-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ستاره جان چرا اینقدر به این مساله داری پافشاری میکنی ....
داری اینطوری روح خودتو میخوری و در نهایت برای کسی که میمونه چیزی نیستی جز یه بدن ...یه روح فرسوده که در خاطرات گذشته سیر میکنه ...همه کامنتا رو خوندم ...بارها خواستم چیزی بگم ولی خب دوستان دارند بهترین راهنمایی رو میکنند ولی تو ....
امروز که دیدم پستتو ...گفتم چیزی بگم ..نگم ...ولی باز الان میبینم در این دنیای اشفته حال خودت بدجوری غرق شدی ....
ببین بذار یه چیز شاید تکراری بهت بگم ....تو نیازی نیست این رابطه دستو پا شکسته ایی که داشتی ...احساساتی رو که داشتی و هنوز در تو شعله میکشه رو دور بیاندازی ....فقط قبولشون کن ... فقط بپذیر که تو هم باید این اتفاقات برات میفتاد ...تا کجاش معلوم نیست ولی بالاخره یه روز مشخص میشه ....
اگه بخوای از این حالات فرار کنی مثل این میمونه که بخوای از سایت فرار کنی ...در حالی که نمیشه ..خیلی موقع ها ما از سایه مون میترسیم ولی ایا جداناپذیره ازمون ..؟؟؟!! نه ..تمام احساسات تو ..تمام خاطرات تو هیچ وقت نمیتونی دورش بیاندازی ... هیچ وقت نمیتونی ترکش کنی اما میتونی قبولشون کنی ...سخته اما امکان پذیره ...
نه نگو که خیلیا تونستند ..از جمله خودم ..خواهرم ...خیلیا رو میشناسم که تا خودکشی رفتند ...خودشونو داقون کردند ولی بعد از قبول کردنشان تفکراتشون رشد بالایی داشته ....
این طوری خودت قضاوت کن ...به کجا میرسی ...!!! میدونستی داری داری به روح وجودت چاقو میزنی وخونین داری راه میری ...ولی خودت نمیبینی ....تا کجا میخوای ادامه بدی ...
اون اقا امده بهت سلام کرده وتبریک گفته ..خب ok مشکل چیه ...!!!!
اینو قبول کن صد بار هم بهت بگه جیگر طلا عاشقتم ...که چی بشه ...! اون دیگه مال تو نیست ...احساساتش دیگه مال تو نیست و صاحب پیدا کرده ...صاحبش بدرد نخوره ...ok ...به ما چه ؟ ( مگه وقتی چیزی که از دست دادیم ..دیگه میتونیم نگرانش باشیم گه چی میشه ؟؟!؟!!؟دیگه از دست رفته... )
بگرد دنبال کسی که بهتر از اون برای احساساتش احترام قایل هست! اون دیگه رفته ...داره زندگیشو میکنه ...تو هم داری زندگیتو میکنه ...
میدونی میخوام چی بگم..! >>> همیشه میگن دست بالای دست زیاده..! این جمله در هر مقطعی هست و در هر جهتی قرار میگیره ...
مطمن باش که بهتر از اونم برای تو هست و اگه بخوای میتونی ببینیش ..فقط عینکت دویدیتو وردار و روشنایو با معنای واقعی لمس کن ...
فراموشش نکن و انو برای خودت بت نکن وووفقط از تجربه هایی که بهت داد استفاده کن تا بتونی زدگی ایندتو بسازی ...
کی میگه زندگی ساختن همش باید در ازدواج صورت بگیره ...ازدواج زمان عرضه هستش و بروز رسانی با یه ایده طرفت که اونه که زیبایی به زندگیت میده ولی تو جامعه ما همه برعکس فکر میکنند (بلانسبتم داره)
اگه خواستی برات از یکی از دوستام میگم که مشکل تو رو داشت و ضرر زیادی کرد متاشفانه ...
لاقربطا
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
بگين.ممنون ميشم.اما شما خيلي راحت راجع به از دست رفتن 1 نفر حرف ميزنين كه انگار اصلا اون مهم نيست.يعني با صراحت گفتين كه اون مهم نيست.من با اين قضيه و از دست رفتن همه چي كنار اومدم اما علاقم به نفرت تبديل نشده هيچ بيشتر شده.هم من هم اون.از وقتي از هم دور شديم اينجوري شد.وقتي از دست داديم بيشتر شد.گفتين ميشم 1 بدن واسه بعدي.گفتين همه چيز ازدواج نيست .اين رو منم قبول دارم و اصلا واسم ازدواج مهم نيست.من اينم.داغونم.شاكيم.تا هفته قبل آرومتر بودم.اما الان شدم دوباره مثل روز اول.احساس مي كنم من مقصر بودم.شايد منم مثل پونه اينقدر ميموندم و مقاومت مي كردم اينجور نمي شد.احساس گناه مي كنم.....من مي تونستم.اما نخواستم.خودخواه بودم و خوشبين كه همه چيز درست ميشه..........لعنت به من...
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
سلام خانم ستاره خاموش
من پست هاتون رو خوندم. می تونم درک کنم که چقدر تحت فشار هستین. از نوع نوشتنتون معلومه. چند تا سوال داشتم:
1- جایی ندیدم که سنتون رو گفته باشین، می تونم بپرسم چند سالتونه؟
2- گفتین 6 ماهه که ارتباطتون قطع شده، قبلش چه مدت با هم بودین؟
3- این آقا اولین کسی بوده که باهاش دوست بودین؟
4- قبل از اینکه با این آقا آشنا بشین وضعیت روحیتون چطور بود؟ آرامش داشتین؟
5- تو پست اولتون نوشته بودین که از طرف دوستتون می نویسید ولی بعداً همه از زبون خودتون بود، منو یه خرده سردرگم کرد. اگه دوست داشته باشین مایلم بدونم که چرا پست اول اینجوری نوشته بودین.
و مهمترین سوال اینکه من دقیقاً متوجه نشدم که الان دنبال چی هستین؟ می خواید ببینید که باید چه کار کنید، فراموشش کنید یا یه جوری به هم برسید؟ یا اینکه تصمیم گرفتین فراموشش کنید و می خواید بتونید زودتر براتون کمرنگ بشه و به آرامش برسید.
منتظر جوابتون هستم و امیدوارم بتونم کمکی کنم بهتون.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
سلام گرين عزيز.
5-اول به سوالي كه راجع به دوست پرسيدين جواب بدم.اينجا رو اون ديد به من گفت 1 كاربرم ساختم.خواستي برو توش شايد مفيد باشه.اون صميمي ترين دوستمه.كمي در جريان مشكلم كمي هست.الان خودم ميام اينجا ديگه.
1-در مورد سنم 20 (كلا از نزديك چه از قيافه و چه طرز صحبت افكار در جمع كسي باور نمي كنه اينه سنم حتي اون.ميگفت بيشتر.الان رو نمي دونم چقدر بچه شدم)
2-حدودا 3 سال(2 سال و خورده اي)
3-اولين پيشنهادم نبود.اما اولين كسي بود كه تونست موافقت من رو بگيره و به قول دوستم شوخي شوخي جدي شد كه من و اون تا مدت ها باورمون نمي شد اين قضيه رو.اون اوايل كه موقعيت من رو ديد بيچاره خودش گفت كه من و خانوادم اينم اما تو ....كه من عصباني شدم ازش و قهر بودم كه بعد گفت اگه واسه تو مهم نيست كه عاليه.ما همون اول همديگر رو دوست نداشتيم.كم كم و بعد شناخت شخصيتمون از هم خوشمون اومد.كه بعدا با هم صحبت كرديم كه واقعا از كي از هم خوشمون اومد و عاشق شديم و به چه دليل.جالبتر از اين هم اين بود كه من اصلا اهل دوستي نبودم و نيستم.كلا دوستي بي هدف رو نمي پسندم.روابط اجتماعي اشكال نداره اما نه تو ايران.الانم هر كي بهم پيشنهاد داده رد كردم چون واقعا ديگه تحملش رو ندارم.درحاليكه اين قضيه بعضي ها رو معتاد كرده كه اين تموم شد با بعدي....قضيه ماهم جدي بود.
4-قبل آشنايي با ايشون و قبل شروع حتي مشكلات ما بايد بگم من 1 دختر شاد و شلوغ و لوس پر رو و فوق العاده اجتماعي و بگو بخند بودم.و همه فاميل به گفته خودشون من آدم خاكي و مهربون و دوست داشتني بودم.البته الانم اينجوريم اما كمتر.تو خلوت خودمم شاد بودم و مشغله ذهنيم هم اينچيزا نبود.تو فكر درس و تحصيل و رفتن از ايران بودم.ولي الان فكر مي كنم خيليم بد اخلاق شدم تو خونه.مامانم هم اين رو خيلي اشاره مي كنه.كلا كه لوس بار اومدم.تا كاري رو خودم اراده نكنم انجام نمي دم.اما اگه رگه كارم بياد ديگه هيچي.كلا اهله هنر (كيك و شيريني و نقاشي و....)و ورزشم هستم.اما قبلا اينا با روحيه شاد بود.اما الان نه.
و در مورد مهمترين سوالتون اومدم ببينم با مشاوره اينجا به كجا ميرسم.اگه مشاوره بيرون نرفتم چون واقعا حوصلش رو ندارم.خصوصا اينكه دوباره از اول بايد واسش تعريف كنم و همين واسم سخته.خيلي ها تخليه ميشن اما من با به زبون آوردنش اعصابم به هم ميريزه.الانم اگه توجه كرده باشين تو پست هاي قبليم گفتم اين هفته بدتر شدم.آخه 1 مدت بود گريه هم ديگه نداشتم اما الان انگار اين زخم رو باز كردن خصوصا كه اين روزام در گذشته پر خاطره بوده.
من خيلي فكر كردم اين چند روز.با نظر دوستان موافقم كه من غرق در خاطرات شدم.و نمي دونم بايد چيكارش كنم.چون قضيه اين نيست كه من بهش فكر كنم.بزاريد يكم براتون توضيح بدم.مثلا كوچكترين يا مسخره ترين چيز من رو يادش ميندازه.مثال ميزنم.شما پشه ببنيد ياد چي ميوفتيد؟اينكه از كجا اومده و بكشيدش.اما من:ياد اين ميوفتم كه يكي مثل اين من رو نيش زده بود و اون اومد تو تلفن نازم كرد و پشه رو دعوا كرد.و ياد اينكه 1 بار در كمال ناباوري لبم رو نيش زده بود كه كلي فحشش داد كه بي ناموس مگه خودت ناموس نداري و من چند ثانيه لبخند ميزنم و بعد تموم ميشه.ميام طرف ميز صبحانه:بسته به سليقه افراد خانواده ما انواع و اقسام چيز ميز مي بينيد.اما بين همه اينا شكلات صبحانه نوتلا چشمك ميزنه كه مورد علاقه من و اون بود.و بلافاصله ياد اين اشتراك و اينكه چقدر شكلات دوست داشت ميوفتم.اصلا شكلات يعني اون.هر وقت چيز جديد و خوشمزه ميومد از خانواده شكلات ميخريدم واسش حالا هرچقدر قيمت داشت.1بار 1 جعبه شكلات دادم چند روزه تمومش كرد بيشلف=حتي همين كلمه كه مدام به من ميگفت و اوايل ناراحت ميشدم اما هي ميگفت بابا بچگونه ميگم يعني شوخيه...تو بيشلف مني...ساحل و دريا يعني اون.بهم آرامش ميده و زنده ميكنه اون رو واسم.قبلا من ساحل ميشناختم خلوت و دنج تو بهترين نقطه شهر كه اون رو مال خودم ميدونستم.بعدا بهش نشون دادم.شد مال ما.تك تك سنگاش واسم خاطرست.مثلا 1 تكه چوبش ياد آور اين بود كه باهم تو ساحل دوييديم و اون با چوب دنبالم كه من رو دعوا كنه.رو سنگاش ميشستيم و هله هوله ميخورديم...من عاشق عروسكم.1 اتاق پر.بعضياش مال اونه.قبلا طوري چيده بودم كه هر نقطه سرم ميچرخيد ميديدم 1 اثر از اون رو.الانم اينجوريه.عكسش تو كيفمه...هميشه من بهش شكلات ميدادم ولي 1 بار اون داد ولي من نخوردم.هنوز دارمش تو 1 جعبه قلبي گذاشتمش...اونم اينطوريه عروسكاي كه دادم تو اتاق خوابشه.يكي كه نماد من و اونه بالا تختش گذاشته كه هر روز صبح ببينه...1 انجير خشك من رو ياد اين ميندازه كه دوست داشت بخوره اما حساسيت داشت و ميگفت تو جاي من بخور.اولين گل رزي كه بهم داده بود رو هنوز دارم.لاي دفتر هست.............ميبينيد من بهش فكر نمي كنم.سعيم رو مي كنم.اما درست وقتي بيخيالشم چيزي مي بينم كه يادش ميوفتم.يعني چشمام رو ببندم كه نبينم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/من چي كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
نقل قول:
اونم اينطوريه عروسكاي كه دادم تو اتاق خوابشه
یه سوال برام پیش اومد، جملت رو با زمان حال نوشتی، آیا عروسکهای تو رو الان گذاشته تو اتاق خواب متاهلی شون یا این برای زمان گذشته بوده و منظورت اتاق خواب مجردی شه؟
ببین خانم گلی یا شما هدفت سپردن دوستت به دست فراموشی و بخشیدن اون به خودشه، یا الان از تصمیم قبلیت پشیمون شدی و می خوای هرطور شده دوباره به دستش بیاری.
عزیز دلم روشن شدن این موضوع که الان چی می خوای و هدفت چیه هم به ما و هم به خودت خیلی کمک می کنه.
ازت می خوام خیلی شفاف و روشن هدفت که کدوم یکی از موارد بلاست رو برامون بنویسی.
حالا عزیز دلم اگه می خوای فراموشش کنی، چرا داری خودت رو زجر می دی. چرا عکسش رو هنوز گذاشتی تو کیفت، چرا هنوز عروسکهاشو جوری تو اتاقت چیدی که هرجا رو نگاه می کنی یاد اون بیفتی و ...
ببین وقتی یه معتاد رو هم می خوان ترک بدن، اولین کاری که می کنن مواد مخدر رو ازش دور می کنن. نه اینکه همه جا جلوی چشمش باشه و بگن ترک کن.
شما هم عزیزم محکم و استوار اول هدف و مقصدت رو تعیین کن. بعد در اون جهت شروع به تلاش کن و ما هم کمکمت می کنیم. درسته سخته ولی اگه بخوای امکان پذیره.
شما تو قدم اول هرچی که هدیه ازش گرفتی و متعلق به اونه از بینشون ببر. اگه می خوای به خودت کمک کنی حتما حتما اینکار رو بکن. خودت رو عذاب نده.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
خوب شما سه سال باهاش بودین اونم تو سنی که تو اوج احساسات و عواطف بودین، شاید فرصت 6 ماهه کافی نباشه که براتون کمرنگ بشه.
شما همه مواردی رو که گفتین خاطرات عشقولانه بود چقدر از خصوصیات مثبت شخصیتیش رو می تونید بشمارید؟
ضمن اینکه روی سوال خانم blue sky هم تاکید دارم که روشن شدنش خیلی می تونه کمک کنه.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
بعله.دنبال خونه بود 1 بار زنگيد واسم دردو دل كرد كه خونه پيدا نمي كردم و اين حرف ها.بعد داشتن ميچيدن گفت اونارو گذاشتم تو اتاقم بالاي سرمون:43:
نه نمي خوام زندگيش بهم بريزه واسه من.ضمن اينكه به مجرش ما رو ندادن به طلاق گرفتش بدن.من اصلا به ازدواج فكر نمي كنم.
در مورد عكسش كه چرا تو كيفته چون دوسش داشتم.
در مورد عروسكاش چون دوسشون دارم و نمي تونم از بين ببرم بعد نميگن اين عروسكا مگه چشونه؟من حوصله توضيح دادن به خانواده رو ندارم.چون حوصله هيچ كدومشون رو ندارم كه مثلا دلسوزن.
هدفم اينه زندگيم خاطره نباشه.ببخشيد اين رو ميگم اما هر كي ميگه فراموش كن و ميشه فراموش كرد الكي ميگه چون دوست داشتن چيزي نيست كه فراموش شه و فقط كم رنگ ميشه ميره تو بلك ليست ادم.من ززندگيم و قدم زدنم خاطره هست.حتي تو پركارترين روزاي زندگيم بازم هست.بنابرين با سر گرم كردن خودم به جايي نرسيدم.هدفم بيرون اومدن از خاطراته:72:ممنون كه وقت ميزارين تا پر حرفيام رو بخونين.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط setareye khamoosh
در مورد عكسش كه چرا تو كيفته چون دوسش داشتم.
در مورد عروسكاش چون دوسشون دارم و نمي تونم از بين ببرم ......
هر كي ميگه فراموش كن و ميشه فراموش كرد الكي ميگه .....
سلام
حكايت شما مثل اينه كه كسي بگويد من نمي خواهم دستم را از درون آتش در بياورم،خب دوست دارم دستم توي آتش باشه!!!بعد هم بگويد كه هر كه ميگه دست مي سوزه الكي مي گه....
بله تا دست در آتش باشه، سوختن اجتناب ناپذيره...
شما بايد تمركز زدايي كنيد، بستر زدايي كنيد، زمينه ها را تغيير دهيد....
فراموشي اجتناب ناپذير هست.
وقتي عزيزان ما مي ميرند خيلي سريع فراموشي حاصل مي شود يا حداقل رفتن عزيزمون قابل تحمل مي شود.
اما اگر عزيزمان سالها بيمار و در كما باشد، هميشه غمش تازه تازه هست. چون بستر يادآوري او هست.
گاهي بعضي افراد وقتي عزيزشان را از دست مي دهند ،يادگاري هاي او را هر روز جلوي چشمشون آپديت مي كنند.
اينها هم نمي توانند فراموش كنند.
چون نمي خواهند فراموش كنند. و با اين يادها حال مي كنند.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ممنون.اما يعني شما ميگين ميشه فراموش كرد؟يعني به راحتي ميشه 1 احساس رو دور ريخت و مارك فراموشي روش زد؟اگه اينجور باشه عاشق و معشوق و مقوله عشق كشكه.هر كي هرچيزي رو از دست ميده راحت فراموش ميكنه.من موافق كمرنگ شدنشم اما فراموشي رو عقيده ندارم.من كوچكترين حركت زندگيم يادمه بعد چطور اتفاق به اين بزرگي رو فراموش كنم.بر فرض عكس و عروسك و كادو رو بردارم از جلو چشمم.اشيا اطراف رو چي؟خودم رو كور كنم كه نبينم؟ميشه يكم بازتر توضيح بدين؟من اول بايد هرچي من رو ياد اون ميندازه حذف كنم.درسته؟اين يعني حذف كل زندگيم.چون هرچيزي يه خاطره از اونه.من چطور از خاطرات بيام بيرون.اين سوال و مشكل اولمه.دوستان بهم فهموندم من هنوز غرق تو خاطراتم.چطور كنترل كنم.آخه من چطور به مغزم بگم اين رو ديدي يادش نيوفتا ياد چيز ديگه بيوفت....مثاليم كه زدين جالب بود .اما شما مثال آتش ميزنين.آتيش آدم رو ميسوزونه اگه زودتر دستت رو بكشي بيرون درصد سوختگي كمتره نه اينكه نميسوزي.جاش ميمونه.و هروقت نگاهت بهش ميوفته يادت مياد كه چي شده بود.من دستم رو كشيدم كه بيشتر نسوزم اما هنوز درد سوختگي رو حس مي كنم.هنوز التهاب داره اين سوختگي.پمادم بزني ميسوزه بعد دردش كمتر ميشه و بعد مدتي ديگه درد نداري و اين همون مرحله هست كه گفتم من سنگ شدم و احساس ندارم.اما جاي اون سوختگي مونده.جراحي هم كني باز مثل اول نميشه.بهتر ميشه حتي محو.اما خودت تشخيصش ميدي.حالا قضيه منه.كسي سوختگي من رو نميبينه اما من ميبينمش.
در مورد مرگ آدم ها.ما عزيزانمون رو كه مردن فراموش نمي كنيم كم كم با مرگشون كنار ميايم.اما مرگ عشق سوا از مرگهاي ديگه هست.حتي بعضي ها رو به مرز ديوانگي مي كشونه.كه خداروشكر من هنوز ديوونه نشدم.من نميدونم چطور در خاطره نباشم.جريان زندگيم كم كم داشت عادي ميشد.اما فراموش نكردم.و اينروزا بيشتر يادش افتادم .من ميخوام مثل گذشته شم.اون موقع ها كه شاد بودم.اما نميشه.ديروز كه بيرون بودم تا اومدم يكم شاد باشم ديدمش.حالا يا خودش يا شبيهش.مهم اينه دوباره بهم ريختم.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ستاره جان چی بگم ..!!
خواستم برات جریان رفیقمو تعریف کنم که کمی قبل یکی از دوستان قدیمیم که به من احساس شدیدی داشت و منو مال خودش میدونست و من هم به اون علاقه مند شده بودم کمو بیش...که بعد از اتفاقاتی از من جدا شده بود بهم زنگ زد...۲ ساعت داشت باهام حرف میزدو .....
اعصابم ریخت بهم شدید جوری الان بدجور روحی ریختم بهم ...تازه داشتیم با اون رفتاراش هضمش میکردیم که امد گفت جریان یه چیز دیگه بوده ...اخه من چیکار کنم ....حالا یکی بیاد منو دریابه ...شکه شدم بدجور ...اصلا فکرشو نمیکردم ...
حالا شب ..یعنی نصف شب اگه ردیف بودم برات مینویسم و..بخونش ..شرمنده ....
لاقربطا
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
واقعا تنها كسي كه بهم آرامش ميده ياد خداست.:323:
شبو تموم کنو بــــــرو
اگه مسافری هنـــــوز؟
دیگه چشاتو غــــــم زده
به گریه های من نـــــــدوز
شبو تمـــوم کنو بــــــرو
جاده به انتظارتــــــه
اون وردنیا یه کسی همیشه بی قرارته
خوب میدونم باید بـــــری
دلت داره پر میــــزنه
فکر منو نکن بــــــرو
خدا همیــــشــه با منه......
اگه پریشونه چشام
اگه گذشته خندهام
رفتن تو یه حاثه ست
قصــــه تموم شده بــــرو
شبو ول کنو بــــــرو
جاده هنوز منتظره
فکر چشای من نباش که مونده پشته بنجره
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط setareye khamoosh
ضمن اينكه به مجرش ما رو ندادن به طلاق گرفتش بدن.من اصلا به ازدواج فكر نمي كنم.
:104::104::104:
خوشحالم که با یه دختر منطقی روبرو هستیم. پس حالا دیگه مشخص شد که شما قصدتون فراموش کردن و برگشتن به آرامش قبله، این خیلی خوبه و باعث می شه که جواب ها هم بیشتر لحن کمک کننده باشه تا نصیحت کننده.
اینکه ما می گیم فراموش کردن منظور همون کمرنگ شدنه، همه می دونن که هیچ وقت فراموش نمی کنید اما با تلاش خودتون و به مرور زمان اونقدر براتون کمرنگ می شه که کاملاً نسبت به این موضوع بی تفاوت می شین. پس دیگه لطفا به دوستان خرده نگیر که غیر ممکنه که فراموش کنی، همه منظورشون از فراموش کردن کمرنگ شدنه.
آقای مدیر اصل مطلبو گفتن، باید تمرکز زدایی کنید.
شما هم می گید که همه چیز شما رو یاد اون میندازه: عکس و عروسک و کادو و مگس و ...
خیلی خوب، حالا اگه مگسو نمی تونی از خودت دور کنی برای مرحله اول اون چیزایی رو که می تونی از خودت دور کن. عکس و عروسک و کادوها. اولش برات یه مقدار سخته که اینارو دور بندازی ولی چون می بینم که شما خیلی منطقی تصمیم گرفتی که آرامش گذشتتو به دست بیاری می دونم که این کارو راحت انجام میدی.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ستاره جان
عزیزم تو هنوز 20 سالته:46: آبجی کوچیکه چرا انقد خودتو اذیت میکنی؟
اینکه میگن روابط دوستی عاقبت خوشی نداره یعنی همین اما این روزا خیلی از جوانها تا خودشون تجربه اش نکنن از کشی قبول نمیکنن که اسیب زاست.دختر خوب اینها همش به خاطر اینه که بهش عادت کردی و وابسته شدی الانم که اسباب ناراحتی خودتو نگه داشتی بدتر میشی.
تو هنوز خیـــــــــــــلی فرصتهای عالی در پیش داری:310:
هنوز اول راهی عزیز دلم ، به خو دت فرصت بده تا بتونی با این مسئله کنار بیای
گل قشنگم اون عروسکها رو لازم نیست مثلا آتیش بزنی، میتونی اونها رو بدی به چنتا بچه فقیر که حتی تو خواب هم رنگش همچین عروسکهایی رو نمی دیدن و با این کار هم خدا رو خوشحال کنی هم سبب راحتی و آرامش خودت بشی
عکسشم از تو کیفت در بیار گلم...
خوب نیست کسی ببینه که اگه کسی ببینه الان چیزی بهت نگن بعدا حتما میگن!
تو بهترین کار یکه میتونی بکنی اینه که فقط از خدای مهربون که صلاحت رو میدونه کمک بخوای
از خدا بخواه هرچی خیر و صلاحته و بهترین تقدیر رو برای خودت و اون آقا مقدر کنه.اونوقت خدا اگه صلاح بدونه تو و اون آقا هر زمان بهم برسین،حتما اینکارو میکنه حتی بعد از طلاقش و اگه صلاح نباشه حتما کمکت میکنه که از این احساس و ناراحتی خلاص بشی و به آرامش برسیمطمئن باش عزیز دلم این بهترین کاره
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
گرين و فرانك عزيزم ممنونم بابت راهنمايي هاتون.
گفتي مگس خندم گرفت.انگار اين يكي ديگه خاطره نداشت واسم.پشه بود:311:
در مورد عروسكا خوب واسه فقير بيچاره نوش رو مي خرم خوشحال شن.فوقش اينارو بزارم طبقه بالا كه جلو چشمم نباشه.باشه؟تولوخدا با علوسكم شوخي نكنين آرشيوم ناقص ميشه.من عاشق علوسكم :302:عكسشم گفتم تو كيفه اما نه همين سر كه هر كي در باز كرد ببينه.مخفيه.خودم زياد نگاش نمي كنم.شايد كلا از وقتي كه دارمشون به تعداد انگشت دستم نرسيده نگاه كردنشون.
سعي مي كنم اينكارا رو بكنم....
درمورد بند اخرت فرانك عزيز كاملا موافقم و بهش اعتقاد دارم.چون همين اتفاق واسه فاميلمون افتاده.كه ماجراي اونا واقعا هم دردناك بود و هم عين 1 رمان.آخرشم شبيه فيلم ها شد.بهم در كمال ناباوري و بعد سال ها رسيدن:72:
از همتون ممنونم.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ستاره جون
جون من یه کاری کن(از مدیران عزیز خواهش کن) ایم خاموش رو از رو نام کاربرین بردارن:316:
من که ریش ندارم اما آقایون تالار ریش گرو میذارن ، باشه؟
عزیزم ما میگیم خاطرات صاحب عروسکها یادت بره وگرنه با خود اون عروسکها که کسی کاری نداره:311:
نـــــــــــــــــــــه! قبول نیست.باید حتما همونا و بقیه امانتیها رو به کلی از خودت دور کنی از جمله اون عکسهایی که قایم کردی وگرنه من به همه میگم کجان:163:
دعا کن عزیز دلم...
به هر حال تو دل شکسته ای و میگن خداوند به دلهای شکسته خیلی نزدیکتره و زودتر جوابشونو میده..البته جوابی که خودش صلاح بدونه ها نه هر چی ما بخوایم:323:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
بله.درست ميگين.اما اون عروسك ها مخفي نيستن.من انقدر عروسك تو اتاقم هست همه فكر مي كنن يا كادو هست يا خودم خريدم:72:ديدي تحديدت عمل نكرد:199:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ای بابا ستاره جون
من که نگفتم فقط عروسکهای اون تو اتاقته! چرا حرفو عوض میکنـــــــــــــــــــــ ی ؟
[b]مـــــن و اعضــــــــای همــــــــدردی میگیـــــــــــــم ...عروسکهای اون آقا رو از جلوی چشمات برداااااااار[/b] نه همه رو
دیدی خواستی گولمون بزنی اما نتونستی:311:
تازه تهدید رو با « ه» می نویسن نه با « ح »
دیدی حق با ماست:311:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ااااااااااااااا.....راست ميگيا.:311:تهديييييييييييييي يييييييييييييييييد
باشه ميزارم طبقه بالا اين جلو نباشه.مامانمم ميگه بزار اون بالا يكم اين اتاقت خلوت شه:72:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
طبقه بالا نه!!! بهتره یه کاریشون کنید که دیگه مطمئن باشید چشمتون بهش نمیفته. پیشنهاد فرانک1389 خوب بود، بده به چندتا بچه مستضعف.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
خب باشه،بذار طبقه بالا ولی به شرطی که هر لحظه و هر روز نری اون بالا:305:باشه؟
در ضمن تکلیف بقیه امانتی ها رو هم روش کن،ما منتظریم!
اما خواهشا خاطرات رو هیچوقت اون بالا نذار(منظورم تو مغزته):311: بلکه هم رو بیار طبقه پایین، اینطوری بهتره:316:
ولی...بازم میگم ، حیف نیست اون عروسکها یه جایی پنهون باشن اما بچه هایی باشن که سخت آروزی داشتن اونها رو دارن؟؟؟این انصافه عزیزم؟؟
میدونم الحمدالله توان خرید خیلی از اونا رو داری اما توباید کاری کنی که هم خدا خوشش بیاد هم بندگان کوچولوی خدا:46: و هم آرامش و وجدان راحتی خودت رو در پی داشته باشه،مگه نــــــــــــــه؟
یه یا علی بگو و اتاقتو مرتب کن:310:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ممنون.گفتم كه سر فرصت واسه بچه هايي كه ندارن ميخرم.راستش من عاشق اين كارام.خصوصا نظري دادن.خوشم مياد.اميدوارم وقتي از لحاظ مالي مستقل شدم بتونم 1 برنامه ريزي جامع راجع به اين كارا بكنم.:72:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
خب باشه،بذار طبقه بالا ولی به شرطی که هر لحظه و هر روز نری اون بالا:305:باشه؟
در ضمن تکلیف بقیه امانتی ها رو هم روش کن،ما منتظریم!
اما خواهشا خاطرات رو هیچوقت اون بالا نذار(منظورم تو مغزته):311: بلکه هم رو بیار طبقه پایین، اینطوری بهتره:316:
ولی...بازم میگم ، حیف نیست اون عروسکها یه جایی پنهون باشن اما بچه هایی باشن که سخت آروزی داشتن اونها رو دارن؟؟؟این انصافه عزیزم؟؟
میدونم الحمدالله توان خرید خیلی از اونا رو داری اما توباید کاری کنی که هم خدا خوشش بیاد هم بندگان کوچولوی خدا:46: و هم آرامش و وجدان راحتی خودت رو در پی داشته باشه،مگه نــــــــــــــه؟
یه یا علی بگو و اتاقتو مرتب کن:310:
:104:
:104::104::104:
:104::104::104::104::104:
:104::104::104:
:104:
سلام
احسنت به فرانك 1389
چند تكنيك محتوايي و شكلي در پيشنهاد فرانك 1389 نهفته هست. كه اگر چه شايد اسم آنها و جوانب نظرشون را شايد همه را در نظر نگرفته باشند. اما بسيار عالي مجتمع شده است.
1 - ارتقاء دهي و باز تعبير:
يعني ستاره گرامي اصلا بحث نيازمندي بچه هاي فقير به عروسك شما نيست (كه عروسك نو به آنها بدهيد). اكنون اين شما هستيد كه سخت نيازمند اين هستيد كه عروسكها را به آنها ببخشيد و با خشنودي معنوي كه از اين وسايل ايجاد مي كنيد، تغيير هدف دهيد. يعني عروسكها شما را يادآور باشد به: ارتقاء خودتون از يك عشق فروتر به يك فراعشق .
2 - بستر زدايي:
زمينه هاي فكري شما تغيير مي كند. از بستر محدود و دو طرف شما و ايشون ، به سطح گسترده شما و همه كائنات.
3 - تمركز زدايي:
روي برگرداني از ديدن فقط يك نقطه در هستي. (مكمل تكنيك بالاست)
4 - هم حسي:
توجه فرانك به سختي كار ستاره. و اينكه واقعا او كار سختي در پيش روي دارد كه انشاء الله بتواند با سعي و خلاقيت وهوشي كه دارد بر آن فائق شود. و نسبت به اين مسئله منفعل نباشد.
===========
پاورقي:
فرانك 1389 ، ضمن تشكر از تعاملات و پاسخهايتان در اين تاپيك ، از طرف تالار همدردي به عنوان هديه 10 روز شارژ رايگان به شما اعطاء مي گردد.
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
خیلی ممنون آقای مدیر :72:
تو تالار همدردی این بهترین هدیه میتونه باشه،متشــــــــــکرم
من واقعا میدونم ستاره جون چه حالی داره :43:
البته من هیچوقت با کسی رابطه ای نداشتم اما کسی رو خیلی خیلی دوست داشتم که اون می دونست اما
به قول فرشته مهربان ما مناسب هم نبودیم
اگرچه من به خاطرش حاضر بودم از خیلی چیزها بگذرم و کوتاه بیام طوری که خودمم باورم نشه اما واقعیت این بود که ما برای هم ساخته نشده بودیم و اون بهتر اینو میدونست
یقین دارم که خدا نخواست ، اگه میخواست میتونست بهم بده اما نداد و یقین دارم که هیچوقت چیزی که خدا برام نخواد من هم نمیخوام:316:
ستاره عزیزم به مهربون خدا اعتماد کن و خودت و عشقت و گذشته ت و خاطراتت و ...رو بسپار به دستان توانمندش و یقین داشته باش همه رو به بهترین وجه برات نگه میداره و مراقبشونه،دیگه لازم نیست خودت برای نگه داشتنشون نگران باشی چون میدونم هم دوست داری امانتیهات رو نگه داری و هم دوست داری از بینشون ببری تا آرامش پیدا کنی اما دلت نمیاد
این بهترین راهه....امتحان کن عزیزم
آقای مدیر واقعا سپاسگزارم:72:
میشه یه هدیه دیگه هم بهم بدید؟ میدونم پررویه اما واقعا بهش نیاز دارم
سری به تاپیکم بزنید و راهنماییم کنید،خواهش میکنم
من خیلی خیلی نگران خواهرم هستم
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
اي كاش عمل كردن به همه اينا به سادگي گفتنشون بود.به ظاهر خيلي سادست اما جون آدم در مياد تا انجامشون بده.مگه چند تا عروسك چي هستن كه انقدر واسم سخته از بين بردنشون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اما باور كنيد اصلا نمي تونم بهشون نزديك شم.....:302:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
يكي از دوستانم (ازدواج كرده ) افسردگي داشت(ربطي به مسائل عاشقي و... نداشت) دكترش بهش گفته بود يكي از چيزهايي كه توي خونه داري و خيلي دوستش داري بده به يه نيازمند و همين طور گفته بود كه وقتي لباس يا هر وسيله ديگه كه توي خونه داري و ازش استفاده نكرده اي اون موج منفي براي تو مي فرسته (منم از وقتي اين موضوع را شنيدم هول شدم و سراغ كمدم رفتم و هرلباسي را تا حالا نپوشيده بودم
افتتاح كردم:311:)
نذار بهترين سالهاي زندگيت را صرف فكر كردن به كسي كه موضوعش تموم شده بكني . تا وقتي توي ذهنت رويايي فكر كني كه ممكنه سالها بعدبه هم برسيد نمي توني فراموشش
كني بايد تموم شده به قضيه نگاه كني.
بعد از مدتي مي بيني ديگه هيچ حسي نسبت بهش نداري . پس تكليف خودت را مشخص كن اگه قصد فراموش كردنش را داري به راهكارهاي آقاي مدير و فرانك عزيز عمل كن.:305:
موفق باشي عزيزم:72:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ممنونم از توصيه هاتون.كلا سعي مي كنم اصلا بهش فكر نكنم اما نميدونم چرا خوشحال نيستم.دوست دارم يه چيزي رو از ته دلم داد بزنم.بخوام.اما نميشه.نميدونم احساس مي كنم يه چي تو دلم سنگيني ميكنه.يه بغض دارم.نميدونم....هيچي نميدونم....................
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
رها کن :310:
خودت را از هر بندی رها کن :310:، و آزاد از هر تألمی باش عزیز جان ، در این مسیر تلاش کن .
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پیرد آزاد است
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
از روش جیغ بنفش هم میشه استفاده کرد برای تخلیه روحی :311:
من از این روش استفاده کردم و کلی هم حال داده :163:
با دوستا برید یک فضای باز اکثر شهرا جایی به اسم بام دارن برید اونجا با دوستا بعد هم جیق بنفش بکشید از اونهایی که گوش فلک رو کر میکنه خیلی حال میده:227:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
سلام ستاره، حالت چطوره عزیزم؟
این خاموش که هنوز کنار اسم قشنگته:163:
بابا یکی اینو برداره که به قول اون دکتر موج منفی می فرسته!
من یه پیشنهاد دارم : « ستاره ی امید »
اگه خوشت میاد بگو مدیران محترم زحمت بکشن و تغییرش بدن ، بعنوان گـــــــــــــام اول:310:
بعدشم
1- بازم غلط املایی داشتی! نذری درسته نه نظری:324:
2- هیچوقت کار خیر رو عقب ننداز خوشگلم :46: همین الان میتونی یه برنامه ریزی بکنی برای کمک به نیازمندان(خدا رو شکر که توانش و داری خیلی خوب هم داری پس از این فرصتهایی که خدا بهت داده بی درنگ استفاده کن. ببین چه حس خوبی بهت دست میده ..
به خدا راست میگم من امتحان کردم):310:
3-علت اینکه نمیتونی به عروسکهات نزدیک بشی اینه که میخوای همه چی رو فراموش کنی اما اونها نمیذارررن:324:
یعنی تو از پس چند تا عروسک بر نمیای؟؟؟؟
4-عزیز دلم برای بغض و سنگینی دلت هم کار یکه من خیلی وقتا میکنم انجام بده...بعد از نمازهات خیلی راحت و خودمونی و بدون ترس با خدا حرف بزن هرچـــــــــــــــی دلت میخواد بهش بگو و سعی کن گریه کنی .باور کن گریه در وقت دعا معجزه میکنه
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ممنون.اي....بد نيستم خيلي...حوصله زياد ندارم....اون كاريم كه گفتي انجام ميدم ...هم موقع نماز هم موقع خواب...
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط setareye khamoosh
اي كاش عمل كردن به همه اينا به سادگي گفتنشون بود.به ظاهر خيلي سادست اما جون آدم در مياد تا انجامشون بده.مگه چند تا عروسك چي هستن كه انقدر واسم سخته از بين بردنشون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اما باور كنيد اصلا نمي تونم بهشون نزديك شم.....:302:
سلام
ستاره گرامي
دقيقا به خاطر همين هست كه به نظرم تغييرات مثبت و آرامش بخش و حل مشكلات به مراجع خوب و قوي نياز دارد نه لزوما به مشاور خوب.
يعني ستاره گرامي، هر انرژي كه بگذاري و نتيجه بگيري، خودت مسئول موفقيتت در زندگي هستيد.
به قول معروف ما فقط چراغ را روشن كرده ايم. اما اين تو هستي كه بايد از پاهاي پرتوان، قلب پر اميد ، افكار منظم و انرژي مستمر خود بهره بگيري و راه صحيحي كه هم اكنون در پيش روي خود مي بيني بروي.
ما چون تماشاچيان مشتاق هر لحظه از پيروزي هاي تو به هيجان مي آييم و تشويقت مي كنيم. و وقتي خسته مي شوي، باز هم تو را به ادامه راه مي خوانيم.
دوست داريم اين انتخاب را قوي و انتخاب هاي ديگرت را در زندگي قويتر انجام دهي.
ما قدرت انسان را در شدن ديده ايم. و آزموده ايم
و مطمئن هستيم عليرغم سختي هاي جانكاه دل كندن، تو هم مي تواني چون مي خواهي .....
:104::104::104:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
چقدر این دست زدنهای آقای مدیر آدمو سرحال میکنه:310:
آقای مدیر هراز گاهی بیخودی هم شده واسمون دست بزنید تا اعتماد به نفسمون
بره بالا
ما هم برای آقای مدیر دست میزنیم تا بلکم محبتشون یه خورده جبران بشه
:104:
:104::104::104:
:104:
این گلها هم واسه ستاره جون:72::72:
یه چیز دیگه : شما فکر نمی کنید عنوان تاپیک ستاره باید عوض بشه ؟:310:[/color]
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
اين سوال رو از من مي كني؟اگه از من سوال كردي كه نه
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
شايد اينا نوشته هاي من نباشه.اما الان اين حس رو دارم...
دلیل گریه هام شاید واسه غربتیه که دارم
شایدم واسه شستن گناهام باشه
نمی دونم احتمالا" هم به خاطر این باشه که
وقتی عظمت خدا رو حس می کنم احساس حقارت می کنم
خدایی که تو قلبم جا دادم از این نبوده که بخوام خلوت تنهاییهامو پر کنم
خدا به خاطر این تو قلبمه چون بهش نیاز دارم مثل همه ی آدمای دنیا
می خوام وقتی اشک می ریزم هر قطره اشک اسم خدا رو روی گونه هام حک کنه
می خوام وقتی اشک به انتهای زندگیش می رسه رد پا بذاره و دوباره متولد بشه
دیروز وقتی داشتم با هیبت از کنار زندگی رد می شدم
فکر می کردم زندگی همون خداییه که باید تو قلبم باشه
ولی اشتباه می کردم چون وقتی ازش گذشتم از چشمم افتاد
بعد با کسی تا جایی همسفر شدم خیال کردم دیگه حتما" خودشه
ولی وقتی وسط راه منو رها کرد فهمیدم اینم نیست
از اون روز به بعد هیچ چیز و هیچ کس را با خدا اشتباه نمی گیرم
خدای من آنست که روحش در من جاریست
فقط اوست که گریه هایم را می بیند
او صدایم را می شنود
گناهان صغیره و کبیره ی مرا می بخشد
او را چه دوست داشته باشم چه نداشته باشم دوستم دارد همیشه با من است
خدایی که نزدیکتر از رگ گردن به من است
خدایا رحمتت را در اشکهایم قرار بده
خدایا
چه لحظه هايی که در زندگی تو را گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی
چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی
چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی
چه روزهایی که سرم تو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است
خدایا
وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی
وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت و دنیا غم هاش رو بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی
خدایا
تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ، به گریه هام دلیل دادی ، به زندگیم ، به نفس کشیدنم رنگ دادی
وقتی قلبم تپید تو همه عظمت و بزرگیت رو تو قلب کوچک و خسته ام جا دادی
وقتی دوستام درددلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو به درگاهت براشون دعا کردم فهمیدم که غم و غصه های دیگرون بارش سنگین تر از از غصه های خودمه اون وقت تو وجودم شیرینیه به یاد دیگران بودن رو چشیدم
وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی فهمیدم این معادله زندگیه نه غصه خوردن واسه نداشته هاش نه شاد بودن واسه داشته ها
و وقتی به ازای نداشته ها بهم چیز های دیگه ای دادی اونوقت به بزرگی و مهربونیت بیشتر پی بردم و فهمیدم بیشتر از اون چه که هستی باید مهربون باشی
خدا جونم خیلی دوست دارم خیلی زیاد و به خاطر همه چیز ممنون
خدایا به خاطر سه چیز سپاسگذارم
دادن هایت ندادن هایت گرفتن هایت
دادن هایت را نعمت:72: ، ندادن هایت را رحمت :72:، گرفتن هایت را حکمت:72:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
:302::302:
خدایا
چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند
عظمت و ژرفای عشق تو را نمی دانم
فقط میدانم
که معبود این دل خسته هستی
و
اگر دیده از من برگیری خواهم مرد
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ممنون.قشنگ بود.اما الان تنها چيزي كه به ذهنم ميرسه اينه كه قشنگه....همين........:72:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
امشب دلم خیلی گرفته، چندوقته که دلم داره میترکه،ولی هرکس میخواد آرومم کنه انگار فایده نداره، انگارهمه کلمات تکراری شده، چون خیلی دلم شکسته، تنها کسی که دارم خداست، امشب با خودم میگفتم خدا چقدر منو دوست داره که هرچی پیشش درددل میکنم و گریه میکنم ازم خسته نمیشه و هی گوش میده و هی آرومم میکنه، بهش میگم خدا من میدونم گریه هامو دوس داری ولی دیگه خوبم کن، بعضی وقتها احساس میکنم دیگه دلم داره میترکه،حرفهای شما هم قشنگ و صادقانه و ساده بود، حرفهایی بود از دل که بر دل هم نشست.دلم گرفته، ازآسمان، که دیگر برایم نمی بارد. آن وقتها وقتی دلم می گرفت باران می بارید ومن زیرباران قدم میزدم، زمانی می شد که باهم می خندیدیم. ولی انگار حالا همه با من قهراند و همه فکر می کنند من قهرم. دیگر حوصله هیچ چیز را ندارم. من نه از سنگم. قلبم از نرم نرمک میپژمرد و هیچ کسی نیست که دراین سرزمین مرا یاد کند. تنم سخت است و دلم ...
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ستاره عزیز،
از اونجایی که من زیاد وقت تایپ کردن ندارم، ممکنه نوشته های من تکه تکه بشه. پس پیشاپیش معذرت می خوام. همینطور که می بینید این اولین نوشته من در این تالار هست و من به خاطر شما روشن شدم، هیچ منتی هم نیست.
من دقیقا در سن شما با مشکلی مثل مشکل شما روبرو شدم.
این که دنبال جواب یک سوال مشخص هستید رو با تمام گوشت و استخوانم درک می کنم، چون این دقیقا سوالی بود که من هم باهاش روبرو بودم.
تفاوت شما با من اینه که شما تونستید اینجا خودتون رو تخلیه کنید، ولی من چنین امکانی نداشتم. پس مطمئن باشید همین تخلیه روحی، که شاید در حال حاضر برای شما زیاد کمک کننده به نظر نرسه، بسیار مثبته.
دوست عزیز، جواب سوال شما به نظر من اینه که شما این فرد و این عشق رو هیچ وقت فراموش نمی کنید. ولی، ولی با گذر زمان یاد می گیرید که با دردش چطور کنار بیایید.
مثل اینه که شما یک معلولیت جسمی پیدا می کنید. اولش براتون خیلی سخته و کنار آمدن با چنین معلولیتی کار هر کسی نیست. بعد از مدتی شما یاد می گیرید که امور روزمره اتون رو با وجود این معلولیت انجام بدید. اوایل معلولیت خیلی پررنگه، ولی بعد از یک مدت، همه کارها براتون روتین می شه و بعد از چند سال اصلا دیگه ذهنتون درگیر این نیست که من کارهام رو با وجود معلولیت چطور به آخر برسونم. این معضل جزیی از وجود شما شده.
ولی،
اینجا یک تفاوت هست. اون هم اینه که شما در حال حاضر از حل کردن این معما که چرا من و چرا این جور شد و ... عاجزید. ولی به مرور و با گذشت زمان!! ( می دونم از شنیدن این کلمه حالتون بد می شه، ولی باور کنید حلال خیلی از مشکلات همین زمانه) شما به دانش و آگاهی ای در مورد خودتون و دنیای اطرافتون و ... می رسید که فهم خیلی چیزها رو براتون آسون می کنه. ولی برای خیلی از سوالاتتون هیچ وقت جوابی پیدا نمی کنید. همونطوری که من بعد از 15 سال هنوز پیدا نکردم.
آقای مدیر حق دارن دوست عزیز. تجربه عشق مسئله بسیار نابی است. درسته که شما به آخر خوبی نرسیدید، با این حال مطمئن باشید که خدا برای شما راهی رو در نظر گرفته که برای رسیدن به پختگی لازم در این راه، شما باید از این گذر عبور می کردید. گذر خیلی سختی بوده، می دونم و این رو هم می دونم که گاهی آدم می گه، اصلا من نمی خوام به جای خاصی برسم. ولی این افکار مال این دوره گذرای تاریکی هست که شما توش هستید.
درسته که من زمان زیادی رو گذروندم تا به حالت عادی برگردم، ولی از این که آن زمان والدینم با ازدواج من و فرد مربوطه مخالفت کردند، بسیار سپاسگزارم.
من امروز مطمئنم که من و اون فرد مورد نظرم هیچ وقت به زندگی مطلوبی نمی رسیدیم و اون عشق افلاطونی امون هم به نابودی کشیده می شد.
بهتون برنخوره، وقتی بعضی ها بهتون می گن، تو "الآن" نمی فهمی. شما خودتون رو که با دو سال قبلتون مقایسه کنید، می بینید که کلی داناتر و پخته تر از 2 سال قبل هستید. پس اجازه بدید که بزرگترهاتون که توی راه زندگی از شما جلوتر هستند، بهتون توی این راه کمک کنن.
راهکارهایی که به من کمک کردند رو براتون می نویسم. من مجبور شدم برای فردی که آن زمان در زندگی من بود، بنا به دلایلی دو بار این راه رو برم.
اولین چیز، همونطور که دوستان هم اشاره کردن، جدا شدن از وسایل خاطره انگیزه. می دونم سخته، به خدا می دونم. شما باید با یک دیسیپلین خیلی سخت، انگار که شما دکتر خودتون باشید، با خودتون برخورد کنید. به خودتون خیلی سخت گیری کنید اگر می بینید براتون جدا شدن از این وسایل سخته. حتی اگر به گریه و زاری رسیدید، با خودتون مثل یک بچه کوچک رفتار کنید که چیزی که براش ضرر داره رو ازش می گیرن.
این کار باعث می شه شما از نبش قبر خاطراتتون کم کم دست بکشید و دیگه خاطرات خوبتون رو نشخوار نکنید، با عرض معذرت برای شبیه سازی، ولی واقعا همینه.
من خودم این وسایل رو هنوز دارم، ولی باور کنید شاید 15 ساله سراغشون نرفتم. نمی گم بندازیدش دور، ولی واقعا پنهانشون کنید. البته حلقه ای که اون آقا اون زمان برای نشان کردن برای من گرفته بودن رو با یک تکه طلای دیگه عوض کردم، چون احساس می کردم اون حلقه خیلی قدرت داره!!
دومین کاری که به من کمک کرد، نگاه کردن در آیینه به خودم بود. من به نقطه ای رسیده بودم که دیگه خودم رو نمی شناختم و زندگی برای من جذابیتی نداشت. دیدن چهره خودم من رو کم کم به خود آورد.
اگر اجازه بدید، من این پست رو بذارم و بقیه اش رو سر فرصت براتون تایپ کنم. فقط خواستم بگم که خیلی می فهمم توی چه شرایطی هستید.
:72:
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ممنون.منتظرم
من تنها نيستم.دوروبرم شلوغه.تو اجتماعم.اما كسي رو نميتونم ببينم.افراد زيادي هستن كه خودشون رو به هر دري مي زنن كه من بگم آره.اما من نميتونم.شايدم بهتره بگم نمي خوام.اونها اظهار علاقه مي كنن و من با شنيدن اين چيزا داغون تر ميشم.اصلا حس خوبي نيست.دوست ندارم..........خيلي بدم....بداخلاق.هر روز بدتر.مامانم گاهي بهم ميگه بداخلاق...گاهي واقعا حوصله هيچي رو ندارم حتي شنيدن 1 صدا.شايد دارم بهش فكرم نمي كنم.اون لحظه 1 دقيقه قبلش خوبم اما يك دفعه بهم ميريزم.كافيه 1 اتفاق بيوفته يا حرفي بشه خوشم نياد از اين رو به اون رو ميشم.البته فقط تو خانواده نه بيرون و جلو ديگران.امروز رفتم سراغ يكي از عزيزترين عروسكام (خودتون گفتين)بالاخره بايد از 1 حايي شروئع مي كردم.اما نتيجش شد اينكه بغلش كنم و گريه كنم.همين...چند دقيقه اشك ريختم آرومه آروم.مثل الان.بعد گذاشتم سر جاش...فقط آروم آروم اشك.اينجا مينويسم اما هر بار مينويسم اشك ميريزم.حتي مي خونم اشك ميريزم.هيچ حسي نيست فقط اشك.بي صدا.انگار مدلشه.اينكه يكي بهم ميگه دوست دارم عاشقتم حالم بد ميشه.نميدونم چطور منصرفشون كنم.بالاخره قبول نمي كنم.اما سخته شنيدن واسم...شما گفتين خوشحالين از اينكه نزاشتن ازدواج كنين.اما من نمي تونم ببخشم كه اين همه زجر كشيدم بخاطر حرف اونا.اين همه اشك.اين همه سكوت تو تنهاييام..مخالفت...چون هميشه بهترين رو ميخوان.من به خودم گفتم همه رو بخشيدم.اما روحم اينو نميگه.حلال.اما خيلي زجرم ميده.....................بخشيدم انا خخيلي بي انصافي بود..
-
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ببینید ستاره عزیز،
در این که شما الآن در مرحله بحرانی ای هستید اصلا بحثی نیست. حالت هاتون، گریه هاتون، تمام بی منطقی هایی که از خودتون می بینید، همه و همه عادی هستن. خیلی پارادوکسه، ولی شما الآن دوران نقاهت رو می گذرونید.
پس از این درد و سوزشی که توی قلبتون حس می کنید، نترسید. از این که روحتون نمی تونه بگه "حلال" تعجب نکنید.
از گریه هاتون هم اصلا تعجب نکنید.
ولی اگر به فکر بهبود خودتون هستید، باید از جایی شروع کنید. فردا با همون عروسکی که امروز قصد خداحافظی ازش رو داشتید باز هم شروع کنید.
ببینید، بی تعارف بهتون بگم، مرگ یک بار شیون یک بار. شاید شنیده باشید بعد از عمل بینی، اون تامپونی رو که داخل سوراخ بینی می ذارن رو دکترها در زمان خارج کردن، بدون هشدار قبلی و بدون هیچ توقفی از دماغ بیرون می کشن.
من در اینجایی که امروز ایستاده ام از این خوشحالم که به فرد مورد علاقه ام نرسیدم. برای شمایی هم که الآن در اون جایی که هستید نرماله که عصبانی باشید و نخواهید اطرافیان رو ببخشید، همونطوری که من هم در اون زمان بودم. اگر طور دیگری بود باید به شدت عشقتون شک می کردیم. ولی من برای رسیدن به این نکته که "نرسیدن بهتر از رسیدن بود"، زمان زیادی رو از دست دادم.
من هم خیلی ها رو اون موقع نمی تونستم ببخشم. ولی الآن که سالها از اون زمان می گذره، فقط یاد تلخ کسانی که به عمد من رو اون زمان اذیت کردن توی ذهنمه.
من فکر می کنم هر کسی باید برای از دست دادن فردی، حالا می خواد مرگ باشه یا اینطور از دست دادن، اجازه سوگواری داشته باشه. مثل شما که یک جورهایی سر خاک عشقتون نشستید و گریه می کنید، مثل خودِ من، 15 سال پیش.
از دست دادن اون حس های خوب و قشنگ، اون یکهو ریختن قلب وقتی عشقتون رو می دیدید و ...
خیـــــــــــــــلـــــــ ــــــــــــــی سخته. پس همونطور که گفتم از این سوگواری نترسید.
ولی،
این دوره سوگواری باید وارد دوره دیگه ای هم بشه و شما برای این رد شدن، برای از این دوره به اون دوره رفتن، باید کمی تلاش کنید. اگر نه دوره نقاهتتون خیلی طول می کشه و از من بشنوید که طولانی شده دوره نقاهت یکی از بدترین چیزهایی هست که می تونه توی زندگی فردی اتفاق بیفته.
برای کنار اومدن با این فقدان، با این کمبود، شما احتیاج به یک سری قانون دارید. یک سری چارچوب برای خودتون و خود شما بهترین فرد برای انتخاب این چارچوب هستید.
اینها رو فعلا داشته باشید.
:72: