فرهنگ دوست من همینطوری که نمیشه ازدواج کرد...باید دید شرایطش هست یا نه ... به هر قیمتی که نمیشه ازدواج کرد.
نمایش نسخه قابل چاپ
فرهنگ دوست من همینطوری که نمیشه ازدواج کرد...باید دید شرایطش هست یا نه ... به هر قیمتی که نمیشه ازدواج کرد.
ببخشید میتونم بپرسم در آغاز این ارتباط 5 ساله هدفتون از این ارتباط چی بوده؟
بله دوست عزیزم ... ما همدیگه رو میشناختیم از قبل و به هم علاقه داشتیم ... من اصلا تصمیم نداشتم که با پسری دوست بشم ولی این اقا با من چند وقت صحبت کردند که هدفشون تنها دوستی نیست ... اولش شاید خیلی موضوع ازدواج جدی نبود ولی بعد از یک ماه که پیشنهاد ازدواج از طرف ایشون مطرح شد دیگه جدی شد و کم کم علاقه مون به هم زیاد شد.نقل قول:
نوشته اصلی توسط hrahimi
انوقت فکر نمیکنید که 7 سال (5+2) برای آماده شدن برای ازدواج مدت زمان زیادی است؟
چرا زودتر خودتون را برای ازدواج آماده نکرده اید؟ منظورم اینه که چرا شرایط را برای ازدواج مهیا نکرده اید؟
ببینید ما وقتی دوست دیم سنمون زیاد نبود که ... چون نه درس من تموم شده نه درس اون ... هنوز سربازی نرفته و هزار تا دلیل دیگه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط hrahimi
نمی دونم چرا حس می کنم این اقا داره شما رو سر می دوونه. البته این حس منه شایدم واقعا منتظره شرایطش جور بشه.:203:[color=#32CD32]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sisili
نه عزیزم اصلا اینطور نیست ... من به اون بیشتر از خودم اطمینان دارم ... امتحانشو تا به حال خیلی پس داده :)
:323::323::323: انشاءالله همین طوره.
این رابطه یا باید قطع بشه یا جنبه رسمی بگیره.غیر از این ضرر می کنی.
درضمن آدما توی دوستی برای اینکه طرفشونو از دست ندن،نقش بازی می کنن.
یه دوست خوب الزامن نمی تونه یه همسر خوب م باشه.
سیسیلی،پسره به خانوادش گفته تا دوسال دیگه م می خواد رابطه رسمی بشه.نیلوفر می گه زوده.
به نظر منم رابطه جالبی نیست بهتره رابطه قطع بشه تا هر وقت که این اقا تونست شرایط ازدواج و فراهم کنه.
ایشان داره با شما ارضا می شه ( عاطفی) ونیاز نمی بینه که عجله کنه شمام که همه جوره داری باهاش راه میای.
جدا برات دعا می کنم ضرر نکنی.
ما به خاطر خودت می گیم. 5 سال زمان زیادیه تازه اون می گه 7 سال که زیاد تره و خطر ناکتر . باز شما همینم کم می دونی.؟:300:
نمی دونم چجوری فکر می کنی. اما مطمئن باش هر روز که می گذره رسیدن شما دو تا به هم سختر می شه.
موفق باشید:72:
موضوع به کل عوض شد.
نیلو جان دقت داشته باش که گفتن حقیقت حد مشخصی دارد پس لطفا تو ذهنت این ماجرای تمام شده را بزرگ نکن برای هر کسی پیش میاد اما دلیل نمیشه بزرگش کنی با خیال راحت به روزهای خوشی که با نامزدت داری فکر کن خیلی خوشبخت باشی جانم
عزیز من شما که اصلا رابطه ما رو نمیدونید چطوریه که ... ادم مگه میتونه 5 سال نقش بازی کنه ؟ الان وقتی شرایطش نیست مگه میشه ازدواج کرد ؟ ببینید من از انتخابم راضیم و شکی ندرممگه اینکه در اینده اتفاقاتی بیفته... نه من از این لحاظ ها مشکلی ندارم فقط مشکلم همونی بود که گفتم .نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
مرسی دوست گلم ... دلگرمم کردی.نقل قول:
نوشته اصلی توسط vida nejati
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sisili
.............................
عزیزم شما که در بطن موضوع قرار ندارید براتون راحته که بگید رابطه رو قطع کنم....بعد از این همه سال مگه میشه به این راحتی رابطه رو قطع کرد ؟ هردو همو دوست داریم و امکانش نیست. اون اگه بخوادم نمیتونه عجله کنه ... باید درسش تموم بشه یا نه ؟ کارش ردیفه فقط باید درسش تموم بشه ...... خیلی خوب هم درس میخونه که زودتر تموم بشه....داره برای اینده سرمایه جمع میکنه....فکر نکنم الان بیشتر از این بشه کاری کرد .... اون نمیگه 7 سال من میگم 7 سال ... ممنونم از راهنماییت دوستم.
آنچه باید گفتیم،خواه پند بگیر خواه ملال.
مرسی دوست عزیزم ... واقعا ممنونم که کمکم کردید.نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
سلام.
ببين نيلوفر جان
از دست من و بچه ها ناراحت نشو.من خودم به شخصه حرفي كه ميزنم حرفيه كه به ان اعتقاد دارم
و اگر هم خواهرم بودي همين حرف را به ات ميزدم.مطمعنا ساير دوستان هم به همين منوال عمل مي كنند.
خواسته يا ناخواسته وارد يه تالاري شدي كه اينجا تقريبا همه بچه مثبت اند.پس انتظار نداشته باش كه كسي
به ات بگه به دوستيت ادامه بده.
شما الان 22 سالته كه البته من مطمعنم تا يك سال ديگه ديدگاه هات نسبت به زندگي عوض ميشه
واقعيت اين است كه ازدواج يه وسيله است براي رشد هرچه بيشتر و سريعتر انسان
در رسيدن به اهداف عاليه.ازدواج هدف نيست.
انسان موقعي براي خودش تو كار.زندگي و ... دنبال شريك مي گرده كه به تنهايي قادر به پيمودن درست راه نباشه.
بنابر اين اين حرفي كه ميزني كه اگه اين نشد ديگه هيچي و تمام و ...
كاملا اشتباهه و در اصل خودت را از جايگاهي كه شايسته ات است دور ميكني
لجبازي هم نكن.با كي لجبازي ميكني.شايد فكر كني خيلي بي احساسم كه دارم اين حرف را
به ات ميزنم اما حقيقت اينه كه همين اقاي عاشق در صورت بر هم خوردن رابطش با شما ميره با يكي ديگه
ازدواج مي كنه و پشت سرش را هم ديگه نيگاه نمي كنه.
يه چيز ديگه كه ميخواستم به ات بگم اينه كه فكر نكن كه اين اقايي كه انتخاب كردي خيلي خاصه.
تو همين سايت بگرد.تمام خانم هايي كه الان مشكلات غير قابل حلي دارند و تو زندگي به نوعي به
بنبست رسيدند هيچ وقت موقع ازدواج چنين فكري نمي كردن.
.همه فكر مي كردن كه شوهرشان بهترين شوهر دنياست و با افتخار به بقيه نشونش مي دادند.اما حالا چي!
ازدواج مثل يه اسانسوره يا باعث صعودت ميشه يا سقوط.
تو زندگيت به اين اصل توجه داشته باش
اگه راه را درست بريم همه به يه مقصد ميرسيم
حالا برو فكر كن و تكليفت را با خودت روشن كن
در هر حال ما برات ارزوي موفقيت ميكنيم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kashmar
سلام دوستان عزیز. من بعد از یک مدت خیلی زیاد به اینجا اومدم تا باز هم از راهنمایی های خوبتون استفاده کنم . من همونطوری که دوستان گفتند به این آقا چیزی نگفتم ولی یک موضوعی هست که منو چند وقته اذیت میکنه . خیلی سال پیش یعنی در دوران دبیرستان یک روز جمعه بود و در مدرسه آزمون داشتیم . من و دوستم حوصله نداشتیم و نرفتیم و یک کار اشتباه کردم که فقط هم همون یک بار بود . یعنی به حرف دوستم گوش دادم و هون کار رو انجام دادم . خانوادم از این قضیه خبر دارند چون از طرف مدرسه باهاشون تماس گرفتند و گفتند . حالا بعد از این همه سال برادرم هنوز هم درباره اون موضوع صحبت میکنه و مثلا شوخی میکنه یا اسم اون دوستم رو میاره . حالا من میترسم این موضوع بعدا برام مشکل ساز بشه . میترسم همین آقایی که قبلا بهتون گقته بودم و خیلی هم دوسش دارم به موضوع شک کنه و همه چیز بد بشه . میشه باز هم منو راهنمایی کنید ؟ ممنون میشم.
خواهش میکنم به من کمک کنید . بعد از یک سال دوباره این عذاب وجدان لعنتی سراغم اومده . شبانه روز به این قضیه فکر میکنم ولی نمیدونم چیکار کنم . با اینکه رابطه قبلیم هیچی نبوده ولی واقعا عذاب وجدان دارم . اگه الان به این آقا موضوع رو بگم زندگی هردومون به هم میخوره . همه میگن که نباید چیزی بگم . خیلی مطالعه کردم در این مورد و خیلی از زندگیها هم به هم خورده بود به خاطر این مساله که دختر به خاطر اینکه عذاب وجدان داشته گفته و زندگیشون به هم خورده . ولی من نمیدونم دیگه چیکار کنم ؟ خواهش میکنم کمکم کنید تا این عذاب وجدان لعنتی دست از سرم برداره . واقعا درمونده شدم . شدیدن به کمکتون احتیاج دارم.
سلام من خودم ي پسرم.شما گفتيد تو رابطه ي قبليتون اتفاقي بينتون نيفتاده پس با فرض اينكه طرفتون روشن فكر باشه بش موضوع رو بگيد...مطمعن باش ي روز دير يا زود حقيقت آشكار ميشه
طرفم روشن فکر نیست ! یعنی با این موضوع کنار نمی یاد . اگر هم بیاد زندگیمون به هم میخوره و همیشه به من شک داره و ذهنش پر از سوالان بی پاسخ میشه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط pesar_irooni
دوستان خواهش میکنم راهنمایی ها و کمکهای خوبتون رو از من دریغ نکنید . چون واقعا به کمکتون احتیاج دارم . هر کمکی که میدونید بهترین راه هست رو به من بگید لطفا . میخوام بهترین تصمیم رو بگیرم . واقعا به کمک و راهنماییتون احتیاج دارم . ممنون:72:
در سن 14..15 سالگی که اوج هیجانات هست اگه آدم کار اشتباهی انجام بده باید تا آخر عمر تاوانشو بده ؟ اصلن و به هیچ وجه نمیخوام خودم رو تبرئه کنم که اگه میکردم الان این همه عذاب وجدان نداشتم و فقط میخوام بدونم میتونم فراموشش کنم یا نه ؟ من اگه به این آقا رازم رو بگم تمام زندگیم به هم میخوره یعنی علاوه بر اینکه زندگی الانم به هم میخوره آینده ام هم نابود میشه . یعنی به خاطر گذشته همه چیز خراب میشه و نمیدونم باید چیکار کنم . اینجا هم که هیچکس کمکی نمیکنه . :-(
نيلوفر خانم
اگه واقعا كار خاصي نكرديد ،چرا ديگه اين همه موضوع را برا خودتون بزرگ ميكنيد
در مورد برادرت هم بهتره به مثلا مادرت بگي كه ازش بخواد به هيچ وجه ديگه در مورد اين مسئله حرف نزنه
در ثاني اينجور كه من فهميدم شما مدت زيادي با ين اقا دوست بوديد خوب ديگه ايشون شما را شناختند و ميدونن كه چه جور ادمي هستن و خوب ميفهمن كه شما فقط يك اشتباه بچه گانه كرديد
نه واقعا کار خاصی نکردم . ولی از اینکه این موضوع رو از ایشون پنهون کنم عذاب وجدان دارم و از طرفی اصلا نمیتونم بهش این موضوع رو بگم چون کنار نمیاد با این مساله .نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohsenn
سلام به نظر من نباید به اون آقا چیزی بگی
عداب وجوانتم الکیه و هیچ خیانتی اتفاق نیافتاده
برای مردا بهتره که بعضی چیزها رو ندونن!!!
خیلی از پسر ها خودشونم قبول دارن که اگه چیزی ندونن براشون بهتره!!
بای