-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای چه طوری
یه پست ناراحتی ازت دیدم توی تالار :47:
الان چه طوری
مابقی ماجرا رو برات بگم یا نه؟
حال راه حل خوندن داری؟
حوصله فکر کردن و ترتیب اثر دادن به راهکارها رو داری؟
:46:
===========
خانوم خوشگله
مامان قشنگه
یه زمان هایی که ما زنها منبع احساسی و عاطفیمون خالی میشه
ناراحت می شیم و افسرده ، احساس بی حوصلگی می کنیم و یک نواختی ، گاهی اوقات هم می شینیم توی افکارمون غرق می شیم و آهی از ته دل می کشیم و سیل افکار ناراحت کننده و مایوس کننده است که سرازیر میشه به سمت ما :302:
حال و روان زن مثل یه موج می مونه
توی اوج عاطفه که هست میشه قله موج
اینجور موقع ها زمانی هست که اون موج زیبا اومده رسیده به ساحل
حالا یه نیرو می خواد که دوباره اون موج رو ببره توی قله
هممون شوهرانمون رو منبع شارژ عاطفیمون می دونیم ، چون این احساسات رو بعد از ازدواج تجربه می کنیم و اون اوایل این همسران محترم با سخاوتمندی تمام شارژمون می کنند
اما ، اما ، امان از گذشتن مدتی از ازدواج و عادی شدن زندگی
اون موقع ما همچنان چشم به راهیم که مردمون شارژمون کنه
اما آقا .... ای ای ای
می بینی این فقط مخصوص یه زندگی نیست ، مال همه زندگی هاست
چندتا نکته تیتوار می گم ، رد می شم
ببین خودت می تونی حلاجی شون کنی
1- پیدا کردن منابع شارژ دیگه
2- همیشه در قله موج بودن
3- علاج قبل از بیماری ( وقتی موج داره از قله به سمت دامنه سرازیر میشه ، کنترل بشه)
4-منبع شدن
5-کنار اومدن تا قله بعدی
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام
مادر شدن شما رو بهتون تبريك مي گم :72:
دوست عزيز سعي كن با قرآن خواندن آرامش از دست رفتتو برگردوني .
تا ميتوني خونسرد رفتار كن و به جاي حرص خوردن ناز و عشوه زنانه براي شوهرت بكن.
راهكارهاي دوستان عالي بودن ازاشون استفاده كن و همينطور چهل شب پشت سرهم سوره ياسين بخون تاهم آرامش به خودت و بچت برگردوني و هم از خدا كمك بگيري.:323:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
هیچ وقت شوهرتو با خانوادش تنها نذار.بهشون فرصت نده.تو این دوران بیشتر ناز کن .از خانوادش بد گویی نکن.(یکی می خواد بخودم بگه:311:)
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
1- پیدا کردن منابع شارژ دیگه
2- همیشه در قله موج بودن
3- علاج قبل از بیماری ( وقتی موج داره از قله به سمت دامنه سرازیر میشه ، کنترل بشه)
4-منبع شدن
5-کنار اومدن تا قله بعدی
بالهای صداقت عزیزم
ممنونم از راهنمایی های قشنگت
می دونی خانمی من در واقع خیلی وابسته شوهرم نیستم ولی چندتا موضوع هست که نمیشه و نمی تونم بی تفاوت از کنارشون رد شم:
- اینکه خانواده شوهرم تو زندگی ما دخالت می کنن. و شوهرم عجیب از اونها تاثیر می گیره و حرفشون برای شوهرم حجته. و متاسفانه عقاید و راهکارهاشون متضاد روشیه که ما تو زندگیمون اعمال کردیم.
من دلم می خواد صاحب زندگیم باشم. بخدا هیچ وقت تو زندگی کسی دخالت نکردم و تا ازم نظر نخواستن، هیچ اظهار نظری در مورد زندگی بقیه نکردم.
متقابلا همین رو هم در زندگی خودم توقع دارم.
- شوهرمن هنوز که هنوزه نسبت به خانوادش احساس مسئولیت بیشتری می کنه و برعکس بعد از ازدواج فکر می کنه و می کنن باید هرکار اون خونه حتی تعمیر شیرآلات و کولر و امثالهم رو اون باید انجام بده. حالا شوهرم اصلا آدم فنی ای نیست و اینکارها رو توی خونه خودش هم انجام نمی ده. و از طرفی تک پسر هم نیست!
- بعد هم بی احترامی های خانواده همسرم و حتی خود شوهرم در حضور اونها. یادمه یکبار پیش یه مشاور رفتم و بخشی از کارهای شوهرم رو که من بی احترامی تلقی می کنم، براش تعریف کردم، اصلا باورش نمی شد. حدس زده بود که شوهرم قصد طلاق من رو داره و می خواد من رو اینجوری آزار روحی بده!!!!!!!!!!!
با تمام این تفاصیل من سعی کردم که تا اونجایی که تو توانم هست بهش بیشتر محبت کنم.
از خانوادش حرفی نزنم. هرچند هنوز مطمئن نیستم که آیا کار درستیه که من بدیها و بی احترامی هاشون رو به شوهرم انتقال ندم؟!
ارتباطم رو با خانوادش به حداقل رسوندم. البته شوهرم و خانوادش هم گویا اصلا از این قضیه ناراضی نیستن.
خلاصه که هنوز نمی دونم که این روشها چقدر موثر خواهد بود. ولی من می خوام شوهرم این رو بفهمه که من و خودش و فرزند تو راهیمون با هم یه خانواده مستقل هستیم و در واقع یه گروه مستقل. بقیه اعم از خانواده خودش و خودم، همگی گروههای مستقل دیگه ای هستند که البته همه با هم با حفظ احترام و ارزشهای بقیه می تونیم تعامل داشته باشیم ولی حق نداریم مرزها رو بشکنیم و وارد حریم شخص و داخلی خانواده دیگه بشیم.
اینها خواسته های منه ولی تا الان که برای داشتنشون موفق نبودم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دوست عزيز سلام
جالبه ما نقاط مشترك يا به عبارتي مشكلات مشترك زيادي داريم
راستش من هم اين مشكلات رو داشتم اما الان برام كمرنگتر شدن
اماراهكاري كه من استفاده كردم اينها بوده
1/سعي كردم باشوهرم صميمي تر باشم.قبلا سر كوچكترين چيزي باهاش دعوا مي كردم وبهش نق مي زدم.اما حالا وقتي بخوام چيزي بهش بگم با شوخي و خنده ميگم .اونم به جاي اينكه عصباني بشه خندش مي گيره واز از اينكه سربه سرش گذاشتم خوشش مياد.اين در حالي هست كه قبلا سر كوچكترين چيزي ناراحت ميشدم وقهر ميكردم .اونم اغلب محل نميداد ومن بيشتر عصبي وناراحت ميشدم:302:
2/كاري كردم كه ازم حساب ببره.ميدوني وقتي با شوهرت هميشه بگو بخند بكني ومحيط خونت رو شاد كني اگه يك روز مثل برج زهر مار باشي ودمغ وناراحت وعصباني اونوقته كه شوهرت اين تفاوت فاحش رو درك ميكنه ومحيط خونه براش غير قابل تحمل ميشه واين در واون در ميزنه تا به همون ادم قبل برگردي.منظورم اينه يا باهاش خوب خوبم يا بد بد.از مسايل بي اهميت به راحتي ميگذرم.ولي از مسايل مهم اصلابه راحتي نمي گذرم .اون هم اين رو خوب ميدونه وسعي ميكني كاري برخلاف ميل من انجام نده:227:
3/مردها حرف زياد مي زنن.مثلا اگه ميگه ميرم خونه مامانم بخوابم فكر نكن حتما اين كار رو ميكنه ممكنه اصلا هيچ وقت اين كار رو هم نكنه
4/من هم خيلي كم خونه اونها ميرم .اما اگه شوهرم بره به روش نميارم.چون فكر ميكنم با رفتن به اونجا ارامش پيدا ميكنه واين حق اونه.البته معمولا انقدر با دادن مسووليت بهش سرش رو شلوغ ميكنم كه وقت خالي براي اين كار پيدا نكنه :310:
5/راستي من هم مثل شما باردارم.سعي ميكنم خيلي براش ناز كنم.درضمن هميشه بهش ياداوري مي كنم كه بايد ارامش داشته باشم تا بچمون عصبي نشه.
شما هم بهتره از اين راهكار استفاده كني .تا ميتوني براش ناز كن .وبگو اين جام درد ميكه واونجام اله وبله هستش.درضمن بگو براي اينكه بچمون سالم باشه بايد مراعات من رو بكني .اگر هم از دستش ناراحت شدي بگو من ونيني از دستت عصباني هستيم. يا بگو من ونيني باهات قهريم.البته با شوخي وخنده ويا اگه خيلي عصباني بودي با ناز وعشوه والبته كمي فيلم بازي كردن اين كار رو انجام بده.مطمين باش اگه به خاطر تو كوتاه نياد به خاطر بچش كوتاه مياد
6/در اوغات فراغت راجع به اينده بچه هاتون ومسووليتي كه مادر وپدر در قبال اينده بچشون دارن باهاش صحبت كن تا اون رو نسبت به اينده ومسووليتهايي كه در اينده به عنوان سرپرست خانواده داره اگاه وروشن كني
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای جونم (اولین دوست من در همدردی) تولدت مبااااااااااااااااارک
http://punken.com/wp-content/uploads...y-birthday.gif
می دونم اینجا جاش نیست ولی نمی تونم توی تاپیک جشن تولد چیزی بنویسم!!
این هم چند تا عکس برای روحیه دهی به مامان آینده
http://getfreesamplesbymailnosurveys...aby-sample.jpg
[img]http://getfreesamplesbymailnosurveys.com/wp-content/uploads/2011/05/free-baby-
samples.jpg[/img]http://www.babiestoday.info/babyphot...home-frame.jpg
همیشه خوش باشی خانم گل :46::46::46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نمی دونم من باز خراب کردم یا واقعا هیچ جایگاهی تو زندگیم ندارم.
امروز صبح روابط من و شوهرم خیلی خوب بود. منم گفتم از فرصت استفاده کنم، یکم حرفامو بزنم.
اوایلی که جری آخریم تازه وارد بود، شوهرم و خانواده اش من رو تو شرایطی قرار دادند که واقعا تحقیرآمیز بود. بهش گفتم فرض کن خواهر من ازدواج کرده و تو رو بعنوان داماد اول بفرستیم که وسایل همسر خواهرم رو بیاری، چی کار می کنی؟ عصبانی شد که جلوی همه داد می زنم که مگه من حمال این آقام؟ بهش گفتم پس مگه من حمال زن داداش شما بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقا تازه شروع کرد دفاع کردن از جاریش و با کمال بی رحمی گفت اگه قصدش این بوده، انشاءا.. بچه ات بمیره!!!!!!!!!!!! :302::302::302::302:
خدایا بخاطر زن مردم جون بچه خودش رو حراج می کنه!!!!!!
همون خواهرشوهرم و مادرشوهرم تازه فهمیدم که چقدر غیبت من رو می کنند تو تموم اون روزهایی که شوهرم تنها می ره اونجا.
خدایا آخه جایگاه من و این بچه کجای این زندگیه؟ بچه ام بمیره بخاطر زن داداش شوهرم؟
چرا من نمی تونم از خودم و حقم دفاع کنم؟
براش اس ام اس زدم تو لیله الرغائب خوب آرزویی کردی برای بچه ات
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز گذشته ها رو به گذشته ها بسپار
به فکر آینده باش
بیا تصمیم بگیر گذشته هر چی بوده خوب و یا بد همه رو فراموش کنی
فراموش کردن به معنای دور ریختن نیست بلکه اجازه نده از این به بعد یادآوری خاطرات گذشته باعث رنج و عذابت بشه بلکه به عنوان یه تجربه هرچند تلخ فقط ازشون رد شو
بلو اسکای عزیز سعی کن با شوهرت توی یک تیم باشی
عزیزم سعی کن :72::72:
برای اینکه یه دانه رشد کنه و بزرگه بشه و میوه بده ، کشاورز خیلی سعی می کنه و زحمت می کشه و از گذشت زمان و سختی ها دست از تلاش نمی کشه
تو الان در ابتدای راه زندگی هستی
یه جاهایی تو مسیر رو اشتباه رفتی
یه جاهایی همسرت راه رو اشتباه رفته
الان این امکان و فرصت برای تو ایجاد شده که با بالا بردن آگاهی هایت مسیر درست رو در پیش بگیری
ولی انتظار نداشته باش که همین الان به مقصد برسی
باید تلاش کرد ، تلاش کرد و باز هم تلاش کرد
تو توی مسیر صحیح قرار بگیر و تلاش کن مابقی رو بسپر دست خدا و ایمان بیار وقتی بنده ای راه درست رو در پیش بگیره خداوند نیز بهش نعمت میده و کمکش می کنه
====================
درسته که می گن وقتی در اوج روابط عالی با همسرتون هستید
حرف هاتون رو بزنید
اما در این لحظات هم اگر می خواهی به نتیجه دلخواه برسی باید یکسری اصول رو بکار بگیری !
که شما فکر کنم غافل بودی :43:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
خدایا آخه جایگاه من و این بچه کجای این زندگیه؟ بچه ام بمیره بخاطر زن داداش شوهرم؟
چرا من نمی تونم از خودم و حقم دفاع کنم؟
براش اس ام اس زدم تو لیله الرغائب خوب آرزویی کردی برای بچه ات
در ميان بحث و دعوا تمبر جمع نكن . او از روي عصبانيت حرفي زده به معناي باور داشتن به آن حرف نيست و با اين تمبر ماجرا را نه كش بده و نه حس ترحم او را برانگيز .
از الان و از همين تجربه ياد بگير كه پاي بچه را به بازي هاي بزرگتر ها نكشاني . حتي اگر ديگران خواستند اينكار را انجام بدهند تو بايد مانع بشوي چرا كه سلامت روان بچه ات بيش از هر چيز اهميت دارد و كسي هم در دنيا عاشق تر از تو در حق اين بچه نخواهد بود .
اگر قدري در پذيرش باشي به اين مشكلات هم برنخواهي خورد .
خانواده ي همسر شما درست و يا غلط همين هستند . اگر اين را بپذيري كليدت هم بابت هر حركت و حرف آنها نخواهد خورد و در نتيجه هر عملي هم كه انجام مي دهي در قياس و اندازه گيري نمي روي و نتيجه ي عملكرد بالا مي شود قدري انعطاف پذيري و عشق بي چشمداشت . و در نتيجه بازي برنده - برنده .
قرار نيست دوربين را به سمت آنها بگيري كه آنها چه گفتند ؟! چه كردند؟!...
به خودت نگاه كن . فقط خودت .
باور كن اگر ياد بگيريم كه سر اين دوربين را به حاي بيرون به اندرون خود وارد كنيم گشايش هاي خوبي در زندگي خواهيم داشت. ( اين حرف به اين معني نيست كه اگر سر دوربين به سمت بيرون باشد خبري نيست ، هست خوب هم هست . اما خبرهاي بيرون تا در درون ماخبرهاي جالب و نكته هست ، درد ما را دوا نمي كند )
اين پست جواب پست آخر شماست و جسارتا معنايش پاسخ به سئوال خط يك ارسال شماست به معناي خراب كردن و بي مهارتي در گفتگو و خرج كردن تمبر بوده كه نتيجه ي جمع كردن مخصوصا نوع طلايي آن همين حكايت و داستان را در طرفين به همراه مي اورد . .
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آنی جان زحمت کشیدید به تاپیک من هم سری زدید.
نقل قول:
از الان و از همين تجربه ياد بگير كه پاي بچه را به بازي هاي بزرگتر ها نكشاني .
بخدا اصلا حرفی از بچه نبود. شوهرم نزد خانواده و اقوامش به شدت به من توهین می کنه و روز به روز هم داره بدتر میشه. گوشش حرفهای من رو نمی شنوه و هرچی خواهر و مادرش می گن دربست قبول می کنه.
خوب چون روند توهین هاش صعودیه، ناچار من باید کاری بکنم. صبح خیلی روابطمون خوب بود. دوستان گاهی گفته بودند که حرفهام رو زمانی بزنم که روابطمون خوبه.
منم خواستم همین کار رو بکنم که بی مقدمه و با عصبانیت گفت که اگه فلانی (زن داداشش) منظورش این نبوده که تو گفتی، الهی که بچه ات بمیره!!!!!!!! :47:
نقل قول:
خانواده ي همسر شما درست و يا غلط همين هستند .
می دونم. ولی برای من مهم رفتار همسرمه. نمی دونم چی کار کنم که بقول بالهای صداقت من و خودش رو توی یه تیم ببینه.
به هرحال قبول دارم که من تو گفتگو بی مهارتم.
از صبح فکر می کنم که من سر گفتگو رو باز کردم و بی مهارتیم باعث شد که خلوت دو نفرمون که مدتی بود توام با آرامش شده بود هم بهم بریزه!
اگه شوهرم بیرون خونه تحقیرم می کرد ولی من تونسته بودم درون خونه رو درست کنم. اما با وسط کشیدن بحث امروز نتیجه عکس گرفتم. :302:
بنظرتون من کلا باید در مقابل بی احترامی های خانوادش و خودش در حضور اونها بی تفاوت باشم؟
راستی بچه ام شنید که باباش بهش چی گفت؟! :316:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزيزم خودت را باب شنيدن بچه نگران نكن
زماني بايد به همسرت بدهي تا مز ه ي خوب و شيرين رابطه ي اندروني زير زبانش بيايد و آن را باور كند .
از ديد من در بسياري مواقع گفتگوي مستقيم مخصوصا كه پاي خانواده وسط باشد نتيجه نخواهد داد . فاميل من - فاميل تو بحثي است كه توام با حساسيت خواهد بود . در نتيجه فعلا سكوت كن .
به مرور و با تغييرات دروني در خانه ي خودتان آن حس تيم بودن ايجاد خواهد شد . از روشهاي غير مستقيم براي همسرت استفاده كن . مطالب و مفهوم كار تيمي و گروهي را برايش تعريف كن و به عنوان يك شگفتي از ان ياد كن و لي اسم نياور و جايگزيني در كار تيمي نداشته باش .
مي تواني كتاب 17 اصل كار تيمي را بگيري و بخواني و به مرور در خانه از مفاهيم آن براي شوهرت بگويي و بگويي زماني كه انسانها به اين درك مي رسند چقد رموفقيت هاي شگفت انگيز در انتظارشان است .
يا كتاب هفت عادت مردمان موثر .
گاهي روشهاي غير مستقيم مردها را بهتر به فكر فرو مي برد به اين دليل كه حس خطر نمي كنند و مثل شير فكر نمي كنند كه بايد غرش كنند تا نشان دهند كه از حريم خانواده حراست و پاسداري مي كنند . هر چه نسبت به خانواده اش حساس تر باشي او نيز حساسيت بيشتر نشان خواهد داد . باور كن در قصد و كانتكس قدرت فوق العاده اي نهفته است . اگر امتحان و باورش كني دقيقه اي از آن غافل نخواهي ماند .
مثلا وقتي تو اينقدر هراس از بي احترامي همسرت در جلوي خانواده اش داري و دائما در انتظار بي احترامي هستي خوب اتفاق مي افتد .به همين راحتي . اين در اصل موج انرژي و تمركز خودت است كه ارسال مي كني و وقتي كه دريافت كردي مي گويي همسرم بي احترامي كرد !!
به همين دليل دائم مي گوييم سر دوربين به سمت خود . به وقت شكل گيري مشكل در درون ما خبرهايي هست .
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای جونم
اصلا نگران هیچی نباش خانمی، آب رفته به جوی برنمی گرده! ولی مراقب باش که خطا رو دوباره تکرار نکنی!
راستش من نمی دونم که روانشناسا و مشاورا و کارشناسا چی می گند ولی خودم یه تجربه دارم که بهت می گم:
من هم مثل شما فکر می کردم هر وقت که روابطم با شوهرم خوب می شه باید تمام خواسته ها م رو بهش بگم و ناراحتی هام رو بیان کنم!
اوایل ازدواج توی اینکار خیلی هم عجله می کردم، به محض اینکه روابطم خوب می شد، سریع شروع می کردم و گله می کردم! قاعدتا شوهرم هم سریع جبهه می گرفت و کاملا متوجه می شد که من می خوام از خوب بودن وضعیت به نفع خودم سود ببرم!!!و من نه تنها نمی تونستم چیزی رو ثابت کنم و به هدفم برسم بلکه وضعیت رو دوباره خراب و آشفته می کردم... بعد از مدتی حتی شوهرم احساس می کرد که اگر با من توی صلح باشه من مرتب انتقاد و خواسته های جدید دارم و گاها حتی ترجیح می داد توی قهر بمونه!!! :163:
بعدها فهمیدم که هم باید زمان بهتری برای گفتگو پیدا کنم و هم لحن گفتگو مهمه!
زمان بهتر، وقتیه که اتفاقا رابطه تون خیلی هم خوب نباشه!! بذار از زمانهایی که خیلی با هم خوبید استفاده ببری و لذت ببری! و با این حرفها اوقات خودتون رو تلخ نکنید!
لحنش هم به نظرم اینطوری بهتره (من اینطوری بهتر نتیجه گرفتم) که دیگه مستقیما انتقاد نمی کنم و بیشتر شوهرم رو توی مقام قضاوت می ذارم، مثلا اگه از رفتار جاری ام ناراحت شده بودم، بهش می گفتم، اون شب دیدی این حرف رو زد؟ به نظرت منظورش چی بود؟ یا چرا فلان رفتار رو کرد؟
توی این شرایط معمولا شوهرم به من می گفت: منظوری نداشته، یا می گفت: اخلاقش اینه دیگه!
عزیزم، مامانی آینده، باور کن همه تالار همدردی تو و نی نی کوچولوت رو دوست دارند، نبینم غصه بخوریا! ذهن نی نی ت رو هم نسبت به باباش بد نکن :46::46::43::43::72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام دوستای عزیز
بازم از دست شوهرم و خانوادش دلارم دیوونه می شم. دوباره موندم چی کار کنم!
یه مدت بود پدرشوهرم رفته بود خونه دخترش شهرستان. حالا شوهرم میگه باید دو روز تنها بمونی من برم پدرم رو از اونجا بیارم. هرچی میگم چرا یه زن حامله رو می خوای ول کنی و بری، گوشش بدهکار نیست.
یه بار میگه بابامه، یه بار میگه صله رحم، می گم وقتی تهرانه که کم نمی ذاری؟ می گه باید بقیه اقوام رو ببینم.
آخه بقیه اقوام رو که عید دیده.
خلاصه اونقدر پرش کردن که گوشش حرفای منو نمی شنوه.
نمی دونم باید چه خاکی به سرم بریزم...
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم
می دونید من فکرمی کنم چون شما روی این مساله خیلی حساس شدید نمی تونید عکس العمل مناسب رو در برابر اتفاقهایی که میوفته داشته باشید تا مسائل به نفع خودتون تموم بشه. مطمئنا با پستهای که از شما دیدم شما سیاست لازم رو بلدید اما در این موارد نمی تونید اجرا کنید چون حساس شدید.
پس بهتره اول ارامش خودتون رو حفظ کنید. دو روز می ره و با روجیه بهتر بر می گرده.
اما بهتر بود شما از در احساسات وارد می شدید. انتظار ندارید که یک مرد بفهمه حاملگی یعنی چه؟ می گفتید من و نی نی هم دوست داشتیم باهات بیاییم تا ازت دور نشیم اما متاسفانه به خاطر شرایط حاضر و به خاطر سلامت نی نی نمی تونیم. دلمون برات خیلی تنگ می شه. چون واقعا وجودت در کنار ما به ما ارامش می ده. همین.
اما بازم عیب نداره بذار بره ولی قبلش دلشو نرم کن با همین حرفها که گفتم اما یه کم حالا عوضش کن. تا وقتی اونجا می ره اروم و قرار نداشته باشه تا زودتر بر گرده و حرف هیچ کس از دلتنگی شما و این حس که شما زودتر بهش نیاز دارید تو گوشش نره.
موفق باشی.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
خیلی دلم از دستش پره، بی چشم و روست، نسبت به من و خانوادم.
تصمیم گرفتم باهاش برم. می دونم برای سلامتی خودمو بچه مضره. نمی دونم تصمیمم عقلانیه یا احساسی؟ تو رو خدا تا وقت دارم راهنماییم کنین.
خانوادش فوق العاده بهم بی احترامی می کنن. دلم نمی خواد ببینمشون. ولی فکر می کنم علت بی احترامی هاشون همینه که من ترم و شوهرم تنها بره.
از طرفی می دونم یه عروسی اونجا تو اقوامشون نزدیکه. مارو هم دعوت کردن، شوهرم گفت نمی تونیم. دقیق نمی دونم عروسی کی هست. به فکرم رسیده که نکنه شوهرم می خواد خانوادش رو برداره بره عروسی! ازش می پرسم عروسی کی هست، میگه نمی دونم! دروغگویی شوهرم قبلترها بهم ثابت شده.
بین چندراهی موندم. نمی دونم چی درسته؟!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
به نظر منم باهاش برید بهتره اما تو رو خدا سعی کنید با هم خوش بگذرونید هر کس هر چی گفت با بی اعتنایی ردش کنید.
برید برای اینکه دوست دارید همیشه با هم باشید و زن و شوهر نباید یه شبم سر از هم جدا بخوابن نه برای اینکه که مچ دروغگویی همسرتون رو بگیرید.
ببینید چهار راه دارید:
1- یا برید و هی بازم حرص بخورید
2- نرید و بازم حرص بخورید
3- برید و خوش بگذرونید
4- نرید و خوش بگذرونید
کدومش فکر می کنید بیشتر به نفع شما و زندگی مشترکتون هست و سازنده تره. به نظرمن سومی از همه لحاظ عاقلانه تره.
براتون ارزوی خوشبختی می کنم. نگران نی نی هم نباشید. اگر استراحت مطلق نیستید مسافرت براتون خوب هم هست. ولی بازم اگر نرفتید همسرتون رو تشویق کنید که بره و هوای پدرشو داشته باشه و بگید که واقعا دلتون براش تنگ می شه.
بازم برای اطمینان بیشتر با دکترتون صحبت کنید تا مطمئن بشید براتون ضرر نداشته باشه. اگر ضرر داشت سلامتیتون مهمترین چیزه حتی مهمتر از شوهرتون.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام آسمان آبي عزيز :43::43:
قدم نورسيده مبارك:311:
حتما تاپيك من با عنوان " مادرشوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم" را بخون و بازيچه دست اين و آن نشو. فقط به خودت و ني ني ات فكر كن :311:
دوستت دارم و براي خودت و ني ني گولوت آرزوي سلامتي و خوشبختي مي كنم :227:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
امروز زنگ زدم صدای مشاور و بابت رفتن یا نرفتنم مشاوره خواستم.
وقتی بی احترامی های شوهرم در حضور خانوادش و خانوادش رو گفتم، خیلی تعجب کرده بود.
دلم برای خودم می سوزه :302:
خلاصه که :302:بنظرش نرم بهتر اومد ولی گفت صددرصد برین مشاوره. هرچند مشاوره تا حالا برامون جواب نداده و راضی کردن شوهرم خیلی سخته ولی امیدورام یه گشایشی تو زندگیمون بشه. شاید یکی پیدا بشه که حرفای من و شوهرم رو باهم بشنوه و بتونه گره از زندگیمون باز کنه :323:
دلجو جان حیف که نمی تونم حرص نخورم. الان خانواده شوهرم خوشحالن که پیروز شدن. پای منو کوتاه کردن و پسرشون شده راننده دربستشون!
منزل جدیدمون نزدیک خانواده منه. البته خونه پیدا نکردیم که اومدیم اینجا. از وقتی اومدیم خانواده من تا از هرجور کمکی دریغ نکردن. تا الان حتی یکبار هم من غذا درست نکردم و اونا دادن بهمون.
دیروز یه وسیله خریده بودیم برای خونه که شرکت تا حیاط اورد و بالا نیورد. قرار شد شوهرم که اومد من زنگ بزنم بابام بیاد کمک که بیارن بالا. شوهرم رفته بود تنها بیاره که نتونسته بود و وسط راه پله گیر کرده بود. بهش میگم چرا تنها اوردی خوب می گفتی که من زنگ بزنم. بلند بلند میگه (حالا تو این خونه تقریبا همه با خانوادم آشنان) نمی خوام کسی منت سرم بزاره. بخدا خانواده من با جون و دل زحمت می کشن. حتی من به صدا دراومدم که بزارین شوهرم مسئولیتش رو خودش انجام بده. هرکاری رو شما انجام ندین!!!!!
خیلی بی چشم و رو هستش. قدر محبت رو نمی دونه.
خانواده من باید زحمت ما رو بکشن و شوهرم زحمت خانواده خودش رو...
ای خدا :323:
خسته شدم...
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
الخیر فی ما وقع
اما عزیزم واقعا بعضی وقتها از شما تعجب می کنم. شما که می دونی همسرت روی خانوادتون حساسه چرا؟ بهتر بود تو راه پله می گفتید : عزیزم اینجوری برای سلامتیت ضرر داره. بهتره بریم یک کارگر بگیریم کمکت کنه. ( هم زحمت و وظیفه اضافی برای خانوادتون در نظر نمی گرفتید هم بهانه دست شوهرتون نمی دادید.) البته امیدوارم اینها براتون تجربه بشه برای مسائل اینده.
راستش نمی دونم مشکل شوهرتون چیه اما مشکل شما اینه که به همسرتون به دیدی انتقادی نگاه می کنید و این باعث شده ایشون برای مورد تایید قرار گرفتن برای خانواده خودش همچنان تلاش کنه چون اونها برای اینکار تشویقش می کنن. باز خود دانید . اگر در این چند سال زندگی راهی رو پیش گرفتید و به نتیجه نرسیدید پس احتمالا راهتون مناسب نبوده. باید عوضش کنید.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
اما عزیزم واقعا بعضی وقتها از شما تعجب می کنم. شما که می دونی همسرت روی خانوادتون حساسه چرا؟ بهتر بود تو راه پله می گفتید : عزیزم اینجوری برای سلامتیت ضرر داره. بهتره بریم یک کارگر بگیریم کمکت کنه. ( هم زحمت و وظیفه اضافی برای خانوادتون در نظر نمی گرفتید هم بهانه دست شوهرتون نمی دادید.) البته امیدوارم اینها براتون تجربه بشه برای مسائل اینده.
دلجو جان اینجا فکر کنم سوء تفاهم شده. ظهر اون روز من بهش گفتم که شب که اومدی می گم پدرم بیاد کمک (البته از سر اجبار و آبروداری) و توافق کردیم و با پدرم هماهنگ کردم که ببینم منزله یانه. یعنی مشکلی نبود.
در واقع بحث من اینه که وقتی خانواده اش ازش چیزی می خوان، چنان حرفشون رو وحی منزل می دونه که برای اجابت خواسته شون حاضره هر بی احترامی رو به خانواده من بکنه. شایدم می خواد ازم باج بگیره که بخاطر خانواده ام به کاراش اعتراضی نکنم.
خلاصه که ددیروز رفت و من فقط گفتم راضیم که بری پدرت رو بیاری چون توجیه می کرد که بابام هرجور دیگه ای که بخواد برگرده حتما یه بلایی سرش میاد!
اما از دیروز عصر که رسیده، دوباره شده راننده خصوصی جماعت اونجا! بمهمونی رفتن و ...!
خداییش نهایت نامردیه که منو بزاره تنها بره مهمونی خونه اقوامش. (بهش گفتم من راضی نیستم و واگذارت می کنم به خدا)
تازه یکی از اقوامشون بهش حساسیت دارم و بارها رفتارهای مشکوکی از اون و شوهرم دیدم. گوشی شم از دیشب تا الان خاموشه! نمی دونم شارژ نداره (که می تونست تا صبح شارژ کنه) یا خاموشش کرده!!!
هرچقدر هم تلاش می کنم بازم با حرف خانوادش منو می زاره زیر پاش. احساس می کنم تمام تلاشم برای زندگیم بی حاصل بوده و بعد از این هم هیچ نتیجه ای نخواهد داشت. :302:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ببخشید تند حرف زدم ولی من منظورم این بود که از اول هیچ وظیفه ای رو برای خانوادتون جلوی همسرتون ایجاد نکنید. چرا خانوادتون باید بیان کمک؟ اگر دوست داشتن اومدن لطف کردن اگرم نه که هیچی به روی خودتون نمیارید.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام خوبی؟
من می فهمم چی میکشی و میدونم خیلی سخته
فقط یه نکته ای رو میخواستم بگم اینو از من بپذیر و بدون بی برو برگرد کار می کنه، از مادرشوهر گرام اینو یاد گرفتم به هر کسی هم یاد نمیدم :311:
اونم اینه که میدون رو خودت داری خالی می کنی
بهترین راه حل برای مشکلت اینه که کمر همت ببندی و بزنی به رگ بی خیالی در حد تیم ملی، یعنی فقط باید از رو نری
بعد آروم آروم طوری که متوجه نشه نقشه هست هی بگی
بگی دلم برای مامانت تنگ شده
دلم برای خواهرت تنگ شده
پیش شوهرت زنگ بزنی به خواهرش و لاو بترکونی
بعدشم هر جا که شوهرت رفت باهاش بری و اجازه ندی تا حد ممکن شوهرت رو تنها گیر بیارن
هر توهینی هم بهت کردن یا شوهرت پیش اونها کرد بی خیال بشی و یه مدت طولانی بی خیال فقط با شوهرت بری و بیای، اونها هم توی این مدت خیلی تلاش خواهند کرد تو رو دلسرد کنن حتی ممکنه به شوهرت بگن ببین بلو تو رو نمیذاره تنها بیای زن ذلیل و غیره
ولی اگر اینایی رو که گفتم بکنی بعد یه مدت می بینی که شوهرت به اونها میگه بلو که شما رو دوست داره، بلو که همیشه به شما زنگ می زنه، اونکه بد شما رو نمیگه، اون بیچاره دلش برای شما تنگ شده بعد شما میگید اون منو تنها نمیذاره؟؟؟
اینطوری هست که یکبار برای همیشه این مشکل حل میشه
تو که میخوای این زندگی رو ادامه بدی نگو کار دارم اعصاب ندارم و غیره، یه بار کمر همت ببند مشکل رو ریشه کن کن، فقط دقت کن اصلا از خانواده ش بد نگی و همیشه پیش شوهرت به اونها خوبی کنی تا شوهرت کاملا براش درونی بشه که تو خانواده شو دوست داری، این راه حل تضمینی هست
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دلم نیومد ره آورد سفر رو براتون تعریف نکنم!
با اینکه بهش گفته بودم صبح حرکت کن تا ظهر برسی، قبول نکرد و نصفه شب اومد!
خونه اقوامشون هم رفته بود. یکی از اقوامشون که می خواست تهران بره دکتر رو هم با خودش اورده بود که حدس می زنم از خود تهران این موضوع رو می دونست. حالا اون آقا خودش پسر داره و چرا پسر خودش نیورده من نمی دونم و شوهر بدبخت من باید بشه راننده آژانس کل فامیلشون!
سابینا جان دقیقا ترفندی که به من گفتی رو خواهر مکارش پیش گرفته! من که میرم خدای توهین رو بهم می کنن (بخدا طاقت اینهمه بی احترامی رو ندارم) ولی شوهرم که میره آت و آشغال (!) بهش میدن که ببر برای زنت و سلام برسون و ...
از راه رسید خیلی گرم استقبالش نکردم. تو دستش یکم خوراکی بود بعنوان سوغات که خواهرم داده. و تک تک افراد تو مهمونی رو میگه که سلام رسوندن (جالبه که مهمونی کامل بوده)، هیچی نگفتم.
آقا چشمتون روز بد نبینه شروع کرد به داد و بیداد اونم نصفه شب که تو ادب نداری چرا تو سلام نرسوندی و .... (گفتم قرار نبود تنها بری مهمونی) تو داری ادب کل خانوادت رو نشون می دی و ...
حالا ما عید که رفتیم خونه خواهرش دست خالی نرفتیم و یه وسیله خونه خریدیم. اگه بدونی که چی کار کردند! بجای دستتون درد نکنه، هزاری حرف و حدیث که این چیه و ما لازم نداریم و ... (حالا این ادب خودشونه!)
بگذریم، معلوم بود که حسابی پر شده بود. مراعات من رو که نمی کرد، مراعات در و همسایه رو هم نمی کرد.
خلاصه جوابش رو ندادم و خوابیدم. یه ساعت بعد (گفتم که شوهرم نصفه شب اومد) تازه شوهر خواهرش زنگ زد که رسیدین؟ اصلا ملاحظه نداره که تو اون خونه ای که موبایل زنگ خورده، زن حامله ست و ممکنه نصفه شب از صدای زنگ تلفن بترسه.
بخدا از دیشب دوباره ویارم برگشته و مدام حالت تهوع دارم.
بهش محبت کردم، بهش بها دادم. ولی هیچ تاثیری نداشت. خانوادش ثابت کردن که اگه چیزی بخوان پسرشون باید انجام بده و می تونم در عرض لحظه تمام محبت شوهرم رو نسبت بهم از بین ببرن!!!!!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو جان
دوست ندارم تکرار مکررات بکنم ولی خوب دیدی چطوری شوهرت رو به طرف خودشون جذب کردن؟ با همون ترفند ، تو که نمیخوای طلاق بگیری خانومم، بچه دار می شی فردا پس فردا، این آقای شوهر آش کشک خاله ت هست که البته بد هم نیست خیلی از مردها اینطورین ولی مال تو یه مقدار دوزش بیشتر هست و یه مقدار هم تو بد عادتشون کردی،
پس کمر همت ببند و این ترفند رو اجراش کن و یک بار برای همیشه مشکلت رو جل کن، البته زمان می بره ولی ارزشش رو داره ، یه شش ماه خودتو کنترل کن و زحمت بکش یه عمر راحت باش، موفق باشی:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
می دونی سابینا جان
اول بگم قصدم مخالفت باهات نیست ولی می خوام با کمکت و کمک همه دوستان که به این تاپیک سر می زنن قضیه رو از جوانب مختلف بررسی کنیم تا با توجه به توانایی ها و روحیات من، شوهرم و خانوادش یه راهکار پیدا کنیم.
ببین عزیزم واقعا با یه شش ماه اجرای ترفند بالا در حق خانوادش می دونم که چیزی درست نمی شه. من تو این سه چهار سال، زندگیم کلی بالا پایین داشته! من اون اول دیدم این بود که مادر و پدر و کلا خانواده شوهر مثل خانواده خود آدم می مونن و باید بهشون محبت کرد ولی بخدا پرتوقع هستن و از همون اول فقط قصدشون این بود که مالی و جانی از عروس و پسرشون تا می تونن بهره ببرن. یه وقت چشمم رو باز کردم و دیدم خودم هم شدم راننده آژانسشون. توقع داشتن که وقتی مراسمی هست، من و شوهرم جداگانه با دوتا ماشین در خدمت ایاب ذهابشون باشیم.
قبض آب و برق و ... رو می ذاشتن جلوی شوهرم که بپردازه.
من به این زیاده خواهی هاشون جواب ندادم که الان وضعم این شده.
تازه هرچی هم که بکنم شوهرم و خانوادش پرتوقع تر می شن و بیشتر می خوان ازت و وظیفه ت می دونن.
از طرفی توی جمع و فامیل و هرجا علنا بی احترامی و توهین می کنن. من تحمل اینهمه بی احترامی رو ندارم.
اگه اونا تونستن این ترفند رو پیاده کنن چون من هرگز نمی تونم مثل اونها تو جمع بشون توهین کنم که پاشون از زندگیم بریده بشه و بعد 4تا تخم مرغ و شیرینی بدم بگم ببر برای خانوادت. (هرچند تا الان کردم ولی خواسته هاشون در این حد نیست)
عید که رفتیم، به شوهرم گفتم دست خالی نریم و برای خواهرت یه چیزی بخریم تا جلوی شوهرش افتخار کنه. ولی چنان بدهکار و بی عزت شدیم که نگو.
خلاصه که اونا میگن یا عروسمون هم بشه نوکر بی جیره و مواجب ما. یا فقط نقش سرویس دهی به پسرمون در مواقعی که نیاز داره رو ایفا کنه و کلهم دیگه خفه شه (ببخسید که اینجوری حرف زدم، از بس عصبانی بودم):97:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسكاي عزيز يك سول داشتم شما از روي حدس وگمان ميگي كه همسرت مقداري از درامدشو به خانوادش ميده يا مطمئني يعني خودت ديدي ؟
منظورم اينه كه نكنه اين يك حسه بدبيني به شوهرت باشه وشايد واقعيت نداره
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دل انگيز
بلو اسكاي عزيز يك سول داشتم شما از روي حدس وگمان ميگي كه همسرت مقداري از درامدشو به خانوادش ميده يا مطمئني يعني خودت ديدي ؟
منظورم اينه كه نكنه اين يك حسه بدبيني به شوهرت باشه وشايد واقعيت نداره
بعد از عقدمون شوهرم رسما اینرو گفت که من باید کمک خرج خانواده ام باشم و هم قبول نکردم و گفتم زندگی ما نیاز به درآمد هردوی ما باهم داره و اونقدر نیست که از عهده مخارج یه خانمواده پرجمعیت دیگه بربیاد. بهش گفتم این مساله خیلی مهم بود و باید اول خواستگاری شفاف می کردی.
همون زمانها که اختلافمون بود مادرشوهرم گفت که پسرمه و باید خرجمون رو بده!
خلاصه که اختلاف بالا گرفت و سرانجام شوهرم گفت که اونا نیازی به پول من ندارن و ...
من هم تا الان دیگه کنکاش نکردم. چون بنظرم همینکه علنی نمی تونه کمک کنه باز برام یه برگه برنده ست چون مثل اون اول دیگه نمی تونه وقتی چیزی ازش می خوام بگه برای خانوادم خریدم و الان برای تو ندارم!
اما دل انگیز جان من کجای حرفام اینرو گفته بودم؟ کلا مشکل من اینه که شوهرم من برده حرف مادر و خواهر و خانواده و اقوامشه و به شدت تحت تاثیر اونهاست.
و اونها هم چشم دیدن عروس رو ندارن و هرچی که می خوان در مقابل صلاح زندگی ماست.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلواسکای عزیز
به نظر راهکارمادرشوهر سابینای عزیز خیلی کاربردی تو هرچند هم سعی کنی نمیتونی اونا رو تغییر بدی پس روشت رو عوض کن چون احتمالا روشت اشتباهه روش سابینا روش جدیدیه (که به نظر من خیلی هم جواب میده) ضرر نداره اینو امتحان کنی:46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسكاي جان منم فكر ميكنم اگه يك مدت مثلا 1سال تو كمك كردن وحمايت از خانواده شوهرت به جاي اينكه مقابل او باشي با اون همراه بشي كم كم شوهرت به سمت تو مياد چون تورا مقابل خودش نميبينه ودست از اين كارهاش برميداره مردها خيلي از كارهاشوه از سر لجبازيه ميخان حرف خودشونو به كرسي بنشونن.توصيه سابينا خيلي ميتونه مفيد باشه اولش خيلي سخته ولي نتيجش به نظرم عاليه
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
مونده بودم یه تاپیک مجزا باز کنم یا نه، بالاخره تصمیم گرفتم همین جا ادامه بدم.
چند وقته (یعنی در واقع از وقتی شوهرم از سفر برگشت)، خیلی باهام سرد شده. مدام هم یه بهانه پیدا می کنه که با جاریم کلا قطع رابطه کنم.
حالا از کل خانواده شوهرم فقط این یکی با من خوبه و از طرفی بارها دیدم که خیلی از بی احترامی هایی که نسبت به من میشه، در حق اونم میشه. البته ارتباطم باهاش در حد تلفنیه. اونم ماهی، دو ماهی یه دفعه. از وقتی هم که خونه مون رو عوض کردیم که اصلا من شماره ندادم.
شوهرم هی میشینه ازش بد می گه و من می بینم حق با شوهرم و خانواده اش نیست. در حق اون هم مثل من داره ظلم میشه. ازش دفاع می کنم، چون در واقع دارم از خودم دفاع می کنم.
آخرسر هم به شوهرم گفتم چون شوهرمی و می گی باهاش تلفنی هم صحبت نکن، نمی کنم ولی حرفات به نظرم قانع کننده نبود. دوباره بهش برخورده که این از فحش برام بدتره و داد و بیداد و ...
بنظر خودم که شوهرم می ترسه که مشت خودش و خانوادش رو جاریم جلوی من باز کنه. (در واقع برخی از پنهان کاریهاشون رو) که پیش ترها یه بارهم همین عینا از دهنش پرید. که تو می خواهی سر از کار خانواده ام دربیاری..
خلاصه که یه مدته خسته ام کرده. بخاطر ترس از مشاجره هی سکوت می کنم ولی تو خودم می ریزم.
حتی بهش گفتم که من بهت هیچی نمی گم ولی وقتی می ری تو تنهاییم میشینم و گریه می کنم. تازه مسخره می کنه.
بخدا روحم رو خسته کرده...
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم چرا شما درباره ارتباطت با جاریت با شوهرت صجبت می کنی؟ هر وقت دوست داشتی زنگ بزن هر وقت شوهرت خونه نبود. اجازه همه کاری رو که نباید از شوهت بگیری. وقتی در این باره با هم صحبت کنید فکر می کنه حق داره به شما دراین زمینه امر و نهی کنه اما اگر اصلا به روی خودت نیاری همسرت هم می فهمه که در این زمینه نظرش برات مهم نیست برای همین هم خودشو بی احترام نمی کنه و چیزی نمیگه.
دوم اینکه زیاد با جاریت حرفهای خصوصی نزن. نمی خوام خدای ناکرده تهمت بزنم اما صلاح نیست جاری ادم از دل ادم خبر داشته باشه. اگرم اون خواست حرفی راجع به خانواده شوهرت بزنه شما حرفو عوض کن. می دونم با هم همدردیت اما با همدردی کردن با هم مشکلی حل نمیشه که هیچ تازه ممکنه مشکلی هم اضافه بشه.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دلجو جان ممنون که به تاپیکم سر زدی.
حقیقتش ما هم همینطور باهم ارتباط داشتیم. شوهرم تقریبا سال گذشته بود که رفت از ریز مکالمات پرینت گرفت و کلی آبرو ریزی پیش خانواده من و خودش کرد که چرا من با جاریم حرف می زنم.
ما بعدها هم ارتباط تلفنی داشتیم تا اینکه آخرین بار یه بار جاریم زنگ زد و متاسفانه شوهرم خونه بود و اون گوشی رو برداشت و جاریم باهاش حرف نزد و از اون روز تازه الان یکی دو هفته ست و در واقع از وقتی از اصفهان اومده این موضوع رو علم می کنه و اعصابم رو به هم می ریزه.
من حتی بهش گفتم که من توجیهات تو رو قبول ندارم ولی بخاطرت که شوهرمی و می خوام بدونی چقدر برام عزیزی، باهاش صحبت نمی کنم. اما دست بردار نیست.
انگار دنبال بهانه می گرده. خسته و کلافم کرده.
قرار بود امروز یه سفر یه روزه بریم شمال، بهش گفتم از لحاظ روحی به این سفر احتیاج دارم. بیشتر بخاطر بچه. دوباره سر این موضوع دهوا راه انداخت و از زیر این سفر یه روزه هم در رفت. چه برنامه دیگه ای برای خودش داره نمی دونم؟ واقعا خسته م کرده...
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز،
به نظر من مشکل شما نداشتن سیاست در زندگی است. شما می خوای همه چیز را با منطق و صداقت پیش ببری که متاسفانه تو زندگی مشترک خیلی جواب نمی ده.
مطلبی که سابینا گفت و شما گفتی انجام دادی، جواب نگرفتی هم دقیقا ناشی از همین صداقت بود. عزیزم سابینا نگفت که غلام حلقه به گوش بشید و هر چی گفتن انجام بدید. گفت سیاست داشته باش.
تا زمانی هم که نخوای از این مهارت های زندگی مشترک ( سیاست ) استفاده کنی قضیه به همین شکل هست و خواهد بود.
یک نمونه در مورد این مسافرت خدمت شما بگم. خانمی را می شناسم که برای اینکه شوهرش را به مسافرت رفتن عادت بده، اوایل به بهانه با خواهرت بریم سفر، مامانت خسته شده آخر هفته ببریمش شمال و ... همسرش را به سفر رفتن عادت داد. هر بار هم که این خواهر و مادر را می برد با سیاست های خودش بیچاره شان می کرد. تا جایی که دیگه الان هر چی این برادره به مادر و خواهرش می گه بیایید بریم سفر اونها نمی رن. حتی خود این خانم هنوز می خواد بره سفر واسه خودشیرینی و به دست آوردن دل شوهرش، جلوی اون زنگ می زنه که تو رو خدا بیایید و خوش می گذره و ... اما خودش هم می دونه چیکار کرده و خیلی راحت به مقصودش رسید.
البته این کار از عهده هر کسی برنمی آد. من خودم هم فقط بلدم بگم. انجامش خیلی مهارت می خواد.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نه سیاست داشتن به معنای کلک زدن و یا رفتارهای ناشایست و یا بی صداقتی مقبول است ، نه صداقت منفی و منفور و آسیب زاست . صداقت یک صفت بسیار ارزنده است که به جا و درست و با مهارت ، در همه ابعاد ( گفتار و کردار و اندیشه و نیت ) باید به کار برده شود .
رفتارهایی مثل آنچه در رابطه با خانمی که شوهرش را به مسافرت رفتن با نوعی کلک عادت داده هرگز توصیه نمی شود . مهارتها باید صادقانه به کار گرفته شود . مثلاً شکل درست رفتار در این موضوع مسافرت اینگونه است :
که اگر همسر مسافرت را با همراهی اعضائی از خانواده اش دوست دارد و ما می خواهیم از این میل او بهره ببریم . کاملاً صادقانه اینرا مطرح سازیم و در مسافرت هم هرگز برای آنکه عضو یا اعضاء خانواده همسر دیگر میلی به این مسافرت ها نداشته باشند نباید با بد رفتاری و آزار عمل کرد .
روشی که خانم مورد اشاره شب نم داشته .
بی صداقتی و استفاده ابزاری از افراد برای رسیدن به هدف را ترویج می کند . و مورد تأیید کارشناسی نیست .
بلو اسکای عزیز
مهارتهای کلامی و ارتباطی را خوب بیاموز و مورد بهره برداری قرار بده .
.
موفق باشی
.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم گفتی همسرت دنبال بهانه میگرده. مردها معمولا وقتی سردرگم و گیجن و به همه چیز گیر می دن که از لحاظ رابطه جنسی در تنگننا باشن ولی در عین حال هم بخواهند رعایت زنشون رو بکنن. نمی دونم مشکلت از اون نظر حل شده یا نه. ولی اگر باز دکتر بهت اجازه نمی ده می تونی از راههای دیگه همسرت رو در این زمینه راضی نگه داری.
راستی مگر هر کسی می تونه از مکالمات تلفنی اگاه بشه؟ عجیبه. یعنی ادم امنیت در حرف زدن هم نداره؟ بازم هر چی شوهرت میگه بگو اره می فهمم چی میگی. بذار هر چی می خواد بگه. نمی خواد باهاش بحث کنی. فقط یه جوری بگو درکش می کنی. البته شما هم خیلی درست رفتار کردی ولی هر مردی یک قلقی داره دیگه.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
I am shy...
چند روزیه اختلاف بین من و شوهرم بالا گرفته و دوباره شده مثل روزای اول فقط با این تفاوت که فعلا دست روم بلند نکرده :316:
واقعا دیگه بریدم. تو این سه سال هر روشی رو امتحان کردم:
قهر
بی محلی
مقابله به مثل
شکایت
محبت
اما دیگه بریدم. فکر می کنم زندگی ما هیچ راه حلی نداره. بهش میگم اگه من استرس بگیرم به بچه منتقل میشه، بخاطر بچه مراعات کن. خودم میگم و خودم می شنوم.
من تا پای طلاق هم رفته بودم ولی جرات نکردم که بعنوان زن مطلقه بدون حمایت خانواده ام زندگی کنم.
البته بگم یه مدت خوب بود که تصمیم به بارداری گرفتم ولی دوباره روز از نو روزی از نو.
در واقع از وقتی به شهرشون رفت، اینقدر تغییر منفی کرد. (میگم نکنه سحر و جادو صحت داشته باشه :163:)
واقعا به جایی رسیدم که لحظه شماری می کنم که کی این زندگی تموم میشه.
خلاصه امروز که داشتم منفجر می شدم زنگ زدم صدای مشاور شاید یه کمک فکری بهم بدن. مطالب بالا رو گفتم . اولی که گفت مادری که به فکر مردن باشه به چه درد بچه می خوره و فقط دعوام کرد که چرا باردار شدی :302:
دوباره و بعد از صرف کلی وقت تماس گرفتم و مشکلم رو گفتم. این یکی هم گوش کرد و گفت شما که اینقدر واقع بین هستی فکر می کنی صدای مشاور چه کمکی می تونه بهت بکنه. از جدایی که می ترسی و باردار هم هستی و ما بهت توصیه نمی کنیم. خودت رو به بیخیالی بزن و زندگیت رو بکن. بزار هرکاری دلش می خواد بکنه!!!!
گفتم آخه مردیه که راضی بشو نیست. بحال خودش بزارم به خودش حق می ده که در حقم خیانت هم بکنه و می ترسم خانوادش تو این راه کمکش کنن!
گفت چاره ای نیست. بشین و زندگیت رو بکن! :162: :47:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم
می خواهم از تحربه خودم تو زندگیم برات بگم شاید به دردت بخوره. راستش من همیشه صبور بودم و با تمام وجودم به همسرم محبت می کردم . اما چون خودم رو صاحب نظر تو خیلی مسائل زندگی می دیدم وقتی همسرم کار یا حرف و یا رفتار اشتباهی داشت حتی اگر به زبون نمیاوردم در عمل یا رفتارم تاثیر داشت. مثلا مثل این حرف شما که گفتی :" من توجیهات تو رو قبول ندارم ولی بخاطرت که شوهرمی و می خوام بدونی چقدر برام عزیزی، باهاش صحبت نمی کنم." رو منم زیاد به کار می بردم. اما یکسالی هست که روندم رو عوض کردم و بعد از یکسال مداوم جواب گرفتم. در این یکسال فرض کردم من هیچی بلد نیستم و هر کاری شوهرم می کنه درسته. البته کاملا هم صحه بر کارهاش نذاشتم اما مخالفتم رو علنا اعلام نکردم. مثلا به جای اون حرف شما من می گفتم : " بخاطرت که شوهرمی و خواستت برام عزیزه دیگه با جاریم حرف نمی زنم.، " یعنی اصلا نمی گم که نظرت غلطه یا من قبولش ندارم. گاهی هم حتی وقتی نظر همسرم به نظرم غیر منطقیه (که خیلی هم پیش اومده) با این حال می گم حق با شماست. شاید باورت نشه حالا همسرم فکر می کنه بعد از 5 سال واقعا من دیگه همه جوره قبولش دارم و داره در تمام کارهاش نظرهای منو دخیل می کنه با اینکه با نظر خودش خیلی فرق داره. یعنی تا زمانی که فکر می کرد من و اون حرفمون دو تاست همش لجبازی بود و حرف حرف اون ولی حالا فکر می کنه حرف خودش داره اجرا می شه اما داره حرف منو اجرا می کنه. باورش برای خودم هم مشکل بود اما شده.
من فکر می کنم مشکل شما هم همینه و اگر این روش رو دقیق اجرا کنی به خواست خدا شما هم زندگیت تا حدودی تعدیل می شه . اگر خواستی یک مثال هم از محصول این روشم برات میارم.
مجبت کردن به تنهایی گاهی اوقات جواب نمی ده باید مهارت لازم رو برای هدفمند کردن اون محبت بلد باشی.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ظاهرا خانه از پای بست وایرانست!
چقدر دلگیرم که تاپیکم صفحه هشتمش هم داره تموم میشه و من هنوز دارم با مشکلم دست و پنجه نرم می کنم و ذره ای پیشرفت هم نکردم. :302:
چندباری حرف بچه مون که پیش اومده بود، شوهرم می گفت که من بچه رو میارم تو گروه خودم و من هم به شوخی می گفتم اگه من از کارم استعفا بدم و صیح تا شب پیش بچه ام باشم هم می کنم تا تو گروه من باشه! خلاصه که شوخی می گرفتم.
دیروز که تلفنی حرف می زدیم بهم گفت بذار من بچه ات رو ازت بگیرم تا بفهمی که یه مادر چه حسی داره! تو تازه یکم داری تو این دوران درد می کشی، کلی خودت رو صاحب حق می دونی نسبت به بچه ات (حالا اینو نمی دونم از کجا دراورده بود)
حقیقتش حرفاش یکم ترسوندم. احساس کردم یه نقشه ای تو سرشه!
من و شوهرم تقریبا میشه گفت غیر جمعه اصلا همو نمی بینیم و فرصت دو کلام حرف اضافه نداریم. لذا بهش زنگ زدم تا مهربونانه کمی باهاش حرف بزنم.
یکم در مورد تربیت بچه و وظیفه پدر و مادر حرف زدم و گفتم بچه نباید تحت هیچ شرایطی فکر کنه که پدر و مادرش دوتا گروه هستن و مجبور بشه انتخاب کنه. بچه رو نباید تو مسند قضاوت قرار داد. باید بدونه که پدر و مادرش و خودش یه گروهن و در آغوششون احساس امنیت کنه. در غیر اینصورت آسیب شخصیتی می بینه و جذب بیرون خونه میشه. ما نباید بچه رو وسیله رسیدن به هدفمون و انتقام گیری از طرف مقابل کنیم و ...
خلاصه که حرف رسید به اینجا که بچه بزرگ شه و زن بگیره و اگه تو زن گرفتن اشتباه کرد توی مادر باید راهنماییش کنی. مثلا اگه پدر و مادر ببینن زن پسرشون فقط منافع خودش رو می خواد، باید دخالت کنن و پسرشون رو نجات بدن! اگه زنه از لحاظ مالی بالاتر بود و گفت تو من رو بخاطر مال و اموالم انتخاب کردی، پس مشکل داره اون زن و باید مادر و پدر دخالت کنن و ... (خلاصه که به اسم پسرمون می گفت تا من بشنوم و تازه فهمیدم که چقدر ذهنش رو نسبت به من بد کردند و ظاهرا خانواده اش من رو زن مناسب پسرشون نمی دونن و تمام کاراشون بخاطر نجات پسرشونه!!!!)
اصلا هنگ کرده بودم. فقط گفتم اگه من یه مادر خوب باشم کاری نمی کنم که پسرم بین من و عروسم گیر کنه. در اینصورت بیشترین آسیب رو خود پسرم می بینه و آرامش و لذت زندگیش از بین می ره. گفتم یه مادر واقعی بخاطر بچه اش حتی از خود بچه اش هم می گذره........
سرتون رو درد نیارم که دوباره کار به مشاجره و دعوا کشید. بهش گفتم من زنگ نزدم که دعوا کنم، الان هم اذونه و برو افطار کن و برای هرسه مون دعا کن.
بعد حرفهای دیروزش خیلی احساس نا امنی کردم. شما که نمی دونین خودش و خانواده اش چقدر بی حرمتانه و تحقیرآمیز با من رفتار می کنن و تازه حس کردم که گویا همش با برنامه ست. و فکر شوهرم هم چنان مسموم شده که کاملا داره از نقششون حمایت می کنه.
حتی احساس می کنم که براش زن هم درنظر گرفته باشن!
واقعا حس ناتوانی پیدا کردم. بیچاره این بچه!!
کاش اون اوایل که مشکل داشتیم، خانواده ام حمایتم می کردن و من ازش جدا می شدم!
احساس می کنم توان مقابله باهاشون رو ندارم و روز به روز شوهرم و زندگیم و لاجرم به دنبالش بچه ام رو از دست خواهم داد..
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
می خوام چندتا از اس ام اس هایی که بینمون رد و بدل شد رو براتون بگم، شاید بتونین بهم کمک فکری کنین؛
شوهرم صبح که داشت می رفت بهم گفت که: " اونقدر در مورد دیگران بد قضاوت کردی که دیگه به حرفات اعتماد ندارم!"
ظهر براش اس ام اس کردم: " میشه یه نمونه اش رو مثال بزنی؟ کِی اشتباه قضاوت کردم؟ اگه گاهی دیگران در حقمون بدی می کنن و من آگاهت می کنم، من مقصرم؟ ولی نمی گی که اونقدر که منو فروختی به دیگران و جلوی جمع خردم کردی، من دیگه اعتمادم ازت سلب شده؟ دیگه کنارت احساس امنیت نمی کنم؟ بدترین چیز برای یه زندگی اینه که زن، مردش رو تکیه گاهش ندونه. "
خلاصه عصبانی شده بود و زنگ زد که این چی بود برام فرستادی؟ گفتم خوب مثال بیار من کی بد قضاوت کردم. تو هم حرف سنگینی زدی که می گی دیگه بهت اعتماد ندارم!
آقا مساله رو چسبوند به خانواده اش و دوباره شروع کرد که تو می خوای من رو نسبت به خانواده ام بد کنی و من به هرکی می گم، می گن حرفت منطقیه!! دوباره گذشته ها وسط کشیده شد!
آخرش هم گوشی رو قطع کرد!
اس ام اس من: "خسته شدم از دستت، تو واقعیت رو نمی بینی فقط داری با تعصب نگاه می کنی، تعصب چشم عقلت رو کور کرده، تحملم داره تموم میشه، خودم می ترسم از اینکه دیگه نتونم تحمل کنم."
شوهرم: " همین که بدترین تهمت ها رو بهم زدی و بدتر از همه اینه که زن به مردش سوءظن داشته باشه و به همه هم بگه مردش بدکاره بازه و براش اس ام اس های آنچنانی بفرسته که میخوام امتحانت کنم، بعدش برای بدست آوردن مدرک پای خانواده شوهرشو بکشه وسط و مرتب بگه کی زیر پات نشسته، برای خوب بودنت کافیه. "
من: " واقعیت رو ببین تو تخیلات خودت زندگی نکن یکم بترس هم از خدا و هم از عاقبت زندگیت من انتخاب خودت بودم به من احترام نمی ذاری به انتخاب خودت احترام بذار. شایدم پشیمون شدی و دلت انتخابهای خانواده ات رو می خواد"
شوهرم: " یادم رفت اینم بگم یکی دیگه از امتیازاتت هروقت کم میاری به دیگران اهانت می کنی و تهمت می زنی یادت باشه من بی ریشه نیستم که غیرت رو خانواده ام نداشته باشم اگه خوانوادت به من احترام می ذارن بخاطر بچشونه اگه من به اونا احترام می ذارم بخاطر خانوادمه."
خلاصه قصدم خسته کردن شما نبود. فقط نمی دونم چرا اینقدر اشتباه و منحرف داره فکر می کنه و به دنبالش عمل می کنه؟ مخصوصا اون متن قرمز!
واقعیت دارم داغون میشم. نه می تونم باهاش حرف بزنم و نه میشه بیخیال رهاش کنم. احساس می کنم زندگیمون داره با سرعت به ته دره می ره و من نمی دونم چی کار کنم!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسكاي محترم
مشكل شما اين است كه نشسته اي و فقط همسرت را نقد مي كني در حالي كه خودت پر از مشكلي . كي گفته كه شما همه ي حرفها و اعمال و افكارت وحي منزل است و همسرت اشتباه مي كند ؟! چند بار متنهاي خودت را از نگاه شخص سوم بخون و به جاي اينكه روي همسرت متمركز باشي روي خودت متمركز باش كه كم اشتباه نيستي .
اولين اشتباه : چرا خودت را وارد حريم خانواده اش مي كني و ....او كه از خانواده اش جدا نيست ، هست ؟! مردي كه بتواند از خانواده اش ساده بگذرد از تو ساده تر مي گذرد .
اگر مشكلت حل نشده به اين معني است كه روشت درست نيست آن را تغيير بده . از ديد من و كاملا به نظر من شما خودت بيشتر از همسرت نگاه متعصب داري عزيزم و ....