اول آرامشت رو حفظ کن. اینجوری که بری معلومه یا دعوا راه میندازی یا همه چی رو بدتر میکنی.
درمورد دخترش اصلا و ابدا صحبت نکنی ها. باید صبر داشته باشی. خیلی باید بگذره تا اون بحث رو وسط بکشی.نقل قول:
همه چی رو بهش میگم
نمایش نسخه قابل چاپ
اول آرامشت رو حفظ کن. اینجوری که بری معلومه یا دعوا راه میندازی یا همه چی رو بدتر میکنی.
درمورد دخترش اصلا و ابدا صحبت نکنی ها. باید صبر داشته باشی. خیلی باید بگذره تا اون بحث رو وسط بکشی.نقل قول:
همه چی رو بهش میگم
دوست عزیز
عجب ماجرایی داری !
اومدیم این قضیه به حیر و خوشی تموم شد و با استادت آشتی کردی و حتی با ریحان خانم هم ازدواج کردی ، فردا پس فردا تو زندگی باز بحثی بشه تکلیف چیه؟ اون دختر باید چکار کنه از دست شما دوتا؟ سیاست که تمومی نداره شما دوتا هم هیچ کدام کوتاه نمیاید.
اگه یکی تون اهل مدارا بود میشد بگی ازدواجت با دخترش مشکلی ایجاد نمیکنه اما حالا که هردو سفت و سختید خیلی مهمه ها:305: حالا بعدا متوجه میشی تو زندگی بحثهای کوچیک چه مشکلات بزرگی ایجاد میکنه.
اما اگه میخوای با استادت آشتی کنی محکم برو حرفتو بزن و سوء تفاهم پیش اومده رو برطرف کن.
موفق باشی:72:
اشنای عزیزم حرفات عین پتک کوبیده شد تو سرم
هنوزم گیجم
ساعت از 5 گذشته بود از پله ها بالا اومدم (تمیز بود ) رفتم سمت اتاقش
در باز بود (اخه دیگه دعا نکردم در باز باشه یعنی دیگه باز وبسته بودنش برام فرقی نمی کرد)
در نزده رفتم تو!
تنها تو اتاق بود باورم نمیشد داشت دفترو میخوند رسیده بود به وسطاش اروم سرفه کردم سرشو اورد بالا
گفتم سلام استاد
گفت چیه بازم کتاب میخوای ؟
گفتم نه باید باهاتون حرف بزنم
گفت خب بگو میشنوم
گفتم میتونم بشینم
گفت بشین
گفتم می خواستم بگم می خواستم بگم که من چه جوری بگم من توی این مدتی که شمارو نمیدیدم (مکث کردم )
گفت چی؟ تو این مدت چی؟ چاق تر شدی ؟ (عادت گندی داره وقتی عصبانیه شوخی میکنه یا دلش برای طرف مقابل سوخته یا میخواد بچزونتش نمیدونم مال من کدوم بود)
گفتم خیلی فکر کردم اتفاقاتی که پیش اومد باعث شد ما از هم فاصله بگیریم دلم میخواد بهتون بگم من واقعا از این موضوع ناراحتم دوست دارم همه چی عین قبل بشه قبل از 3 سال پیش (سرش پایین بودو با خودکارش بازی میکرد)
گفت دیگه دلت چی میخواد ؟! بگو خجالت نکش
گفتم من در جریان مسائلی که بعد انتخابات براتون افتاد نیستم اما میخوام بدونید واقعا متاسفم
گفت جدا پس در جریان نیستی که اینطور خب از دوستات بپرس شما که تو ساخت وسازپرونده دستی داره
کم کم میای تو جریان کم کم مزه اش میره زیر دندونت خدا روزی هرکسیو یه جوری میرسونه نوش جونت !!!
(اشنا حرف زدن اسونه خودتو فقط چند لحظه بذار جای من ! اگه اون لحظه به ریحان فکر نمیکردم . . .)
گفتم متوجه نمیشم چی میگین! دارین اشتباه میکنین استاد! من تو قضیه بازداشت شما هیچ نقشی نداشتم 3 سال پیش خواستم اینو بگم نذاشتین چرا بی دلیل تهمت میزنین؟ چرا فکر میکنین کار منه ؟ چرا من ؟ من که تموم دوره کارشناسی رو پیش شما بودم به عشق شما وحرفاتون رشته امو عوض کردم من که پاتوقم اینجا وکلاساتون بود کلاسای درسیمو جیم میزدم میومدم سر
کلاسای شما چرا من ؟ چرا من؟(منتظر بودم یه چیزی بگه اما ساکت بود خودکارشو تند تند تکون میداد بغض کرده بودم
اون موقع نفهمیدم حالا که برگشتم تو اتاقمو صدای ضبط شده امو گوش میدم میفهمم)
لازم نیست بگید خودم میدونم میدونید چرا؟ چون ترسو نبودم چون حرفتونو قبول نکردم چون رو حرفتون حرف زدم چون جلوتون وایسادم اشتباه کردم خودت بهم یاد دادی(دلم میخواست گریه کنم !)
گفتی همه چی رو بشنو بهترینشو بپذیر گفتی اون قدر باید بدونی که به اون چیزی که میگی ایمان داشته باشی گفتی از هیچکی
چشم بسته حرفی رو قبول نکن حتی از من! نگفتی ؟؟؟؟ نگفتی ؟؟؟؟
(2 کلمه اخرو اینقدر بلند گفتم که یه ان ساکت شدم )
گناه من چیه ؟(این کلمه رو خیلی مظلومانه گفتم دلم به حال خودم سوخت چند ثانیه ساکت شدم نفهمیدم کی از سر جام بلند شده بودم خواستم بشینم )
گفت برو بیرون!(سرش پایین بود نگام نمیکرد)
گفتم استاد
گفت هیچی نگو !فقط برو بیرون !!
اومدم بیرون
الان تو اتاقمم امشب اینجا میمونم احساس میکنم مچاله شدم عین 3 سال پیش
فرقش اینه که الان هیچی تو دلم نمونده خالیه خالی
فقط نوشتنه که ارومم میکنه
ریحان پدرشو دوست داره پس منم استادو دوست دارم حتی اگه ازم متنفر باشه
حالا باید چی کار کنم؟
خدایا تنهام نذار:323:
الان داشتم با دقت همه صفحات تاپیکمو می خوندم
بعضی قسمت هاش با ظرافت خاصی حذف شده !!!
خیلی برام جالبه یه سری به تاپیک دودلی و حساسیت زیاد بزنید فکر کنم اونم نیاز به سانسور داره !!!!!شرم اوره
من فقط میخوام اتفاقات رو با جزییاتش و احساسم راجع به اونها بگم
از دوستان معذرت میخوام اگه زیاده روی کردم:72:
چرا هیچی نمیگی اشنا من منتظرم!!!!!
خیلی کار خوبی کردی که احساسات قلبیتونو بهشون گفتین
خیلی زوذ حالت بهتر می شه احساس می کنی باری و از رو دوشت برداشتی
باور کن اگر زودتر انجام می دادی سبکتر می شدی.
حا لا دیگه پیش وجدان خودتت راحت هستی حالا چه موضوع ریحان بشه و چه .........................:302:
:104:
:227:
دوست خوبم خارپشت
راستش با این چیزی که تعریف کردی و از استادت گفتی فکر کنم فردا هم در زندگی مشترک تو و ریحانه مسائلی خصوصا سیاسی ایجاد بشه و باعث حاد شدن مسئله بشه.
به عقیده من کمی بیشتر فکر کن...
این جملات برات آشناست نه؟؟؟؟؟:311::311::311:نقل قول:
تاپیکتون رسید به صفحه6 ولی هنوز به جواب نرسیدی. می دونید چرا؟
چون جویا از سر دلسوزی می خواد دامادت کنه خودتون هم همینو می خوای
بسم الله
سلام بالاخره پس از کارهای مختلف و پاسخ به ایمیل یکی از دوستان نوبت به این جا رسید! (ساعت یک و ربع بامداد! )
نکته ی مثت: خوب خارپشت عزیز هنوزم داغونی اما الان چند تا پستت فقط شده مزه پرانی! یعنی این که اوضاعت خیلی بهتره! فکر کنم همه ی خارهاتو پروندی به استاد بیچاره دیگه خار واسه ت نمونده، نرم شدی!:311: (شوخی بود به دل نگیر)
دفاع از مدیران محترم تالار: با بیش از شش سال سابقه ی فعالیت تالاری و بیش از دو سال مدیر و مالک تالاری تخصصی بودن کاملا دوستان عزیزم را که مدیریت این تالار را بر عهده دارند و سانسور را هم به عنوان ابزاری مدیریتی استفاده می کنند تائید می کنم. حتی دوستی داشتم که با این که در دنیای واقعی بسیار مدافع آزادی بیان و ... بود اما در تالاری که مدیرش بود واقعا به این رسیده بود که بهترین شیوه برای اداره ی تالار دیکتاتوری است! البته منظور دیکتاتور نامیدن مدیران نیست بلکه در تالاری تخصصی مانند این بدون اعمال سانسور عملا تالار پر می شود از مطالب بیهوده که ارزشی برایش نمی ماند.
اول این که خدا هیچ کس را هیچ وقت تنها نمی گذاره من و تو و استاد و دیگران فرقی نداریم در این مورد(سنت رحمانیت الهی)نقل قول:
خدایا تنهام نذار323
دوم این که شما که حرف ما را گوش نمی دی اصلا با عاشق حرف زدن قول لغو و بیهوده است! دزد دانا برده اول آن چراغ خانه را!
به هر حال هر چی ما ازت می خوایم سنجیده و منطقی عمل کنی می ری احساسی کارتو می کنی و بعدش هم میای ...
به هر حال در این مرحله همچین هم بد نبود برای اولین رابطه بعد از سه سال و برای شکستن تصویر ذهنی موثر بود اگرچه می تونه منجر به شکل گیری تصویر ذهنی بدتری بشه!
رفتی حسابی داد و قال کردی سر استادت اومدی!
راستش را بخوای واقعا نمی دانم توی این مرحله کار عاقلانه و درست چیه؟
اما خودم را که جای تو می گذارم:162:
پیشنهادی که می تونم بهت بدم اینه که بازم بری پیشش این بار با یه دسته گل و عذرخواهی جدی به خاطر احساسی شدن و صدا را بلند کردن.
البته اگر می خواهی باز هم احساسی عمل کنی و باز هم با یه متلک، یه شوخی یا یه حرف نامربوط و یه برخورد سرد و ... به هم بریزی و ... به هیچ وجه این کار را نکن و اصلا نرو:300:
توصیه ی خصوصی: یه مدت توی قنوت نمازت دعای سعه ی صدر را بخون
رب شرح لي صدري و يسر لي امري وحلل عقدتا من لساني يفقهو قولي
یا علی
***دعا غلط تایپی داره : اشرح لی
(البته درسته که خطاب این آیه در قرآن فرعون بوده است اما کاربرد عمومی داره لطفا منظور بد برداشت نشود)
می خواستم بخوابم که یادم اومد چیزی را بهت یادآوری کنم:
امام علی(ع) :
من علّمنی حرفاً فقد سیّرنی عبداً
استاد را دوست داشته باش چون بهت خیلی چیزها یاد داده نه به خاطر این که پدر ریحان خانمه!
ته ته دلت باید باور داشته باشی که استاد را دوست داری، ته ته دلت باید بخوای این دوستی را و ته ته دلت باید همه ی چیزایی را که می خوای بگی باور داشته باشی تا نخوای دروغ بگی.
اگه دروغ گفتی بهت قول می دم به ریحان خانم نرسی اگه هم رسیدی بهت قول می دم خوشبخت نشی!
دو جلسه است نرفتم سر کلاس ریحان
دلم براش تنگ شده تموم دلخوشیم اینه که فقط یه طبقه باهاش فاصله دارم
یه چیزی بد جوری رو اعصابمه
اینکه بالاخره کی باید با ریحان صحبت کنم
حداقل یه سال طول میکشه تا استاد همه چی رو فراموش کنه
که بازم بعید میدونم
فک کن اگه بفهمه کجا کار میکنم یه گوشه ذهنشم هست که دخترش داره تو همون دانشکده درس میخونه
تازه ریحان بعد از خواستگاری من به پدر مادرش میگه که مثلا کمکش کردم برای اون مسابقه کذایی
خب حالا باید چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حتما ریحان متوجه رفتارمن شده
ممکنه فکر کنه من دیگه بهش علاقه ای ندارم!!
بهتر نیست دوباره برم سر کلاسشون ؟
ولی یه مشکلی هست درسته که بهش علاقه دارم اما درست نیست که بهش نگاه کنم
هیچوقت خیلی با دخترا (به جز ریحان )مشکلی نداشتم 2 تا دلیل داشت
یکی اینکه گاو پیشونی سفید بودمو کسی جرات نمیکرد بهم نزدیک شه
بعدم اینکه نگاه نکردن برام عادت شده باهاشون که حرف میزنم به همه جا نگاه میکنم جز صورتشون
خیلی وقتا به بعضیاشون بر می خوره که فلانی خودشو خیلی میگیره
اما ریحان فرق میکنه وقتی حرف میزنه نمیتونم بهش نگاه نکنم
انگار اینو فهمیده چون خیلی کم باهام حرف میزنه خیلی کوتاه جوابمو میده
از خودم بدم میاد چقدر راحت اسمشو به زبون میارم
همه کارامو سرسری انجام میدم که فقط تموم شه تمام روز به ریحان فکر میکنم (البته دیشب خیلی خوب خوابیدم نمیدونم چرا)
چی کار کنم تو این یه سال فکرش از سرم بیفته ؟
نماز شب و روزه هم دیگه فایده نداره
ای کاش هیچوقت ریحانو نمیدیدم
اشنای عزیزم بعضی از حرفاتو دوست ندارم اما همونا هم بهم ارامش میدن
دیگه نگو "اگه دروغ گفتی بهت قول می دم به ریحان خانم نرسی اگه هم رسیدی بهت قول می دم خوشبخت نشی"
خودمم مطمئن نیستم که استاد میشه همونی که قبلا بود یا نه
اما مطمئنم به ریحان می رسم بدون اون زنده نمیمونم به خدا راست میگم
ممنون از ذکری که گفتی و اینکه تا اون موقع بیدار موندی
اشنا پست 42 رو خیلی دوست دارم
پست 44 هم خیلی تلخه اما هر بار میخونمش بیشتر ازت خوشم میاد
خوش به حال اون دختری که با تو ازدواج میکنه :72::72::72:
سلام دوست عزيز
منم فكر ميكنم يه بار ديگه برو و از استادت با گل و شيريني و ... عذرخواهي كن و بعد هم واقعيت رو بهش بگو!
چرا دروغ؟ شما به خاطر ريحان خانم ميخواهين با استاد رابطه برقرار كنيد و دوست شين مگه نه؟ خوب چرا الكي خودتو فريب ميدي كه نه استاد خوبي بود من اينجوري من اونجوري ... چه روزگاري باهم داشتيم و ... اينا همش حرفه. اما واقعيت اينه كه شما فقط و فقط به خاطر ريحان خانم ميخواي دوباره با استادت دوست شي پس خودت و استادت رو فريب نده! :305:
برو بهش بگو تو اين مدت ناراحت بودي كه ايشون به شما اجازه نداده از خودت دفاع كني و چقدر ناراحت بودي كه ارتباطتون با هم قطع شد و ... اما دست روزگار و يك اتفاق كه مسلما تصادفي نبوده و حكمتي توش بوده شما رو مجبور كرده كه بياي و از ايشون عذرخواهي كني و ...
منظورم اينه كه به طور غيرمستقيم و ... بهش بگو كه من از دخترخانم شما خوشم اومده اگه اين كارو نكني و به دروغ بهش بگي فقط به خاطر خودت اومدم عذرخواهي تا پنجاه سال ديگه هم نمي توني بري خواستگاري دخترش چون ميفهمه كه تو فقط به خاطر دخترش اينكارو كردي.
اين فكراكه يك سال طول ميكشه كه استادم منو ببخشه رو بريز دور مگه چيكار كردي كه اينقدر نااميدي؟! :300: نترس اگر واقعا بي گناه باشي استادت خيلي زودتر از اين حرفا تو رو ميبخشه مگر اين كه ... :300::300:
خارپشت جوننقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
من کاملا درکت می کنم، چون 4 سال پیش دقیقا تو وضعیت خودت بودم...:72:
نیازی نیست کاری بکنی و نگو نماز و روزه فایده نداره عزیزم...نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
کسی که بیماره باید خودش رو درمان کنه و نتیجه رو به خدا واگذار کنه و دعا هم بکنه نه اینکه فقط بخواد با دعا کارهاشو پیش ببره...
این جمله ات منطقی نیست. خارپشت جون، دوست خوب و مهربانمنقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
من هم زمانی همین حرف رو میزدم ولی الان که نگاه می کنم می بینم خیلی پخته شدم و جالب اینکه اگه دیگه اون حالتی که الان واسه تو افتاده و 4 سال پیش واسه من برای آدم پیش نمیاد.
نمی تونم بگم چه حالیه، قابل توصیف نیست ولی می دونم خودت چون اون حال رو داری متوجه منظورم میشی...
تلاشتو بکن و بعدش به خدا توکل کن. مطمئن باش اگه به صلاحت باشه موفق می شی و اگه هم نشد قطعا خیریتی بوده...
کارت رو واگذار کن به خدا...
شبها 100 مرتبه ایاک نعبد و ایاک نستعین و قرآن رو روی قلب گرفتن خیلی تاثیر داره که اون زمان من این کارها رو می کردم و خیلی بهم آرامش می داد.:46::72:
سلام خارپشت عزیزپ
اول: ممنون از نظر لطفت. خدا به حال بنده هاش آگاه تره انشاء الله کمکم می کنه خوب بشم
دوم: فعلا حق نداری با ریحان خانم صحبت کنی! تا کی؟ شاید یک روز شاید یک ماه شاید یک سال ...
فعلا نه!
در مورد رابطه با پدرشون من نمی دونم. شاید صحبتی که خانم فرانک کرده بودند که بری و بگی به خاطر دختر خانمشون می خوای رابطه ت را باهاشون ترمیم کنی صادقانه تر باشه اما من به شخصه این راه حل را توصیه نمی کنم.
من از توصیفاتی که شما از ریحان خانم و پدرشون کرده اید برداشتم این نیست.
مهمترین چیزی که شما می تونید در رابطه با احساسی که به این خانم دارید بیان کنید حیا و شرم ایشان است که شما را جذب کرده است. این نشان می دهد که ایشان در رابطه با نامحرم آزادانه و بی محابا عمل نمی کنند و کاملا مرزهای موجود شرعی و عرفی را رعایت می کنند.
با این توصیف احتمالا خانواده ی ایشان نیز به ایشان اعتماد خوبی دارند و این تصور که چیزی بین شما دو نفر وجود داشته است در پدرشان به وجود نمی آید. این پدر محترم به احتمال خیلی زیاد به انتخاب فرزندش احترام می گذارد.
از طرف دیگر این پدر تصور بدی را در ذهن خویش نسبت به شخص شما دارد ( طبق توصیفات خودتان) بنابراین احتمالا سعی خواهد کرد که همین تصور را هم به دختر خانمشون منتقل کنند.
باز هم با فرض صحبت های شما در میان این دخترخانم و پدرشان رابطه ای صمیمی وجود دارد که این تعامل را شکل می دهد. دختر خانم جلوی پدر نمی ایستد و پدر هم با انتخاب دختر خانم مخالفت صددرصدی نمی کند و تنها آن چه را در ذهن خودش است منتقل می کند
(باز هم با تصویری که شما به ما داده اید)
این تصویریه که من از خانواده ی ریحان خانم با توجه به محیط فرهنگی و اعتقادی ای که شما از آن صحبت کرده اید متصورم. با این توصیف من پیشنهادم همان کم رنگ کردن اختلاف با پدر ایشان، اقدام رسمی از طریق خانواده و سپس صحبت با ریحان خانم می باشد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
لطفا به سوالام جواب بده
دوتا سوال دیگه
1_شما تو کدوم شهر زندگی میکنی و
2_خدا کمکم می کنه خوب بشم یعنی چی ؟
بعد از خواستگاری رسمی زمانی است که نظر پدر نسبت به شما تعدیل شده است و شما در اون زمان اجازه دارید که با ایشان صحبت کنید. در اون زمان ارزیابی تون می تونه این باشه که اگر ریحان خانم از شما طرفداری کنند نظر مساعد پدر جلب می شود و یا می تونه ارزیابی تون این باشه که اگر ریحان خانم از این موضوع صحبتی بکنند مشکل به وجود می آید که در همان زمان می تونید با ایشان صحبت کنید.نقل قول:
_تازه ریحان بعد از خواستگاری من به پدر مادرش میگه که مثلا کمکش کردم برای اون مسابقه کذایی
خب حالا باید چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بگذار وقتی توپخانه را راه انداختم جواب این سوال را می دم!:300:نقل قول:
2_حتما ریحان متوجه رفتارمن شده
ممکنه فکر کنه من دیگه بهش علاقه ای ندارم!!
به هیچ وجه!نقل قول:
3_بهتر نیست دوباره برم سر کلاسشون ؟
خارپشت عزیز من در حال حاضر ساکن تهرانم.
خدا کمکم می کنه خوب بشم یعنی این که گاهی اوقات نظر اطرافیان در مورد اشخاص مثبته حال آن که خوشان به حال خودشان آگاه ترند و خدا به حال آنها آگاه تر است. همون خدایی که لطف کرده و نظر بنده هاش را نسبت به امثال من مثبت کرده همون خدا هم کمک می کنه که خوب بشم.
قبل از این که به سوال هات جواب بدهم من یه سوال دارم ازت:
فرض کن از ریحان خانم خواستگاری کنی و پدر ایشان هم انتخاب را کاملا به دختر خانمشون واگذار کنند. اگر ریحان خانم پاسخ منفی بده چی کار می کنی؟
اصرار میکنم زبونی و عملی
تو بعضی چیزا ازم سرتره ولی من لیاقتشو دارم
هیچوقت بهم نه نمیگه
چرا باید بگه ؟؟
منظورت از این حرفا چیه ؟
میگی مثلا بی خیالش شم ؟
اگه میشد که اینجا نمیومدم
میخوای جواب 4 و5 خودم بدم نه؟؟
اشنا این اولین دختری نیست که دیدم
حتما یه چیزی هست که میگم دوسش دارم
چرا باورت نمیشه ؟
با سلام و احترام
چند نکته ذیل را برای بهره برداری بیشتر از تاپیک ها، متذکر می شوم و این مطلب را اینجا نوشتم تا مثالی هم از تاپیکهایی باشد که علیرغم پیشرفت فیزیکی از نظر مشاوره ای و تخصصی (نسبت به حجم پست ها و تعدادشان)غنای کافی را ندارند
.
ظرفیت محیط های مجازی محدود هست. و اگر بخواهد مشاوره و راهنمایی ها با توجه به این محدودیت ها اثر بخش باشد نیاز به رعایت نکاتی دارد.
الف ) خلاصه گویی بسیار مهم هست.
معمولا اگر اطلاعاتی مهم باشد در پستهای بعد دوستان طلب می کنند و بهتر هست طی چند خط پاسخ داده شود.
بهترین حالت اینست که هیچ پستی از طرف مراجع بیشتر از 5 خط نباشد.
ب ) همچنین افزودن به تعداد پست ها طی چند روز ، نشان می دهد که بیشتر یک گفتگو و ابراز احساسات هست. تا مشاوره .
چون در مشاوره حداقل یک هفته نیاز به فکر کردن و بررسی مطالب قبلی هست. نه اینکه بلافاصله طی چند دقیقه پست عریض و طویل دیگری زده شود.
اینکه در تاپیک صرفا 2 یا 3 نفر( به خاطر شباهت موضوع به موضوع مورد علاقه اشان) در تعامل با ما قرار می گیرند نشان دهنده اینست که سایرین به خاطر طولانی بودن مطلب و زیاد بودن آنها می گذرند.
حالا اگر کسی هم بیاید جواب بدهد نمی تواند مسائل مهم شما را در میان انبوه مسائل جزئی بیرون بکشد.
بهت گفتم من از تو عاشق تر بودم
تو می تونی به کسی که دوستش نگاه کنی من نمی تونستم! ندیدمش مگر این که قبلش بسم الله گفتم! نمازی نخواندم مگر این که براش دعا کردم، زیارتی نکردم مگر این که از جانب او هم زیارت کردم! دختری را ندیدم مگر این که به یاد او افتادم و ...
قصه ی عاشقی من خیلی مفصل بود. یه شب قدر با گریه از خدا خواستمش اما هر وقت می خواستمش توی اون ته ته دلم می گفتم خدایا من می خوامش اما اگر صلاحم نیست بهش نرسم! اون شب وقتی از خواب بیدار شدم همینجوری توی خواب داشتم تکرار می کردم : و لاتغنطوا من رحمت الله!
از این عاشق تر می خوای پیدا کنی؟
وقتی نشد داشتم دیوونه می شدم تنها کسی که می شناختم و همیشه اون را از او خواسته بودم یه نفر بود: امام رضا!
رفتم نشستم جلوی گنبدش و شروع کردم به شکایت که مگر ...
بعد قرآن را باز کردم:
و عسی ان تکرهوا شيئا و هو خير لکم و عسی ان تحبوا شيئا و هو شر لکم .و الله يعلم و انتم لا تعلمون
سجده ی شکر کردم! دیگه نمی خواستمش! دیگه نمی خوامش!
اقای مدیر من شرایطم یه جوریه که نمیتونم حتی با نزدیک ترین دوستام یا اعضای خانواده ام راجع به این موضوع حرف بزنم
راهنمایی هایی که تا حالا گرفتم به نظر خودم خیلی خوب بودن
چون وضع روحیم خیلی خوب نیست نمیتونم درست فکر کنم نیاز به دردل کردن دارم
با جزییات نوشتم تا دوستان بهتر بتونن نظر بدن
اگه این تاپیک برای بقیه جذاب نیست اما خیلی داره به من کمک میکنه
در هر صورت معذرت میخوام
اشنا اینکارو باهام نکن داغونم نکن
تو طاقت داری من ندارم
خوب آقای سنگتراشان ضمن تذکر خوبشان یه کنایه هم به من زدند! که البته احتمالا حق دارند!
:305:
ببین خارپشت عزیز می خوام قبول کنی و باور کنی که فقط تو نیستی که حق انتخاب داری بلکه ریحان خانم هم حق انتخاب دارند و ممکنه این انتخاب تو نباشی!
ایشان احتمالا خیلی پیش از این که حتی خودت متوجه بشی که داری به ایشان علاقه مند می شی متوجه موضوع شده است اما این هیچ دلیلی برای این که ایشان هم به شما جواب مثبت بدهد نیست.
دوست داری بهت بگم حتما بهش می رسی؟ دوست داری بشنوی که خوشبخت می شی؟
خوب این طبیعیه که دوست داشته باشی بهش برسی منم می تونم بهت بگم و می گم!
سنت امداد الهی را می شناسی؟
سنت امداد الهی یه سنت عمومیه
سنت امداد یعنی این که هر کسی توی هر راهی تلاش کنه خدا هم کمکش می کنه! حالا این راه اگر حق باشد در حق کمک می شود و اگر باطل باشد در باطل کمک می شود.
امام علی(ع) این سنت را این جوری بیان می کنه :
من طلب شیئا ناله او بعضه
کسی که چیزی را بخواهد به آن یا قسمتی از آن می رسد.
برای این مساله هیچ شرطی وجود نداره جز خواستن! یعنی واقعا ته ته دلت بخواهی!
حالا یه کوچولو جلوتر بری می گن تلاش هم باید بکنی
من طلب شیئا و جدّ وجد؛ هر که چیزى بجوید و بکوشد، بیاید
این می شه سنت امداد! یعنی اگه می خوای بدبخت بشی خوب خدا هم کمکت می کنه بدبخت بشی چون خودت می خوای!
حالا یه سوال تو ریحان خانم را می خوای یا اون چه که خدا برات بهتر می دونه ؟
اگه فقط ریحان خانم را می خوای طبق قاعده فوق بهش می رسی اما بدون تضمین نامه ی خوشبختی!
چه جوری مطمئن شم که اونم دوسم داره ؟؟
اگه صبر کنم اگه دیگه نبینمش اگه رابطه ام با پدرش درست شه اون بهم علاقمند میشه ؟؟!!
با شک وتردید نمیتونم سر کنم
من مطمئنم که اون حداقل یه احساس خوب نسبت به من داره با ندیدنش همینم از دست میدم
تو اینو میخوای؟
با سلام
الان با شدت این احساسات پارادکسیکال نمی توانی خوب فکر کنی یا رفتار کنی.(منظورم احساسات نهفته درون شما نسبت به دختر و پدرش).
در ضمن اگرچه خودتون فکر می کنید منطقی این دختر را انتخاب کرده اید. ولی بیشتر یک احساس انفجاری غیر قابل کنترل نسبت به او دارید.(بحث با استادتون نیز ریشه اش بیشتر به احساس محوری شما بر می گرده تا نوع تفکر و نگرشتون)
به هر حال برای اینکه بهتر تصمیم بگیرید پیشنهاد مشاوره حضوری برای شما دارم و در محل سکونت خود اقدام عملی کنید. خیلی به این چند خط راهنمایی های اینجا دلخوش نباشید. اینها می تواندمسکن موقت برای مشکلات احساسی باشد. لیکن حل و فصل آنها بسیار زمان بر و سخت تر از این حرفهاست.
پست بالایی من را باز هم بخون
اگه حوصله داشتی این لینک را هم ببین و دو تا فایل سخنرانی که توشه را هم دانلود کن و گوش کن.
http://hajabbasi.blogfa.com/post-7.aspx
من وقتی پست دیگری ارسال می کنم که یه خرده آروم شده باشی
یا علی
سلام دوستان من در عرض چند روز به این تالار وابسته شدم شاید بعضی وقتا دقیقا بر خلاف راهنمایی شما عمل کردم شاید خیلی زیادی نوشتم شاید بدون فکر نوشتم شاید عصبانی شدم بی ادبی کردم از همتون عذر می خوام دوست دارم بدونید وقتی اینجام احساس می کنم دنیا خیلی بهتر از اون چیزی که فکر میکنم وقتی اینجایی مجبور نیستی دروغ بگی مجبور نیستی برخلاف میلت حرف بزنی مجبور نیستی نمایش بازی کنی چون اینجا کسی تو رو نمیشناسه که بخواد سرزنشت کنه بخواد تنبیهت کنه منافع خودشو در نظر بگیره وبر اساس اون راهنماییت کنه اینجا ارزش اعضا به اینه که چقدر حرف خوب زدن چقدر به دیگران کمک کردن ارزشی که برخلاف خیلی چیزا تو این دنیا نه میشه خریدش نه میشه دزدیدش ممنون از حرفای خوبتون
سلام ، خارپشت جون ، چون خیلی عجله دارم نتونستم تمام تاپیکت را بخونم ولی خداییش دلم سوخت ، چون کاری را نکرده ای و بیگناه بهت تهمت زده شده :302: میدونی به نظر من اگه میتونی از خودت دفاع کن و حداقل به استادت بفهمون که بیگناهی . چند سال پیش سریک موضوعی توی محیط کار به من هم تهمتی زده شد گفتم بیخیال و با این که خیلی برام سخت بود نرفتم و از حق خودم دفاع نکردم الان 5سال از اون موضوع میگذره ولی شرایط خیلی بدتر شد از اون روز به بعد منی که همیشه فعال وشیطون وخوش سرزبون بودم خیلی آروم شدم دیگه نتونستم هیچ جای از حقم دفاع کنم ترسو شدم . واگر الان به 5سال قبل برگردیم میخوام از حقم دفاع کنم ولی الان دیگه نمیشه چون نفرات اصلی این بازی وحشت ناک از آنجارفته اند.پس تا فرصت داری از حقت دفاع کن وبیگناهیت را ثابت کن ، تو میتونی ، حداقل تلاشت را برای عشقت بکن اگرشد که چه بهتر واگر هم نشد خوب تلاشت را کردی و عذاب وجدان نخواهی داشت .:104:مگه نمیگی استادتون منطقی بود ه ، اصلاً چر به ریحانه نمیگی :303:
شما قدرت دفاع کردن را داری من اگه نتونستم دفاع کنم چون تنهای تنها بودم و خانواده هم پشت سرم نبود همیشه مادرم میگه خدا خودش حق را میگره اما من مخالفم میگم خدا به آدم کمک میکنه که حق را بگیره نه اینکه بشینی و بهت تهمت بزنند وسکوت کنی . زجرآوره ، وحشتناکه :302::302:
برات دعا میکنم بتونی از حقت دفاع کنی و بیگناهیت را اثبات کنی.:323:
سلام
میخوام دوباره برم پیش استاد چی بهش بگم ؟ هیچی نگم بهتره نه ؟ فقط برم جلو چشش باشم نظر شما چیه ؟
بازم میگم من ارومم
asaman خانوم اگه همه تاپیکو بخونین متوجه میشین چرا نمیتونم به ریحان چیزی بگم :302:
بله خواهر جان دارم تلاش خودمو میکنم بلکه این استاد منطقی رو نرم کنم
ممنون که درک میکنین بله واقعا زجراوره
ولی خیلی امیدوارم (یعنی چاره دیگه ای ندارم):72:
در ضمن فعلا نه میخوام راجع به ریحان چیزی بگم و نه چیزی بشنوم اون یه موضوع جداست
یه کار نیمه تموم دارم که از 3 سال پیش باید انجامش میدادم اگه اینکارو نکنم تموم زندگیم ناقصه
میخوام به بهترین شکل ممکن و بدون استرس ریحان انجامش بدم
به قول asaman باید از حقم دفاع کنم از حیثیتی که خدشه دار شد (البته استاد هیچوقت این موضوع رو علنی نکرد)
چه دخترشو بهم بده چه نه
من بدون ریحان هم یه ادم کامل وقابل احترامم
این دو جمله اخرو باور ندارم ولی اینقدر تکرارش میکنم که باورم شه
اونایی که تا حالا کمکم کردین تنهام نذارین من ارومم
سلام خارپشت جان ، میگم چه جمله ی جالب و انرزی بخشی ، (من بدون ریحان هم یه ادم کامل وقابل احترامم )
میدونم که ازته دل نگفتی اما خیلی قشنگ بود سعی میکنم یادبگیرم و تکرار کنم .:104:
از این که میبینم تصمیم گرفتی بری پیش استاد و از حقت دفاع کنی خیلی خوشحالم اما نه اینکه فقط هیچی نگی ، چون این جوری شاید استادت فکر کن که مقصرهستی اما احساس گناه میکنی وشرم داری حرف بزنی . این جوری شاید عصبانی بشه ودوباره یک حرفهای بزنه ، اصلا شما مدارکی دال بر اثبات بیگناهیت نداری ، شخصی یا چیزی که نشون بده بیگناهی .:303:یا کسی که مورد اعتمادت باشه وبتونه پیش استاد از بیگناهی شما صحبت کنه :302:
به هرحال موفق میشی چون میدونم که پشتکار خوبی داری ، برو جلو ونترس وبه قول معروف شجاعت اخلاقی داشته باشه و مثل من نباش .:310: وگرنه تاآخر عمرت یک ندای از درون بهت میگه بی عرضه ، چرا از حقت دفاع نکردی و همیشه یادمیگری سکوت کنی و از حقت دفاع نمی کنی. برو جلو خدا باهاته نترس نترس نترس:104:
asaman خانم ممنون از همراهیتون
راستش حالا که وضع اینجوریه نمیخوام بحث رو کردن سند و مدرک و اینجور چیزا پیش بیاد
دوست دارم احساساتشو تحریک کنم تا خودش پشیمون شه که چرا به من تهمت زده
اگه قرار باشه ریحان نیومده اینجوری تمام زندگیمو فلج کنه وقتی بیاد میخواد چیکار کنه ؟!!!:311:
دارم سعیمو میکنم تو این مدتی که رو استاد کار میکنم یه خورده ام شرایط مالیمو درست کنم تا اینکه بشینمو تو خماریه خم ابروی یار بمونم :311:
اونی که درد و داده درمونشم میده
خداست دیگه مثل همیشه هوای بنده هاشو داره :72:
اخوی! همونهایی که توی دو پست آخرت گفتی رو عمل کنی، همه چی حله:311:
تاپیکت رو به روز کردم، پاسخ هم دادم! خوب بییییییییییییید؟
بنا بود "آشنای دیروز" دیگه توی این تاپیک چیزی ننویسه، خودت ازش خواسته بودی به همین خاطر هم تصمیم گرفتم با هویت قبلی و اصلی خودم به تالار برگردم.
اول خدمت تمام دوستان قدیمی ای که ممکنه نام کاربری مسلمان براشون آشنا باشه سلام می کنم. چند ماه پیش که می خواستم به تالار بیام دلایلی داشتم که با نام کاربری جدیدی بیام و بعدش با این که نمی خواستم بمونم موندنی شدم! به هر حال من باز هم با نام کاربری مسلمان برگشتم
سلام خارپشت عزیز
حالا مطمئنی آروم هستی؟ مطمئنی می تونی بشنوی؟
خارپشت عزیز ازت خواهش می کنم که اون دو تا سخنرانی ای که لینکش را گذاشتم را دانلود کنی و گوش کنی مطمئن باش ضرر نمی کنی
اشنای دیروز مسلمان خسته
من چی صدات کنم ؟
میدونی چقدر منتظر موندم که دوباره برام بنویسی ؟
من ارومم :72:
:311::311::311:
هر جور راحتی صدام کن:72:
خارپشت عزیز من احساس می کنم تو میخوای بیافتی توی چاه و اصرار داری یکی بیاد هلت بده! و من نمی خوام اون یه نفر باشم!
برادر من! ازدواج با ریحان خانم چاه نیست اما ازدواج با این شدت درگیری احساسی حتی اگر ریحان خانم را خدا فقط به خاطر شما آفریده بود!!! بازهم اشتباه بوده و هست.
ازت خواهش می کنم سعی کنی منطقی تر با موضوع برخورد کنی. اگر به این نتیجه رسیدی که می تونی با خشک و منطقی بودن من کنار بیای اول اون سخنرانی ها را گوش کن و بعد پیغام بگذار تا اگر کمکی از دستم برمیاد در خدمتت باشم
یا علی:72:
شدت درگیری احساسی؟؟!!!!!
اقای مدیر هم گفتن احساسات پارادکسیکال !!
خب منم تمام سعی امو کردم که ریحانو فعلا از داستان جدا کنم اما نمیتونم بگم دیگه هیچ احساسی ندارم
دارم کنترلش میکنم
الان مسئله استاده
نمیتونم بیشتر از این غرورمو بشکنم یعنی یه جورایی تابلو میشه که ازش یه چیزی میخوام
اون منو میشناسه
چی کار کنم که دلشو بدست بیارم ؟
تو همین یکی دو هفته کارو تموم کنم ؟
یا نه یه پروسه بلند مدتو اجرا کنم؟
من اشنای خودمو بیشتر دوست دارم:72:
:104:نقل قول:
خب منم تمام سعی امو کردم که ریحانو فعلا از داستان جدا کنم اما نمیتونم بگم دیگه هیچ احساسی ندارم
دارم کنترلش میکنم
قبل از اینم گفتم شما توی آخرین صحبتتون سر ایشان فریاد کشیده اید! الان باید با یه گل برید و از ایشان به خاطر این که صداتون را بالا بردید عذرخواهی کنید.نقل قول:
چی کار کنم که دلشو بدست بیارم ؟
تو همین یکی دو هفته کارو تموم کنم ؟
یا نه یه پروسه بلند مدتو اجرا کنم؟
نه عجله نکنید، بنا نیست توی یکی دو هفته رابطه ای که چند سال طول کشیده به این جا برسه ترمیم و بازسازی بشه.
سلام
من تمام تاپیکتون رو خوندم بیشتر دوستانی که بهتون جواب داده بودند
یک جورایی یا بی طرف بودند و یا جناح خودتون
خوب از این طرف هم یکی باید از استادتون دفاع کنه !!
شما باید اول مواضع تون رو با خودتون مشخص کنید .
پس چه باید کرد !!
شما باید اول با خودتون مواضع کسایی رو که ازشون طرفداری می کنین رو بسنجید ، باهاشون موافقین ؟؟
اگه موافقین قطعا این رابطه به بن بست خواهد رسید !!
پیشنهاد من مثل خیلی از دوستان اینه که ،خیلی بیشتر به این مسئله فکر کنی ، اشتیاق و احساسات تو جملات شما موج می زنه !!
عاشقان ز سر هم خبر دارند
داد می زنه که تو افسایدی
اول تکلیف خودت و طرز فکرت و بینشت رو با اون بینش و طرز فکر استاد روشن کن بعد
به این داستان عاشقیت فکر کن
:72:محسن جان ممنون که وقت گذاشتین وتاپیکو کامل خوندین
کسانی که تاپیک منو خوندن و برام پست گذاشتن هیچوقت راجع به مواضع سیاسی خودشون حرف نزدن (به جز یه نفر که خیلی سربسته مطرح شد و یکی دیگه که پستشون حذف شد)
من بعد از این همه سال خودم رو از یک یه جناح خاص نمیدونم اونوقت شما چجوری دوستان رو هم جناح با من دونستین؟!
اصلا جناح یعنی چی ؟!مثلا ما چندتا جناح تو کشور داریم؟! امام حسین ویزید چه ربطی به قضیه داره ؟
اینجا کسی ادعایی کرد؟؟!!!من در مورد حقانیت مواضع سیاسی خودم بحث کردم؟؟!!! اصلا اینجا جای این حرفاست؟؟!!!
دوست عزیز بله استاد من یه ادم نمونه وکم نظیره و همونطور که گفتم فوق العاده متعهد و مقید به اخلاق اسلامی وانسانیه
اما در مورد من اشتباه کرد همونطور که شاید در خیلی موارد دیگه هم اشتباه کرده باشه هر انسانی جایز الخطاست ولی من هیچوقت به ایشون توهین و جسارت نکردم
اگر توی این سه سال برای ایشون مشکلی پیش اومده ایا مسبب اون منم؟؟؟
این چه حرف غلطیه ؟؟کدوم جریان فکری؟؟ ایا میشه ادمارو به دو دسته تقسیم کنیم و بعد اون ها رو در مقابل هم بدونیم ؟؟
این نوع نگاه به مسائل سیاسی غلطه شاید شما اینجوری فکر کنید اما مطمئنم یه انسان مطلع و منصف مثل استادم هرگز این طرز فکر رو قبول نداره
برای همین بود که 4 سال با وجود اختلافاتی که تو بعضی مسائل باهاش داشتم اما
دوستش داشتم چون ایمان واخلاق داشت
وقبولش داشتم چون منطقی بود و اگاهانه مسائل رو تحلیل میکرد
نه اینکه با چشم بسته به قول شما با جناح مقابل مخالفت کنه و خودش رو در یه جبهه خاص بدونه
دنبال منفعت مادی یا شهرت نبود
همه چی یه سو تفاهم بود و گذشت این 3 سال اونو کهنه تر کرده
در ضمن اینکه چرا توی این 3 سال ایران موندن یا اینکه تحت فشار بودن رو من نمیدونم اما اینقدر میدونم که کسی نیست که با یه باد به فکر مهاجرت بیفته ادم دلسوزیه برای خودش یه سری وظایف و تکالیف مشخص کرده وبه اونها پایبنده
احتمالا این پست حذف میشه چون جای بحث کردن راجع به این مسائل نیست
شما هم اگر قصد کمک دارین فرض رو بر این بذارین که رابطه من و استادم بخاطر بدگمانی ایشون نسبت به من خراب شده ومن هم میخوام این رابطه مثل قبل بشه مثل همون 4 سال
با این تفاوت که حالا به دخترش علاقمند شدم و میخوام این مسئله به خیر وخوشی تموم شه نه با درگیری
امضای قشنگی داری بازم ممنون که برام وقت گذاشتی محسن جان
خوبه که از همه جوانب این بحث رو ببینیم و با مشورت با شما دوستان به نتیجه برسیم ممنون از نگاه جدیدت
نگاه جدید شما باعث شد اسم تاپیکم عوض بشه
البته این عنوان جدید خیلی بهتره ممنون از مدیریت تالار
سلام خارپشت عزیز
راستش شرایط بسیار بسیار سخته.من هر چی فکر می کنم می بینم که استادتون فکر می کنه شما او را لو دادید.حتی اگر بروید و از دل استاد در بیاورید باز هم وقتی از دخترش خواستگاری می کنید ممکنه فکر کند همه این عذر خواهی ها مال این بوده:163:و باز هم به شما شک می کند
به هر حال کار نشد نداره.فکر نمی کنم که خدا هم از اینکه به جای تلاش بنشینید و به در و دیوار نگاه کنید راضی باشد.در حقیقت اگر بی خیال موضوع شوید نشان داده اید که صورت مساله را پاک کرده اید و این خیلی بد است
ببینید من یک خانومی را خیلی دوست داشتم.خیلی.اصلا نمی تونم توضیح بدم وقتی این خانوم را می دیدم چگونه می شدم.چون توی جمله جا نمی گیرد.با دوستانم مطرح کردم.از 11 نفر هر 11 نفر گفتند حرف مفت داری می زنی و عمرا بهت جواب مثبت نمی ده.ولی من یک متن طولانی آماده کردم.بهترین لباسم رو پوشیدم و رفتم و موضوع را به ایشان نقل کردم.منتها اتفاقی که افتاد این بود که هنوز جمله ی اول رو بعد سلام نگفته ، ایشان حرفم رو قطع کردند و یک نه محکم به من گفتند و حتی حاضر نشدند بقیه حرفم را بشنوند.خب من خیلی ناراحت شدم.ولی از این قضیه پشیمان نیستم.چون به نظرم اگر نمی گفتم در حق خودم ظلم کرده بودم.به احساس خودم توهین کرده بودم.اگر نمی گفتم همیشه فکر می کردم که : "اگر می گفتم چی می شد!".الان با اینکه هر وقت یادش می افتم ناراحت می شم ولی از کارم راضیم و آرامش دارم.چون فکر می کنم که حداقل من تلاش خودم رو کردم
پس چقدر خوبه که شما هم حداقل تلاش خودتان را بکنید.بروید پیش استاد و با ایشان صحبت کنید.به پدرتان بگویید که با استادتان صحبت کنند و از ایشان خواستگاری کنند.ممکنه قبول نشوید.ولی حداقل تلاش خودتان را کرده اید
:72:
دوست خوبم
خوشحالم که درکم میکنید اما
پس چقدر خوبه که شما هم حداقل تلاش خودتان را بکنید.بروید پیش استاد و با ایشان صحبت کنید.به پدرتان بگویید که با استادتان صحبت کنند و از ایشان خواستگاری کنند.ممکنه قبول نشوید.ولی حداقل تلاش خودتان را کرده اید
arix جان من قلبم خیلی ضعیفه خونم میفته گردنتون
یه راهکاری بدین که این قضیه یه جوری مالیده شه
مثلا بذارید نظرات دوستان رو بگم :
فوتر که کلا از من بدش میاد نمیدونم چرا!!! میگه با یه جعبه شیرینی برم خونشون (مسئله اینه که ادرس ندارم )
خانم بلو اسکای به من لطف داشتن برای همین پستشون حذف شد
خواهر سابینا نظریه "اول استاد بعدش ریحان "رو مطرح کردن و به همراه بالهای صداقت من رو به خاطر اینکه چرا توی این 3سال با استاد صحبت نکردم سرزنش کردن:302:
خانوم سپیده و پرستوی عزیز به طرز فجیعی من و ریحان رو نامتناسب دونستن!(هنوزم نمیدونم چی بگم :302:)
جویای عزیزم که معتقده اگه نیمه گمشده ام ریحانه باید به پای استاد بیفتم و تا دخترشو بهم نداده ولش نکنم
و اینکه با صبر وتوکل بالاخره به نتیجه میرسم (اما چجوری؟؟ خدا عالمه)
فرید مجنون هم همین نظرو داره و درجدیدترین مطالعاتش به این نظریه رسیده که به عدد دانشجویان برای رسیدن به استاد راه وجود داره که بهترین اونها همانا شیرین عسل بودن است (منتهی من اساسا با این نظریه و نظریه پردازش مشکل دارم )
فرانک خانوم هم گفتن قفس سینه من نیاز به تعمیر داره تا دیگه بیشتر از این دلم نره (ولی من نفهمیدم وقتی دل بره دیگه رفته تازه خیلی زشته وقتی چیزی رو به کسی دادی دوباره ازش بگیری ) ولی یه حرف خیلی خوب زده میگه اگه ریحان قسمت من باشه هیچ . . . دیگه ای نمیتونه اونو ازم بگیره:43:
دختر مهربون هم من رو کودکی بیش نمیدونه که باید مرد باشم و مردونه و مستقیم با استاد صحبت کنم اما بعد از اون دیگه نیومد ببینه نتیجه پیشنهادش چی شد به جاش سنجاب عزیز حسابی تشویقم کرد(ممنون)
وخواهر اسمان که حضور خواهرانشو توی تاپیکم احساس میکنم
اما یه نظریه متفاوت از سوی خانم یاسا مطرح شد با عنوان "صادقانه فقط برای ریحان" که در فاز اجرا عملا استاد نقش هویج رو به عهده خواهند داشت و بعید میدونم به این زودی این نقشو بپذیره
بی دل عزیز هم فرمودن حله!!!شما که میدونید وقتی بی دل یه چیزی بگه دیگه ردخور نداره پس حله:227:
فرشته مهربون هم که فقط برای اشنا و مدیر تشکر میذارن (باز جای شکرش باقیه ) این تاپیکم مظلوم گیر اوردن هی از سر و تهش میزنن پستای خودم که شده جیگر زلیخا:311:
و اقای مدیر که من رو دچار احساسات پارادکسیکال دونستن و اینکه در این شرایط مغز اصولا کار نمیکنه (کاملا موافقم ولی من این تناقض رو با کنار گذاشتن موقتی ریحان حل میکنم ایشالا که جواب بده :72:)
اخر سرم اقا محسن که باعث شدن عنوان تاپیک عوض بشه خدا خیرش بده بلکه با اینکار طلسم این تاپیک بشکنه
بعدشم که اریکس عزیز که قدم رنجه فرمودین بعد این مدت !!
یه اشنا نامی هم هست که برای دیدن پستاش لحظه شماری میکنم
گویا جدیدا مسلمون شدن خدا برای اسلام و مسلمین حفظشون کنه :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
یعنی چند سال رفتی رو مخ استادت که ارشادش کنی که به کیش حضرتعالی درآد. الانم میخوای بری رو نروش که دخترت رو بده به من!
مرد مومن! این رسمشه؟ برو فکر کن ببین چرا اینقدر علاقه داری در مورد عقاید سیاسی و مذهبی ات بحث کنی و دیگران رو قانع کنی که اشتباه میکنند! این احساسات هیجانی و علاقه به بحث همون چیزی است که آقای مدیر اشاره کردند که یک اشکال در شماست. الان هم خودتو امام حسینی میدونی بعد رفتی عاشق دختر شمر شدی! (در مثل مناقشه نیست! حالا شایدم برعکس باشه شایدم کلا بی خیال! )
1_من خیلی کوچکتر از اونی هستم که بخوام استادمو ارشاد کنم
2_نمیخوام برم رو نروش نمیخوام سریش شم نمیخوام تابلو شه نمیخوام خودمو له کنم چون از این نحوه درخواست بدش میاد
اگه ذره ای احتمال میدادم این کارا فایده ای داره علی رغم میلم و به خاطر ریحان انجام میدادم
3_بی دل عزیز قبلا هم گفتم من بیمار یا بیکار نیستم که از روی هیجان با دیگران بحث کنم
البته این احساسات هیجانی و مخرب تو بهبوهه انتخابات هم برای من و هم برای استاد ایجاد شد نتیجه اون رو هم دارم میبینم متاسفانه
ولی قبل از این قضایا من و استاد سالای زیادی رو با هم بودیم بدون اینکه مشکلی پیش بیاد
حتی به خاطر علایقم کلا به مباحث نظری و فلسفی ایضا سیاسی رشته ارشدم کاملا متفاوت با کارشناسیم بود
حالا ایا من بیمارم ؟؟من مشکل دارم ؟؟
اون 4 سال کلاسای استادو به کلاسای درسی خودم ترجیح میدادم وبه امید اینکه استادم باشه رشته ارشدمو عوض کردم اما متاسفانه توی این 3 سال هیچوقت باهاش کلاس برنداشتم
تا اخر عمر حسرت این 3 سالو میخورم
4_محسن گفت دختر یزید شما میگه دختر شمر انگار شماها با سریال مختارنامه خیلی ارتباط برقرار کردین :311:
این حرفا چیه که میزنید؟؟!!!!!!!!!!!!
آقای پارادوکسیکال! تا دو نفر بهت حمله میکنند فوری میای دو تا پست حکیمانه میزنی که سر به راه شدی و میخوای به امورات خودت برسی و از تو فکر دختر خانوم فعلا بیای بیرون! بعد به سه سوت نکشیده دوباره دادت بلند میشه که آاااااااااااای ملت من چیکار کنم راه حل بدید!!!
5_اره درست میگین معذرت میخوام چی کار کنم بدبختم حداقل زبونی بگم میخوام به امورات خودم برسم بلکه به دل نداشتمون هم بشینه
حالا چی میشه شما از اون منبع لایزال دانش و تجربه خودتون من مسکین رو هم بی نیاز کنید (بده در راه رضای خدا )
6_اون کلمه حله خیلی راهگشاست زیاد استفاده کنید اثر وضعی داره
ایشون تازه مسلمون نشدن! امضای حکیمانه شون از دیر باز در تالار خودنمایی میفرموده اند!
7_خدا سایه اشو از سر این تالار کم کنه حالا هر وقت که مسلمون شده
اینو یادم رفت بگم اگه گفتم قلبم ضعیفه مال این قسمت جمله اریکس بود
"ممکنه قبول نشوید.ولی حداقل تلاش خودتان را کرده اید"
و الا رفتن پبش استاد که سهله هر جا که فکرشو بکنید میرم مگه قبلا نرفتم
من هم راه حلی میخوام که با درک از شرایطم داده بشه هیچکدوم به تنهایی فایده ای نداره
سلام خارپشت
حالا فهمیدم منظورت از مشکلات تو بعد از ا ن ت خ ا ب ا ت چیه؟ گفتم زحمت کشیدی ما رو راهنمایی کردی بیام جبران کنم.
تا اونجایی که من فهمیدم کلا انگار تو کار عجله هستی. اول اینکه سه سال پیش بعد از شنیدن کلمات گهر بار استادت عجله کردی در رفتی و توضیح ندادی (البته شاید اگه منم جای تو بودم همین کارو می کردم )
حالا هم با دیدن دخترش عجله داری که کارت زود درست بشه و دست ریحان خانومو بگیری ببری تو زندگیت.
اولا استادت ( اونم استادی که انقد براش ارزش قائل بودی که رشته ارشدتو به خاطر اون عوض کنی) فکر کنم هنوزم انقد ارزش داشته باشه که جدای از مسئله دخترش بخوای باهاش روابط حسنه دوباره برقرار کنی. حداقل اگه نمی خوای روابطط مثل قبل باشه باید از دلش در بیاری. اینو برات یک وظیفه می دونم. تو از کجا می دونی که اون سه روز چی بهش گذشته (کاری ندارم جسمی روحی هر چی). شاید اگه جای اون بودی بدتر از اینها رفتار می کردی.
شاید به فکر انتقام می بودی
پس اگه نمی خوای دوباره بری پیشش براش یه نامه بنویس (از زیر در اتاق استاد ننداز. بذار تو صندوق نامه هاش) تا مجبور نباشی باهاش روبرو بشی و راحت حرفتو بنویسی.
یا حتی بروزتر باش و میل بزن که البته احتمالا حوصله خوندن میل طولانی نداره.
بعد چند روز هی برو نزدیکای اتاقش احترام کن. خم و راست شو . سلام کن نمیدونم بهش توجه کن تا تغییر رفتارشو ببینی که مهربون شده یا نه.
هر وقت دیدی وقت مناسبه براش گل و شیرینی هم می تونی ببری
در ضمن ریحان هم دختر اون پدره شاید مثل پدرش اهل نظر دادن نباشه اما احتمال زیاد عقایدش نزدیک به پدرش هست. امتحانش کن بحثو بکشون به 30a30 .
حتی اگه نباشه هم فکر دو تا خانواده رو در آینده بکن. بابا تو که از ما عاقل تری چرا نسبت به این موضوع انقد بی اهمیتی