سلام ساراجان گرامی
ممنون از پاسخ کاملتون . امیدوارم و سعی می کنم مدال طلا رو بدست بیارم اون هم از مسیر جوانمردانش ، البته با کمک شما ها .
لیلی گرامی خبری ازتون نشد ، انشاالله که مشکلتون حل شه، به سهم خودم دعاتون می کنم.:72:
بازهم متشکرم دوستان.:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام ساراجان گرامی
ممنون از پاسخ کاملتون . امیدوارم و سعی می کنم مدال طلا رو بدست بیارم اون هم از مسیر جوانمردانش ، البته با کمک شما ها .
لیلی گرامی خبری ازتون نشد ، انشاالله که مشکلتون حل شه، به سهم خودم دعاتون می کنم.:72:
بازهم متشکرم دوستان.:72:
سلام لارج عزیز ما را در جریان ریز مطالب بزار منتظریم م م م م
سلام لارج گرامی
منتظر خبرای خوشتون هستیم با مدال طلا
سلام دوباره به دوستان گلم و با تشکر مجدد :
باز هم یه سوال داشتم از خدمت دوستان محترم و تقاضای راهنمایی :
امتحان کنکور شیوا خانم عزیز ، فردا صبحه ( 12/9/89 ) ، و طبق قرار تلویحی قبلی باید ما بعد از اون اقدام کنیم( البته کاملا از طریق خانواده و .... ) و .......
دیروز یه نگاهی به تقویم انداختم و دیدم از 17 این ماه ، ماه محرم الحرام شروع میشه و بنابر رسم و رسومات خونواده های ایرونی ، مراسم خواستگاری و اینا تقریبا تعطیله و ...
حال چی کار کنم ؟ به نظرتون آیا اقدام انجام بگیره ؟ یا تا سپری شدن محرم و ... صبر کنیم ؟ یا .......؟
یا اینکه من زیاد سخت می گیرم ( مذهبی ام و ... ) ؟
بازم متشکرم.:72:
سلام لارج عزیز
بلاخره داره انتظار تموم میشه ها:46:
:310::310:
موضوعی که مطرح کردید برمیگرده به سنت های خونواده شما و خونواده شیوا خانم نه سنت های همه ایرانی ها
و البته برمیگرده به اینکه که اقدام شما قراره چطور باشه اگر خواستگاری و بله برون و بزن وبرقصه که فرق میکنه اما نه اگر قراره فقط شما اقدام کنید و خواستگاری برید و جواب بگیرید و مراحل بعد از اون مثلا آزمایش و .. رو انجام بدید خوب چه اشکالی داره که اقدام کنید!
اصلا کی مگه که ایام محرم همه چی حرامه!؟
من خودم احترام خاصی به این ایام دارم اما هر چیزی در حد تعادلش خوبه
بله ایام عزاداری سر جاش باشه و حرمتش حفظ بشه اما قرار نیست تو این دو ماه همه چی تعطیل بشه
ببین لارج عزیز با خونووادت صحبت کن ببین نظر اونها چیه و مهم تر اینکه ببیین خونواده شیوا خانم چه نظری دارن شما داری به تنهایی رو این موضوع فکر میکنی؟! این جور چیزا رو دیگه باید همه با هم (دو خونواده) با توافق هاشون انجام بدن
مهم اینه که با اقدام شما چه اتفاقاتی قراره پیش بیاد اما صرفا اقدام شما هیچ حرمتی رو از بین نمیبره از نظر من (به جز ایام عزاداری)
با توافق طرفین همه چی به خوبی پیش میره
نگران نباش
منتظر شیرینی هستما!!!!!:227:
آقای لارج عزیز نیستی؟!!!!!!!!!!!!!
با سلام و عرض ادب :72::
خیلی ممنون که پیگیر هستین و بامحبت .
راستش کنکورش جمعه صبح بود ، می دونستم که حدود ساعت 5/10 الی 12 تموم می شه . پس رفتم دانشگاهش تا بعد از امتحان یه ملاقاتی باهاش داشته باشم .
طی دیداری که انجام شد و صحبت های فی ما بین که حدود 10 – 15 دقیقه ای طول کشید ( باز با روی نسبتا گشاده و پذیرا ، مستمع حرفام بود و مثل همیشه متین و جدی بود و گاهی با لبخندهای متین ، نشانه هایی از تمایل رو منعکس می کرد ( البته این برداشت منه . ))، بعد از سلام و احوال پرسی و خسته نباشید و امتحان چطور بود و ....... ، ازش عذر خواهی کردم نسبت به اون تماس تلفنی ام و سوال کردم که آیا موضوع رو به خونواده گفته یا نه ؟ که گفتش اگه واقعیت رو بخوام ، موضوع رو گفتم ، منم دیگه زیاد زوم نکردم و رد شدو وباقی مطالب ..... ( فقط گفتم که شرایطم رو درک کنه و اینکه در خصیصه و ذات اینجور مسائل ، اشتباهات این چنینی هم پیش می آد . و واکنشش هم حاکی از این بود که خانوادش هم زیاد رو موضوع زوم نکردن و اونا هم رد شدن و..... )
گفتم بعلت اینکه متاسفانه امکان ارتباطات حتی محدودی رو باهاتون ندارم ، بنابراین اشراف کاملی هم به نظراتتون ندارم و به همین دلیل نمیدونم اقدامم باید به چه ترتیبی باشه ؟
گفتم واقعیت اینه که وقتی پیگیر مسئله ام از طریق خانواده ، بنظرم می آد که مطابق دلخواه تون عمل نکردم ( در همون تماس تلفنی ام گفته بود که چرا زیاد از حد پیگیر هستم و ... )و .... ، وقتی هم زیاد پیگیر نباشم و ... باز احساس می کنم که بنظرش اینطوری می آد که قصدم جدی نبوده و یا اینکه خانوادم زیاد اهمیتی بهم نمی دن ( فرزند آخر خانوادم و یه برادر مجرد بزرگتر دارم ) و .....
خلاصه اینکه این موارد دوگانگی رفتارش رو خاطر نشان کرده و گفتم که درسته که طی مراحل اینچنین روابطی ، همچین مسائلی تا حدودی طبیعی هستش و .... ولی گفتم قبول کنین که رفتارتون کمی بیش از حد معمول ،انفعالی هستش .ایشون هم یه مطالبی گفتن که برآیندش اینه که 1 - از طریق خانواده جویا باشم و پیگیر 2 – عین گفتش که :اگر هم نتیجه مثبت باشه ، زمانبر خواهد بود و .... ( فعلا ازدواج واسم کمی زوده وادامه تحصیل و ..... ) 3 – نظر خانوادم واسم خیلی مهمه و....
منم گفتم که مطمئن باشه هر اقدام مربوطی از طریق خانواده خواهد بود . فقط اینکه میگین نظر خونوادتون واستون مهمه ، خوب ، با پدرتون صحبت کردم و ایشون هم تلویحا تائید کردن و گفتن که نظر ، نظر دخترمه و اینکه هر طوری میل دخترم باشه ، پدرتون هم نظر شما رو مهم دونستن ( البته اشاره کردم که نظر پدرتون هم کاملا درست و طبیعی و معمول و منطقی هستش ).......
خلاصه اینکه احساس می کنم یه نوع " تعارف " یا " احترام متقابل ولد و والد " یا " عدم توان تصمیم گیری " یا " شرم و حیا و خجالت دختر درابراز و اعلام نظر به والدین " یا ...باقیش رو شما بگین ، ایجاد شده .
خلاصه ازش خواستم تا کمی انعطاف پذیری بیشتری نشون بده و باهام منفعل نباشه و نهایتا گفتم اگه دلخواهتونه ، تو همین چند روز اخیر اقدام کنیم ، نه اگه دلخواهتون جور دیگه اس باز اعلام کنین اونجوری عمل کنیم ، که جوابش صرفا جمله زیر بود :
" از خانوادم پیگیر باشین "
بازم ممنون از همه .:72:
از نظر من که شیوا خانم داره از سر حیا شما رو به خونواده اش ارجاع میدهنقل قول:
نوشته اصلی توسط LARG.62
و اینکه باید مطمئن باشه که به اهدافی که داره حتی در کنار شما خواهد رسید
و این اعتماد رو شما باید در ایشون ایجاد کنید
شما پیگیر باشین
سلام
ستایش گرامی منم همین نظر رو دارم ( پیگیری ).
دیشب 10 دقیقه ای با پدرم صحبت کردم و ما حصل صحبتهامو با شیوا خانم عزیز ، بهشون گفتم .
ایشون هم نظرشون بر این بود که این چند روز ایام سوگواری بگذره ، تا بعد از اون اقدام کنن .
منم گفتم هر طور که صلاح و مصلحت می دونین .
این گزارش زنده اندر احوالات بنده اس واسه دونستن نظرات دوستان ( بخصوص نظرات و عکس العمل و نوع برداشت خواهرهای محترم تالار واسم خیلی مهم و راهنما خواهد بود )
بازم منتظر نظراتتون هستم.:72:
با سلام مجدد
لارج گرامی...برادر من اینجور که پیداست اون روز سرنوشت ساز هنوز فرا نرسیده.
(منظورم روز خواستگاریه )
ببینیم بالاخره ما میتونیم یه شیرینی از شما بگیریم.من که برای اون روز لحظه شماری میکنم.
و اما راجع به مسئله ای که برام پیش اومده بود :
تا همین چند روز پیش فکر می کردم دنیا برام تموم شده وسراسر غم واندوه بودم وخدا رو هزاران مرتبه شکر الان تمام اونها رو پشت سر گذاشتم وتونستم اون آرامش وروحیه سابق رو بدست بیارم و تمام اینها رو مدیون لطف خدا و دعای خیر شما و بی نهایت محبت های دلسوزانه و خواهرانه سارا بانوی عزیز هستم .که انشاءالله همیشه سالم و موفق باشند.و خوشحالم که تصمیم گرفتم بمونم. چون دوستان خوبی در این تالار دارم و می توانم از تجربیات وراهنماییها ولطف انها بهره مند بشم......
و بقولی امر خیری بود که ختم به خیر شد.
انشاءالله موفق باشید .:72:
لیلی جان ، خیلی خوشحالم که برگشتی و مشکلات پیش روت رو با توکل به درگاه خداوند متعال و محبت و همدردی و همراهی دوستان گرامی پشت سر گذاشتی .
این دوستان و این محیط مجازی و این دوستان بنظرم جزو بهترین و مقدس ترین و ایمن ترین و ره نماترین فضا هاست .
دکتر شریعتی می گه :
اگر تنها ترین تنها شوم بازهم خداهست . او جایگزین تمام نداشتن هاست . اگر تمام گرگها هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد ، تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی ، ای پناه ابدی تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی .
خداوند یار و همراه تمام مومنان درگاهش . :72:
منتظر شما هم هستم لارج عزیز
در ادامه تاپیک یافته های من و سخنی با مدیر وهم تالاران
بر روی چشمم
اگه قابل بدونین ،در حد توان در خدمتم.:72:
لارج عزیز ::72:
از لطف ومحبتتون ممنون ، با حرفهای شما کاملا موافقم
خداوند بهترین یار ویاور ما ،چه در خوشی وناخوشی وچه در سختی وراحتی ماست
ولی به خودمون که دیگه نمی تونیم دروغ بگیم ، گاهی وقتها فراموشش می کنیم ویادمون میره خدایی که ما رو آفریده ،هیچوقت ما رو تو تلاطم زندگی به حال خودمون رها نمی کنه و اگه صداش بزنیم وبیادش باشیم ، او هم دستمون رو میگیره و نجاتمون میده .خدا کارگزارانی رو زمین داره که به کمک بنده هاش میان و کمکش میکنن .
انشاءالله لطف خدا شامل حال همه ما باشه.
تا یادم نرفته بگم ، از الان بشین فکر کن ،که وقتی رفتی خواستگاری و همه چی روبراه شد چه جوری به ما می خواهی شیرینی بدی ، شیرینی مجازی و ...اینترتی ... لطفی نداره ه ه ه ه ه...................:311:
سلام **leili** عزیز و گرامی:72:
خیلی خوشحالم که مشکلت به لطف و عنایت خدا و با راهنمایی دوستان و علی الخصوص سارای گرامی که یکی از باشخصیت های تالار هستن حل و فصل شد. خداوند پشت و پناه همه باشه .
دیشب دلم خیلی هوای شیوای عزیز رو کرده بود ولی بنا بر عهدی که با خودم بستم ( جهت کنترل احساساتم و تکنیک توقف فکر ) ، عصری رفتم مغازه و سرمو با مشتریها گرم کردم .
به امید روزی که سایه اش رو تاج سرم کنه و همدم و هم نفس و هم پرواز و همسفر جاودان همدیگه بشیم و .................
بازم ممنونم از همه تان .:72:
عالیه لارج عزیز
منم خیلی چیزا از شما و رفتارتون یاد میگیرم
به امید روزی که شیرینی بدین
هر چی که خدا صلاح میدونه میشه ما وای میستیم و نگاه به لطفش میکنیم
بدجوری به شکممون وعده دادیما
لارج گرامی ::72:
شما بهترین کار ممکن رو دارید انجام میدید ، یعنی صبوری پیشه کردن وکنترل احساسات ،بالاخره این روزهای بیقراری هم تموم میشه و بوقتش اون آرامش لازم رو بدست میارید .
در مورد سارابانوی عزیز که هر کجا هست همیشه سلامت باشه ،درست میگید . ایشون بسیار با شخصیت هستند و من به دوستی با ایشون افتخار میکنم .........
راستی رفتید خواستگاری همه چی اوکی شد ،:18: فراموش نکنی که دوستانی هم در این تالار دارین ، حداقل در تاپیک خودتون 3 تا خواهر مثل دسته گل دارید که بی صبرانه منتظرن بیای ومو به مو همه چی رو برامون تعریف کنی.....:72::72:.:72:...
با سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان حضرت ابا عبدا...
ممنونم خواهران مهربونم .
گفتین همه چیزو مو به مو تعریف کنم ، یادم افتاد :
از طریق همون دوستم که استاد شیوا خانمه ، 2 تا فایل از از عکسهای دسته جمعی که تو کلاسشون گرفته بودن رو گرفتم و هفته پیش به خواهرام و مادرم نشون دادم .
خیلی خیلی خوششون اومد ازش و به دلشون نشست . بخصوص مادرم .( درسته که همسایه بودیم ولی فقط پدرم ایشون رو دیدن و میشناسن و شناخت دارن ، مادرم تا حالا ندیده بود ایشون رو ) و خواهرام کلی ذوق کردن و از انتخابم خیلی خوششون اومد .
مادرم می گفت ، چشمم ازت زیاد آب نمی خورد که عرضه و لیاقتش رو داشته باشی که چنین انتخابی داشته باشی ( به شوخی ) . منم گفتم که حالا تا اینجای کارو با کمک خدا ( با هزاران دلهره و .... ) پیش بردم و نظر مساعد تلویحی خودش و پدرش و تا حدودی مادرش رو جلب کردم ، حال اینکه از این جریان OK قطعی بگیرین مونده به همت و مهارت شما و لطف و عنایت خداوند باریتعالی .
ایشون هم تلویحا تائید کردن و گفتن انشالله حل می شه و ........
باز محتاج دعاتون بوده و هستم و خواهم بود . :72:
:72:واقعا دسته گلید و شایسته بهترین تمجیدها ، تا عمر دارم مدیدنتونم . انشاالله روزی برسه که محبت هاتون رو به شیوا بگم و ایشون رو هم با شما دوستان عزیزم آشنا کنم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط **leili**
ضمنا شکمتون رو حسابی صابون بگشین که اگه خدا بخواد و قسمت باشه می خوام تریلی تریلی سفارش شیرینی بدم واسه کل اهالی تالار و......
الان دوستان تو دلشون تذکر میدن که باز دارم آرزو پروری می کنم و تخیل و....
چشم دیگه احساسات بسه و تعطیل ، خیلی می بخشین .
خداحافظ.:72:
سلام::72:
بابا اینجا چه خبره...هی قول شیرینی میدید به هم...:311:ما که تا به یاد داریم کمتر کسی تا مشکلش حل شد اینجا به ما شیرینی داده...حالا ببینیم لارج گرامی به ما شیرینی میده یا نه...
البته طبق اصطلاح مدیر نمی خوام تو ذوق بزنم ولی مثل همیشه کنترل احساس یادتون نره...
ما هم صبر می کنیم و دعا می کنیم تا جلسه خواستگاری ان شا الله انجام بشه و نتیجه رو اقای لارج به ما بگن..
راستی اقای لارج خواستگاری رسما همسر منم از من دقیقا 11 محرم بود یعنی بعد دهه محرم و البته در حد اشنایی خانواده ها و خواستگاری رسمی و مهر برون و..بعد محرم و صفر..انگار شما که دارید این دورانو می گذرونید من یاد خودم در سال گذشته می افتم...
خلاصه ما منتظریم ها..........هورااااااااااااااا ااااااااااااا:310:
لارج عزیز چقدر با حرفات بهم کمک کردی
وقتی از حست و از هدفت (شیوا خانم) حرف زدی چه نکته ها که برای من روشن نکردی؟!
خدایا شکرت
http://www.hamdardi.net/thread-
14367-post-129096.html
باسلام ::72:
لارج گرامی ،ماجرای خواستگاری رفتن برادر من هم دقیقا مثل ماجرای شماست .ایشون هم دختر خانمی رو در محل کارشون دیدن ......وهمینطور عکسهای ایشون رو به ما نشون دادن و......خلاصه با مادر گرامی قبل از ماه محرم منباب یک آشنایی مختصر:82: به منزلشون رفتیم و.باقی قضایا رو گذاشتیم برای بعد از ماه صفر ...............
.وخلاصه اینکه انشاءالله تموم جوونای این مملکت خوشبخت بشن .:227:
لارج عزیز ...
داستانتو خوندم ...واقا خیلی خوب جلو رفتی ...من هم باید از شما یاد بگیرم که به شخصه صبوری شما رو ندارم ...
البته هنوز نتونستم داستان خودم بیان کنم ...امیدوارم زیاد قدر تورو بدونن ...
منتظر خبرتیم
سلام:72:
از لطف همتون ممنونم
اینکه تا اینجای کار اینطوری جلو رفته ، کاملا در اختیار و اراده خودم نبوده ، من فقط توکل و تلاشم رو کردم و با قیش رو سپردهام دست خدا ، اینجا اعتراف می کنم به لطف و مرحمت و حاضر و ناظر بودن خداوند در همه زمانها و همه مکانها ، به عینه و در طول این 4 سال اخیر ، ( نه فقط در مورد این ماجرا ، بلکه در مورد کلیه ابعاد همه رویدادهای زندگیم) درسته که ماجرای پیش روم خیلی فراز و نشیب داشته ، ولی باور کنین در همه اون لحظات حساس و سرنوشت ساز ( روزی که با هزار دلهره رفتم و با پدرش صحبت کردم ، روزی که در حضور استادش با خودش صحبت کردم و در اون جلسه جواب سربالا داد بهم ، روزی که با شرم و خجالت مو ضوع رو به پدرم گفتم ، روزی که تو چشم هم خیره شدیم و از صداقت و پاکی عشقم بهش گفتم و ..... ) ، حضور و وجود و عنایت و لطف و کرم خدا رو به عینه دیدم و احساس کردم و در راه و انتخابم مصمم تر و ثابت قدم تر . ( بخدا اکثر این شرایط و زمینه ها رو خدا مهیا می کرد و من فقط .........)
بنظرم ایمان و اعتقاد و اعتماد و سپردن تمام امور به عنایت خدا ( پس از توکل و سعی و تلاش لازم و کافی )، بهترین و امن ترین و کوتاه ترین راه واسه رسیدن به اهداف هستش .
حال تا خدا چی بخواد و نتیجه چی بشه ، باز هر طور که خودش صلاح بدونه .
مجددا ممنونم از حسن توجهتون .:72:
لارج گرامی سلام ::72:
شما قلب ودل پاک وبا خدایی داری ،
از قدیم گفتن با خدا باش پادشاهی کن :227:، بی خدا باش هرچه خواهی کن .
در یه امر به این مهمی وسرنوشت ساز ، شما همیشه خدا رو در نظر داشتی ، انشاءالله
خدا هم به دل پاکتون نگاه میکنه وبهترین ها رو براتون در نظر میگیره .امیدوارم همینجور که شما میخوای برای همسر آیندتون بهترین باشی ،ایشون هم همینطور برای شما بهترین باشن .از خدا میخوام هر چی که خیر وبه صلاحتونه همون براتون رقم بخوره .:72:
سلام:72:
لیلی گرامی شما همیشه لطف دارین ، بیشتر از این شرمندم نکنین .ممنونم .
خانم sayeh15 گرامی
شما میتونید واسه حل مشکل و گرفتن راهنمایی و نظرات دوستان محترم تالار ، در صفحه اصلی تالار بر روی گزینه موضوع جدید کلیک کرده و مشکلتون رو منعکس کنید .
دوستان عزیز حتما کمکتون خواهند کرد .
انشا الله موفق باشید :72:
سلام
دوستان دیشب با پدرم مفصل در مورد اینکه چه برنامه ای واسه اقدام رسمی داره و کی و چگونه می خواد اقدام کنه سوال کردم ، که کمی از مسائل و مشکلات پیش رو رو تلویحا مطرح کرد ( اینکه داداشت بزرگتره ومجرد و شاید اگه واست اقدام کنیم به ذوقش بخوره و غرورش خدشه دار شه و .... ) ( البته داداشم واسه زندکش یه برنامه ی گه ای داره و اونجوری که در نظراتش بطور غیر مستقیم عنوان می کنه ، فعلا حداقل تا 2 – 3 سال آتی قصد ازدواج نداره ، واقعیتش ظاهرا 2 – 3 تا دوست دختر داره که فعلا سرش گرمه و زیاد تو فکر آیندش و تشکیل خانواده و اینا نیستش . و در این رابطه ( هدفش و ازدواجش و ...) چندین بار پدرم باهاش صحبت کرده ولی نتیجه خاصی عاید نشده)
منم به پدرم گفتم که خوب دقیقا قبول دارم گفته هاتونو و انتظار 1 – 2 سال اخیرم هم تا حدودی در این راستا بوده (حفظ احترام داداش بزرگم )، ولی خوب شاید برادرم فعلا قصد ازدواج نداشته باشه و .....
در این شرایط هم خانواده شیوا که نمی دونن و اطلاعی ندارن از این حرفا و .... و نمی شه که اونا روهم الاف و بلاتکلیف نگه داشت و ....
از طرفی پدرم هم حق داره . از طرفی منم حق دارم استرس داشته باشم که خدای نکرده فرد مورد نظرم رو از دست ندم .
نمی دونم چیکار کنم خلاصه گیر کردم .
از خدا می خوام که در این مرحله هم خودش پشتیبان و هادی باشه تا به سرمنزل مقصود برسم .
طبق قرار قبلی هم قرار بوده بعد از کنکور شیوا( 12/09/89 ) اقدام بشه که خورده به ماه محرم و مراسم خاص این ماه و .........
به نظر دوستان آیا واسه اقدام جدی خانوادم پافشاری کنم یا .......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در صورتی که پافشاری نکنم پیش ناخود آگاهم فکر می کنم که کوتاهی کردم و تلاش لازم رو نکردم و....
آیا پافشاری من توهین به خانواده و برادرم محسوب می شه ؟
البته قابل ذکره که نه خانوادم و نه خودم و نه خانواده شیوا اصلا سنتی یا مذهبی رادیکال و خشک نیستم .
ممنون میشم اگه راهنماییم کنین .:72:
به نظر من که هیچ اشکالی نداره تو محرم و صفر خواستگاری رفت و هیچ اشکالیم نداره اول پسر کوچیکتر داماد شه. حتی خونواده های خیلی مذهبیم فکر نمیکنم بد بدونند.
بنظر نمیاد تو این زمونه که دختر کوچکتر اول ازدواج میکنه این مسئله مهمی باشه.در ضمن ماه محرم برای جنگ حرامه نه کار خیر شما هم که قرار نیست مراسم بگیرین خواستگاری و حتی عقد محضری هیچ اشکالی نداره توروخدا به مسائل کمی با دقت تر نگاه کنید امام حسین (ع) حضرت قاسم رو تو همون ایام داماد کردند!
احترام به این بزرگواران واجبه ولی افراط نه!
چیزهایی رو که نمی تونی به دست بیاری آرزو نکن.
چیزهایی رو که آرزو کردی سعی کن به دست بیاری.اگر الآن برای به دست آوردنش تلاش نکنی فردا باید برای فراموش
کردنش تلاش کنی که سخت تره.
از پاسخ همه دوستا ممنونم
ولی سوال اصلی من اینه که :
آیا پافشاری من توهین به خانواده و برادرم محسوب می شه ؟
چی کار کنم که تعادلی ایجاد بشه که این پافشاری ام، توهین و گستاخی جلوه نکنه ؟
نظر پدرم هم مبنی بر اینکه ماه محرم و صفر و ...... بیشتر شبیه به بهونه ای واسه رعایت احترام برادرمه ، نه اینکه مذهبی و خشک مقدس باشه .
دوما : به پدرم هم عنوان کردم که این اقدام شما به منزله اتمام همه کارها نیستش ، شما اقدام کنین و جریان رسمیت پیدا کنه ( انشاالله با نظر مساعد طرفم و خانوادش )و تا ما یه شناخت نسبی پیدا بکنیم ( نامزدی ) و به موازات آن ادامه تحصیل و غیره .... حداقل یکی دو سالی طول میکشه و .......
اسرارم رو تا این حد انجام دادم ولی دیگه فکر می کنم فراتر از این میشه گستاخی و پررویی ...
آیا فکرم اشتباهه ؟
کلا چه راهکاری به نظرتون موثره ؟
منتظر رهنمودهاتون هستم .:72:
عجب پنج شنبه غم انگیزیه .
خدا خودش به درد دل عاشقا برسه .
یا علی .
لارج عزیز من با شما موافقم
شما میتونید با برادرتون در حضور اعضای دیگه خونوادتون صحبت کنید و ببینید برنامه آیندشون برای ازدواحج چیه
اگر قصد ازدواج ندارن با توجه به اینکه در مورد شیوا خانم هم اقدام کردید (پدرتون با پدرشون و با خونواده ششوا خانم صحبت کردن) بهتره که تو بلاتکلیفی نمونید و ایشون رو هم منتظر نگذارید
سلام لارج گرامی:
صبر بهترین راهکار هستش..
ببین برادر خوبم ..الان تقریبا همه چیز اماده هست و من فکر کنم شیوا خانم و خانواده انها منتظر اقدام شما باشند..
دوست عزیز همان طور که ذکر کردید من نیز فکر می کنم قصد پدر شما تنها رعایت برادر شماست وگرنه برای یک اشنایی اقدام کردم در ماه محرم و صفر مشکلی نداره ..من هم خواستگاریم در این ماه بود..منتها انجام امور شادی بخش و تعیین مهریه و ..به بعد از آن موکول می شود و تنها برای آشنایی بیشتر هست..
به نظر من شما اول کاملا مثل همیشه هم احترام پدر و هم برادر بزرگتان را نگه دارید چون اگر شیوا خانم هم قبول کنند باید برادر شما نسبت به ایشان احساس خوبی داشته باشد چون یک عمر قرار هست در منزل شما زندگی کنند...درسته؟
به نظر من شما خیلی محترم برخورد کنید و دقت کنید که در همه حال وقتی صحبت می فرمایید تاکید کنید که احترام برادرتان برایتان واجب و مهم است و رضایت او نیز برایتان مهم هست و اکنون قصد اشنایی بیشتر برای شناخت را دارید..بفرمایید که من این فرصت رو نمی خوام از دست بدم و اگر شما راضی باشید دوست دارم که قدم اول با رضایت همه اعضا خانواده به خصوص برادر بزرگترم بردارم....
یک سخنرانی متین و با احترام بکنید و صبر کنید....
صبر در این موارد معجزه می کنه..
شما مثبت فکر کنید ..از احترام فرو گذار نشوید و هر از گاهی به مادر یا پدر خود بفرمایید من منتظر تصمیم شما هستم و می دانم به صلاح من رفتار خواهید کرد..گاهی اوقات فشار آوردن برداشت به عدم احترام به نظر والدین و برادر شما خواهد شد پس با صبوری و اطمینان و توکل به خدا منتظر باشید...
ان شا الله هرچه صلاح است پیش خواهد آمد...
:72:
سلام
با تشکر از همه دوستانی که تا به حال کمک حالم بودین :72::
دوستان گرامی ، بالاخره دیشب پدرم خودش پیش قدم شد و گفت که این جریان هر چه زودتر تعیین تکلیف بشه بهتره و....
دیشب حدود ساعت 11 شب ملاقاتی داشتن با پدر شیوا خانم عزیز . پدرم میگه خونوادشون آدمای خیلی منطقی ای هستن ، خیلی خوب تحویل گرفته بودن همدیگرو و......
خلاصه پدر شیوا گفته بود که آقای .... واقعیت اینه که ما تا بحال تجربه ای در این زمینه نداشتیم و.... ( شیوا فرزند اول خونس و... ) ، بهتره از تجربه شما استفاده کنیم و قدم اول رو برداریم و هر طور که به مصلحت هستش زمینه آشنایی و شناخت نسبی رو واسشون ( بنده و شیوا خانم ) مهیا کنیم و .....و بعد باقی قضایا .
خلاصه خداوند متعال را هزاران و میلیاردها مرتبه شکر که مراتب رو تا بحال خودش پیش برده و خودش هم انشا الله به نتیجه نهایی خواهد رساند .
دیشب یه نماز دو رکعتی شکرانه خوندم ، جاتون خالی ، بخدا این جمله رو از عمق وجدان و وجودم میگم :
اگه تمام دنیا و داراییهای کل عالم رو بهم میدادن ، اونو با لذت نمازم عوض نمی کردم .
خیلی آرامبخش و شیرینه بعد از پشت سر گذاشتن انبوهی از دلهره ها و مشکلات ، با خواست خدا و توکل به خدا انسان به هدفش ( فعلا هدف اولیه ) برسه و ......
مجددا از لطفی که در حقم داشتین و شانه به شانه در کنارم بودین و با رهنمودهای مقتضی راهکار ارائه دادین و وقت گذاشتین و .... نهایت تقدیر و تشکر را دارم .
به امید اونروزی که همه جوونها از جمله خودم ، خوشبخت و سربلند باشن .:72:
(از اینکه جملات نامرتبه عذر می خوام ، از سرکار و با عجله نوشتم و .....)
خدا رو شکر
:323:
وای چقدر خوشحالم که انقدر با انرژی هستی و کم کم داره بوی شیرینی میاد
این از لطف خدا به شما و پاداش صبر و تدبیرتونه
توی این حالتون من و دوستان دیگه رو هم فراموش نکنید یادتون نره که التماس دعا داریم
به امید روزی که هممون مثل امروز شما و بخصوص دیشبتون حال زیبا و وصف ناشدنی ای داشته باشیم
شیرینی بچه ها رو یک روز اکانت مهمون کن.http://smileys.smileycentral.com/cat/3/3_8_15.gif
مبارک باشه :227::227::227::227::227::323:
شما راهش رو نشون بدین ، بنده دربست اطاعت می کنم .( به طریقه شارژ اکانت و ...... نا آشنام .)نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
دوستان گرامی چه پیشنهاد دیگه ای واسه ادای حق " شیرینی " از طرف بنده به اعضاء دارن ؟
البته با اجازتون یه تاپیک جداگانه ایجاد خواهم کرد و از دوستان درارتباط با مراحل آشنایی و مقدمات اولیه و نوع سوالات و......... سوالات زیادی دارم .:72:
واااااااااااااااای، خوش به حال شیوا خانوم که این طور عاشقی دارن.
راستش خیییییییییییییلی حسودیم شد،البته حسودی که نه غبطه خوردم.
خداروشکر شوهرمو دوست دارم و زندگیمون جدیدا یه کم بهتر شده اما چون از زمان آشنا شدنمون تا عقدمون ده روز بیشتر طول نکشید!!!!!!!!(الانم هر وقت یادم میاد تعجب میکنم و اصلا نمیدونم چی شد که انقد سریع شد!!!!!!!!!) و کسی منتظر جواب مثبت یا منفی من بیشتر از سه روز نموند واسم عقده شده.:302::302::302::302:
کاش کسی هم منو انقد دوسم داشت:302::302::302::302:(البته واسه قبل از ازدواج میگم ،حالا که از ما این حرفا گذشته)
ببخشید انقد احساساتی شدم که یادم رفت بگم خداروشکر به امید دیدن خوشحالی های بیشترتون
:72:
شما به هدفتون برسید کام ماهم شیرین می شه.