-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
دوستان سلام
ميخواستم شما رو هم در جريان کارام قرار بدم و بدونيد چيکار کردم، ديروز با هزار ترفند و ترس و دلهره و اضطراب رفتم پيش يه مشاور ديگه ، دليل اينکه مشاور رو عوض کردم اين بود که شايد اولي با يک بار حرف زدن من مثل خودم زود قضاوت کرد و سريع راه کار داد، ولي اين يکي رو چون قبلا باهاش تو اداره برامون دوره گذاشته بودن و برامون ميومد ميشناختم رفتم پيشش ، البته بگم وقت نگرفته بودم و چون با يه ترفندي به زور جور کرده بودم تا همسرم نفهمه حضوري رفتمو باهاش حرف زدم ، چيز خاصي بهم نگفت ولي تا باهاش حرف زدم بهم گفت تو خودت مشکل داري بايد اول خودت درمان بشي، بهم گفت اينطور که من تو اين چند دقيقه باهات برخورد داشتم نمره خوبي بهت نميدم ، بهم گفت از نظر شخصيتي هم افسرده به نظر مياي ، هم استرس داري و هم در گير منفي بافي هستي، بهم گفت منکه همسرت رو نديدم و باهاش حرف نزدم تو داري از دنياي خودت اونو ميبيني شايد اينطور که ميبيني نباشه بايد ببينم اون چي داره بگه، شايد اگه تو درست بشي اونهم درست بشه ، البته بهش گفتم همسرم نمياد و تازه اگه بفهمه منم اومدم و به قول خودش پولمون رو بي خودي به هدر دادم خيلي ناراحت ميشه ،خلاصه بهم گفت امروز شديدا مشوشي و اصلا نميشه باهات حرف بزنم در ضمن بدون وقت قبلي چون رفته بودم گفت براي دفعه بعد وقت بگير و بيا تا با هات حرف بزنم ، وقتي بهش گفتم مشکلم حل شدنيه بهم گفت تواومدي اينجا مشکلت رو حل کني اگه بهم اعتماد داري که هيچ با کمک خودت ميشه اگه نه براي چي اومدي؟ گفت با هم فعلا کار ميکنيم تا ببينم شوهرت هم همکاري ميکنه بياد يا نه و بعد تصميم ميگيريم ، خلاصه يه وقت گرفتم و بايد هزار کلک جورکنم و برم، برام دعا کنيد:323:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
ان شاا... که مشکلت برطرف میشه می می جان
بهمون خبر بده
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
ممنونم جناب آقاي سنگ تراشان بخاطر همه لطفهايي که در حق من داريد...
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام دوستان
راستش فردا قراره برم مشاور، ميشه گفت اولين جلسه است که مشاور ميخواد شروع کنه به کار کردن باهام ، دعا کنيد خوب باشه و برام مفيد باشه و دردي دوا کنه، خيلي دلم ميخواد مشکلم حل بشه، ميشه گفت هر يه روز در ميون شوهرم باهام قهر ميکنه نميگم منم بي تقصيرم ولي سر چيزاي چرت و پرت رابطه خوبمون رو خراب ميکنه، دلم نميخواد همش من کوتاه بيام، دلم نميخواد من همش نا سزا بشنوم، ديگه دلم نميخواد همش اون باشه که حرف بهش برميخوره و قهر ميکنه ، يه بار هم اون کوتاه بياد و ناز منو بکشه، وقتي فکر ميکنم توي يک سال زندگي مشترک اينقدر اذيت شدم وقتي فکرش رو ميکنم که يه عمر بايد اينجوري باهاش سر کنم کم ميمونه ديونه بشم ، همش خود خوري ،همش سکوت، فقط براي خودم متاسف ميشم،ميخوام يه اتفاق کوچيک که ديشب افتاد رو بدون هيچ کم و کاستي بهتون بگم تا شما قضاوت کنيد و اگه شد راه حل بهم نشون بدين: ديشب من کنار همسرم خوابيده بودم و چون بعضي مواقع ناخود آگاه دستم ميره طرف صورتم و با انگشتهاي دستم با صورتم ور ميرم ، مشغول اينکار بودم همسرم سراين موضوع تا حالا خيلي باهام برخورد کرده بود و شايدم خيلي از برخوردهاش هم بد بوده همش ميگه: وقتي صورتت رو اينجوري بد ميبينم حالم به هم ميخوره تو ميخواي آبروي منو ببري، ولي چيکار کنم دست خودم نيست با اينکه کمتر شده ولي بعضي موقع ها ميشه، ديشب هم شوهرم با ديدن اين کارم برگشت و بهم گفت: خاک تو اون سرت دستت رو از صورتت بردار، بعدش هم دو سه تا فحش ديگه هم داد و منم با شوخي نگاهش کردم و گفتم چرابا زنت اينجوري حرف ميزني که خيلي جدي برگشت و گفت حقته ، که من ديگه باهاش سرسنگين شدم و وسط فيلم بلند شدم برم نماز بخونم که ديدم بعد از فيلم بالشت خودش رو برداشت و رفت تو اتاق خواب بخوابه وقتي برگشتم ديدم بالشت منو برنداشته و گذاشته مونده منم برگشتمو و بالشتم رو برداشتم و رفتم کنارش خوابيدم البته اون پشتش رو بهم کرده بود و هيچ حرفي باهام نزد و بي خيال خودش رو به خواب زده بود،منم ديدم اينجوري کرده حال و حوصله شوخي کردن باهاش و حرف زدن باهاش رو نداشتم چون اون دلش نميخواست و بر فرض اگه هم دلش ميخواست با هم حرف بزنيم مطمئنا ميدونست اين من خواهم بود که به طرفش ميرم و کوتاه ميام طبق معمول، گرفتم خوابيدم بماند که تا چند ساعت نتونستم بخوابم و واقعا مونده بودم يه آدم به اين گندگي چرا هنوز مثل بچه ها رفتار ميکنه ؟ بماند که از صبح اون روز چندين بار تحقيرم کرده بود اعم از اينکه چرا صورتت اينجوريه؟ من زن اينجور نميخوام ها؟ چرا لاغري؟ چرا کوچولويي؟ (آخه همسرم خيلي هيکلش درشته و تو دوران آشنايي مون هم کاملا اينو ميدونست و خودش انتخابم کرد، دلش ميخواد من از هر نظر کامل باشم و هيچ عيبي که اون بهش برميخوره نداشته باشم)و همه اينا خيلي بهم برميخورد که ديگه شب طاقت نيورودم و ولي من کاري نکردم بلکه اون با ديدن ناراحتي من بدتر کرد، صبح هم وقتي سلام دادم با اکراه و آروم سلام داد و چون هميشه با هم از خونه درميومديم اون زودتر دراومد بدون اينکه خداحافظي کنه و صبر نکرد تا منم باهاش برم، خوب با اين اوصاف شما بگيد من چيکار ميتونم بکنم اين منم که هميشه کوتاه اومدم ، اين منم که موقعي که ناراحتي پيش اومده به طرفش رفتم، با اينکه اين موضوعها کوچيکه و برا هر کسي پيش مياد ولي من ديگه خسته شدم از اينکه بايد کوتاه بيام، هر سري تو اينجور مواقع اين منم که صبح از ادره بهش زنگ ميزنه و شروع کننده آشتي ميشه ، محاله منتظر باشم تا اون زنگ بزنه تازه اگه اينکار رو نکنم خونه که رسيدم بدتر خواهد کرد، مثلا ناهار رو براي خودش ميکشه و ميخوره ، زير لب دائم فحشم خواهد داد، و ممکنه چيزي رو بهونه کنه و فحشم بده و حتي دست روم بلند کنه ، با اين وضعيت اصلا نميخوام باهاش حرف بزنم و هيچ ميلي هم ديگه براي اين کار ندارم چون حس ميکنم خيلي تو اين زندگي خورد شدم ولي از ترس عواقبش مجبورم کوتاه بيام و راه آشتي رو بازم من راحت کنم و من باشم که نازش رو ميکشم به نظرتون کارم درسته؟ چه جوري باهاش ارتباط برقرار کنم؟ چه جور ميتونم کاري کنم که هم باهاش قهر نباشم و هم اونهم براي آشتي پا جلو بذاره؟ اگه من امروز صبح زنگ نزنم يه جور اعلام جنگ به اونه و مطمئنا بهتر که نه شايد بدتر بکنه، حالم از خودم بهم ميخوره ، از رفتارهام از اينکه چرا بهش اجازه ميدم اينکار رو باهام بکنه ، از اون هم متنفرم و اميدوارم خدا تلافي ظلمهايي که در حقم کرده و ميکنه رو طوري ازش در بياد که پشيمون بشه ، ميدونم باز همتون رو ناراحت کردم ولي چيکار کنم ميخوام به زندگي خوب نگاه کنم ولي اونقدر بلاها سرم آورده که وقتي يادش ميوفتم حالم ازش به ميخوره و دوست دارم تا هر چه زودتر يا خدا منو بکشه يا اونو تا از دستش راحت بشم...
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیز:72:
با توجه به توضیحاتتون بنظر من بهتره که شما فاصله تون با همسرتون بیشتر کنید. مثلا همین تماسهائی که میگید ، آروم آروم تماسهای تلفنی تون رو (که گاهی هم تمایل درونی برا تماس گرفتن ندارید) کمتر و کمتر کنید. لازم نیست همیشه شما تماس بگیرید و جویای حال همسرتون بشید. (اینو از ذهنتون خارج کنید که اگه زنگ نزنید یعنی اعلام جنگ !!! ، وقتی شما اینجوری فکر نکنید و نشون هم بدید اینجوری فکر نمی کنید همسرتون هم این انتظار رو نخواهد داشت )
با قضایا خیلی خیلی ساده و راحت برخورد کنید ، اگه اون بالش خودش رو برداشته و به شما هم پشت کرده برا خوابیدن شما هم بدون اینکه به این موضوع فکر(افکار منفی) کنید دقیقا همین کارو بکنید ، بالشتون رو بردارید و درحالیکه پشت کردید بخوابید. صبح هم انتظار نداشته باشید که روابطتتون خیلی گل وبلبل باشه . در کل زندگی اجازه بدید یه دوره هائی بدون خواستن های زیاد و بدون روابط عشقولانه سپری بشه ، هروقت احساس نیاز کردید روابطتتون رو تو اوج ببرید.
فعلا و بطور افراطی عذر خواهی نکنید.
منتظر اعلام نظر مشاور از سوی شما هستم .
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام
می می جان.دوست عزیزم این حرفو نزن.ان شاا... هردوتون سلامت باشین وسالها در کنار هم بخوبی و خوشی زندگی کنین.
کمی درکت میکنم خانمی ولی مال من از نوع دیگه ست.همسر شما از روی غرور پاپیش نمیذاره اما همسر من از رو ناتوانی.از نظر روحی اونقدر قوی نیست که اینکارو بکنه.یعنی خودش بیشتر از من بهم میریزه و یکی لازمه تا اونو جمع و جور کنه.مثل شما منم شدم نازکش آقا.هم از رو ترس از اینکه افسرده نشه هم از رو دلسوزی.
اما خانمی متاسفانه بچه ها نتونستن واسه این مشکل من راه حلی بدن.
http://www.hamdardi.net/thread-11506.html
البته گفتن نازشو نکش.منم گفتم بنا به دلایلی نمیتونم.اما این تنها راه حله شاید.
اما تو که ناز کشیدنت مثل مال من نیست(از رو علاقه) پس راحت تر میتونی دیگه اینکارو نکنی.
اینکارت یه جورایی تائید رفتار بد شوهرته.مطمئنا دفعه بعد راحتتر بلای قبلی رو سرت میاره.
مرگ یه بار.شیون هم یه بار.نازشو بیشتر از این نکش.میدونی چرا اون پا پیش نمیذاره؟
آخه تو فرصتی واسه این براش نمیذاری.اونم لوس شده.همیشه تو جلو رفتی.همیشه تو این خلا رو پر کردی.الان تبدیل شده به یه وظیفه.
می می خوبم.اگه نازشو نکشی عواقب خاصی برات داره که میترسی؟تا بحال امتحان کردی؟
بنظر من یه بار اینکارو بکن و اصلا کوتاه نیا ببین چی میشه.
ان شاا... مشاوره هم نتیجه میده
موفق باشی:323:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
آقاي بي بي ممنون از نظرتون
بايد بگم تو شرايط عادي اين من نيستم که فقط زنگ ميزنم اونهم زنگ ميزنه اين تو شرايط بحرانيه که من پا پيش ميزارم، متاسفانه خصلت بد همسرم اينه که ته دلش ميخواد آشتي کنيم ولي نميدونم بخاطره غروره يا چي هيچ وقت جلو نمياد و جزو محالاته که جلو بياد، و مطمئنم منتظره زنگ من هست ولي خودش نميخواد اين کار رو انجام بده ميخواد من انجام بدم و نميدونم وقتي خبري ازش نميگيرم بدتر ميکنه،بي بي بايد بهتون بگم من خيلي سعي ميکنم عادي برخورد کنم دقيقا کاري رو که شما ميگيد کردم و در همه موارد سعي ميکنم عادي برخورد کنم تا تشنج ايجاد نشه ولي اگه روابطمون بهتر نشه همسرم يه جور ديگه ميکنه تا من مجبور بشم بهتر کنم يعني بجاي اينکه خوش و خرم بياد جلو مثل بچه ها قهر ميکنه و بعد کاملا بي تفاوت و بد ديد نميشه با داد و بيداد و فحش و حتي شده کتک کاري سعي ميکنه من ديگه رابطه رو بهتر کنم اينم بگم هميشه من عذر خواهي نميکنم بلکه پا پيش ميذارم و بعد تو بعضي مواقع حرفام رو ميزنم ، اين هميشه پا پيش گذاشتنه که داره اذيتم ميکنه و همسرم اينو بلد نيست و يا خيلي براش سخته، فکر ميکنم يه جورايي ميخواد نشون بده اين منم که پيشش کم ميارم يا بهش محتاجم يا شايدم اشتباه ميکنم، مثلا اگه الان زنگ نزنم بد جور ناراحت ميشه و در واقع همون حس قهر کردن از طرف من رو خواهد داشت و متاسفانه بد جوري بهم ميريزه، چيکار کنم؟ دلم نميخواد بخاطر هر کاري که حتي خود اون هم مقصر باشه من منت بکشم و دعوا و همه چيز رو فيصله بدم. :316:
دوست عزيزم سلام
بايد بگم در مورد امتحان کردن بله بارها و بارها امتحان کردم ولي ميدونيد نتيجه چي بود اون هي بدتر و بدتر کرد مثلا خونه مامان اينا نذاشت برم، فحشهاي بدي بهم ميداد، کلاسي اگه داشتم لج ميکرد و نميذاشت برم، جاي خوابش رو عوض ميکرد، تنهام ميذاشت تو خونه، چيزي رو بهونه ميکرد و همون ميشد براي ناسزا گفتن و تحقيرم و اگه زياد ادامه پيدا ميکرد شايد کار به کتک کاري هم پيش ميرفت من از همين هاس که ميترسم، خيلي چون وقتي به اون مرحله ميرسه آروم کردنش سخته و حالا حالا حرفم رو قبول نميکنه و زندگي ميشه يه جهنم واقعي و اون موقع اگه حق با منم باشه و يه ذره احتمال بدم حق رو به من بده اون موقع همون يه ذره هم محاله و از بين ميره.
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
والا نمیتونم ازت بخوام اینکارو بکنی
اما اگه من جای تو بودم(چون کمی رگ لجبازی دارم) حداقل یه بار تا آخرش میرفتم
البته شما باید خودت تصمیم بگیری
قبل هر کاری با مشاوری که قراره بری مشورت کن.باز شاید اون بهتر بتونه کمکت کنه:43:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
از دوستان نميخوان نظر بدن؟ من الان چيکار کنم؟تا فردا چيکار کنم؟بازم فعلا من پا پيش بذارم؟
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
ببین می می جان
یه راهی هست بهتر از ناز کشیدنه اما مشابه اون
تو با شوهرت قهر نکن.هروقت ناراحتت کرد سعی کن اون جلو بیاد
اما اگه نیومد قهر نکن.پا هم پیش نذار
فقط در ظاهر و در حد نیاز باهاش تعامل کن.
رک و پوست کنده بگم زیاد باهاش صمیمی نشو اما قهر هم نباش تا بهانه دستش بدی
طبیعی رفتار کن.انگار نه انگار.زیاد هم رو موضوع مورد بحثتون زوم نکن
بحث با ادم غیر منطقی اتلاف وقت وانرژیه فقط
منتظر خبرهات هستم
:72::72::72:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مي مي
از دوستان نميخوان نظر بدن؟ من الان چيکار کنم؟تا فردا چيکار کنم؟بازم فعلا من پا پيش بذارم؟
نه خیر ، تماس نگیر. پاپیش نذار.
در مواقعی که اوضاع رو به راهه باهاش حرف بزن و همین حرفها رو بزن (نحوه گفتگو خیلی مهمه و مهارتش رو باید یادبگیری ویا تقویت کنی).
در زندگی ما بالعکس یه دوره زیادی من پاپیش میذاشتم ، همسرم توانائیش رو نداشت (یا خوشش اومده بود ) اما به مرور وبا صحبتهای مکرر و گاهی طولانی ، الانه متعادل تر شدیم. البته الان خیلی کم پیش میاد بره تو حالت قهر.
بهر حال توصیه هام همینهائی بود که در پست قبلی بهش اشاره کردم. فعلا
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام
ديروز از ادره که رفتم خونه زنگ نزده بودم وهمسرم خونه بود نارات بود آخه اون زودتر از من ميرسه و هميشه غذا رو گرم ميکنه تا با هم بخوريم ولي هيچ خبري نبود تازه جلوي تلويزيون دراز کشيده بود و پشتش رو کرده بود، رفتم زير غذا رو گرم کردم و بعد رفتم بهش گفتم ناهار نميخوري چند بار پرسيدم تا با عصبانيت بهم گفت به تو مربوط نيست گوروت رو گم کن، منم چيزي نگفتم و رفتم سراغ يخچال تا ببينم نون خريده ميدونيد با تعجب ديدم نه نگرفته منم چون نون نبود و غذا به نون احتياج داشت زيرش رو خاموش کردم و رفتم خوابيدم ميدونست صبحم بدون نون رفته بودم اداره و الن خيلي گشنمه ولي انگار نه انگار، تا 6:30 عصر من تو اتاق خواب اونهم تو پذيرايي خواب بوديم، بعد اون بلند شد رفت بيرون و من هم رفتم تا هم شام آماده کنم و هم کمي چيزي پيدا کنم و بخورم، باورتون نميشه داشتم يهکم به خونه ميرسيدم که در کمد ديواري رو باز کرد تا چادرم رو بذارم با کمال تعجب و نا باوري ديدم ظهري که اومده بوده نون خريده و احتمالا خودش هم غذا خورده و حالا نون رو با نايلونش زير لباسها قايم کرده خونه دور سرم چرخيد باورم نميشد اينکار رو کرده باشه براي چي اينکار رو کرده بود از اينکه تو اداره بهش زنگ نزده بودم يا اينکه اومدم و بدون هيچ حرفي رفتمو خوابيدم؟اون خودش پشتش رو کرده بود تازه بعد از اومدن من که اينو نکرده بود مطمئنا قبل اينکه من برسم خونه اين کار رو کرده بودفچه قدر کارش بچه گانه است؟سعي کردم به روش نيارم و بفهمم موضوع چيه، ساعت 8 شب اومد خونه من تو اون يکي اتق مشغول جمع و جور کردن بودم و بعدش هم نماز خوندم، بعدش هم رفتم به غذا سر بزنم که ديدم رو مبل نشسته تا من اومدم تو پذيرايي سريع بلند شد و رفت اون اتاق منم بدون هيچ حرفي رفتم الکي دستشويي تا ببينم چيکار ميکنه ميدونيد چيکار کرد؟ وقتي اومدم بيرون اون تو اون يکي اتاق داشت نماز ميخوند رفتم سراغ يخچال ديدم سريع نون رو آورده گذاشته يخچال که من خيال کنم نون رو الان خريده خلاصه نمازش رو خوند و خيلي طول کشيد رفتم سراغش گفتم شام ميخوري سکوت کرد چند بار بهش گفتم ولي حرفي نزد تا اينکه رفتم تا يه کم شوخي کنم و بگم بياد شام بخوريم اما از جاش بلند شد و يه لکد بهم زد و رفت پذيرايي و بهم گفت : گم شو، پدرت رو در ميارم ، چيه دستت خالي شده اومدي سراغم، گم شو برو همون جايي که از صبح اونجا مرده بودي،منم سکوت کردم، بعد از چند دقيقه رفتم سراغش و با لحن آرومي بهش گفتم من شام رو براي تو درست کردم گفت: غلط کردي، گفتم: بيا با هم شام بخوريم،گفت: برو هر غلطي ميکني بکن، گفتم:ناهار و شام که نخوردي پاشو شامو با هم درست کنيم، گفت: به جهنم، بندازش دور،ديگه چيزي نگفتم ، که اومد دراز کشيد کلي بهم بد وبيراه گفت:پدرت رو درميارم،حالا واسه من قهر ميکني، يه قهر کردني بهت نشون بدم که تا آخر عمرت صداي سگ بدي، عوضي بيشعور و ....، که من آروم رفتم پيشش و گفتم چرا اينجوري عصبانيي؟ گفتم:گم شو برو نميخوام نه ريختت رو ببينم نه صداتو، خفه شو و برو گم شو، گفتم: خيلي نامردي که هم ناراحت ميکني هم خودت چند برابر ناراحت ميشي و بدتر هم ميکني؟گفت: غلط ميکني ناراحت ميشي، مگه ناراحت نيستي به جهنم پا شو برو گم شو ديگه؟ تو زن زندگي نيستي، تو زندگيت رونميخواي،بهش گفتم : تو چرا زندگيت رو نميخواي؟ اينهم مدت تو قهر کردي يه با رهم من ناراحت شدم چرا جلو نيومدي، خوب تو کوتاه ميومدي؟گفت: خوب ديگه کوتاه نيا، به جهنم قهر کن، من بلد نيستم کوتاه بيام هميني که هست، گفتم باشه پاشو بيا شام بخوريم و بعد حرف ميزنم، خلاصه يه کم باهاش شوخي کردم و يه کم اصرار تا اومد با هم شام خورديم و البته يه کم رابطمون بهتر شد،بعد از شام رفتيم جلوي تلويزيون درا کشيديم و من هرچي پرسيدم جوابم رو نميداد و بعد رفتيم بخوابيم که اونجا هم هر چي باهاش حرف زدم و شوخي کردم جوابم رو نداد، بعد جاش رو برداشت و رفت جلوي تلويزيون، رفتم پيشش گفتم چرا اينجوري ميکني، گفت دلم نميخواد پيشت بخوابم، گفتم چرا اينجوري ميکني؟ چرا اون روز از صبح چند بار منو مسخراه کردي؟بهم گفت:حقته، خوب راست گفتم آبروي منو ميبري عين مگس شدي، زدم زيره گريه و بهش گفتم خيلي نامردي راجع به من اينجوري حرف ميزني زناي مردم چه عيبهايي که ندارن اون موقع تو اينجوري ميگي؟پشتش رو بهم کرد و حرفي نزد منم يه يک ربعي پيشش گريه کردمو و بعد ديدم فايده اي نداره اومدم تو اتاق و يه کم نماز خوندم و گريه کردم و بهد رفتم خوابيدم سر جام اونم تو پذيرايي خوابيد، صبح منو بيدار نکرده بود بيدار شدم سلام دادم ولي جوابم رو نداد رفتم آماده بشم ديدم بازم زود از خونه در اومد و رفت بدون خداحافظي منم اومدم اداره، دوستان ميدونم طولاني بود ولي خواستم جز به جز بهتون بگم تا بدونيد چي شده و چي ها بهم ميگه که آتيش ميگيرم ، حالا موندم چيکار کنم؟ فقط پشيمونم پشيمون از اينکه با همچين آدم نا پخته اي ازدواج کردم، تازه اينجور موقع ها سريع کتابهاي حقوقيش رو مياره تا در مورد مهريه و طلاق و نفقه و حق و حقوق زن مطالعه داشته باشه انگار که خودش رو داره آماده ميکنه، نميدونم کجاي کارهام اشتباهه که اينجوري باهام تا ميکنه؟
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
حتما دوباره بعداز ظهر كه برگشتي ميخواهي همينطور نازش را بكشي و او تحقيرت كند ؟ و اين پروسه تكراري را ادامه دهي به اميد اينكه رفتارش با تو خوب شود ؟ مردي را تا اين حد حقير است كه نان را پنهان ميكند به نظر من و ببخشيد ارزش ادامه زندگي ندارد. شما هم خودت را گول نزن و تصميم جدي و قاطع بگير. طلاق هم نميگيري درس حسابي به او بده. مگذار تا اين حد با اعصابت بازي شود . نه زنگ بزن و نه اس ام اس . شب هم شام درست نكن. اگر بتواني حتي يك هفته قهر كني و به خانه مادرت بروي حتما اينكار رو بكن.
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیز سلام
خودت مقصری
ببخشید که انقدر رک میگم ولی هرکسی خودش احترام برای خودش قائل میشه
با این همه تو هین بازم شما هی پیگیر این میشی که چرا اینجوری هستی چرا اینجوری رفتار میکنی؟؟؟
نباید برای شام خوردن بهش اصرار میکردی شما همین که شام رو آماده کردی لطف کردی دیگه نباید التماس کنی که بیاد شمام بخوره
این التماس ها و اصرار ها شما رو در چشم همسرتون ضعیف کرده
همسرتون کاملا می دونه که شما نمی تونید طاقت بیارید و کاری میکنه مکه شما به سمتش برین
باید طاقت بیاری حتی اگه شده 10 روز هم در سکوت بگذره نباید انقدر خودت رو کوچیک کنی
احترام متقابله شما چرا انقدر منفعل برخورد میکنی بزار بدونه شما به شخصیتت احترام میزاری وقتی اون فحش میده و شما دوباره با آغوش باز ازش استقبال میکنی چه انتظاری داری که بهت احترام بزاره چون میدونه شما برای خودت ارزشی قائل نیستی
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیز و محترم
بر مبنای آنچه که شما در پست 52 آورده اید
حالات نفسانی منفی همسر شما مخصوصا بخش کودک سازگار منفی وی بسیار فعال است و به جهت کسب نوازش اقدام به این کارها ( قهر کردن - فحش دادن - قایم کردن نان -لجبازی و..) می نماید .او با این کارها می گوید و فریاد می زند به من توجه کن - من را نوازش کن - به من توجه کن ....
که نتیجه و معنایش این می شود از جایگاه منفی اقدام به دریافت نوازش و تائید میکند و شما هم چه خوب به او پاسخ مثبت می دهید .
و همسر شما در حال حاضر فیلتر نوازشی دارد ( محبت مستقیم و نوازش را دریافت نمی کند ) و گارد هم میگیرد .
در این شرایط اگر به این کودک و حرفهایش و اقداماتش توجه کنی به او ثابت می شود این کارها روشهای خوبی برای توجه گرفتن و نوازش شدن است!( بازنوازی خاطرات کودکی همسرتان ، که به این روش به توجه و نوازش می رسیده )
در شرایط فعلی بهترین حالت این است که از جایگاه "بالغ " و بعد حالت نفسان" والد مستبد مثبت " با او وارد ارتباط شوید ( نه حالت نفسانی کودک و نه والد مهربان )
شما کاری که می کنید دقیقا از جایگاه کودک ( گریه کردن - چون نون نبود رفتم خوابیدم و...) و یا از جایگاه والد مهربان ( من شام را برای تو درست کردم و... ) است .
برای تقویت حالات نفسانی " سازگار مثبت و بالغ " همسرتان در شرایط فعلی کاری ساخته نیست اما باید بعد از اینکه شرایط رابطه مناسب بود اقدام کنید و برای متعادل سازی خود از همین امرو اقدام کنید.
امروز از جایگاه " بالغ یا والد مستبد سازگار " از او یک درخواست منطقی داشته باشید . مثل خریدن نان و یا پرداخت قبض و یا یک نظر مشورتی خیلی جدی از وی بگیرید و درنهایت هم از او تشکر کنید .به نوعی به وی مسئولیتی را واگذار کنید تا انجام بدهد .
و اما برای شرایطی که اوضاع رو به راه شد با این تمرینات می توانید حالات مختلف نفسانی خود و همسرتان را متعادل سازی کنید و در نهایت برای فیلتر های نوازشی و نوازش منفی گرفتن خود و همسرتان یک فکر اساسی و جدی بکنید . ( تاپیک نوازشها را بخوانید )
بالغ ( حالت نفسانی بالغ کاملا به دور از احساس است)
----
- تمیز و تشخیص حالات نفسانی
- نوشتن برنامه روزانه در تقویم و مشخص کردن ساعات ملاقات - اعلام خواند تاب و مشخص کردن تعداد صفحات در روز .
- کارهای شخصی را مسئولانه انجام دادن .
- معرفی موضوع گفتگو در جلسات و سخنرانی ها .
- تشخیص موارد موثر مورد توافق در گفتگو .
- خود را جای دیگران گذاشتن و درک کردن موقعیت آنها .
توجه و گوش دادن به نظرات دیگران .
- اذعان بر کارهایی که موثر نبوده .
-طلب بخشش از افراد و یا اعلام اینکه آنها را بخشیده اید .
- خدمت صادقانه موثر همراه با برنامه ریزی .
- با حسن نیت با عقاید و نظرات دیگران روبرو شدن .
والد مستبد مثبت ( کاملا با احساس سروکار دارد )
--------------------------------------------
- ایجاد نظم در مجامع .
-جلوگیری از هم همه در محیط های خاص .
- مشخص کردن حد و مرز خود و دیگران .
والد مهربان ( کاملا با احساس سروکار دارد )
------------
-مراقبت مسئولانه از خود و سلامتی خود . چکاپ سالیانه .
- تحسین خود و دیگران در مورد نتایج .
-ابراز علاقه کردن .
- در صورتی که عمل خیری برای کسی انجام می دهید بدون پاداش و توقع تشکر این کار را انجام دهید .
-آقایان کمک در امور خانه .
- کمک به افرادی که نیازمند کمک می باشند . مثل : عبوردادن کودکان و سالمندان از عرض خیابان .
- آب دادن و غذا دادن به گیاهان .
- مراقبت و غذا دادن به حیوانات .
- ابراز احساسات و دلجویی از افراد سالمند و نوازش فیزیکی دادن . مثل مالیدن شانه ها و در آغوش گرفتن آنها .
- توجهبه نیاز و مراقبت و نگهداری از کودکان
کودک سازگار مثبت ( کاملا با احساس سروکار دارد )
-----------------------
-اجرای آداب و معاشرت . به کار بردن کلمات : ببخشید - متاسفم - خواهش می کنم - در خواست می کنم .
- خوش رویی با دیگران و تقدیر و تشکر
- احترام به حقوق دیگران از قبیل رعایت نوبت در صف
- اجرای مقررات راهنمایی و رانندگی از قبیل بستن کمربند ایمنی - و استفاده از بوق در مواقع ضروری - راه دادن به اتومبیل های دیگر و عابرین .
- مراعات دیگران و همسایه در هنگام استفاده از ضبط صوت و تلویزیون .
- رعایت سکوت در هنگام استفاده از دزدگیر ماشین و قسمت مشاع ساختمان
-بیرون گذاشتن زباله راس ساعت 9 شب .
- نریختن زباله درکوچه و خیابان- استفاده از کیسه زباله در ماشین جهت زباله و ته سیگار .
- اجرای آنچه که حرفش را می زنید و قول می دهید - حاضر شدن سر وقت درقرارها .
- تحویل دادن محلی که از آن استفاده کرده اید - تمیز و مرتب مثل زمانی که آنرا تحویل گرفته اید .
- پیش قد شدن در کارها - و مشارکت در حل مسائل .
کودک طبیعی
----------------
- خرید چیزی که دوست دارید و نه اینکه احتیاج دارید . با درنظر گرفتن - مسئولانه .
- مطرح کردن یک نکته طنز مرتب در جلسات کسل کننده .
- گذراندن لحظاتی دلچسب در تنهایی و دور شدن از مسائل اصلی زندگی .
- ایجاد شور و انرژی در خود و دیگران .
- رفتن در طبیعت و آرام گرفتن افکار شلوغ .
- شادی همراه با موزیک .
- پیگیری و گفت و شنود ،لطیفه های روز ( جوک ) بدونتمسخر دیگران ،برنده و برنده .
- رفتن به سونا و استخر .
- ترتیب دادن و یا رفتن به مهمانی های دلچسب .
- بازی کودکانه با کودکان .
- در جای مناسب احساسات خود رادر میان گذاشتن .
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
دوستان خوبم mamfered و afsoon عزيز
يه بار همينطور شد، من نازش رو نکشيدم، ميدونيد چي شد؟ اينقدر فحشهاي بدي بهم داد و شب کتکم زد و صبح هم بهم گفت: حق نداري پاتو بذاري تو اين خونه وگرنه ميکشمت، منم چيزي نگفتم و فقط موقع دراومدن از خونه که داشتم ميومدم اداره بهش گفتم درست صحبت کن من که حيون نيستم تا اينو گفتم مثل يه حيون وحشي بهم حمله کرد و اگه از اونجا فرار نميکردم کتک مفصلي خورده بودم، ظهر زنگ زدم و به باباش گفتم و باباش منو برد خونشون و شب به اتفاق مامانش منو بردن خونه مون ولي همسرم تا چشمش به اونها افتاد سکوت کرد و فقط ميگفت حسابش رو ميرسم ميخواد رابطه منو و شما رو خراب کنه؟ و گوشش بدهکار نبود پدرش خيلي ناراحت شد و ازم خواست تا اونجا بمونم و خودشون برگردن ولي چون ميدونستم کتک خوبي نثارم ميکنه اونجا نموندم و با گريه والتماس که منو از اونجا ببرن تو راه زنگ زدم خونمون و اومدن دنبالم مامانم و داداشم بودن، داداشم خيلي عصباني بود و ميگفت بايد بريم بالا ببينم چي شده اون کوچيک تر از منه ترسيدم دعوا بشه سرش داد زدم که نره و ما اومديم خونه و اونها هم رفتن خونه خودشون، يه هفته قهر بودم تو اين مدت موبايلم خاموش بود و جوابش رو نميدادم ولي دائم در حال تهديد بود که بيا جهازت رو ببر، ميدونم باهات چيکار کنم و ...، پدرم رو نذاشتم وارد ماجرا بشه و ازش خواستم صبر کنه تا ببينيم چي ميشه، بعد از يه هفته بهم اس.ام.اس زد که فردا سند ازدواج رو بيار طلاق توافقي داشته باشيم بازم جوابش رو ندادم تا اينکه اومد اداره و من از ترس اينکه مبادا کاري بکنه و آبروم تو ادره بره باهاش رفتم بيرون از اداره و بهش گفتم سند پيش من نيست برو و به بابات بگو همونطور که با دستهاي خودش دست منو گذاشت تو دست تو بياد، همونطور که بزرگترها اول براي ازدواج پيش قدم شدن براي طلاق هم اونها بايد انجام بدن بهم گفت: اونها حق دخالت تو زندگي ما رو ندارن، که من زدم زيره گريه و گفتم بس کن، خجالت بکش تا کي ميخواي اينجوري بکني، واقعا برات متاسفم که يه تنه فقط داري ميري جلو که خنديد و گفت : نترس مهريه ات رو هم ميدم، با خيال راحت بشين و کيف کن تا آخر عمرت، گفت: حالا چيکار کنيم گفتم هيچي بيا دنبالم بريم خونه گفت: خودت رفتي منکه نگفتم، بهش گفتم : خودت گفتي برو يادت نيست؟ گفت: من گفتم تو چرا رفتي؟تو بايد صبر ميکردي و تحمل ميکردي، من اخلاقم گنده ولي تو اگه زندگيت رو دوست داشتي ميموندي، گفتم باشه ميام، خواستم برم تو اداره بهم گفت : ميام دنبالت و رفت و اون ماجرا تموم شد با اينکه سر هر دعوايي بهم سرکوفت ميزنه که چرا به خانوادش گفتم، چرا يه سري دروغ تحويلشون دادم ناراحت بود، ولي اونها دروغ نبود بلکه واقعيت داشت و از اينکه به خانوادش گفته بودم ناراحت بود، ميدونيد خيلي ميترسم چون اگه عصباني بشه هر کاري ممکنه بکنه و خيلي بد تهديد ميکنه و نميخوام خانواده ها هم درگير بشن، آخه يه چيزي هم که هست اينه که من خواهر بزرگم هم همين تازگي ها طلاق گرفته اون هم وضعيتش مثل من بود شوهرش بي چاره رو کلي اذيت کرد و الانم که النه وقتي يادش ميفته ترس وجودش رو پر ميکنه و الان بعد از 3 سال دوندگي داره طلاق ميگيره، بابا و مامانم نميتون يه مشکل ديگه مثل منو تحمل کنن چون تو فاميل ديگه واقعا انگشت نما ميشيم و فکر ميکنن واقعا چه مشکلي داريم که نميتونيم با همسرامون کنار بيايم بخصوص اگه زن داداش هام بفهمن، من ميخوام وضعيت بهتر بشه نه بدتر، دلم هم نميخواد زندگيم رو خراب کنم ولي مثل اينکه همسرم داره سوء استفاده ميکنه.
و آني عزيز الان به نظرتون چيکار کنم؟؟؟؟؟
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
حرف جدیدی نیست .
با دقت پست قبلی را بخوان .
نترس و شجاع باش . اتفاق بدی نمی افتد . درست برخورد کن .
همان که گفتم از او یک درخواست درست و جدی داشته باش . همین .نه ناز کشیدن و نه قهر و شلوغ کاری .
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
خوب آخه جوابم رو نميده يا سر بالا جواب ميده؟ اگر هم اينجوري بدون هيچ صحبتي برم بدتر ميشه...
تازه اگه جوابمو هم بده بعدا تو خونه همونطوريه چون ميگه باهام کار داشتي وگرنه زنگ نميزدي حالم رو بپرسي يعني تغييري حاصل نميشه.
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام
خانومی من که نگفتم قهر کن برو خونه ی پدر و مادرت یا اینکه پای بقیه رو تو زندگیت باز کن ولی منفعل نباش سعی کن جوری رفتار کنی که به خودش اجازه نده ناراحتت کنه وقتی فحش میده باهاش حرف نزن و بهش زنگ نزن بگو من میبینم که حرف میزنم تو عصبانی میشی ترجیح میدم حرف نزنم که تو آرامش داشته باشی
بگو اگه قرار باشه حرف بزنم فحش بشنوم ترجیح میدم سکوت کنم که تو روهم ناراحت نکنم
خانومی باید یه جورایی بهش بفمونی نباید دست روت بلند کنه چون دیگه اون موقع با خانواده طرف نیست با قانون طرفه
نزار بفهمه که تو ازش میترسی
:72::72::72:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
کاش ميشد عزيزم ،تو عمل مشکله ، کاري کرده که اگه اونجور که ميخواد نکنم داغون ميشه،عصباني ميشه،اينها رو ميدونم ولي متاسفانه اونجور که فکر ميکنيد نيست و نميشه، تا رابطه مون خوب نشه وضع بده يعني بد ميکنه و اصلا هم جلو نمياد با سر سنگين بودن منم کاري درست نميشه نميخوام همش منفي حرف بزنم ولي تا من نازش رو نکشم و قربون صدقه ش نرم اوضاع آروم نميشه انگار من افريده شدم تا فقط ناراحتي اونو تحمل کنم و از حرفهاي اون خم به ابرو نيارم،مطمئن باشيد يعني با اطمينان صد در صد بهتون ميگم من سکوت کنم اون تا آخر عمر سکوت خواهد کرد يعني کار فقط به سکوت ختم نميشه همونطور که آني عزيز گفتن و درست هم حدس زدن با کاراي بچه گانه اي که ميکنه حالا فحش يا کتک يا تنها گذاشتن من يا هر کار ديگه مجبور ميکنه يا جونم به لبم بياد و يا بيام جلو اونقدر اين ور اون ور کنم تا آقا آشتي کنن،النم باز با باباش حرفش شده و با اونها قهر کرده، با يکي از خواهرهاش هم قهر کرده و محاله حالا حالا باهاشون آشتي کنه و اونها هم کاري به کارش ندارن ولي من چي اونها چون کاري باهاش ندارن سراغي نميگيرن و به مرور آروم ميشه اين رو هم بگم بي چاره اونها هميشه پا پيش ميذارن،ولي من چي هر روز باهاش برخورد دارم و نميتونم بي خيال باشم چون مطمئنا يه بلايي سرم مياره.
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مي مي
خوب آخه جوابم رو نميده يا سر بالا جواب ميده؟ اگر هم اينجوري بدون هيچ صحبتي برم بدتر ميشه
تازه اگه جوابمو هم بده بعدا تو خونه همونطوريه چون ميگه باهام کار داشتي وگرنه زنگ نميزدي حالم رو بپرسي يعني تغييري حاصل نميشه.
1- نترس
2- جواب سر بالای او را
الف ) پیش بینی نکن
ب) اگر جواب سر بالا داد تمبر جمع نکن
3- جواب رد دادن به معنای انجام نشدن درخواست نیست ( زمان بده اما قضاوت نکن ) در اینجا و در این لحظه مهم درخواست است نه واکنش و نه حتی نتیجه .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مي مي
تازه اگه جوابمو هم بده بعدا تو خونه همونطوريه چون ميگه باهام کار داشتي وگرنه زنگ نميزدي حالم رو بپرسي يعني تغييري حاصل نميشه.
4- این پیش بینی ها قاطعانه ی تو مرا کشته :311:
5- با چنین انرژی هایی که می فرستی یقین توقع دریافت واکنش غیر از این را داری ؟!!!!
6- اگر چنین چیزی گفت ،بگو : بله . کار داشتم . و کار هم مربوط به زندگی و امورات آن بود در نتیجه نمی توانستم معطل بمانم تا تو حالت بهتر شود . زندگی شوخی نیست .
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
همونطور که حدس زدم،زنگ زدم و اينو بهانه کردم که سرويسهاي اداره کنسل شده (قبلا راجع بش بهش گفته بودم) همکارا ميخوان سرويس بگيرن من چي کار کنم؟خيلي سرد جواب داد: نميخواد کاري بکني،لازم نيست ماشين بگيري با ماشينهاي بيرون سر راه ميري(اين در حاليکه خونه ما اصلا مسير تاکسي يا ماشين داره و اگه هم داشته باشه محاله شوهرم بذاره با ماشيني غير تاکسي برم) و زود هم قطع کرد،همين، خدا بداد بعدش تو خونه برسه کلافه ام ميکنه
نميدونم چه طور باهاش حرف بزنم اون که يک کلمه هم حرف نخواهد زد، من از حرف نزدنش ناراحت نميشم از عواقبي کهممکنه سرم بياره ميترسم، اميدوارم دوستان درک کنند، چون موضوع ها کش دار که ميشه ديوانه ميشه و ديگه ميزنه به سرش.
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
خانومی یکم از خودت استقلال داشته باش
مسائل محیط کارت به خودت ربط داره شما باید خودت تصمیم بگیری که برای رفت و آمدت چیکار کنی
اگه صلاح میدونی که باید با همکارات ماشین بگیری پس با اطمینان این کارو بکن و بعدا همسرت رو مطلع کن و دلایلت رو برای این تصمیم بهش بگو
نه این که زنگ بزنی من چیکار کنم ؟؟
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
اي بابا دوست عزيزچطوري من تو زندگيم ميتونم اينو اعمال کنم؟
به تايپيک "راه حل چيست؟" که نوشتم يه سر بزن تا بدوني اوضاع من چه جوريه؟ مني که تو استفاده از حقوقم استقلال ندارم چه جوري از اون پول بردارم و برا ماشين بدم در صورتي که شوهرم بگه نه، با همه اين توصيفهاست که دوستان ميگن منفي بافي نکن ولي من ميگم سعي ميکنم ولي نميشه، شوهرم يه مرد سالار اساسي دوران عصر جاهليته که کمي فقط رنگ و لعاب عصر جديد رو گرفته،يه کاري بکنم و از اون مشورت(به قول خودش ولي به نظر من اسمش اجازه است) نگيرمو وبعد بگم گرفتم؟اون موقع ميگه تو شوهر نکردي مگه که خود سر شدي؟هر چي هم بهش بگي با آرامش با مهربوني با دعوا تو کلش نميره که بابا زنت اونهم زن شاغل هم حق تصميم گرفتن داره، حق داره استقلال داشته باشه،براي همسر من استقلال براي زن مفهومي نداره فقط اجازه شوهر شرطه(دليلش رو هم اين ميدونم که خدا تو قانون زناشويي نميدونم چرا اينهمه به مردا بال و پر داده(البته از حضور آقايون تالاري معذرت ميخوام و اميدوارم ناراحت نشن چون مرد خوب هم کم نيست) که بعضي ها مثل شوهر من اينقدر سريع سوء استفاده کنن اون هم به نفع خودشون) و متاسفانه اونقدر تو دوران آشنايي خوب برخورد کرد که فکر کردم همون مرد زندگيمه ولي ...:323:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می خوبم
از دیروز تا حالا که من نبودم خیلی اتفاقا افتاده
متاسف شدم دوست خوبم.
اما راهکارهای خانم آنی بنظرم خیلی خوبن.سعی کن از ایشون بیشتر مشورت بگیری.
راستی گفته بودی بازم قراره بری مشاوره .چی شد؟
من که اول میگفت تا آخرش برو.اما با این حرفایی که گفتی پیشنهادمو پس میگیرم.
ببین نه باهاش طوری رفتار کن که فکر کنه قهری و بلا سرت بیاره نه نازشو بکش.
چی بگم؟
بازم میگم آنی خیلی بهتر میتونه کمکت کنه.
بهمون خبر بده عزیزم.نگرانت شدم امروز
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می
میشه خواهشا
دو واژه ی " درخواست" و "نظر خواهی " را تعریف کنی ؟!!!
آیا متوجه تفاوت این دو واژه هستی ؟!!
همین اندازه بدان که باید این سر دوربین را از روی شوهرت به سمت خودت بگیری و با دقت بیشتری پستها را بخوانی .
برو دو سه پست آخر را چند بار بخوان تا برایت جا بیفتد و به شکل جدی با خودت و در خلوت تنها به خودت و احساسات و افکار و اعمال خودت فکر کن .
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام
ببین خانومی ما هرچی میگیم شما میگی نمی شه نمی زاره کتک میزنه فحش میده تهدید میکنه ال میکنه بل میکنه بخاطر همین من سکوت میکنم
یکم به حرفات دقت کن همش شده ترس
شما باید کم کم جلوی این ترس رو بگیری من نمی گم یهو تغییر رویه بده ولی کم کم باید استقلال فکری و مالی پیدا کنی
همسرتون میتونن به شما بگن سر کار نرو ولی نمیتونن بگن سرکار بور و بیا پولت بده به من
کی گفته اسلام به مرد گفته زور بگو و اعتماد به نفس و استقلال رو از زنت بگیر کدوم دین و کدوم قانونی یه همچین اجازه ای به مرد داده ؟؟؟؟؟
همسر شما کاملا میدونه که شما از عکس العمل هاش میترسید و کاملا میدونه باید چطور برخورد کنه که شما رام بشید و کوتاه بیایید
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام دوستان ببخشيد دير شد آخه يه بار تو تالار گفتم که تو خونمون کامپيوتر نداريم و من فقط تو اداره به شما سر ميزنم و به خاطر همين بي خبر گذاشتمتون و از همتون ممنون و باز شرمنده:46::43:
ميخواستم بگم ديروز هر طوري بود رفتم مشاوره آخه وقت گرفته بودم و نميتونستم از دستش بدم ، بماند که چه طوري شد آشتي کرديم چون فکر ميکنم چيزهايي که مشاور گفت مهم تر باشه تا نحوه آشتي کردنم و اگه شد سر فرصت براتون ميگم:دقيقا 5/1 ساعت با مشاور حرف زدم و تقريبا با خصوصيات کلي همسرم آشنا شد، بهم گفت شماها الگوي رفتاريتون با هم فرق داره و بايد عوض کنيد، گفت:هر کدوم از شما ميگيد اوني که من ميگم بشه ولي هر کدوم به طريقي، راجع به خودم اينطور گفت که: مستعد افسردگي، استرس، اضطرابي، به نظر ميرسه اکثر موقع ها نالاني و شاکي، خود تو هم زود رنجي، خشم نهفته داري ولي حالا برا همسرتون با داد و بيداد و کتک کاري و.. بروز ميکنه براي شما هم يه جور ديگه،همسرت هم مستعد افسردگيه گفت: من در مورد روابط زناشويي نمره خوبي بهت نميدم، مديريتت خيلي ضعيفه، شما هر دو تاتون تو روابطتتون ضعيف هستيد ولي تو خيلي خيلي ضعيف تر هستي، گفت طرز حرف زدنت الان پيش من، استفاده از زبان بدن همه و هم ضعيفه،گفت: فکر کن ببين چيها نارحتت ميکنه که چيزهاي ديگه هم بهانه ميشه براي ناراحت شدنت؟بهش گفتم: همسرم از اينکه زود رنجه و تحقيرم ميکنه و در ضمن در امور اقتصادي زندگي خسيسه ناراحتم ميکنه و همش حس ميکنم دوستم نداره و برام ارزشي قائل نيست،گفت: چند مثال بگو؟ وقتي همه مواردي که اينجا تو تالارگفته بودم رو شرح دادم ، گفت: فکر نميکني همسرت بيشتر صرفه جو باشه و حسابگر تا خسيس، اگه فردي خسيس باشه هيچ وقت به ظاهرت توي مهموني اهميت نميده و يا وقتي مهموني مياد واقعا خساست ميکنه و هيچي خرج نميکنه ولي ميگي همسرت تا حد معقولي هر جور که مهمون تو خونه خودشون باهاتون رفتار داشته براي پذيرايي خرج ميکنه، يا وقتي بهش گفتم الان يه حسابي باز کرده به نام من که ته مونده حقوقهامون رو اونجا پس انداز ميکنيم ،گفت:خوب اين يه امتياز بزرگ براي تو حساب ميشه،به نظرت ادم خسيس اينکار رو ميکرد؟گفت: واقعا بايد خوشحال باشي که با اين حسابگريش اول زندگي که کمتر آدمي از خودش خونه و ماشين داره نسبت به همسن و سالهاي خودش جلوتره و نذاشته طعم مستاجري و بي ماشيني رو بکشي،گفتم:آخه ناراحت ميشم منو بخاطر حقوقم ميخواد،گفت:حق داره،مگه با هم ازدواج سنتي نداشتين؟اگه ميخواست باهات دوشت باشه و فقط ظاهرت رو بخواد خوب چرا اينهمه دردسر ميکشيد ميرفت سر چهارراه تو خيابون با چند تا دختر دوست ميشد و بعد با يکي که کم سن وسالتره و خوشگلتره و دختر حاجي بازاري باشه و پولدار باشه و در ضمن تو خونه هم بشور و بساب بکنه ازدواج ميکرد، تو اين دوره و زمونه اينجوري اقتضا ميکنه که شاغل بودن زن يکي از اولويتهاي يه مرد باشه چون ميخواد زندگيش بهتره باشه و من نميدونم با وجود اينکه اين امر ديگه عادي شده چرا بعضي از ما زنها نميخوايم اينو قبول کنيم، همسرت از روي منطق ازدواج کرده و کاملا همه الويتهاشو سبک سنگين کرده و با حساب و کتاب ازدواج کرده و اين به نظر من درسته چون ازدواج شوخي نيست که فقط با چشم و ابرو ازدواج کني، کار شاقي هم نميکني که دلت ميخواد دائم قربون صدقه ات بره و دائم دم از خستگي ميزني، من که اکثر روزها تا شب کار ميکنم و تقريبا کارهاي خونه رو هم اداره ميکنم ولي همسرم هم کمک ميکنه که بايد همش کارم داد وفرياد باشه، بهم گفت: سعي کن قوي باشي تو هر شرايطي پيش همسرت سرحال باش، مثل مامان بزرگها فکر نکن که آي من خسته ام گور پدر شوهر نه اينکار رو نکن،بهم گفت:يه چيزي بهت ميگم هميشه يادت بمونه، مطمئن باش مرد از اينکه شلوارش دو تا شده نميره يه زن ديگه بگيره بلکه يا مرد مشکل داره که اونو ميزاريم کنار، فقط بخاطر رفتار زنشه که کارش فقط غرغر کردن،آه و ناله کردن،خسته و نالان بودن و سرحال نبودن،ژوليده و پوليده بودن و بطور خلاصه نتونه شوهرش رو تامين کنه و مديريت زندگيش رو دستش بگيره مطمئن باش مرد طالب شرايط بهتر خواهد بود،در مورد پيش قدم بودنت تو آشتي هم نميتونم بگم جلو برو يا نرو چون هنوز شوهرت رو خوب نشناختم که ببينم که جلو نرفتي عواقبش بد باشه، مهم جلو رفتن يا نرفتن نيست مهم نتيجه ايه که داره يعني فقط تو منفعل باشي و اين عاملي بشه که تو تبديل به آدم منفعلي بشي که نتيجه جلو رفتن به مرور به ضرر تو باشه و بايد بررسي بشه ، مشاور حرف شم رو هم گفت که به يک باره نميشه کسي رو تغيير داد و در مورد رفتارش و حساسيت هاش و در ضمن در مورد استقلال مالي پروسه زماني لازم داره ، گفت: شما هر دوتاتون نياز به مشاوره دارين مشکلتون حاد نيست ولي نبايد حادش بکنيد فقط بايد رو هر دوتاتون کار بشه،هر دو تا تون همديگر رو دوست دارين ولي اشتباه تو روابطتون دارين،همسرتون هم روي نکات منفي که داره مثل کنترل خشمش،سخت گيريهايي که داره و زود رنجيش بايد کار بشه و کارگاههاي ازدواج به نظرم بهتره تا مطالعه چون مرد حال و حوصله خوندن و عمل کردن رو نخواهد داشت در ضمن تو کارگاه به صورت عملي کار بشه بهتره و مهم تره از همه بررسي چهار موضوع س ک س،تفکر،عواطف و احساسات و اخري اقتصاد تو زندگيتون ،گفت:فکر ميکنم طبق حرفهاتون شما تو مورد س ک س مشکلي ندارين، تو مورد تفکر هم تا حدي کم و بيش با هم هم عقيده باشين و ممکنه تفاوتهايي باشه ولي بايد کشف و رفع بشه،مشکل شما تو 2 مورد آخره که تو بروز احساسات و کنترل اون مشکل دارين و آخري تو امور اقتصادي زندگيتون که ديدگاه شما با همسرتون فرق داره و خيلي مواقع اون رو به دوست داشتن يا نداشتن همديگه ربط ميديد که انشالله حل ميشه، آخر سر هم گفت سعي کن راضي کني همسرت هم بياد و زوج درماني خيلي بهتر خواهد بود و تمريني بهم داد که براي جلسه بعد خوب روش فکر کنم و بعد صادقانه جواب بدم، سوالاتش اينها بودن:1- چه کارهايي (از اول نامزدي) نبايد ميکردم که کردم؟2- چه کارهايي (ازاول نامزدي) بايد ميکردم که نکردم؟ (2 سوال بدون دليل آوردن و مانع تراشيدن باشه و فقط کارها بيان بشه)3- خصوصيات مثبت همسرم؟ 4- چه کارهايي بايد انجام دهم تا وضعيت بهتر شود؟ خلاصه آخر سرداشتم در ميومدم که بهم گفت : باز که چهره ات عبوس و گرفته ونالانه جلسه اول پريشون و مضطرب و خيلي غمگين بودي وبيشتر هم گريه کردي و متوجه شدم از اينجا هم که دراومدي در حال گريه بودي اين جلسه هم فقط زار ميزني و قيافه ات نالان و رنجور و خسته است ، منکه زنم و نشستم قيافه ات رو ميبينم حالم گرفته ميشه که اينقدر موج منفي ميفرستي اونوقت از همسرت انتظار داري؟منم گفتم: آخه شايد بالاي 80 درصد وضعيتم بخاطر رفتارهاي شوهرمه گفت: اينجوري که درست نميشه فقط وضع بدتر ميشه اميدوار باش سعيت رو بکن و زندگيت رو دستت بگير،خودم حس ميکنم خيلي جلسه مفيدي بود و اميدوارم نتيجه بخش باشه هر جور شده ميخوام ادامه ش رو برم اميدوارم مشکلي پيش نياد و يه روزي همسرم رو هم بتونم راضيش کنم که اون هم بياد. :323:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می واقعا به تو تبریک می گویم .
واقعا تشکر می کنم از خوشحالی بال در آورده ام . خیلی خبر خوب و فوق العاده ای است . :46::104:
اتفاق فوق العاده ای است که با مشاور ارتباط گرفته ای و من مطمئن هستم که نتیجه ی فوق العاده ای خواهی گرفت و همسرت هم به این مشاوره می آید و مشکلات شما حل خواهد شد . :104::227:
دیدی آدم خسیس را اشتباه تعریف می کردی ؟! :46:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
يه بار يادمه از روي بيکاري گفتم برم يه سري به انجمن افراد خوشبخت سر بزنم ببينم افراد خوشبخت چه جوري فکر ميکنن و زندگيشون چه جوريه با تعجب ديدم مدير همدردي مچم رو گرفت که مي مي يا آدم خوشبختي هستي که به اين انجمن سر زدي يا با دنبال خوشبختي هستي يا اينکه راه رو اشتباه اومدي؟ اون روز من راه رو خلاف رفته و به اون ورها هم سر زده بودم بي هيچ قصدي ، خيلي دلم ميخواد منم جزو اون آدما بودم، زودي از اونجا اومدم بيرون دلم ميخواست منم با تمام قدرت مينوشتم منم خوشبختم ولي چون شديدا دو دل بودم نتونستم تو اون انجمن ثبت نام کنم دلم ميخواد يه روز کاملا يقين پيدا کنم که واقعا خوشبختم و بعد ثبت نام کنم بدون اينکه به ظاهر اونو گفته باشم ولي ته دلم اينجوري نباشه،روزي که ترديدي نداشته باشم که من با همسرم خوشبختم و خمشبخت هم خواهم ماند...
:310::310::310::310::310::310::310::310::310::323:
:321:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می جان
منم خوشحال شدم.
خانمی تو هم نیمه خالی لیوانو فقط به ما گفته بودی ها.نمیگفتی شوهرت اهل خرج کردنه خیلی مواقع.فقط اونجاهایی رو میگفتی که کم میذاره بنده خدا.
ببین به ظاهرت خیلی برس.از رو حرف مشاور و نقل قولهایی که از همسرت کردی متوجه شدم این مورد خیلی مشکل سازه واست و حل کردنش هم خیلی تاثیر کذاز خواهد بود.
منم یه دورانی همش غر میزدم مینالیدم اما الان از وقتی تو این تالار اومدم خیلی پر انرژی هستم.گاهی همسرم نگاهم میکنه و میگه خانمم خیلی روحیه ش عوض شده.بهم میگه این تغییر روحیه تو تو منم اثر خوبی گذاشته و تو اداره همکارام میگن شادتر شدی.
با این مثال خدایی نکرده منظور خاصی نداشتم(اینکه خود نمایی کنم)فقط خواستم ببینی چقدر تاثیر گذاره روحیات تو رو همسرت.
ببین شاید بتونم از یه طرف دیگه بگم روابط تو و همسرت کمی شبه رابطه من و همسرمه.
تفاوت کجاست؟اونجا تو اروم و ناراحت ونالانی اینجا همسر من.اونور شوهر تو پرخاشگره اینور من.
حس خودمو بگم؟منو بذار جای شوهرت.
وقتی با همسرم حرفم میشه یا مشکلی پیش میاد همش ناله میکنه همش با آه و زاری حرف میزنه.انرژی نداره.وقتی باهاش دعوام میشه و رفتار تندی دارم مثل ادمای درمونده رفتار میکنه و ناله میکنه.ولی من انتظار دارم محکم بایسته و حرفشو هرچند تند بهم بزنه.اینه که وقتی مظلوم نمایی میکنه من کلافه تر میشم و اعصابم خرد تر.پس باعث میشه باهاش تندتر برخورد کنم.هرچی اون مظلومانه تر و عاجزانه تر برخورد میکنه من بیشتر داغ میکنم.حتی گاهی دلم میخواد بزنمش.نمیخوام ناله هاشو بشنوم.میخوام کر بشم.یا برم و ازش دور بشم چشمم هم به چشمش نیفته.
البته به دل نگیری من حس خومو که موقع بحث با همسرم داشتم گفتم
ببین عزیزم حدس میزنم تیپ شخصیتی من و شوهر شما(پرخاشگر)شبیه و مال شما وهمسر منم مثل همه.البته من به تندی همسر شما نیستما.شاید اقتضای خانم بودنمه.خدا رو شکر الان خیلی فرق کردم.مایی که هر روز دو سه بار حرفمون میشد الان هفته ها بحثمو نمیشه.:323:
وقتی با شوهرت در تعاملی شادتر و پرانرژی تر باش.و انتقادتم با ناله زاری نگو.گاهی با شوخی گاهی جدی بگو.
به زندگیتون انرژی ونشاط بده.
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیز
بسیار کار بجایی کردی مشاوره رفتی .
فعلاً به فکر رفتارهای شوهرت و مشاوره اومدن اون نباش . مطمئن باش وقتی تغییر روحیه و رفتار تو را ببینه که براش خوش آیند خواهد بود ، کنجکاو میشه که چی شده ، اونوقته که در فرصت مناسب موضوع مشاوره را مطرح کن و اثرات اون را و با این نگاه که دوست داری هر دو زوج موفق و خوشبختی باشید و خودت هم قدم اول رو برداشتی ( رفتن به مشاوره ) ، ازش دوستانه بخواه که بقیه راه رو با هم برید . ممکنه اول سکوت کنه یا حتی ابراز عدم اعتقاد به این کار و زمینه نده ، در صورت بروز چنین رفتاری شما اصرار نکن و ادامه نده و از موضوع عبور کن و به زندگیت مشغول باش ، مطمئن باش در این صورت خودش رو مسئله فکر می کنه و رفتار شما رو که داری مشاوره میری دقت می کنه ، بعد یا موافقت می کنه یا خودش دور از چشم تو این راه را طی خواهد کرد .
مهمتر از همه ممکنه با تغییراتی که تو روحیه و رفتار و نگرش شما اتفاق می افته اون خودش خودش رو باز سازی کنه ( بدون مراجعه به مشاور ) در این صورت شما با راه کار گرفتن از مشاور می توانی به او غیر محسوس کمک کنی
برات آرزوی موفقیت دارم ، صمیمانه و خوشبینانه
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیز دوست خوبم خیلی خوشحال شدم وقتی نوشته هات رو خوندم، این اولین باری بود که توی نوشته هات برق امید رو حس کردم! پس بدون که تو هم می تونی بهترین مدیر این زندگی باشی، بدون اینکه دیگران احساس کنن این مدیریت از وجود شما تراوش می کنه و به نظر من این برای خود ما خوشحال کننده تر هست که می تونیم یه مدیر نامحسوس باشیم!:311:
و یه چیز دیگه از روی نوشته هات نکته های خوبی رو برداشت کردم که فکر می کنم به درد زندگی منم بخوره! ممنونم از اینکه شما حق ویزیت مشاوره رو پرداخت کردی اما همه ی ما توی اون جلسه ی مشاوره شرکت کردیم!:46:
دوست گلم! مطمئنم می تونی یه روزی بهترین و خوشحال ترین می می دنیا باشیییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی یی!:227::227:
راستی منم هم دارم روی یه موضوع مهمتر توی زندگیم کار می کنم، کسب آرامش برای همسرم و دورکردن ایشون از اضطراب و استرس که توی اولویت های زندگیم قرارش دادم و البته همه ی اینها به این موضوع ربط داره که من چقدر آروم باشم!
دوستت دارم:43:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
:72:سلام delعزیز
ببین تو هم هدفت با من مشترکه
از جزئیات مشکلت خبری ندارم
همسر من خیلی مضطربه
خانمی به تاپیک من سر بزن و به منم کمک کن اگه میتونی.
دوستان از همه تون کمک میخوام
کسی جواب نمیده به مشکل من
[/align]http://www.hamdardi.net/thread-11506.html
[align=center]راستی می می جان کجایی؟
اصولا امروز باید سری میزدی:72::72::72:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام،دوستان شرمنده غيبت منو ببخشيد و بيييييييييييييييييييييييي يييييييييي نهايت ممنونم و همتون رو دوست دارم:46::43::227:
راستش دليل اينکه فعلا چيزي ننوشتم اينه که دارم رو تمريناتي که مشاور داده تمرکز ميکنم و ميخوام يه کم بيشتر به زندگي فکر کنم چون فعلا حواسم رو گفته هاي خانم مشاوره،ميخوام يه مدت چيزي ننويسم چون ميترسم باز حرفام با ناله و گله همراه بشه و يا يه چيزي بنويسم که بي خودي اميد بسته بودم، ميخوام فعلا با حرفها و تمرينات مشاور پيش برم و بعد سر فرصت براتون مينويسم،چهارشنبه ميخوام بازم برم مشاور،آخه وقت گرفتم و ميخوام تا آخر برم ببينم چي ميشه و راه کارهاي اونو برا زندگيم استفاده کنم تا انشاالله زندگيم بهتر بشه،دوستان راستي يه توصيه"حتما برنامه گلبرگ که از شبکه 3 روزهاي پنجشنبه ساعت فکر کنم 13:15 بعدازظهر که شروع ميشه رو ببينيد،حاج آقا دهنوي در مورد خانواده و ابعد مختلف اون صحبت ميکنه، من که خيلي خوشم مياد و وقتي از اداره ميرسم بلافاصله حرفاي اونو گوش ميدم البته همسرم بعضي موقع ها حوصلش سر ميره يا از اينکه بعضي مواقع اينقدر آقاي دهنوي از زن طرفداري ميکنه بهش برميخوره ولي سعي ميکنم يه جوري بشه با هم نگاه کنيم، شما هم حتما ببينيد و اگه شد زنگ بزنيد و مشکلاتتون رو مطرح کنيد و بعد بشيند با همسرتون نگاه کنيد، همتون رو دوست دارم و شرمنده از اينهمه لطفي که به من دارين:46::46::46::46::46::46::
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
دوستان خوبم سلام
جلسه دوم مشاوره رو هم رفتم و خيلي دوست دارم شما هم در جريان باشين و اگه دلتون خواست نظر بدين:43::
راستش تمريناتي رو که داده بود به مشاور دادم ،خيلي دلم ميخواست نوشته هامو براتون مينوشتم ولي خيلي طولانيه که شما حوصلتون نميشه بخونيد اما مشاور با ديدنش جز به جز برام ميگفت که :305::بايد و نبياد هاتو خوب ننوشتي و بيشتر طوري ننوشتي که از حالت انفعال دربياي ، من بهت گفتم رو خودت کار کن نه اينکه منفعلانه عمل کني و فکر کني، گفت منظور من از بايد و نبايد ها بيشتر رو کارهاييکه تو قبل اتفاق افتاده نبود اينکه تو دوران آشنايي يا زمان نامزدي چيها بايد ميکردي و چيه نبايد، منظور من بعد از ازدوج بود که رابطه تون رو خراب ميکرده و به نتيجه رسيدي که بايد انجام بدي يا ندي،وقتي به سوال اينکه چه کارهايي براي بهبود وضعيت انجام بدم رسيد گفت: خيلي بد نوشتي زبان نوشتنت و البته زبان بدنت اصلا درست نيست و مطمئنا زبان گفتاريت هم اينطوريه چون تو اين جلسه متوجه شدم در اين زمينه خيلي ضعيفي يعني تو ارتباط با همسر ضعيف عمل ميکني و مطمئنا بعضي موقع ها نميدوني چه رفتاري درسته، گفت:در مورد اين سوال برداشتي از روي خشم و منفعلانه نوشتي که مثلا من به هيچ وجه نبايد از خانواده همسرم انتقادي کنم، چرا اينطوري نوشتي/انتقاد حق توست و بهتر نبود مينوشتي اگر از رفتارهاي خانوده اش ناراحت شدم دوستانه به او مطرح کنم، يا نوشتي اهل خرج کردن نباشم در صورتي که اونجر که خودت گفتي اون خرج ميکنه پس اين جمله ات هم درست نيست، يا نوشته اي با برنامه ريزي هاي او پيش بروم و آنرا قبول کنم و مخلف هم نباشم اين هم درست نيست، يا از همه چيز راضي باشم و احساس رضايت داشته باشم(با اينکه ممکن است برايم کم بگذارد) همه اينها يعني تو منفعل باشي و اين درست نيست و من اينو ازت نخواستم ، بهم گفت: برو و خوب فکر کن و درست بنويس طوريکه هم تو احساس خوبي داشته باشي و هم رابطتون بهتر بشه،بهم گفت: تو اصلا به همسرت اعتماد نداري و به اون به چشم يه غريبه نگاه ميکني، گفت سعي کن باهاش صادق باشي وقتي اون با اينکه به قول خودت برات خرج نميکنه يا زود جوش مياره ولي باهات صادقه و اون طور که من فهميدم تو باهاش صادق نيستي ،چرا؟نگران چي هستي؟ براي چي به قولي زيرکانه داري همسرت رو دور ميزني؟ از اين ور ميگي موبايلت رو داره چک ميکنه تو چيکار کردي تا اين سوء ظنش بدتر شده؟ وقتي بهش گفتم يکي دو تا اس. ام. اس که نميخواستم بخونه و بدونه رو خيلي وقت پيش پاک کرده بودم يا زنگهايي که بهم زده بودن (البته چيز بدبي نبود و فقط دلم نميخواست در جريان باشه) و فهميده بود پاک کردم،گفت : خوب اشتباه از تو بوده تو خواستي با زرنگ بازي هم پاک کردي هم موبايل در اختيارش بوده تا بگي نگاه کن منکه چيزي توش ندارم ولي اين اشتباهه تو بايد کاري ميکردي تا حساسيتش کم بشه ولي با اينکاري که تو کردي نشون دادي تو ظاهر برات مهم نيست ولي با زرنگي با پاک کردن تو هم حساسي ولي نميخواي بفهمه که فهميده و به زرنگ بازي تو هم پي برده، گفت سعي کن برا يه مدت هم که شده برا 2 سال باهاش روراست باش، نگراني اون براي زندگيش طبيعيه اون مرده و زيادي حس مسئوليت داره و تلاش ميکنه خونه خوب فراهم بکنه و خيلي چيزها براش هزينه بي خوده، به گفت: وقتي اينجوري براي هرچي تو ظاهر موافقي يا برات ديگه فرقي نميکنه ولي تو باطن هي تو اين فکري که اين کار رو بکني نفهمه اين کار رو نکني نفهمه و بعد به اين فکر کني که اگه اينجوري فهميد اينو بگي يا اينجوري بکني مدام هم استرس داري و نگراني که نفهمه و هم بيشتر وقتت صرف اين کارا مسشه بجاي اون برو فکر کن تا ببيني چيکار بکني تا روابطتتون بهتر بشه، گفت:من اونجور که ميخواستم به درمان جواب ندادي و اين تمرين رو دادم تا من بيشتر بشناسمت، برو و دوباره تمريناتت رو انجام بده و بهم گفت، بيشتر کارهات هم فکر ميکنم بخاطر تاثير پذيري از ديگرانه،خواهر،مادر،همکارو ..و بهت توصيه ميکنم با هر کي که از زندگيش ناراضيه و يا زندگي زناشويي رو ميدون جنگ ميدونن و انجوري هم رفتار ميکنن دوري کن و در اين مورد تاثير نگير که فقط انرژي منفي بهت ميدن و تو رو نا اميد از زندگي، قرار شد تا دوباره تمريناتم رو انجام بدم و خوب فکر کنم راجع به زندگيم و دوباره برم.
ممنون که حوصله کردين رو همه رو خوندين،دوستتون دارم.:46::43:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می جان
خوشحالم کردی
باید حرفایی رو که مشاور بهت گفته بهتر و با دقت بیشتری بخونم چون بنظرم بدرد مشکل شوهر منم که شبیه توئه بخوره
اما خانمی یه جوری نوشتی
کمی درهم برهمه
خوب متوجه نشدم
یه جاهاییشو قاطی کردم
امیدوارم مشکلتون حل بشه
من و همسرم رو هم دعا کن:72:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
شرمنده اخه هول هولکي نوشتم و وقت نکردم دوباره بخونمش و اصلاحش کنم،اميدوارم به دردتون بخوره،هر جا مشکلي بود بهم بگيد تا درست کنم يا اگه نظري داشتيد،خوشحال ميشم بهم باين مشاوره رفتن من به درد شما هم بخوره و هر تجربه اي در اين مورد دستم رسيد حتما شما رو هم در جريان ميذارم:43::43::43::43::43::43:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
آفرین شما راهتون را پیدا کردید. موفق باشید:43::104:
-
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می خوبم سلام، راستش خانومی اول اینکه ممنون به خاطر اینکه هم ما در جریان وضعیتت قرار می دی و هم اینکه باعث میشی ما هم یه مشاوره ی مجانی بریم!:311:
دختر گل، به نظر من هم مشاوره ای که انتخاب کردی باید آدم خوب و قابل اطمینانی باشه و فکر می کنم یه جورایی به قول خانوم آنی داره تمام سعیش رو می کنه که دوربین رو به سمت اصلاحات و تغییرات در وجود شما بکشونه! من اگر جای شما بودم حتما ادامه اش می دادم و سعی هم می کردم تا با صداقت تمام هم تمریناتم رو انجام بدم و هم صادقانه به خودم و برخوردهام فکر کنم!
به نظرت این بدبینی شما از زندگی فروریخته ی خواهرتون نشات نمی گیره؟ شاید بهتره بیشتر به خوبی های همسرت فکر کنی و سعی کنی تا زندگیت بهبود پیدا کنه! به جای اینکه همسرتون رو با مردهای دیگه مقایسه کنید!
در ضمن من این تجربه رو دارم، اگر همه ی فکرت و همه ی ذهنت و البته قلبت رو به توانایی های مردت و تلاشها و افکار مثبت خودت متوجه کنی به نظر من می تونی بهترین و شیرین ترین زندگی رو داشته باشی! حتی اگه باز دیگرون ازت بخاطر این سبک زندگیت انتقاد کنند!:46:
من می دونم که می می خوبم می تونه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:227::227: