاوتی هم دارن!
و مسلماً هیچکس هم جای شما نبوده و نیست...کسی هم منکر شرایط بدی که شما داشتین نشده و نیست...
اما اینها هیچکدام، هیچ تفاوتی در اصل قضیه و حرام بودن این پولها ایجاد نمیکند!
این واقعیتی هست که باید باهاش رو به رو بشین،
سر گذشت شما برای خیلی از خانومها جذاب هست و شنیدنی...فکر میکنم، بیشتر مربوط به احساساتی بودنشون باشه!
و شاید اینکه براشون اراده قوی شما به عنوان یک زن در رسیدن به اهدافتون جالب هست...
که البته گواهش سوت و کفی هست که پای تک تک پستهای شما زده اند...
این میان، یک نفر هم، به یک واقعیت اشاره کرده، من هم شخصاً خوشحال شدم که از میان این همه خانوم که همچنان سوت و کفّ میزنند برای شما، یک نفر پیدا شد که نکتهای را برای شما یاد آوری کند...نکتهای هرچند تلخ اما واقعی!
زندگی شما، زندگی شخصی شما هست و بس و به ما ربطی نداره...این به شما مربوطه که چطور در موردش تصمیم میگیرین...
به هر حال، خوشحال شدم که بالاخره یکی از این خانومها، تونست یک مقدار از بیرون هم نگاه کنه!
و فقط کفّ و سوت نزنه...
و البته اگر فکر میکنین، حقتون از کل این زندگی، همین یک مشت پول حرام بوده و آن را حق خود میدانید، واقعا براتون متاسفم...
خوش باشین
کامران
و در پاسخم نوشتند:
نقل قول:
سلام
و از نکات دیگر که شاید ارزش یادآوری داشته باشد ایشون مادری بودند که در تمامی شرایط بحرانی فرزند خودشو رها نکرده سختی ها رو بخاطر فرزندش تحمل کرده شاید همون احساساتی بودن خانم ها که شما عنوان کردید یکی از عوامل موثر در چنین موقعیت هایی باشه بنابراین ایشون در وظایف مادری خود کوتاهی نکرده . یا معذرت با توجه به بی تفاوتی همسرشون در زمینه نیازهای عاطفی و ج ن س ی حاضر به تامین این نیاز در خارج از کانون خانوادش نبوده( پایبندی به اصول اخلاقی و تعهد زناشویی) کف و سوت زدن به این دلایل و .... هست .
فکر نمی کنم کسی شرایط تحمیلی و درآمد حرام رو تایید کنه و کف بزنه.
موفق باشید
اتفاقا در پایین همین پاسخی که به من داده شد، میشه تایید مدیری را دید که امروز سعی کرده در تاپیک امروز تو از نقطه نظر مشاوره به تو کمک کنه!
اشتباه نکن،
بر خلاف تصور تو و خیلیهای دیگر، آن روز قصدم کوبیدن تو نبود، امروز هم نیست،
قصدم کمک هست!
من نه روانشناس هستم و نه مشاور، نه مدیر...
من یک انسان عادی هستم فرسنگها دور تر از تو که وضعیت امروز زندگی تو هیچ تاًثیری تو زندگی من نخواهد داشت،
راستش خیلی با خودم کلنجار رفتم که آیا چیزی اینجا بنویسم یا نه...
اگر این خط ها را مینویسم، صرفاً هدفم کمک به همنوع هست... یا شاید چیزی که بشه اسمش رو گذاشت احساس وظیفه...
نمیدونم شاید وظیفه برای یکی از همین مدیران تالار اینجا حکم کنه، تا پست من حذف بشه، درست به همان ترتیب که یک مشاور احتمالأ این رو وظیفه خود میدونه تا با تو از در منطق و هر چیزی دیگر وارد صحبت بشه به غیر از دین و مذهب...
اینجاست که من احساس وظیفه میکنم، که شاید باید به تو کمک کرد تا از جهت دیگر هم ببینی...
گاهی اوقات چقدر خوب مشاور نبودن، روانشناس نبودن یا ...، چون هر حرفی رو میشه زد....
جنس حرفهای من با جنس حرفهای همه اینها فرق میکنه،
تلاقی، شاید باورت نشه اما بر خلاف همه آدمهایی که تورو اینجا محکوم کردند، من تو را محکوم نمیکنم...
چون تو را مقصر نمیدانم!
هیچ به این فکر کردی، فرق تلاقی ۱۴ سال پیش با تلاقی امروز چیست؟
همین گناهی که مرتکب شدی، آیا آن روز برات اصلا قابل تصور بود؟
تلاقی امروز چرا این همه تغییر کرده؟
تلاقی، تو امروز متوجه عمق اشتباهی که مرتکب شدی نیستی، ازش آزرده نیستی، نه چون گناهت یا کاری که کردی اشتباه بزرگی نیست، بلکه چون تو نمیتونی ببینی!
همان پولهای حرامی که در این ۱۴ سال با آنها روزگار گذرانده ای، چشمهای تو را امروز بسته،
اصلا همین پول هاست که چشمهای تو را دیروز بست تا روح خودت رو انقدر ارزون بفروشی، تا چنین اشتباه بزرگی را مرتکب بشی!
و امروز هم، همین پولها هستند که چشم تو را بسته اند، تا نبینی، تا نفهمی، چقدر غرق شدی، چقدر افول کردی، که چقدر گناهی که مرتکب شدی زشت و بزرگ بوده!
من تو را مقصر میدانم، نه در گناهه امروزت، در گناهه دیروز، در تصمیمی که دیروز نگرفتی!
دیروز که فهمیدی، شوهرت یک کلاه بردار مال مردم خور است، که روزی حرام به خانه تو میاورد و خرجی خودت و فرزندت از همین پول حرام هست!
پول حرامی که معلوم نیست با بدبخت کردن چند نفر به دست آمده بود، بابتش به ناموس چند نفر چپ نگاه شده بود یا چند خانواده از هم پاشیده بود، یا بابتش چند نفر آه کشیده بودند و نفرین کرده بودند...
اگر زندگیت امروز به اینجا رسیده، نتیجه تصمیم دیروز توست، تصمیمی که دیروز نگرفتی، تصمیم به اینکه جدا شوی! همان دیروز که فهمیدی خرجی خودت و فرزندت از مال حرام هست، اما تو تنها شوهرت را حمایت کردی، در همه این سالها!
دلیلش مهم نیست، مهم نتیجه هست، تو او را در این راه حمایت کردی!
شاید این حرف ها، برات مسخره به نظر برسه، شاید با خودت بگی این خرافات چیه...شاید خیلیهای دیگه هم مثل تو فکر کنند،
دیروز برام مهم نبود بقیه چه فکر میکنند، امروز هم مهم نیست، حرفی را که احساس میکنم باید بزنم میزنم، و باز هم این تویی که باید برای زندگیت تصمیم بگیری، درست مثل همیشه...
تلاقی، وضعیت امروز تو، نتیجه کارهای دیروز همسرت هست! نتیجه همین پولهای حرام که معلوم نیست باعث شده چند خانواده از هم بپاشند، چند زن از زور نداری یا شرایط سخت به همسرانشان خیانت کنند و...
کی گفته خدا عادل نیست، هر عملی بازخوردی داره...و وضعیت امروز زندگی تو، بازخورد عمل دیروز همسرت هست که شاید باعث شده خانوادهای از بین بره، زنی به خاطر مشکلات مالی به همسرش خیانت کنه، و بازخورد چنین چیزیهایی میشه خیانت امروز تو به او...
نقل قول:
وَقَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ
و به يقين آنان نيرنگ خود را به كار بردند و [جزاى] مكرشان با خداست هر چند از مكرشان كوهها از جاى كنده مىشد (سوره ابراهیم، آیه 46)
و اما امروز، تو چه باید بکنی؟
به نظر من، قبل از کمک به همسرت، قبل از هر کاری، باید به خودت و فرزندت کمک کنی!
تلاقی، منتظر نشو تا حال همسرت بهتر بشه، که بهتر نخواهد شد...
کما اینکه وجود تو در کنارش به نظر من به عنوان یک مرد که از دید یک مرد دارم مینویسم، باعث عذاب مفرط هست برای او، نه تسکین!
این زندگی دیگر زندگی نخواهد شد، این را خوب فهمیده ای، اما ای کاش زودتر میجنبیدی، زود تر فرار میکردی از این گرداب...
بشین با خودت فکر کن، ببین تلاقی امروز و تلاقی ۱۴ سال پیش چقدر با هم فرق دارند؟ کدام را بیشتر دوست داری!؟
به هر حال، تلاقی، راه حل من برای تو اینه:
منتظر نشو تا همسرت بخواد از تو جدا بشه، منتظر هیچی نشو، اینجا درنگ جایز نیست!
یک بار برای همیشه تصمیم بگیر، از همسرت جدا شو!
این زندگی رو ول کن،
میدونم کار خیلی سختی هست، اما از خیر این پولهای حرام هم بگذر، خودت و فرزندت رو نجات بده و از این منجلاب بکش بیرون...
این از همه مهمتر هست، بترس از تاثیر همین پولها بر فرزندت!
اول خودت و فرزندت رو از این منجلاب نجات بده و بعد در پی درمان همه این زخمها و صدمات باش که در این ۱۴ سال، خودت و فرزندت برداشته اید!
موفق باشی،:72:
برادرت،
کامران
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
دوست عزیز شاید حرف شما صحیح باشد اما متاسفانه من الان بیشتر از دو سه سالی هست که از لحاظ مالی هم به شوهرم وابستگی ندارم.اون کلا زندگیش از ما جدا بود ..من الان مدتهاست خودم کار می کنم و زندگی رو اداره می کنم.تنها کاری که اون کرد برای ما خونه ای بود که اینجا برای ما خرید که مدام از این خونه به اون خونه نگردیم.پولاش همه توی ایرانه.اینجا حتی اقامت هم نداره..اقامت منم دانشجویی بود که بعد از اتمام تحصیلم تبدیل شد ...یه حساب بانکی هم اینجا به نامش نیست..اصلا نمی دونم چقدر داره!! ولی همین حد می دونم که میلیارد تومن براش دیگه خیلی عادی به حساب میاد! از حرفاش و تلفناش و رسیدای بانکیش می فهمم که وضع مالیش یه چیزی ورای وضع طبیعیه!! همین آدمی که تا چند سال پیش مدتها زندان بود و من برای ماهی دویست هزار تومان صبح تا شب می رفتم سر کار و می رفتم توی زندان براش پول می ریختم به حساب که برای خودش خوراکی بخره اونجا!!! الان دیگه سالهاست پولاشو از من مخفی می کنه ..البته نیازی هم نداشتم خدا رو شکر .زندگیم اداره شده چون از زندگی عادی لذت بیشتری بردم...دوست عزیز من اونو هیچوقت حمایت نکردم!!! این سو تعبیر شماست..من فقط کاری رو کردم که وظیفه انسانی و اخلاقی من بوده ..اینکه اون چطوری ازش بهره برده مشکلی نیست که از جانب من آغاز شده باشه......
دوست عزیز من از رابطه ای که داشتم متاسفانه احساس بدی اصلا ندارم......این رابطه رو دوست داشتم و اگر پای بچه م و اینده اون وسط نبود مدتها پیش به همون رابطه پیوسته بودم.اون رابطه از من یه آدمی دیگه ساخت ..به درست یا غلطش کار ندارم اما من اون رابطه رو حق خودم از این دنیا می دونستم .....کما اینکه قلبا هم هیچ وابستگی به همسرم نداشتم ... شاید دلیل جدایی من همیشه ترس مبهم و گنگی بود که از اسم ((طلاق)) و عوارض پس از ان داشتم...این ترس در همه مراحل زندگیم با منه ...عین ترسی که از بلندی دارم و ترجیح می دم بخاطرش حتی از پله های پشت بومم بالا نرم....کاش ترس من از این واژه می ریخت ولی افسوس که هیچ وقت نتونستم دست خودمو تو این زمینه بگیرم!!!تصور اینکه در اینده جواب فرزندمو چی بدم...چجوری کمبود پدر رو براش جبران کنم...........و چجوری خودم با پسوند یه زن مطلقه کنا ربیام!! اینا شاید در ذهن شما خنده دار بیاد اما به طرز کشنده ای منو نگران می کنه و می ترسونه...
اینکه چرا شوهرم رو دوست نداره فکر کنم دیگه دلیلش برای همه روشن باشه ..من همون زمانهایی که بارها بخاطر نامردی هایی که در حقم کرد دست بند خوردم و بازداشت شدم و همون زمانهایی که از سردی رفتاراش تاصبح سرم رو می ذاشتم روی بالش و اشک می ریختم ازش دل بریدم ..اینا جدید نیست ولی مسلمه که شوهری که در سال دو ماه هم روی یه تخت باهات نیست جایی برای محبت برای خودش نمی ذاره....
توی تمام پستی و بلندی های این زندگی هیچوقت این اندازه احساس درماندگی نکرده بودم...توی موقعیتی هستم که کوچکترین حرکتی ممکنه ضربه های غیر قابل جبرانی به بچم بزنه.....نشستم و انتظار می کشم .نمی دونم تا کی و اصلا نمی دونم کارم درسته یا نه!! من الان توی موقعیتی نیستم که تعیین کننده باشم .هر اقدام تحریک کننده ای اونو به سمت آسیب زدن به من و یا اون آقا و یا بچه و یا خودش سوق می ده...از اینکه مسبب اینکار من هستم احساس بدی دارم.کاش کسی رو داشتم که درکم می کرد........
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
تلاقی جان شما به شدت دچار خطاهای شناختی و نگرشی هستی و مشکلاتتون هم به خاطر همینه ، و مظمئناً ادامه هم خواهد داشت و یقین بدان که آنچه امروز برای فرزندت نه دوست داری و نه تصور میکنی به دلیل همین مشکلات پیش خواهد آمد ، مگر اینکه به جای در لاک دفاعی بودن ، بر خود و روندت تردید روا بداری و در پی اصلاح خطاهای شناختیت بر بیایی .
من برای نمونه اینجا آنالیزی برات خواهم داشت که امیدوارم کمکی باشه برات و الا دیگه میتوانم بگم ..... دردت را نیست درمان ، الغیاث
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
بردم...دوست عزیز من اونو هیچوقت حمایت نکردم!!! این سو تعبیر شماست..من فقط کاری رو کردم که وظیفه انسانی و اخلاقی من بوده ..اینکه اون چطوری ازش بهره برده مشکلی نیست که از جانب من آغاز شده باشه......
از کجا می دونی اگر در شرایطی که ایشون کلاه برداری می کرد ، به پاش نمی موندی و مصر به جدایی می شدی ، او تلنگر نمی خورد و اگر اصرار به جدا نشدنت می کرد روانپزشک و درمان را شرط می کردی ، نمی پذیرفت و کمک نمی شد که اصلاح شود ؟؟
از نظرگاه عقلانی و مشاوره ای که این تالار همین را دنبال می کند ، این می توانست کمک به همسرت باشه نه اونچه شما به عنوان وظیفه انسانی می دونی که در حقیقت حمایت بوده .
پس این راه نرفته شماست و نمیتونی بگی همین راهی که شما در پیش گرفته ای الا و لله درست بوده .
و بنده باز هم میگم از این زوایه ، آنچه از سوی همسر بر شما گذشته خود کرده است . پس اکنون هم نیازه خودت را دریابی .
نقل قول:
دوست عزیز من از رابطه ای که داشتم متاسفانه احساس بدی اصلا ندارم......این رابطه رو دوست داشتم
این هم از نظر تخصصی نشونه اشکاله ، و شما نیازه که حال روح و روان و نگرش خودت را بررسی کنی . در هیچ کجا خیانت تایید نشده و نمیشه ، پس داشتن احساس رضایت نسبت به این کار نشونه خوبی نیست ( آنچه تشخیص تخصصی ماست ، احساسی صرف به قضیه نگاه کردن است و الا عقل آنرا مردود می داند ولو شما خوشت آمده باشد )
نقل قول:
اون رابطه از من یه آدمی دیگه ساخت ..
اون آقا و اون رابطه نبود که از شما شخص دیگه ای ساخت ، خودت بودی و البته داروهایی که براتون تجویز می کرد و .... هم مؤثر بوده ، شما مطمئنی اگر سالها پیش به دلیل رفتارهای بیمار گونه همسرتون و ... او را رها می کردی ، آدم دیگه ای نمی شدی ؟؟؟.
اینم باز خطای شناختی شماست و بهتره با مطالعه در این زمینه بهتر دریابی
نقل قول:
من اون رابطه رو حق خودم از این دنیا می دونستم ....
تعبیر شما از حق کاملاً خطاست ( اشتباه در نگرش ، و هم اینکه این هم خطای شناختی است . )
این توجیحات مبتنی بر خطاهای شناختی را اگر دقت کنی از همون ابتدای تصمیم گیری برای ازدواج با این آقا علیرغم میل قلبی تا ادامه آن و حمایت از وی با به پای او ماندن و .... همراهت بوده و اکنون هم متأسفانه هست ( توجیح انسانیت و ... اگر چه امروز را چون خودت ضربه زده ای می گویی باید کمکش کنم ، ولی بهتر نبود ضربه را نمی زدی ؟ اگر می گویی نیاز داشتم ، می گویم چرا انسانیت را در حق خودت و نیازهات به کار نگرفتی و جدا نشدی ؟گفتی یک دلیلش مسائل مالی بوده ، شما درست از وقتی می گویی خودت زندگی را تأمین می کنی و پولی از او دریافت نکرده ای دست به خیانت زده ای به جای جدایی )
این توجیحات حاصل از خطاهای شناختی و نگرش خطا ، نتیجه اش شده این زندگی و مشکلات ، و باید صادقانه هشدار بدهم ادامه اش هم باز هم آسیب های دیگه و بخصوص آسیب هائیه که فرزندتون با آموختن از شما خواهد دید ( و می دونم این چیزیه که اصلاً تحملش را نداری)
یادمه وقتی دوستان در مقابل اینکه پولهایی که حق مردمه رو شما راحت خرج زیبایی و .... می کنی اعتراض داشتند ، شما توجیح داشتی که این حق شماست .
دقت کرده ای که حق را با چه روند شناختی ای معنا می کنی ؟
عزیزم اینها خطرناکه برای زندگیت از این به بعد هم .
نقل قول:
.کما اینکه قلبا هم هیچ وابستگی به همسرم نداشتم ... شاید دلیل جدایی من همیشه ترس مبهم و گنگی بود که از اسم ((طلاق)) و عوارض پس از ان داشتم...این ترس در همه مراحل زندگیم با منه ...عین ترسی که از بلندی دارم و ترجیح می دم بخاطرش حتی از پله های پشت بومم بالا نرم....کاش ترس من از این واژه می ریخت ولی افسوس که هیچ وقت نتونستم دست خودمو تو این زمینه بگیرم!!!تصور اینکه در اینده جواب فرزندمو چی بدم...چجوری کمبود پدر رو براش جبران کنم...........و چجوری خودم با پسوند یه زن مطلقه کنا ربیام!! اینا شاید در ذهن شما خنده دار بیاد اما به طرز کشنده ای منو نگران می کنه و می ترسونه...
همین نشونه خطاهای شناختی شدیدیه که گفتم و اکنون هم داری ، و همین باعث شده که خیانت را از جدایی راحت تر بدونی . بهتر نبود جسارتی که برای این موضوع به خرج دادی در زمینه جدایی خرج می کردی ؟؟.
عزیزم ، مشکل عمده تو این ترسها نیست ، ترس از همسرت و انتقامجوییش و خطر جانی از سوی او ، و بی پولی بوده و ....
کاش حق را در معنای درستش درک می کردی و محور قرار می دادی ، چون در اونصورت در مقابل این ترسها به قدرت لایزال الهی پناه می بردی و با اطمینان به اینکه با چنین مردی نموندن حق است ( که خود حمایتی بوده از او چون می دانی که با بودن تو و به نام تو خیلی کلاه برداریها را هم انجام داده )و به خدا امید داشتن و به خود متکی بودن و کار کردن برای تأمین نیازها حق است ، به خودت و فرزندت و همسرت بهترین کمک را می کردی
نقل قول:
اینکه چرا شوهرم رو دوست ندارم فکر کنم دیگه دلیلش برای همه روشن باشه ..من همون زمانهایی که بارها بخاطر نامردی هایی که در حقم کرد دست بند خوردم و بازداشت شدم و همون زمانهایی که از سردی رفتاراش تاصبح سرم رو می ذاشتم روی بالش و اشک می ریختم ازش دل بریدم ..اینا جدید نیست ولی مسلمه که شوهری که در سال دو ماه هم روی یه تخت باهات نیست جایی برای محبت برای خودش نمی ذاره....
و با او موندن نشونه اشکالاتی در شماست که دلیل خیانت شما و روند امروز شما هم هست و دلیل اشتباهات بعد از این هم و .... و ..... و ....
نقل قول:
از اینکه مسبب اینکار من هستم احساس بدی دارم.کاش کسی رو داشتم که درکم می کرد.......
.
تا خودت خودت رو درک نکنی ، و خودت به خودت کمک نکنی ، و به جای واکنشهای دفاعی و ترس ، رو به پذیرش و اصلاح نیاری ، به جد میگم که هیچ کس نمی تواند کمکت کند .
این آنالیز را داشتم برای اینکه کمی حواست را به سمت خودت برگردونم ، به قول آنی عزیز سر دوربین به سمت خود ، سهمت از اشتباهات رو بپذیر و در پی اصلاح شناختی و نگرشی و رفتاری در خود باش ، و از گذشته و خطاها و اشتباهاتت توبه کن و اینجوری به فکر خودت و فرزندت باش ، که مطمئناً اگر این راه را بروی خدا هم یاریت خواهد کرد و نجاتت خواهد داد . در عغیر اینصورت حجت بر شما تمام و راه کار لازمه و مناسب داده شده و این شمایی که سرنوشت خود را تعیین خواهی کرد .
.
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
به هر حال باید یه پایانی به این قضیه داده بشه
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
[size=medium]دوست گرامی [/size]
یکبار دیگه برگشتم و تمام مطالب رو خوندم به نظرم بعضی از متنها حذف شده انددر هر حال چند نکته از نوشته های شما از دیدگاه بنده:
نقل قول:
اما فکرش و یادش یه لحظه ازم جدا نمی شه .عین آدمای روانی شدم.هر لحظه تو ذهنمه و خاطره هاش وحشتناک آزارم می ده.....بدترین قسمتش هم زمان سکس هست.اون لحظه از خدا می خوام منو ببخشه و زودتر بکشه....خیلی زجر آوره....عجب کاری کردم با خودم..دلم برای شوهرم نمی سوز.ه .شاید خدا خواست اون بدونه من لایقش نیستم..دلم برای خودم می سوزه...چطور می تونم با این افکار کنار بیام......فقط ظاهرم عین آدماست...از تو داغونم...خدایا بهم کمک کن بتونم زندگی عادی داشته باشم...
برداشت من : شما پشیمانید و حق رو به همسرتون می دید که در این شرایط عصبانی باشه و از خدا طلب بخشش دارید و باور دارید که کار اشتباهی از شما سر زده است.
نقل قول:
چی اونو نگر داشته؟؟شوهر من از لحاظ مالی به من هیچ بدهیی نداره .نمی دونم چرا دیگه به ادامه این زندگی دلگرم نیستم.حسم می گه دیگه نه خودتو آزار بده نه شوهرتو..مشکلم اینه که نمی دونم باز باید ادامه بدم به این زندگی؟؟اگه نه چجوری اینو به شوهرم بفهمونم...
برداشت من: جسم شما شوهرتان را نمی پذیرد ولی هنوز از رابطه قبلی عذاب وجدان دارید و فکر می کنید باید برای تنبیه خودتان با شوهرتان بمانید!!!!!!
نقل قول:
هنوزم نمی دونم چی شد که با این اقا ارتباط برقرار کردم...گاهی وقتا که بش فکر می کنم خودمم باورم نمی شه این من بودم که اینکارو کردم...تنها حسی که دارم اینه که به خودم خیانت کردم ..این بیشتر از همه ازارم میده..
اینکه چرا جدا نشدم چند تا دلیل داشت.من هنوز از لحاظ مالی مستقل نبودم...کسی رو نداشتم حمایتم کنه....مشکلات ....و از همه بدتر نقطه ضعف من بود که با سماجت های مکرر و التماس های مداومش منو تو این راه 2 بار سست کرد....
به هر حال مساله الانه...چطور با کسی ادامه بدم که هیچ وابستگی بش ندارم؟؟؟و از همه مهم تر چطوری با خودم کنار بیام چون دلم نمی خواد تو این شرایط و با این روحیه از خودم برونمش...اینکار از عهده م خارجه....
برداشت من:
شما از همسرتان به نوعی استفاده ابزاری کردید، یعنی در حالتی که می دانستید زندگی با او برایتان از هیچ جهتی به صلاح نیست تنها به دلیل اینکه از نظر مالی مستقل نبودید!!!! حمایت می خواستید و دلایلی که از دید من صرفا توجیه است و نه دلیل به زندگی با او ادامه دادید و باید بگم جملات شما من رو یاد ضرب المثل "کاهچی بهتر از هیچی" می ندازه!!!!
نگرش شما به همسرتان کاملا اشتباه بوده! کما اینکه وقتی استقلال مالی پیدا کردید و احساس کردید به این کاهچی دیگه احتیاجی ندارید، جسارت خیانت رو در خودتون دیدید!!
نقل قول:
حتی نزدیکترین افراد خانوادشم ترکش کردن .تنها کسی که سالها عین کوه پشتش موند و تو بدترین شرایط کنارش موند من بودم.توی بی پولی هاش بی کاری هاش بی اعتباری هاش دوران های فراری بودنش و زندان رفتن های طولانیش تنها کسی که امیدش بود و پشتشو خالی نکرد من بودم در حالیکه هیچکس خودم رو توی این راه همراهی نکرد ....یه جورایی خودمم توی مقاطعی از زندگیم بخاطر حمایت ازش طرد شدم....اگه باز تونست سر پا واسته و مشکلات مالیشو حل کنه و آبروشو یه جورایی برگردونه و با اطرافیان اشتیش بده همش بخاطر حمایت های بی قید و شرط و همه جانبه من بود..خدا می دونه چقدر توی دادگاهها و زندان ها برای کارای اون دویدم و رو ریختم.......اینا گذشته مال الان نیست متاسفانه مشاورم همینو بهم گفت...اون گفت همه این کار های شما باعث شده که اون در طی این سالها از شما یه بت بسازه و شما رو توی ذهنش یه فرشته بدونه و بالعکس کارای اون توی شما تنفر پنهان کاشته...تنفری که توی خودتون ریختین.....
برداشت من: شما در طی سالهایی که به قول خودتون از خودگذشتگی می کردید، فقط کاری رو دنبال می کردید که به عنوان یه زن نمونه شناخته بشید!! شما از خودگذشتگی نمی کردید، شما چیزهایی رو که فکر می کردید به عنوان یک زن ایرانی باید انجام بدید دنبال می کردید، درست مثل دانش آموزی که از درس جغرافی متنفره ولی فقط به دلیل اینکه از مادر و پدرش تحسین بشنوه درس رو می خونه، همه تحسینتون کردندو شوهرتون به شما افتخار می کرده در حالیکه خود شما از رفتارهاتون و اعمالتون متنفر بودید و اونها رو از روی قلب انجام ندادید، دستورالعمل ها رو دنبال کردید!!!! دستورالعمل اینکه: زن اگه شوهرش به زندان بیفته دادخواست طلاق و جدایی نمی ده، بلکه برای رهایی شوهر از زندان تلاش می کنه!! چرا؟ چون بهش بگویند زن زندگی، چون تحسینش کنند. شما فداکاریهاتون از روی قلب و میل باطنی نبوده!!! شما در حالی اون کارها رو انجام دادید که خودتون بیش از هر کس دیگه ای به حمایت نیاز داشتید ولی هیچکس نیاز شما رو ندید، حس می کردید یه روز هم نوبت شما می شه که حمایت روحی بشید ولی هر چی پیش رفت شوهرتون احساس کرد زن بسیار قوی و محکمی داره که نیازمند هیچ حمایتی نیست و خودش از پس همه مشکلات برمیاد، اشتباهی که متاسفانه خیلی از مردها مرتکب می شند، در حالیکه زنها همیشه به حمایتهای روحی نیاز دارند.
زمانهایی که حمایتش رو نیاز داشتید ولی اون توجهی نمی کرد یا نبود به جای اینکه توجهش رو به خودتون جلب کنید، ازش متنفر شدید و احساس کردید که خودش باید بفهمه ولی متاسفانه مردها بعضی وقتها متوجه نیستند یا خیلی دیر متوجه می شوند!!!
نقل قول:
من توی این 3 سال با میل خودم به این رابطه ادامه دادم...منطق من همیشه این بود که باندازه کافی عمرم و جوونیم رو به پای کسی که دوستم نداشته گذاشتم...برای خودش و برای بچم همه جور فداکاری کردم..نذاشتم بچم بچه طلاق باشه و زیر دست این و اون توی ایران مورد دلسوزی قرار بگیره.نذاشتم حس کنه پدری نداره.نذاشتم طعنه کارهای پدرشو بچشه......10 سال از بهترین روزهای جوونیم رو به پای این زندگی ریختم...جایی که ارزشم رو ندونستن ..حالا می خوام این یه گوشه از زندگیمو برای خودم داشته باشم ...10 سال هر زوجی رو با هم دیدم بغض توی گلوم جمع شد .. 3 سال رو برای خودم زندگی کردم......درست یا غلط این نیاز من بود.....این رابطه برای من فقط یه نیاز بود ..همین و بس
برداشت من:
شما فداکاری نکردید، عزیزم فداکاری اونه که وقتی انجامش دادی اصلا بهش فکر نکنی و احساس نکنی که باید چیزی در قبالش دریافت می کردی، گرچه این درجه از خودگذشتگی رو در کمتر فردی می شه دید، خود من هم در قبال کارهایی که انجام می دهم احساس می کنم باید چیزی دریافت کنم ولی فکر کنم اون جایی که شما زندگی می کنید شاید بتونید توی رفتار مردم فداکاری واقعی رو ببینید، توی فرهنگ اونها هیچکس خودش رو ملزم نمی کنه که در صورت عدم تمایل برای کس دیگه ای کاری انجام بده ولی اگر کاری برایت انجام می دهند واقعا بی مزد و منته!! شاید دلیل اینکه از خودت و گذشتت ناراحت شدی و احساس کردی گذشتت و جوونیت رو از دست دادی به دلیل این بود که در محیط تازه ای قرار گرفتی و این تفاوت فرهنگ رو دیدی!!! بعد خواستی سهم خودت رو از زندگی بگیری!!!
نقل قول:
اصلش درست نبود .ولی به عنوان یه رابطه از میان روابطی از این دست یک چیز متفاوتی بود.بابتش خوشحال نیستم و بهش افتخار هم نمی کنم...و اگه یه بار دیگه به اون زمان برگردم حاضر نیستم اصلا تجربه اش کنم...
!!!!!!!
نقل قول:
ولی هیچوقت واسش گریه و زاری و التماس نکردم.....این آزارش می ده ..خودشم اینو مدام می گه که من اگه جای تو بودم به پای طرفم می افتادم و من همش تو جوابش لبخند می زنم و می گم حالا که نیستی!
نادم نیستی یا اینهم جزو برنامه انتقام گیریت از شوهرت و سهمت از زندگیه؟؟؟
نقل قول:
منم دقیقا به همین نکته غلط توی فرهنگ ایرانی ها اشاره کردم..اینجا کسی خودشو ملزم به تحمل شرایطی که دوستش نداره نمی کنه.....برای همینه که کمتر توی فرهنگشون این مساله دیده می شه .
دقیقا همینه، تحمل شرایط برای شما مشکل بود ولی راه میانبر رو انتخاب کردی، با این راهی که انتخاب کردی، هم از شوهرت، هم از رفتارهای گذشته اون و هم از زندگی سهمت رو می گرفتی. توی تمام روزهایی که توی اون رابطه بودی، احساس کردی که این هم سهم تو از زندگیه و هیچ کس نمی تونه مانع شادی تو بشه، حالا دیگه مستقل بودی، فرهنگ اون کشور مانعی ایجاد نمی کرد و می تونستی خودت باشی و به خودت فکر کنی!
عزیزم من در ایران زندگی نمی کنم ولی ممکنه هزاران زن در ایران به دلایل مختلف به شوهرهاشون خیانت کنند، که البته هزار برابر بدتر از آمار طلاقه! متاسفانه دلیلش انتخابهای اشتباه، باورهای غلط اجتماعی، فرهنگهای اشتباه و ...
به نظر من شما یک قطره از اون اقیانوسی.
ولی جایی که من زندگی می کنم معمولا رسم اینه که زن و شوهر یا دوست پسر و دوست دختر اگه به هر دلیلی هم رو دوست نداشته باشند یا فکرشون پیش کس دیگه ای باشه، اسبابشون رو جمع می کنند و علنا از خونه می روند و به طرف مقابل اعلام می کنند که دیگه نمی خواهند باهاش ادامه بدهند، گمونم جایی که شما زندگی می کنید هم همین زوری باشه! ولی تعجبم از این که شما بین فرهنگ ایرانیت با فرهنگ جایی که زندگی می کنی گیر کردی و نه این طرفی نه اون طرف، 3 سال مخفیانه، 3 سال مدت کمی نیست، خیلی زیاده!!!
نقل قول:
دوست عزیز من از رابطه ای که داشتم متاسفانه احساس بدی اصلا ندارم......این رابطه رو دوست داشتم و اگر پای بچه م و اینده اون وسط نبود مدتها پیش به همون رابطه پیوسته بودم.اون رابطه از من یه آدمی دیگه ساخت ..به درست یا غلطش کار ندارم اما من اون رابطه رو حق خودم از این دنیا می دونستم .....کما اینکه قلبا هم هیچ وابستگی به همسرم نداشتم ... شاید دلیل جدایی من همیشه ترس مبهم و گنگی بود که از اسم ((طلاق)) و عوارض پس از ان داشتم...این ترس در همه مراحل زندگیم با منه ...
بین فرهنگ قدیمیت و فرهنگ جدید گیچ شدی، می فهمم، من اینجا خیلی ها رو می بینم که به مشکل شما برمی خورند، و معمولا عواقبش زیاد جالب نیست. زنهایی رو می بینم که به خاطر اونهمه ظلمی که در فرهنگ نادرست ایران بهشون روا داشته شده، احساس حقارت می کنند و وقتی وارد محیطی می شوند که به زن به چشم یک انسان حتی برتر از مرد نگاه می شه، تصمیمهایی رو می گیرند و خانواده هایی از هم می پاشه....
من این موارد رو اینجا زیاد دیدم و می شنوم.
همه مشکل از شما نیست، مشکل از فرهنگ ماست، مشکل از اونجاییه که برای زن خوب تعریف می ذاریم، زنی خوبه که خودش رو فراموش کنه، خواسته هاش رو سرکوب کنه، به حرف شوهرش باشه، بچه ها رو خوب تربیت کنه، خانه دار باشه، غر نزنه (خواسته ها رو بیان نکنه)، از شوهرش حمایت کنه و و و و
امیدوارم قبل از هر تصمیمی یکمی روی خودت بیشتر کار کنی، موفق باشی :72:
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
به هر حال باید یه پایانی به این قضیه داده بشه
سابینای گرامی
مشکل بزرگ خانم تلاقی و گره ی بزرگ این بحث این است که ایشان با نوعی پس زمینه ی غیر دینی وارد موضوع شده اند اما دوستان از یک تریبون دینی ایشان را موعظه می کنند .
من کوشیدم قدری از اعتقادات خودم فاصله بگیرم و از یک منظر اخلاق گرایانه و همزمان منطقی ، و به دور از عقاید دینی و مذهبی ، دوست مان را متوجه اشکالاتی که در قضاوت ها و تشخیص اش وجود دارد کنم ؛ اما متاسفانه باز هم بحث به همان زمینه کشیده شده است .
---------------------------------------------
خانم تلاقی
شما پاسخ مرا ندادید وقتی پرسیدم اگر همسر شما به شما به این شکل خیانت می کرد ، آیا باید از شما طلب بخشش می کرد یا نه ؟ همین سکوت شما ، مرا وا می دارد بگویم که پاسخی برای دادن ندارید . پس صادقانه با خود مواجه شوید و از همسرتان عذر خواهی کنید. در بدترین حالت باید به شما بگویم که همان زمان که متوجه عدم صداقت یا سردی همسرتان نسبت به خود شدید باید اقدام به جدا شدن می کردید اما اینک زمانی است که می تواند برای همسر و خصوصا فرزند شما به شدت آسیب زا باشد . حداقل به خاطر حمایت از فرزندی که گناهی در آن چه شما و همسرتان با یکدیگر کرده اید ، ندارد ، پا پیش بگذارید و از همسر خود عذر خواهی کنید .
-----------------------------------------
نمی دانم چرا ، ولی دلم می خواهد باز هم این را بنویسم که " آن که باد می کارد ، طوفان خواهد دروید "
--------------------------------------
سرکار خانم فرشته مهربان . سخنان شما از یک موضع درست و مستحکم منطقی برخوردار است و من از خواندن آن لذت بردم . متاسفانه دوست گرامی ما اعتقاد چندانی به مبانی دین و مذهب ندارند ، ظاهرا !
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamran2007
سر کار خانوم تلاقی،
سلام،
من کامران هستم،
خاطرت هست؟
همانی که جایی برات نوشت:
نقل قول:
سر کار خانوم،
سلام،
چون در مورد افرادی که حرفهای*** رو تایید کرده بودن هم نوشته بودین و من هم یکی از آنها بودم،
لازم میدونم نظر شخصی خودم رو بدم...
فکر نمیکنم کسی در مورد شما قضاوت کرده باشه!
من نمیدونم، چرا انقدر سریع جبهه گرفتین!؟
البته تا حدی هم طبیعی هست!
به هر حال،
حق با شماست، انسانها تحت شرایط مختلف زندگی، تصمیمات مختلفی میگیرن و عکسالعملهای متفاوتی هم دارن!
و مسلماً هیچکس هم جای شما نبوده و نیست...کسی هم منکر شرایط بدی که شما داشتین نشده و نیست...
اما اینها هیچکدام، هیچ تفاوتی در اصل قضیه و حرام بودن این پولها ایجاد نمیکند!
این واقعیتی هست که باید باهاش رو به رو بشین،
سر گذشت شما برای خیلی از خانومها جذاب هست و شنیدنی...فکر میکنم، بیشتر مربوط به احساساتی بودنشون باشه!
و شاید اینکه براشون اراده قوی شما به عنوان یک زن در رسیدن به اهدافتون جالب هست...
که البته گواهش سوت و کفی هست که پای تک تک پستهای شما زده اند...
این میان، یک نفر هم، به یک واقعیت اشاره کرده، من هم شخصاً خوشحال شدم که از میان این همه خانوم که همچنان سوت و کفّ میزنند برای شما، یک نفر پیدا شد که نکتهای را برای شما یاد آوری کند...نکتهای هرچند تلخ اما واقعی!
زندگی شما، زندگی شخصی شما هست و بس و به ما ربطی نداره...این به شما مربوطه که چطور در موردش تصمیم میگیرین...
به هر حال، خوشحال شدم که بالاخره یکی از این خانومها، تونست یک مقدار از بیرون هم نگاه کنه!
و فقط کفّ و سوت نزنه...
و البته اگر فکر میکنین، حقتون از کل این زندگی، همین یک مشت پول حرام بوده و آن را حق خود میدانید، واقعا براتون متاسفم...
خوش باشین
کامران
و در پاسخم نوشتند:
نقل قول:
سلام
و از نکات دیگر که شاید ارزش یادآوری داشته باشد ایشون مادری بودند که در تمامی شرایط بحرانی فرزند خودشو رها نکرده سختی ها رو بخاطر فرزندش تحمل کرده شاید همون احساساتی بودن خانم ها که شما عنوان کردید یکی از عوامل موثر در چنین موقعیت هایی باشه بنابراین ایشون در وظایف مادری خود کوتاهی نکرده . یا معذرت با توجه به بی تفاوتی همسرشون در زمینه نیازهای عاطفی و ج ن س ی حاضر به تامین این نیاز در خارج از کانون خانوادش نبوده( پایبندی به اصول اخلاقی و تعهد زناشویی) کف و سوت زدن به این دلایل و .... هست .
فکر نمی کنم کسی شرایط تحمیلی و درآمد حرام رو تایید کنه و کف بزنه.
موفق باشید
اتفاقا در پایین همین پاسخی که به من داده شد، میشه تایید مدیری را دید که امروز سعی کرده در تاپیک امروز تو از نقطه نظر مشاوره به تو کمک کنه!
اشتباه نکن،
بر خلاف تصور تو و خیلیهای دیگر، آن روز قصدم کوبیدن تو نبود، امروز هم نیست،
قصدم کمک هست!
من نه روانشناس هستم و نه مشاور، نه مدیر...
من یک انسان عادی هستم فرسنگها دور تر از تو که وضعیت امروز زندگی تو هیچ تاًثیری تو زندگی من نخواهد داشت،
راستش خیلی با خودم کلنجار رفتم که آیا چیزی اینجا بنویسم یا نه...
اگر این خط ها را مینویسم، صرفاً هدفم کمک به همنوع هست... یا شاید چیزی که بشه اسمش رو گذاشت احساس وظیفه...
نمیدونم شاید وظیفه برای یکی از همین مدیران تالار اینجا حکم کنه، تا پست من حذف بشه، درست به همان ترتیب که یک مشاور احتمالأ این رو وظیفه خود میدونه تا با تو از در منطق و هر چیزی دیگر وارد صحبت بشه به غیر از دین و مذهب...
اینجاست که من احساس وظیفه میکنم، که شاید باید به تو کمک کرد تا از جهت دیگر هم ببینی...
گاهی اوقات چقدر خوب مشاور نبودن، روانشناس نبودن یا ...، چون هر حرفی رو میشه زد....
جنس حرفهای من با جنس حرفهای همه اینها فرق میکنه،
تلاقی، شاید باورت نشه اما بر خلاف همه آدمهایی که تورو اینجا محکوم کردند، من تو را محکوم نمیکنم...
چون تو را مقصر نمیدانم!
هیچ به این فکر کردی، فرق تلاقی ۱۴ سال پیش با تلاقی امروز چیست؟
همین گناهی که مرتکب شدی، آیا آن روز برات اصلا قابل تصور بود؟
تلاقی امروز چرا این همه تغییر کرده؟
تلاقی، تو امروز متوجه عمق اشتباهی که مرتکب شدی نیستی، ازش آزرده نیستی، نه چون گناهت یا کاری که کردی اشتباه بزرگی نیست، بلکه چون تو نمیتونی ببینی!
همان پولهای حرامی که در این ۱۴ سال با آنها روزگار گذرانده ای، چشمهای تو را امروز بسته،
اصلا همین پول هاست که چشمهای تو را دیروز بست تا روح خودت رو انقدر ارزون بفروشی، تا چنین اشتباه بزرگی را مرتکب بشی!
و امروز هم، همین پولها هستند که چشم تو را بسته اند، تا نبینی، تا نفهمی، چقدر غرق شدی، چقدر افول کردی، که چقدر گناهی که مرتکب شدی زشت و بزرگ بوده!
من تو را مقصر میدانم، نه در گناهه امروزت، در گناهه دیروز، در تصمیمی که دیروز نگرفتی!
دیروز که فهمیدی، شوهرت یک کلاه بردار مال مردم خور است، که روزی حرام به خانه تو میاورد و خرجی خودت و فرزندت از همین پول حرام هست!
پول حرامی که معلوم نیست با بدبخت کردن چند نفر به دست آمده بود، بابتش به ناموس چند نفر چپ نگاه شده بود یا چند خانواده از هم پاشیده بود، یا بابتش چند نفر آه کشیده بودند و نفرین کرده بودند...
اگر زندگیت امروز به اینجا رسیده، نتیجه تصمیم دیروز توست، تصمیمی که دیروز نگرفتی، تصمیم به اینکه جدا شوی! همان دیروز که فهمیدی خرجی خودت و فرزندت از مال حرام هست، اما تو تنها شوهرت را حمایت کردی، در همه این سالها!
دلیلش مهم نیست، مهم نتیجه هست، تو او را در این راه حمایت کردی!
شاید این حرف ها، برات مسخره به نظر برسه، شاید با خودت بگی این خرافات چیه...شاید خیلیهای دیگه هم مثل تو فکر کنند،
دیروز برام مهم نبود بقیه چه فکر میکنند، امروز هم مهم نیست، حرفی را که احساس میکنم باید بزنم میزنم، و باز هم این تویی که باید برای زندگیت تصمیم بگیری، درست مثل همیشه...
تلاقی، وضعیت امروز تو، نتیجه کارهای دیروز همسرت هست! نتیجه همین پولهای حرام که معلوم نیست باعث شده چند خانواده از هم بپاشند، چند زن از زور نداری یا شرایط سخت به همسرانشان خیانت کنند و...
کی گفته خدا عادل نیست، هر عملی بازخوردی داره...و وضعیت امروز زندگی تو، بازخورد عمل دیروز همسرت هست که شاید باعث شده خانوادهای از بین بره، زنی به خاطر مشکلات مالی به همسرش خیانت کنه، و بازخورد چنین چیزیهایی میشه خیانت امروز تو به او...
نقل قول:
وَقَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ
و به يقين آنان نيرنگ خود را به كار بردند و [جزاى] مكرشان با خداست هر چند از مكرشان كوهها از جاى كنده مىشد (سوره ابراهیم، آیه 46)
و اما امروز، تو چه باید بکنی؟
به نظر من، قبل از کمک به همسرت، قبل از هر کاری، باید به خودت و فرزندت کمک کنی!
تلاقی، منتظر نشو تا حال همسرت بهتر بشه، که بهتر نخواهد شد...
کما اینکه وجود تو در کنارش به نظر من به عنوان یک مرد که از دید یک مرد دارم مینویسم، باعث عذاب مفرط هست برای او، نه تسکین!
این زندگی دیگر زندگی نخواهد شد، این را خوب فهمیده ای، اما ای کاش زودتر میجنبیدی، زود تر فرار میکردی از این گرداب...
بشین با خودت فکر کن، ببین تلاقی امروز و تلاقی ۱۴ سال پیش چقدر با هم فرق دارند؟ کدام را بیشتر دوست داری!؟
به هر حال، تلاقی، راه حل من برای تو اینه:
منتظر نشو تا همسرت بخواد از تو جدا بشه، منتظر هیچی نشو، اینجا درنگ جایز نیست!
یک بار برای همیشه تصمیم بگیر، از همسرت جدا شو!
این زندگی رو ول کن،
میدونم کار خیلی سختی هست، اما از خیر این پولهای حرام هم بگذر، خودت و فرزندت رو نجات بده و از این منجلاب بکش بیرون...
این از همه مهمتر هست، بترس از تاثیر همین پولها بر فرزندت!
اول خودت و فرزندت رو از این منجلاب نجات بده و بعد در پی درمان همه این زخمها و صدمات باش که در این ۱۴ سال، خودت و فرزندت برداشته اید!
موفق باشی،:72:
برادرت،
کامران
چه عجب یکی حرف زد.
اون روز که همه سوت و کف می زدند که خیلی قهرمانی. یکی نمی گفت اشتباهه و ...
امروز هم که همه می گن شرایطش ایجاب می کرده !!
لازمه یه سری به این تاپیک بزنید و در پست 15 پاسخ مدیر را بخوانید. بدون تعصب ...
این همراهی کردن ها و کف زدن ها و توجیه و بهانه ها کار را به جاهای باریک تر هم خواهد کشاند.
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
دوستان می خوام چند خطی اینجا بنویسم که شاید ربط مستقیمی به مشکل دوستمون نداشته باشه ولی بی ربط هم نیست!
اگر امروز این دوستمون دچار این لغزش شده، دلیلش غیر خطای این فرد به رفتارها و طرز تفکر من و تو به عنوان اعضاء جامعه برمی گردد!!
خواهش می کنم صادقانه به این سوالات پاسخ بدید:
- ما توی جامعه ایران به زن مطلقه چطور نگاه می کنیم؟؟
-چند نفرمون افتخار می کنیم که توی خانواده مون هیچ جدایی اتفاق نیفتاد؟
- چند نفرمون به خانواده فلانی تهمت بی شخصیت و بی فرهنگ بودن می زنیم اگر بفهمیم که فلان عضو خانواده شون از همسرش جدا شده؟؟
- اصلا چرا راه دور بریم؟ توی همین تالار یه چرخ بزنید و مطالب رو دنبال کنید، چند تا از شماها وقتی یه مطلب از یه زن می خونید که مورد ظلم و ستم جسمی و روحی قرار گرفته و از شما برای تصمیمش به طلاق کمک می خواد، اون رو تشویق به سازش می کنید؟؟
-چند تا از ما می گیم به خاطر فرزندت، فردا کی می خواد حمایتت کنه؟ نون توی سفره ات بیاره؟ می خوای چه جوری سر توی جامعه بلند کنی؟ (جامعه ای که من و تو اعضاء اون هستیم)و و و و
- اصلا بیایید ریشه ای تر به مشکل نگاه کنیم، چند نفر ما وقتی یه دختر 30 ساله رو می بینیم که هنوز مجرده، بهش می گیم ترشیده؟ بهش می گیم آخی شوهر پیدا نکرد؟ کسی نخواستش؟ خداییش چند تا تون؟
- چند تای ما فکر می کنیم شوهر باید باشه حالا به هر شکلی و دخترها رو از ترس اینکه دیگه کسی نخواهدشون به ازدواج راضی می کنیم؟؟
این خانم اگر امروز به اینجا رسیده دلیلش فرهنگ جامعه ایران بوده، فرهنگی که هرچی بهش بیشتر فکر می کنم بیشتر دلم می گیره.
از ماست که برماست
پس آقایون و خانمهایی که اسلحه تون رو طرف این خانم گرفتید و هرطور شده می خواهید وادارش کنیدکه توبه کنه و ریاضت کنه تا شاید بخشیده بشه، یکمی به خودتون نگاه کنید و ببینید به عنوان یه عضو از اون جامعه آیا مقصر نبودید؟؟
این خانم یکی از زنهایی ست که با وجود شوهرداربودن به شوهرشون خیانت می کنند در همون ایرانی که شما دارید زندگی می کنید هستند زنهای بسیار دیگری که دست به این کار می زنند، پس اگه اینقدر از رفتار این زن تعجب کردید، کما اینکه به دنیای اطرافتون بی توجهید و نمی دونید چی داره اطرافتون می گذره!!
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
ببخشید اگه مقدوره ازتون خواهش می کنم جوابا رو اینقدر طولانی ندین واقعا فرصت اینکه بخوام اینهمه متنا رو بخونم ندارم ولی سعیم بر اینه که جواب همه دوستان رو بدم چه موافقا و چه مخالفا تا جایی که در توانم هست و از همه ممنون که نظراتشون رو بهم می گن ..این نظریات به جمع بندی هام خیلی کمک می کنه...و یه موضوع دیگه اونم اینه که خواهشا اونایی که مجردن و یا بچه ای ندارن تو این بحث شرکت نکنن چون به عقیده من اونا هیچ درکی از زندگی مشترک ما نخواهند داشت .ضمن تشکر از همه خوبان....
فرشته مهربان عزیز:
نقل قول:
از کجا می دونی اگر در شرایطی که ایشون کلاه برداری می کرد ، به پاش نمی موندی و مصر به جدایی می شدی ، او تلنگر نمی خورد و اگر اصرار به جدا نشدنت می کرد روانپزشک و درمان را شرط می کردی ، نمی پذیرفت و کمک نمی شد که اصلاح شود ؟؟
از نظرگاه عقلانی و مشاوره ای که این تالار همین را دنبال می کند ، این می توانست کمک به همسرت باشه نه اونچه شما به عنوان وظیفه انسانی می دونی که در حقیقت حمایت بوده .
من به این مساله عقیده ندارم .چون ما خدا نیستیم ..من شوهری داشتم که پدر تنها فرزند من بود و راه خطا رفت..کسی که وارد مساله جعل سند و کلاهبرداری و دروغ بیمارگونست یه بیماره که به حمایت و درمان نیاز داره..طرد کردنش کمکی نه به فرزند من بود و نه به اجتماع ما..من تمام سعیم رو برای کمک و درمانش کردم .اون چیزی که احساس کردم به عنوان همسر وظیفه من بوده...و نتایج بسیار خوبی هم داد کما اینکه دروغگویی و جعل سنداش رو گذاشت کنار کاملا و روش درست تجارت رو در پیش گرفت و موفق هم شد ..اما متاسفانه من نتونستم توی مسولیت پذیری اون در قبال زندگی مشترک تغییری ایجاد کنم .مشکل رو از هزار جا حل کردم و از جاهای دیگه بروز کرد!!! اون توی پول درآوردن اینقدر حریص شد که همه زندگی و لذتاشو فدای پول درآوردن و پول جمع کردنش کرد!! به حدی که هیچی دیگه اونو قانع نکرد...من توی هدفام شکست نخوردم اما ظاهرا هر بار و توی هر مقطعی از زندگیم یه مشکل دیگه پدیدار می شه ..نمی دونم این عقده شوهرم برای پولدار بودن و پولش رو به رخ دیگران کشیدن مخصوصا پس از مشکلاتی که پدید آورد هم ادامه همون عقده های قبلی بود یا نه..فقط می دونم که نه زندان نه آبروریزی نه حرف مردم نه دوری ما هیچ چیز اونو به زندگی بر نگردوند.
طبیعت من اینه که در قبال اطرافیانم کمک رسان باشم .اینو نمی پذیرم که بابتش مواخذه بشم!!!!!
اون آقا و اون رابطه نبود که از شما شخص دیگه ای ساخت ، خودت بودی و البته داروهایی که براتون تجویز می کرد و .... هم مؤثر بوده ، شما مطمئنی اگر سالها پیش به دلیل رفتارهای بیمار گونه همسرتون و ... او را رها می کردی ، آدم دیگه ای نمی شدی ؟؟؟
فرشته عزیز اون آقا در تمامی مشکلاتم برام مثل یه چتر حمایتی بود از لحاظ روحی اون در تمام مشکلاتم مشوق و حامی بی نظیری بود .حمایتی بی قید و بدون شرط و چون و چرا .تمام کمبود محبتی که به شدت نیازمندش بودم اون بهم داد...اون به من دارو نمی داد!!!!!!!!!!!این حرف عجیب بود .اون پزشک من نبود.....اون فقط برام مشوق و حامی بودکه به شدت بهم آرامش می داد...رابطه با اون به شدت منو به آرامش رسوند.اینکه احساس کنی کسی رو داری که بدون هیچ دلیلی جز علاقه تو رو دوست داره و برات می میره و اینو در همه شرایط بهت ثابت کنه و قدم به قدم در سختی ها و مشکلات همراهت باشه حس خیلی قشنگیه ..حسی که بدون شک باعث رشد هر انسانی خواهد شد......
به اصل این رابطه که برگردیم شکی نیست که در همه ادیان ها و فرهنگ ها مردوده .در این شکی نیست........
نقل قول:
؟ اگر می گویی نیاز داشتم ، می گویم چرا انسانیت را در حق خودت و نیازهات به کار نگرفتی و جدا نشدی ؟گفتی یک دلیلش مسائل مالی بوده ، شما درست از وقتی می گویی خودت زندگی را تأمین می کنی و پولی از او دریافت نکرده ای دست به خیانت زده ای به جای جدایی )
عدم جدایی من اصلا مسایل مالی نبود...هزاران مساله در این بین دخیل بودند...من هنوز یک سال نیست از مسایل دادگاهی پی در پی که شوهرم برام پیش آورد تبریه شدم ..مسایلی که اگر شوهرم در حلش با من همکاری نمی کرد مسلما از توان هیچ شخص دیگری ساخته نبود..یا مقادیر چک ها بسیار هنگفت و نجومی بود که در تمامی خانواده ما کسی توانایی پرداخت حتی یک درصدش رو هم نداشت و یا نیاز به اقرار صریح خودش بر بی گناهی من در دادگاه بود ...و یا تنها خودش بود که توانایی پرداخت وثیقه های به اون سنگینی رو داشت تا حکم من پس از سالها دوندگی وکیلایی که حق الزحمه نجومیشونم خودش پرداخت می کرد و از توان همه خارج بود بیاد...و هر کدومش که محکومیت من محرز می شد سالها باید توی زندان می موندم .تا بیست سال هم می موندم کسی کاری نمی تونست برام بکنه ...اون مفاسد اقتصادی کلان داشت ..کمترینش 3 میلیارد تومن بود!!!یک لحظه تصور کن اگر حمایتش رو توی حل این مسایل نداشتم چه شرایطی برای من و بچه بی گناهم پیش می اومد!!!
در ثانی طلاق چه کمکی به مشکل من بود!!!!!!!!؟؟؟ تنها راه رو باز می کرد که ازدواج مجدد کنم و من اصلا قصد ازدواج مجدد نداشتم اقلا تا زمانی که پسرم بره سر زندگی خودش......زندگی من روال عادی نداشت ((((بحران)))) بود....
نقل قول:
عزیزم ، مشکل عمده تو این ترسها نیست ، ترس از همسرت و انتقامجوییش و خطر جانی از سوی او ، و بی پولی بوده و ....
کاش حق را در معنای درستش درک می کردی و محور قرار می دادی ، چون در اونصورت در مقابل این ترسها به قدرت لایزال الهی پناه می بردی و با اطمینان به اینکه با چنین مردی نموندن حق است..
عزیزم میشه به من بگی این خدایی که می گی بهش تکیه می کردی چطور می تونست مشکلات عدیده ما رو توی اون شرایط حل کنه!!!!!!!!؟؟؟؟؟ پس اگه اینجوره که نیازی به تلاش انسانها نیست..بشین توی خونه و دعا کن که بهت خرجی بده!!!!!!!!! این حرفا کشکه!!! خدا به ادمهاش عقل داده که فکر کنند و خودشون برای مشکلاتشون بهترین راه رو انتخاب کنند...و از میان هزاران بد و خوب و بدتر انتخاب کنند....شمایید که مفهوم وجود خدا را هنوز درست درک نکرده اید....خدا همیشه کنار ماست ولی حرکت از توست نه خدا...
دوست خوبم لونلی
نقل قول:
نگرش شما به همسرتان کاملا اشتباه بوده! کما اینکه وقتی استقلال مالی پیدا کردید و احساس کردید به این کاهچی دیگه احتیاجی ندارید، جسارت خیانت رو در خودتون دیدید!!
خیانت من یک برنامه پیش بینی شده و برنامه ریزی شده نبوده!!! شما طوری صحبت می کنید انگار من صبر کرده ام تا همه چیز به روال خودش بیفته و بعد خیانت کنم!!!!!!!!!!!! خودت فکر کن ببین منطقی هست یه نه!! این جریان پاسخ به یه نیاز بود ..مثل تشنگی گرسنگی تنهایی و تا اون زمان تا جایی که در کنترل من بود سرکوب شد ...شاید از اون بیشتر مقاومت نداشتم...منم یه آدم معمولیم عزیزم نه فرشته ام و نه پیغمبر معصوم ....
نقل قول:
بین فرهنگ قدیمیت و فرهنگ جدید گیچ شدی، می فهمم، من اینجا خیلی ها رو می بینم که به مشکل شما برمی خورند، و معمولا عواقبش زیاد جالب نیست. زنهایی رو می بینم که به خاطر اونهمه ظلمی که در فرهنگ نادرست ایران بهشون روا داشته شده، احساس حقارت می کنند و وقتی وارد محیطی می شوند که به زن به چشم یک انسان حتی برتر از مرد نگاه می شه، تصمیمهایی رو می گیرند و خانواده هایی از هم می پاشه....
نه عزیزم من هیچ چیزم عوض نشده جز اینکه دیگه نمی خوام برای جایی که ارزش نداره فداکاری کنم..والا منم یه زن ایرانیم مثل همه زنهای ایرانی...منم امثال اینایی رو که می گین اینجا زیاد دیدیم .آدمایی که دست غربی ها رو توی بی بند و باری از پشت بستن ...ولی عزیزم من هیچ شباهتی به اونا ندارم ..نه ظاهرم و نه کردارم!!!من هنوز نمی دونم توی نایت کلاب های اینجا چه خبره و چند نوع مشروب داریم!!!!!!! همیشه قضاوت عجولانست که ما رو سوق می ده همه چی رو با دو کلمه حرف خراب کنیم..
نقل قول:
دوست عزیز
شما پاسخ مرا ندادید وقتی پرسیدم اگر همسر شما به شما به این شکل خیانت می کرد ، آیا باید از شما طلب بخشش می کرد یا نه ؟
این سوالو روانشناسم ازم پرسید حتی بابتش ازم تستم گرفت ..جواب شما نه است .راستش برای من اصلا مهم نیست که شوهرم با کی بوده و چکارا کرده....من بارها هم قبلا از شوهرم اس ام اس و چیزای بی ربط دیدم ..خیلی نمونه ها ...اما اصلا برام مهم نیست ..
سخنان شما از یک موضع درست و مستحکم منطقی برخوردار است و من از خواندن آن لذت بردم . متاسفانه دوست گرامی ما اعتقاد چندانی به مبانی دین و مذهب ندارند ، ظاهرا !
این دینی که شما ازش دم می زنید همان چیزی است که اصلا دین نیست!!!!!!! شما چی فکر می کنید؟؟؟ چهار تا کلمه عربی رای طلاق و یا ازدواج مبنای اصلاح همه چیزه!!! نه من اینو نمی پذیرم .طبق همون دینی که شما می گین الان شوهر من که سالی میلیون ها تومن به فقیرا کمک می کنه جاش توی بهشته!! شما هیچی از دین و اعتقاد نمی دانید..همین برداشت های غلط امثال شماست که اسلام رو اینقدر توی ادیان دنیا خوار و خفیف کرده...........یه کم منطقی فکر کنید.لطفا
ممنون از همه دوستان
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
با خوندن این تاپیک یاد این افتادم که امام حسین حرفی داره که به درد دیندار و بی دین میخوره: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید
خوب خانوم تلاقی در جایگاه متهم نشست و سوالها ازش انجام شد و ایشون با مهارت یک وکیل خبره به همه جواب دادند. من فکر می کنم صد سال هم این تاپیک به نتیجه نمی رسه و اصولا باید خانوم تلاقی به ما بگند که از همدردی چی می خوان؟ آیا از ما میخوان بر اعمالشون صحه بذاریم و تایید کنیم ؟که مسلما کسی این کارو نخواهد کرد، آیا میخوان بدونن چطوری می تونن از شوهرشون جدا شن که در این صورت باید به مراجع حقوقی مراجعه کنند، آیا میخوان ابراز پشیمانی کنند ؟ که خیر ، صراحتا میگن که پشیمون نیستند، آیا میخوان به زندگی مشترکشون سر و سامون بدن؟ که خیر میفرمایند علاقه ای به این زندگی ندارند
خوب خانوم تلاقی صراحتا بفرمایید از سایت همدردی چی میخوایین و ما چطور می تونیم کمکتون کنیم؟ در چه راستایی از ما کمک میخواید؟
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
ببخشید اگه مقدوره ازتون خواهش می کنم جوابا رو اینقدر طولانی ندین
واقعا فرصت اینکه بخوام اینهمه متنا رو بخونم ندارم
ولی سعیم بر اینه که جواب همه دوستان رو بدم چه موافقا و چه مخالفا تا جایی که در توانم هست
.............
......
و یه موضوع دیگه اونم اینه که خواهشا اونایی که مجردن و یا بچه ای ندارن تو این بحث شرکت نکنن چون به عقیده من اونا هیچ درکی از زندگی مشترک ما نخواهند داشت
...........
با سلام
به نظر بنده مورد شما نیاز ضروری به مشاوره حضوری داره.
همگرایی تاپیک با هدفش بسیار ضعیف هست و دچار پراکندگی نظرات و اهداف درمانی شده است.
بعضی ها به مسائل قانونی می پردازند(که من به خاطر بی ربط بودن آن به مسائل مشاوره حذف کردم)،
بعضی ها به مسائل مذهبی می پردازند،
بعضی ها به مسائل اجتماعی می پردازند(آخرین خطوط پست قبلی شما انحراف تاپیک را از موضوع روانشناختی به جامعه شناختی و مذهبی بیشتر نشان می دهد.)
در حالیکه در جلسات مشاوره حضوری به اندازه کافی شرایط برای تمرکز روی رفتار همسرتان بعد از خیانت شما بیشتر فراهم هست. همچنین با توجه به جزئیات بیشتری از شرح حال زندگی شما و خصوصیات همسرتان و شما می تواند این فرایند مشاوره تحت کنترل مشاور باشد.
اینگونه پیشرفت تاپیک ها از نظر حجم پست ها و تعداد پستها نه اینکه زیاد کمک کننده نیست، بلکه می تواند به اشتباه منجر به شکلی گیری تقابلی در شما بشود. چرا که کمتر در این مکان می توان مداخلات ریشه ای و بالینی روی مشکلات عمیق و بالینی داشت.
تالار همدردی در مورد مشکلاتی که از عمق زیادی برخوردار است و طی زمان مزمن شده و به مشکلات حاد کنونی رسیده به هیچ وجه صلاحیت نداره و توصیه اکید به مشاوره حضوره حضوری دارد.
به طور کلی تالار همدردی در مورد مسائل پیشگیری روانی، بهداشت روانی، مهارتهای زندگی و ارتباطی، معیارهای انتخاب همسر، مهارتهای تصمیم گیری و حل مسئله، تربیت کودک، و حل مشکلات غیر مزمن فعالیت اصلی خود را دارد و در مورد مسائلی که از عمق زیادی برخوردار است و مزمن شده است و یا به دخالت های بالینی نیاز دارد صرفا توصیه مراجعه به روانشناس یا مشاوره به صورت حضوری را دارد.
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
خیانت من یک برنامه پیش بینی شده و برنامه ریزی شده نبوده!!! شما طوری صحبت می کنید انگار من صبر کرده ام تا همه چیز به روال خودش بیفته و بعد خیانت کنم!!!!!!!!!!!! خودت فکر کن ببین منطقی هست یه نه!! این جریان پاسخ به یه نیاز بود ..مثل تشنگی گرسنگی تنهایی و تا اون زمان تا جایی که در کنترل من بود سرکوب شد ...شاید از اون بیشتر مقاومت نداشتم...منم یه آدم معمولیم عزیزم نه فرشته ام و نه پیغمبر معصوم ....
من نگفتم خیانت شما برنامه ریزی شده بود و اصلا هم معتقد نیستم که شما فرشته اید ولی خانمم شما خودت هرچی که بچه ات طلب می کنه سریع بهش می دی؟؟ بچه شما که فرشته نیست؟ !!!!
نقل قول:
نه عزیزم من هیچ چیزم عوض نشده جز اینکه دیگه نمی خوام برای جایی که ارزش نداره فداکاری کنم..والا منم یه زن ایرانیم مثل همه زنهای ایرانی...منم امثال اینایی رو که می گین اینجا زیاد دیدیم .آدمایی که دست غربی ها رو توی بی بند و باری از پشت بستن ...ولی عزیزم من هیچ شباهتی به اونا ندارم ..نه ظاهرم و نه کردارم!!!من هنوز نمی دونم توی نایت کلاب های اینجا چه خبره و چند نوع مشروب داریم!!!!!!! همیشه قضاوت عجولانست که ما رو سوق می ده همه چی رو با دو کلمه حرف خراب کنیم..
من اصلا نگفتم شما نایت کلاب می ری یا مشروب می خوری، بدون اینها هم می شه تغییر کرد، همه تغییر در کردار و ظاهر آدمها نیست عزیزم، طرز فکرت عوض شده، عقایدت تغییر کرده و هنوز هم داره تغییر می کنه!!! یه روز توی نوشته هات می نویسی که متاسفی از رابطه ات، یه روز دیگه می نویسی که رابطه حق تو از زندگی بوده!!!
هنوز هم به درستی نمی دونی کاری که کردی رو با نگرش قدیمیت در ایران بهش نگاه کنی یا با نگرش جدیدی که در جامعه جدیدت کسب کردی؟؟؟ طرز فکرت عوض شده و نمی تونی منکر این قضیه باشی. یکم با خودت روراست باش لطفا.
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
دوست عزیز
شما پاسخ مرا ندادید وقتی پرسیدم اگر همسر شما به شما به این شکل خیانت می کرد ، آیا باید از شما طلب بخشش می کرد یا نه ؟
این سوالو روانشناسم ازم پرسید حتی بابتش ازم تستم گرفت ..جواب شما نه است .راستش برای من اصلا مهم نیست که شوهرم با کی بوده و چکارا کرده....من بارها هم قبلا از شوهرم اس ام اس و چیزای بی ربط دیدم ..خیلی نمونه ها ...اما اصلا برام مهم نیست ..
سخنان شما از یک موضع درست و مستحکم منطقی برخوردار است و من از خواندن آن لذت بردم . متاسفانه دوست گرامی ما اعتقاد چندانی به مبانی دین و مذهب ندارند ، ظاهرا !
این دینی که شما ازش دم می زنید همان چیزی است که اصلا دین نیست!!!!!!! شما چی فکر می کنید؟؟؟ چهار تا کلمه عربی رای طلاق و یا ازدواج مبنای اصلاح همه چیزه!!! نه من اینو نمی پذیرم .طبق همون دینی که شما می گین الان شوهر من که سالی میلیون ها تومن به فقیرا کمک می کنه جاش توی بهشته!! شما هیچی از دین و اعتقاد نمی دانید..همین برداشت های غلط امثال شماست که اسلام رو اینقدر توی ادیان دنیا خوار و خفیف کرده...........یه کم منطقی فکر کنید.لطفا
ممنون از همه دوستان
سرکار خانم تلاقی
ظاهرا در این فوروم هر کسی با فونت درشت تر یا رنگی تری بنویسد ، متن اش بیشتر خوانده می شود ! چون شما به پست صفحه ی 5 بنده هیچ پاسخی ندادید . بگذریم ...
فرموده اید که اصلا برایتان مهم نیست که همسرتان با که بوده و چه کرده . این نهایت بی تفاوتی شما نسبت به زندگی زناشویی را می رساند ، با هر توجیهی که پشت اش بگذارید . به هر حال هر کسی برای اشتباه های خود توجیهاتی دارد ، مگر نه ؟ اما چیزی هست که شما را برای مدتی طولانی و حتی شاید تا آخر عمر به این مرد خواهد چسباند ( فرزندتان را می گویم ) زیرا حتی اگر از او جدا شوید ، جدای از لطمه های ناشی از طلاق بر فرزندتان ، به هر حال همسر شما قانونا این حق را خواهد داشت که فرزندش را ببیند و با قدرت مالی ای هم که از ایشان مطرح کرده اید ، حتی شاید سرپرستی کودک را از هم از شما بگیرد .
در باره ی دین و مبانی آن ، وارد بحث نمی شوم چون این جا تالار بحث دینی و مذهبی نیست . من فقط کوشیدم به دوستان تذکر بدهم که این پارامترها را در هنگام پاسخ دادن به شما وارد موضوع نکنند ، چون از فحوای نوشته های پیشین شما به خوبی مشخص بود که علاقه و اعتقادی به این جنبه ی مساله ندارید . پیشداوری اخیرتان هم به خوبی قضیه را روشن کرد که باورمندی ما را به دین در حد همان چهار تا جمله ی عربی و .... می دانید و خلاص ! خواهش می کنم بگذارید همین جا موضوع دین را درز بگیریم و بگذریم .
--------------------------------------------------------------------
در باره ی مشارکت تان در مسائل مالی همسرتان ، چون در ابتدای ترد چیزی ننوشته بودید ، من هم فارغ از آن نظرم را نوشتم . اما مطالبی که در پاسخ خانم فرشته مهربان آورده اید ، بیانگر چیزی فراتر از یک ازدواج معمولی است . شما در حقیقت شریک مالی و مباشر همسر خود بوده اید ( تمام گرفتاری ها و وثیقه و قرار بازداشت و .... برای کسانی که اطلاعات حقوقی دارند ، مبین این است که مشارکت شما در فعالیت های مالی همسرتان چیزی بیش از حد معمول بوده است ). همان طور که خودتان هم اشاره کرده اید ، دلیل تنفرتان هم همین است که به جای یک زندگی زناشویی سالم و عادی ، بخش مهمی از جوانی تان را در دادگاه ها گذرانده اید و برای من که به واسطه ی شغلم به این جور جاها و زندان و ... رفت و آمد دارم ، زجر آور بودن محیط خصوصا برای یک زن کاملا قابل درک است . اگر من هم همین کار را با همسر خودم بکنم ، شاید او هرگز مرا نبخشد .
اما برای چندمین بار یادآوری می کنم که جبران اشتباه دیگران با اشتباه های وخیم تر ، کار یک انسان عاقل نیست . من درک می کنم که شوهرتان شما را تا آن اندازه رنجانده که حتی دیگر به خیانت او اهمیت نمی دهید ؛ اما باور کنید این بی تفاوتی فعلی شما هم مانند همان قضاوت سطحی پیشین تان است که در باره ی ارتباط خود با شخص ثالث داشتید و تصور می کردید اگر همسرتان موضوع را بفهمد ، خیلی راحت و حتی با خوشحالی از او جدا خواهید شد ! به خاطر خدا ، یا هر چیز دیگری که به آن باور دارید ، درک کنید که قضاوت های این چنینی شما را بیشتر به قهقرا خواهد برد.
شما نیاز به بخشیدن و بخشیده شدن دارید ، حتی اگر این نیاز را اصلا حس نکنید . من به وضوح نوعی لجبازی با خود و دنیا را در نوشته های شما احساس می کنم . لطفا نوشته ی صفحه ی قبل مرا بخوانید و به خودتان کمک کنید که بیش از این بین عقل و احساس خود دوپاره نشوید .
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
سابینای عزیزم
خوب خانوم تلاقی صراحتا بفرمایید از سایت همدردی چی میخوایین و ما چطور می تونیم کمکتون کنیم؟ در چه راستایی از ما کمک میخواید؟
الان دیگه با بحث هایی که پیش اومد مشکل به خوبی باز شد ..مدیر راست گفتن بحث به پراکندگی کشیده شده .اما مشکل واضح شده .عزیزم چیزی که من نیاز دارم بدونم اینه:
1- من به این نتیجه رسیدم که ادامه این زندگی با اینهمه پرده دری و فراز و نشیب به صلاح ما نیست..آیا من توی نگرشم اشتباه می کنم؟؟؟
من الان توی دوران خیلی حساسی از تصمیم گیری هستم و دانستن این مطلب خیلی حیاتیه..
2- رها کردن شوهرم در این حال و روز صلاحه یا نه؟؟؟اصلا زمان مناسب این مساله کیه؟؟ اگه بخوام جدا شم آیا این ادامه باعث وابستگی بیشتر نمی شه؟؟؟؟و یا بهتره صبر کنم تا ایشان از لحاظ روحی وضعیت بهتری پیدا کنه..
می دونی که عملا دو ماه و نیمه که این مساله پیش اومده.
3- چطوری شوهرم رو برای پذیرش جدایی آماده کنم که حس انتقام رو درش پایین بیارم و فرزندم این وسط آسیب کمتری ببینه؟؟
4- من جدایی رو متاسفانه بازم به طلاق رسمی ترجیح می دم..احساس می کنم همینکه اسم شوهرم روی من و فرزندم باشه ما رو از خیلی شرایطی که زندگی رو برامون سخت می کنه(منظورم اصلا مالی نیست))ایمن می کنه..آیا این طرز فکر صحیحه یا نه؟؟؟؟
ممنون که با نوشته هات منو کمک می کنی
مدیر عزیز خیلی وقت بود منتظر نظر شما بودم ..من اینجا مشاوره زیاد رفتم و هیچ نتیجه خاصی نگرفتم شاید به این دلیل که انتظار من از یه مشاور انتظار درستی نیست.من نیاز دارم کسی برام نسخه بپیچه و این در توان هیچ کس نیست .اگر لطف کنین و اجازه بدین نظریات افراد مختلف رو بدونم به جمع بندی هام خیلی کمک می کنه...من تا آخر امتحان های ترم سوم پسرم زمان دارم که مساله رو روشن کنم .این خواست شوهرمه چون اون ما رو باز رها کرد و رفت .و خواست که تصمیم خودمو تا اون زمان بهش اعلام کنم ..شوهر من اقامت نداره و ویزاش تموم شد و برگشت ایران..این برای منم خیلی بهتره چون به دور از احساسات و استرس و فشار های اون تصمیم می گیرم...کلا نیاز به تنهایی داشتم شدیدا...من واقعا به همیاری شما نیاز دارم .خواهشا اینو از من دریغ نکنین.
دوست عزیز تی دی سی کی
[color=#FF4500]به هر حال همسر شما قانونا این حق را خواهد داشت که فرزندش را ببیند و با قدرت مالی ای هم که از ایشان مطرح کرده اید ، حتی شاید سرپرستی کودک را از هم از شما بگیرد .
ایشان در این مورد اصلا توانا نیست خوشبختانه!! هم پسرم بهش اصلا وابستگی نداره و حتی یه روزم نمی تونه ادارش کنه (پدری که 11 ساله بچشو بزرگ نکرده طبیعیه که الان هم نمی تونه) و هم اینکه خوشبختانه ایشون اینقدر محکومیت های دادگاهی قطعی داره و الان از حکمای طولانی مدت زنداناش فراریه که اثبات عدم صلاحیتش توی دادگاه کار خیلی آسونیه و خودشم اینو خوب می دونه..تنها راه نفوذش کار کردن روی فکر و روان بچست اونم نه الان توی دراز مدت و زمانی که بچه بزرگ تر شه.....اونم نگرانم نمی کنه .بچه به پدرشم نیاز داره..به این کاملا عقیده دارم مخصوصا که پسر هم هست.
دوست عزیز من نسبت به شوهرم بی تفاوت بودم چون قلبا شوهرم رو همون زمان ها از قلبم و روحم حذف کردم...این طبیعیه که وقتی کسی توی قلبت بمیره نسبت به وجودش و همه چیش بی تفاوت می شی.اما نه نسبت به زندگیم .من زندگیم رو خیلی دوست دارم اما توی این زندگی جایی برای شوهرم هیچوقت نذاشتم.من و پسرم شاد بودیم و پذیرفته بودیم که کسی اون دورها هست که بعنوان پدر و حامی ما وجود داره ولی تا همین حد نه بیشتر!!
اینو درست می گی که من باید بخشم ولی چجوری!!!!!!!!!!!!!!! این تجت کنترل من نیست...بالفرض هم که ببخشم ..این بخشش با اینهمه پرده دری چه کمکی به این مساله می کنه؟؟؟؟؟ شوهر من چیزهایی می دونه که تن هر مردی از شنیدنش می لرزه..اینها رو چجوری می خواد از ذهنش بیرون کنه..بخدا محاله محال...همه اینا رو جمع می کنه توی ذهنش و از این به بعد زندگی ما دایما میدان جنگ و اعصاب خردی خواهد بود.اونم توی شرایطی که من هم هنوز نتونستم اونو ببخشم!!!!!!تصور کن که چی خواهد شد...اون فقط می گه من ((فراموش می کنم)) ولی خوب می دونم که این فقط یه حرفه.......تا عمل یه دنیا فاصلست..
دوست خوبم من نمی دونم کدوم قسمت سوال شما رو پاسخگو نبودم..ممنون می شم یاد اوری کنین..
در ضمن دوستای عزیزم خواهشا وارد مسایل عقیدتی و دینی نشین...من نیهیلیست نیستم!!اما این بحث ما رو به بیراهه می بره..من طالب منطقم ..پاسخ دین به این مورد که کاملا صریح و روشنه.جای بحثی هم نیست...
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
تلاقي عزيز
شما خودت توي حرفاتون گفتين كه جدايي رو به طلاق رسمي ترجيح مي دين . با اينكه همش شك دارين كه شوهرتون فقط حرف مي زنه و بعدا نمي تونه شما رو ببخشه خب چرا خودتون امتحانش نمي كنين . مگه نمي گين ترجيح مي دين طلاق نگيرين . پس چرا دوباره اين فرصت رو بهش نمي دين ؟
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
سابینای عزیزم
خوب خانوم تلاقی صراحتا بفرمایید از سایت همدردی چی میخوایین و ما چطور می تونیم کمکتون کنیم؟ در چه راستایی از ما کمک میخواید؟
الان دیگه با بحث هایی که پیش اومد مشکل به خوبی باز شد ..مدیر راست گفتن بحث به پراکندگی کشیده شده .اما مشکل واضح شده .عزیزم چیزی که من نیاز دارم بدونم اینه:
1- من به این نتیجه رسیدم که ادامه این زندگی با اینهمه پرده دری و فراز و نشیب به صلاح ما نیست..آیا من توی نگرشم اشتباه می کنم؟؟؟
من الان توی دوران خیلی حساسی از تصمیم گیری هستم و دانستن این مطلب خیلی حیاتیه..
نه عزیزم اشتباه نمی کنید، در واقع شما عملا زندگی مشترک نداشتید و زندگیتون پر از عدم صداقت، عدم روراستی، و تضادهای بیشمار بوده، اگر میخواد به همین منوال ادامه پیدا کنه من می ترسم که در آینده مشکل بزرگتری براتون پیش بیاد، مشکلی که به این آسونی ها شاید حل نشه، شاید کل زندگیتون تباه بشه ... راهی که زندگی شما و همسرت میره مسلما بیراهه است و شما یا باید این زندگی رو به راه صحیحش برگردونیدو مثل زندگی های عادی دیگه شوهرتون یه کارآبرومند داشته باشه و در کنار شما وبچه ش وظایف همسریشو ادا کنه و بالعکس، و یا باید همینجا تا کار به جاهای باریکتر و انتقام جویی و دادگاه و درد سرهای دیگه برسه تموم بشه . یک هشدار خیلی جدی هست این ( با توجه به این که روحیه ریسک پذیری شما و همسرتون بسیار بالاست و ممکنه شرایط طوری باشه که فرزندتون هم از نعمت پدر بی بهره بمونه و هم مادر )
2- رها کردن شوهرم در این حال و روز صلاحه یا نه؟؟؟اصلا زمان مناسب این مساله کیه؟؟ اگه بخوام جدا شم آیا این ادامه باعث وابستگی بیشتر نمی شه؟؟؟؟و یا بهتره صبر کنم تا ایشان از لحاظ روحی وضعیت بهتری پیدا کنه..
می دونی که عملا دو ماه و نیمه که این مساله پیش اومده.
شما باید یک مدت در کنار مشاور حضوری و با دقت بشینی و زندگیتو حلاجی کنی، سنگهاتو هم با خودت هم با شوهرت وا بکنی و بعد از اتمام این مدت چه آمادگی داشته باشید و چه نه باید یک تصمیم خیلی جدی برای زندگیت بگیری
3- چطوری شوهرم رو برای پذیرش جدایی آماده کنم که حس انتقام رو درش پایین بیارم و فرزندم این وسط آسیب کمتری ببینه؟؟
خوب شاید راهش ابراز پشیمانی باشه، باید توضیح بدی به مرور که از این وضعیت غیرعادی زندگی خسته شدی و دنبال یک زندگی بی دردسر و آروم و نرمال برای خودت و فرزندت هستی، باید از در منطق وارد بشی و تاکید کنی که کاری که کردی درست نبوده، بازهم تاکید می کنم ضرورتا باید از مشاور حضوری بهره بگیری تا راه هاشو به شما نشون بده
4- من جدایی رو متاسفانه بازم به طلاق رسمی ترجیح می دم..احساس می کنم همینکه اسم شوهرم روی من و فرزندم باشه ما رو از خیلی شرایطی که زندگی رو برامون سخت می کنه(منظورم اصلا مالی نیست))ایمن می کنه..آیا این طرز فکر صحیحه یا نه؟؟؟؟
خیر این طرز فکر صحیح نیست، پدری که وظایف پدریشو انجام نمیده و به جز حساب بانکیش حضوری در خانواده نداره، با این سوابق خطرناک می تونه الگوی بسیار بدی برای فرزندش باشه، از طرفی شما هم به سوی ایجاد رابطه های نامشروع قدم برمیداری و این هم یک الگوی نامناسب دیگه برای فرزند ایجاد می کنه. باید فرزند شما وقتی بزرگ شد متوجه بشه که اشتباهات و کارهای غیر قانونی پدرش کار درستی نبوده و مادرش به این دلیل ایشونو ترک کرده، یک مسئله دیگه هم اینه که صدماتی که طلاق عاطفی برای خانواده ای داره شاید طلاق واقعی نداشته باشه، یکیش هم همین خیانت طرفین هست، در این مورد مقالات زیادی در اینترنت وجود داره، اگر مطالعه کنید روشنگر هست
من تا آخر امتحان های ترم سوم پسرم زمان دارم که مساله رو روشن کنم .این خواست شوهرمه چون اون ما رو باز رها کرد و رفت .و خواست که تصمیم خودمو تا اون زمان بهش اعلام کنم
بهترین فرصته برای درست فکر کردن، فقط سعی کنید این فکرکردن به دور از فکر در باره منافع مادی باشه و صلاح فرزند رو در نظر بگیرید و عواقب خطرناک این زندگی رو برای خودتون روشن کنید، شعارتون این باشه یا یک زندگی نرمال در کنار حضور دائمی شوهر و فرزند، و یا یک طلاق و زندگی تک والدی لیکن اصولی
راستی دوست دارم اینم اضافه کنم که نیازهای بشر سیری ناپذیره و لذت و ثروت هم همینطور، این نیازها و رفعشون برای اینه که زندگی ما زیباتر و پرمعناتر بشه، یعنی این نیازها برای ما وسیله ای برای خوش بودنه و نه هدف، متاسفانه گاها انسان اشتباه می کنه و هدف زندگیشو فقط این مباجث قرار میده که بدبختی ابدی رو برای خودش به ارمغان میاره، چون هر چی دنبال این نیازها بری و سیر کنی نیازهای جدیدتری به وجود میان که بازهم تو رو اسیر و بنده خودشون می کنن، بنابراین ما باید یک جایی برای این نیازهامون مرز قائل بشیم و خوشبختی و آرامشمون رو در گرو زیاده خواهی قرار ندیم... امیدوارم درست تصمیم بگیرید و موفق باشید
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
خانم تلاقی
توصیه می کنم این لینک رو دقیق مطالعه کنی ، می دونم که اگر استفاده کنی میتونه در جهت بهترین تصمیم کمکت کنه .
http://www.hamdardi.net/thread-10711.html
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
فکر می کنم 1 ساعتی شد که دارم همه پست ها رو می خونم.
بعضی جواب ها به نظرم افراطی و بعضی ها نیز منطقی و عاقلانه بود .
خانم تلاقی عزیز به نظر من خیانت توی زندگی اون هم از سمت زن بخشش ناپذیره. ( چون همسر شما هم ایرانیه و ما ایرانی ها 2 نسلمون هم خارج از ایران زندگی کنه باز هم این فرهنگ توی گوشت و خون و رگ و ریشمونه / بماند که اگه می خواستم در مورد این که چرا فرهنگ ما ایرانی ها این طور شد و ما که نوادگان کوروش و اهورا مزدا هستیم و شعارمون برادری و برابری و آزادگی و .... بود و تحت تاثیر 300 سال حکومت اعراب بر ایران باورهامون کنفیکون شد و .... چی بودیم و چی شدیم و چرا شد حرف بزنم 10 صفحه ای باید می نوشتم )
و14 سال رنجی هم که شوهر شما بهتون دادن زخم های عمیقی ایجاد کرده ، ( که هم شما و همسرتون نیاز به مشاوره جدی دارین ) این زندگی باید سال ها روش کار بشه تا به یک زندگی نرمال برگرده حالا عاشقانه بماند . احتمال خیلی زیاد من اگه جای شما بودم به این زندگی خاتمه می دادم و فرصتی دوباره برای شروع زندگی جدید هم به خودم و به همسرم می دادم و سعی می کردم انرژی ام رو روی فرزندم متمرکز کنم تا او از آسیب های جدی تر دور باشه.
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
باید واقعیت رو پذیرفت که برای زنی که 3 سال تمام یک رابطه رو تجربه کرده، بسیار مشکله که یک شبه اون رابطه رو فراموش کنه و کنار بذاره.....
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
مطمئنا کاری که خانم تلاقی کرده کار اخلاقی نبوده وباید به هر جهت یا روی رابطه با همسرش کار می کرد تا
رابطه اصلاح بشه و یا از هم جدا می شدند و هر کدام دنبال زندگی خودشون می رفتند که هم خو دشون آسیب کمتری در حال و آینده می دیدند وهم بچه اشون
بهتره حالا هم تا اوضاع وخیم تر نشده هردو نفر و هم بصورت انفرادی با مشاوران مقبول جلسات حضوری داشته باشند.
(ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه است)
مشکلی نیست که آسان نشود مرد باید که هراسان نشود:310:
ولی نکته قابل تو جه اینکه اگر یک آقا اینکار رو می کرد متاسفانه معمول تر بود ویا عرف تر یا شاید آقایون کمتر محکوم می کردند؟؟؟؟؟؟؟:163:
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
خانم تلاقی عزیز به نظر من خیانت توی زندگی اون هم از سمت زن بخشش ناپذیره. ( چون همسر شما هم ایرانیه و ما ایرانی ها 2 نسلمون هم خارج از ایران زندگی کنه باز هم این فرهنگ توی گوشت و خون و رگ و ریشمونه / بماند که اگه می خواستم در مورد این که چرا فرهنگ ما ایرانی ها این طور شد و ما که نوادگان کوروش و اهورا مزدا هستیم و شعارمون برادری و برابری و آزادگی و .... بود و تحت تاثیر 300 سال حکومت اعراب بر ایران باورهامون کنفیکون شد و .... چی بودیم و چی شدیم و چرا شد حرف بزنم 10 صفحه ای باید می نوشتم )
1_خیلی موافق این نیستم که خیانت بخشش ناپذیره اونی که باید ببخشه مرد ایرانی نیست ! وقتی خود خدا میگه من میبخشم . . .
"و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند یا به خود ستم کنند، به یاد خدا افتاده، پس برای گناهان خود طلب آمرزش میکنند. و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد."
ال عمران 135
2_من هم مثل شما ایرانی هستم اما فکر نمیکنم از نوادگان کورش و اهورا مزدا باشیم
تو این 2500 سال نژاد های مختلف با هم ترکیب شدن و کسی نمیتونه یه همچین ادعایی بکنه
در ضمن اهورا مزدا به معنای خدای یکتاست و فرزند و به تبع اون نوه ای نداره
3_توصیه میکنم کتاب" خدمات متقابل اسلام و ایران " شهید مطهری رو بخونید
منم در مورد این موضوع خیلی سوال داشتم با خوندن این کتاب جواب خیلی از سوالامو گرفتم
4_خانم نازنین مرد ایرانی رو حکومت 300 ساله اعراب تربیت نکرد
مرد ایرانی رو دین اسلام هم تربیت نکرد
مرد ایرانی رو پدر و مادر من و شما تربیت کردند
بیاین ما بچه هامون رو خوب تربیت کنیم و مسئولیتش رو گردن بگیریم
تا نسل بعد چشمش فقط به فراز و فرود تاریخ نباشه اینده رو ببینه !
ببخشید که حرفام هیچ ربطی موضوع نداره
ولی در جواب حرفایی بود که هیچ ربطی به موضوع نداشت !!
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
ممنون فرشته مهربان من اون لینکو خوندم .خیلی برام قشنگ بود که مبنای تصمیم ما باید ((حقیقت)) باشه و این حقیقت رو باید از زبان ((دیگران)) شنید...دارم تلاش می کنم تصمیم درست بگیرم .هر چند که آسون نیست.
سبکتکین عزیز من دلم می خواد به زندگیمون فرصت بدم باز ولی تجربه 14 ساله بم نشون داده که زندگی ما از پایه اشتباه بود و هر چی پیش تر میره هم این اشتباه بزرگ تر و بزرگ تر میشه..زندگی که از روز اول با اشتباه آغاز بشه هیچوقتم درست نمی شه .وقتی توی این تالار مشکلاتی رو می بینم که زوجین اوایل زندگیشون دارن و باهاش به زور می سازن یاد سالهای اول ازدواجم می افتم ..خیلی تلاش کردم و چشمم رو روی حقایق بستم که فقط زندگیم حفظ شه ولی فقط خودمو توی این مدت گول زدم ..تلاش یه طرفه صد در صد بن بسته .کاش یکی بود اینا رو اون سالها توی مخ من فرو می کرد!!!
امروز با مشاورم صحبت کردم..شوهرم از روزیکه رفته صد و هشتاد درجه عوض شده!! اینجا که بود مدام آویزون من بود و صبح تا شب می خواست با من باشه و قربون صدقم بره!!(که البته برام بیشتر خنده دار بود تا لذت بخش چون خیلی مصنوعی بود)و برعکس از روزی که رفته مدام داره منو تهدید می کنه...فحش های رکیک برام می فرسته..مدام برام اس ام اس میده که بیا زودتر طلاقتو بگیر من می خوام آزاد باشم(((انگار تا حالا آزاد نبودن ایشان!!)) و من اشتباه کردم بات ازدواج کردم و من هیچ هیچ لذتی از پولام با تو نبردم!!! بعضی وقتام یهو اس ام اس میده که بچمو به تو می سپارم و خداحافظ!!! و یا من الان دارم رگمو می زنم و با خونم روی دیوار می خوام اسم تو رو بنویسم که همه بخونن!!! بهش زنگ زدم همون لحظه گفت شوخی کردم!! نگران نباش زنده ام!!! حرفا و حرکات مسخره ای که یه عمره من دارم ازش می شنوم...دیگه آدمی که با یه بخث ساده زن و شوهری چاقو توی شکم خودش فرو می کنه ما رو به این چیزام عادت داده!!.مخصوصا هر بار که بحث جدایی پیش می اومد......مشاورم الان 5 ساله که منو می شناسه و در جریان مسایلم هست..اون بهم گفت به کارت بچسب و اصلا بهش اهمیت نده خودش خسته می شه و ول می کنه..اونم معتقد بود من باید زودتر اینکار رو می کردم تا کار به اینجا نرسه....اون بهم گفت یه چند ماهی صبر کن ....
امشب شوهرم بعد از 10 روز که طبق معمول حتی به بچشم زنگ نمی زنه(که البته برای ما این مساله عادی شده کاملا)زنگ زد که من دارم فردا صبح می رم آمریکا .پرواز دارم و دیگه ممکنه که برنگردم..مطمین باش اینقدر پول دارم که خودمو بتکونم تمام خانوادتو بخرم ولی دیگه منو برای خرج بچتم پیدا نمی کنی!!
گفتم اصلا مهم نیست شما هر جا دوست داری برو ...می دونم شما چند تا شناسنامه و پاسپورت داری و نمی تونم گیرت بیارم ..عین همه شاکی هات که سالها دویدن و به هیچ جا نرسیدن...
منتظر می شم که امتحان های پسرم تموم شه برم ایران...خیلی نگرانم که چی باید به خانوادم بگم..اینهمه سختی کشیدم توی این زندگی و ((آدم بد این داستان متاسفانه من شدم))!!
این قسمت خیلی منو آزار می ده...
نازنین عزیز به نظر من اصلا مهم نیست نژادت چی باشه و از کجا اومده باشی ...کاشکی واقعا همون چیزی بودیم که اینهمه ادعاشو داریم.!!
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
تلاقی محترم
همه حرفهاتو میفهمم. هر کدوم از ماها یه جور توی زندگیمون مشکل داریم. هر کدوم فکر میکنیم مشکلات خودمون لاینحله. من گاهی اوقات به مشکلات بعضیها که نگاه میکنم تعجب میکنم که چطور اصلا اسمشو گذاشتن مشکل. و مشکلات خودم رو هم به بعضیها که میگم شاید اصلا به نظرشون مسخره بیاد. من این رو خوب فهمیدم که نوع نگاه ما به مسائل هست که اونها رو برای ما یک امر عادی نشون میده یا یک مشکل سخت و غیر قابل تحمل. اما با علم به این موضوع هنوز نتونستم نگاهم را به سمتی ببرم که فکر کنم اونهایی رو که من بهشون میگم مشکل، مشکل نیستند یا اینکه لاینحل نیستند. سرم را با خیلی چیزها گرم کردم که به مسائلم فکر نکنم و خیلی وقتها هم اصلا بهش فکر نمیکنم و شاد زندگی میکنم. اما وقتی می بینم با همه این مسائلی که به تنهایی بارش رو به دوش میکشم باید یک زن مسئول هم باشم و نیازهای دیگران از جمله همسر را هم کوتاهی نکنم که مبادا از دین و اخلاق و... سر پیچی کرده باشم احساس بدی بهم دست میده.
از این بابت هم درکت میکنم که باید مدتها نیاز به همسر را درخودت بکشی بعد که می بینیش یکهو انتظار هم دارند که احساسات سرکوب شده غلیان بکنه و همه اش را هم بدون کم و کاست بریزی به پاشون که کوتاهی نکرده باشی، غر هم نزنی، گلایه هم نباشه و بدونی و در کمال نا امیدی هم مطمئن باشی که این زندگی تا دنیا دنیاست و تا ما زنده ایم و طرف مقابلمون هم زنده است همینطوری خواهد بود و تغییری نخواهد کرد. بدتر خواهد شد اما بهتر نه!
اما راه حل چیه؟
راه حلش اینه که به یک آدمی که سالهای عمرمون رو به پاش هدر دادیم و اینهمه احساس قربانی بودن به ما داده، حالا یه کاری کنیم طلبکارش هم بکنیم؟ انگ آدم بده رو هم بخودمون بچسبونیم؟ لعن و نفرین عالم و آدم رو هم بجون بخریم؟
شما بعنوان یک زن بهت انگ خیانت خورد. جرم مرتکب شدی، گناه کبیره کردی و اووووووووووووه تا قیام قیامت این دنیا و اون دنیا باید جوابگو باشی. که چی؟ که نتونستی یک [size=medium]"نه" بزرگ به این مرد بگی و از زندگیش بری بیرون و از زندگیت بیرونش کنی.
همون کاری که بعضی مردان میکنند که از همسر اولشان حالا به هر دلیل موجه یا غیر موجه ناراضی اند، عین شما از طلاق میترسند ولی از نیازهاشون هم نمی گذرند و میرن دنبال همسر دوم یا صیغه ای. تازه حالا فکر کن اون دینی و قانونی هم هست مثلا!
کی بدبخت میشه این وسط؟ کی انگ میخوره؟
امروز داشتم به شما فکر میکردم. داشتم فکر میکردم چرا زن که همه احساس و عاطفه است باید اونقدر خشن بشه که همسرش رو در کنار زنان دیگه ببینه و حس کنه ولی احساس خوشبختی هم بکنه. باید به نیازهاش هم اصلا فکر نکنه که هیچ باید این نیازهای جسمی و روحی رو با قدرت هرچه تمامتر سرکوب کنه. بخواهی به این چنین مردان التماس کنی؟ غز بزنی؟ گلایه کنی؟ بعد چند ماه که میان پسشون بزنی؟ وااااااااااااااااااای گناهه! ای خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ا طلاق حلاله عین چی. خدا چیکار میکنه با مردمی که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال میکنند؟ خدا چیکار میکنه با مایی که وقتی زن مطلقه می بینیم انگار دیو دیدیم؟ انگار جزامی دیدیم!
حرفهام مخاطب خاصی نداره، میتونی درد دل فرضش کنی. گاهی وقتها که میخوام به خدا شکایت ببرم، یکهو یاد داستان حضرت ابراهیم می افتم که به امر خدا زن جوانش رو با یک نوزاد در صحرای عربستان (محل فعلی خانه کعبه) رها کرد و رفت. جایی که نه آب بود و نه آبادانی و این همسر دوم پیامبر، بچه به بغل توی گرمای سوزان عربستان چقدر بین صفا و مروه به امید یک قطره آب دوید که لب نوزادشو بتونه تر کنه. همسر پیامبری که باید پاک می موند و به نیازهای روحی و جسمی اش هم بی اعتنا می موند تا پیامبر خدا که خدا توی قرآن ازش به عنوان خلیل الله نام برده بتونه با همسر اولش در امن و امان زندگی کنه. تازه بعد از سالها پیداش میشه و میگه پسری را که به تنهایی بزرگ کردی حالا با ادعای پدری و به امر خدا میخوام ذبح کنم!
دینداری چیز سختیه. با خدا بودن کار آسونی نیست. بهشت ارزون نیست. بهای سنگینی داره. اونهم وقتی که می بینی که همه یک اندازه سهمشونو نمیدن. تشخیص چرایی اش هم با ما نیست:
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم
هاجر چیکار میتونست بکنه؟ من و شما جای اون بودیم چیکار میکردیم؟ جاهلیت اون زمان و روشنفکری امروز!
کاش ما زنان امروز یا صبر زنان دیروز را داشتیم یا به اندازه ادعاهای امروزمان قدرت تصمیم گیری و انتخاب داشتیم.[/size]
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
سلام تلافی جان .....من تا حالا خواننده ی خاموش شما بودم .....و خیلی حرفهای شما رو درک میکنم و شرایطتون را ......ولی الان لازم دیدم چیزی برایت بنویسم ....بخاطر مطلبی که بهش اشاره کردی نگرانت شدم ..ببین برنامه ی ایران امدن را از سرت فعلا بیرون کن ..........با این وضعی که داری اصلا اصلا ایران نیا ....اینجا با توجه به قوانین و وضعیت همسرت که معلوم نیست چکار میخواد بکنه و چکاره هست .....خیلی میتونه برات خطر ناک باشه ....به ایران نیا ..متوجهی ...........همونجا نمیتونی تقاضای طلاق بدی و جدا بشی فکر کنم بتونی .....
در ضمن فکر مردم را نکن حافظه ی ادمها یک هفته است بعد از یک هفته همه ی اتفاقها به فراموشی سپرده میشه و همه میرن دنبال زندگیشون ..اینه که تصمیم مهم زندگیت را خودت بگیر و به فکر این نباش به این چی بگم به اون چی بگم ..به هیچکس هیچی نگو ......سکوت کن اما عمل کن و خودتو از این برزخ بیرون بکش ......به توجه شرایط نا متعادل همسرت توصیه ی اکید میکنم ایران نیا ...ممکنه مدارکی ازت با خودش داشته باشه که برات خیلی گرون تموم بشه ....و نتونی جبرانش کنی ......به قانون 10 ...90 فکر کن ......این در اختیار و انتخاب توست ...فقط خودت ..........
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
سلام تلاقي عزيز
تورو بخاطر روحياتت، جرأتت، خلاقيتت، پشتكارت و قدرت ريسك پذيريت تحسين مي كنم ولي از همون اول كه مطالبتو مي خوندم مي ديدم كه نقطه ضعف اساسيت شايد قدرت تصميم گيريت باشه كه اين مشكلو بيشتر مواقع با لجبازي حلش كردي. يعني ننشستي با فكر و تحليل تجارب گذشته و آينده نگري به يه تصميم اصولي برسي. به قول يه عزيزي كه گفته بود: حتي گرفتن تصميم غلط بهتر از تصميم نگرفتن هست. الان خوشحالم كه داري با راهنمايي دوستان تصميم مي گيري نه اينكه باز با لجبازي به ديگران و بيشتر از همه به خودت ضربه بزني.
:72:اميدوارم موفق و شاد باشي:72:
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
خانم تلاقی خیلی وقته به تالار سری نزدید
دوست دارم بدونم چه تصمیمی گرفتید.
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
بی دل عزیز شاید یکی از مشکلات من توی زندگی اینه که خودم رو خیلی محدود به قواعدی که از دید منطق خودم منطقی نیست نمی کنم.به بی بند و باری و بی قیدی اعتقاد ندارم و به شدت هم مخالفم که افراد همه محدودیت ها رو بذارن کنار و نسبت به همه اصول اخلاقی بی قید باشند..این آدما خیلی زیادشدن..اونایی که همه چیز از نظرشون محدودیت حساب می شه و مدام به فکر فرارن..اینجا مخصوصا زیاد برخورد می کنم اما به هر حال من همش احساس می کنم اگر خداوند نیازی رو در وجود بنده هاش گذاشته مسلما ما انسانها با سرکوبش راه درست رو نمیریم..وقتی نیاز به عشق رو احساس می کنیم پس بایدم دنبالش بریم ..(البته هر چیزی هم عشق نیست اینو بش عقیده دارم)
کیمیا خاتون عزیز ممنون که بهم کمک می کنی .عزیزم اینجا در صورتی می تونم اقدام کنم که همه چیز توافقی انجام بشه اما اگه جریان به دادگاه کشیده بشه باید ایران بیام.متاسفانه شوهر من اینجا مقیم نیست و جریان باید توی ایران حل بشه..اون نمی تونه از من شکایت کنه عزیزم چون مدرک قانونی نداره و ضمنا خودش اینقدر پرونده توی دادگاه داره که عدم صلاحیتش به همه محرضه .اما کلا راست می گی از این آدم همه چی بر میاد مخصوصا که الان عین یه مار زخمی شده....چاره ای نیست باید باهاش کنار بیام مگه اینکه بخوام رهاش کنم تا یه مدت زمان بگذره....که اونم خیلی صلاح نیست..دعا می کنم مساله توافقی حل بشه.
پرنده مهاجر عزیز این حرفت رو خیلی خیلی دوست داشتم دقیقا درست تشخیص دادی .شاید خودم هم اینو می دونم اما فقط منتظر بودم یکی اینو بهم بگه .راست می گی عزیزم که مشکل من اینه که ((نمی تونم تصمیم های مهم رو بگیرم)) خودم هم احساس می کنم توی این مساله خیلی ضعف دارم..کوچکترین چیزی منو از تصمیمم منصرف می کنه مخصوصا اگه اون چیز احساس این باشه که به کسی صدمه نزنم..همیشه ترجیح می دم به جای تصمیم گیری اون مساله رو به حال خودش رها کنم و بذارم زمان اون مساله رو به یه نتیجه ای سوق بده...خیلی اشتباهه ولی متاسفانه من این ضعفو دارم ...لطفا همین جوری که اینو تشخیص دادی بهم کمک کن که برطرفش کنم..
لایف استایل عزیز فعلا خبر خاصی نیست جز اینکه شوهرم صبح تا شب برام اس ام اس های ناله و نفرین می فرسته و یا همش می خواد به من بگه که می خواد خود کشی کنه...گهگاهی هم فحش می ده...دیروز براش یه میل زدم که می خوام از هم جدا شیم و فقط مساله خرج و مخارج بچه و حضانتش رو حل کنه...و جواب داده بود که یکشنبه میاد تا مساله رو بریم سفارت حل کنیم و به من برای طلاق وکالت بده...و آخرش هم کلی منو نفرین کرده بود.بهش گفتم دیگه خونه نیا و اگه می خوای بچه رو هم ببینی فعلا نبین چون بچه براش سوال میشه که چرا هتل رفتی...و جواب داده بود که نگران نباش من نمی خوام عیشتو به هم بزنم!!!
مشکلاتم خیلی زیاده..از لحاظ مالی شرکتم توی مرحله خوبی نیست .موجودی شرکت رو شوهرم با خودش برده این سری که اومده .به حسابدار گفته قرض بدین از ایران که برام بفرستن بتون می دم و دیگه پس نداده..الان برای پرداخت چکای شرکت بد جوری به مشکل خوردم..دنبال اینم که ماشینمو بفروشم....این ماه به کارمندام حقوق نمی دم..چاره ای نیست اون برای اذیت من هر کاری می کرد.این مشکلات رو حالا حالاها دارم!!
خیلی نگران پسرم هستم..اصلا نمی دونم باید بهش بگم یا نه؟؟؟اصلا چی بگم؟؟اون به جدا بودن ما عادت داره 11 ساله اینجوری بزرگ شده ..هیچوقت این بچه تا حالا ما رو توی یه خونه ندیده.ولی به هر حال طلاق طلاقه!! اسمش با خودشه و بچه هام به این کلمه حساسیت خاصی دارن..هر چند که این بچه به پدرش هم زیاد وابسته نیست..
به خانواده خودم چی بگم؟؟اصلا باید بگم موضوع چی بوده یا لازم نیست؟؟؟اگه شوهرم بگه من چی بگم؟؟
کلا پاک ریختم به هم..از همه طرف توی فشارم ..
ممنون که راهنماییم می کنین
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
بی دل عزیز شاید یکی از مشکلات من توی زندگی اینه که خودم رو خیلی محدود به قواعدی که از دید منطق خودم منطقی نیست نمی کنم.به بی بند و باری و بی قیدی اعتقاد ندارم و به شدت هم مخالفم که افراد همه محدودیت ها رو بذارن کنار و نسبت به همه اصول اخلاقی بی قید باشند..این آدما خیلی زیادشدن..اونایی که همه چیز از نظرشون محدودیت حساب می شه و مدام به فکر فرارن..اینجا مخصوصا زیاد برخورد می کنم اما به هر حال من همش احساس می کنم اگر خداوند نیازی رو در وجود بنده هاش گذاشته مسلما ما انسانها با سرکوبش راه درست رو نمیریم..وقتی نیاز به عشق رو احساس می کنیم پس بایدم دنبالش بریم ..(البته هر چیزی هم عشق نیست اینو بش عقیده دارم)
کیمیا خاتون عزیز ممنون که بهم کمک می کنی .عزیزم اینجا در صورتی می تونم اقدام کنم که همه چیز توافقی انجام بشه اما اگه جریان به دادگاه کشیده بشه باید ایران بیام.متاسفانه شوهر من اینجا مقیم نیست و جریان باید توی ایران حل بشه..اون نمی تونه از من شکایت کنه عزیزم چون مدرک قانونی نداره و ضمنا خودش اینقدر پرونده توی دادگاه داره که عدم صلاحیتش به همه محرضه .اما کلا راست می گی از این آدم همه چی بر میاد مخصوصا که الان عین یه مار زخمی شده....چاره ای نیست باید باهاش کنار بیام مگه اینکه بخوام رهاش کنم تا یه مدت زمان بگذره....که اونم خیلی صلاح نیست..دعا می کنم مساله توافقی حل بشه.
پرنده مهاجر عزیز این حرفت رو خیلی خیلی دوست داشتم دقیقا درست تشخیص دادی .شاید خودم هم اینو می دونم اما فقط منتظر بودم یکی اینو بهم بگه .راست می گی عزیزم که مشکل من اینه که ((نمی تونم تصمیم های مهم رو بگیرم)) خودم هم احساس می کنم توی این مساله خیلی ضعف دارم..کوچکترین چیزی منو از تصمیمم منصرف می کنه مخصوصا اگه اون چیز احساس این باشه که به کسی صدمه نزنم..همیشه ترجیح می دم به جای تصمیم گیری اون مساله رو به حال خودش رها کنم و بذارم زمان اون مساله رو به یه نتیجه ای سوق بده...خیلی اشتباهه ولی متاسفانه من این ضعفو دارم ...لطفا همین جوری که اینو تشخیص دادی بهم کمک کن که برطرفش کنم..
لایف استایل عزیز فعلا خبر خاصی نیست جز اینکه شوهرم صبح تا شب برام اس ام اس های ناله و نفرین می فرسته و یا همش می خواد به من بگه که می خواد خود کشی کنه...گهگاهی هم فحش می ده...دیروز براش یه میل زدم که می خوام از هم جدا شیم و فقط مساله خرج و مخارج بچه و حضانتش رو حل کنه...و جواب داده بود که یکشنبه میاد تا مساله رو بریم سفارت حل کنیم و به من برای طلاق وکالت بده...و آخرش هم کلی منو نفرین کرده بود.بهش گفتم دیگه خونه نیا و اگه می خوای بچه رو هم ببینی فعلا نبین چون بچه براش سوال میشه که چرا هتل رفتی...و جواب داده بود که نگران نباش من نمی خوام عیشتو به هم بزنم!!!
مشکلاتم خیلی زیاده..از لحاظ مالی شرکتم توی مرحله خوبی نیست .موجودی شرکت رو شوهرم با خودش برده این سری که اومده .به حسابدار گفته قرض بدین از ایران که برام بفرستن بتون می دم و دیگه پس نداده..الان برای پرداخت چکای شرکت بد جوری به مشکل خوردم..دنبال اینم که ماشینمو بفروشم....این ماه به کارمندام حقوق نمی دم..چاره ای نیست اون برای اذیت من هر کاری می کرد.این مشکلات رو حالا حالاها دارم!!
خیلی نگران پسرم هستم..اصلا نمی دونم باید بهش بگم یا نه؟؟؟اصلا چی بگم؟؟اون به جدا بودن ما عادت داره 11 ساله اینجوری بزرگ شده ..هیچوقت این بچه تا حالا ما رو توی یه خونه ندیده.ولی به هر حال طلاق طلاقه!! اسمش با خودشه و بچه هام به این کلمه حساسیت خاصی دارن..هر چند که این بچه به پدرش هم زیاد وابسته نیست..
به خانواده خودم چی بگم؟؟اصلا باید بگم موضوع چی بوده یا لازم نیست؟؟؟اگه شوهرم بگه من چی بگم؟؟
کلا پاک ریختم به هم..از همه طرف توی فشارم ..
ممنون که راهنماییم می کنین
تجربه ی مورد شما نشان داد که بی وفایی جنسی و اخلاقی یک زن متاهل متعهد حتی نسبت به یک آدم ِ عیاش ِ بی قید ِ نادرست ، کار صحیحی نیست و همان " نه " ی بزرگ را باید می گفتید و تا حالا زندگی خوبی را ( شاید با آدمی خیلی بهتر ) می داشتید .
همچنین تجربه ی شما نشان داد که حدس من صحیح بود و بعد از شوک اولیه ، موج نفرت با همه ی تبعات خودش به سمت شما در حرکت است . در این حالت به هیچ وجه با شوهرتان برخورد متقابل نکنید چون او را در در ذهن اش برای اتخاذ هر تصمیم نادرستی محق جلوه خواهد داد و او به راحتی در دادگاه وجدان اش خویشتن را تبرئه خواهد کرد . از سوی دیگر ؛ همراهی با او هم کاری عبث و همزمان غیر ممکن خواهد بود . بهترین راه سکوت و گذشتن از کنار وقایع است .
مشکل آگاه شدن خانواده تان را هم پیشتر من تذکر دادم ، ولی شما با گفتن چیزهایی از این دست که " خانواده ام به عجیب بودن زندگی ام عادت کرده اند " ، آن را با بی تفاوتی برگزار کردید . اما حالا که موضوع جدی تر شده ، یادتان افتاده که نباید در دید جمعی که به هر حال عزیزان تان هستند ، بدنام و رسوا شوید . همین مساله در باره ی فرزندتان هم صدق می کند . متاسفانه کاری کرده اید که تا آخر عمرتان او خواهد توانست با بهره بردن از آن به شما ضربه های سنگین بزند . تصور کنید که چند سال دیگر مدارکی را که از شما دارد ، جلوی فرزندتان بگذارد ! دلیل آن همه سفارش من برای بخشش و احیای روابط ، در امان بودن از وضعیتی این چنینی بود که تحت هیچ شرایطی قادر به کنترل و خنثی کردن آثار آن نیستید .
خیلی متاسفم که این را می نویسم اما در یک کلام ، به نظر می رسد که تازه زخم تان در حال سرد شدن است و به تدریج درد آن را بیشتر احساس می کنید . باید بگویم که اوایل این تاپیک خودتان هم در شوک بودید ... توصیه می کنم مطالب پیشین را چند روز دیگر دوباره بخوانید .
-
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
دوست عزیز من هنوز هم احساس می کنم توی شوکم!! همه این وقایع برام عین یه خوابه...بارها گفتم هنوزم وقتی یادم میاد این من بودم که وارد این رابطه شدم باور نمی کنم!! همین قدر می دونم که خیلی تنها بودم خیلی خیلی خیلی....هر چی بگم بازم نمی تونم بیان کنم که چه روزهایی رو گذروندم..فراری بودن های شوهرم زندان رفتن های پی در پیش بی مسیولیتیش در قبال ما.....حتی زمانی هم که چند سال اول زندگی رو با هم زندگی کردیم باز هم من احساس می کردم تنهام!!! اون از روز اول زندگی هیچ تعهدی نسبت به ما حس نمی کرد..تنها چیزی که حس می کرد این بود که باید پولدار بشه..این همه ذهنش رو پر کرده بود....شاید باورش سخت باشه اما بیشتر شبها تا صبح یه بالش بغل می کردم و اشک می ریختم..نمی دونستم با اینهمه نیاز چکار کنم..تنهایی بدترین درد روی زمینه..
اون فقط خودش رو درگیر کاراش نکرد..چندین جا شرکت ثبت کرد توی هر شهر یه شرکت ثبت می کرد ..توی بیشترشون من و مادرش رو اعضای شرکت می کرد و با جعل امضای من و جعل هزاران جواز کاری وام های کلان می گرفت...اون توی جعل سند استاد بود..حتی مدرک لیسانس و فوق لیسانسم جعلی بود و جالب بود که با اون مدرک توی دانشگاه هم تدریس می کرد!!! سالها طول کشید تا تونستم خودم رو از دادگاهها و پرونده هایی که برام درست کرده بود نجات بدم..هر روز یه پرونده جدید رو می شد!! و هر روز پام یه دادگاه بود و هر روز یه مامور در خونمون بود!! هیچوقت احساس امنیت نداشتم ...همیشه دعا می کردم بگیرنش و تا ابد توی زندان نگرش دارن!! تا پاش به بیرون می خورد یه مشکل دیگه درست می کرد و باز باید ماهها و گاهی هم سالها می دویدم و کلی تحقیر و توهین می شنیدم تا خلاص شم.....همیشه توی دلم ازش تنفر داشتم ولی چاره ای جز سازش نداشتم ..اگه باهاش در می افتادم یه عمر بیچارم می کرد....خیلی به درگاه خدا التماس کردم و صبوری کردم و با زبون بازی به دلش راه اومدم تا از این گرفتاری ها رها شدم...هنوزم باورم نمیشه این من بودم....هنوزم شبا خواب اون دستبند ها و بازجویی ها و دادگاه هایی رو می بینم که هر کدومش سالها از عمرم کم کرد.....
این روزهایی که الان دارم یه زمانی بزرگ ترین آرزوم بود!!! شاید باور نکنید ولی بزرگترین آرزوهام این بود یه جایی زندگی کنم که از در و همسایه و حتی خانواده خودم دور باشم! دیگه کسی برای بچم دلسوزی نکنه..کسی برای جا دادن به من و بچم ناز نکنه..کسی تومدرسه به بچم نگه بابات زندانه..شب و نصف شب مامور از در و دیوار خونمون نریزه تو..چشمم برای خرجی دست کسی نباشه..درسم تموم شده باشه...کسی غذامو به جرم زندگی با شوهرم از بقیه جدا نکنه((من بخاطر اینکه شوهرم زندانی بود همیشه توی خانواده خودمم مشکوک به ایدز بودم!!)) ..شوهرم بامون زندگی نکنه از بس که ما از اینجا به اونجا فراری بودیم!!!!!!
توی دلم خیلی درد هست..دردایی که هر کدومش یه کوهه...شاید همین زخما منو اینقدر مقاوم و جسور کرد...هیچوقت هیچی منو از تلاش کردن نگر نداشت........
دوست عزیز موج نفرت شوهرم از زمانی شروع شد که بهش اعلام کردم طلاق می خوام و بهش اعلام کردم دیگه اجازه نمی دم بم دست بزنه.....تا اون زمان فقط قربون صدقه بود!!
به هر حال من باید انتخاب می کردم یا ادامه زندگی با آدمی که دوستش ندارم و جز یه آدم نامرد ازش دیدی دیگه ندارم و این نفرتشو بپذیرم و یا بازم با اون وضع ادامه می دادم و خودم ذره ذره اب می شدم....من راهمو انتخاب کردم..دیگه نمی خوام توی این لجنزار باشم که اسمش شده زندگی و شوهر!!! می خوام رها باشم ...حالا که حق خودمو از این زندگی سگی و این شوهر نامرد گرفتم می خوام ((خودم)) باشم...برامم مهم نیست اون می خواد چکار کنه..اون مسیول اعمال خودشه ....یه عمر برای پول همه کاری کرد الان خیلی می سوزه که همون پولای میلیاردیش هیچ کمکی بش نمی کنه!! همیشه با افتخار می گفت پول قدرت میاره!!! هر بار به این زندگی اعتراض می کردم این جوابم بود...الان احساس پوچی و بدبختی می کنه..من همچین حسی ندارم....
دوست عزیز خانواده من خیلی سنتی هستن و خیلی هم مذهبی....مسلما این خبر برای همشون یه شوکه ولی مطمین هستم که منو مقصر این مساله نمی دونن...بارها مادرم بهم گفته بود دوباره ازدواج کن..تو جوونی و زیبایی تحصیلکرده ای و خانواده داری....مادرم و برادرام هر بار که میومدن انگلیس و منو تک و تنها می دیدن که بار یه زندگی رو توی یه کشور غریب به دوش می کشم تاسف می خوردن...زندگی من زبانزد خاص و عام بود..تنهایی منو همه حس می کردن.....این مساله رو راحت تر می پذیرن ولی مسلما خوشحال نمی شن!!!!!!!!!
تنها چیزی که منو عذاب می ده همون مساله پسرمه که شمام گفتین ...نمی دونم یه روز میاد که اون منو درک کنه یا هیچوقت منو نمی بخشه؟؟ هر چند که این بچه رو من به تنهایی بزرگ کردم..اون فقط زحمت پدر شدنشو کشید!!!!!!!!
ممنون که راهنماییم می کنی ..اینکه می گی سکوت کن و بی تفاوت باش خیلی قشنگ بود...خودمم همینکارو می کنم ..امیدوارم زودتر همه چی تموم بشه..هر چند که به قول شما این زخم تازه داره خودشو نشون می ده!!!!