سلام
توشهرماهستن ، مادرشوهرم گفته بياين اينجا مراسم رو خصوصي برگزار كنيم كه ديگه مجبور نباشيم همه ي اقوام رو دعوت كنيم و در نتيجه هزينه ها كمتر بشه
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
توشهرماهستن ، مادرشوهرم گفته بياين اينجا مراسم رو خصوصي برگزار كنيم كه ديگه مجبور نباشيم همه ي اقوام رو دعوت كنيم و در نتيجه هزينه ها كمتر بشه
دقيقا متوجه شدم ... پست صفحه پيش رو بخون پست شماره 40نقل قول:
نوشته اصلی توسط ailara77
ممنونم sci
آره منم اگه اينطوري باشه موافقم ، همسرم گفتش كه يه آتليه ي عالي رزرو ميكنم براي اون روز نمونه كارش رو خودم ديدم واقعا محشره ، اون از عكس و فيلم ، براي آرايشگاه و لباس هم كه ديگه مجبورم خودم برم ببينم فقط خدا كنه آرايشگاه خوب گيرم بياد چون خيلي برام مهمه .
اينطوري عالي شد ، آخه اون موقع نه خونواده ام راضي بودن كه بيان اونجا و نه اونا كوتاه ميومدن ولي حالا كه مادرشوهرم صحبت كرده خونواده ي منم بخاطر اينكه مشكلي براي زندگيم درست نشه و جروبحث بيشتر از اين بين من و همسرم نباشه راضي به اومدن شدن ، حالا از خوشحالي همسرم خيلي خوشحالم چون يك كم فكرش آزادتر شده نسبت به قبل كه ميخواستن بيان اينجا .
ازتون خيلي ممنونم
:323:
عروس خانوم مباركه!نقل قول:
نوشته اصلی توسط ailara77
اميدوارم هميشه از روي خوشحالي گريه كني....جاي ما رو هم خالي كن... برامون دعا كن!
به چيزاي كوچيك گير نده... زود به هم نريز.. مسلط باش تا بتوني اوضاع رو كنترل كني...
توكل كن به خدا.. تنها نيستي... هر موقع مشكلي بود قبل از اينكه دلخور شي و چيزي بگي..بيا اينجا بنويس
هميشه خوشحال باشي خواهر گلم
بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق تر است...
سلام به دوست خوبم
خيلي بهم ريخته ام ، واقعا فكر ميكنم به خودم و خونواده ام خيلي توهين شده ، ديروز كه مادرشوهرم زنگ زده به مامانم گفته آخه ما كه نميتونيم بيوفتيم توي اين جاده و با اين همه خطر بيايم ، پس ما آدم نيستيم كه ميخوايم اين راه رو بلند شيم بريم تا اونجا ؟ فقط به خودشون فكر ميكنن .
دوباره گفته حالا برادر و خواهرشم ( يعني خواهربرادر من ) نباشن خب نباشن چه اشكالي داره .
ديشب به همسرم ميگم كه من اونجا هيچ آرايشگاهي رو نمي شناسم و ميخوام يه جاي خوب برم ، اين يه جاي خوب منظورم جاي گرون نيستش منظورم جائيه كه كارش خوب باشه ، در جوابن بهم ميگه ميخواي از ايتاليا برات بيارم ارايشگر .
واقعا چرا يه دختر بايد از چيزائيكه آرزوشه بگذره بعد تازه يه چيزيم بدهكار باشه ؟
از همسرم خيلي دلگيرم يعني طوري باهام رفتار كرد كه انگار وظيفه ماست كه بلند شيم حتما بريم اونجا و اونا همون جا باشن و آب توي دلشون تكون نخوره .
اگه منم نشينم بگم من سرويس طلا نميخوام حالا نبايد اين رفتارا جوابم باشه .
چندروز پيش بود كه موضوع جشن بعدازظهر رو به مادرشوهرم گفتم كه خيلي راضي بود و خيلي به به و چه چه كردش كه خيلي فكر خوبيه و عاليه و فلان و بهمان بعد ديروز زنگ ميزنه ميگه نه نميتونيم جشن بعدازظهر داشته باشيم نه نميشه ، واقعا كلافه ام نميتونم متوجه علت اين رفتارا بشم .
:302:
خواهر آيلارا عزيزنقل قول:
نوشته اصلی توسط ailara77
اصلا ناراحت نباش...راستش رو بهت مي گم.. شايد خيلي از خانومها اين مشكل را داشته باشن از جمله شما! چرا از اول از خواسته هات كوتاه اومدي؟؟؟ چرا سرويس طلا نمي خواي؟؟ تو به خاطر اينكه عاشق شوهرتي.. از يك سري خواسته هات كوتاه مي آي اما با اين كار داري خودت رو حذف مي كني!!
چرا نبايد جاي گرون نري براي آرايشگاه!؟ آره بايد از ايتاليا بيارن!!! چرا كه نه؟؟؟ قرار نيست كه هيچ كس از آرزوهاش بگذره... تو هم نبايد.. نبايد بگذري!!!! چرا موضوع جشن بعد از ظهر رو گفتي!!؟؟ فردا مي گن بيا توخونه ما زندگي كن... خونه رو هم تميز كن!!! (حالا نه به اين شوري ها.. اما ولش كني بعيد نيست بگن)
اما... چند تا موضوع كه فقط در گوشت مي گم:
1. سياست داشته باش دختر خوب! هر چيزي كه رو كه آدم نمي گه! تو داري پوئن مي دي... پس بي حساب امتياز نده! بگو جشن بعد از ظهر...باشه خوبه! اما بهترين آرايشگاه جاش! خونه شما! باشه اما بهترين آتليه جاش!!! اگه بگي هيچي نمي خوام... كه مي گن به به! چه چه! چه دختر ماهي!!!! بيا دست و پامم ماساژ بده! (بهت مي گم چي كار كني..صبر كن)
2. بحث هاي اينكه چجوري مامانش با مامانت صحب كرده رو ول كن عزيزم... يه چيزي گفته بي رو درواسي مامان تو هم يه چيزي مي زاره روش مي گه! همه مامانا اينطورين! پس بي خيال.. اصل ماجرا رو بچسب! بيخود كرده اگر كسي بگه نبايد خواهر و برادر تو باشن... بگو اصلا دوستامم بايد باشن!!!
3. الان لازم نيست لجبازي كني.. فقط اوضاع رو كمي آروم كن و خيلي آسوده،قاطعانه،قاطعانه، قاطعانه، هر چيزي كه دوست داري رو بگو و بگو مي خوام! نمي تونيد مشكل خودتونه!آب از آب تكون نمي خوره! خيالت راحت! به شوهرت هم بگو من دوستت دارم براي تو كوتاه مي آم... نه همسر بابات هستم نه مادرت! پس تو رو دوست دارم... اما گويا تو براي من هيچ كاري نمي خواي بكني...پس باشه... برو آرايشگر از ايتاليا بيار!
مطمئن باش هيچ اتفاقي نمي افته.. اولش يه كمي داد بيداده.. اما ورق بر مي گرده!
بعد آروم آروم از دست بالا بيا پايين اما اينبار درست... نذار بگن كم توقعه! قانعه! اين حرفا به درد تو نمي خوره... بذار بگن مراعات ما رو كرد...
4. پس عزيزم... من بعد هر چيزي كه مي دي! يه چيزي جاش ميگيري... هميشه تو زندگيت اين باش و از خودت نگذر عروس خانوم!
نگران چيزي نباش! اينجوري كه گفتم برو جلو.. خودتم دست كم نگير... بگو مي خوام! (يه كمي دلبري يادت نره براي شوهرت) چيزايي كه گفتم فقط پيش خودت درگوشي گفتم.. نري بگي! بعدشم بدون عصبانيت! اين اون رو گفت... به ما توهين شد! بابات گفت مامانم گفت رو بريز دور... به شوهرتم بگو اونا مسئول رفتار خودشونن! مي خواي برام چي كار كني؟ ما يه پولي داريم.. من باهات راه ا.مدم تو چي كار مي كني... مي تونيم هم با هم راه نيايم!!! (آخرش اينا رو مي گي ها)
نترس ما اينجاييم! دوستات زيادن!!!
واقعا از شما ممنونم كه تنهام نذاشتين و بهم ميگين چيكار كنم
فعلا خبري نيست همسرم ديگه بعد از تلفن آخرش كه ديروز عصر بود تلفني باهام صحبت نكرده فقط چندتا اس داده و خبري نيست .
بازم ميام اين قصه سر دراز داره :316:
سلام به دوستاي خوبم
گفتم شايد بي معرفتي باشه نيام بگم بالاخره به كجا رسيد . عروسيمون شهريوره ديگه قرار شد شهر همسرم باشه ولي خونواده ام توي شهر خودمون بعد از ماه رمضون يه جشن ميگيرن برام كه كسائيكه نميتونن بيان شهر همسرم اينجا توي جشنم باشن برام دعا كنين انشاءاله همه ي شمام خوشبخت بشين :323:
عروس خانومنقل قول:
نوشته اصلی توسط ailara77
مباركت باشه... ديدي گفتم كه همه چيز به بهترين شكل انجام مي شه
هرگز فراموش نكن... به خودت مسلط باش تا بتوني فكر كني . با سياست اوضاع رو كنترل كني
خيلي خوشحالم... مباركت باشه و خوشبخت باشي
پيشنهاد مي كنم از اول زندگي مثل داستان جشن عروسي از خواسته هات نگذري اونها رو با دقت بررسي كني و عنوان كني... تا بهشون برسي
هرگز تنها نيستي... خدا هست!
سلام به دوستاي خوبم
بازم من اومدم انگار اين قضيه همچنان بايد ادامه پيدا كنه ، الان يه چند روزي ميشه سعي كردم اوضاع آروم بشه و حتي اگه همسرم از چيزي ناراحت بوده يا شده تلاشم رو كردم كه نذارم جروبحثي پيش بياد و باهم قهر كنيم تا چند روز پيش ، زنگ زد و گفتش كه ميخوام برم مبلمان و سرويس خواب بخرم و ميخوام يك كم از پول خونه بردارم منم خيلي ناراحت شدم گفتم من از عروسي گذشتم و حاضر شدم بيام شهر شما و يه مهموني خصوصي بگيريم كه به اون پول دسته نزده باشيم بعد اين حرف رو ميزني ؟ و گفتم واقعا فكر ميكنم اون وسايل برات از من مهمتر بوده كه بعد نه اصلا اينطوري نيست و از اين حرفا ، منم ديگه ادامه ندادم
امروز ظهر كه بهم زنگ زد گفتش كه حساب كردم باز اين مبلغ پول رو كم دارم و بايد تا اون موقع جورش كنم ، گفتم مگه ديگه چيكار داريم كه اون پول ميگي لازمه ؟ برام حساب كرد اينقدر اين اينقدر اون و ... ديدم مبلغي كه براي آرايشگاه و لباس برام در نظر گرفته نسبت به اينكه دارن توي يه شهر بزرگ زندگي ميكنن و هزينه ها رو هم ازشون باخبر بودم ديدم خيلي كمه ، گفتم يعني فكر كردي آرايشگاه و لباس من اينقدر ميشه ؟ حتي خواهرش كه سال گذشته عروسي كردن و باهم رفتيم دنبال آرايشگاه و لباس حتي هزينه هاي سال گذشته از مبلغي كه برام كنار گذاشته بود كمتر بود كه گفت نه بيام براي يه مهموني خصوصي كلي خرج كنم ؟ بايه لحن ناراحتي ازم خداحافظي كرد
ببخشيد اشتباه نوشتم ، هزينه هاي سال گذشته از مبلغي كه گفت بيشتر بود
دوباره اعصابم بهم ريخته حوصله جروبحث و دعوا و قهر رو ندارم
سلام عروس خانوم...نقل قول:
نوشته اصلی توسط ailara77
پست آخرت رو چند بار با دقت خوندم و ناراحت شدم كه خودت رو با وسائل منزل پيش شوهرت مقايسه مي كني... كاري كه اكثر خانومها مي كنن! من از كارت كم اهميت ترم؟؟؟ ماشينت از من مهم تره!
خانومي... هيچ كس و هيچ چيز باي شوهرت از تو مهمتر نيست! من تو اين موضوع شك ندارم... پس ديگه اين حرف رو اصلا نگو و خودت رو با ديگران و وسائل و كارهاش مقايسه نكن!
شوهر شما يك مرد جا افتاده مثل پدرت نيست كه... يه جوون هست كه با كلي داستان و آرزو و خواسته مي خواد با عروسي مثل تو زندگيش رو شروع كنه! تواين دور زمونه مثل شوهرت كم پيدا مي شن كه تصميم بگيرن ازدواج كنن و حتي بعد از عقد حاضر بشن زنشون رو ببرن... خيلي ها الان مشكل دارن! پس شسر بدي نيست و دوستت داره...
واقعيت اينه كه هزينه ها خيلي زياده! شك نكن كه اون پسر كه دوستش داري.. به شدت تحت فشاره! كمكش نكني... كم مي آره!
نميدونم رسم و رسوم شما چجوريه راستي... مگه اينايي كه گفتي مبل و سرويس خواب جهيزيه نيست؟؟
قرار نيست امتيازات رو هر دفعه بزني تو سرش... شما امتيازات رو دادي در برابرش بايد چيزايي بدست بياري! بايد بهت يه چيزايي رو بدن... چند تا پست پيش اين موضوع رو كامل توضيح دادم... پس نذار قضيه لوث بشه...بگو من اين كارها رو مي كنم.... شما در قبالش اين كارها رو مي كني! نكني ... منم براي چي بايد كاري كنم؟؟
گوش محترم رو بيارين جلو عروس خانوم: مگه قرار نيست تو بري شهرشون و آرايشگاه و لباس رو انتخاب كني؟! پس برو و بكن! الان كه موقع بحثش نيست... وقتي مي گه مثلا با صد تومن آرايشگاه و لباس تو رو جور مي كنيم... بگو خدا كنه اينطور كه تو مي گي باشه! نگو اين قدر گذاشتي براي من؟؟؟ برو و كاري كه كي خواي رو بكن... اون موقع مي بينه كه داستان اينطوري نيست!
ببين اون كه خواهرش رو نگرفته ! دامادشون خرج خواهرش رو داده... پس خودت رو با خواهرش يا هر كس ديگه اي مقايسه نكن كه اين مقايسه ها اصلا ممكن نيست!
بهش بگو من از خدامه كه هزينه ها رو بتوني كم كني... خيلي خريدهامون رو مي تونيم بريم بازار... ننداز رو دوشش... خودت بگير دست خودت! بگو من دارم سعي مي كنم هزينه ها رو كم كنيم...بذار اوضاع آروم باشه! ببين عزيزم! خواهر خوبم! خانومها بر خلاف اون چيزي كه مي گن! تو اوضاع شلوغ نمي تونن چيزي رو كنترل كنند.... بايد اوضاع آروم باشه تا بتونن كنترلش كنند! پس شلوغش نكن! اشتباه نكن!
اون الان داره حساب كتاب مي كنه براي خودش... هزينه ها متاسفانه شايد واقعي نباشه! حواست رو جمع كن كه خودت رقمهاي واقعي تو ذهنت باشه... لازم نيست بگي! اما خودت هزينه ها رو كنترل كن! بشين همين الان بنويس رو كاغذ! همه رو جمع بزن! بعلاوه 10 درصد جمع كل كن! اين هزينه شماست! به كسي نگو.. سعي كن اين هزينه رو كنترل كني! به اين مي گن زندگي جدي!
مردها در مورد هزينه ها هميشه شلوغش مي كنن و هميشه خراب مي شه همه چيز... البته همشون اينطوري نيستن...
به هم نريز خانومي... نه خودت رو... نه اعصابت رو... نه اعصاب شوهرت رو!
آروم فكر كن... حرف بزن! تصميم بگير... اگر هم اين دفعه عصبي شدي! چيزي نگو! بحث نكن... بگو مي شه بعدا صحبت كنيم! بايد فكر كنم!
سلام
ممنونم از راهنمائي شما دوست خوبم
بخدا من از خيلي از چيزائيكه ميخواستم زدم خودشم ميدونه كه هزينه اش زياد ميشه ولي نميدونم چرا اينطوري حرف ميزنه ، مثلا توي همون خيابوني كه زندگي ميكنن يه خانم هست كه هزينه ي عروسش 450.000 تومنه ولي چون با مادرشوهرم اينا آشناست گفته باهاتون راه ميام و كمتر حساب ميكنم ولي اخه وقتي من كار اون خانم رو ديدم و خوشم از كارش نمياد برم اونجا ؟ خب اين كه بدتره چون من كارشو دوست ندارم مثل اينه كه ميخوام پول همسرم رو بندازم توي اشغالي ، ولي همش ميگه خب بيا برو پيش اين خانم ، خب منم اين وسط موندم ، از گرفتن يه جشن توي شهر خودم و دوست و فاميل و آشنا و همه زدم دور تالار و بريز و بپاش رو خط كشيدم از سرويسم گذشتم البته اين قضيه سرويس رو اينجا ميگم به خودش اصلا تا حالا چيزي نگفتم ، حتي يكي از خواهرام هم به مامانم گفته من نميام اونجا عروسي چون اونا نبايد اينكارو ميكردن و عروسي رو توي شهر خودشون بگيرن و ما و اقواممون رو ناديده بگيرن ولي بازم برام مهم نيست هرچند خيلي ناراحتم خواهرم نباشه ولي الان فقط به همسرم فكر ميكنم ميگم زندگيمو بخاطر اينكه اين بياد يا اون نياد خراب نكنم ولي هركاري ميكنم همسرم يه ايراد ديگه ميگيره ، توي شهر خودم رفتم قيمت گرفتم پول آرايشگاه و لباسم ميشه 500 تومن به شوهرم هم گفتم كه اصلا دختري نيستم كه دنبال اين باشم كه ببينم كجا گرونتره برم اونجا فقط ميخوام كارش رو دوست داشته باشم البته گرونتر از اينم بود ولي من كار اين آرايشگاه رو دوست داشتم ،گفتم فعلا صبركن من بيام كارشون رو ببينم بعد يه تصميمي ميگيريم مسخره ميكنه و ميگه باشه من 2 ميليون ميذارم برات ، خوبه ؟
ديگه واقعا نميدونم بايد چيكار كنم كه همسرم رو درك كرده باشم ، واقعا ديگه چيزي به ذهنم نميرسه
اون جمله اي رو هم كه در مورد خواهرشوهرم گفتم قصدم مقايسه نبود ، منظورم اين بود كه سال گذشته هم ما دنبال يه چيز مناسب و خوب بوديم كه پيدا نكرديم و با كلي اين ور اون ور كردن پيدا كرديم و قيمتها بالا بود چه برسه به امسال كه گرونتر شده .
بازم ممنون از راهنمائيتون :72:
:72::72::72:
سلام به دوستاي خوبم
برادرم و يكي از خواهرام صددرصد مطمئنم كه عروسيم نميان خيلي ناراحتم ، تا امروز با خواهرم در مورد اين موضوع حرفي نزدم ولي امروز خودم ازش پرسيدم و مطمئن شدم كه نميان خيلي گريه كردم خيلي ناراحتم ميگه اگه اونا براي ماارزش قائل بودن ميومدن شهر خودمون مراسم ميگرفتن نه مارو بكشونن اونجا ، اين حرفا رو كه ميشنوم خيلي نسبت به همسر و خونواده همسرم لجم ميگيره خيلي حرص ميخورم نميذارن يك لحظه آرامش داشته باشم :316:
يه حس بدي نسبت بهشون پيدا ميكنم با خودم ميگم اگه اونا شهر ما اومده بودن اونموقع خواهروبرادرم هم ميتونستن كنارم باشن نه مثل حالا تنها باشم ، وقتي از اين حرفا ميشنوم دوست دارم به شوهرم بگم كه اون باعث شده اينطوري بشم بهم ريختم :316:
سلام خانوم، خوبيد؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط ailara77
چه خبر شده... نكنه از اين حرفها به هم ريختيد؟؟
ببينيد:
يك : شما تصميم گرفتين كه در شهر شوهرت عروسي رو بر گزار كنيد.
دو: مسلما حق با خواهرتون هم هست كه كمي از اين داستان ناراحت بشه و حرفهايي بزنه...شنونده خوبي باشيد!
سه: اين حرفها به هيچ وجه نبايد موجب بشه كه مشوش و نگران بشويد...
از اينجا به بعد عروسي شماست... عروسي شوهر شما كه نيست! با ايمان و اعتماد به نفس اعلام كنيد و طوري وانمود نكنيد كه گويا به تو اين عروسي و محل اون تحميل شده!!! حالا كه قراره اونجا باشه..پس تمام! عروسي من اونجاست! خوشحال مي شوم كه تشريف بياريد!!!! اينجا بحث تمومه!
اما اگر بگي آره خواهر جان! حق با شماست... خيلي بد هستند و فلان وبهمان كه ديگه تا آخر عمرت داستان همينه! از تصميمي كه گرفتيد دفاع كن و هرگز نگذاريد كه ديگران احساس كنند اين تصميم شما نيست و تحميل شده! حتي اگر اين چنين بوده باشه!
بعدشم خواهرم! عروس خانوم! اين حرفها همه جا و هميشه هست... زياد جدي نگيريد! خواهرتون مطمئنا از روي ناراحتي اين حرفها رو زده و بي شك از الان تو فكر لباسه... فكر مي كنم اعتماد به نفس خودتون را براي اين حرف و حديث ها خراب نكنيد!
سلام
با تشكر از شما برادر خوبم
خواهرم خيلي لجبازه مطمئنم نمياد ، حرفاي خواهرم دوباره منو ياد اون روزا و جروبحثها و كشمكش ها انداخت دوباره اون حرفا توي ذهنم اومد ميگم نكنه واقعا برام ارزش قائل نباشن ، شوهرم يك هفته اينجا پيشم بود شنبه رفت خوب بودم و سرحال هيچ مشكلي خداروشكر نداشتيم رفتيم سفارش لباس عروس دادم برام بدوزن خيلي خوب بوديم و واقعا خوش گذشت ولي اين حرفا نميدونم چرا باعث شد دوباره بهم بريزم :302:
خودم ميدونم حق با خواهرم هم هست ولي ديگه نميخوام اين حرفارو مدام بگن و برام يادآوري بشه ، همش با خودم ميگم خواهرم درست ميگه ولي چيزيه كه پيش اومده اگه برام ارزش قائل باشه حتما مياد ولي گفتش كه بيام چيكار كنم من نميام و نميتونم بيام :302:
چقدر خوب... چقدر خوشحالم!نقل قول:
نوشته اصلی توسط ailara77
به نظرم يه بار كلا تاپيكي كه زدي رو بخون... پستهاي قبلي رو كه گذاشتم...
به نظرم اصلا اينطور نيست! شوهرت شما رو دوست داره و خوشحاله
شما هم بايد بعدا كه خواهرت كمي آروم شد براش توضيح بدي كه اين به نفع شما بوده و شما فكرهات رو كردي و اين تصميم شماست... و از ايشون هم بخواي كه به تصميم خواهرش كه شما باشي احترام بذاره و بي شك اين كار رو مي كنه كه اگر نكنه ايشون ضرر هنگفتي كرده!!! نه شما
با شوهرت... فقط با ايشون خوش باش! اين حرفها هميشه بوده و هست و خواهد بود!
اينجور مواقع از هيچ كسي نرنج... زمان خيلي چيز ها رو حل مي كنه! ضمنا بعدا كه خواهرت آروم شد سعي كن درگير مسائل عروسيت كنيش...
اصلا غم رو به هيچ وجه به دلت راه نده! تازه داري با دوباره سازي كردارهات مياي سر شان و منزلت خودت...
پستها رو يه بار ديگه بخون....با افكار بد فكرت رو آلوده نكن!
ممنونم
خواهرم يه شهر ديگه زندگي ميكنه و پيش ما نيست كه بتونم روش كار كنم كه راضي بشه ميخوام از طريق شوهرخواهرم وارد بشم ببينم ميتونه راضيش كنه ولي خيلي خيلي لجبازه نمياد ، آخه ميدونين چيه پدرم فوت كرده برادرم هم كه بيماره و نميتونه بياد اين خواهرم هم ميگه نميام ، فقط ميمونه يكي از خواهرام كه ازدواج كرده و يكي ديگه كه 15 سالشه و مامانم ، وقتي به اين فكر ميكنم كه بابام نيست و بقيه هم به اون دلايل نميان فقط دوست دارم گريه كنم بعضي روزا كه تنهام سركار آروم آروم گريه ميكنم چون خيلي دلم گرفته ، چقدر دوست داشتم بابام بود يا حالا كه نيستش لااقل بقيه يك كم به من فكر ميكردن و تنهام نميذاشتن :302::302::302:
تصور اينكه عروس باشي و خونواده ات كنار نباشن وحشتناكه :302:
كاش بابام بودش يا لااقل داداشم مريض نبود :316:
حس ميكنم ميخوام خفه شم گلوم درد گرفته
آيلارا خانم
ببين در مورد قيمت يه چيزي بگم باور كن. تو تهران و خيلي از شهرهاي ديگه همه چيزو ميتوني با هر قيمتي پيدا كني به جون خودم. اگر بهت بگم يكي از برادراي من با سه ميليون بهترين عروسي رو براي زنش گرفت باورت ميشه؟ كه تازه نزديك دوميليونش (دوسال پيش) بابت سرويس زنداداشم شد!!
خانمي سر كوچه ي ما بهترين آرايشو واسه عروس ميكنه 220 هزار تومان بيشتر نميگيره شما مگه كجا رفتي كه 450 هزار هست و از كارش راضي هم نيستي؟؟!!(ياد گوجه فرنگي سر كوچه افتادم كه يه بنده خدايي ميگفت ... :311: )
اتفاقا چند روز پيش با يه آقايي در مورد قيمت يه چيزي صحبت ميكردم گفت از 30 هزار تومان داريم تا 300 ميليون!!!! بهش گفتم: 300 ميليون؟؟!! يعني واقعا كسي حاضره 300 ميليون بابت اين به شما بده؟! طرف خنديد يه ذره مكث كرد و (با عرض معذرت) گفت بستگي داره طرف چه قدر خر باشه! :163:
پس اصلا فكر نكن پارسال دخترعموم عروسيش اين شد و دخترخالش اون شد و ... ول كن اين چيزارو ...
مسائل مالي مربوط به عروسي رو به همسرت واگذار كن و تو كارش هم دخالت نكن!! :97: آفرين دختر خوب! :72: به شما هر جا رو پيشنهاد داد برو ببين اگر خوشت نيومد بگو ببخشيد شرمنده من زياد خوشم نيومد اگه ميشه بريم يه جاي ديگه تا آخرش يه جاي خوب و با هزينه ي مناسب پيدا كني.
به حرفهاي خواهرت هم زياد فكر نكن شما قراره يه عمر با شوهرت زندگي كني نه با خواهرت. حرفاي آقاي sci خيلي جالب بود در اين مورد. شما اين تصميم رو بايد تصميم هردوتون بدوني و با احترام به خواهرت هم دلايل اين تصميمي كه گرفتين رو بگو اگر منطقي باشه قبول ميكنه كه هميشه همه ي شرايط دلخواه آدم نيست.
از همينه ازدواجاي دو شهر مختلف بدم مياد.
ailara77 جان
يه كمي آرومتر باش . عروس كه انقدر غمگين نمي شه . :46:
به روزاي خوبي فكر كن كه در آينده با همسرت داري و همه اين مشكلاتو با كمك هم حل مي كنين .
به اين فكر نكن كه به خاطر خانواده شوهرت همه اين اتفاقا افتاده مي توني به اين فكر كني كه اگه خواهرتينا تو رو دوست داشته باشن اين حرف و حديثا رو مي ذارن كنار و يه كمي سختي راهو به جون مي خرن و ميان عروسي . اگه هم نيومدن اشكالي نداره مادر و خواهرهاي ديگت كه هستن .
تو رو خدا سر اين چيزا انقدر اعصاب خودتو داغون نكن . اگه از الان بخواي انقدر ضعيف باشي بعد از ازدواج از پس مشكلات زندگي چجوري مي خواي بربياي دختر خوب .
خدا پدرت رو هم بيامرزه حتما از اون بالا مي بينه تو رو و دوست نداره دخترش انقدر افسرده باشه ها . آرزوي پدر و مادر هميشه اينه كه خوشحالي بچه هاشونو ببينن . پس شاد باش و از اين لحظات قشنگ عروسيت لذت ببر .
يه باره ها ديگه تكرار نمي شه . بعدا مي شيني حسرت مي خوريا . از ما گفتن . :46::305:
با تشكر از راهنمائي شما دوست خوبم
بايد بگم كه خيلي ببخشيد ديگه تا اون حد هم ابله نيستم كه فرق يك چيز با دوقيمت مختلف رو نتونم تشخيص بدم، بله درسته منم توي شهر خودم بهترين آرايشگاه رو البته به نظر من چون كارش رو خيلي قبول داشتم 250 تومن بود ولي توي شهر همسرم كمترين آرايشگاه 400 تومنه كه كارش هم لااقل ارزش داشته باشه كه منم همينو گرفتم و از آرايشگاههايي كه خيلي خوشم اومد 700 به بالا بود
ممنون از راهنمائيت
سبكتكين عزيزم ازت واقعا ممنونم :72:
خیلی متاسفم... خدا پدر شما رو غرق در رحمت بی انتهای خود فرماید... امین
خوشحال باش و به خدا کمی فرصت بده... و توکل و اعتماد بهش داشته باش
زمان خیلی از موارد رو حل می کنه
شکیبایی کن عزیزم
خواهرت بدون شک می اد عروسیت
مثل چند روز پیش خوشحال باش و فقط به چیزای خوب فکر کن
خانمي اينقدر زودرنج نباش:72:
ما همه ميخواهيم كمكت كنيم منم اصلا نگفتم شما ابلهي چرا بي جهت به خودت انگ مي چسبوني؟ :300:
ببين دوست گلم يادت باشه كه هميشه چيزاي گرونتر لزوما عاليتر نيست :305: خيلي جاها پول پز و كلاسشونو ميخواند از جيب تو بردارن. به اينم فكر نكن كه اگر فردا بهت بگن پول آرايشگاهت چقدر شد بگي مثلا 200 تومان برات كسر شانه اما اگر بگي يه ميليون افتخاره!
مگه همسر شما كدوم شهر ايران زندگي ميكنه كه آرايشگاه كمتر از 700 پيدا نميشه از تهران بالاتر كه نداريم!!!
حالا اين بحثا رو ولش كن اصلا ارزش نداره! راستي پست قبل از پست خودمو نديدم.
خدا ان شاءالله پدر محترمون رو رحمت كنه. ناراحت نباش عزيزم. مطمئن باش خواهرت هم مياد و ... :72::72:
سلام
باتشكر از شما دوستاي خوبم كه منو تنها نذاشتين و راهنمائيم كردين :72:
ailara77 جان
نمي دونم ايني كه مي گم تبليغ حساب مي شه يا نه . چون صحبت از آرايشگاه شد يه چيزي به ذهنم رسيد كه راهنماييت كنم . حدس مي زنم كه شوهرت تهران باشه چون قيمت آرايشگاهي كه گفتي يه جورايي به قيمت هاي تهران نزديكه . اگه آره . بزار يه راهنماييت بكنم من موقع عروسيم در به در دنبال اين چيزا بودم تو تهرانم كه به قول دوستامون آرايشگاه پيدا مي شه از 100 تومان تا خدا تومان . يه نفر يه آرايشگاه خيلي معروفي رو بهم معرفي كرد به اسم هستي . آرايشگاشم توي جردنه . چند سال پيش كه ما عروسي كرديم قيمت يه آرايشگاه براي عروس نرمال و متوسطش 200-300 تومان بود . بهم گفتن كه اين آرايشگاه 100-150 مي گيره و كارش خيلي عاليه . اولش گفتم نه بابا اگه درست و حسابي بود كه انقدر پايين نمي گرفت . ولي رفتم و آلبوماشونو ديدم عالي بود . خيلي خوشم اومد . همه هم روز عروسي خيلي تعريف كردن و بعد از منم چند نفر رفتن اونجا . روزي 30 تا عروس داره . كارشونم خيلي عاليه . قيمتشم كه همونطور كه گفتم خيلي خوبه . اگه خواستي يه سر اونجا بزن . شمارشو از 118 هم مي توني بگيري . حتما برو ببين عزيزم . پشيمون نمي شي . يكي از معروفترين آرايشگاه ها هم هستش تو تهران . :46:
چه تبليغي كردم من واسه اين آرايشگاه . يادم باشه پورسانتشم بگيرم . :311:
سلام سبكتكين عزيزم
ممنونم از اينكه به فكرم بودي ، عزيزم شوهرم تهران نيستش توي يه شهر بزرگه و جائيكه زندگي ميكنن و جاهائيكه سراغ دارن هزينه هاشون بالاست منم بيش از هرچيز كارشون برام مهمه نه اينكه بگم برم يه جائيكه گرون باشه پس حتما كارش خوبه ، نه اينطورم نيستم ، چندتا آرايشگاه هم آتليه اي كه نوبت زديم معرفي كرده كه خواهرم همه رو رفته بود - چندوقت پيش خواهرم رفته بودن شهر همسرم - ميگفتش كه همه آرايش و مدل موهاي ساده 650 - 700 همه اين حدود قيمت ، ديگه اومده بود رفته بود يه آرايشگاه تقريبا نزديك خونه ي شوهرم اينا كاراش رو ديده بود گفت خيلي عالي بوده 400 تومن كه همون رو گرفتن و همسري هم راضيه راضيه به اون آرايشگاه . :323:
:72::72::72:
بازم ممنونم سبكتكين جونم