-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
متاسفانه ما هنوز نتونستیم اونو پیدا کنیم !!!!!!!
ضمنا 8 سال پیش مامانم از بابام خواسته بود که اونو با مامانم آشنا کنه تا مامانم صخبتاشو کنه اما بابام گفته بود پیشش کم میاری . نمیخواد ببینیش.
نقل قول:
بهتره ریشه بخش بزرگی از مشکلات را در مادر جستجو کنید
مامانم زیاد هم بی محبت نبوده و در طول زندگی خیلی واسه بابام گذشت و فداکاری کرده و خیلی بهش محبت کرده ولی خب نو که میاد به بازار کهنه میشه دل آزار.
مامانم فقط حرفهای عشقولانه بلد نبود...
2 تا برادر دارم که اونا هم ازدواج کردن.
میدونین چیه ما همه از بابام میترسیم و یه جورایی زورمون بهش نمیرسه . واسه همون هم نمیتونیم با اون زن هم روبرو بشیم چون با بابامون طرفیم
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام دوستان.
ممنون از راهنمایی هاتون و دلگرمی هاتون.همه توصیه ها رو به مامانم هم انتقال دادم.مامانم داره سعی میکنه با بابام با محبت بیشتر رفتار کنه.منم کم محلی که تو این چند روز داشتم کنار گذاشتم و تقریبا همون آدم سابق شدم.
بابام گوشی شو که خاموش کرده بود دیروز روشن کرد و وقتی روشن کرد خیلی عصبی به نظر میاومد.نمیدونم چرا.شاید اون زنه اسمس خاصی داده بوده.
الان مامانمو دیدم و از اوضاع احوال خونه که پرسیدم گفت اخلاق بابا خیلی خوب شده و مثل زمانی که آشتی کرده بودیم شده.اما گاهی تو فکر میره و یهو پکر میشه.
راستی بابام که اهل مشروب نیست دیروز یه عالمه مشروب سفارش داد.من احساس میکنم میخواد برگرده به زندگی.
البته هنوز نگفته و فعلا به مامنم میگه 25 روز دیگه باید صبر کنی تا تنیجه نهایی رو بهت بگم.
دعا کنین واسمون.
انشالله اون زن از زندگی مون بره بیرون و به سزای اعمالش برسه (آمین):323:
(8 سال پیش هم وقتی اونو ول میکرد مشروب میخورد و البته اعصلب مارو خیلی خرد میکرد)
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
انشاء الله. سوره مزمل زیاد بخون و از خدا بخواه همه چیز درست کنه.باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
:323::323::323::323::323::323::323:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
تو این 25 روز کنار پدر باش و مثل یه دختر خوب برای بابایی رفتار کن.:72:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
امیدوارم همه چیز خوب بشه.مامانت رو تنها نذار،خیلی هم به روی پدرت نیار که توی این مدت چی گذشته.انشالله درست میشه.
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
آندیاباران عزیز خیلی خوشحال شدم که حال و روز مامان و شرایط خونه بهتر شده... امیدوارم بیایی و خبرای خوب بدی...
صمیمانه برای آرامش زندگیتان دعا میکنم...:323:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
آنديا جان منم از صميم قلبم براتون دعا ميکنم باور کن.....:323::323::323::323:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
کاش زودتر بیای. ما منتظر خبرای خوشیم.
چرا چند روزیه کم پیدایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام دوستان خوبم.
ممنون از همتون .واقعا باعص دلگرمی من هستین.
فعلا اوضاع اخوال خونه بد نیست . البته مامانم همش نگرانه که بابام قایمکی با اون ارتباط داشته باشه و از ما پنهان کنه.یعنی این راه رو انتخاب کرده باشه .
ولی اخلاق بابام فعلا خوبه . البته مامانم میگه دیروز بابا خیلی تو فکر بود و بعد گفت نمیدونم 17 -18 روز دیگه چی میخواد بشه !!!
رفتار بابام طوریه که ما فکر میکنیم همه چی حل شده ولی هر چند وقت اینطوری میگه.
گوشی شو هم روشن کرده . یه ایرانسل هم به خونه و هم به موبایل بابام زنگ میزنه که فکر کنیم همون زنه باشه.
بابام پیش ما که جواب نمیده و گوشیشم علامت گذاشته که ما دست نزنیم.
به من گفت دوستانه بهت میگم گوشی مو برنداری و نگاه نکنی.
نمیدونم والله
راستی یه خبر خوب. مادر شوهرم اینا واسه عید قربان ماو مامانم اینا رو دعوت کردن که بریم شهرشون و بابام هم راضی شد.یعنی قراره فردا بریم مسافرت، مامانم اینا هم بیان.فکر کنم تو روخیه و روابط مامان بابام تاثیر داشته باشه.
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام خسته نباشید. امیدوارم که روابط پدر و مادرتون هر روز بهتر از دیروز بشه و خدا کاری کنه که از ذهن مادرتون هم بیرون بره. چون این مسئله مسئله راحتی نیست که خیلی زود از ذهن بره. خدا به مادرتون انشالله صبر بدهد.
یه سؤال دارم؟ این خانم که 15 سال با پدرتون دوست بوده و یه دختر 7 یا 8 ساله داره ؟ چه جوری می شود یعنی اینکه آیا زمانیکه شوهرشون در قید حیات بوده اند با پدرتان هم دوست بوده اند یا اینکه این بچه رو از پدر جنابعالی دارند؟
به نظرتان آیا پدرتان در مورد این دوستی راست می گویند.؟ آیا در جهت تحریک کردن مادرتان نیستند؟ شاید هم من اشتباه متوجه شدم. ممنون می شوم که روشنم کنید.
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
این خانم که 15 سال با پدرتون دوست بوده و یه دختر 7 یا 8 ساله داره ؟ چه جوری می شود یعنی اینکه آیا زمانیکه شوهرشون در قید حیات بوده اند با پدرتان هم دوست بوده اند یا اینکه این بچه رو از پدر جنابعالی دارند؟
به نظرتان آیا پدرتان در مورد این دوستی راست می گویند.؟ آیا در جهت تحریک کردن مادرتان نیستند؟ شاید هم من اشتباه متوجه شدم. ممنون می شوم که روشنم کنید.
ممنون به خاطر توجهتون.
قبلا هم دوست خوبن جناب blu sky به این نکته اشاره کرده بودن.
بچه مال بابام نیست !!! و زمانی که ایشون شوهر داشتن با بابام فکر نکنم رابطه داشتن.فکر کنم یه سال بعد از فوت شوهرش بوده.
این وسط یا سن بچه دروغه یا مدت دوستی.
آخه بابام اطلاعات درست هم نمیده و هر دفعه یه چیز میگه.میخواد ما نتونیم پیداش کنیم.
مثلا درمورد ماشینش قبلا میگفت سمند بعد میکقت آردی .بعد گفت هر دوشو داره.
الانم میگه ماشین 30-40 ملیونی سواره.معلوم نیست راست میگه یا میخواد رد گم کنه.
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط harfedel
به نظرتان آیا پدرتان در مورد این دوستی راست می گویند.؟ آیا در جهت تحریک کردن مادرتان نیستند؟ شاید هم من اشتباه متوجه شدم. ممنون می شوم که روشنم کنید.
من هم همین فکر رو میکنم ،شاید پدرتون اینطوری میخواد از این طریق تحریکتون کنه مخصوصا مادرتون رو نمیدونم شاید من هم یه جورایی اشتباه میکنم
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام دوستان .
یکی دوروز سایت خطا میداد نمیتونستم بیام داشتم میمردم.
ما رفتیم مسافرت و برگشتیم . تو مسافرت همه چی خوب بود.برگشتیم شهرموون.بابام هم به مامانم خیلی محبتش بیشتر شده بود و ما هم تقریبا خیالمون داشت راحت میشد.تا اینکه بابام گفت نویت دندان پزشکی دارم و باید برم دکتر ( دکتر بابام تو یه شهر دیگست و بابام یه ساله داره میره پیشش برای کاشت دندان)
خلاصه روز دوشنبه بابام رفت اون شهر و گفت تا شب برمیگرده و اگه بر نگشت خبر میده که ما بریم پیش مامانم شب بمونبم .شب بابام زنگ زد و گفت کار دکترش طول کشیده و شب نمیاد سه شنبه میاد .سه شنبه هم دوباره زنگ زد و گفت بازم نوبت دکتر داره و 4 شنبه میاد .4شنبه دکتر به خونمون زنگ زد و گفت با باباتون هر چی تماس میگیریم گوشی بر نمیدارن خواستیم حبر بدیم که یک شنبه هفته بعد نوبت بعدی شونه.ما گفتیم مگه امروز نیومده بود دکتر ؟ دکتر گفت نه فقط دوشنبه نوبت داشت و نوبت بعدی هم یک شنبه بعدیه!!
بعد من به بابام زنگ زدم و گفتم امشب میای؟ بابام گفت نه 5 شنبه هم نوبت دکتر دارم و کار دندونم طول کشیده !!!! 5شنبه شب میام.انگار آب داغ رو سر من و مامانم ریختن.
خلاصه مامانم طاقت نیاورد و به گوشی بابام زنگ زد و گقت دکتر زنگ زد و گفت یک شنبه بعدی نوبت داری و این چنر روز نوبت نداشتی . بابام هم حق به جانب گفت من خوصله بحث ندارم . لازم هم نیست به کسی توضیح بدم.مامانم گفت من واسه دعوا زنگ نزدم . خ.استم بگم اگه دوسا داشتی مسافرت بری لازم نبود دروع بگی.خلاصه بابام اصلا هم خودشو نباخت و تازه یه چیزی هم بدهکار شدیم و حلاصه نفهمیدیم جریان چی بود.
5 شنبه بابام بهم زنگ زد و گفت مامانت دیروز بهم زنگ زده بود . من که بهش دروغ نگفه بودم به تو دروغ گفتم که چون شب میای با شوهرت پیش مامان میخوابی یه توجیهی داشته باشی !!!!
من هم از فرصت استفاده کردم و یه ساعتی با بابام حرف زدم .تمام گفتنی ها رو بهش گفتم . گفتم به آبرومون فکر کن.پیش خانواده شوهرم بی ارزش میشم.مامان از غصه دق میکنه.مامان خیلی دوست داره و بهت وابستست.
کلی حرف زدم ولی بابام همش میگفت نه من 5 سال از عمر مفیدم باقی نمونده و میخوام خوش باشم.
تازه اگه اونو ول کنم خودکشی میکنه.
تو اونو نمیشناسی . اینطوری نیست که برم و 6 ماه بعد پشیمون بشم.شماها هم اگه به کسی نگین کسی نمیفهمه.
خلاصه دوستان عزیز یک ساعت خرف زدم ولی بابام هی حرف خودشو میزد و از مامانم ایرادهای بنی اسراعیلی میگرفت!!
مثلا میگفت میخواستم خربزه بخورم مامانم پیش دستی زیر دسنم میذاره !!! مگه من بچه ام.
تو عروسی تو مامانت کادو ها رو تو ماشین گذاشت و سوییچ به من نداد و پیش خودش نگه داشت !!ترسید من بدزدم!!!
و هزار ایراد مسخره که فقط بهانه بود.
بیچاره مامانم ذره ذره داره آب میشه.
دیشب بابام از مسافرت اومد.به مامانم میگفت شماها فقط منو واسه پولم میخواین.
به نظرم دیگه رندگی بابا مامانم فایده نداره.بابام قراره تا 15 آذر تکلیف رو روشن کنه.
تروخدا برای مامانم دعا کنین . میترسم از پا در بیاد:323::316:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام اندیا باران عزیز
راستش نمیدونم باید چی بگم ظاهرا پدرتون قصد نداره از اون خانم دست بکشه و شدیدا هم بهش وابستس. بهتره خودتون خوب فکر کنید ببینید چرا راهی برای مامانتون بهتره جدایی یا زندگی. اگر مامانتون تو این سن و سال جدا بشه براش خوبه ؟ یا بده؟ شما ها می تونید به دادش برسید؟ حرف یه عمره یه روز و دو روز نیست.
اگر پدر بتونه مساوات و بینشون برقرار کنه و فرق نذاره به نظر من از جدایی بهتره. اگه یه پشتوانه مالی هم مامانتون داشته باشه که خیلیم بهتره. البته قعطا من تو شرایط شما نیستم و حال شما رو نمی فهمم اما می دونم که خیلی سخته. بالاخص برای مامانتون.
موفق باشید:323:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام آندیا باران عزیز
واقعا متاسفم، واسه من درک مشکل شما خیلی سخته، یعنی باورم نمیشه اینجور مسائل. خدا به مامانت صبر بده، طفلی خیلی عذاب میکشه، به نظرم بابات رو میشه برگردوند. همنطور که فرشته مهربان گفت. خودش خسته میشه و پشیمون. راستی بلاخره واسش کادو گرفتی ؟ چه برخوردی داشت؟؟ کنجکاو شدم بدونم. امیدوارم هر چه زودتر مشکلتون حل بشه.موفق باشی.
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
بله براش کادو گرفتیم.هم من و هم مامانم.تشکر هم کرد.با ما رفتارش خوب شده.ولی از اون هم دست نمیکشه.درواقع ما اینجوری برداشت کردیم که با ما حوب برخورد میکنه که قبول کنیم بره اونو صیغه کنه!
واقعا درمونده شدیم.
مامانم داره داغون میشه.امروز که مامامن باهاش صخبت میکرد گفت اگه بری اونو صیغه کنی باید دیگه با من تا آخر عمر روبرو نشی.ولی بابام قبول نکرد.مامانم گفت تو همین خونه بمونم و یه واحد هم به نامم کن . خرجی من رو هم بده و دیگه همدیگه رو نبینیم.(خونه فعلی مون بزرگه و بابام میگه این. به اسمت نمیکنم و یه واحد 70 متری به اسمت میکنم)
بابام میگه من برم اونو صیعه کنم شماها هم همینجا باشین و زندگیتونو بکنین ولی با من کار نداشته باشین . هر وقت بخوام بیام به شما سر بزنم و هروفت بخوام هم برم .کسی هم نمیفهمه!!!
مامانم هم میگه من اینجوری ذره ذره آب میشم . اگه هیچوفت نبینمش راحت ترم تا اینکه گاهی بیتد اینجا و من امیدوار شم و باز دوباره بره پیش اون زن!!
به نظرتون چه راهی در پیش بگیریم؟چیکار کنیم بهتره؟از مدیر همدردی تقاضا دارم کمکمون کنه.
بابام اگه هم اونو ول کنه پدر مارو در میاره .هی میخواد بگه به خاطر شما ولش کردم و...
مثل جریان 8 سال پیش . توقعش خیلی بالا میره ازمون
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
خانمی ...
من فکر می کنم که بابات برمیگرده
اگه خواهر براnر تو خونه ندhرید بذارید تو همون خونه که الان زندگی می کنه زندگی کنه
اگه می خواد خونه بخره خب همون خونه رو به نام مادرت کنه
بعد بذارید پدرت خودش تصمیم بگیره
وقتی التماس و تمنا نباشه خودش به کارش فکر می کنه ولی وقتی ازش خواهش می کنید تمرکزش بهم میریزه.
ولی من مطمئنم که بابات برمیگرده فقط بهش اجازه ی تصمیم بدید
در مورد شوهرت مه دلیل نداره که اون به پدرت بی احترامی کنه این اتفاق ممکنه برای هر کسی بیفته
خانمی کادو بخر و سعی کن یادش بندازی که قبل از این که معشوق اون خانمه پدر تو و شوهر مادرت هستش
اگر هم قانع نشد بذارید با اون خانم بره ولی شک نکن که برمیگرده
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
آندیا جان،
بابا اون چند روز کجا بودند؟ توی این شرایط و این که هیچ کس حتی مادرتون ندونه یه خورده مشکوکه!
اما به هر حال انگار شما و مادرتون تسلیم این مساله شدید. حتما همون آپارتمان 70 متری پیشنهادیشون را برای مامان ازشون بگیرین. حالا لازم نیست حتما مامان برن اونجا زندگی کنند. اگر هم توافق کردند که همین خانه فعلی بمانند، آنجا را اجاره می دهند. حتی اگر بابا بهانه گیری کرد می تونید بگید که اجاره اش را خودش بگیرد. اما سند به نام مادرتان باشد برای روز مبادا.
انشالله که بابا نمی رود ولی شاید واقعا صلاح و قسمت این است.
قابل باور نیست که زنی 15 سال به پای مردی نشسته باشد؟ اون هم از سی سالگی که به هر حال جوان بوده و حتما موقعیت های مختلف و مناسبی داشته. 15 سال حتی صیغه هم نشده اند؟! این همه صبر و علاقه؟ عجیب است.
پدرتان قصد عقد دایم ایشان را دارد یا صیغه؟ اجازه کلامی مامان را می خواهد یا اینکه اجازه محضری؟
در ضمن ممکن است بعد از عقد ایشان به اختلافات مالی بربخورید. قبل از این اجازه و قبل از اینکه دیگه هیچ قدرتی تو دستتون نباشه، همه جوانب کار را بسنجید و بعد رضایت بدهید. مثلا مهریه مامان و ...
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام
من تمام مطالبو از اول خوندم داشتم کم کم به روابط پدر و مادرتون امیدوار میشدم که یهو رفتن پدرتون به صورت پنهانی یعنی همون مسافرت طولانی متعجبم کرد.با این رفتارهایی که گفتید حتما پدرتون تمایل دارن که به زندگی با مادر شما برگردند و این رفتار مادرتونه که نتیجه رو بعد از چند روز مشخص میکنه.شما با ملایمت و احترام با پدرتون برخورد کنید..بله تحمل این مسئله سخته.پس یه مدت بر خلاف احساسه بدی که به پدرتون دارید عمل کنید تا فعلا ایشونو از چنگ اون خانم در بیارید بعد کم کم و به مرور سعی کنید تا به مادرتون کمک کنید که موضوع رو فراموش کنه و محبتشو به پدرتون نشون بده اینطوری پدرتون هم از تغییر رفتار سریع مادرتون شک نمیکنه و تعجب نمیکنه.توصیه فرشته ی مهربون بسیار بسیار عالی بود و مطمئنم تاثیر گذار خواهد بود.به تعریف های پدرتون از این خانم توجهی نکنید ونگذارید روی تصمیمهاتون تاثیر منفی داشته باشه.این حرفها و تعریفها میتونه تاثیراته خوبی روی رفتارتون نداشته باشه وباعث شه تصمیماتتون در رفتار با پدرتون عوض شه.اینکه حدث زدید پدرتون داشته به زندگی بر میگشته ولی اون مسافرت باعث تغییر مجدد در حرفهای ایشون شده نشون میده بعد از یه مدت باز اون خانم تونسته با حرفاش هوش از سره پدر شما ببره ولی اونقدر زرنگ نبوده که پدر شمارو تو این مدت ماله خوده خودش کنه وفقط با عشوه نازو نوازش موفق شده به طور موقت باز پدر شمارو به سمت خودش بکشه.وظیفه شما الان اینه که به مادرتون دلگرمی بدید تا به آرامی کاری کنه که زبون ریختن اون خانم در برابر ذفتار مادرتون پیش پدرتون ارزشی نداشته باشه و همچنین به پدرتون اجازه نده که دوباره به اون خانم فکر کنه.پس تو این فرصت اول خودتونو آروم کنید.به تعریفهای پدر تون از اون خانم توجهی نکنید و راه خودتونو ادامه بدید تا بتونید رو پدرتون تاثیر بذارید.توصیه های فرشته ی مهربونم حتما حتما گوش بدبد.موفق باشید.ان شاالله درست میشه.تا خواست خدا چی باشه.من هم دعاتون میکنم.:323::323::323::323:
وقت بخیر خدا نگهدار :72::72::72::72::72:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
بابا اون چند روز کجا بودند؟ توی این شرایط و این که هیچ کس حتی مادرتون ندونه یه خورده مشکوکه!
اما به هر حال انگار شما و مادرتون تسلیم این مساله شدید.
بابام به جون من قسم خورد که با کسی نبوده.ما هم دیگه گیر ندادیم.احتمالا میخواسته بهتر تصمیم بگیره.خدا میدونه.البته وقتی تو مسافرت بود و من باهاش تلفنی یه ساعت خرف زدم نظراتش منفی بود و انگار مسافرت تاثیر مثبت روش نذاشته بود!
نقل قول:
پس یه مدت بر خلاف احساسه بدی که به پدرتون دارید عمل کنید تا فعلا ایشونو از چنگ اون خانم در بیارید
متاسفانه وجود اون خانم همیشه برای ما تهدیده و بابام مدام دنبال بهانه میگرده.8 ساله که اون خانم دست نکشیده.
مامانم میگه 2 شب پیش بابام تو خواب خیلی ناله میکرد و من بیدارش کردم.دیشب هم ناله میکرد ولی کمتر ، تا من بیدارش کنم خودش بیدار شد و نصفه شبی میگه دیدی خوبی و بدی اینجا معلوم میشه.من داشتم ناله میکردم منو زود بیدار نکردی!!!!!!!!!!!!!!مامانم میگه دیشب بیدارت کردم حوب بودم امشب بد شدم !!! والله سردرگم موندیم.
نقل قول:
قابل باور نیست که زنی 15 سال به پای مردی نشسته باشد؟ اون هم از سی سالگی که به هر حال جوان بوده و حتما موقعیت های مختلف و مناسبی داشته. 15 سال حتی صیغه هم نشده اند؟! این همه صبر و علاقه؟ عجیب است.
پدرتان قصد عقد دایم ایشان را دارد یا صیغه؟ اجازه کلامی مامان را می خواهد یا اینکه اجازه محضری؟
برای ما هم عجیبه . محصوصا با اون تعریفهایی که بابام ازش میکنه.میگه پولداره - خوشگله - تحصیلکردست-اخلاقشم که مثل فرشته هاست .با هوش هم هست اونوقت خواستگار بهتر از بابای من نداشته!!
به بابام میگیم چرا با این شرایط با کس دیگه ای ازدواج نمیکنه خواستگار نداره ؟ ! بابام میگه یه عالمه خواستگار داره ولی میگه از تو مرد تر و انسان تر پیدا نمیشه!!!!
فعلا میخواد صیغه کنه اگه خوب بود بعد از یه سال عقد دایم.البته هنوز تصمیم قطعی نگرفته و 8 روز دیگه تصمیمشو اعلام میکنه.
تا اونجا که ما فهمیدیم دوست نداره آبروش بره و میخواد ما آبروشو خفظ کنیم و همچنین دوست داره مامانم همینجا باشه و بابام بهش سر بزنه یعنی روال زندگی فعلی ادامه داشته باشه فقط بابام با اون بره خوشگذرانی و هیچکی هم نفهمه و ما براش راز داری کنیم.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
من باورم نمیشه. نمیخواد بترسونتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
آندیای عزیز،
اونطرف قضیه یه خورده غیر قابل باوره.
دو تا دختر و پسر جوون و مجرد هم بعد از سه چهار سال دوستی اگه به هم نرسن بالاخره دست برمی دارن و هر کی می ره دنبال زندگیش. 15 سال برای چی صبر کرده؟ شاید اصلا همچین آدمی وجود نداره.
شاید پدرتون ( ببخشید ) بیمار شده . مثلا برای جلب توجه مادر یا ... آخه هرچی فکر می کنم می بینم نمی شه. فقط یه احتمال دیگه هم هست. یه مدتی که شما می گید زندگیتون آروم بوده، ایشون با کسی ازدواج کردند و الان جدا شدند و دوباره اومدند سراغ پدر شما.
البته اصرار پدر شما را هم برای رضایت مادر خیلی متوجه نمی شم و این نشانه خوب بودن ایشان است. وگرنه برای صیغه نیازی به اجازه مادر شما نیست. همین که در این مورد رعایت حال مامان را می کنند خیلی خوب است و قابل تقدیر. گرچه اصل قضیه آزار دهنده است.
شما مطمعنی پدرتون بیماری ندارد؟ مثل بچه ها بهانه می گیرد و دنبال محبت است. من بین اقوام و آشنایان مردی ندیده ا م که اینقد علنی، اون هم تو این سن، درخواست محبت کند.
یه جای قضیه مشکوکه. یا پدر یا اون خانوم! با عقل و تجربه جور در نمی آد!!
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام
راستش من 90% احتمال میدم پدرتون داره با شما لجبازی میکنه، شما سعی کنید خودتون مطمئن بشید که همچین کسی هست. من شک دارم همچین کسی با همچین موقعیتی عاشق پدر شما که گفتین بالای 50 سن داره بشه !!!!! راستش بیشتر از حرفای پدرتون متوجه میشم که خودنمایی میخواد بکنه و زیادی همه چیز رو خوب و بزرگ جلوه میده. به نظرم خود شما سعی کنید این خانم رو پیدا کنید فقط برای شناخت موقعیت خودتون. جالبه بعد 8 سال شما انقد بیخیال بودید که حتی نرفتین بفهمید این خانم کیه و چیکارست!!!!! فکر نمیکنید خودتون هم کوتاهی کردید؟؟؟ شاید اگه میشناختینش بهتر میتونستید تصمیم بگیرید. بشناسینش اما با اون هیچ ارتباطی برقرار نکنید.حتی پدرتون هم نباید بفهمه که شما پیداش کردید.به نظرم اینطوری لا اقل میدونید که در چه شرایطی هستیدو ارتباط پدرتون تا چه حده ؟؟؟
م
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
ممنون.برای ما هم عجیبه که تاحالا دست نکشیده از بابام.اتفاقا ما هم گاهی فکر میکنیم شاید اونقدرها هم امتیاز نداشته باشه.ولی آخه بابام خیلی جدی میگه.بابام هم بدجوری عاشقشه و این نشون میده که اون وجود خارجی داره . فقط ممکنه به قول شما اینهمه امتیاز نداشته باشه.نمیدونم والله.
مامانم میگه آخه اون زنه نمیگه اینهمه وقت منو سر کار گذاشتی؟! خانواده زنه نمیگن مرد حسابی چرا با سرنوشت دختر ما بازی کردی اینهمه سال ؟؟؟
وقتی به بابام میگیم میگه ما به هم قول دادیم تا آخر عمر با کس دیگه ای ازدواج نکنیم!!!!!انگار 14 ساله هستن.
راستش خیلی دوست داریم پیداش کنیم ولی آخه چجوری؟؟اگه به کسی بسپریم که آبروی خودمون میره .بابام هم که اطلاعات نمیده.دیگه چه کاری ازمون بر میاد؟تازه بابام هم جدیه و اگه عصبانی بشه میترسیم ازش.
فقط یه ایرانسل گیر آوردم که اونم به درد نمیخوره.معلوم نیست چند تا ایرانسل داشته باشه.شاید این ایرانسل فقط محصوص حرف با بابام باشه و کس دیگه ای شمارشو نداشته باشه و اونوقت اگه ما زنگ بزنیم فکر کنه بابام بوده که بهش زنگ زده.اونوقت کار بدتر میشه.تازه زنه مال شهر ما نیست و اصلیتش مال جای دیگست .
نمیدونم اگه راهی سراغ دارین بگین.
نقل قول:
البته اصرار پدر شما را هم برای رضایت مادر خیلی متوجه نمی شم و این نشانه خوب بودن ایشان است. وگرنه برای صیغه نیازی به اجازه مادر شما نیست. همین که در این مورد رعایت حال مامان را می کنند خیلی خوب است و قابل تقدیر. گرچه اصل قضیه آزار دهنده است.
بله نکته قابا توجهیه .ممنون.
نقل قول:
شک دارم همچین کسی با همچین موقعیتی عاشق پدر شما که گفتین بالای 50 سن داره بشه !!!!!
آخه مسئله اینجاست که بابام تقریبا مرد سر شناسیه و از نظر دیگران سرش به تنش می ارزه.
و چون خیلی هم دست و پا داره و دستی تو قانون هم داره به کار زنه میاد.بلاخره مشکلاتشو حل میکنه دیگه (آشنایی اون خانم با بابام هم سر پرونده زمینهای خانمه بوده)
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
نمیدونم اگه راهی سراغ دارین بگین.
<strike>
اگر از لحاظ مالی در مضیقه نیستید، می توانید یک راننده آژانس یا مسافرکش را بخدمت بگیرید و روزی که حدس می زنید پدرتان دنبال آن خانم می رود، از راننده بخواهید که تعقیبش کند.
در آن روز می توانید خود شما یا مادرتان هم به همراه راننده بروید.
</strike>
(ويرايش توسط مدير همدردي: اين پليس بازي ها مورد تائيد همدردي نيست.)
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
اگر از لحاظ مالی در مضیقه نیستید، می توانید یک راننده آژانس یا مسافرکش را بخدمت بگیرید و روزی که حدس می زنید پدرتان دنبال آن خانم می رود، از راننده بخواهید که تعقیبش کند.
در آن روز می توانید خود شما یا مادرتان هم به همراه راننده بروید.
<strike>
اگر از لحاظ مالی در مضیقه نیستید، می توانید یک راننده آژانس یا مسافرکش را بخدمت بگیرید و روزی که حدس می زنید پدرتان دنبال آن خانم می رود، از راننده بخواهید که تعقیبش کند.
در آن روز می توانید خود شما یا مادرتان هم به همراه راننده بروید.
</strike>
متاسفانه ما تو شهر کوچیکی هستیم و همون راننده فردا قضیه رو به همه میگه !!
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
نقل قول:
نمیدونم اگه راهی سراغ دارین بگین.
<strike>
اگر از لحاظ مالی در مضیقه نیستید، می توانید یک راننده آژانس یا مسافرکش را بخدمت بگیرید و روزی که حدس می زنید پدرتان دنبال آن خانم می رود، از راننده بخواهید که تعقیبش کند.
در آن روز می توانید خود شما یا مادرتان هم به همراه راننده بروید.
</strike>
(
ويرايش توسط مدير همدردي: اين پليس بازي ها مورد تائيد همدردي نيست.)
با سلام
blue sky گرامي ضمن تقدير و تشكر به خاطر دلسوزي ها و همراهي هايي كه با مراجع اين تاپيك داريد، به اطلاعتون برسونم، كه راهنمايي هاي شما در مورد اينگونه تاپيك هاي خاص(بحث چند همسري، صيغه، خيانت و ...) سودمند نبوده و غالبا ضرررسان هست.
اين سومين بار است كه من در اين تاپيك به اشتباهات راهنمايي هاي شما اشاره كردم.
مورد اول در پست شماره 15 و مورد بعدي هم در پست 17 بود. و اين پست هم مورد سوم بود.
به خاطر اهميت نكته اي كه به شما گوشزد كردم در ذيل مجددا آنرا ياد آوري مي كنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام blue sky گرامي
لطفا كمي آرامتر...
مسئوليت راهنمايي مراجعان بسيار سنگين هست.
به همين سادگي نمي توانيم با اطلاعات چند صفحه اي راهكارهايي به اين قطعي ارائه دهيم.
به غير از اين مراجع گرامي، شايد دهها نفر كه مشكل به ظاهر مشابه (و در واقع با دلايل و شرايط مختلف دارند) ممكن است اقدام به بعضي اين راهكارها بكنند در حاليكه جوانب بعضي اين راهها كاملا سنجيده نباشد.
نياز به بررسي حضوري و جزئي تر و دقيق تر دارد.
لطفا تاپيك «
آفت هاي احتمالي مشاوره » را به دقت مطالعه فرمائيد.
مورد دوم هم در اين پست بود:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
با سلام آندیاباران ، با عرض ادب و احترام بسيار
با مروري بر تاپيك شما متوجه شدم هنوز هم هر سه جواب ارسالي بنده، به درستي پيگيري و به كارگيري نشده است.
نحوه دنبال كردن تاپيكتون توسط شما، نشان مي دهد كه بايد يك مرزبندي جدي بين احساس و منطقتون ايجاد كنيد.
در واقع شما يك متمايز سازي نياز داريد. كه احساساتون را عقب نگه داريد. و نسبت به روش منطقي كه بهتون گوشزد كردم جدي باشيد.
در ذيل جوابهاي قبلي را به ترتيب تكرار مي كنم. انشاء الله كه موثر باشد.
با تشكر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
یک نظر هم خود من دارم؛ به نحوی با آن خانم آشنا شوید و بسته به شخصیتش با برانگیخته کردن احساساتش نسبت به مادرتان (زنها کلا احساساتی هستند) و یا تهدید کاری کنید که او خودش را از زندگی پدرتان بیرون بکشد و در صورت همکاری، پدرتان را نسبت بخودش سرد کند.
بگویید؛
که هیچ کس در سایه بدبخت کردن دیگری به خوشبختی نمی رسد.
عاشق متعلقات دیگران شدن گناه محض هست.
اصلا شاید با آشنایی با او و هم کلام شدن با او به نیت واقعی اش پی ببرید. بالاخره او هم انسان است و درک دارد. اگر هم نداشت تهدیدش کنید. البته چه بهتر که به اینجا نرسد.
با سلام
متاسفانه اين دست اقدامات موثر واقع نمي شود
در فاز اول اگر بخواهيد به حال خانواده اتان مفيد باشيد، بايد بي طرف باشيد.
براي اين كار نبايد دست به قضاوت ارزشي بين اقدامات پدر يا مادرتان بكنيد.
نبايد شيفته يكي از طرفين و متنفر از يكي ديگر طرفين باشيد.
نبايد احساسات خودتون كه جريجه دار شده را وارد قضيه كنيد.
اگر واقعا نتوانيد بي خيال احساسات آسيب ديده خودتون بشويد، هيچ اقدامي نكنيد بيشتر به نفع خانواده خواهد بود.
در اين گونه موارد بهترين كار مشاوره تخصصي يكي يا دو طرف به صورت حضوري هست.
وارد شدن فرزندان به حريم والديني معمولا تشكيل ائتلاف ها و مثلث هايي را مي دهد كه حل مشكل را سخت تر مي كند. لذا عدم دخالت مستقيم و رودرو شما بسيار مي تواند موثر تر باشد.
اما اگر مستقيما با اين احساسات وارد شويد، مشكل مادر و پدرتون حل نمي شود، بلكه شما هم دچار مشكل مي شويد.
الويت جهت تغيير وضعيت فعلي محدود كردن مشكل به خود والدين هست.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام آندیاباران گرامي
در 20 پستي كه گذشت ، عليرغم راهنمايي ها و نظرات اعضاء ، صرفا 2 پاسخ تشكر را در پاي خودش دارد. آيا ساير پستها را مطالعه نكرده ايد؟ يا به نظرتان ارزش تشكر را نداشته؟!
جمله بالا را گفتم كه متوجه شويد ناخودآگاه شما تحت احساسات شديدي هستيد كه همه واقعيات و انعكاسات را نمي توانيد به طور يكسان جذب كنيد و ممكن است اين مسئله در برداشتهاي شما از خانواده و مسائل پيش آمده هم منجر به خطابيني بعضي مسائل درون خانواده شود.
شما بايد ابتدا همانطور كه قبلا مورد تاكيد قرار دادم، بر احساسات آسيب ديده خود كنترل پيدا كنيد. تا همه چيز را هم خوب ببينيد و هم خوب بتوانيد بر واكنش احتمالي خود مسلط باشيد.
پست قبلي تون نشان ميدهد كه در حال برداشتن قدمهاي مفيدي هستيد اگرچه اميد زيادي به آنها نداريد.
براي بازسازي ارتباط والدينتان ، نياز به انرژي مثبت، اميدوارانه ، مستمر و بيشتر منطقي هست.
به نظر مي رسد پدرتان نياز به تائيد،احترام، و هم حسي زيادي از طريق خانواده دارد مخصوصا از طرف مادرتون.
او شايد متوجه اشتباهاتش شده باشد اما هم به خاطر ضعف نفسش و هم اينكه در پيش شما شكسته شده و خود را طرد شده مي بيند،انگيزه و توان براي بازسازي در خودش نمي بيند.
خانواده اگر تمايل داشت بايد با چشم پوشي، چنين فرصتهايي را با مثبت انديشي به او بدهد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام آندیاباران گرامي
من هنوز هم تصور مي كنم كه شما در برابر حل مشكلتون به شدت مقاومت مي كنيد. و اين ناشي از فشاري هست كه از ناحيه پدرتون احساس مي كنيد.
توجه انتخابي شما به بعضي پستها و عدم ديدن، يا توجه به بعضي ديگر حكايت از اين دارد كه فعلا به دنبال مستندات و راهنمايي هستيد كه شما را مورد تائيد قرار دهد و روش خودتون را تصديق كند. از طرفي چون خودتون روش قوي و بدون نقصي سراغ نداريد ، مرتب تحت فشار هستيد و احساس ابهام و ترديد شما را مي آزارد.
يكي از مزاياي استفاده از مشاوره اينست كه شما نظرات شخصي را مي شنويد كه علاوه بر تخصص به راهكارها، مي تواند بدون درگيري احساسي ، نظارت بر راهكارهاي بيطرفانه و صحيح داشته باشد.
شما بايد براي استفاده از مشاوره در اين تالار يا حتي در جلسات مشاوره حضوري ، دست از مقاومت برداريد. فكر كنم كم كم بايد به مشاور اعتماد كني.
نبايد شخصيت پدرتون را به مشاور انتقال بدهيد.(جهت اطلاع بيشتر
پست شماره 11 تاپيك آفتهاي مشاوره را مطالعه فرماييد.)
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام دوستان عزیز.
اومدم یه خبر خوب بدم...
البته هنوز مطمئن نیستم.ولی 3 روز پیش بابام به مامانم گفت میتونیم چند ماه بریم مسافرت ؟مامانم هم گفت آره میریم.
بعد مامانم میگه بابام گوشی شو برداشت و رفت بیرون(همون گوشی که باهاش با اون زنه تماس داشت).مامانم خدس زد که باهاش به هم زده.
از اون روز هم بابام دیگه خرفی نمیزنه مگر اینکه 2 روز دیگه که 15 آذر میشه یهو دوباره چیزای جدید بگه.ولی فعلا که دیگه مشکوک نیست.خدا کنه این روند ادامه داشته باشه.
ضمن اینکه به خونه مامانم اینا زنگ زده بودم و مامانم نبود و بابام گوشی رو بردشات و بهم کفت دیدی الان با مامانت رفتارم خوب شده.منم گفتم مرسی .گفت 60 درصد به خاطر توست و 40 درصد به خاطر مامانته ها !!!
منم کلی ازش تشکر کردم.فقط مسئله اینه که بابام به شدت حالی به حالیه.
ولی فکر کنم فعلا خطر از بیخ گوشمون گذشته.
حالا اگه مطمئن تر شدم بازم میام بهتون خبر میدم.از راهنمایی های همتون ممنونم.بعضی هاشون واقعا برام موثر بود.
امید وارم حدسمون د رست باشه :323::323::323:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
حتما بیا و خبر بده ما منتظریم. تا اون روزی که تعیین کرده بود چقد مونده؟
از خدا میخوایم همه چیز درست کنه.
به مامانت بگو اگه رفتن مسافرت حواسش جمع باشه کاری نکنه بابات ناراحت شه و بهانه دستش بیاد. باهاش خیلی مهربون باشید. خودتم با بابات صحبت کن ازش تشکر کن و تونستی از زبونش درآر چی تو سرشه؟
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
خيلي مودبانه به بابات بگو، بابا جان 90 درصد به خاطر مامان باشه و 10 درصد به خاطر من. چون مامان از من خيلي بيشتر شما را دوست داره. اين جمله خيلي روي بابات تاثير ميذاره.
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
خيلي مودبانه به بابات بگو، بابا جان 90 درصد به خاطر مامان باشه و 10 درصد به خاطر من. چون مامان از من خيلي بيشتر شما را دوست داره. اين جمله خيلي روي بابات تاثير ميذاره.
:104::104::104::104:
:104::104:
:104:
عالی بود.
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
وای راستش این موضوع مثل سریالهای جذاب شده، اما از صمصم قلب براتون دعا میکنم که همه چی به خوبی و خوشی به پایان برسه.:323::104:
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
آندیا باران عزیز کجایی؟
راستش نگران شدیم؟؟ چی شد؟؟ مشکلتون حل شد؟؟ بابات چیکار کرد؟امیدوارمم این چند مدته که نیومدی ،مشکلت حل شده باشه.:323:
مواظب خودت و مامانت باش.
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
به نظر من بزارین بره متاسفم که اینو میگم اما بابات عقده محبت داره پس تا جایی که امکان داره به مادرتون دلگرمی بدین و کمکش کنید و امکانات مالی را از پدرتون براش بگیرید اینو بهت قول میدم بعد ازدواجش با این زن جدید میفهمه چقدر اشتباه کرده و بر میگرده اینجور زنا تا پاشون به زندگی طرف نرسه فرشتن اما همین که برن زیر یه سقف پوست میندارن و خودشونو نشون میدن بزار بابات یه جور دیگه از زنارو ببینه بزار فردا که نتونست از پس توقعات همین زن بر بیاد افسوس بخوره که چرا این کارارو کرده شما نمیخواد به فکر آبرو و ازین حرفا باشی اگرم قراره آبروی کسی بره مال بابات میره نه شما پس ناراحت نباش و فقط به مامانت دلداری بده
-
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
خیلی ببخشید
به تاریخ این پست نگاه کنید که آخرین بار کی جواب دادن
لطفا تاپیک هایی که قدیمی هستن رو بالا نیارید