-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
عزیزم، آزاده جونم، یه کمی آروم باش:72:
آزاده جون، درسته که یه کمی با سختی زندگی مشترکت شروع شده. اما چیزی که الان هست رو نگاه کن. ببین برای موقعیت الان چه کاری میتونی بکنی.
بنظرم بهترین کار اینه که زودتر برگردی. نمیدونم وضعیت چه جوریه که نمیشه بیای. اگه درس میخونی، یه مرخصی ای چیزی جور کنی و از الان (حداقل)تا وقتی که بچتون به دنیا میاد پیش همسرت باشی. یا نمیدونم یه جوری یه راهی پیدا کن برای اینکه پیش همسرت باشی. بیشتر به خاطر خودت. چون الان به اینکه در کنارت باشه، بیشتر از هر چیز دیگه ای احتیاج داری.
اینجوری که داری میگی مثل اینکه از اطرافیانت آرامش دریافت نمیکنی. سعی کن آرامشتو با ارتباط با خدا بدست بیاری. به فکر خودت و بچه ی نازت باش عزیزم. اونم الان به آرامش تو احتیاج داره:46:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده جان مدت های مدیدی هست که تاپیک های شما رو میخونم و تا حالا چیزی نگفتم چون نمیتونم درکتون کنم ، ترسیدم چیزی بگم از دید خودم شما رو ناراحت کنم
عزیزم عزت نفس هر انسانی بزرگترین دارایشه، مواظب باش عشق چشمهاتو کور نکنه به قدری که عزت نفستو ازت بگیره که انسانی که عزت نفس نداره هیچی نخواهد داشت
عزیزم حد تعادل درهمه جیز خوبه حتی وقتی داری به کسی خوبی میکنی و مدارا می کنی نیکی را از حد نگذران که باعث نشه فکر کنن آزاده تحمل هر گونه آزار و اذیتی رو داره
دوست داشتم بابت بارداریت بهت تبریک بگم ولی من روی بچه ها خیلی حساسم ؛ توی این شرایطی که خودت جایگاهتو توی زندگیت پیدا نکردی این طفل معصومو نمیدونم به چه دلیلی به دنیا میاری ولی اگر خدایی نکرده اینطوری میخوای شوهرتو وابسته خودت بکنی نکن، گناه داره !
من نمیگم چی کار کن فقط می گم عزت نفستو تقویت کن
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
مرسی دختر مهربون که تایپک منو دنبال میکنی. مامانم از عصبانیت اینجوری کرد. همش میگه چرا شوهرت به جای اینکه زنگ بزنه نازت کنه این مدلی داره برخورد میکنه...
نیم ساعت پیش هم بد از اینکه با مامانم بحث شد، اومد تو اتاقم دید دارم سر نماز گریه میکنم نشست کنارم گریه کرد که چرا اینجوری خودتو اذیت میکنی.... میدونم که ناراحته اما هیچکس از خودم ناراحت تر نیست!!
سابینا جان مرسی از اینکه بالاخره کامنت گذاشتی ؛)
من خودم اصلا دوست ندارم که وقتی میخوام یک کاری کنم بدون مشورت با شوهرم باشه. همین بچه دار شدنمون هم، خودش خواست که بچه دار بشیم چون گفت سنش داره میره بالا، بهتره الان دیگه بذاریم بچه بیاد...
حالا من موندم که چرا اصلا اینجوری میکنه..تلفن خاموش میکنه.. داد میزنه،، دیوونه شده.
دختر مهربون. من میخوام برگردم، اما خود شوهرم میگه امتحانات که تموم شد بیا.(البته قبلان گفته) وقتی ایران بودم ۳ هفته پیش بهم گفت اگر حآمله بودی، بذار بچه اونجا دنیا بیاد که هروقت بزرگتر شد اگر خواستی بری مامانتینا رو سر بزنی بتونی بچه رو هم با خودت ببری.. منم قبول کردم. حالا من تا ۳ ماه بارداریم رو اینجا میمونم، و بعدش میام ایران، ۲-۳ ماه آخر رو بر میگردم اینجا...
چه دل خوشی دارم من.. چه قشنگ دارم برای خودم برنامه ریزی میکنم.. اصلا معلوم نیست شوهرم دیگه بهم زنگ میزنه یا نه...
سابینا جان راست میگی واقعا اینجوری فکر میکنه که من تحمل همه نوع آزار و اذیتی دارم.. میخوام به خودم بها بدم ..میخوام خودمو بالا بگیرم. نمیخوام اینقدر تحقیرم کنه.. خدا میدون که از نظر فرهنگی،،خانواده، همه چیز ازشون بالاترم ولی هیچوقت سعی نکردم به روش بیارم که ناراحت بشه. اما حالا خودش دست پیش گرفته که پس نیفته.
شوهرم اهل روستا هست. خوانوادش تو روستا زندگی میکنن. اوایل ازدواجمون، خانوادهٔ شوهرم خودشونو خیلی برام گرفتن، که مبادا من فکر کنم حالا چون بچهٔ لندن هستم خودمو بگیرم براشون.. زمان گذشت و دیدن نه آزاده یه دختر ساده و خاکی بیش نیست... بعدشم تا تونستن دخالت کردن.. شوهرم خیلی احترام به خانوادهام میگذشت، اما الان دریغ از یه تلفن زنگ زدن یا حالی ازشون بپرسه...
خیلی حرف زدم،،، امشب دلم گرفته بودم سفرهٔ دلا اینجا پهن کردم. امیدوارم یه راهی پیدا بشه که زندگیمنم مثل بچهای دیگه که با شادی به نتیجه رسیده مال منم به خوبی به نتیجه برسه.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
خواهش میکنم عزیزم:46:
حال مادرت رو درک میکنم. مادره و نگران حال دخترشه. بعضی وقتا از دست آدم در میره. ولی از محبت زیاده.
بنظرم اگه شرایط برگشت رو داری زودتر برگرد پیشش. وقتی میگه فعلا اونجا بمون، بگو من الان به تو و حضور تو احتیاج دارم. بذار بیشتر حس کنه که یه مسئولیتی اول در قبال تو، و بعد در قبال فرزندش داره. زیادی بیخیال بودن در قبال زن و بچه هم خوب نیست. با مهربونی و قاطعیت حرفات رو بهش بگو. مهربونی یادت نره که یه وقت نتیجه برعکس میگیری. قاطعیت رو هم اگه نذاری از اون طرف نتیجه ی برعکس میگیری. هر دو باهم.
ایشالا روزای قشنگی در انتظار خانواده ی شماست عزیزم:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام ازاده جون اول از همه مامان شدنتو تبریک میگم عزیزم:72:
میدونم شرایط سختی رو داری پشت سر میزاری اما ببین گلم تا زمانی که پیش همسرت نباشی نه اون احساس متاهل بودنو مسولیت در قبال شما و نی نیش خواهد داشت و نه شما ارامشی رو که باید ازش دریافت میکنید من خودم هنوز توی دوران عقدم یه دفعه اون اوایل نامزدی همسرم گفت هنوز احساس میکنم مجردم !خیلی ناراحت شدم و رفتم پیش مشاور حضوری که گفت نباید بزاری فک کنه هنوز مجرده باید بهش مسولیت بدی باید تو شرایط زندگی و مسولیتهاش قرارش بدی تا عادت کته همین کارو کردم خدارو شکر دیگه دستش اومد که متاهله:311:
من فک میکنم همسرتون چون از شما دوره و از طرفی نیاز به شما داره( جسمی و روحی) همین باعث شده با کس دیگه ای ارتباط برقرار کنه نمیخوام کاربد همسرتونو توجیه کنم اما میخوام بگم همه مشکلات شما به خاطر دور از هم بودنتونه که اگه بشه زودتر برگردی مطمین باش همه این مشکلاتتون حل میشه:227:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام دوست عزیزم تبریک:228:واسه نی نی کوچولوتون که تو راه
عزیز دلم منم با نظر دختر مهربون موافقم اگه بتونی هرچه زودتر کاراتو انجام بدی و بیای ایران کنار همسرت باشی خیلی برات بهتره هم واسه خودت هم همسرت و هم بچه تون در مورد بچه هم که نمیدونم چی بگم چون من عاشق بچه ام پس نمیتونم بگم کار درستی کردی یا نه اما بازم میگم مبارکتون باشه امیدوارم با قدمش شادی و به زندگیتون بیاره...و اما واسه خودت و ارامش,میدونم خیلی سخته اما یه خواهشی ازت دارم اونم اینه که زیاد فکر نکنی چون هر چه قدر بیشتر فکر کنی بیشتر ارامشت بهم میریزه پس فقط فکرت و بذار روی چیزهای خوب و چیزهایی که دوست داری اجازه نده فکرهایی که ارامشتو بهم میزنه هجوم بیاره به سرت میدونم اون افکارم چیزی نیست جز همسرت,نمیگم زنگ نزن نه باید زنگ بزنی البته این نظر منه چون باید تلاشتو بکنی رابطتونو پررنگ کنی زنگ بزن در حد تعادل اگه جواب نداد با خودت بگو حتما خواب بوده یا جایی بوده یا ...دیگه اون روز زنگ نزن ممکنه خودش زنگ بزنه...اگه هم برداشت که خوشحال باش و باهاش صمیمی صحبت کن فقط راجع به خودتون نه مسئله دیگه ای ازاده جون به خاطر خودتو بچت اروم باش.ببین عزیز دلم زندگی ارزش اینکه همش غصه بخوری نداره یه خورده به خودت برس.کمتر غصه بخور ازاده جون معذرت میخوام اگه ازت کوچکترم و اینا رو گفتم اینا فقط خواهش بودن
امیدوارم همیشه موفق باشی ارتباطت رو با خدا تقویت کن
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
مرسی شمیلا جان و همینطور سبزه و دختر مهربون.
صبح یه تک زنگ زدم ببینم جواب میده یا قهر کرده. جواب داد یخورده سرفه کرد و ادای آدم مریضها رو در آورد منم به روی خودم نیاوردم اصلا که چیه، یا چرا سرفه میکنی. چون خداییش از دستش خیلیی عصبانی بودم و هستم.
بعد از ۴-۵ ساعت زنگ زدم که یکم آرومش کنم که حداقل نظرش در مورد بچه عوض بشه. دیدم دوباره شمارهٔ منو رجکت کرده. به یکی از دوستام تو ایران گفتم تماس بگیر ببین گوشیش زنگ میخوره. اونم زنگ زد گفت آره زنگ خورده و بهش گفت که مثل اینکه خطا خراب هست اگر میشه یه زنگ به خانومت بزن، شوهرم هم در جواب تشکر کرده و گفت باشه!!!!
زنگ زد به خونه و گفت خودش خود به خود رجکت شده، گفتم عجیبه!!!!!!!!! دیگه بهش گفتم گیر نده بهم، چیکار بچه داری. گفت من بابای خوبی نمیشم اصلا... در صورتی که من خودم دیدم چجوری با بچها عشق میکنه و بازی میکنه که انگار هم سنو ساله همون بچه ۱ ساله هست.. منم گفتم مطمعنم که بابای خوبی میشی!!! گفت مسولیتش با تو، منم گفتم مسئولیت تربیت تا وقتی که تو سر کار هستی با من هست.. دیگه هیچی نگفت. بدم بهم گفت کاری به کارم نداشته باش (منظور این حرفشو نفهمیدم) ولی گفتم تو هم تو این چند مدّت باقی مونده اعصابه منو خورد نکن فقط.
در مورد ایران رفتنم هم که میگید. چشم ۳ ماه که تموم بشم،میام ایران. اما چطور این شوهر سر سختمو نرم کنم. خیلی سر سخته. خیلی محکم. نمیدنمک هیکر کنم که یکم به خودش بیاد و بگه این زن بیچارهٔ من چه گونهی کرده که اینقدر من آزارش میدم..
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده جون
من علیرضا هستم
من یه مرد 38 ساله هستم خانمم هم 39 ساله اون هم به من شک داشت ولی من هیچ دوستی نداشتم و چون خیلی گیر میداد آخرش گفتم اره دوست دختر دارم ولی واقعیت نداشت من مدتی سکوت پیشه کردم و اون خود به خود به اشتباهش پی برد به نظرم تو هم بیشتر تحقیق کن
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
چرا هیچکس چیزی نمیگه. هر روز دارم میام اینجا و تایپک رو چک میکنم اما هیچ کسی چیزی نمیفرسته.
دوران خیلی بعدی رو دارم میگذرونم. دوباره شوهرم معلوم نیست چش شده. از دیروز صبح که بهش زنگ زدم شمارهٔ من رو رجکت کرده همش مشغول میزنه. امروز با موبایلم مستقیم زنگ زدم گوشیش زنگ خورد، اما بد از ۵ دقیقه دوباره شمارهٔ موبایلم رو هم رجکت کرد...
دیشب برام ایمیل زده نوشته من بچه نمیخوام، یه فکری بحالش بکن، من بچه نمیخوام، من بچه نمیخوام...
خوب آخه مگه من زور کرده بودم بهش. خودش بچه میخواست. شدم اسباب بازی توی دستش. یهروز قهره، یه روز آشتی، دوباره یه روز بچه میخواد یه روز نمیخواد
شما بگید چیکار کنم
با این اوضاع که پیش اومده، تلفنمو رجکت کرده نمیدونم چیکار کنم اصلا..من میترسم واقعا. من نمیخوام از دستش بدم. من هم دوسش دارم هم از دستش واقعا عصبانی. دلم گرفته:302::302::302:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده جون میتونم باهات حرف بزنم
آزاده جون.........................
:82:الوووووووووووووووووووو
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
خانمی،گذاشتن آی دی ممنوعه.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
دوست عزیز،
شما اشتباه کردید وقتی که هنوز زندګیتون با شوهرتون به ثبات لازم نرسیده، وقتی هنوز تکلیف خودتون دو تا با هم روشن نیست و وقتی که حتی حاضر نیست بعد از چند ماه ندیدن شما بیاد فرودګاه دنبالتون و با هزار کلک و حیله می کشونیدش فرودګاه و نه با میل خودش و وقتی که الان چندین ماه است که می ګید تلفنهام را جواب نمی ده و ... درست زمانی که ایشون علنا به شما اعلام کردند که دوست دختر دارند و .... بچه دار شدید.
ببخشید که اینقد تند نوشتم. ولی نمی دونم چرا شما اصرار دارید که واقعیتها را نبینید.
آی دیت را هم بګو مدیران سایت دیلیت کنند و برای حل مشکلت مشکل جدید واسه خودت درست نکن.
دلیلی ندارد که شما با یک مرد غریبه به شکل خصوصی در مورد زندګیت صحبت کنی. آقای مذکور هم اګر راهنمایی دارند بفرمایند ما هم استفاده کنیم!
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
نم بهشت عزیز
راست میگید شما
به خدا شوهرم گفت، رابطش با این خانم فقط تلفنی بود، حرفاشون هم در حد معالجه این خانم که قصد به خود کشی داشتن.. و در لکل بهم گفت اصلا نگران نباش.. چون با این خانم من هیچ کاری ندارم و هیچ رابطهٔ
برا بچه دار شدنمون هم. خودش از ته دل میخواست، همش میگفت این قرص رو نخور، اینو بخور. خیلی مواظب بود.
اما مندم که چرا بعضی وقتا یهو دبه میکنه، میگه نمیخوام بچه، یا گیر میده
در مورد ای دی هم درست میگید ، اشتباه کردم گذشتم، آخه خیلی نیاز به راهنمای دارم
بهشت عزیز، اینکه میگید چند ماه شوهرم جواب تلفنم رو نمیده ، اینجور نیست. مثلا دیروز تاحالا جواب نداده، وگرنه پری روز باهم صحبت کردیم :((
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده جان،
بهتره در این زمینه خیلی جدی با والدینت صحبت و مشورت کنی. ما نمی تونیم از دور به شما بگیم قطعا کدوم کار درسته. ولی من می دونم که حتی از نظر اسلام هم اگه جنین زیر 4 ماه باشد با شرایطی می شه سقط کرد و همون که گفتم دیه یا فکر کنم کفاره بدهید. دقیقش را نمی دونم ولی اگر از نظر شرعی هم برات مهم هست می تونی پیگیری کنی و تکلیفش را مشخص کنی.
ببین عزیز من حتی اگر خودش هم گفته باشد، شما خودت که داری می بینی ایشون ثبات رفتاری ندارند، دو روز خوبه سه روز بده. ایشون تکلیفش با خودش و شما مشخص نیست، حتی تکلیفش با زندگیش و خود خودش هم انگار معلوم نیست.
می دونم که همسرتون را دوست دارید و باید تا جایی که ممکنه برای حفظ زندگیت سعی کن. اما خب وقتی هنوز وضعیت زندگی خودت معلوم نیست، وقتی هنوز ایشون نمی دونه بالاخره می خواد با شما زندگی کنه یا نه و هزار تا وقتی دیگه ... نباید گولش را می خوردی و بچه دار می شدی.
اینجا خیلی ها هستند که می آن و بهت امیدوار خواهند داد که باهاش بساز و زندگی همینه و فردا زیباست و همه چیز عالی می شه و ... من این قسمت های زیبا را می ذارم اونها بگن و می خوام یک کم بدجنس و بدبین باشم. تو از موازنه ی حرفهای ما و با در نظر گرفتن واقعیتهای زیادی از زندگیت که ما خبر نداریم نتیجه ی نهایی را بگیر. همه را بذار کنار هم ببین باید چیکار کنی. من نمی گم حرف من درسته. می گم حرف من نیمه ی زشت و بدبینانه ی قضیه است. این را هم بشنو. خوب ها را هم بشنو. بعد بشین فکر کن ببین باید چیکار کنی. حتما با والدینت صحبت کن. چرا به پدرت نمی گی که مشکلاتت چیه. به هر حال ایشون مرد هستند و مردها را بهتر درک می کنند. معنی این رفتار و حرکات همسرت را بهتر می فهمه. شاید داره با زبان بی زبانی میگه نمی خوام باهات زندگی کنم. شاید نشانه ی ناپختگی و بچگیشه ... بالاخره این رفتارها را پدرت بهتر می تونه تحلیل کنه تا مادرت. چون همجنس هم هستند.
من فکر می کنم همسر شما خودش هنوز تو زندگیش گم هست. به هر حال یک پسر روستایی که بره یک شهر بزرگ و پزشک بشه ( نشان دهنده ی تواناییهای ایشون هست و امیدوارم دوستان روستایی ناراحت نشن ) یک کمی شاید خودش را گم کنه. شاید شاید یکی از دلایل ازدواجش با شما فکر رفتن از ایران و زندگی در انگلیس بوده. این فکر و این رویا را با ازدواج با شما عملی می کنه و می آد لندن، اما بعد می فهمه که سرابی بیش نیست. دنیا همه جا همینه و به دلایلی ایران براش جای پیشرفت بیشتری داره. حالا که دلیل ازدواج با شما از بین رفته فکر می کنه که شاید اگه این دلیل نبود به انتخابهای دیگه ای فکر می کرد و ... حالا سرگردونه. مطمئن نیست که چرا با شما ازدواج کرده. نمی دونه آیا اگر این دلیل نبود باز هم شما بودید یا نه و .... از طرف دیگه پزشک عمومی وضعیت کاری و اجتماعیش خیلی مناسب نیست و زیر فشار قبول شدن تخصص و ... است و خب همه ی اینها باعث شده که سردرگم باشد.
عزیز من سعی کن اول درست را تمام کنی. بعد بری پیش همسرت و بدون هیچ باجی ( یادمه بهت گفته بود که باید توی ایران خونه به اسم شوهرت براش بخری !!! ) و با عقل و درایت تمام سعی کن زندگیت را و تکلیفتون را مشخص کنی. بعد که زندگیت به ثبات رسید و وضعیتتون مشخص شد، انشالله بچه دار هم می شی. اما الان همسرت تکلیفش با خودش هم مشخص نیست، براش سخته که مسئولیت دو نفر دیگه را هم به اسم همسر و فرزند قبول کنه.
می دونم که الان چقد دلت یه آغوش گرم و یه همراه خوب می خواد. الان بارداری و نیاز بیشتری به محبت همسرت و اطرافیان داری. منو ببخش که اینقد خشن می نویسم.دلم می سوزه وقتی می بینم آقایون اینقد راحت از صداقت و پاکی و سادگی دخترها سو استفاده می کنند و احساساتشون را به بازی می گیرند ... :46::72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
من هر چي فكر ميكنم به نتيجه اي نميرسم كه شما يه خانم تحصيلكرده با اخلاق خوب و صبر و تحمل زياد چرا با يه اقاي روستايي بد خلق ازدواج كردي و داري خودتو به اب و اتيش ميزني تا برات يه خونه بگيره در حاليكه اين اولين وظيفه ي يه مرد(شرعا و قانونا) هست كه مكان مناسب و در شان خانم براي زندگي مهيا كنه!!!!!!!!
خصوصيات مثبت همسرت چيه كه تورو به اينده ي اين زندگي اميدوار كرده؟
خيلي عذر ميخوام اما همسرت داره از موقعيت تو نهايت سو استفاده رو ميكنه و تا وقتي كه براش سود و منفعت داشته باشي باهات كنار مياد و در اولين فرصت قيد شما رو ميزنه و ميره سراغ دختر مورد علاق ه اش...
متاسفانه به نظر مياد شما حكم يه نردبان براي رسيدن همسرت به قله ارزوهاش رو داري نه يه همدم يا همسر
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
عزيزم تو شرايط و مشكلاتي داري كه بايد نسبت به تغيير و يا بهبودش تلاش كني و با اومدن اون طفل بي گناه شرايط سختتر ميشه. هر حركتي توي آينده و شخصيت زندگيه بچه ات تاثير ميذاره .پس اجازه نده روزهات همينجور بي هدف بگذره
زني كه محبت و همراهي همسرش رو نداره
بچه اي كه حمايت و عشق پدرش رو نداره
همسري كه براي بودن در كنار زن و بچه اش تلاشي نميكنه و بي مسئوليته
اينها اسمش زندگيه مشترك نيست .حداقل زير يه سقف بودن كه حداقل چيزي كه بايد داشته باشي:324:
قاطع باش و وابستگيتو بريز دور . چرا همسرتو دوست داري؟ چي باعث شده كه تا الان اقدامي نكني.اصلا چرا قبول كردي بچه دار بشين .تو خيلي وابسته و احساساتي هستي
همسرت يه تلنگر ميخواد يه كاري بكن دست بجنبون منتظر چي هستي :161:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
یه حرفی دارم با دوستان عزیز که دارن آزاده جون رو راهنمایی میکنن که بچش رو سقط کنه:
بچه ها با احترام به نظر همتون من مخالفم
الان این حاملگی، اتفاقیه که افتاده. من جرأت نمیکنم به این صراحت به آزاده بگم برو بچت رو بنداز!!
به نظرم باید باردار بودن آزاده رو جزء شراطیش بدونین. با این فرض که کودکی به دنیا خواهد آمد، راهنماییش کنید.
شاید خیلی خوب میبود که یه همچین اتفاقی نمیافتاد و شرایط ساده تری برای آزاده بود و ما راحت تر میتونستیم راهنماییش کنیم. اما الان صورت مسأله عوض شده. و یه مسأله ی سخت تر جلوی روی ما و آزاده هست. چه ما بخوایم چه نخوایم عوض شده. با سقط بچه میخواید صورت مساله رو به همون قبلی برگردونین تا کارا راحت تر بشه. منم با باردار شدن آزاده توی این شرایط موافق نیستم. یعنی اگه قبل از برگشتنش به ایران یه همچین چیزی از من میپرسید میگفتم هرگر مشکلت رو پیچیده تر نکن. اما الان قبول کردم که اگه میتونم و اگه کاری از دستم بر میاد، با وجود یه بچه باید مسألش رو حل کنم.
دوستای مهربون و دلسوزم که میدونم هدف همتون کمک به آزاده هست، با این حرفا که به آزاده میگید، که مثلا "من نمیدونم توی این شرایط چجوری به بچه فکر کردی" یا " چرا توی این شرایط یکی دیگه رو داری بد بخت میکنی" مشکل آزاده حل نمیشه. اگه قبل از بارداری اومده بود و ازتون کمک میخواست، حرفتون درست و منطقی و بجا بود. اما الان شرایطش فرق میکنه.
من دوست ندارم ازم دلخور بشید اما چه راحت راجع به مرگ و زندگی یه انسان صحبت کردید.
آزاده ی عزیزم من اگه جای شما بودم آب دستم بود میذاشتم و برمیگشتم. نه 3 ماه دیکه. نه 2 ماه دیکه. همین الان برمیگشتم. درسم رو هم ول میکردم. بعدا وقت برای پیگیری درس و ... هست. چون خودم برای خودم یه شرایط اورژانسی ایجاد کردم مجبور بودم که برگردم. خیلی از مسائل زن و شوهری وقتی که پیش هم باشید راحت تر حل میشه. نمیگم وقتی که برگردی قراره همه شرایط گل و بلبل بشه. باید برگردی تا شروع کنی به حل کردن مسألت. تا از نزدیک ببینی شرایط رو و اگه میبینی زندگیت ارزشش رو داره براش بجنگی. و هر چی اونجا بمونی، کارا سخت تر میشه. امیدوارم زودتر راه حلی که بنظر خودت بهترین هست رو پیدا کنی و بهش عمل کنی:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
آزاده ی عزیزم من اگه جای شما بودم آب دستم بود میذاشتم و برمیگشتم. نه 3 ماه دیکه. نه 2 ماه دیکه. همین الان برمیگشتم. درسم رو هم ول میکردم. بعدا وقت برای پیگیری درس و ... هست. چون خودم برای خودم یه شرایط اورژانسی ایجاد کردم مجبور بودم که برگردم. خیلی از مسائل زن و شوهری وقتی که پیش هم باشید راحت تر حل میشه. نمیگم وقتی که برگردی قراره همه شرایط گل و بلبل بشه. باید برگردی تا شروع کنی به حل کردن مسألت. تا از نزدیک ببینی شرایط رو و اگه میبینی زندگیت ارزشش رو داره براش بجنگی. و هر چی اونجا بمونی، کارا سخت تر میشه. امیدوارم زودتر راه حلی که بنظر خودت بهترین هست رو پیدا کنی و بهش عمل کنی:72:
يعني شما ميگي ازاده برگرده بياد ايران...از خانواده و درسش كه در اخرين مراحل هست(پايان نامه و ...)بزنه بياد ايران براي مردي كه معلوم نيست فردا بمونه يا ...خواهشا دقت كنيد كه چه توصيه اي ميكنيد...شايد اين ترك تحصيل و اومدن اورژانس ازاده براي زندگيش خيلي گرون تموم بشه....طلاق و جدايي و ...درسته اخرين راهه اما مسلما بدترين راه نيست و طبق معمول هميشه به نظرم يه پايان تلخ بهتر از تلخي بي پايانه
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون از همهٔ دوستان
ازتون خواهش میکنم دنبال یک راه حل بسهید تا اینکه بخوام بچمو سقط کنم.
درسته شوهرم اینکارارو کرده،اما قلبا مرد خوبیه. من مشکلم اینه که زیاد وابسته به شوهرم هستم، زیاد زنگ میزنم، تاحالا نذاشتم یک بر دلش تنگ بشه برام که خودش زنگم بزنه.....
قبلاً که ابراز علاقه میکرد بهم،منم کمتر زنگ میزدم، در صورتی که شوهرم همیشه میومد اینترنت باهم صحبت میکردیم،یا هر روز زنگ میزد. یبار دعوامون شد و گفت دیگه نمیخوام بهات زندگی کنم.منم خداحافظی کردم و ۱۲ روز بهش زنگ نزدم،، اصلا بهش فکر نکردم،خودش زنگ زد،کلی مزرهت خواهی کرد و گفت چرا زنگ نزدیییی!!!
اما الان نه،هر کاری میکنم نمیتونم مثل اون موقعها باشم. مثلا وقتی به شوهرم میگم میخوام وبستگیمو کم کنم، میگه کار خوبی میکنی،،اینو که میگه من بهم بر میخوره. پریروز گوشیشو جواب داد، منم نگفتم چرا خاموش کردی فقط گفتم نکنه موبایلت دوباره قاطی کرده بود یا خطا خراب بود، گفت نمیدونم فکر کنم دوباره مشکل داشته....
میدونید کچی بعضی وقتا اینجوری میشه، نمیدونم چرا. وقتی خوانوادش میشینن نصیحتش بکنن گیر به من میده اگر ازش دور باشم. ولی وقتی پیشش هستم فقط با من خوب هست.
شهرم قبلان آدم نماز خون و مومنی بود، اما حالا نه اصلا،اونم چون روی لاج افتاده،از بس خوانوادش بهش میگن اینکارو کن ،اونکارو نکن!! (شوهر منم لجبز، وقتی اینجا اومده بدمن کاری بهشن ادشتم، خودش پا میشد نمازشو میخوند)
هرچی هم به خوانوادش میگم چیزی بهش نگین انگار گوششون به این حرفا بدهکار نیست.
حالا دیگه از اینکه بگید جپدا بشمو، بچه سقط کنم دست بردارید. یه راه حل بدید که زندگیمو درست کنم.
شهرم قلبا بچه میخواد، اما بعضی وقتا نمیدونم چش میشه!!!!
دختر مهربون مرسی از کامنتی که گذاشتی عزیزم. من الان دقیقا موقع، امتحانم هست. برگشتنم به ایران به خودم ضرر رساندم، یک سال رو انگار الکی رفتم و اومدم. شهرم خودش گفت یکیا ز همکارم گفت خانمت درسشو تموم کنه برگرده میتونه بره مرکز مشاوره کار کنه. کلی خوشحال بود. اگر درسمو ولن کنم کلا دیگه باید با شوهرم هم خداحافظی کنم. درسم براش از خودم مهمتره!
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده خانوم از دوستهایی که به سقط بچه اشاره کردن نباید دلگیر باشیم، چون فعلا زندگی شما در حالی نیست که توان کشیدن یه بچه رو داشته باشه، انگار داری از روی یه پل پوسیده رد می شی که به زور وزن تو رو تحمل می کنه و ناگهان یه نفر دیگه رو هم میاری رو پل، خوب پل کشش نداره
دوستان هم سعی می کنن به تو کمال مطلوب رو بگن و درست ترین راهکاری رو که به ذهنشون میرسه
ولی خوب، اگر به قدری به این زندگی وابسته ای که همه مشکلاتشو به جون خریدی، چشم ، ما سعی می کنیم راهکارهامون در راستای زندگی شما همراه با بچه باشه
آزاده خانوم به نظر میاد شما اصلا سیاست و به قول روانشناس ها مهارت نداری، خیلی رک به همسرت میگی می خوام وابستگی مو به تو کم کنم، خوب به جای حرف عمل کن و هیچی بهش نگو، بذار خودش احساس کنه ازت دور شده و به دست و پا بیافته
ضمنا اعتماد به نفستو تقویت کن، بدون که دختری هستی با شرایط و موقعیت عالی و نیازی نداری به کسی التماس کنی که دوستت داشته باشه
با وقار و سنگین برخورد کن و به قول خودت اینقدر به پروبالش نپیچ
در زمینه دوست دختر داشتن شوهرت من چیزی نمی تونم بگم
دوستان اگر نظری دارن راهنمایی کنن
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده جان
من هنوزم واقعا فکر میکنم اگه جای شما بودم (با توجه به همه چیزایی که تعریف کردی راجع به درست و تلاشات) همین کار رو میکردم. میدونی چیکار میکردم؟ به شوهرم میگفتم شرایط اینجا برام غیر قابل تحمل شده و دیگه نمیتونم با دوری تو کنار بیام. میخوام برگردم و پیش تو زندگی کنم. و منتظر میموندم ببینم عکس العملش چیه. 2 تا کار شاید بکنه یکیش اینه که بگه برگرد. (که از دوست داشتن زیادشه) یا اینکه میگه بمون همونجا یه جوری تحمل کن تا درست تموم بشه.(که اتفاقا این هم از دوست داشتن زیادشه چون آینده ی شما هم براش مهمه) به احتمال زیاد میگه بمون و درست رو تموم کن. اگه اینو گفت بهش میگم که پس باید یه کاری کنی که دوریت برام قابل تحمل تر بشه. و پیشنهاداتی برای چند بار زنگ زدن و ... بهش میدادم و قرارهایی میذاشتم که اون زنگ بزنه. و طبق اونی که قرار گذاشته بودیم عمل میکردم. و زیاده روی نمیکردم.
آزاده جون دقت کن همه ی اینا رو اگه بخوای بگی نباید با لحنی بگی که خیلی خیلی ضعف بهش القا بشه. باید در حد یه همسر ازش درخواست کنی. نه در حد یکی که دیوانه وار بهش وابسته هست. شاید تا حالا چندین بار بهش گفته باشی. ولی شاید درست نگفته باشی که هر دفه جواب نمیگیری و بی توجهیش نصیبت میشه.
یه چیز دیگه. اگه واقعا دنبال راه حلی، اگه واقعا دوست داری اذیت نشی، خودتو رها کن از این وابستگی شدید. نمیگم دوسش نداشته باش یا ازش متنفر شو. به قول یه روانشناس (آقای میثاق) دوست داشتنِ زیاد باعث میشه بعد یه مدت (با عرض معذرت) طرف عشقتون رو بالا بیاره. چون دیگه حالش از این تزریق همه مدتِ عشق بهم میخوره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azadehh_mm
اما الان نه،هر کاری میکنم نمیتونم مثل اون موقعها باشم. مثلا وقتی به شوهرم میگم میخوام وبستگیمو کم کنم، میگه کار خوبی میکنی،،اینو که میگه من بهم بر میخوره. پریروز گوشیشو جواب داد، منم نگفتم چرا خاموش کردی فقط گفتم نکنه موبایلت دوباره قاطی کرده بود یا خطا خراب بود، گفت نمیدونم فکر کنم دوباره مشکل داشته....
چرا نمیتونی میتونی عزیزم. یه بار تونستی، چند بار تونستی، این بار هم میتونی. تو اصلا به دلش فرصت نمیدی که برات تنگ شه. ازش این فرصت رو نگیر.
خیلی از چیزایی که گفتی وقتی بری و پیشش باشی حل میشه. یعنی به دست تو حل میشه. پس زیاد روی تغییراتی که پیش اومده زوم نکن تا برگردی و بعدا بهشون برسی. بنظرم اول از همه رابطت رو از این وضعیت نجات بده. درست شدن رابطه طول میکشه ها. باید صبور باشی و تدبیر گر و با سیاست.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
يعني شما ميگي ازاده برگرده بياد ايران...از خانواده و درسش كه در اخرين مراحل هست(پايان نامه و ...)بزنه بياد ايران براي مردي كه معلوم نيست فردا بمونه يا ...خواهشا دقت كنيد كه چه توصيه اي ميكنيد...شايد اين ترك تحصيل و اومدن اورژانس ازاده براي زندگيش خيلي گرون تموم بشه....طلاق و جدايي و ...درسته اخرين راهه اما مسلما بدترين راه نيست و طبق معمول هميشه به نظرم يه پايان تلخ بهتر از تلخي بي پايانه
شاید من نتونستم دقیقا خودم رو جای آزاده بذارم. شاید حق با شماست.
اما بنظرم آزاده میخواد برای زندگیش تلاش کنه که نگهش داره. وقتی به تاپیکایی که حتی فقط یه نفر تمام مدت بار زندگی رو به دوشش کشید و زندگی رو نگه داشت نگاهی میندازم (که بعدش هر دو با هم از زندگی لذت میبرن)، به خودم میگم چرا آزاده نتونه زندگیش رو درست کنه. وقتی انقدر زندگیش رو میخواد. و توی همسرش هم حتما یه چیزی دیده که داره برای اون و زندگی مشترکشون انقدر تلاش میکنه.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
به نظر من با شوهرت رو راست صحبت کن ببین اصلا می خواد زندگی کنه یا نه؟اصلا از زندگی متاهلی چه انتظاری داره؟بعد روی جوابش تصمیم گیری کن.یه بار یه مشاور به من گفت زندگی یه قرارداده(من 2 سالی هست که طلاق گرفتم شوهرم گفت نمی خواد با من زندگی کنه!من خیلی پیش مشاور رفتم و برای زندگی با شوهرم تقلا می کردم ولی همه مشاورا می گفتن اگه نمی خواد به زور مجبورش نکن و الان که جدا شدم هر چند طلاقم خیلی ضربه سنگینی بود ولی راه حل دیگه ای نداشتم و الان هم ناراحت نیستم.)به نظر من هیچ چیز بهتر از صداقت نیست.باهاش حرف بزن و بزار مرزاشو برای زندگی مشترک بهت بگه و بعد تصمیم بگیر
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده ي عزيز
خيلي متاسف شدم از مشكلات زندگيت
من هم با بسياري از دوستان موافقم اول از همه اينكه حتما حتما بايد شما دو نفر زير يك سقف زندگي كنيد حالا يا همسرت پيش شما بيايد يا شما پيش همسرت بروي تازه آن موقع مي شود زندگي مشترك در واقع الان شما هنوز زندگي مشترك را شروع نكرده ايد.
ارتباط از راه دور مشكلات خيلي زيادي را همراه خود دارد و بيشتر به بسياري از مشكلاتتان دامن مي زند و باعث مي شود كه درك متقابلتان از هم بسيار كم شود.
مي دونم كه خيلي برايت سخت است اما واقعا الان شما شرايط بچه دار شدن را نداريد هم زندگي مشتركتان متزلزل است و هم همسر شما آمادگي بچه را ندارد.به نظر من بچه دار شدن كار درستي نيست و مشكلاتتان چندين برابر مي شود و زندگي يك بچه ي بي گناه تحت تاثير مشكلات شما قرار مي گيرد.
به نظر من تمامي تمركزت را بر روي زندگي مشتركت بگذار و بعد از اينكه ثبات پيدا كرد به بچه دار شدن فكر كن
موفق باشي :72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده ی عزیزم
امیدوارم که حالت خوب باشه . قبل از هرچیز باید بگم خوب فکرهات رو بکن و اگر تصمیم گرفتی که زندگیت رو از این حالت خارج کنی باید سختی ها رو تحمل کنی . میدونم در این شرایط برات سخت تر هست و از لحاظ روحی حساس تر هستی اما اگر میخوای بچت رو به دنیا بیاری و براش زندگی خوبی رو فراهم کنی از الان باید شروع کنی .
ببخش که رک میگم امیدوارم ناراحت نشی . هردو شما به یک اندازه مقصر هستید اما شما باید فقط خودت به فکر حل مشکلاتی که به وجود آوردی باشی و منتظر تغییر همسرت نشینی چرا که تو 3سال اون رو به این روند زندگی عادت دادی .
متاسفانه مردها زود به یک روند عادت میکنند و تغییر در اون مورد براشون سخت هست مثل همسر شما که به یک روند غلط عادت کرده. در حالی که شما میتونستی در نقش زن یک روند درست رو بنا کنی و همسرت به اون عادت کنه .
آزاده باید بهت بگم اصلا معنی عشق رو درست نفهمیدی . تو همسرت رو دوست داری اما این دلیل نمیشه برای اینکه نشون بدی عاشقشی خودتو زیرپابذاری و ازخودت همه جوره بگذری تا همسرت کاری رو بکنه که میخواد وراهی رو بره که دوست داره . 3سال این کار رو کردی و نتیجش این شده که الان خسته شدی دیگه تحمل نداری و سرخورده شدی .
این مقاله رو بخون
http://www.hamdardi.net/thread-9065.html
وقتی دونفر باهم ازدواج میکنند باید حد و حدود و خط قرمزها براشون تعریف بشه و معنی ازدواج رو درست بفهمند اون هم با مسئولیت های جدید .
شما باید برای همسرت زندگی مشترک رو تعریف میکردید اما عزیزم تعریفی که به همسرت دادی اینه : زندگی مشترک یعنی همون زندگی مجردی با همون آزادی ها و فقط تنها فرقش اینه که یک شریک جنسی داری که اصلا تورو محدود نمیکنه و دست و پا گیر تو نخواهد شد .
در مورد مسئله حضور اون دختر هم اصلا همسرت رو متوجه نکردی که این یک مشکل هست و عادی برخورد کردی . در این مورد روشت رو عوض کن و متوجهش کن که ازدواج با داشتن تعهد به همسر هست که معنی داره .
متاسفانه شما با وجود این فاصله باید تلاش بیشتری میکردی تا همسرت رو به معنی درستی از زندگی مشترک برسونی اما برعکس عمل کردی و هرچی که خواستش بوده گفتی چشم و باوجود اینکه 3 سال میگذره شما هنوز زیر یک سقف زندگی نمیکنید .
در مورد بچه هم بی چون و چرا خواست همسرت رو پذیرفتی و بچه دار شدی بدون اینکه در نظر بگیری هنوز زیر یک سقف نیستید وتکلیف این بچه چه خواهد شد و نباید می پذیرفتید اما حالا گذشته . با توجه به عدم مسئولیت پذیری همسرتون دوراز انتظار نیست که حالا بگه بچه نمیخواد چون خودش رو در برابر مسئولیت ها میبینه .
تااینجا مشکلاتت و نقش تو در به وجود اومدنش شفاف سازی شد اما از حالا به بعد برای تغییر باید چه کار کنی .
1_ باید محکم باشی و سعی کنی آرامشت رو حفظ کنی و ثابت قدم باشی .
2_ انتظار زود نتیجه گرفتن نداشته باش ، دقت کن که 3 سال رو اشتباه رفتی .
3_ دلسوزی بی مورد و فداکاری بی مورد برای همسرت ممنوع .
4_ باید جلوی هر اقدامی رو که باعث بی مسئولیتی همسرت میشه رو بگیری .
5_ زندگی مشترک رو براش درست تعریف کنی با تمام محدودیت ها و مسئولیت هاش .
فکر میکنم چون همسرتون در حال تحصیل بوده پذیرفتید که فعلا زیر یک سقف زندگی نکنید اما توجه کنید که درس خوندن هیچ منافاتی با زندگی نداره و اگر درست تصمیم می گرفتید امروز شما این همه مشکل نداشتید .
پس الان که همسرت میگه بچت رو اونجا به دنیا بیار تا هروقت خواستی بتونی بری قبول نکن چون این باعث میشه بعد از بچه دار شدنم خیالش راحت باشه که میتونه مسولیت ها رو به دوش خانواده شما بندازه .
حتما به ایران برگرد و بگو که بچت رو میخوای اینجا به دنیا بیاری اگر دوباره مطرح کرد که هروقت خواستی بتونی بری بگو من میخام برای همیشه کنار شوهرم زندگی کنم پس دلیلی نداره این کار رو بکنم و دوست دارم که بچم رو با حضور پدرش به دنیا بیارم .
به هیچ وجه نپذیر که بچت رو بندازی و بگو این خواست هردومون بوده و حالا ما مسئولیم نمیتونیم یه روز تصمیم بگیریم به این دنیا دعوتش کنیم و یه روز بکشیمش تا تو این دنیا نباشه. (باید دربرابر تصمیمی که گرفته احساس مسئولیت داشته باشه)
بعد از مدتی و وقتی که در ایران بودی مطرح کن که باید به فکر یک زندگی مستقل باشیم چون داریم بچه دار میشیم و گذشته از 3 سالی که من به سختی تحمل کردم حالا دیگه این بچه نیاز به امنیت و آرامش داره و ما مسئول تامینش هستیم.
یک نکته ی دیگه وقتی همسرت تماس شما رو ریجکت میکنه برای بار دوم تماس نگیر نذار که حرمتت از بین بره یا بعد بخوای دروغی بشنوی و خودتو به اون راه بزنی که باور کردی . بهش پیام بده هر وقت تونستی تماس بگیر کارت دارم .(احتمالا همسرت تحت فشار همین امر هست که داره خودش رو در برابر مسولیت های زندگی میبینه)
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون باران عزیزم
از روزی که این پست رو برام زدی، چند بار خوندمش. ۴روزه که بهش اصلا زنگ نزدم.
فقط یه کار مهم بود که اونم بهش ایمیل دادم و موضوع مهم رو گفتم.... اما، یه جمله نوشتم که نمیدونم اشتباه کردم اینو گفتم یا نه، براش نوشتم؛ بهت زنگ نزدم سوال کنم،چون نمیخوام بهت زنگ بزنم دیگه!!! واسه همین ایمیل دادم..
به نظرتون اشتباه کردم؟
چرا اینقدر دیوونه بازی در میارم آخه.... از خودم خسته شدم.
اینقدر بی اعتماد هستم به خودم که کارم رسیده به جایی که روی کاغذ نوشتم به فرزاد زنگ نزن، هروقت یک بار زنگ زد تو هم یک بار زنگ بزن. :(
راستی
من دنبال کتاب "زنان شیفته" و "وابستگی متقابل" میگردم که از اینترنت دانلود کنم، اما نمیتونم، کسی هست جای رو به من معرفی کنه؟ آخه اینجا کتاب فروشی ایرانی نیست اصلا..
از همهٔ دوستان ممنونم که راهنمای میکنید.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام
لينك دانلود كتاب زنان شيفته
http://www.hamketab.ir/ebook-1089-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D9%88%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87.html
وابستگي متقابل را هم سعي مي كنم برات پيدا كنم . الان وقت ندارم .
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام خانومی اتفاقا روش خوبی هست که روی کاغذ نوشتی .خانموی تو خیلی صبوری و مهربون سعی کن الان فقط به خودت فکر کنی
من درک میکنم تو این شرایط به همسرت شدیدا نیاز داری اما سعی کن روی پای خودت وایستی و محکم باش.
من اصلا نمیتونم همسرتو درک کنم ولی امیدوارم بخودش بیاد و قدر همسر پاک و مومنی مثل تورو بدونه
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده عزیزم
نمیخوام بهت زنگ بزنم یعنی شروع یک قهر و شاید برای همسرت سخت باشه که غرورش رو کنار بگذاره و زنگ بزنه .
اگر میتونستی خودت رو بی تفاوت نشون بدی خوب بود هرچند همسرت باید متوجه دلخوری و ناراحتی شما میشد و میدونست که بعدا نمیتونه توجیه کنه اما نه با بیانی که استارت قهر زده بشه . میتونستی بگی زنگ نزدم تا بیش از این مورد بی حرمتی واقع نشم .
همسر شما به زمان نیاز داره تا به خودش بیاد . وجود بچه یک شوک بوده براش که خودش رو در برابر مسئولیت ها ببینه . و این برای شما میتونه یک شروع خوب باشه تا همسرت رو متوجه کنی که زن گرفته و باید پذیرای مسئولیت هاش باشه .
میدونم در شرایط سختی هستی اما از هر راهی که میتونی احساساتت رو کنترل کن و خودت رو در این زمینه تقویت کن و خسته نشو . برای حفظ زندگیت و تغیرشکل اون باید صبور باشی عزیزم .
مواظب خودت و اون کوچولو باش .:46:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
:((، بعدش که ایمیلم رو فرستادم فهمیدم که چه اشتباهی کردم این حرف رو زدم...
خدا کنه این یکماه زود بگذره که بیام ایران،،اینجوری خیلی اذیت دارم میشم..دیوانه شدم،،واقعا احساس میکنم افسرده شدم.
منو کرده وسایل بازی خودش. ۳سال اشتباه کردم چون پیشش نبودم. فرزاد بدیش اینه که پشت تلفن خیلی بد اخلاقه و واقعا پشت تلفن این حرفای که باران عزیزم زد رو نمیشه بهش بزنم.
وقتی پیشش بودم ۲ماه پیش؛ در مورد اینکه دوست دختر نگیره و این چیزا حرف زدم باهاش، اونم با خواند جوابم میداد،خوشش میاد وقتی میبینه اینقدر حساس هستم. منم دیدم اینجوری میکنه، بهش گفتم اصلا هر کاری دوست داری بکن تا از وجدان درد بمیری...اینو گفتمو رومو کردم یطرف دیگه خوابیدم. یهو دیدم محکم بغلم کردو بوسیدم...حالا نمیدونم این یعنی چی. من این برخردشو نمیفهمم اصلا و گیج شدم واقعا..
الان هم یه اشتباهه بزرگ انجام دادم، اونم اینکه دیدم جواب ایمیلم نداد، مجبور شدم زنگ بزنم، اولش گوشیش زنگ خورد،ولی بعدش دیگه مشغول بود. عصبیم کرده::
خیلی ناراحتم از اینکه اینقادر دوسش دارم و اون حتا یک ذره احساس نسبت به من نداره :(:(:(
ani عزیز ممنون از بابت معرفی سایت.اگر فکر میکنید کتابی هست که بهم کمک میکنه لطفا بگید.مرسی
پرناز عزیزم مرسی. تو همه مدأن صبور هستم، الا این زنگ زدن..روی این یک موضوع نمیتونم خودمو کنترل کنم. از دست خودم عصبانیم.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده جان
مامان شدنت مبارک:72:
عزیزم من در رابطه با مشکلت هیچ تجربه ای ندارم و باطبع بهتره نظری هم ندم.
اما یه چیز رو می خوام بهت یادآوری کنم:
ببین خانمی سعی کن اولا تا اونجاییکه می تونی دیگران رو موقع اشتباهاتشون کم تهدید کنی.
و اگه تهدید کنی حتما حتما به حرفت عمل کن و در غیر اینصورت یه دلیل فوق العاده توجیه کننده برای عمل نکردن به اون پیدا کن که خیلی هم موردی باشه.
عزیزم اگه هی تهدید کنی و بعد طاقت نیاری و یا صلاح ندونی و بهش عمل نکنی، فقط ارزش حرفت و قاطعیتت رو زیر سوال می بری.
برات دعا می کنم.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
محبت افراطی نتیجه معکوس میده یعنی طرف مقابل خسته و زده میشه چون جایی برای محبت اون باقی نمیمونه .
همچنین محبت های افراطی اثری رو که باید نمیگذارند یعنی طرف مقابل احساس نمیکنه که خیلی دوستش دارید برعکس محبت شما رو باور نمیکنه چون همیشه و در همه شرایط هست پس عادی شده و دیگه تاثیرگذار نخواهد بود .
آزاده تعجب نکن . حساسیت به همسرت و اینکه خواهان تعهد اون باشی بهش احساس لذت میده اما اگر همیشه باهاش موافق باشی ، طبق خواستش باشی ، و خلاصه از همه چی بگذری به خاطر اون . گرچه از نظر خودت داری محبت میکنی اما اون این محبتو نمیفهمه و باورش نداره و حتی گاهی حس میکنه بی تفاوتی و حتی ممکنه محبت هات رو نبینه و تشنه محبت بشه و برای جلب توجه تو هرکاری بکنه حتی اینکه یه دعوا راه بندازه یا از زنای دیگه حرف بزنه و............
هیچ مردی از داشتن یک همسر کاملا مطیع لذت نخواهد برد.
دقت کن عزیزم برای اینکه همسرت به اوج بره و بدون شما نتونه زندگی کنه بایدبه اون احساس مردانگی بدی و اینکه بدونه مهم ترین فرد زندگی تو هست .
احساس مردانگی یعنی : اقتدار،عزت نفس،احترام،ارزش،احساس مهم بودن،احساس مسئولیت،تامین خواسته های همسر و فرزندان
اصلی ترین مورد یعنی احساس مسئولیت در برابر شما و زندگیش رو ازش گرفتید در صورتی که یک مرد به چنین چیزی نیاز داره و باید اون رو داشته باشه . بنابراین خواسته هاتون رو مطرح کنید .
نگران نباش آزاده جان همسرت بی احساس نیست . الان بهترین کار اینه که احساساتت رو کنترل کنی . نباید بهش زنگ بزنی .
توی خونه نشین و مدام به همسرت فکر کن تا انقدر آزرده نشی . کارهای مختلف انجام بده و خودت رو مشغول کن . کتاب بخون ،بیرون برو و.........
بیشتر از نوع ارتباطت با همسرت وقتی ایران هستین بگو . ارتباط کلامی شما باهم چطوره
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
blu sky چشم دیگه تهدید نمیکنم:((
باران به خدا این چند روز هم که بهش زنگ نزدم همین کار رو کردم.همش رفتم اینور و انور که روزا بگذره.دیروز تو خونه بودم که اونم شب دوستم زنگ زدن که بریم بیرون.منم رفتم، هرجا میرم فکر و ذهنم پیشش هست.بخاطر همین ناراحتم،اینقدر که من میمیرم برای یک لحظه صداشو بشنوم اون حتاا بخودش زحمت نمید یه زنگ بهم بزنه.
وقتی ایران هستم.تا وقتی که پیش هم هستیم خوب،هیچ مشکلی نداریم، مثل همهٔ زن و شوهرهی آدی برخورد میکنیم.اما کافیه یه فاصلهٔ یکساعت بینمون بیفته،داغونم میکنه با کارش.
وقتی جای دعوت هستیم (خونه برادرش یا مامانش) همیشه میاد پیش من میشینه غذا میخوره.همیشه حواسش به بشقاب من هست که چیزی کم نداشته باشم،در صورتی که من اصلا پیش خوانوادش کم رو نیستم . البته بعضی وقتا هم لجبازی میکنه.اما نه در این حد که وقتی دوریم اذیتم کنه.
یه روز میگه دوست دارم، یه روز میگه ندارم، یه روز ایمیل میده میگه دوست دارم، یه روز ایمیل میده میگه من مسولیت بچه نمیپذیرم. به خدا کلاف شدم
باران چطوری زنگ نزنم بهش؟؟ من اخلاقم خیلی مسخرست،وقتی که باهم خوب صحبت میکنه و مهربون،۳-۴ روز بهش زنگ نمیزنم، اما کافیه این مدلی بکنه (رجکت کنه یا قهر کنه) دم به دقیقه باید زنگ بزنم حتا اگر تلفنش خامش باشه
میبینید چه اخلاق مسخره دارم
خدایا شکرت، بالاخره خبر در شدم ازش
اومد آنلاین شد تو یاهو خودش بهم پام داد. گفت خوبی؟ گفتم مرسی ،گفتم گوشیت مشغوله دوباره، چیزی نگفت. پرسیدم قهری؟ گفت نه، فقط حوصله ندارم،میخوام برم بیرون یه سر. گفتم باشه. بد گفتم بیا یکاری کنیم، گفت بگو.گفتم من ۱بر که بهت زنگ میزنم اگر گوشی جواب ندادی، تا ۳ بر میزنگم. اگر جواب دادی که هیچی، اگر جواب ندادی دیگه بهت زنگ نمیزنم چون ممکن که کار داشته باشی. هر وقتی تک زنگ زادی بهم بهت زنگ میزنم.
گفت اوکی. گفتم پس دیگه من زنگ نمیزنم و منتظر تک زنگت میمونم، گفت باشه.
دیگه خداحافظی کردیم.
از صبح آنلاین بود.ولی جواب نمیداد. بد آیدیش خامش شد و رفت. بد از ۱-۲ ساعت دوباره اومد و خودش ایندفعه پام داد.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
نقل قول:
اومد آنلاین شد تو یاهو خودش بهم پام داد. گفت خوبی؟ گفتم مرسی ،گفتم گوشیت مشغوله دوباره، چیزی نگفت. پرسیدم قهری؟ گفت نه، فقط حوصله ندارم،میخوام برم بیرون یه سر. گفتم باشه. بد گفتم بیا یکاری کنیم، گفت بگو.گفتم من ۱بر که بهت زنگ میزنم اگر گوشی جواب ندادی، تا ۳ بر میزنگم. اگر جواب دادی که هیچی، اگر جواب ندادی دیگه بهت زنگ نمیزنم چون ممکن که کار داشته باشی. هر وقتی تک زنگ زادی بهم بهت زنگ میزنم.
گفت اوکی. گفتم پس دیگه من زنگ نمیزنم و منتظر تک زنگت میمونم، گفت باشه.
دیگه خداحافظی کردیم.
سلام ازاده عزیز
من در حدی نیستم که بخوام حرفی بزنم اما به نظرم شما نباید بگید هر وقت تک زنگ زدی من زنگ میزنم!!!!!!!!!!!
چرا باید ایشون تک بزنه تا شما زنگ بزنید بد عادتش نکنید. یه جایی تو همین تالار خوندم مردا زود به یک روند عادت میکنن .من نظرم اینه شما یه کم بیشتر نازکنید تا ایشون نیاز پیداکنن الان بر عکس شده ایشون ناز میکنن شما ناز میخرید!!!1
عزیزم عزت نفستو تقویت کن یه کم بیشتر توی تالار بگرد لابلای راهنمایی ها خیلی چیزا دستگیرت میشه .من به شخصه از تاپیک چکامه( به نتیجه رسیده ها) خیلی استفاده کردم توصیه میکنم حتما تک تک پست هاشو بخونی:72:
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
وای خدای من...دیگه حالم از این زندگی و این دنیا داره بهم میخوره. دیگه دلم نمیخواد یک لحظه زنده بمونم
دوباره ایمیل داد که برو بچهرو سقط کن. آخه برم به کی بگم،مگه من بدون اجازه یا ناخواسته حامله شدم که اینو از من میخواد. چرا اینقدر نامرد.، چراااااااااااااااااااا:302:: 302::302::302::302::302::302::302::302::30
یکی بگه چیکار کنم، یکی بگه باهاش چجوری برخورد کنم.دق کردم تو این کشور، نه دسترسی بهش دارم نه تلفنمو جواب میده،نفرینش کنم؟؟؟؟؟مگه میگیره؟؟؟؟؟؟؟
زود بگید به ایمیلش چی جواب بدم؟؟؟؟؟؟؟؟ چی بگم که واقعا تکونش بده؟ ؟ ؟ ؟ تورو خدا کمکم کنید.
واقعا نمیدونم چی جواب این ایمیل بدم؟؟؟؟ زنگ بزنم بهش؟ الان یه زنگ زدم، اما رجکت بودم. خیلی دلم میخواد از صمیم قلبم نفرینش کنم،اما.....
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده جان! به نظرم خیلی به شوهرت پیله کردی!
چرا باید 3 بار زنگ بزنی بعد ایشون تک زنگ و... ؟!!! این چه روشیه؟
ضمنا ایشون تا اومده رو یاهو فوری بهش گوشزد کردی که تلفنت باز مشغوله! این گیر دادنها و سریش بازیها هر کسی رو خسته میکنه. این کارها یعنی آویزون بودن! یعنی فراری دادن! یعنی ریجکت تلفن و ...
شما تکلیفت با خودت معلوم نیست! از اونور شوهرت رو ول کردی رفتی اونور دنیا، از اینطرف هی از صبح تا شب با تلفنهات کفرش رو در میاری!
راهش این نیست! زنگ زدن پشت سر هم وظیفه شما نیست! یک زن حامله، خیلی خانوم میشینه تو خونه اش و ناز و نوز میکنه، و شوهر محترم دم و دقیقه نگران میشه و حالش رو می پرسه.
بریم چند ماه قبل تر! ...اینجا را خودم پاک کردم که تضعیف روحیه نکرده باشم! گذشته ها گذشته دیگه!
اشتباه کردی حامله شدی اونهم عینا زمانی که مشکل داشتی! خواستی عین زنای سنتی پابندش کنی؟
خوب حالا هم خودت بشین با خودت سنگهاتو وابکن. اینجا توی این تاپیک یکی میاد میگه بچه رو بنداز! یکی دیگه هم میگه نه حفظش کن. خوب این شما هستی که بودن یا نبودن اون بچه رو باید تصمیم بگیری. عوض روزی سی بار زنگ زدن به شوهرت، بشین یه کاغذ بذار جلوت و معایب و محاسن زندگی با این آقا را بررسی کن. معایب و محاسن نگهداشتن بچه رو هم بر همون اساس بنویس. فکر کن! فکر! و تصمیم بگیر. ببین برای آزاده چی مهمه؟ ببین آزاده چه امکانات و پتانسیلهایی داره که میتونه از اون طریق شوهرش رو دوباره بدست بیاره. ببین توقعات آزاده از زندگی و چشم اندازهای زندگی آزاده در چند سال آینده چیه؟ ببین واقعا اگر توان اصلاح این زندگی را در خودت می بینی، که هیچ اگر نه که یک فکری به حال اون بنده معصوم خدا بکن که وسط گرفتاریهای شما قربونی نشه!
به نظر من! شما با این روند فعلی و با این ضعف و شل بازی فعلی حالا میخواهی اسمش رو نجابت متانت یا هر چیز محترمانه دیگری بگذارم که جنبه روانشناسانه پیدا کنه، اما عزیزم با این روش تا حالا نتیجه نداده و بعد از این هم نخواهد داد. اینطور که پیداست شوهرت خیلی خیلی خیلی برات مهمه. پس الان با پدرت صحبت کن و ازش راهکار بخواه! میگی نه؟ میترسی از بابات ؟ خودت از عهده اش بر میای ؟ بسم الله. اما این راهش نیست ها!
.......................................
فکر نمیکنی خیلی به این تاپیک هم وابسته شدی؟ به جای اینکه از راهنمایی های کارشناسانه (برخی از راهنمایی ها کارشناسانه نیستند!) و بر اساس اطلاعاتی که خودت از زندگیت داری که ما نداریم و تواناییهایی که از خودت سراغ داری که ما دقیقا نمیدونیم، یک سیاست و خط مشی درست تعیین کنی و بر اون اساس پیش بری، اما شما به جاش داری برای کوچکترین جزییات وابسته میشی به این تاپیک. تازه همونها رو هم رعایت نمیکنی و باز کار خودت رو انجام میدی.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده
زن شيفته اي بد فرم .
كتاب را دانلود كن و بخون و تمرين كن و چند روزي اينجا پست نزن به جايش وقتت را صرف خواندن كتاب كن و نت برداري و نتيجه گيري و....
يادت باشه
زن آويزون = مرد گريزون
مرد آويزون = زن گريزون
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
تازه همونها رو هم رعایت نمیکنی و باز کار خودت رو انجام میدی.
سلام آزاده دقیقا این همون چیزی است که منم میخواستم بگم . ما میگیم به همسرت زنگ نزن بذار دلتنگ شه و خودش زنگ بزنه اما تو باهاش قرار میذاری که 3بار زنگ میزنم بعد دیگه نمیزنم تا تک بزنی بعد زنگ بزنم .
میدونم برات سخته نیاز داری به بودن همسرت اما تمام این چند سال رفتارت همین بوده و دیدی که نتیجش عکس بوده . حالا اگر میخوای به جایگاه اصلیت تو زندگی برگردی باید مقاوم باشی و خسته نشی و با اراده جلوبری .
به اینجا هم وابسته نشو سعی کن جاهایی فکر کنی بعد خودت تصمیم درست بگیری و حرف درست رو بزنی و احساسی برخورد نکن .
در رابطه با بچه هم باید فکراتو بکنی و ببینی که تصمیمت چیه و واقعا چیکار میتونی بکنی برای زندگیت و اون بچه .همونطور که بی دل گفتند . اما چرا با هرکلمه شوهرت از این رو به اون رو میشی .مگه قرار نشد احساساتت تحت تاثیر حرفای شوهرت بهم نریزه .
باید محکم تر از این حرفا باشی تا بتونی زندگیت رو تغییر بدی .اگر نه بازم همون آش و همون کاسه
با خودت خوب فکر کن تو پست اولم هم گفتم باید تصمیم بگیری و فکر کنی . وقتی تصمیم گرفتی باید با اراده باشی و عمل کنی .
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
بی دل عزیز ممنون از پستی که زدین. تصمیم گرفتم زنگ نزنم ، بقول شما (یه زن حامل خیلی خانم میشینه تو خونه و ناز و نعوظ میکنه) نه اینکه من ناز شوهرمو بخرم.
به این تایپک وابسته شدم، اما نه به عنوانه سرگرمی.وابستگیم به این هست که واقعا بتونم مثل خیلی از بچهای دیگه (چکامه) زندگیمو درست کنم. من میخوام این تیپکی که زدم رو به نتیجه برسونم و میرسونم به امید خدا.
انی عزیزم آره خودم هم میگم که ۱۰۰% شیفته هستم. دارم اون کتاب رو میخونم. (سعی میکنم پست نزنم) بیشتر به خودم و کارم فکر کنم ببینم اینه عمیً راهو که اشتباه رفتم حالا چطور میتونم درستش کنم.
باران ممنونم که تایپکم رو دنبال میکنی عزیزم
امروز باهم صحبت کردیم.گفت خودت کافی هستی.بچه نمیخوام.منم گفتم من۳ سال هست زنت هستم و بدون اجازهٔ تو آب نخوردم،میتونستم همون ساله اول حامله بشم و بگم ناخواسته بوده.اما همیشه منتظر بودم که خودت بخوای، و خواستی حتا از خبر حامله بودنم هم خوشحال شدی حالا چی شده که میگی نمیخوام بچه موندم توش. گفتم به هیچ عنوان نمیشه سقطش کرد. گفت مسئولیت میپذیری؟ گفتم مسٔولیت چی؟ میخوای چیکار کنی مگه. اگر میخوای جدا بشی یا زن بگیری خوب بگو که الان تکلیفمو معین کنم. گفت نه!
دیگه گفت من میخوام آزاد باشم، کسی کاری به کارم نداشته باشه. گفت منم گیر بهت ندادم تاحالا که اینجوری شده..
دیگه چیزی نگفت
( دیگه من بهش زنگ نمیزنم، تا خودش زنگ بزنه)
حالا هم تصمیمم رو گرفتم. بچمو نگاه میدارم. ۱ ماه دیگه دورهٔ اول بارداریم تموم میشه ایشالا، سعی میکنم دیگه استرس نداشته باشم. ۱ماه دیگه هم انشاالله میم ایران و به امید خدا که همه چیز درست بشه.
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
خانم آزاده عزیز از ته دل برات آرزوی خوشبختی میکنم. مدتی هست مطالب این تاپیک رو دنبال میکنم. امیدوارم مقتدرانه در زندگی ات گام برداری و پیروز باشی . همواره سرزنده و شاد باشی
-
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
خانم ازاده
اعتماد به نفس و عزت نفسی که دوستان 6 ماهه شمارو به تقویت اون ترغیب میکنن همینه :104:
شما به تنهایی حتی بدون حضور و وجود شوهرتون معنا دارین
خدا شما رو یک انسان کامل افریده و شما رو تکریم کرده هیچ کس حتی خود شما حق توهین وبی احترامی به شمارو نداره :72:
این قضیه در مورد اون انسانی که خداوند اون رو به وسیله شما وهمسرتون به کره خاکی دعوت کرده هم صدق میکنه
مادر عزیز هدیه خداوند رو بپذیر و ارتباطت رو باهاش قطع نکن:323:
خدای شما خدای شوهرتون وخدای تمام کائناته بدون اذن اون هیچ اتفاقی نمیفته
خدا شما وشوهرتون رو لایق تربیت یک انسان قرار داده حتی اگه خدای نکرده شوهرتون از زیر مسئولیت شونه خالی کرد
اگه خودتو وتوانایی هاتو باور کنی جای ویژه ای پیش خدا داری باور کن باور کن
الان که دارم مینویسم اشک تو چشام حلقه زده انگار حضور خدارو بیشتر احساس میکنم
وقتی دلت میگیره با اون هدیه الهی اروم حرف بزن خدا خیلی نزیکه:72::72::72::72: