RE: من شدیدا افسوس می خورم
واقعیتش اینه که صحبت ازدواج کلا تو رابطه ما شاید 3-4 بار اونم به شکل غیر مستقیم پیش اومد. خوب وقتی طرف صراحتا ازت نمی پرسه با من ازدواج می کنی یا نه و ادامه رابطه رو مشروط به دونستن این مسئله نمی کنه، نباید انتظار داشته باشه که جواب صریحی هم بشنوه. چیزی که من نوشتم در مورد تعهد و... کاملا با توجه به مسئله خودمون بود و اصلا کاری به مسئله شما نداشت. لازم نیست در مورد بحث خوتون صحبتی کنین من سوالام کلی هست و قصدم زیر سوال بردن رابطه شما نیست.
اما مسئله تعهد، هر چند بحث کردن در موردش کمکی به حل مشکل من نمی کنه، ولی کمک می کنه بهتر درک کنم کاری رو که اون کرد و این که چی تو ذهنش بوده، بذارید کمی توضیح بدم:
تصور من از این رابطه از همون اول، یه رابطه دوستانه بود، این که با دید دیگه ای بتونم به اطرافم نگاه کنم، طرز دیگه ای از زندگی رو تجربه کنم و از این مسائل. واقعا دید بلند مدتی به مسئله نداشتم و رابطه هم از نظرم در حدی نبود که نشه جمعش کرد. این که می بینید من تاکید دارم روی تعهدی که باید از اون طرف وجود می داشت، به خاطر اینه که قدم به قدم، ایشون خودش، خودش رو به من نزدیکتر و نزدیکتر کرد. هیچ مسئله ای نبود که بین ما اتفاق بیفته و شروع کننده ایشون نباشه. درک می کنید چی می گم؟ من خودمو می ذارم جای اون طرف، که به ادعای خودش امیدی به آینده رابطه اش با من نداشته، خوب... باشه رابطه رو ادامه بده ولی در یه سطح پایین و ابتدایی نه این که مدام خودتو به طرف مقابلت نزدیک تر کنی، خوب این یه تناقض خیلی بزرگه، نمی تونم به هیچ شکلی توجیهی براش بیارم. تنها توجیهی که می تونم بکنم اینه که این شخص اون قدرها هم نا امید نبوده، کما این که می دیده من دیگه پیگیر رفتن نیستم، بیشتر بهش توجه می کنم، نسبت به اون اوایل خیلی جدی تر و مصمم تر رفتار می کنم، خوب این ها همه نشونه های خوبی بوده دیگه، و اون هم با امید اومده جلوتر و جلوتر. من هم می تونم تضمین بدم که در آخر پارسال رابطه ما در بهترین سطح خودش بود. بعد از عید هم که هیچ اتفاق خاص یا حرفی از طرف من نبود که یه دفه ضربه بزنه به این روند... نمی شه! خداییش نمی شه تو یه رابطه به این شکل جلو رفت و بعد گفت چون من ازت تعهد ندیدم من هم تعهد نشون نمی دم! من اگه دختر بودم و از طرفم تعهدی نمی دیدم رابطه خودم در حد یه دوست خیلی ساده و محدود نگه می داشتم، نه این که عملا خودمو به طور غیر رسمی با اون طرف نامزد کنم! شتر سواری که دولا دولا نمی شه... من خودم رو میذارم جای اون پسر جدید، و فکر می کنم که این بنده خدا اگر بدونه طرفش چه رابطه ای رو به چه شکلی و با چه توجیهی به هم زده که دیوانه می شه!
سرافراز عزیز نظراتتون خیلی به من کمک می کنه با توجه به این که کمابیش شرایط مشابهی رو تجربه کردید، امیدوارم همچنان جرء کسانی که تو این تاپیک حضور دارن بمونین، ممنونم.
RE: من شدیدا افسوس می خورم
اول از همه از حسن توجهتون ممنونم از اینکه احساس کردید راهنمایی من بدرتون می خوره خوشحالم. امیدوارم نهایتا به حل درست مشکل شما برسه...
اینکه صراحتا پيشنهاد ازدواج مطرح نشده اتفاقا به نفع رابطه بوده در اونموقع...چون احتمالا اگه ایشون در اون موقع(شکم سیری شما) بهتون این پیشنهادو می دادن بیشتر تو ذوقشون می خورد(مثل من) و احتمالا اینجا یه تاپیکی باز می کردید که چطور به دختری که ازتون دوسال بزرگتره نه بگید طوریکه احساساتش جریحه دار نشه:P(خوب البته یه جور شوخی بود).
البته بی تعارف باید قبول کنید که سرسخت شدن شما در ازدواج با این خانم بی ارتباط با حضور یک رقیب نبوده.
می پرسید چرا خانم رابطه رو پیش می برده؟ باید بگم زن، ساختن رابطه رو وظیفه خودش می دونه. این خصوصیت ذاتی ماست. اصلا دوست داریم همه چیز رو به شکل عالیش تغییر بدیم. اینو هم عرض کنم که رابطه دختر و پسر(اگر پای نفر سوم درمیون نباشه) همیشه سیر صعودی داره و جلوشم نمی شه گرفت. نمونه اش رابطه خود من که بااینکه گفته نمی خواد رابطه جدی داشته باشه ولی جدیش می کنه:D
هرکدوم از ما هرحرفی بزنیم در حد حدسه. شاید داره براتون ناز می کنه. وقتی دیده حضور رقیب باعث شده انقدر جذبش بشید که حتی بهش پیشنهاد ازدواج بدید خوب بدش نمی یاد یکم شما رو بسنجه. اما خوب این ترفند هم مدت داره و بالاخره به یه جوابی می رسه.
بهترین کار همونه که زیاد دوروبرش نباشید. کوچیک نشید و صبر کنید.
سپاس
RE: من شدیدا افسوس می خورم
باز هم همین اول بگم که می دونم دیگه کار خاصی ازم بر نمیاد و هدفم از جلو بردن این بحث، فقط روشن کردن نکات مبهم قضیه برای خودمه که بتونم راحت تر هضم کنم ماجرا رو، وگرنه که انتظار ندارم یه فرمول جادویی یا چیزی از این بحثا در بیاد که اونو به من برگردونه.
این که سر سخت شدنم به خاطر حظور رقیب بوده که مسلما همین طوره. من قبلا گفتم این اواخر در حال فکر کردن جدی بودم، ولی خوب طبعا وقتی حس کردم دارم جدی ترین گزینه ای که شناخت خوبی هم ازش داشتمو از دست میدم، طبیعتا به خودم گفتم تا دیر نشده باید جنبید و دل دل کردن دیگه جایز نیست. بد نیست اینم بهتون بگم که وقتی اون ایمیل رو دیدم بلافاصله بهش sms زدم که من هم کاملا در حال زندگی نمی کردم و به آینده هم نظر داشتم، اگه فرصت بدی حرف برای گفتن زیاد دارم. بعدش به من گفت وقتی sms رو دیدم، توی خیابون بودم و 20 دقیقه همین طور سرجام خشکم زده بود که الان باید چه کار کنم.
در موقع شکم سیری...، شاید اون موقع هم اگه می گفت اگه این رابطه به جایی نرسه من ادامه نمی دم جدی تر بهش فکر می کردم، واقعا نمی دونم شاید کاملا بستگی داشت که تو چه مرحله ای این مسئله رو مطرح کنه، ولی در کل فکر می کنم هر موقع حس می کردم دارم از دستش می دم، جدی تر می شدم.
خوب، زن ساختن رابطه رو وظیفه خودش می دونه، اما حفظ کردن این رابطه چی؟ وظیفه یا تعهدی بهش نداره؟ رابطه ای رو که با هزینه کردن از عاطفه و محبت و اعتماد و علاقه و امیدش ساخته، با یه ایمیل ساده خراب باید بکنه؟ قبلا نوشتم که یک ماه بدون این که اشاره ای به من بکنه (با وجود این که من می دیدم مشکلی هست و بارها سوال کردم ازش)، تنهایی فکراشو کرد و ... قبول کنید اینا با هم جور در نمیاد.
در مورد ناز کردن و اینا هم باید بگم که دیگه اصلا بچه نیست برای این تیپ کارها، بحث یه عمر زندگیه، اگه این ناز کردن باعث شه من بذارم و برم چی؟ ضمن این که خیلی صریح به من گفته من می خوام رابطه ام رو باهات قطع کنم چون نمی دونم رابطه ام با اون طرف به کجا می کشه و چه قدر طول می کشه. هر چی باشه مطمئنا جلب توجه و ناز کردن نیست، یعنی اگه منطقی رفتار کنه نباید باشه.
چشم، توصیه همه صبره و من هم اگه خدا کمک کنه صبور باقی می مونم و دیگه هم بهش کاری ندارم تا ببینیم چی می شه. باز هم ممنون.
RE: من شدیدا افسوس می خورم
آقای امیدوار... هیچ اشکالی نداره که بحث رو باز کنید. اتفاقا الان موقعی هست که شما نیاز به صحبت دارید و من هم از کمک دريغ نمی کنم(درحد توانم).
ببینید اينکه گفته با ديدن اسمس شما شوکه شده خیلی جای حرف داره یعنی اینکه اصلا انتظار نداشته اقدامی از طرف شما بشه پس اينکه به کس ديگه ای فکرکنه طبيعی بوده. هر دختری دلش می خواد ازدواج کنه و انتظار بيجاییه که ازش بخواهید یک رابطه بلند مدت رو فدای یک دوستی کنه. پس اون الان تو شوکه و نیاز به زمان داره تا حرفهای شما رو باور کنه.شما درعین اينکه باید ازش فاصله بگیرید دورادور هواشو داشته باشین.من خودم می دونم که ما خانمها بعضی وقتا خيلی پيچيده می شيم طوریکه خودمونم نمی دونيم دقيقا چی می خواهيم.مسلما اون خانم هم برای رابطه با شما هزینه کرده و منطقا به راحتی نمیشه ازش گذشت. خود اون خانم هم اینا رو مطمئنا می دونه. امیدوار باشید به کارهای روزمره زندگیتون برسید و مطمئنا اگه اون خانم برنگردن با اصرارهای شما هم توی این مقطع برنمی گردند.حداقل بگذارید یه یک ماهی بگذره و بعد کم کم جویای احوالشون بشید.
شب خوش
RE: من شدیدا افسوس می خورم
تنها انتظاری که من ازش داشتم تو این قضیه، این بود که تو اون مدتی که این پسر بهش پیشنهاد ازدواج داده (در واقع پیشنهاد شناخت در راستای ازدواج) با وجود سوالای مکرر من که ازش می خواستم اگه از چیزی ناراحته یا مسئله ای پیش اومده بهم بگه، یه چیزی به من می گفت. منو بی خبر بی خبر گذاشت تا وقتی که تصمیمشو گرفت. وقتی ما مسائل مختلف زندگیمونو برای هم تشریح می کردیم (در واقع بیشتر من بودم که از ایده هام، آرزوهام و حتی حسرتای زندگیم براش می گفتم، اون هیچ وقت نمی گفت که مثلا از چیزی ناراحته یا چه آرزویی داره یا...، حس می کردم از این که مورد قضاوت قرار بگیره می ترسید، شاید هم می ترسید که اگه از ناراحتیاش بگه مثلا ارزشش در نظر طرف مقابلش کم بشه، من هیچ وقت همچین احساسی نداشتم و اساسا یه هدف این رابطه رو همین درد دل کردنا می دونستم نه فقط یه وقت گذرونی الکی)، چرا این مسئله خیلی مهم رو به من نگفت. نه به عنوان این که مثلا ببینه نظر من چیه و می خوام باش ازدواج کنم یا نه، به عنوان این که یه خبری به من بده. اینم بگم که اون طرف هیچ تضمینی نداده که با این شخص ازدواج کنه، یه پیشنهاد بوده برای شناخت، پس عملا داره ریسک می کنه.
یک ماه که گذشته! من اصلا فعلا قصد این که جویای احوالش بشم رو ندارم، گذاشتمش کنار از ذهنم و اتفاقا امروز خیلی خوب از پس این کار بر اومدم، دارم رهاش می کنم اگه برگشتنی بود بر می گرده...
فکر کنم فکرش رو هم نمی کردید به این سرعت تبدیل بشید به یه مشاور برای من! ممنونم از لطفتون :)
RE: من شدیدا افسوس می خورم
خوب فکر می کنم شما اول از همه جواب سوال خودتونو دادید. گفتید که این خانم از خیلی از جنبه های زندگی و حسهای درونیشون باهاتون صحبت نمی کرده. خوب در این زمینه خاص هم همون کار رو کرده دیگه...من اصلا این رویه رو تایید نمی کنم. اون چیزی که به نظر من توی روابط اصله اینه که دوطرف خواسته هاشونو از هم بیان کنن و از هم مطالبه کنند. وگرنه بعد یه مدت با چشم پوشی بیجا تبدیل به کوهی از نفرت و سرخوردگی می شه. یک مثالش رابطه خودمه که ایشون تمایلی برای برقراری تماس تلفنی با من نداشتن و همش رابطه اسمسی و دیدارهای محدود بود. من چندین بار ازشون خواستم که به من زنگ بزنن و خوب اگرچه تاکنون کاملا ایده آل من نشدن اما به طور مثال اینبار که یه سفر کوتاه خارج از کشور داشتند(به خواست من) به من زنگ زدند.البته این نمونه کوچیکیه و شما هم اگر تو رابطه تون دلتون می خواست که طرف از احساستش بهتون بگه باید اینو به هر طریقی (توجیه، ایجاد حس اعتماد، تشویق و ...) ازش می خواستید.اینهایی که می گم شاید درحال حاضر به کارتون نیاد اما درآینده درمورد همین آدم یا آدمهای بعدی بنظرم باید اجراشه.
حالا که وضع به اینجا رسیده به نظر من شما هم با بی رحمی تمام بشینید و خصوصیات این خانم رو به عنوان همسر ایده آلتون دو دوتا چهارتا کنید. ببینید اگه چنین مشکلاتی بعد ازدواج پیش بیاد که طرف به هیچ وجه حاضر به مصالحه نباشه اونوقت باید متحمل ضرر بزرگتری بشيد.
یک مطلب دیگه هم درحاشیه بگم:اینکه ایشون قضیه فرد قبلی را تا قطعی شدنش نگفته خوب شايد منم بودم نمی گفتم. چون قطعیتش معلوم نبوده. مطرح کردنش ممکن بوده رابطه رو خراب کنه. البته اگه موردهای الکی بود حتما می گفتم کماینکه الانم موردهای بیخودی که برام پیش میاد بهشون می گم. اما موضوعی که برام مهم بود ترجیح می دادم اول پیش خودم به قطعیت برسم.اینو هم بگم نحوه اعلام این قضیه به شما با اونچیزی که من انجام می دادم کاملا فرق می کرد. من هرگز تنها به یک ایمیل ساده اکتفا نمی کردم و یک صحبت رودرروی جدی با طرف حتما انجام می دادم. خوب البته آدما با هم فرق می کنن.
حدس من اینه که وقتی این خانم متوجه بشه اون آقای جدید معیارها و ایده آلهاشونو ندارن احتمال اینکه به سمت شما بیان زیاده(یا اگرم نیان با کوچکترین اشاره شما فورا بهتون پاسخ می دن). اما اگه من بجای شما بودم به این حدسها تکیه نمی کردم و به زندگی عادی خودم برمی گشتم و حتی سعی می کردم آدم جدیدی رو وارد زندگی کنم که شاید به مراتب بهتر از قبلی باشه. راههای زیادی برای زندگی وجود داره:305:
با سپاس
RE: من شدیدا افسوس می خورم
تازه تو همون ای میل هم دقیقا نگفته بود چی شده، حدس من بود که کس دیگه ای وارد زندگیش شده و بعد از پرس و جو ازش اینو فهمیدم. راستش ما دیگه به جایی رسیده بودیم که خجالت نکشه یا حس نا امنی نکنه از این که چیزی رو به من بگه، بارها هم بهش گفته بودم که من نمی تونم فکرتو بخونم، اگه از چیزی ناراحتی یا انتظاری داری یا هرچی باید به من بگی.
راستش اصلا این که می گین مطرح کردن قضیه می تونست رابطه رو خراب کنه رو نمی پسندم، دونستن این مسئله از همون اول حق من بود. تازه اتفاقی نیفتاده بود که باعث خراب شدن رابطه بشه، یه پیشنهادی شده بوده خوب من هم باید اینو می دونستم. ولی در کل این که این شخص حرفشو نمی زنه و انتظار داره حدس بزنیم یا خود به خود بفهمیم که چی تو دلشه و حتی وقتی یه حدسایی می زنیم و اصرار هم می کنیم باز هم چیزی نمی گه... این واقعا چیزی نیست که ساده بشه ازش گذشت...
RE: من شدیدا افسوس می خورم
ببینید این حرفهایی که می زنید درسته. این حق شماست که بدونید اما توجه کنید الان از نظر ایشون رابطه با شما به اتمام رسیده و یه خبر بدی که متاسفانه باید بدم اینه که اگه دختری توی یک رابطه انقدر سرسنگین بشه معلومه که دل به رابطه نبسته. اینو از روی رفتارهای خودم صددرصد می تونم بگم که اگه رابطه ای رو حتی 60 درصد هم بخوام، یه جوری نشون می دم و تلاش می کنم. توی این تالار اکثر پسرها رو می بینم که بعد یه مدت که دختر سراغ نگرفته میان و می پرسن چی شد آیا به فکره...آیا برمی گرده؟و چندین آیا...که نظر من اینه دختر اگه رابطه رو بخواد حتما یه کاری می کنه و یا در بدترین حالت حتما جواب پیگیری شما رو خواهد داد وگرنه فاتحه رابطه رو خونده بدونید...
حضور فعال دختر توی رابطه نقش مهمی رو بازی می کنه و بنظرم آقا پسرهای عزیز دنبال رابطه ای باشن که دختر به رابطه علاقمند باشه. نشانه های علاقمندی هم که معلومه و نیاز به بحث نداره.
شما سعی کنید خودتون رو به یه بی خیالی نسبت به این قضیه که پیش اومده برسونید. دو تا حسن داره:اول اینکه آرامش به خودتون برمیگرده و لحظات ارزشمند زندگیتون صرف یک انتظار (شاید پوچ) نمی شه. دوم اینکه اگه ایشون برگردن شما به دور از احساسات منفی یا علاقه کور و با فکر باز برخورد خواهید کرد و این باعث می شه دفعه بعد طرف حاکم بر رابطه شما باشید نه اون.
RE: من شدیدا افسوس می خورم
بسیار خوب، چه بد! خوب این نتیجه که باید رهاش کنم که بارها تکرار شده، بهتره این بحث رو دیگه ادامه ندیم چون فکر نکنم تا خود طرف نیاد و دقیقا بگه چی تو سرش و دلش بوده، بشه به حقیقت ماجرا پی برد... به خصوص که بر خلاف انتظارم الان که داریم در مورد ریشه یابی قضیه بحث می کنیم من دوباره دارم از اون حس رها شدن میام بیرون و این اصلا خوب نیست. از شما دوست عزیز بسیار ممنونم که کمکم کردید تا حدودی یه دید دیگه هم نسبت به ابعاد قضیه پیدا کنم. دیگه نه به خودش و نه به این که چرا این طور شد فکر نمی کنم (سعی می کنم که فکر نکنم)، به هرحال دیگه گذشته گذشته و باید خودمو جمع و جور کنم.
اگه خبر جدیدی شد اطلاع می دم، از همه شما ممنونم دوستان عزیز. :72:
الان نسبتا حال خوبی دارم :)
RE: من شدیدا افسوس می خورم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سرافراز
آقا پسرهای عزیز دنبال رابطه ای باشن که دختر به رابطه علاقمند باشه. نشانه های علاقمندی هم که معلومه و نیاز به بحث نداره.
سر افر از عزیز
به تالار همدردی خوش اومدی . مقدمت گلباران :72::72:
خانمی این جملاتت که نقل قول کردم با قوانین تالار مخالفه ، و به نوعی ترویج رابطه دختر و پسره .
مطمئناً در ادامه بحثتون رو این نکته دقت خواهید داشت .
آقای امیدوار گرامی
به نظر من بهترین کار برای شما که اغلب دوستان توصیه کردن صبره ، من اضافه می کنم که تمرکز زدایی کن ، و به نظرم ادامه بحث در این تاپیک فقط حرفهای تکراریه و تمرکز شما بر این دختر خانم رو ادامه میده و حتی شاید بیشتر کنه ، در حالی که شما نیازه ذهن و فکرتون رو مشغول مسائل جدی تر زندگی کنین و حتی روی این رابطه هم قطع امید کنید که کمتر گرفتار عوارض انتظاری که نتیجه اش نامعلومه باشید .
RE: من شدیدا افسوس می خورم
آفرین! بالاخره به اون نتیجه که باید می رسیدید رسیدید. اصلا یکی از دلایل عاشق شدن همین کنجکاوی هاست:"من برام مهم نیستا ولی چی شد که اینطوری شد؟"...این چی شد چرا شدها باعث میشه ذهن همچنان درگیر قضیه باقی بمونه و درنهایت به خیالبافی و ایجاد تصویر غیرواقعی از طرف منجر بشه که باعث القای حس عاشقی بشه و کیه که ندونه یه عاشق برای جلب توجه معشوقش چه ها که نمی کنه که خیلی وقتا ممکنه منطقی و درست هم نباشه و باعث انزجار معشوق از عاشق بشه... البته از بزرگان تالار به خاطر چنین اظهارنظرهایی درصورت غلط بودن عذر می خوام ولی خوب این موارد چیزهایی بود که بنظرم آدم تو رابطه با جنس مخالف باید حواسش بهش باشه.
آقای امیدوار...واقعا وجود پسرهایی مثل شما که میان در چنین مکانهایی و سعی در رفع مشکلاتشون می کنن به نظرم خیلی ارزشمنده. قدر خودتون رو بدونید و یادتون نره خیلیا هستن که بجای حل مساله صورت مساله رو پاک می کنن یا برخوردهای غیرمنطقی انجام میدن. از اینکه به نتایج خوب رسیدید خوشحالم و مطمئنم با درکی که دارید به سرانجام خیلی خوبی خواهید رسید... هیچ نگران نباشید.
با سپاس:72:
RE: من شدیدا افسوس می خورم
آقای امیدوار
من پست آخر شما را ندیدم و جواب دادم ، حرفهای من در کلام خود شما نهفته و این خیلی خوبه خودتون هم همین نتیجه رو گرفتین :104:
RE: من شدیدا افسوس می خورم
فرشته مهربان عزیز...از تذکرتون ممنون...هدف من از این جمله فقط برای کمک به آقاپسرهایی بوده که خودشون رو درگیر رابطه هایی می کنند و یا امید به ازدواج با دخترهایی دارن که توجهی بهشون ندارن یا مشکلاتی بینشون پیش اومده و میان اینجا و مسائلشون رو مطرح می کنند. وگرنه من خودم رو در مجاز نمی دونم که به چنین روابطی کسی رو تشویق کنم. بهرحال اینجا هرکس از منظر خودش ممکنه حرفی بزنه و درست بودنش قطعی نیست.
باز هم ممنون