این دقیقا یکی از ضرب المثلهای فرهنگ ماست که بار معنائی منفیش بسیار بیشتر از مثبتش هست. برا همین همیشه باهاش مشکل داشتم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط design
اون تیکه مثبتش بنظر من اشاره به عرف اجتماع داره.
نمایش نسخه قابل چاپ
این دقیقا یکی از ضرب المثلهای فرهنگ ماست که بار معنائی منفیش بسیار بیشتر از مثبتش هست. برا همین همیشه باهاش مشکل داشتم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط design
اون تیکه مثبتش بنظر من اشاره به عرف اجتماع داره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط design
شما واسه همچین کارهایی لازم نبود تاپیک بزنید و همه جامعه و انسانهای شریف و سالم جامعه رو متهم کنید و زیر سوال ببرید . شما آزادید و میتونید هر طور میخواهید زندگی کنید .
جالبه دوستان اینهمه دلایل خوب و منطقی برای خوب بودن آوردن اونوقت شما نتیجه میگیرید که باید همرنگ جماعت شد ؟
واقعا شما فکر میکنید کسانی که به اصول اخلاقی پایبندند و حریم خانواده را حفظ میکنند و برای وجود و شخصیت خودشون ارزش قائلند رسوا هستند ؟ اگر اینطور فکر میکنید واقعا برای شما متاسفم . بنظر من این افراد سربلند ترین و سعادتمند ترین افراد هستند .
من نمیدونم بعضیا چه پدرکشتگی با افرادی که میان درد دل میکنن و راه چاره میخوان دارن!، کسانی که میان اینجا یه جورایی ازرده هستن،اصلا صحیح نیست اینطوری برخورد کنید.واقعا امکان داره واسه تاثیر پذیری،لحنمون یکم اروم تر باشه.:72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط digitalman
حرفای خیلیاروهم قبول دارم،اومدن نظر دادن لطف کردن،ولی میخوام بحثو ادامه بدم،هرکی باین موضوع مشکل داره تو این تاپیک نیاد
یه بار به جای جوابگویی مسخره میکنن،یه بار متاسف میشن.
به نظرتون وقتی به خاطر گناه نکرده واسم متاسف میشین باعث میشه من سرعقل بیام؟!!چه فایده ای داره این تاسف خوردنتون؟!!
بابا جان من دارم با خودم درگیری پیدا کردم منصفانه اینطوری جوابمو بدین؟
اگه میخواستم برم هرکاری میخواستم بکنم که با خودم درگیر نبودم.
آخه من به کی توهین کردم، دارم در مورد خودم حرف میزنم به کسی چیکار دارم! اومدم استدلالهامو اوردم تا جواب منطقی بگیرم.
ولا خودمم پایبندم ،به همه چی،به اصول اخلاقی،شاید بیشتر از خیلیا،منم واسه خودم ارزش قائلم،اتفاقأ غرور زیادی هم داشتم (که بعضی وقتا هم چوبشو خوردم).
نقل قول:
نوشته اصلی توسط design
نه عزیزم این نظر من نیست ، من بر مبنای حرف خودت نتیجه گیری کردم ، روش سقراطیه مگه نه؟ ، از حرف خودت گرفتم و اون نتیجه را بیان کردم که بگم در این صورت هم نمی تونی با این احتمال که ممکنه کسی که نصیبت بشه قبلاً ارتباط داشته باشه حالا ارتباط را برای خودت مجاز بدونی .
شما چرا فقط جماعتی که بیرون هستند و در ملاء عام رو می بینی ، عزیزم اینو بهش میگن تأثیر حاشیه در متن برای ادراک ، یعنی شما توجه به این نداری که کسانی که سالم زندگی می کنن ، اهل این ولو بودن تو خیابونها و رابطه برقرار کردنها و ... اینها نیستند به عبارتی جلو چشم نیستند ، برعکسشه ، یعنی اونایی جلو چشمند که می بینی اهل این روابطند اونم تازه همه اوناییی که جلو چشمند هم اینطور نیستند ، لذا شما همین را تعمیم به کل می دهی و این غلطه ، ما چندین برابر این افراد را داریم که اهل این ارتباطها نیستند اما تو نمی بینی لذا ندیدنشون برات به معنای نبودنشونه .
ضمناً حالا که از ضرب المثل بهره می گیری ، اینم داشته باش که : " از هر دست که بدی از همون دست می گیری " .
نهایت کلام من به شما عزیز اینه که هرآنچه بکاری درو می کنی .
فقط مبادا روزی با این احتمال وارد ارتباطهایی شوی و بعداً اگر پسر پاکی اومد و خیلی به دلت نشست و خوب بود اما بدونی حساس رو این رابطه های قبلی است ، بخواهی از او پنهان کنی که قبلاً اونم با این دید رابطه داشته ای ، ( برای اینکه از دست ندهیش ) و یا اگر پسری اومد که بدونی رابطه ها داشته و این اعتقاد رو هم داشته که رابطه باشه اشکال نداره و به همسر آیندم ربطی نداره ، بدت بیاد و نپذیری ، بنا به راهی که در پیش گرفتی به این دلیل حق نیست ردش کنی چون حق نیست پسری را انتظار بکشی که رابطه نداشته ، و بنا به همین روند وقتی اینگونه رابطه ای را با این احتمال که همسر آینده ات ممکنه اهل رابطه بوده را در پیش بگیری ، و فردا خواستگاری که اهل رابطه بوده را پذیرفتی چون خودت هم بوده ای ، و اگر اون آقا بنا به تنوع طلبی که در او رشد کرده با وجود شما باز هم رفت سراغ رابطه و معشوقه گرفت ، شما هم این کار را می کنی ؟ یعنی به خودت حق می دهی که چون اون این کار رو می کنه منم میرم سراغ رابطه با مردان دیگر ؟ چون وقتی اصل رفتارت را بر مقابله به مثل ( در حال حاضر بر اساس احتمال گذاشتی ) ، روزی که واقعیت زندگیت اینی شد که گفتم حتماً مقابله به مثل نخواهی داشت ؟
همه حرفم اینه که بگم عزیزم ، برای تعیین روند رفتاریت به سفسطه پناه نبر که از اون راستی بیرون نمیاد .
در نهایت صلاح ملک خویش خسروان دانند ، ما گفتنی ها را گفتیم ، شما مختاری هر جور مایلی زندگیت را تنظیم کنی و البته مسئولیت و هزینه های اون رو هم خودت به دوش بکشی .
موفقیت شما آرزوی ماست :72:
به نظر من گلم هدفت از این پاکی فقط خودت و خدات باشه که در اینصورت خدا فردی مثل خودت رو نصیبت می کنه
خدایا بر داده نداده و گرفته ات شکر که داده ات نعمت است ، نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان
ساحل دلتو بسپار به خدا خودش قشنگترین قایق رو برات می فرسته
:72:
چرا:
تعداد ادمهایی که دنبال دختری باشند که اهل رابطه عاطفی باجنس مخالف نباشه در حال کم شدنه،چون وقتی خودشون اهل رابطه هستن،کم کم دارن میپذرین که طرف مقابلشون هم ممکنه رابطه هایی داشته باشه - دیگه نداشتن رابطه عاطفی با جنس مخالف ارزش نیست!
یعنی جامعه یه جوری خودشو نشون میده که همچین چیزی ارزش نیست،اتفاقا بعضیا نداشتن رابطه رو نشون دهنده ضعف روابط اجتماعی میدونن!
من همیشه فکرمیکردم این خصوصیتم،ارزش و نقطه مثبت خوبی واسه پسرا باشه-اینکه بدونن طرفشون کاملا عاری از هر رابطه ای حتی دوستی بوده-وهمیشه تو ذهنم به خودم افتخار میکردم-ولی الان نمیدونم این جامعه چه برسر افکارم اورده که دیگه به خودم افتخار نمیکنم-وهمش تو این فکرم که کاش اشتباه نمیکردم ویه مقدار تجربه به دست اورده بودم-این بلا رو تغییر تفکر ملت واسم پیش اورد-وقتی میبینم ارزشها،داره ضد ارزش میشه
آخه چرا؟؟؟؟
این بحث دچار یه دور باطل شده . جواب این سوالات بطور مفصل و کامل در پستهای قبلی داده شده ولی شما همونهارو دوباره تکرار میکنید . فکر میکنم شما با یکبار دقیق خوندن این تاپیک میتونید اطلاعات لازم برای تصمیم گیری در مورد مشکلتون رو داشته باشید .نقل قول:
نوشته اصلی توسط design
موفق باشید . :72:
سلام به دوستانم:shy:
میخوام بعداز 4،5 ماه واسه این تاپیکمم نتیجه گیری رو اعلام کنم.:D
راستش اون روزها که این حرفارو تواین تاپیک زدم خیلی ناامید بودم(الانم همچین تو اسمونا سیرنمیکنم،ولی حداقلش اینه که آرومم).
بذارید ازاول بگم
من بعد از فارغ التحصیل شدنم:18: در دانشگاه یه مدت سرکار رفتم ،ولی به دلیل بیتجربه بودن دیگه اون شرکت نخواستنم،بعدش خیلی دلسردشدم ودیگه دنبال کار نرفتم:(،فکر میکردم عرضشو ندارم،نشستم توخونه وخودمو سرگرم کردم با تفریحات سالم ،بعدش اینترنت،فروم گردی،چت و این مسائل،دقیقا شروع نت گردیهام تا 2ماه پیش،یک سال طول کشید.
دوماه پیش یه ضربه روحی خوردم که منشاء اون در اینترنت بود،واسه همین خوددرگیری پیداکردم و دیدم دقیقا یک سال از عمرم هدر رفته توی فضای مجازی(البته چندماه اخرش بازم فعالیت های مفید داشتم،باشگاه ورزشی میرفتم،ازمونهای استخدامی شرکت میکردم،دنبال کار بودم وبعضی روزا واسه پرکردن فرم واسه مصاحبه شغلی چند جارو سرمیزدم)ولی هرجا میرفتم سرم به سنگ میخورد،تادوماه پیش که از اینترنت وتمام دوستان اینترنتیم خداحافظی کردم،دقیقا سه روز بعد ازین یه کار پیدا کردم.
فکرشو بکنین یک سال دنبال کار بودم،چرا باید دقیقا در این زمان بالاخره موفق شم؟:question:
به خدا که تو حکمتش موندم و به خدا گفتم خدای من تو اینقدر از نت گردی من بدت میومد که دقیقا بعدازینکه از نت خداحافظی کردم باید به ارزوم میرسیدم؟!!!!
اتفاق عجیب این بود که من ازتمام سرگرمیهای اینترنتیم خداحافظی کردم،بعدش زندگیم روال خودشو پیدا کرد.(کاربدی هم نمیکردم،فقط وقتمو تلف میکردم که بدترین چیز بود)
خدایا ممنون.
(البته خدا همینطور داره منو امتحان میکنه)
اول کاری پیدا کردم که،از نظر محیط واسه یه دخترمجرد مناسب نبودو فرار رابه قرار ترجیح دادم.
بعدش یه کار دیگه پیدا کردم،اونجا محیطش عالی بود ،ولی تجربه وسرعت عمل من کافی نبود،واسه اون شغل پس اونا نخواستنم.
الان چندروزه دارم سپری میکنم تا این دردم التیام پیدا کنه.
تاباز دوباره برم یه کاردیگه پیدا کنم.
به هرحال مهم اینه که بایدامیدمو ازدست ندم.
و واسه خاطر رسیدن به جواب سوالهایی ودرگیری های ذهنی که تواین تاپیک با خودم داشتم بگم که:
من خوب میمونم ،چون اینطوری حس بهتری دارم.
من خدا رو دوست دارم و میدونم ازهر دست بدی از همون دست پس میگیری.
من ارامشمو با یاد خدا پرمیکنم ودوسش دارم که منو میبینه وبهم توجه میکنه ودوستم داره.
ودر پایان اینکه هنوزم امیدوارم.
امیدوارم بازم خدا دوستم داشته باشه.:203:
امیدوارم به تموم ارزوهام برسم.:321:
امیدوارم و امیدوارم و امیدوارم.:rolleyes:
(خدایا یاد تو چقدر ارامشم میده:310:)
پایان:72:
این تاپیک بنا بر اعلام دیزاین عزیز به نتیجه رسید