خانم بالهای صداقت،شمااشک منودرآوردید،فکرجدایی من ازهمسرم هم داغونم میکنه،خیلی عصبانی ام،چرابایداینجوری می شد؟به خدا اینجوری هاهم که فکرمی کنیدمن مقصرنبودم،نمی دونم چی شدوچه جوری رفت تودلم.ولی به خداحلش میکنم.زندگی من بدون امیریعنی مرگ.فقط اینومیتونم بگم.من این نفرسوم رواززندگیم بیرونش میکنم.
الان اینقدرناراحتم که دلم می خوادهمین الان که توشرکتم بلندشم ،برم وکارروتموم کنم ولی نه ،نه احساسم بلکه عقلم میگه صبرکن. اینجوری فکرنکنید،اگه یه روزی بفهمم به خاطراین کارم باعث جداییم ازامیرشدم،خودمونمی بخشم واونروزشاید...
خانم سابینا اگه یه کم دیگه صبرکنید،هفته بعدهمه چی رومیگم.
ازهمتون میخوام دعام کنید.