-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
من کارشناس نیستم پس نظری در مورد زنگ زدن و یا نزدن ندارم.
ولی عزیزم اینو بدون که با بردن لباساش همه چی تموم نمیشه. اگه شما روشتو عوض کنی و بعضی از رفتاراتو تغییر بدی اون اگه اونور دنیا هم باشه برمیگرده پیشت .اصلا نگران نباش و آروم برخورد کن سعی کن وقتی قرار شد باهاش حرف بزنی چند تا نفس عمیق بکشی و یه آیه الکرسی بخون برای آرامشت واینکه اوضاع خرابتر نشه.در ضمن یکمی پالس مثبت بفرست .نگران نباش خانومی خدا بزرگه و کمکت میکنه بخدا این روزا باعث میشه محکم بشی اگه بخوای
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
بنظر من فعلا صلاح نيست با اين وضعيت روحي باهاش صحبتي بكني. تو كه الان فهميدي چي مي خواد بگه!
نمي دونم والله! من اگه خودم بودم فعلا باهاشون صحبت نمي كردم. اما اگر مجبور شدي باهش صحبت كني كاملا با اعتماد بنفس باش و بگو كه راضي به طلاق توافقي نيستي. تلفنتم تا مي توني مختصر و مفيد باشه.
توكل بخدا كن. نگران نباش. درست مي شه.
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
ببين عزيزم
متاسفانه اين اشكال در فضاي مجازي هست براي اينكه چندين صدا و چندين نظر هست اين خود ما هستيم كه بايد انتخاب كنيم و دستكم به لحاظ آشفتگي ذهني به هر سو و هر حرفي متمايل بشويم .
دوستان گاها خيلي احساسي و.... نسخه هاي محشري در نهايت كمي اطلاعات و شناخت و .... مي دهند دست مريض كه در كمترين زمان ممكنه مريض را مي كشد و كارش را يكسره مي كند و يا موضوع را پيچيده تر مي كند . به نوعي گره اي كه با دست باز مي شود تبديل مي شود به گره اي كه با چنگ و دندان هم باز شدني نيست .
بنده شاهد آسيب هاي فراوان مراجع از فضاي همين تالار بودم .
تا آقاي سنگ تراشان تاپيك اسيبهاي احتمالي به مراجع را راه اندازي كردند اما باز با اين حال مي بينيم كه دوستان شاهكار مي كنند و گل مي كارند (بدتر از همه خودمن ، فكر نكنيد انگشت اتهامي به سمت كسي گرفته ام )
براي نمونه برو از قسمت اول اين تاپيك را بخوان
http://www.hamdardi.net/thread-15244.html
افت و خيزهاي بسياري در مسير تاپيك و راهنمايي ها هست و بيش از يكسال هم زمان برده . در مسير اين يك سال كتك كاري شده . دعوا شده . به هم فحش و ناسزا داده اند پايشان به دادگاه و كلانتري رسيده . .... چيزي شبيه به جنگ جهاني را در فاميل مي تواني در اين تاپيك ملاحظه كني ولي اين روزها بعداز گذر يك سال مي بينيم كه كار داره به جاهاي خوب خوب مي كشه .
حالا چرا اين ها را گفتم . برا ي اينكه بداني تويي كه ميتواني زمان سوزي كني و در جا بزني يا از هر فرصتي با عقل و درايت استفاده كني كه گره را با دست بازي كني . اما به شرط اينكه خودت بخواهي . هر چه كلاس هايت و مباحثي كه بايد بياموزي را زودتر يادبگيري زودتر هم به مرحله ي بعدي مي رسي .نظرم بر عجله كردن نيست اما كاملا نظرم بر يادگيري و درست ياد گرفتن است . زندگي زناشوي موش و گربه بازي كردن نيست . اين يادت باشه .
و باز از نظر من تو منطق اصلي زندگي زناشويي را از اعماق وجودت متوجه نشدي .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آني جان مي شه شما الان راهنماييم كني كه چي بهش بگم . توان فكر كردن ندارم . خسته شدم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
مردی اگر زنشو واقعا دیگه نخواد، دریغ از یه زنگ زدن، حتا به خودش زحمت نمید که یه تک زنگ هم بزنه،، چه به اینکه بخواد هر روز زنگ بزنه و دنبال زنش بگرده..
انی جان من هم موندن که این خانم سبکتنین چیکار باید بکنه، یه میگه تلفنشو جواب نده، شما میگید جواب بده.
خود من گفتم جواب نده، چون سبکتنین با هر تماس شوهرشن عصبانی میشدن، خواستیم یکم آرومتر بشه...یکم روی خودش کار کنه، اما میبینیم که دوباره دچار استرس شده، و به برگشتنه شوهرش داره فکر میکنه.
سبکتنین عزیز، متن فرشتهٔ مهربان رو دوباره بخون حتما، یادت نره.
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
عزيزم يك مسائلي عرف رابطه است حتي در زمان اختلاف . زن زنگ مي زند شوهر بايد جوابگو باشد و همينطور برعكس .
مشكل اين آقا نيست كه به زنش زنگ مي زنه ( كاري ندارم كه او چهمي خواهد بگويد و يا ......) مشگل سبكتكين است كه سردي و گرمي اش مي كند و واكنش هاي هيجاني دارد . خوب روي خودش كار كند كه نداشته باشد .( مي دانم كه كار سختي است ولي تو جدا اجازه نداري با مردت اين كارها را بكني )
اگر سبكتكين درست باشد آن وقت جا مي ماند كه شوهر ش ( فرد غير حاضر را نقد كنيم )
بايست و درست حرفت را بزن اما فرار نكن .
الان چند روز از اولين پست سبكتكين براي تغيير و شروع آن گذشته چه قدم مثبتي در اين راه برداشته كه نشان بدهد تغييري هر چند اندك داشته است ؟!
بدترين كار ممكن از نظر من
موضوع خانوادگي را در محل كارش عنوان كرده و اين اجازه را به همكارانش داده تا به اين آقا (شوهر ش) تي پا بزنند !!!! اين مرد شوهر اوست . هنوز هست .
آخه عزيز من ، يه سوزن به خودت بزن بعد جوالدوز را تا ته در بدن همسرت فرو كن
آيا اگر خودش زنگ مي زد به همسرش و از اين پاسخها دريافت مي كرد و....( هميني كه اتفاق افتاده ) خوشحال مي شد ؟!ايا مي آمد اينجا و با كيف كوك براي ما تعريف مي كرد ؟!و ما هم كف و سوت مي زديم ؟!!!!
در هر نبردي بايد جوانمردانه بودن ستيز را فراموش نكنيم و يك جوري بازي نكنيم كه حفره ها عميق تر بشود .
برو هر پستي راهزاران بار بخوان . از توي هر پست نكته هايي را در بياور و بنشين و بررسي كن و اجرايي كن .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آني عزيز
من اينو قبول ندارم كه سردي و گرميم مي كنه . من فقط مي خواستم آخرين راه رو هم امتحان كنم و يه خورده صبر كنم . چكار كنم شوهرم ترمز بريده و راه خودشو مي ره و به هيچ چي هم گوشش بدهكار نيست .
بخدا درمونده شدم . ولي از صبح موبايلم روشنه زنگ نزده هنوز . نمي دونم درست هست خودم بهش زنگ بزنم يا نه تو اين وضعيت ؟
موضوع خانوادگيمو سركار عنوان نكرده همه فهميدن از گريه هاي من . مگه نگفتم كه گريم دست خودم نبود و زار مي زدم . بعدم اينايي كه مي دونن قضيمون رو دوستاي صميمي هستن با هام و رفت و آمد داريم . اونايي هم كه نمي دونستن از قيافم فهميدن چي شده تو اين مدت .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سبکتکین جان!
آرام باش عزیزم:46:
دست و پاتو گم نکن ، خونسردیتو حفظ کن (هرچند سخته) ، توکل کن به خدا عزیز دلم
مثل مرغ پر کنده شدی،
ببین دوست من ، حالا که خونواده ات کامل متوجه شدن ، چرا بهش نمیگی مثل مرد بیاد خونه تون و حرفشو بزنه ؟
آخه عزیز من طلاق و جدایی که فقط با اس ام اس و تلفن انجام نمیشه.
جواب ندادن تلفنهاش در صورتی که شماره تلفن محل کارت رو نداشت یا اگه داشت زنگ نمیزد خوب بود اما حالا که دست بردا رنیست و همکاراتم متوجه شدن ، دیگه فکر کنم بهتره ادامه ندی وگرنه ممکنه بیاد اونجا و سرو صدا راه بندازه...
فکر میکنم اگه موبایلتو روشن بذاری تا اون که زنگ میزنه به خودت زنگ بزنه بهتره و اداره رو بیشتر از این درگیر نکنید.
وقتی هم زنگ زد اول گوش کن ببین چی میگه ، اگع حرفاش تکراری بود تو هم حرفای قبلیتو تکرار کن و بگو : با طلاق موافق نیستی ، اگه اون میخواد خیلی راحت میتونه بره دنبالش و کاری بهت نداشته باشه
بگو تازه دارم به آرامش میرسم و میخوام رو پایان نامه ام کار کنم یا واسه دکترا بخونم یا هرچی ...
بگو وکیلت میدونه تو اینجور مواقع مرد باید چکار کنه!
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
من اينو قبول ندارم كه سردي و گرميم مي كنه . من فقط مي خواستم آخرين راه رو هم امتحان كنم و يه خورده صبر كنم .
نظر توست و من هم به نظرات تو احترام مي گذارم اما من هم نظرم را گفتم .
اما با اين روش صبر مي كنند ؟! بايد صداي همسرت را مي شنيدي . حتي اگر اصرار بر طلاق داشت . تو با حرف زدن مي تواني مشكلت را حل كني نه با قهر كردن و بازي در آوردن و فرار كردن .
به تلفنش جواب مي دادي و مي گفتي من فكر مي كنم ما نياز به فكر داريم و بايد زماني را دور از هم زندگي كنيم و به هم فرصت بدهيم تا عجولانه تصميم نگيريم .....( بسيار بالغانه نه با گريه - نه با التماس و .....) يا اعلام مي كردي كه عزيزم براي اينكه بيشتر فكر كنيم تا يكماه با من تماس نگير چرا كه جواب تلفنت را نمي دهم به اين دليل كه نياز به فكر كردن داريم و....( باز بدون گريه و التماس و بسيار بالغانه )
از ديد من بيشتر از اين هم راهكار براي يك گفتگو كه به نتيجه برسد وجود دارد .
تو ابدا روشهاي خلاقانه نداري و در بست حرفها را در يك قالب و چهارچوب قبول مي كني . گويي اين زندگي و اين مرد ، شوهر ديگران است و اين زندگي هم مال ديگران است كه برايت نسخه بپيچند .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
ولي از صبح موبايلم روشنه زنگ نزده هنوز .
گفتم كه منتظر نباش . زنگ نمي زند . من هم بودم زنگ نمي زدم دستكم تا چند ساعت و چند روز .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
موضوع خانوادگيمو سركار عنوان نكرده همه فهميدن از گريه هاي من . مگه نگفتم كه گريم دست خودم نبود و زار مي زدم . بعدم اينايي كه مي دونن قضيمون رو دوستاي صميمي هستن با هام و رفت و آمد داريم . اونايي هم كه نمي دونستن از قيافم فهميدن چي شده تو اين مدت .
ببين عزيزم ، دخترم
تو محدود به راهكارهاي اشتباه هستي براي اينكه مسئولانه با زندگي ات برخورد نمي كني .مي توانستي در آن شرايط مرخصي بگير ي .
مي توانستي بهانه هاي ديگري به غير از همسرت بياوري و به جاي ديگه وصل كني موضوع ناراحتي ات را .
مي توانستي عنوان كني افسردگي گرفته ام و.....
مي توانستي اين بار را روي همسرت و مسائل خانوادگي نريزي . تو خويشتن داري نكرده اي . مي داني چند در صد مردم روي كره ي زمين صورتهايشان را با سيلي سرخ نگه مي دارند تا مردم چيزي نفهمند ؟!!!
دليل پشت دليل و بهانه پشت بهانه . اينها كه دوستانم بودن ....!!!! آنها كه از قيافه ام فهميدن .....!!! آن ها هم كه فاميلم بودند...!!!
من البته كاملا تو را درك مي كنم كه از چه جايگاهي اين كارها را مي كني .اما دوربين را شديد ا به سمت تو گرفته ام تاخودت را بهتر ببيني و به واقع سعي كني كه بزرگ شوي . چرا كه جدا كودك هستي و كارهايت هم همه كودكانه است .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
هر روز فكر مي كنم آروم مي شم . اما هر روز بدتر از ديروزه . يه روز سعي مي كنم فراموشش كنم و فكر كنم ديگه نيست و فردا دوباره به هر بهونه اي اشك از چشام مثل سيل مي ياد .
آخه چرا انقدر نامرد و بيرحمه . من كه گفتم هر كاري بگه مي كنم كه منو ببخشه . چرا انقدر بيرحم شده .
اون خيلي مهربون بود الانم به خاطر مهربونيشه كه مثلا نمي خواد آبرومو پيش خانوادم ببره . ولي ديگه نمي تونه باهام زندگي كنه . خدا جونم خيلي دلم گرفته و دستم به هيچ جا بند نيست . كمكم كن .
مي خوام بهش بگم كه عيبي نداره حتي اگه آبرومو ببره . بهش مي گم كه ديگه نمي خوام سرپوش روي اشتباهاتم بزارم . اگه اون واقعا فكر مي كنه من بهش خيانت كردم بره اينكارو بكنه و به همه بگه . من خيانت نكردم كه بخوام قايم كنم . همه زندگيم به خاطر ترس از گفتن اشتباهاتم و سرپوش گذاشتن روش از هم پاشيد . ديگه اينكارو نمي كنم . مي دونم آّروم مي ره . مي دونم بابامينا ديگه اسمم نمي يارن ولي چيكار كنم . اشتباهيه كه كردم و بايد پاش وايستم . خدا خودش مي دونه كه قصدم خيانت نبود و اشتباه كردم . خودش اگه بخواد كمكم مي كنه .
ديگه نمي دونم چي بگم . قلبم اندازه يه دنيا گرفته نمي دونم خدا چرا دلش به رحم نمي ياد .معلومه خيلي اذيتش كردم شوهرمو كه خدا داره اين بلاها رو سرم مي ياره .
منم فكر مي كنم چون ديگه به خواهرم پيغام داده زنگ نمي زنه .بهتر نيست خودم بهش زنگ بزنم ؟
من يه بار ازش خواستم كه يه كم زمان بده و اين كارو عقب بندازه ولي قبول نكرد گفت اگه نياي خودم اقدام مي كنم . يعني براش فرقيم نمي كنه اگه بدونه كه من يه ماه ديگه راضي مي شم به طلاق تفاهمي ترجيح مي ده اينكارو بكنه . مي شناسمش و انقدر مردونگي و معرفت داره كه به خاطر اينكه من اماده شم اينكارو مي كنه ولي من نمي تونم اينكارو بكنم . من نمي تونم به خودم يه ماه وقت بدم و بعدش طلاق .
قبول دارم مي تونستم بهونه هاي زيادي بيارم براي دوستان سر كارم ولي من فقط مي خوام يكي به حرفام گوش بده و من گريه كنم و اونم منو درك كنه . خودمم مي دونم كار درستي نيست ولي ديگه دارم دق مي كنم به خدا . قلبم داره منفجر مي شه . تازه به جز اينجا هيچكس انقدر راجع به جزييات زندگيم نمي دونه . و شايدم همين تنهاييم و اين كه تو اين موقعيت يكي رو ندارم كه سرمو بزارم رو شونش و يه دل سير گريه كنم باعث مي شه نتونم حررفامو نگه دارم تو دلم .
فكر مي كنم بهتره بهش زنگ بزنم و باهاش حرف بزنم چون زنگ نزدنم هم همين معني فرار رو مي ده از نظر اون . بهش مي گم كه خواهرم بهم پيغامشو رسونده و منم مي گم كه بازم موافق نيستم براي طلاق .
نمي دونم اين كارم هم كودكانه است يا نه . خب اگه هست واقعا خودم نمي دونم چيكار كنم . واقعا حس خلاقانه ندارم تو اين شرايط . فقط اگه شماها كه دارين از بيرون رفتارمو مي بينين و تصميممو اگه فكر مي كنين خيلي كارم بچگونه است بهم بگين بهش زنگ نزنم .
فكر كنم دوباره روحيمو باختم . اصلا هروقت خبري ازش مي شنوم اينطوري مي شم و مغزم هنگ مي كنه . نمي تونم اين طلاق ناجوانمردانه رو بپذيرم . من هيچوقت از قصد نمي خواستم اين اتفاقا بيفته . اون داره با اين كاراش منو داغون مي كنه .
نمي تونم اين مسئله رو راحت بگذرونم . اصلا باور كردن اين كه آخر اين قصه طلاقه برام قابل هضم نيست .
خيلي ها مي گن كه راحت فراموش مي شه و فقط زمان مي خواد خيلي ها مي گن به اين فكر كن كه خيلي ها هم طلاق گرفتن و نمردن ولي من عاشق شوهرمم و نمي تونم اين نامردي ها و بي مهري هاشو باور كنم . اون فوق العاده مهربون و باگذشت بود . نمي دونم چرا اين اتفاقا افتاد بينمون . نمي دونم . فقط دارم خرد مي شم و تحمل اين قصه رو ندارم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
ببين سبكتكين
من در هر پست كلي نكته براي تو باز كرده ام و تو ابدا دقت و توجه نداري .
باز يك نكته ي ديگر برايت باز مي كنم
اينقدر دنبال تائيديه گرفتن و نوازش گرفتن نباش .
برو پيش مشاور براي خودت وقت بگذار دست از اين بازي هاي ريز و درشت بكش .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
1 ـ ايرادي كه من هنوز دارم و دائم در حال تمرين براي فراموش كردنش هستم ، داشتن حالت نجات دادن خودم و بي توجه به نجات دادن خانمم هست .
يعني احساس ميكنم كه خانمم توانايي يه سري كار رو داره و من بايد خودم رو نجات بدم كه اين رو ميدونم اشتباه هست پس دارم به خودم ميفهمونم كه زمين بازي ما 50 50 هست و من نميتونم از زمين او هم استفاده كنم و اگر به آن طرف تور زمين بازي بروم بازنده ام .
2 ـ به شدت دارم از طرف خانمم براي خودم نقشه ميريزم ، يعني ميخوام ببينم اون ميخواد چيكار كنه تا من در اولين فرصت ممكن ياد بگيرم چطور بايد واكنش نشون بدم ، البته اين قضيه توي دادگاه جواب داد ولي توي زندگي زناشوئي نگاه ميكنم ميبينم تنها باعث ايجاد بي اعتمادي ، خشم ، دروغگويي ، ناسزا و نابودي در آخر كار مي شود .
پس هر دو ميخوايم ياد بگيريم اول اينكه براي شريك خود نقشه نريزيم ، اعتماد كنيم ، فكر همديگه رو تحليل نكنيم .
به خانمم هم گفتم كه اين يك ريسك هست و احتمال دارد كه حالتي پيش بيايد كه يك نفر اين وسط شهيد شود در انصورت بايد ديد ايمان او به خداي يكتا چقدر است ! يعني نترسيدن از امور دنيوي .
اين ها رو دارم انجام ميدم . اميدوارم حركت مثبتي باشه و قابليت الگوپردازي داشته باشه . يامولاعلي
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
الان شوهرم زنگ زد و باهام حرف زد . گفت ببين به نفعته كه بياي طلاق بگيري وگرنه خودتم مي دوني من ديگه تحت هيچ شرايطي بر نمي گردم به اون زندگي . حتي اگه بندازنم زندان حتي اگه قل و زنجيرم كنن . فقط يه پول ديگه مي ندازي رو گردنم . بايد 3-4 ميليون پياده شم . منم ندارم ولي شده 6 سال صبر كنم اينكارو مي كنم .
گفت راحت مي رم قضيه اون پسره رو مي گم و خلاص . خودت مي دوني تو 6 سالم بگذره مجبوري اينكارو بكني پس منطقي باشو اينكارو بكن . بهش گفتم من يه عمر اشتباه كردم و پشت سرشم به خاطر ترس از تو يه اشتباهه ديگه . من ديگه اشتباهمو تكرار نمي كنم اگه غلطي كردم پاش وايميستم خودتم مي دوني رابطم با اون پسره چجوري بود و تا ريز حرفامونم مي دونستي پس خودتم مي دوني اينكارت نامرديه ولي اگه فكر مي كني اينطوري حقتو مي گيري برو اينكارو بكن .گفت ببين من اصلا با تو تفاهم ندارم خودتم بكشي با تو زندگي نمي كنم حالا مجبورم مي كني اينو بهونه كنم مي كنم . منم بهش گفتم باشه وكيل گرفتي پول داري عيبي نداره خيلي احساس مردونگي بهت دست مي ده با اينكارت برو بكن . منم خدايي دارم . نه از تو نه از بابامم نمي ترسم . بدتر از مردن نيست كه .
گفت من سي روزه ازت خبر ندارم كجايي گفتم كجاام خونه مادرم . چرا تهمت مي زني مي توني ازشون بپرسي هر چي گفت جوابشو دادم ولي آخرش بازم گفت ببين من اصلا برنمي گردم به اون زندگي حتي اگه منو بكشي حتي اگه بندازي زندان.
گفتم حالا كي خواسته بندازدت زندان . گفت چه مي دونم اگه فكر ميكني به خاطر مهريت مي توني باهام لج كني كور خوندي من زندانم مي رم ولي ديگه زندگي نمي كنم باهات . گفتم ببين بزار خيالتو راحت كنم چه با مردونگي چه با نامردي اگه بخواي جدا بشي من يه بار اينو گفتم بازم مي گم مهريم حلالت باشه .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
طلاقت نميده نترس ، زنگ ميزنه فعلا به غرش هاش گوش كن بذار خالي شه ، به نظر من يه شيري هست كه دوست داره غرش كنه ، البته زير نظر ani و بي دل و بقيه بزرگواران پيش برو اما طلاقت نميده .
وقتي اسم صبر 6 ساله مياد يعني صبر ميكنه . :324:
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
قبل از اينكه قسمت دوم را بنويسي من پست ارسال كردم .
من هم با m25teh موافقم . شيرمان در حال غرش كردن است براي تعيين سطح حوزه ي استحفاظي اش . :311:
و از m25tehخواهش مي كنم به غير از تاپيك خودش به اينجا هم از نگاه مردانه بپردازد و به ما كمك كنه.
خيلي مكالمه ي خوبي بود . به نظر من مكالمه ي خوبي است .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
انقدر داد مي زد كه خدا مي دونه . تمام دست و پام داره مي لرزه . فقط داد مي زد كه بيا زودتر تكليف منو مشخص كن .
بهش گفتم من ماه بعد بايد پايان ناممو بدم وگرنه اخراجم مي كنن . چرا انقدر ظلم مي كني به من مگه من چيكارت كردم . گفت خوب فكر كردي با اين كش دادنت به پايان نامت مي رسي بيا طلاق بگير برو . تو كه مي دوني بالاخره بعد از 6 سالم كه شده مجبور مي شي طلاق بگيري پس چرا نمي آي مصالحه اي اينكارو انجام بديم . گفتم نمي آم .
آخرشم گفت باشه پس حرف آخرت اينه ديگه نمي ياي تفاهمي طلاق بگيريم . گفتم نه . اونم گفت باشه خداحافظ . دست و پام داره مي لرزه . نمي دونين چه جوري باهام حرف زد . انگار من قاتل باباشم .
دلم براي خودم مي سوزه . من چيكارش كردم مگه . بهش گفتم ببين تو يه اشتباهاتي كردي منم كردم چرا اينجوري مي كني . چرا بهم تهمت مي زني . تو به من تهمت مي زني كه يه شب نمي دوني من كجا بودم . تو جلوي چشاي من به اون دختره اس ام اس عاشقانه مي دادي. كار تو خيانت نبود ؟
گفت درست زندگي مي كردي من اينكارو نمي كردم .گفتم تو بعد اينكه زندگيمونم آروم شد باز كارتو ادامه دادي و وقتي بهت گفتم چرا گفتي دلم به حال اون دختره مي سوزه اون سيده و از اين حرفا تحويلم دادي.
اون دختره كه مي دونست تو زن داري باهات دوست شده بود سيد بود و من كه يه شب خونه مامانم خوابيدم بهم تهمت فاحشه بودن مي زني .
خلاصه انقدر گريم گرفته كه خدا مي دونه . بغض داره خفم مي كنه .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
مهريه رو حلال ميكني بكن ولي اعلام نكن ، مرد بايد بفهمه چه مسئوليتي داره ، بايد با خودش درگير بشه ، بايد زندان رو لمس كنه ، بفهمه فرقي بين مهريه تو و خانم ديگه اي نيست و در صورت جدايي عادت به خوردن مهريه هاي حلال نكنه . خب اخرين لحظه كه واقعا نخواست تو رو حلالش كن نه در اول راه .
چرا جواباي تحريك آميز ميدي بهش ؟ خدا تو رو آورده اينجا تا بتوني موفق اين اتفاق رو كنترل كني وگر نه شوهرت ميومد اينجا ، اين يه حكمت الهي هست
قصه كه نيست بخوايم بنويسيم ، زندگيمون هست ... پس بنويس براي نتيجه گرفتن جمله هات رو بخواه تا برات آناليز كنن . فعلا هر چي بهت ياد ميدن انجام بده تا جواب بگيري
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
انقدر گريم گرفته كه نمي تونم بنويسم .
انقدر بي معرفتي . واسه من كه انقدر عاشقشم . وقتي بهش گفتم داري در حقم ظلم مي كني و تهمت مي زني . بهش گفتم اينكارو نكن خدااييم هستا . بهم گفت مي كنم همه كاري مي كنم اشكالي نداره هم خدا جوابمو اين دنيا بده هم اون دنيا . من ديگه بر نمييييي گردم فهميدييييييييي.
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
ياد بگير كل كل بيخودي نكني .
دفعه ي ديگه كه فرياد مي زنه تو فقط ساكت باش و گوش بده .
نگي نگفتي . گفتم . ساكت باش و فقط گوش بده . بازهم زنگ مي زنه .
در مورد مهريه هم اعلام نكن نمي گيرم كه خيالش راحت نشه . طلاقي كه توام با مهريه باشه خيلي طول مي كشه و همين زمان به نفع همه است . يك سيب را بندازي بالا هزارتا چرخ مي خوره .
نكته ي بعدي اينقدر اين پايان نامه را توي كله ي اين بدبخت نزن . اثر تخريبي داره
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
وقتي سرم داد مي كشه كه منو از مهريه نترسون چي بهش بگم . مي خواستم آرومش كنم . همش فكر مي كنه من براش نقشه دارم . دارم ديوونه مي شم خدا جونم . كمكم كن .
اگه جلوش بودم با چاقو منو مي كشت انقدر عصباني بود و متنفر از من . تا حالا انقدر حس نكرده بودم ازم متنفره .
خيلي دلم گرفته خيلي .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
انقدر گريم گرفته كه نمي تونم بنويسم .
انقدر بي معرفتي . واسه من كه انقدر عاشقشم . وقتي بهش گفتم داري در حقم ظلم مي كني و تهمت مي زني . بهش گفتم اينكارو نكن خدااييم هستا . بهم گفت مي كنم همه كاري مي كنم اشكالي نداره هم خدا جوابمو اين دنيا بده هم اون دنيا . من ديگه بر نمييييي گردم فهميدييييييييي.
از تائيد شدن و نوازش گرفتن خبري نيست . پس گريه برات خوبه . فعلا بنشين و گريه كن .
اما اينقدر هم در پپسي براي خودت باز نكن .
جانم به مظلوميتت ؟!!!! مظلوميت من يكي را كشته !!!!
جدا از اين حس من خوب - او بد خارج شو .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
پايان ناممو نزدم تو سرش . بهش گفتم چرا انقدر بي معرفتي مي كني و ظلم . من خيلي شرايط بدي دارم از همه طرف روم فشاره . از اونطرف بابام عمل كرده از اين طرف خودم از اونطرف پايان نامم . حالا فكر كردين خيلي ناراحت شد گفت بيا بريم تمومش كن كه خيال خودتو منم راحت شه .
خيلي ظالم شده .نفرت از هر كلمش مي ريخت .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
جدا ؟!!!
اما به نظر من تو پايان نامه - مريضي بابا و....را مي كوبي توي سرش .
تو مي دوني او چه شرايطي داره ؟!!چه مشكلاتي داره ؟!!!وچقدر فشار روش هست و تحمل مي كنه ؟!!
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
بهش گفتم مگه نگفتي حالا كه داري مي ري پيش مشاوره يعني كه خودتم خواستي كه يه قدم برداري چرا بازم حرفاي خودتو تكرار كردي . چرا اميد الكي دادي بهم . گفت آره اشتباه كردم مي خواستم برم پيش مشاوره كه يه كاري كنه تو انقدر احساساتي تصميم نگيري و راضيت كنه به طلاق . ( يادتونه قبل از رفتنش گفتم دقيقا مي دونم مي خواد اين كارو بكنه .همه مي گفتن فكر بد نكن . دقيقا هموني بود كه فكر مي كردم )
مشاورم گفت هر كي اشتباه كرده بايد تاوان كارشو بده .
بهش گفتم يعني فقط من اشتباه كردم . گفت نه اگه هم من اشتباه كردم مهم اينه كه من ديگه نمي خوام با تو زندگي كنم . مي فهمي اينو يا بازم خودتو زدي به خريت . نمي خوامت مي دوني يعني چي . پس سر چي مي خواي بازي در بياري و نمي آي بريم طلاق بگيريم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
شما چرا همش جواب هر پست رو ارسال ميكني و يه چيز جديدي مينويسيد ؟
5 دقيقه به نقطه اي كه دوست داري ( گلدان خانه ، آكواريوم ، يا هر چيز ديگه كه ميلت ميكشه ) خيره شو و به هيچي فكر نكن . انقدر آشفته هي به پست ها جواب نده .
يامولاعلي
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آره مي دونم . خودمم دلم براش مي سوزه . اما چيكار كنم برم بهش بگم بيا عزيزم نمي خواد ديگه بيشتر از اين غصه بخوري بيا بريم طلاق بگيريم .
خودم آدم نيستم . خودم دل ندارم . صبح و شبم شده گريه و عذاب . آخرشم دسته گل بهش بدم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
عزیز دلم
من حرفی ندارم بزنم و فقط می خوام بگم
stopppppppppppppppppppppppppppppppppppppppppppp
یک دقیقه صبر کن
اونقدر بی طاقتی می کنی که من از پشت مانیتور صدای گریه زاریتو میشنوم
خوب اون مرده از بس گریه و زاری کردی خسته شده
قراره رویه تو تغییر بدی
حالا که استاپ کردی یه نفس عمیق بکش
آروم باش
دلتو صاف کن
دوباره حرفهای آنی رو به دقت بخون
قرارمون یادت نره که قول داده بودی که با صبر و آرامش برخورد کنی !
برات دعا می کنم
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
شما چرا همش جواب هر پست رو ارسال ميكني و يه چيز جديدي مينويسيد ؟
5 دقيقه به نقطه اي كه دوست داري ( گلدان خانه ، آكواريوم ، يا هر چيز ديگه كه ميلت ميكشه ) خيره شو و به هيچي فكر نكن . انقدر آشفته هي به پست ها جواب نده .
يامولاعلي
به اين دليل كه دقت و توجه نداره و فقط به هيجانات خودش توجه داره . و تصميم هم نداره يك پله بياد جلوتر و فقط مي خواهد حرف بزند به جاي اينكه تمرين سكوت و صبوري بكنه.
نفسهاي عميق بكش و و به آرامي نفست را در دم و باز دم بيرون بده و سر انگشت دستانت را لمس كن .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سبكتكين جان خودتو ناراحت نكن. آرامش خودتو حفظ كن. قرار شد بر خودت مسلط باشي. با اعتماد بنفس باش. با شوهرت يكي بدو نكن. آروم باش دختر جان. افكار منفي رو از ذهنت بريز بيرون. اگه بخواي باهاش كل كل كني به هيچ جا نمي رسي. از درون خودتو آروم كن. تمرين صبر كن عزيز جان:72:
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
چقدر صبر كنم . خسته شدم . هر روز كه مي گذره بدتر مي شه كه بهتر نمي شه . هر روز با حس تنفر بدتري نسبت به ديروزش باهام صحبت مي كنه .
نمي تونستم خودمو پشت تلفن نگه دارم . نمي دونين چه حس بديه كه يكي اينطوري تحقيرتون كنه پشت تلفن و دست آخر وقتي مي گه بيا بريم براي طلاق بهش بگي من نمي يام . اين يعني آخر تحقير و پا گذاشتن رو دلت . رو شخصيتت . رو عزتت .
من نمي خوام كل كل كنم باهاش . من مي خوام باهاش بحث كنم . ولي اون عصبانيه و همش داد مي زنه سرم و ازم جواب مي خواد . خيلي عجله داره . من چيكار كنم مجبورم بهش جواب بدم .
نفسم اصلا در نمي آد كه بخوام نفس عميق بكشم . انقدر بغض تو گلوم گير كرده كه مي خوام جيغ بزنم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
براي همين بود كه گفته بودم فعلا باهاش صحبت نكن. نه شما نه شوهرت آمادگي احساسي براي صحبت كردن با همو نداريد. بايد يكم آبها از آسياب ميفتاد بعد مختصر جوابشو مي دادي. البته اينجا كسي نظر من رو قبول نداره. :(اما خودم تجربه اينچنيني با فرد قبلي زندگيم داشتم. اگه موقع دلخوري باهاش حرف مي زدم و يكي بدو مي كردم بدتر و بدتر مي شد. ولي وقتي رهاش مي كردم و يه مدت مي گذشت خودشم نرم تر و حرفهامون منطقي مي شد.
صبر كردن تلخه سخته ولي به شيريني نتايج مثبت بعديش مي ارزه خانمي:72:
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
بهم گفت چرا به همكارات سپردي جواب تلفنمو ندي . گفتم نه . من اصلا اين چند روز همش دانشگاه بودم . چند بار اومدم سر زدم . واقعا هم همين بود بيشتر دانشگاه بودم . گفت يعني منشيتون بهت نگفت زنگ زدم گفتم چرا ولي منم بهش گفتم باهات حرف زدم . مگه آخرين بار نگفتي ديگه حرفي نداري و موبايلتم خاموش مي كني . خب چه كاره ديگه اي داشتي . امروزم خواهرم بهم گفت كار مهم داري دوباره تلفنمو روشن كردم .
گفت يعني مامانتينا زنگ نمي زدن ببينن كجايي موبايلتو خاموش كردي پس چجوري ازت خبر مي گرفتن . گفتم من هر شب خونه اونا مي رم بهم زنگ نمي زنن . بهشون هم گفتم موبايلم خاموشه . زنگ نمي زنن . گفت خونه ام زنگ زدم گوشي رو برنداشتي كجا بودي ؟ گفتم خونه مادرم كجا قرار بود باشم . همش دنبال يه بهانه است . مي خواد يه بهانه جديد گير بياره .
خانم سرفراز
من دوست داشتم بيشتر صبر كنم ولي مي بينين كه تهش چي مي شه . بدتر شك مي كنه . همش مي خواد زودتر تكليفش مشخص شه . آروم نمي گيره دلش . مي دونم تقصير خودشم نيست به نظر اون همه چي تمومه و مي خواد بره سر زندگي جديدش . اما اين منم كه نمي تونم با اين قضيه كنار بيام . من كاملا اونو درك مي كنم ولي اون نمي تونه منو درك كنه . منم دوست ندارم تو اين وضعيت باشه ولي چيكار كنم دارم با چنگ و دندون مي جنگم واسه زندگيم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
خواهش مي كنم براي امروز ديگه هيچ يك از دوستان براي سبكتكين پست نزنه .
اين درس هاي امروز تو بود .
براي مشق شب و نسبت به درس هاي امروز با هر آنچه كه در اينجا ودنياي حقيقي برات پيش آمده
حالا يك كم اجرايي روي مهارتهاي خودت كار كن .
تا فردا نتايج امروزت را بنويسي و بگي كه
به چي فكر كردي ؟
چي احساس كردي؟
چه كار اجرايي براي مواردي كه امروز داشتي انجام دادي و اشتباهاتت چي بود هم به لحاظ حسي و هم به لحاظ فكري و هم عملياتي ؟
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
خداييش صبرم اندازه داره . من زود خسته مي شم . به خدا اگه شما جاي من بودين و انقدر بد و بيراه بهتون مي گفت و خوردتون مي كرد و تهمت بهتون مي زد يه دقيقه هم تحمل نمي كردين . نمي دونين چقدر احساس كوچيكي مي كنم كه بازم با اين حرفا بهش گفتم مي خوام زندگيمو بكنم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سخته مي دونم اما خواهشا ديگه نشين حرفاشو مرور نكن. اصلا نمي توني توي اين موقعيت ازش انتظار داشته باشي كه منطقي باشه يا طرف تورو هم بگيره همونطور كه خودتم يكطرفه حرف مي زني و فقط دلت براي خودت مي سوزه. درسته؟ ازش توقعي نداشته باش.
فعلا فكرتو خالي كن.
برو پاركي جايي قدم بزن. برو خريد يا هر كار اينجوري ولي بهش فكر نكن.
قرار شد روي خودت كار كني ها! قرار شد دريايي بشي كه با هيچ سنگي كه به سمتت پرت مي شه متلاطم نشي.
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
خداييش نمي دونم اشتباهاتم چي بوده هر چي فكر مي كنم . جز اين كه فكر مي كنم بايد تلفنمو خاموش نمي كردم و بهش جواب مي دادم . و اين كه موضوع پايان ناممو نمي گفتم .
سعي مي كنم دوباره به خودم مسلط بشم و گريه نكنم . ديگه اون رفت پي كار خودش و بازم من موندم تا خبر بعدي كه ازش بياد .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
مرسي سر افراز جان كه داري رعايت مي كني
اشتباه و نكته هايت بيش از اين دو مورد بود بيشتر فكر كن ، بيشتر دقت كن و ....
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آني عزيز
من پست شما رو بعد از ارسال پست خودم ديدم. قصد جسارت نداشتم. هدفم فقط آروم كردن سبكتكين بود.
انشاالله همه ما راه درست رو در زندگي انتخاب كنيم. اگرم انتخاب نكرديم خداوند انقدر بخشنده هست كه يه راه بهتري به سوي ما باز كنه.
موفق باشيد
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
1 ايرادي كه من هنوز دارم و دائم در حال تمرين براي فراموش كردنش هستم ، داشتن حالت نجات دادن خودم و بي توجه به نجات دادن خانمم هست .
يعني احساس ميكنم كه خانمم توانايي يه سري كار رو داره و من بايد خودم رو نجات بدم كه اين رو ميدونم اشتباه هست پس دارم به خودم ميفهمونم كه زمين بازي ما 50 50 هست و من نميتونم از زمين او هم استفاده كنم و اگر به آن طرف تور زمين بازي بروم بازنده ام .
2 ـ به شدت دارم از طرف خانمم براي خودم نقشه ميريزم ، يعني ميخوام ببينم اون ميخواد چيكار كنه تا من در اولين فرصت ممكن ياد بگيرم چطور بايد واكنش نشون بدم ، البته اين قضيه توي دادگاه جواب داد ولي توي زندگي زناشوئي نگاه ميكنم ميبينم تنها باعث ايجاد بي اعتمادي ، خشم ، دروغگويي ، ناسزا و نابودي در آخر كار مي شود .
پس هر دو ميخوايم ياد بگيريم اول اينكه براي شريك خود نقشه نريزيم ، اعتماد كنيم ، فكر همديگه رو تحليل نكنيم .
به خانمم هم گفتم كه اين يك ريسك هست و احتمال دارد كه حالتي پيش بيايد كه يك نفر اين وسط شهيد شود در انصورت بايد ديد ايمان او به خداي يكتا چقدر است ! يعني نترسيدن از امور دنيوي .
من خيلي از اين نوشته خوشم اومد . و خودم واقعا دوست دارم بهش عمل كنم ولي عمل كردن من به تنهايي فايده نداره .شوهرم هيچ همكاري نمي كنه و من يه طرفه نمي تونم كاري از پيش ببرم .
من دوست دارم كه ديگه براي شوهرم نقشه نريزم . دوست دارم بهش اعتماد كنم ولي اين كاراي من به تنهايي فايده اي نداره . اين دوست خوبمون خانومش خيلي كمكشون كردن و اونم يه خورده كه نه يه عالمه كواه اومدن ولي شوهر من اصلا از حرفش يه ذره هم كوتاه نمي اد . چكار كنم من . تنهايي بهش اعتماد كنم تنهايي براش نقشه نريزم . تنهايي خودمو بزارم جاش و اذيتش نكنم . چه فايده اي داره اون كه اينكارها رو نمي كنه .
دلم مي خواد صبر كنم اما انقدر شوهرم با نفرت و بيزاري باهام حرف زد و مثل هميشه قاطع حرفشو زد كه لرزه به تنم افتاده . و حس خوبي ندارم .
خيلي روزها سخت مي گذره . انگار غم غصه تمومي نداره . چند روزه كه دارم عليرغم اين همه نااميدي به نوشته اي مربوط به " راز " فكر مي كنم . با خودم فكراي خوب مي كنم . سعي مي كنم چيزايي رو كه مي خوام بدست بيارم تو ذهنم همش مجسم كنم و در موردش فكراي خوب كنم . ولي يه دفعه همه چي بهم مي خوره همه چي . همه تجسماتم داغون مي شه با يه كلمه نفرت آميز شوهرم و ديگه دلسرد مي شم .
چه روحيه قوي واقعا برام مونده كه بخوام به كارام و پايان نامم برسم .
مي دونم اين روزا هم مي گذره و يه روز مي شه خاطره ولي نمي دونم چرا انقدر دير مي گذره .
من اصلا دلم يه طرفه براي خودم نمي سوزه . من خيلي خيلي به اونم فكر مي كنم و دلم براش مي سوزه . ما هر دومون اشتباهات بزرگي تو زندگيمون داشتيم ولي راهش طلاق نبود .
امروز بازم بهش اين موضوع رو گفتم كه ماهر دومون اشتباه كرديم حالا من زيادتر تو كمتر . آخه چرا به جاي درست كردن همه چي سفت وايستادي و مي گي طلاق . گفت : خيليا به خاطر خيلي چيزاي كوچكتر از اينا هم طلاق مي گيرن . اينا كه كم اشتباهاتي نبوده . و منم طلاق مي خوام . فقط و فقط يه جمله مي گفت و تهش داد مي زد من طلاق مي خوام . دقيقا ته همه جمله هاش اينو مي گفت .
بهش گفتم من كه نگفتم اشتباهاتمون كوچيك بوده مي دونم خيلي هم بزرگ بوده اما قتل كه نبوده كه نشه جبرانش كرد . مي تونيم مشكلمون رو حل كنيم ولي بازم گفت عزيزم مثل اين كه نمي فهمي چي مي گم . دارم بهت مي گم حتي اگه بميرم . حتي اگه بيفتم زندان . حتي اگه غل و زنجيرمم كنن من ديگه اون زندگي رو ادامه نمي دم .
به نظرتون اين آدم با اين حرفاش با اين طرز فكرش عقيدش تغيير مي كنه اونم بعد يه ماه كه هر راهي رو رفتم هر كاري كه بوده كردم ؟
m25teh
طلاقت نميده نترس ، زنگ ميزنه فعلا به غرش هاش گوش كن بذار خالي شه ، به نظر من يه شيري هست كه دوست داره غرش كنه ، البته زير نظر ani و بي دل و بقيه بزرگواران پيش برو اما طلاقت نميده .
وقتي اسم صبر 6 ساله مياد يعني صبر ميكنه
دوباره دارم پست هاتونو مي خونم و راجع بهش فكر مي كنم . بر اساس كدوم حرفش فكر كردين كه طلاقم نمي ده ؟ اين كه گفت من 6 سالم شده صبر مي كنم . دقيقا منظورش اين بود كه ببين با اين چيزا نمي توني اين قضيه رو كشش بدي . من حتي شده اين همه هم زمان ببره بالاخره از تو جدا مي شم . پس حساب كار دستت بياد . شوهر من خيلي مغروره و به اين راحتيا از حرفي كه زده كوتاه نمي آد .
يه ماهه كه داره همه جوره توهين بهم مي كنه و تحقيرم مي كنه و منم تحمل مي كنم به جز امروز كه رودرروش وايستادم و گفتم اينا همش تهمته و من قبول ندارم . يعني هنوز آروم نشده ؟ چجوري ديگه آروم مي شه ؟
حرف نمونه كه ديگه به خودم و خانوادم نگفته باشه . واقعا تو اين 5 سال همه چي حتي كوچكترين اتفاقات رو آورده جلوي چشامو من رو مقصر همه چي دونسته و منم صدام در نيومده .
مهريه رو حلال ميكني بكن ولي اعلام نكن ، مرد بايد بفهمه چه مسئوليتي داره ، بايد با خودش درگير بشه ، بايد زندان رو لمس كنه ، بفهمه فرقي بين مهريه تو و خانم ديگه اي نيست و در صورت جدايي عادت به خوردن مهريه هاي حلال نكنه . خب اخرين لحظه كه واقعا نخواست تو رو حلالش كن نه در اول راه .
جالبه بهتون بگم همين الانم كه زنگ زده بود گفتم كه چي مي گفت . من حرفي از مهريه ننداختم اصلا چون بچه ها قبلا بهم گفته بودن اصلا حرفي نندازم ولي اون حرف انداخت و بهم گفت كه خودت منو مي شناسي من از اين چيزا نمي ترسم . منم گفتم كه مي بخشم كه يه خورده عصبانيتش بخوابه و فكر نكنه همش در حال نقشه كشيدنم براش .
فكر نمي كنم اشتباهي كردم . آخه هر چي ام شما بگين اون مي ترسه از پرداخت مهريه كه من با وجود شناختي كه ازش دارم واقعا مي دونم هيچ ترسي نداره ولي باشه قبول چه فايده اون بر مي گرده با اين تهديدا ؟ تازه اگه ام برگرده چه مشكلي حل شده ؟ فقط ترسيده همين . هيچ وقتم اين كارو نمي كنه .
ياد بگير كل كل بيخودي نكني .
دفعه ي ديگه كه فرياد مي زنه تو فقط ساكت باش و گوش بده .
نگي نگفتي . گفتم . ساكت باش و فقط گوش بده . بازهم زنگ مي زنه .
در مورد مهريه هم اعلام نكن نمي گيرم كه خيالش راحت نشه . طلاقي كه توام با مهريه باشه خيلي طول مي كشه و همين زمان به نفع همه است . يك سيب را بندازي بالا هزارتا چرخ مي خوره
اون اگه بتونه با همين دلايلي كه مي خواد طلاق بگيره اگه موفق بشه حكم طلاقو بگيره تازه من بايد يه چيزي هم دو دستي بهش بدم چون خيانت كردم به شوهرم نه اينكه اون يه چيزي بده . فعلا هم كه اون همه جور مدركي داره از من اما من احمق هيچي هيچي ندارم كه حتي ثابت كنم اصلا همچين دختري بوده و اين آقا بهم خيانت كرده .
مي گين ساكت باش و گوش بده منظورتون چيه وقتي بهم مي گه بيا بريم طلاق تفاهمي بگيريم چجوري ساكت بشم بالاخره بايد بهش بگم نمي آم ديگه نمي تونم لال بشم كه . آرومم باهاش حرف زدم اون داد زد من سعي كردم داد نزنم . تازه بغضم كرده بودم اصلا داد نزدم .
ديگه هيچي از پستا دستگيرم نشد . اگه چيزي موند كه نديدم بهم نشون بدين دوبره . خسته شدم ديگه . منتظر راهنمايي هاي دوباره شما هستم .
از آقاي m25teh خيلي ممنونم كه از ديد يه مرد نظرشو بهم گفت . ولي من همه تاپيك شما رو خوندم شوهر من اصلا صبر شما رو نداره متاسفانه . من حاضر بودم شوهرم دست بزن داشت منو مي زد تا عصبانيتش مي خوابيد و ديگه آروم مي شد ولي خيلي كينه ايه متاسفانه و به اين راحتي آروم نمي شه .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سبکتـــــــــــــــــــــ ــــکین !
خوب گوش کن ببین چی میگم .
قرار نشدها! ، اول این تاپیک رو خوب اومدی ، صبر داشته باش و خوب هم ادامه بده .
ببین عزیز من ، دوستانی مثل آنی ، واقعاً بیکار نیستند که اینجا وقت می گذارند پس استفاده کن ، این همه هم دلسوزانه دارند راهکار می دهند ، عزیزم کمی آرومتر و دقیقتر توجه کن و پیش برو ، مطمئن باش ضرر نمی کنی ، دقت کردی چی گفتم ، ض ر ر ن م ی ک نی . فهمیدی ؟.
حالا :
شوهرت زنگ میزنه ، بزار بزنه
تو چکار کنی ؟ جواب بده
چطور حرف بزنی ؟ آروم و مسلط و با اعتماد به نفس
چی بگی ؟ فقط گوش کن
داد میزنه > گوش کن
فریا میزنه > گوش کن
تا اینجا سکوت و گوش کردن .
منتظر شد تو چیزی بگی ، بگو ، درکت می کنم ،
گفت بر نمی گردم >>( با تن صدای خیلی آرام و عاطفی ) بگو منم اصرار ندارم ، هر طور تو راحتی
گفت >> بیا تمومش کنیم توافقی > ( آرام و عاطفی ) بگو خواهش می کنم اینو از من نخواه ، وقتی قلباً راضی نیستم نمی تونم . تو منو نمی خواهی ، منم اجبار نمی کنم با من باشی ، اما ازم انتظار نداشته باش که بیام توافقی طلاق بگیرم . ( لحنت خیلی مهمه ، دقت کن ،آرام و عاطفی و صبور و بدور از هیجانزدگی و ... )
گفت > اقدام می کنم ، بگو منم احترام میگذارم و هر موقع احضاریه اومد حتماً سر وقت حاضر میشم .
همین ! به همین راحتی ، دختر گل و نازنین ، پیچیدش نکن .
بعدش هم هیچ فکر و خیالی نکن:
نه در جهت سرزنش او و نه خودت
نه برای خودت دلت بسوزه نه برای او
نه از خودت عصبانی باش نه از او
نه فکر کن او چه می کند و چه خواهد کرد ، نه خودت فکر کن که حالا چه کنم و چه نکنم ( در مقابل )
ریلکس باش ، آرام .
فکر کن مجردی ، ازدواج نکرده ای .
خودت رو مشغول کن
تو تالار هم تا حرفی جدی و مهم نداشتی ، پست نزن ، و تو تالار چرخ بزن ، مطالعه کن ، سرگذشت دیگران رو بخون ، در تاپیکها شرکت کن
فقط وقتی همسرت زنگ میزنه از فاز تصور مجرد بودن خارج شو و اینجوری که گفتم پیش برو
*****************************
نکته :
دختر خوب ، می بینی چند بار گفته من بر نمی گردم >>>> مگه بهش گفتی برگرد که اینجوری می گفت >> معلومه که نگفتی . پس مرتب تکرار برنمی گردم یعنی به احتمال قوی میل به شنیدن التماس از سوی تو مبنی بر برگرد داره ، پس از فاز اینکه مجبورت نمی کنم با من زندگی کنی ، دوستت دارم ، برات ارزش قائلم ، اما تحمیل نمی کنم که زندگی کنیم .... بیرون نیا
این ضرب المثل رو توجه کن >> هر چه تو بکشی اون رها می کنه ، هرچه تو رها کنی اون می کشه
دقت کردی کنجکاو بوده کجا بودی ، خونه زنگ زم نبودی و .....
اینها یعنی هنوز رشته پاره نشده .
اما اگه حرف کارشناسان رو گوش نکنی و درست پیش نری بهت قول میدم که این رشته پاره میشه .
گوش می کنی یا نه ؟؟؟
پاورقی
=====
و اما دوستان عزیز :
از اونهایی که توجه کردند و از ارسال پستهای متعدد و هیجانی پرهیز کردند ممنون :104::104::104:.
مجبورم برای کنترل بهتر تاپیک و کمک به سبکتکین محدودیت در ارسال پست از سوی دوستان قائل بشم .
لطفاً جز ، آنی عزیز ، آقای m25teh ، باران 68 ، بالهای صداقت ، آقای بی بی و کیوان و طاهره عزیز ... دیگر دوستان از ارسال پست پرهیز کنند ، این تاپیک به شدت نیاز به هدایت فنی دارد تا به سبکتکین کمک اساسی بشه .
اینه که مجبورم علیرغم میلم:302: محدودیت به خاطر حفظ مسیر درست و دقیق مشاوره قائل بشم .
ممنون از همکاریتون .
اگر کسی نکته ای قابل توجه به نظرش رسید ، لطفاً با پیام خصوصی به بنده ارسال کنه من مناسب دیدم نقل قول کرده در تاپیک قرار میدهم .
باز هم ممنون از همراهیتون