سلام:72:
همسرم اومد دنبالم و رفتیم خونه. بهش گفتم از وقتی وارد خونه شدیم دیگه حرف دلخوری هامون رو نمی زنیم. الان دو روزه که خونم هستم. اولش اصلا فکر نمی کردم دلم واسه خونم تنگ شده باشه، باورم نمی شه اینقدر دلم واسه همسرم و خونم تنگ شده باشه.
به همسرم گفتم دیگه نمیذارم برم خونه مامانم تا اونم دلگرم بشه ولی توی دلم می ترسم که وقتی اختلاف نظرها پیش بیاد چجوری قراره حلشون کنیم، چون شرایط درست مثل سابقه و هیچ چیز عمده ای عوض نشده.
آدم ها که به این راحتی ها عوض نمی شن، شرایطمون هم که مثل قبله.
چجوری و چه چیزهایی رو توی خونه عوض کنم که دیگه مثل قبل نشه؟