-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام عزیزم، تاپیکت رو تازه دیدم و از اول تا آخرش رو با علاقه خوندم...
منم کم و بیش مث شما همین مشکل "هویت" رو داشتم و دارم ولی متاسفانه مث شما اراده و انگیزه ای برای تغییر خودم و دنبال کردن آرزوهام نداشتم، اینه که تحسینت میکنم و میگم شاید واسه این بوده که همراه و همدلی مهربان داشتی سعی من بابت این چیزی که داری شکرگذار خدا باشی....
عزیزم راه بهبودی از وابستگی راه طولانیه که با عجله و تحت فشار نباید طی بشه اما حالا که قدم اول رو برداشتی مطمئن باش سرانجام به نتیجه دلخواهت میرسی:43:
من به جز دو تا کتابی که آنی خانم گفتن و هر دو تا هم کتابای فوق العاده خوبی هستند این کتاب رو هم از ملودی بیتی 2 ساله که هر روز دارم می خونم و توصیه می کنم بگیریش و عادت به خوندنشون کنی چون به نظر من این کتاب کمک می کنه روزهایی هدف دار و سرشار از معنی و گرما داشته باشی: کتاب رهایی از ملودی بیتی و ترجمه مهدی قراچه داغی - نشر اوحدی
من در کنار دوستای دیگه افتخار می کنم بتونم بهت کمکی کنم و از تجربه خودم بهت بگم ، ما رو از حال خودت بی خبر نذار:43::46::72:
-
انگيزه هاي غلط براي ازدواج
نقل قول:
1ـ فشار اطرافيان :
تـاثيراتي است كه دوستان،خانواده، جـامـعـه و حتي عقايد شما بر شما تحـــميـــل مـي كنند. پيامي كه مضمون آن اينچنين است: ”تو بايد در يك رابـطه بـا جــنس مخــــالف خود باشي و يا حتما ازدواج كني، اگر رابــطه نداشته باشي و يا ازدواج نكرده باشي حتما عيبي
در تـو وجــود دارد.” در جــامعه فـــشار زيادي به افراد مجرد تـحمـــيل ميگردد اما ديگر زمان آن فرا رسيده است كه آنها را بـه حـــــال خود رها كنيم و بياموزيم كه تجرد آنها را درك كــرده و ارج نـهـــيم. هر فردي مختار است مجرد بماند و يا ازدواج كند.
2- رهايي از تنهايي و افسردگي:
بسياري از افراد تنها به اين خاطر كه تنها هستند( و يا از تنها ماندن هراس دارند) و يا مايوس ميباشند تن به ازدواج ميدهند. آنها تصور ميكنند كه ازدواج مشكل آنها را مرتفع ميكند. اما در اين شرايط معمولا فرد قادر به يك گزينش صحيح نميباشد و احتمال آنكه فرد با شخص نامناسبي ازدواج كند زياد است. يك انسان نااميد و تنها پس از ازدواج نيز تنها خواهد ماند. برخي افراد تا آن حد از لحاظ عاطفي تهي ميباشند كه اميدي به يك ازدواج موفق با هيچ فردي را احتمال نميدهند. در نهايت نيز اينگونه افراد گرفتار روابط محنت زا و غم انگيزي ميشوند.
3- عطش جنسي:
برخي افراد آنقدر غرق در غرايض جنسي خود ميبانشد كه جز روابط جنسي به چيزي ديگري نمي انديشند. آنها رابطه جنسي را به يك رابطه صميمانه و دراز مدت ترجيح ميدهند. اين گونه افراد تنها بدنبال يك همخوابه ميباشند تا يك همسر خوب. اينگونه ازدواجها نيز پس از مدتي به سردي گراييده و از هم ميپاشد. اين انگيزه معمولا در مردان مشاهده ميشود و تعداد آنها هم كم نيست.
4- گريختن از واقعيات زندگي خود:
بسياري از افراد ازدواج ميكنند نه به اين خاطر كه شخص مناسبي را براي ازدواج يافته اند، بلكه به جهت آنكه عذري براي دوري گزيدن از مشكلات و واقعيات زندگي خود تراشيده باشند. زندگي اينگونه افراد عاري از شور و اشتياق و هدف مشخص ميباشد. اما جاي آنكه راه حل را درون خودشان بيابند ازدواج كرده و تصور ميكنند با ورود فرد ديگري در زندگيشان، زندگي آنها نيز از سكون و كسالت آوري بيرون خواهد آمد.
5- گريختن از رشد و بالندگي:
اينگونه افراد تنها به اين منظور ازدواج ميكنند كه فرد ديگري مسئوليت مراقبت از انها را به عهده گيرد. اينگونه افراد معمولا از لحاظ عاطفي به شريك خود وابسته ميشوند. اينگوه ازدواجها در موارد زير نمود بيشتري دارند:
• ازدواجهايي كه اختلاف سني فاحشي ميان دو فرد وجود دارد.
• در ازدواجهايي كه اختلاف فاحشي در قدرت مالي و يا موفقيت شغلي دو فرد وجود دارد.
• ازدواجهايي كه مغايرت محسوسي در سبك زندگي دو فرد وجود دارد.
6ـ احساس گناه:
برخي افراد كه پيش از ازدواج با فردي رابطه دراز مدت داشته اند تن به ازدواج با فرد ميدهند به اين خاطر كه از ترك كردن شريك خود هراس دارند كه پس از رفتن آنها چه بر سر شريكشان خواهد آمد. همچنين احساس گناه ميكنند زيرا كه تصور ميكنند آنطور كه بايد و شايد رفتار پسنديده اي نسبت به شريك خود نداشته اند و يا متقابلا لطفهايي كه شريكشان در حق آنها روا داشته را جبران نكرده اند. هنگامي كه فرد از روي احساس گناه و عذاب وجدان و نه از روي عشق واقعي تن به ازدواج با فردي ديگر ميدهد ثمري جز ناكامي و نابودي هر دو فرد در پي نخواهد داشت.
7- پر كردن خلاء احساسي و معنوي:
اينگونه افراد داراي حس پوچي و بي ارزشي ميباشند و ميخواهند توسط فرد ديگري خلاء وجودي خود را به گونه اي پر كنند اما بايد آگاه باشند كه هر ميزان هم كه فرد مقابلشان آنها را دوشت داشته باشد قادر به پر كردن خلاء هاي زندگي آنها نميباشد.
8- پذيرش اجتماعي:
جامعه به افراد مجرد به چشم يك انسان متهم مينگرد. اين جمله را در درب ورودي بسياري از رستورانها و يا مراكز ديگر زياد ديده ايد: ”ورود افراد مجرد ممنوع” و يا بسيار از موسسات و ادارات افراد مجرد را به استخدام خود در نمياورند. بنابراين ازدواج انگيزه اي ميگردد براي جوانان تا در جامعه مورد پذيرش قرار گيريند.
9ـ تامين مخارج زندگي:
اينگونه ازدواجها در زنان بيشتر به چشم ميخورد كه به منظور تامين نيازهايشان با مرد ثروتمندي تن به ازدواج ميدهند.
10- اعتماد بنفس پايين:
برخي افراد با نخستين فردي كه به آنان پيشنهاد ازدواج ميدهد ميپذيرند و ازدواج ميكنند. اينگونه افراد به لحاظ اعتماد بنفس پايينشان ميپندارند قابل دوست داشتن نبوده و يا ارزش، زيبايي، محاسن و هنر كافي در خود سراغ ندارند كه فردي شيفته آنان گردد. آنان از ترس آنكه نكند فرد ديگري آنان را نپسندد و شايد اين آخرين فرصتي باشد كه در زندگي برايشان ايجاد گشته، شتابزده تن به ازدواج ميدهند.(مانند دختراني كه خيلي زود ازدواج ميكنند)
11ـ اخذ تابعيت كشور ديگر:
اينگونه افراد براي اخذ تابعيت كشور خاصي تن به ازدواج ميدهند كه يك ازدواج مصلحتي محسوب ميگردد.
12- بي ارزش شمردن ارزش خود:
اينگونه طرز تفكر در زنان به چشم ميخورد. اينگونه زنان و يا دختران چنين ميپندارند كه وظيفه يك فرد تامين مخارج معيشتي و وظيفه يك زن تنها برآورده س�
�ختن نيازهاي جنسي مرد ميباشد. آنها ارزش زن را در سطح يك همخوابه صرف ميدانند. يكي از عللي كه دختران جوان با مردان مسن ازدواج ميكنند همين مسئله ميباشد.
منبع:
http://1farakav.wordpress.com/2008/05/22/angizehaye-ezdevaj/
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام ياس سپيد عزيز خيلي از آشنايي با شما خوشبختم و ممنون از راهنماييتون
خوشحال ميشم كه از تجربيات خودتون برام بنويسين و همراه هم باشيم.:72:
حتما سعي مي كنم كه كتابها را بخرم.
چند روزي ميشه كه يكم آروم شدم نميدونم چي شده ولي آرومتر شدم.راستي شايد اين هفته برم پيش يك مشاور. من نمي دونستم مشاور ها اينقدر سرشون شلوغههههههههه رفتم اكثرا وقتشون تا ارديبهشت و خرداد پر بود!!! اين هفته وقت يك نفر كنسل شد شانسي تونستم وقت بگيرم:33: البته اگر بتونم برم!
بابا شايد يكي حالش خيلي بد بود بايد تا خرداد وايسه؟!:(
امروز بعد از مدت ها رفتم بيرون مثل يك زنداني كه از زندان آزاد شده به همه چيز دقت كردم اصلا خيلي چيزارو يادم رفته بود.به خيلي چيزا مدت ها بود ديگه دقت نمي كردم.كلي آدمارو نگاه كردم دقت كردم ديدم چقدر همه شبيه به هميم.چقدر توي اين مدت پير شدم!فكر كنم بعد از 15 سال من دويدم اونم وسط خيابون و با كلي كيسه و بار دستم اما يك حس عجيبي بهم دست داد.چرا اين همه مدت انقدر زنداني بودم؟من كه هميشه آزادي رو دوست داشتم و هميشه آرزوم بوده كه آزاد باشم چرا به اينجا رسيدم؟
نمي دونستم اينقدر وابسته شدم به اطرافيانم كه خودمو گم كردم...چرا اينقدر نظر مردم برام مهم شده؟!! مردمي كه حتي نزديك ترينشون پدر و مادر و خواهرم حالا كه من ضعيف شدم كاري برام نمي تونند انجام بدن و اگر هم كاري كنند فقط وضعيتم را بدتر مي كنند.فقط خودم موندم تنهاي تنها...
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
عزیزم، فکر نمی کنی جواب این سوال پیش خودت باشه؟ منظورم اینه که فکر نمی کنی این خودت بودی که اختیار زندگیت رو بخشیدی به دیگران...نه فقط تو، در واقع همه ما از زمانی که مسولیت زندگی و خوشبخت کردنمون رو به بقیه سپردیم خودمون رو اسیر کردیم . نیازهای اونها و خواسته های آنها برای ما وظیفه که هیچ فرمانی بدون چون و چراست.
ولی اشکال نداره... تو گام اولت رو برداشتی. تو بر علیه خود وابسته ات طغیان کردی و این یعنی اینکه به امید خدا می خوای به خود مستقل و قوی برسی :43: فقط ، در مورد خودت به هیچ وقت سختگیری نکن عزیزم چون نیازی نیست تو همیشه بهترین باشی. خوب که نگاه بکنی می بینی تو "همین الان" "بهترینی" :43::72::104:
:305:راستی در مورد مشاور دقت کن کسی رو انتخاب کنی که در زمینه وابستگی متقابل تجربه داشته باشه. خیلی از مشاورها در این مورد چیزی نمی دونن و نمیگن که نمی دونن. اون وقت فقط وقت و انرژیت تلف میشه
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
به نظر من،همه ی ما در نهایت تنهای تنها هستیم.
گاهی لازمه آدم درهای دنیا رو به روی خودش ببنده و با خودش خلوت کنه. بماند که من اصولا روزی 3-4 ساعت این کار رو می کنم. البته روحیه ها و نیازها فرق می کنه، اما در کل چیز بدی نیست.
الان که اوضاع آروم تر شده، نمی خوای برامون بگی توی چه مرحله ای هستی؟
از فکر مشغولی هات بگو.
شاید هنوز هم کمکی از دستمون بر بیاد.:46:
یه سوال، این سوال برای تو مطرح شده که، الان از یک طرف دلت می خواد مستقل باشی و مجبور به انجام کارهایی که دوست نداری نشی، از یک طرف هم دلت می خواد مثل گذشته به هیچ کس "نه" نگی و همه رو خوشحال کنی، حتی به قیمت اذیت شدنت.
خیلی برام جالبه بدونم این سوال برات مطرح شده یا نه.
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام به ياس سپيد عزيزم
دقيقا تمام اين كارها را خودم كردم و خودم بيشتر و بيشتر ادامه دادم.
خيلي دلم گرفته خيلي...مدت هاست كه من ديگه مسائل خانه را كنترل نمي كنم و خيلي كمتر سعي مي كنم كه اين جمع را به زور دور هم نگه دارم و نتيجش اين شده كه پدر و مادرم روز به روز بيشتر از هم دور مي شوند من بيشتر خستگيهامو روي همسرم مي ريزم و خواهرم هم بيشتر به دوستان و خواسته هاي خودش توجه مي كند.
چرا وقتي من ول مي كنم اينجوري ميشه؟هزار بار من به اين مرحله رسيدم و ديدم كه زندگي خانوادم داره از هم ميپاشه دوباره شروع كردم و دوباره تلاش كردم دوباره با موفقيت هام حواس همه را پرت كردم ...
ديگه نمي تونم...ديگه خودمم خسته ام.تا چند سال من دردهاشونو درمان كنم؟ با اين روش زندگي اخرش ميشم يكي مثل مامانم...كه شوهرش بهش ميگه ازت خسته شدم كه تمام فكر و ذكرش زندگي پدر مادرشه كه خودش و شوهرش و بچه هاش را از ياد برده نميخوام اينجوري بشم نمي خوام
شايد بيشتر از 10 ساله كه ما مسافرتي با هم نرفتيم...كنار هم غذا نخورديم حتي با هم شادي نكرديم فقط موقعيكه همه چيز بحراني شده مجبور شديم كه كنار هم باشيم تا آن بحران را رد كنيم.چرا نمي تونيم زندگي كنيم؟
خيلي تلاش كردم كه اين جمع مشكلاتش كم بشه خيلي تلاش كردم كه خواهرم مثل من درد نكشه ولي ديگه نمي تونم ديگه خسته ام ديگه خودمم گم كردم ...عين مامانم
يك عمر به خودم گفتم من مثل مامانم نميشم اما الان كه مي بينم دارم پا رو جاي پاي مامانم ميذارم
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام به ريحانه جونم خوبي؟دلم كلي برات تنگ شده بود
دقيقا اين سوالي را كه مطرح كردي هر لحظه از خودم مي پرسم!
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
ریحانه خانم دوست عزیزم این حالتی که میگید برای من خیلی پیش اومده... خنده داره اما خودم هم بعضی اوقات از شخصیت جدیدم تعجب می کنم! این حور موقع ها سعی می کنم یه کم از خودم فاصله بگیرم و نگاه کنم ببینم واقعا آدم بدی شدم ؟!! خیلی اوقات عذاب وجدان می گیرم بعضی اوقات از نه گفتنم، از بی تفاوت شدنم احساس گناه می مکنم...من برای خودم متاسفانم اما هنوزم از عذاب آخرین باری که به رابطه اشتباهم نه گفتم رها نشدم! هتوزم فکر می کنم اگر برگردم و بهش کمک کنم! شاید تغییر کنه شاید بتونیم دوباره عاشق هم باشیم و غیره... اما این اشتباهه...واقعا اشتباهه و نتیجه این اشتباه هم به خودمون می رسه هم به همونایی که قصد کمک بهشون داریم...می دونی چه چیزی توی این دوران همیشه باعث شده شکم به این شخصیت جدید برطرف بشه،...آگاهی از این وافعیت که ما فکر می کنیم داریم به بقیه کمک می کنیم ولی این تصور اشتباه ماست چون با این کارمون اونها رو به خودم وابسته می کنیم و از اون طرف خودمون رو به نیاز اونا وابسته تر!!
مهسا جان من هنوز که هنوزه بعد از 2 سال تمرین نه گفتن گاهی به سختی می تونم خودم رو قانع کنم که با نه گفتن، بیشتر کمک می کنم یا با انجام دادن کاری که به هر حال و بدون کمک من هم خودشون دیر یا زود می تونن انجامش بدن.
به هر حای واسه اوایل سعی کن از چیزای کوچیک نه رو شروع کنی، با خودت تکرار کن: "این موضوع به من ارتباطی نداره"، "خودش قطعا می تونه از پسش بر بیاد" و ...به مرور می تونی به هر چیزی که باید و برات لازمه نه بگی..
واسه پایان یه تیکه از کتاب رهایی رو برات می نویسم. عنوان پاراگرافش هست: "از عهده افراد خانواده بر آمدن"
هدف ما این است که به گونه ای مهرآمیز از افراد خانواده فاصله بگیریم. هدفمان این است که از خود مراقبت کنیم، خود را دوست بدرایم و زندگی سالمی داشته باشیم صرف نظر از اینکه افراد خانواده چنین می کنند یا خیر. ما تعیین می کنیم که چه محدودیتها یا تصمیماتی برای این امر لازم است.
وقتی می خواهیم مخالفت کنیم اشکالی ندارد به افراد خانواده پاسخ منفی بدهیم اگر احساس می کنید درست است که موافقت بکنبد ، این کار را بکنید، در غیر این صورت ایرادی ندارد که کمی فاصله بگیرید و بعد با روشی متفاوت ادامه دهید.
خدایا کمکم کن تا رفتار مناسب خود با خانواده ام را انتخاب کنم. یاریم ده درک کنم که در این روند هیچ راه غلط یا درستی وجود ندارد. کمکم کن هر جا که ممکن است برای بخشش تلاش کنم و بیاموزم که با عشق فاصله بگیرم. من درک می کنم که این مطلب هرگز به این معنی نیست که به خاطر صلاح رابطه باید مراقبت از خویش و سلامتی ام را فراموش کنم.
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
یاس سپید، خودت که خیلییییی زیبا جواب این سوال رو دادی.:104:
اما من هم یک چیزی اضافه می کنم.
یکی از مشکلات این جاست که خواسته ها و آمال و آرزو های انسان با هم متناقض هست.
از یک طرف دوست داریم مستقل باشیم و هر موقع، هر کاری خواستیم انجام بدیم؛ از یک طرف دوست داریم توی جمع باشیم و با جمع حرکت کنیم (و این استقلال کامل رو از ما می گیره).
یا مثال قابل لمس تر، تو تعطیلات تابستان، از یک طرف دلمون می خواد بخور و بخواب و استراحت کامل باشه، از یه طرف می خوایم صد تا کلاس بریم و ده هزار تا چیز یاد بگیریم.
این واقعیت زندگیه. خواسته های انسان با هم متناقضه.
حالا چه باید کرد؟
باید تعادل رو بین خواسته ها ایجاد کنیم. نه سفید سفید باشیم (که لذت سیاه بودن رو نبریم) و نه سیاه سیاه.
باید خاکستری بود.
اما این که این خاکستری، بیشتر به کدوم جهت تمایل داره، وابسته به هر شخص فرق می کنه. جوری باید تنظیم بشه که آدم بیشترین لذت و آرامش رو در زندگیش داشته باشه.(اما همچنان عدم رضایت وجود داره و حذف نشده)
مهسا جان، ممنون از لطفت :46: منم خیلییی خیلییی به فکرت هستم.
جمله ای که تو از زبان پدرت می شنوی، همون معنی که برای تو داره رو، برای مادرت نداره.
امروز با هم دعوا می کنن و حرف هایی می زنن، فردا یادشون رفته که دیروز چه هاا گفتند و چی هاا شنیدند.
اون قدر همیشه سعی کردی خانوادت رو دور هم جمع کنی و دل ها رو به هم نزدیک تر؛ که بقیه یادشون رفته این کار وظیفه ی اون ها هم هست.
فقط سعی کن "دختر" خوبی برای مادر و پدر و "خواهر" خوبی برای خواهرت باشی، نه بیشتر از این.
این جوری بقیه هم یادشون می افته سهمی دارند.
راستش مدتی یه به شدت درگیر کارهای پروژم هستم. در اولین فرصت تک تک ارسال ها رو با دقت بیشتری می خونم تا دقیق تر و بهتر بتونم بهت کمک کنم. البته اگر قابل بدونی.(امیدوارم این اتفاق تا سه روز دیگه بیافته)
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام به ياس سپيد عزيم و ريحانه ي عزيزم
چقدر خوبه كه شما هم تفكرات و تجربياتتون را مي نويسيد ادم واقعا آروم ميشه و احساس مي كنه كه تنها نيست:43:
ياس سپيد واقعا درست ميگي من داشتم كتاب وابستگي متقابل را مي خوندم خيلي جالب بود نوشته بود كه افراد وابسته به مسائل اطرافيانشان هميشه واكنش نشان مي دهند( واكنش مثبت و منفي ).در صورتي كه بعضي وقت ها بايد انسان بتواند نسبت به مسائل بي تفاوت باشد.
دقت كردم ديدم كه دقيقا من اينطوريم. دارم تمرين مي كنم كه بعضي وقت ها بي تفاوت باشم.سخته خيلي حتي بعضي مواقع براي اينكه خودمو درگير يك مسئله اي نكنم خودمو به خواب ميزنم يا اينكه ميرم تو اتاق و درو مي بندم البته خيلي بهم فشار مياد چون هم من و هم بقيه عادت كردند.اما واقعا مي بينم كه با اينكار خيلي از فشارها بر روي من كمتر ميشه و استقلال بيشتري پيدا مي كنم
ريحانه جان انشالا كه كارهاي پروژت خيلي خوب جلو بره.من هم اين چند روز حسابي درگير كارهاي عيد هستم و ببخشيد كه كمتر ميام و پاسخ ميدم:43:
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام به دوستان عزيزم
ممنون از همه ي شما كه همراه من بوديد
يك مشكلي هست كه مدت ها در بين من و همسرم وجود دارد و احساس مي كنم كه در اين شرايط من، اين مشكل روز به روز دارد گسترده تر مي شود و بحراني مي شود و نمي دونم كه علت آن چيست و بايد چكار كنم.
جريان بدين صورت است كه من مدتي است كه وقتي با همسرم دعوامون ميشه خيلي شديد عصباني ميشم و مسائلي را كه همسرم نسبت به آن حساس است را چه با ربط و چه بي ربط به دعوامون ربط ميدم و واقعا او را مي سوزونم.
مثلا خانواده ي همسرم از نظر سطح مالي كمي از ما پايين تر هستند و او نسبت به اين مسئله حساس است و ميدونم كه در طول زندگيش در مورد اين مسئله خيلي رنج كشيده اما من وسط دعوا مثلا يهو ميگم كه وسايل خونه ي شما مثلا ارزونه!!!!
خيلييييييييييييييييييي حرفه زشتيه بعدش از خودم و همسرم خجالت مي كشم ولي اون لحظه اصلا نمي فهمم كه دارم اين حرفو مي زنم و اين چقدر اونو داغون ميكنه و حالا در دعواهاي بعدي دوباره همسرم اين حرف هاي منو تكرار مي كنه و ميگه كه تو فلان حرفو زدي و دوباره دعوايي شبيه به دعواي قبلي شروع ميشه و باز من يك حرف بدتر در آن دعوا مي زنم:302:
من مي دونم كه اينكار خيلي بده و مي دونم كه همسرمو با اين حرف داغون مي كنم اما باز اون لحظه اين حرفو مي زنم!!
به نظر شما چرا من اينكارو مي كنم؟ چجوري جلوي خودمو بگيرم؟
راستي دوستان جلسه ي روانشناسه هم كنسل شد اگر لطف كنيد يك روانشناس خوب به من معرفي كنيد ممنون
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
چند وقت پیش می خواستم بهت بگم حواست بیشتر به همسرت باشه. چون گفته بودی وقتی با اونی تموم ناراحتی ها و اشک ها و غصه هات رو برای اون و پیش اون خالی می کنی.
از طرف دیگه هم که عروسی رو انداختی عقب.
ولی الان دبدم واقعا داری فشار روی همسرت رو زیاد می کنی.
من نمی گم تو حق نداری. اما اون هم حق داره دلگیر بشه.
من دنبال این نیستم که الان، هم زمان با این که داری وارد یک اخلاق جدید می شی، این اخلاق (نوع کلماتت در دعوا) را هم تغییر بدی، چون نمی دونم بتونی هم زمان دو تغییر داشته باشی یا نه.
پس اولین پیشنهاد من اینه که جلوی این دعواها گرفته بشه.
دومین پیشنهادم هم اینه که سهمی از فشارها که باعث شده توی دعوا زودتر کنترلت رو از دست بدی، از روت برداشته بشه.
لطفا این دو سوال رو جواب بده.
1) وقتی با همسرت هستی، هنوز هم احساس ناراحتی و دلواپسی از شرایط خونه رو داری و گوشه ای از حواست به این مشکل هست (و احتمالا باعث میشه شادابیت رو از دست بدی) ؟؟
2) آیا تازگی ها تعداد دعواهاتون بیشتر شده؟ (منظورم از وقتی یه که سبک زندگیت تغییر کرده) بیشتر سر چیه؟
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام ريحانه جون
حق با شماست مدتيه ازش غافل شدم و چون همش درگير مسائل خودم و خونه بودم همش ناراحتيهام رو روي اون ريختم.
ببين من كلا اين مدت همش راجع به مشكلاتم با همسرم حرف مي زنم و تقريبا اكثر موقع ها يا دارم گريه مي كنم يا دارم باهاش دعوا مي كنم يا از ديگران دارم گله مي كنم يا از خودم دارم گله مي كنم!
چرا اينجوري شدم جلوي خودمو نمي تونم بگيرم
كلا من شادابيمو با شروع اين فكر ها و بحث ها از دست ميدم و تقريبا هميشه دارم بهش ميگم كه من خسته ام
ما وقتي پيش هم هستيم خيلييييييييي كم دعوا مي كنيم اما كافيه كه من بيام خونه از اون به بعد شروع ميشه سر همه چيز دعوا ...
الان بيشترين دعواهامون سر اينه كه اون و خانوادش خيلي ارتباطين و دوست دارن هي مارو دعوت كنند و رفت و آمد كنند برعكس خانواده ي من همش درگيرن و ارتباطي نيستن البته خودم دوست دارم ارتباطو ولي اينحا كه خونه ي من نيست خونه ي مامان باباي منه
چندين بار هي اونا دعويت كردند مامان من دعوت نكرده هنوز، خوب من خجالت ميكشم از اينكار مامانم بهشم ميگم ميگه درگيرم من چقدر زورش كنم .بعدش اينكه مامان من ادم ظاهر بينيه و خيلي ماديه و خيلي دوست داره كه دامادش پولدار انچناني باشه. ميره اونجا وقتي برميگرده يك حرفايي ميزنه كه منو اذيت مي كنه
به خاطر همين به همسرم ميگم كه ارتباط كمتر داشته باشند خانواده ها و دليلشم كامل براش توضيح دادم.اونم بهش بر مي خوره فكر مي كنه كه من دارم ميگم شما كمتر از مايين و اين حرفا
حالا مثلا باز ميگه 13 به در همگي خانوادگي بريم پيش اونا، نمي دونم ديگه چجوري بهش بگم.بعدش وقتي من مقاومت مي كنم ميگه كه تو حرف مردم برات مهمه و چون مي ترسي كه فاميلت بگن كه مثلا اينا وضع ماليشون پاييتره به همين خاطر نميذاري بيان.
من به همسرم ميگم كه هر ارتباطي خواستي هر كاري مهموني مسافرتي بعدا كه رفتيم سر خونه زندگيمون من جبران مي كنم برات ولي ارتباطت با خانوادم رو كم نگه دار چون هر كاري كه كني فردا براي ميشه وظيفه و اينا دخالت مي كنند اما گوش نميده...
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
تو وقتی با همسرت هستی، می تونی شاد باشی.
آیا اون چیزی ازت می خواد که عقیده جدیدت رو می بره زیر سوال و ذهنت رو درگیر کنه؟ نه.
پس چرا وقتی با اون هستی در نهایت شادابی قرار نمی گیری؟ چرا وقتی با اون هستی از ته دل نمی خندی و از هر لحظه ی با اون بودن، بهترین خاطره و لحظه رو برای خودت و اون نمی سازی؟
چون فکر و خیال درگیری های خونه هنوز با توست.
وقتی از خونه میای بیرون، وقتی با همسرتی، دیگه نباید فکر و خیالت جایی دیگه باشه.
اصل مشکل تو الان اینه که مسایل رو با هم قاطی می کنی.
این می شه که پس فردا تو زندگی مشترکت، مشکلات کار یا پدر مادرت، لذت زندگی مشترکت رو کم می کنه.
از همین الان یاد بگیر، در هر لحظه به چیزی فکر کنی که در اون لحظه وجود داره. نه به جاها و افراد دیگه.
دقیقا برای همینه که احساس خستگی می کنی.
زمانی که باید شاد باشی، به درد ها و رنج هات فکر می کنی. این که حالا رسیدم خونه چی کار کنم؟اگه فلان اتفاق افتاد چی می شی؟ و .....
و به همین صورت از شادیت لذت نمی بری.
وقتی هم تو خونه ای، یه فکرت اینه که چرا زمانی که فرصت شادی داشتم رو خراب کردم و لذت نبردم و ...
احیانا آخرش هم می گی همش تقصیر این هاست که ذهن من رو این همه درگیر کردند.
نه مهسای عزیز. مشکل سر اینه که باید به خودت یاد بدی، در هر لحظه، دقیقا در همون لحظه زندگی کنی.
اگه به هر دلیلی فکر می کنی نمیشه این گونه بود؛ بگو دلیلت رو، تا با هم صحبت کنیم.
(من در زمانی که شرایط تو رو داشتم، دقیقا این مشکل رو هم داشتم و حل این مشکل، زندگی رو برام شیرین کرد و خیلی سریع گذار فاز تموم شد.)
موفق باشی گلم.
وقتی همسرت طعم خنده ها و شادی تو رو، بار دیگه بچشه، مطمین باش دعواهاتون خیلیییی کم تر از اینی که هست می شه.
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام ریحانه جان
سال نو را بهت تبریک میگم و امیدوارم که سالی پر از خوشی و سلامتی پیش رو داشته باشی
خیلییییی ممنون از راهنماییات کاملا درست تحلیل کردی و حق با شماست باید ذهنم را به آن لحظه اختصاص بدم اینقدر فکرهای مختلف و بی ربط به آن لحظه نکنم
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام به هر دو دوست خوبم، ریحانه جان و مهسا حان
سال نوتان مبارک ، ان شااله سالی سرشار از شادی و سعادتمندی برای همه باشه
یه چند روزی نبودم ازتون دور موندم، مهسا جون چه خبر؟ اوضاع احوال روبراهه؟
اگر دوست داری مشاور خودم رو بهت معرفی می کنم؟...اگر خواستی یه پیام خصوصی بفرست ، شمرشو برات میفرستم باشه؟
در مورد دعوایی که با همسرت داری هم من فکر می کنم مشکل تو واقعا مشکل خودت با اون نیست. مساله اینجاست که تو به خاطر رفتار یا طرز فکر پدر و مادرت شرمنده شدی و در مقابل همسرن می خوای که جبران کنی یا به نوعی از دل اون در بیاری ولی از طرفی هم احتمالا فکر می کنی که وظیفه داری از خواسته پدر و مادرت تبعیت کنی و شروع می کنی به همسرت توضیح دادن که اونا چی فکر می کنن غاقل از اینکه خودت هم داری مثل اونا فکر می کنی و رفتار می کنی، البته اینم بگم اینا حدسیات منه و معلوم نیست چقدر با موقعیتت جوره - اگر درست بود حتما بهم بگو بدونم واقعا همین طوره یا نه؟ نمی دونم منظورم رو درست گفتم یا نه، توضیح دادنش یه کمی سخته... کلا میخوام بگم که این هم شاید یه حورایی سر منشاش به همون حس مسولیت پذیری بیمورد هم وابسته ها برگرده. اصولا هم وابسته ها عادت دارند به جای دیگران شرمنده شوند ! حتی از طرف آنها عذرخواهی هم می کنند!!
حالا تو هم برگرد به دعواهاتون ببین واقعا چقدرش به خاطر خواسته پدرا و مادراتون بوده؟
اگر همین طوره بهت پیشنهاد می کنم خودت رو بکشی کنار و در رابطهی همسرت با خانواده ات دخالت نکنی! ;)
بزار خوداشون هر جور که دوست دارن ومایلند با هم باشند و مطمئن باش بالاخره با هم کنار میان. موفق باشی عزیزم. فعلا بای
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام مهسا جان، سال نو مبارک:43:
اوضاع در چه حاله؟ بی خبرمون نگذار
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلامممممممم به دوستای خوبمممممم
احوال شما چطوره؟ من خیلی خوبمممم
بچه ها یک کتابی بود که محمد جان معرفی کرده بود.این کتاب محشرهههههههههههه واقعا انگار این کتاب را برای من نوشتند حتما بخونید.البته هنوز تمومش نکردم ولی کم مونده تموم بشه واقعا خیلی از مراحلی را که من گذراندم در این کتاب نوشته خیلی ارومم کرد "چطور به اینجا رسیدم" از باربارا دی انجلیس
خیلییییییی داره کمکم میکنه این کتاب باورم نمیشه
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
:43:خیلییی خیلییییییییی خوشحالم برات عزیزم. همچنان ما را بی خبر نگذار
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
یاس سپید عزیز برداشتت صحیح است دقیقا من خودمو میندازم وسط همسرم و پدر و مادرم و در نهایت هم تمام فشارها و دعواها به من ختم میشه نمی دونم چجوری میتونم خودمو کنار بکشم.می ترسم مادرم یک حرفی بزند و به همسرم بربخوره و همسرم هم واکنش نشان بدهد و موضوع بحرانی تر شود و به همین خاطر وسط این دو قرار می گیرم و بدتر میشود! خودمو همسرم دعوامون میشه!!!
البته این چند روزه ی عید خیلی دعواهام با همسرم کم شده و تقریبا دعوایی نکردیم
با مامانم اینا هم دعوام کم شده بود تا اینکه یک روز یک دعوایی کردیم که به عمرم این قدر داد و هوار نکرده بودم!
خودم از این حرکت های خودم جا خوردممممم یکی دیگه شدممممممممممممممم وقتی مامانم شروع کرد به داد زدن دادی زدم که مامانم خشکش زد!
قربونت بشم ریحانه جونم خیلی دوستت دارمممم:43::43:
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام عزیز خیلی طولانی هست فکر کنم دیگه عینکی شدم :d
خب شما همیشه خودتون رو سرگرم کردید تا به خودتون فکر نکنید و هدفی رو انتخاب نکنید انسان اکپرا هدفش در زندگیش عوض میشه چون یا بهش میزسه یا تحت شرایطی هدفش عوض میشه
به نظر من شما به یک دوست فهمیده نیاز دارید که تو خیابون با هم قدم بزنید و صحبت کنید نیاز به درد دل و طرز فکر دارید ولی نباید دوستتون مشکلش رو بگه که بدتر بشید یعنی شما فقط صحبت کنید اینجوری اروم میشید
هیچوقت به شخصیت دومتون فکر نکنید و اونو نسازید می دونم چه حالی دارید مطمئن باش میدونم :d
عزیز سعی که به اونی فکر کن که دوست داری چیزی که واقعا در وجودت هست که شادت می کنه و اونو دنبال کن
الان بشین فکر کن ببین چی خوشحالت می کنه شاید یه ورزش باشه
خب شعی کن همسر ایندت رو انتخاب می کنی فکرش کار کنه و ادمی باشه مثل خودت که شعور درک کردن همه رو داشته باشه ببین اینخوری هست یا نه؟ ببین باید بتونه همه رو تو هر شرایطی که هستندرک کنه چون این واسه ی شما در چنین شرایطی مهم هست
چیزی که پدرتون ازتون می خوان همونی هست که مادرتون می خوان چون پول بدون پشتبانه ی مالی قوی با مدرک لیسانس بدست نمیاد
من اینجور که برداشت کردم فکر می کنم که شما از بچگی دوست قوی ای نداشتید و کلا سرگرم بودید امیدوارم مزاحمت نشده باشم و گفته هایم به دردت خورده باشه
بابت جمع بندی یا مفرد گویی هام شرمنده اخه ساعت 3 نصفه شب هست :d
موفق باشی
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahsa_mhmh
سلامممممممم به دوستای خوبمممممم
احوال شما چطوره؟ من خیلی خوبمممم
بچه ها یک کتابی بود که محمد جان معرفی کرده بود.این کتاب محشرهههههههههههه واقعا انگار این کتاب را برای من نوشتند حتما بخونید.البته هنوز تمومش نکردم ولی کم مونده تموم بشه واقعا خیلی از مراحلی را که من گذراندم در این کتاب نوشته خیلی ارومم کرد "چطور به اینجا رسیدم" از باربارا دی انجلیس
خیلییییییی داره کمکم میکنه این کتاب باورم نمیشه
سلام
خوشحالم که کتاب به دردت خورد و راضی هستی:72:
بهت یه توصیه دارم و اون اینه که حالا که داری رو خودت کار میکنی اینطور نباشه که از همسرت غافل شی به هر حال به نیازهای اون همیشه توجه کن و بدون که یه مرد و کلا هر انسانی ممکنه یه زمانی دیگه ببره و خسته شه و باید سعی کنی زیاد بهش سخت نگذره درسته که اون باید بهت کمک کنه اما تو هم باید هواش رو داشته باشی .اون هم نیاز داره که گاهی تو اونو اروم کنی.نیاز داره که بدونه تو تکیه گاه عاطفی اش هستی.میخواد که خنده و شادی تو رو ببینه .همونطور که از غمهات بهش میگی از چیزای شاد و حس های قشنگت هم باهاش حرف بزن.بهش بگو که تا حالا بودنش چقدر بهت کمک کرده.
در مورد اینکه زمانی که با همسرت هستی و عصبانی میشی و یه حرفایی میزنی توصیه ام به تو اینه که روشهای کنترل خشم رو یاد بگیری.
چون به هر حال بحث و دعوا تو زندگی طبیعی هست و واکنش ما به ان باید معقول باشد.باید یاد بگیری تا بتونی کنترل خشم رو به عهده بگیری .و ارامشت رو حفظ کنی.حرفایی که به همسرت زدی غرور اون رو میشکنه و ممکنه به مرور خدایی نکرده نسبت به شما سرد شه.سعی کن موقع بحث با همسرت یا هر کس دیگه همیشه به جای اینکه اول کاری انجام بدی چند تا نفس واقعا عمیق بکش باور کن خیلی کمکت میکنه.در هر حال به نظرم توی موقعیت کنونی به جای اینکه به خاطرهمسرت وارد دعوا با خونوادت بشی بهتره که سعی کنی از بحرانی کردن شرایط خودداری کنی.میدونم خونوادت حرفشون اشتباه هست اما سر مادرت داد زدن هم کار درستی نیست.به هر حال اون یه مادر هست و احترامش همیشه واجبه.بهتره سعی کنی با سیاست این برهه از زندگیت که هنوز کامل مستقل نیستی رو پشت سر بذاری و سعی کنی با سیاست از بحث و دعوا بین اینها خودداری کنی و جوری حرف بزنی که نه سیخ بسوزه و نه کباب.باید مدیریت بحث را به عهده بگیری و حواست باشه که نباید به هیچ کسی بی احترامی بشه نه والدینت و نه همسرت.زمانی که بحث مسائل مالی میشه تو از خوبی های دیگه همسرت بگو.و اونا رو قانع کن و یا از زندگی کساییی که همسرای پولدار داشتن اما خوشبخت نبودن یا از ملاکای خودت واسه ازدواج که چقدر به همسرت نزدیکه خلاصه با منطق جلو برو نه داد و فریاد...
شما مثه خواهرم میمونی (یه زمانی خواهرم تو سایت همدردی خیلی زیاد فعالبت داشت اما حالا دیگه نمیاد)و امیدوارم همیشه موفق باشی:72:
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
وای وای
من فقط صفخه ی اول رو خوندم :d
خب صفخه ی اخر رو خوندم بقیش هم سانسور کردم چون باید بالاخره سانسور وجود داشته باشه
پس بخه ها راهنماییت کردن و تمام مشکلاتت الان معمولی هست
به نظر من باید برای خودتون هدفمندی کنید هدف های بالا مدت و کوتاه مدت تا زندگی جذاب بشه و شعی کن وقتی کسی داد میزنه یا عصبی هست خودت رو ریلکس نشون بدی و چون باهوشی مشکل رو ریشه کن بکن و حلش کن
من تعجبم تو طوری که از مهارت هات نوشتی چطور مشکل داری؟ اینم فکر کن یه بازی هست اخه گفتی تو درس ورزش یا هر چیزی بهترین میشه
فقط به خودت اطمینان کن و چون ازدواج کردی پس ایشون رو حسابی قبول داری پس باید بگم فقط به خودتون اطمینان کنید و با هم همه چیز رو حل کنید باور داشته باش این مشکلات در مفابلت کاه هم نیست راحت فکر کن و الکی از کاه کوه نساز
من شعارهای زندگیم رو بهت میگم امیدوارم بهره ببری:
1. خواشتن توانستن هست
2. هرگز دیر نیست (هرگز واسه انجام کاری دیر نشده)
سعی کن خودت باشی و از تمام وقتت استفاده کنی
اخه برای کسی که هدفمند هست ثانیه هم مهم هست و همیشه احساس می کنه وقت کم داره
موفق باشی
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
در تکمیل صحبت های محمد باید بگم، گاهی اوقات داد زدن لازمه.
با کسی که گوش هاش رو بسته، چشم هاش رو بسته و فقط دهنش رو باز کرده، نمی شه صحبت کرد. با این جور افراد باید وسط خیابون حرف زد.
گاهی؛به ندرت؛ واقعا لازمه.
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام محمد جان ممنون از راهنماییهایت
حق با شماست باید به مطالبی که گفتی بیشتر توجه کنم و ارامش بیشتری داشته باشم(بخصوص در مورد همسرم )و این چند هفته با بکار بردن پیشنهادهای ریحانه جان و شما رابطه مان خیلی ارام تر شده.
اما واقعا باور کن بعضی وقت ها فکر می کنم اصلا مامانم حرف های منو نمی خواد بفهمه باور کن خیلی بهم فشار میاد که اصلا حتی حرف های منو یادش نمی مونه و هزار بار باید براش تکرار کنم اخرش هم باز یادش نمی مونه با من جوری برخورد می کنه انگار که من مریض شدم انگار که من یک مشکل خیلی بزرگی دارم و انگار که من نمی فهمم و عقلم کار نمی کنه و این منو خیلی اذیت می کنه و همش باعث تنش بینمون میشه
همیشه فکر می کردم که یک مادر وقتی دخترش در آستانه ی ازدواج باشه خیلی به دخترش کمک می کنه و خیلی از تجربیاتشو براش میگه در حالیکه الان در مورد من برعکس شده، مامانم فقط غر میزنه و هر مرحله ای که من جلو میرم فقط میزنه تو ذوقم.باور کن تا به حال هیچ چیزی در زمینه ی ازدواج نگفته که من ندونم و کمکم کنه نمی دونم چرا؟ من که تا به حال تجربه ی اینکار را نداشتم من که تا به حال ازدواج نکردم منکه که 50 سالم نیست ایا نباید مادر من بتونه به من کمک کنه و بیشتر از من تجربه های مفید داشته باشه؟
به جای اینکارا به همه چیز من و همسرم یک گیری میده به هر کاری که خودم دارم انجام میدم یک گیری میده به هر کاری که همسرم می کنه یه گیری میده .در حالی که هیچی از شرایط فعلی من نمی دونه و هر چیزی هم که براش تعریف می کنم اصلا یادش نمیمونه
بعدش که بهش میگم مامان یکم بیشتر حواست به من باشه این اتفاق یک بار در زندگی من میفته و بعدا هم من ازت گله می کنم که چرا در جریان کارهای ازدواج من نبودی و هم خودت حسرت می خوری که کاشی بیشتر توجه می کردی، میگه که نه من حواسم هست به همه چیز تو
به نظر شما من اشتباه برداشت می کنم؟این مسئله عادی است و من دارم بحرانیش می کنم یا واقعا مشکلی وجود دارد؟
محمد جان من برادری ندارم اما واقعا شما را مثل برادرم دوست دارم و راهنماییهایی را که شما به من کردید تنها یک برادر خوب به خواهرش می کند.:72:
شاهین عزیز
ممنون از همه ی توصیه های خوبت.
واقعا خودم هم تعجب می کنم که چطور می تونم مشکلات همه را حل کنم و زمانی که همه به بن بست می خورند و راه حلی پیدا نمی شود، در آن شرایط اولین کسی که راه حل پیدا کرده همیشه من بودم اما نمی دونم چرا در مورد خودم خیلی کند جلو میرم و این کاری که من با خودم کردم و این تغییر شخصیتم من را خیلی شکننده کرده است .من خیلی محکم بودم اما چون تمامی ستون های و پایه هایی را که به غلط در زندگیم شکل گرفته بود شکستم خودم هم شکننده شدم و ایجاد ثبات برایم خیلی سخت شده است.
ولی مطمئنم که روزی اینکار را با افتخار تمام می کنم و این تغییر شخصیتم را به عنوان مهمترین موفقیتم برای همه تعریف خواهم کرد.بازم ممنونم از توصیه هایت و تمام تلاشم را می کنم که انها را اجرا کنم.
سلام ریحانه ی عزیزم
واقعا حرفت را با تمام وجودم درک می کنم.واقعا مونده ام که با کسی که نمی بینه و نمی شنود و نمیخواد که ببینه و بشنوه من باید چطوری برخورد کنم؟ من مادرم را خیلی دوست دارم و هر باری که دعوا می کنیم انگار خنجری را به قلب خودم می زنم اما اگر اینکار را نکنم برای اون خیلی ضررهای بیشتری خواهد داشت.همین الانش انقدر از من دور شده که اصلا یک کلمه از حرفای منو نمی تونه درک کنه...هزاران بار صحبت کردم براش شرایطم را توضیح دادم کارهایی را که کردم توضیح دادم مرحله ای که توش هستم را توضیح دادم اما متوجه نمیشه اول و اخرش فکر می کنه که من دارم ناشکری می کنم! و میگه مردم خیلی چیزها ندارند تو این همه چیز داری و قدرشو نمی دونی راستش من ربطشو نمی فهمم چون به نظر من کسی که موقعیت بهتری دارد باید پیشرفت بیشتری هم بکند و انسان بهتر و خوشبخت تری باشه نه اینکه پر از مشکل و عقده باشه...
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
"اما واقعا باور کن بعضی وقت ها فکر می کنم اصلا مامانم حرف های منو نمی خواد بفهمه باور کن خیلی بهم فشار میاد که اصلا حتی حرف های منو یادش نمی مونه و هزار بار باید براش تکرار کنم اخرش هم باز یادش نمی مونه با من جوری برخورد می کنه انگار که من مریض شدم انگار که من یک مشکل خیلی بزرگی دارم و انگار که من نمی فهمم و عقلم کار نمی کنه و این منو خیلی اذیت می کنه و همش باعث تنش بینمون میشه
همیشه فکر می کردم که یک مادر وقتی دخترش در آستانه ی ازدواج باشه خیلی به دخترش کمک می کنه و خیلی از تجربیاتشو براش میگه در حالیکه الان در مورد من برعکس شده، مامانم فقط غر میزنه و هر مرحله ای که من جلو میرم فقط میزنه تو ذوقم."
مهسای عزیز، من چندین ساله که این مشکل رو با خانوادم دارم.
کامل درکت می کنم. این که آدم نمی تونه حرفشو بزنه، آدم نمی تونه راهنمایی بگیره، اگر حرفی بزنی یا نظری بدی دقیقا لهت می کنن و ....
وقتی می خوای آرامش باشه، مجبوری گاهی نقش بازی کنی و چه زجری داره این نقش بازی کردن، این "خود" نبودن.
وقتی برای آرامش مامانت بهش دروغ میگی، چه عذابی داره این دروغ. تازه بعد از تحمل این همه زجر تازه متهم هم هستی.
متهم به چیزهایی که دیگه نتونستی نقش بازی کنی و دروغ بگی. متهم به کارهایی که دیگه نمی تونی انجامشون ندی و وفتی به آدم می گن خودخواه چه عذابی دارهههههه.
مهسا جان. من این مشکلات رو سال هاست دارم تحمل می کنم. مدتها سعی کردم حل کنم. چون معتقد بودم هیچ مسیله ای نیست که نشه حل کرد. البته دلیل اصلی این بود که نمی تونستم ناراحتی مامانم رو ببینم. نمی تونستم اختلاف تا این حد رو ببینم و ...
پیش مشاور رفتم. از هر کسی بگی کمک گرفتم.هر کاری بگی کردم. حتی یه مدت خودم رو فراموش کردم و خواستم اونی باشم که مامانم می خواد؛ اما نشد. من این "ریحانه" هستم. نه اونی که خانوادم ازم انتظار دارن.
نمی تونم که خودم رو بکشم، بسوزونم و از خاکسترم "ریحانه" ای بسازم که مامانم دلش می خواد.
ولی مامان من چنین انتظاری از من داره.
وفتی حاضر نیست گوش کنه. وقتی حاضر نیست ببینه. وقتی حاضر نیست درک کنه؛ خوب من چه کاری می تونم بکنم.
این مسئله هم جواب داره.
اما من این جواب رو مدتها نخواستم ببینم؛ چون برام دردناک بود.
جواب این مسیله اینه که؛ وقتی نمی بینه، نمی شنوه، فکر نمی کنه؛ خوب زمانی راضیه که ندونه، یا دروغ بشنوه.
ببین. ما از مادرمون انتظار داریم "من" رو درک کنه. درسته؟
آیا ما این انتظار رو از خودمون نباید داشته باشیم؟
من نوعی که همه کاری کردم؛ اما مادرم نخواست درک کنه؛ خوب این طوری خوشحال و راحته که تو خیال خودش باشه. فکر کنه من همون "ریحانه" ای هستم که تو ذهنش ساخته و از "دختر" ساخته ی ذهنش انتظار داره.
پس حداقل من درکش کنم و بگذارم شاد یاشه.
دلش می خواد دروغ بشنوه؟ می گم. دلش می خواد نفهمه؟ نمی گم.
دردناکه. وحشتناک دردناکه.
من نوعی خیلی باید مواظب باشم. چون دروغ عادت میاره. نباید عادت کنم.
چون تکبه گاهم، بهترین کسی که می تونه بهم مشورت بده رو ندارم. پس باید خودم، خودم رو آگاه نگه دارم.
اما واقعیت همینه.
نو می نونی یه مهسای دیگه بشی و خودت رو فراموش کنی؟ می تونی مادرت رو عوض کنی؟
پس بپذیر.
من نمی دونم شرایط تو چقدر شبیه منه. آیا واقعا باید این راه رو انتخاب کنی یا نه.
اینا رو گفتم برای اینکه اگر واقعا تلاشت رو کردی و نشده، می دونم دلت راضی نیست این راه رو بری، اما راه همینه.
البته من امیدوارم که تا اون حد شرایطت مثل من نباشه که بخوای این راه رو بری :46:
فکر می کنم بهتره مشکلاتت با مادرت رو بیای بگی، حرف ها و عکس العمل هاش رو کامل تر و دقیق تر بگی، تا ببینیم با کمک دوستان می شه راهی پیدا کرد یا نه.
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام عزیزم، حال و احوالت چطوره؟ تعطیلات عید خوش گذشت؟
حقیقتش راجع به مشکلت با مادرت نمی تونم خیلی راهنماییت کنم چون خودم هم به شدت این مشکل رو دارم و متاسفانه راه حلی هم براش ندارم! :302: تنها از روی تجربه ای که خودم داشتم بهت بگم که از درگیری و تنش بیش از حد با حانواده ات به خصوص مادرت حذر کن، دودش به چشم خودت میره و رنجشی که این جور مو قع ها توی دلشون میره به این راحتی ها بیرون نمیاد، سعی کن تا میتونی آروم و با احترام باهاشون صحبت بکنی، حتی مواقعی که عصبانی هستی و میخوای خشمت رو بیرون بریزی، خیلی سخته اما می دونم که با تمرین می تونی از پسش بر بیای:104:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahsa_mhmh
شاهین عزیز
ممنون از همه ی توصیه های خوبت.
واقعا خودم هم تعجب می کنم که چطور می تونم مشکلات همه را حل کنم و زمانی که همه به بن بست می خورند و راه حلی پیدا نمی شود، در آن شرایط اولین کسی که راه حل پیدا کرده همیشه من بودم اما نمی دونم چرا در مورد خودم خیلی کند جلو میرم و این کاری که من با خودم کردم و این تغییر شخصیتم من را خیلی شکننده کرده است .من خیلی محکم بودم اما چون تمامی ستون های و پایه هایی را که به غلط در زندگیم شکل گرفته بود شکستم خودم هم شکننده شدم و ایجاد ثبات برایم خیلی سخت شده است.
آره عزیزم این حالت طبیعیه چون تو در حال تغییر هستی و هنوز به ثبات نرسیدی
ولی مطمئنم که روزی اینکار را با افتخار تمام می کنم و این تغییر شخصیتم را به عنوان مهمترین موفقیتم برای همه تعریف خواهم کرد.بازم ممنونم از توصیه هایت و تمام تلاشم را می کنم که انها را اجرا کنم.
من هم مطمدنم موفق میشی، برات دعا می کنم تو هم برای من دعا کن :46:
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
مهسا و ریحانه دخترهای خوب تالار همدردی
میدانید که یک مامان هستم و دختری شاید به سن و سال شما دارم .
باور کنید مامانها از مریخ نیامده اند گاهی ما مامانها هم اشتباه می کنیم و باید کلی کمک کنید تا ما بفهمیم که داستان چیست .
ایده های متفاوت که محصول تفکر و تربیت دو نسل است بین ما فاصله هایی را ایجاد می کند ولی ما نمی خواهیم به شما آسیب بزنیم .مامان و باباها عاشق بچه هایشان هستند .
مگر می شود ما به عمد باعث ناراحتی شما باشیم ؟!
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام آنی عزیز.
من هم حق اشتباه کردن رو به همه می دم. اما آنی جان، تفاوت های اندیشه حتی توی یک نسل هم چشم گیره.
اما متاسفانه "آدم حقیقت یافته، فاشیست می شه".
کسانی که فکر می کنن راه خودشون درسته و بقیه راه ها اشتباه، و حاضر به شنیدن و دیدن و فکر کردن نیستند، راه تعامل رو می بندند.اینه که سخته، نه تفاوت ها.
من انتظار ندارم کسی مثل من فکر کنه و ببینه و زندگی کنه، که اگر این جور فکر کنم، پا جای پای مادرم گذاشتم.
تنها انتظار من قبول تفاوت ها و تعامل درست هست.
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
ایده های متفاوت که محصول تفکر و تربیت دو نسل است بین ما فاصله هایی را ایجاد می کند ولی ما نمی خواهیم به شما آسیب بزنیم .مامان و باباها عاشق بچه هایشان هستند .
مگر می شود ما به عمد باعث ناراحتی شما باشیم ؟!
آنی جون ولی کاش اون کسانی که باهاشون هم خونه هستیم چه پدر و مادر چه همسر و هم اتاقی متوجه بودند کسی که مخالفت میکنه هم قصد نداره به کسی آسیبی وارد کنه یا حرمتی رو بشکنه قرار هم نیست هر کی راهی که اونا میگن رو نرفت بیافته تو چاه !!!!!
شما بگید اگر دخترتون تمام مسیرهای زندگی شما رو غلط بدونه نه از سر احساس بلکه از سر منطق و منطق صحیح نه هر منطقی و بخواد یه راه دیگه که به نظر شما خالی از اشکال نیست رو طی کنه شما دوست دارین چطوری باهاتون برخورد بشه ؟
خودتون چطور باهاش برخورد میکنید ؟
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام به اعضای خوب همدردی
من 15 سالم بود که بزرگترین ضربه ی زندگیم و خوردم پند بار دست به خودکشی زدم ولی موفق نشدم تا اینکه تصمیم گرفتم این کارارو بزارم کنار الان 22 سالمه وضع روحی من هر روز بدتر میشه تو همه این سالها نتونستم با خیلی چیزا کنار بیام زندگیم همش شکست پشت شکست جنون پشت جنون حالا من به خاطر ترس از خدا مجبورم این دنیا رو با همه بدیهاش تحمل کنم. اما نمیدونم چه جوری؟ کمکم کنید
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام پروا ی عزیز.
سوالت رو توی یک تاپیک جداگانه مطرح کن.
عزیزم، مطمین باش با کمک دوستان مهربان اینجا مشکلاتت هموار خواهد شد.
مشتاقانه منتظریم.
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام به ریحانه ی عزیزم
ریحانه جان تمامی حرفهایت را با تمام وجودم درک می کنم و باور کن با بسیاری از حرفهات زندگی می کنم:72:
باور کن دیگه نمی دونم چکار باید کنم.از یک طرف هر چقدر بحث می کنم فایده ای ندارند و می بینم که هرچی به مامانم بیشتر اطلاعات میدم اوضاع بدتر میشه از طرف دیگه وقتی بحث نمی کنم می بینم که مامانم اینقدر از من دور میشه و وارد دنیای خودش میشه که خدا میدونه
واقعیت اینه که من خیلی خوب بلدم که مهسایی باشم که مامانم میخواد خیلی خوبببببب یک عمر اونجوری زندگی کردم و واقعا حرفه ای هستم دقیقا می دونم که مامانم دوست داره من چجوری باشم.اما...
من مهسایی را که مامانم می خواد دوست ندارم.آیا واقعا این حق را ندارم؟مگه زندگی من نیست؟مگه رویاهای من نیست؟ مگه من حق انتخاب ندارم؟پس چرا مامانم از من انتظار داره که انتخاب هایی را بکنم که اون قبول داره؟
خداییش ریحانه جان مادر شما خوشبخته؟ مادر من به نظر من خوشبخت نیست.پر از حسرت و عقدست پر از ارزوهایی است که بهش نرسیده .انقدر غمگینه که خودشم نمی فهمه...
پس چرا می خواد منم بشم مثل اون؟چرا نمیذاره اون مهسایی باشم که خودم میخوام؟ باور کن خسته شدم اینقدر که سر هر مسئله ی کوچیکی بحث کردم.من تا به حال هیچ دفعه ای نشده که اشتباه بزرگی توی زندگیم کنم.همیشه انتخاب هام و راه هایی که رفتم معقول بوده و همیشه به نسبت هم سن هام خیلی بهتر عمل کردم.چرا بهم اعتماد نمی کنه؟
من هیچوقت نمی خوام که مامانم مثل من زندگی کنه و همیشه در راه هایی که میخواسه بره من تشویقش کردم. من جلوی پدرم و خواهرم ایستادم و اونا رو هم متقاعد کردم که بذارن مامانم کاری را انجام بده که خودش دلش می خواد.من حتی جلوی مادربزرگم هم خیلی جاها ایستادم که مامانم اون کسی باشه که خودش دوست داره اون کاری رو کنه که خودش می خواد.من نمی خوام اون برای من کاری کنه فقط می خوام که سنگ جلوی من نندازه آیا این انتظار زیادیه؟
خیلی وقت ها بغض گلومو می گیره وقتی می بینم یک کاری انجام می دم و مادر همسرم اینقدر تشویقم می کنه و کلی بهم انرژی میده در حالیکه مامان خودم اصلا متوجه نمیشه، اگرم متوجه بشه اینقدر نظرهای بی ربط میده که موضوع اصلی فراموش میشه،این خیلی درد داره...
شاید با دروغ خوشحال میشه ،نمی دونم ،ولی ریحانه جان منم کم کم دارم فکر می کنم که با دروغ گفتن خیلی از مشکلاتم حل میشه.من هیچ وقت ادم دروغ گویی نبودم و پای تمام نتیجه های کارهایم هر چقدر بد ایستادم اما من تا کی باید برای کارهایم و راه ها و انتخاب هایم توضیح و جواب پس بدم؟
کی نوبت من میشه؟30 سالگی؟40 سالگی؟ یکی بگه کی نوبت من میشه؟ کی بدون اینکه مادرم منو قضاوت کنه می تونم برای خودم تصمیم بگیرم؟ اونم نه فامیل نه دوست نه حتی دشمن بلکه مادر من...
سلام به یاس سپید عزیزم خوبی؟:72:
کاملا باهات موافقم بعضی از دعواها و بحث ها این قدر تاثیرات بدی می گذارند که دیگه هیچ جوری نمیشه درستش کرد.خیلی دارم سعی می کنم که بتونم خشمم را کنترل کنم. چون می دونم که بعدا با اینکه هنوز حق با من است خودم پشیمان میشم چونکه مامانم را خیلی دوست دارم.
سلام آنی عزیزم
ممنون از پاسخت:72:
میدونم هیچ مادری بد دخترش را نمی خواد.اما جریان من و مامانم شده دوستی خاله خرسه...می خواد به من کمک کنه جوری می کوبه تو سرم که تا مدت ها گیج میزنم!!
دقیقا تمام این تلاش های من به خاطر اینه که به مامانم نزدیک تر بشم وگرنه می شد بدون اینکه اونو درگیر این مسائل کنم مدل خودم زندگی می کردم و به اون همان مهسایی را که خودش در ذهنش داره نشان می دادم.
بعدا خودش بیشتر از من حسرت می خوره که چرا نفهمیده شرایط منو...مادر من همیشه می خواسته برعکس مادر خودش باشه،مادر خودش هیچوقت به بچه هاش نزدیک نبود.اینو مامانم همیشه برام گفته اما...خودش شده مثل مامانش و این خیلی برای من سخته...
پروا جان بسیار از شنیدن مشکلت متاثر شدم
حتما در یک تاپیک جداگانه مشکلت را کامل مطرح کن تمام سعیم را می کنم که راهنماییت کنم.:72:
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
دخترهای گل تالار سلام ( تعدادتان زیادتر شد به همین دلیل تک تک اسم نیاورده ام اما متوجه همه ی شما هستم )
می توانم کاملا درک کنم که شما از چه مسئله ای رنج می کشید و یا بهتر است بگویم در مورد چه مسائلی صحبت می کنید .
متاسفانه این مسائل از دسته مسائلی است که در تعداد بسیاری از خانواده ها دیده می شود و نیازهای جوانان در نظر گرفته نمی شود و ....و به طور کلی جوان و یا نوجوان در خانواده باور نمی شود .
صبا جان
دختر من یک دختر آزاده است و از بچگی هم به او گفته ام تو کاری به عملکردها و باورها و احساسات من نداشته باش چه درست و چه غلط من این راه ها را نسبت به شرایط زمانی و مکانی و روحی ومالی و....رفته ام و صد البته که او هم همه ی عملکردهای مرا قبول ندارد همانطور که من ممکن است با او هم عقیده و هم نظر نباشم .
گاهی بچه ها با خنده و شوخی می گویند : مامان از نسل دایناسورهاست و رو به انقراض :311:
من هم به شوخی پاسخ میدهم : من و هم نسلان من فسیلهای ارزشمندی هستیم دوست دارم ببینم وقتی نسل شما منقرض شد از شما چه فسیلی به جای می ماند :311:
هر چندکه من به عنوان والد به هر حال کار خودم را کرده ام و یک خروار باید و نباید در درونش انبار کرده ام که هیچ معلوم نیست همه ی این باید و نبایدها به دردش بخورد و کارایی نسبت به شرایط زمان و مکانی و ...برای وی داشته باشد و پیش نویسهای زندگی او با من و در کنار من نوشته شده است و گاه خودم می فهمم و درک می کنم که اوبه عنوان یک دختر جوان در تنگناهای باورهای خانوادگی و اجتماعی و...رنج می کشد البته سعی من بعد از آرام کردن وی درک موقعیت وی است وبال و پر دادن برای پریدن بدون در نظر گرفتن آلودگی های من و خانواده و اجتماع و...اما به هر حال چه کنم که باز هم شرایط و محدودیتها و ترسها و الودگی ها یی سد راه جوان جماعت می شود ....!!!
عزیزم دخترمن تا بی نهایت اجازه دارد که راهی را که تشخیص می دهد باید برود را طی کند چه من خوشم بیاید و چه من بدم بیاید او آزاد است و بزرگ و عاقل . من بعد از 18 سالگی او تماما حرف هایم در حد پیشنهاد بوده و نه چیزی بیشتر از آن حال اگر خودش خواسته طبق نظر من عمل کند خواست خودش بوده نه فشار من .
مثلا من فکر می کنم اگر امروز او از من اجازه می گیرد احترامی است که به من می گذارد اگرنه که من در سن و سال او حقی برای صدور اجازه و لغو آن ندارم تا چه رسد به موارد دیگر .
مطمئن باش که مامانت از مادر خودش خیلی بهتر است و تو هم از مامان خودت بهتر خواهی شد .
یادم هست این حرف را از دهان دکتر مجد در جوانی شنیدم و چه لذتی بردم وقتی تفاوتها و شباهتهای ما را با والدین مان باز کرد . پس اگر هر کدام یک پله و فقط یک پله جلو بیائیم خیلی خوب است .
حال با توجه به تکنولوژی و امکانات شما بچه های روشن تری هستید اززمانی که ما به سن وسال شما بودیم .
مامان تو هم زمینه های تغییر را در خودش دارد باید را هش را یاد بگیری و به او کمک کنی .
پدر من همیشه می گفتند : برای جارو کردن فرش باید راه خواب قالی را پیدا کنی تا بتوانی اشغالها را زود و خوب جمع کنی اگر خلاف خواب فرش جارو کنی اشغالها پراکنده می شود و به دردسر می افتی و...( البته این حرف دقیقا در مورد نحوه ی برخورد با افراد بود د رحالیکه ظاهر امر اشاره به مسائل کدبانوگری و خانه داری دارد )
شما هم
رگ خواب مامانها را پیدا کنید .
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
بدترین مامان از بهترین شوهر بهتره!
این کلمه قصار را بنده از خودم زمانی دروکرده بیدم :311: که در این راه بسی رنج بردم. باور کن اگه یکهزارم کارهایی که برای جلب نظر شوهر میکنی و تازه دوقرت و نیمش هم باقیه، برای مامانت بکنی جونشو برات میده. البته خوب آدمیزاد روی هیچکی حساب نکنه بهتره. قم خوبه یا ...
البته ببخشید من پستهای قبلی را نخواندم و فقط جواب عنوان تاپیک را دادم:"آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟"
ازدواج اگه خوب بود و شریک اگه قرار بود بدرد بخوره، خدا حتما بیکار نمینشست و یک کاری هم برای خودش میکرد.
بابا کجای کارید برید تاپیکهای بقیه را در باب مسائل و بدبختیهای بعد ازدواج بخوانید حساب کار دستتان بیاد. :163::160:
زیاد خشن شدم؟:cool:
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام
ریحانه و مهسای عزیز:72: اگه تاپیکتون به انحراف کشیده میشه معذرت میخوام
آنی جان ایشا... سایه شما هم تا 120 سال رو سر دخترتون باشه :323:
لازم نمیدونم در مورد ارتباط خودم با مامانم توضیح بدم فقط اینو بگم که به نظرم ارتباطمون مشکل حادی نداره.
اما آنی جان اگه سوال من رو از مادرهای مهسا و ریحانه هم بپرسی جوابی مشابه جواب شما میدن و صد البته کاملتر و مفصلتر . گوش فلک از صدای شیوه تربیتی اینجور افراد پر شده. همه اطرافیانشون حتما یکبار پی نصیحت های تربیتی و افتخاراتشون رو در تربیت فرزند و موفقیت های فرزندانشون رو به تن مالیدند .
تجربه به من ثابت کرده که با مدعی نگویید اصرار عشق ومستی تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
شما راهکار دیگه ای برای برخورد با مدعیان همه چی بلد دارید؟
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
هر چندکه من به عنوان والد به هر حال کار خودم را کرده ام و یک خروار باید و نباید در درونش انبار کرده ام که هیچ معلوم نیست همه ی این باید و نبایدها به دردش بخورد و کارایی نسبت به شرایط زمان و مکانی و ...برای وی داشته باشد و پیش نویسهای زندگی او با من و در کنار من نوشته شده است و گاه خودم می فهمم و درک می کنم که اوبه عنوان یک دختر جوان در تنگناهای باورهای خانوادگی و اجتماعی و...رنج می کشد البته سعی من بعد از آرام کردن وی درک موقعیت وی است وبال و پر دادن برای پریدن بدون در نظر گرفتن آلودگی های من و خانواده و اجتماع و...اما به هر حال چه کنم که باز هم شرایط و محدودیتها و ترسها و الودگی ها یی سد راه جوان جماعت می شود ....!!!
من ادعایی بر روش تربیتی خود ندارم و در پست بالا هم به آن اشاره کردم
پس اگر دقت کنی در این قسمت از متن کلی حرف نهفته است و می دانم که هیچ چیز در دنیا کامل نیست .
پس من و نحوه تربیت من هم کامل و بدون نقص نیست و قرار هم نیست که کامل و بدون نقص باشد . مگر من و یا پدر و مادرهای شما قبلا دوره ی کار ورزی و یا حرفه ای مادر و پدری دیده ایم ؟! ما کاری را می کنیم که فکر می کنیم درست است و باید انجام بدهیم اما به واقع کسی هست که بتواند از جایگاه شرایط زمان و مکان و ... دیگری درست و غلط را تعریف کند ؟!!!
یا همین دختران نازنینی که امروز خانواده های خود را به نقد میکشند که حق هم به آنها می دهم اگر روزی خود مادر شوند چه برخورد و واکنشی خواهند داشت نسبت به فرزندانشان آیا گارانتی می دهید که شما مادران و پدران بدون نقص و عیب و اشکالی باشید ؟!!!!که فرزندانتان تماما به به و چه چه گوی شما باشند ؟!!!!و یا این احتمال وجود دارد که شما هم روزی روزگاری به نقد کشیده شوید ؟!!!
من قبلا تجربه ای در زمینه ی مادر بودن نداشته ام و راه آزمون و خطا های بسیاری را مثل همه ی موارد دیگر زندگی ام رفته ام درست مثل همه ی پدر و مادرهای دیگر و درست مثل پدر و مادر خودم و .......... .اما سعی کرده ام که راه و رسم مادری را بیاموزم چرا که فهمیده ام همه ی راه و رسم و فنون آن غریزی نیست .
من همین امروز هم چیز تازه را یاد می گیرم و می فهمم که تا کنون یا با آن رو به رو نشده بودم یا به آن توجه نکرده بودم حتی اگر در مقام مادری یا دختری و....باشد .
اما سعی بر داشتن رابطه خوب را کرده ام حال اگر موفق نبوده ام دلیل بر عدم تلاش و ناکارآمدی من در جایگاهی که قرار دارم ، نیست و صد البته من به عنوان نمونه و اشانتیون جماعت والدین در این مکان نقش سخنگو را دارم .
اما هیچوت هم فکر نکرده ام که مغز پدر و مادر و یا پدر بزرگ و مادر بزرگم کاملا از هم پاشیده شده است و هیچ نمی فهمند و به کل تمام حرفها و اعمال و کردار و احساس آنها اشتباه است و....اما آنکه عقل کل است و می فهمد من هستم !!!آیا من می توانم تجربه آن ها و راه و روش و منش زندگی آنها را انکار کنم ؟!
هر چند که همان نقدی که امروز مثلا صبا - مهسا - ریحانه و ... بر مادران و پدران خود وارد می دانند برای من هم در سن شما حتی امروز که خود مادر هستم نسبت به مادر و یاپدر م در جاهایی وجود داشته و دارد اما نحوه ی برخورد و تعامل و رابطه و....... درک احساس - فکر - عمل ما رابطه و احساس و عمل و فکر ما را نسبت به هم تعریف کرده و می کند .
پس راه جنگ نیست .
من و مادران شما از طرفی مادر هستیم اما در جایی هم دختر یک خانواده هستیم .پس از مریخ نیامده ایم .
حال اگر در جایی من رفتار و اعمال و احساسم نسبت به درک پدر و مادر خودم و شرایط آنها ضعیف باشد همین ضعف را در مورد بچه ام هم دارم و البته برعکس و غیر عادی هم نیست .
اما مسئله بر سر ان است که من به عنوان یک دختر عاقل و بالغ و باشعور به جای اینکه دوربین را به سمت خودم بگیرم و نقاط قوت و ضعف خودم را مورد بررسی قرار بدهم و برای برون رفت از مشکلات در اجتماع کوچکی به نام خانواده اقدام به گرفتن دوربین و زوم آن بر روی پدر و مادرم بکنم !!
خدا رحمت کند پدر بزرگم را همیشه می گفتند : ....بله و چشم را بگو کار خودت را بکن ..... بزرگتر که شدم این حرف را از دهان پدر و مادر خودم هم شنیدم و امروز هم خودم به دختر و پسر جوان و نوجوانم همین را می گویم .
شاید آن روز اول که پدر بزرگ من این حرف را زدند دقیقا نفهمیدم منظورشان چیست اما هر روز که بزرگتر شدم تا به خود امروز ارزش این حرف را بیشتر می فهمم .
اما این را هم می دانم که مقام مادری و پدری یک مدال و لقب پست ویژه به فرد اعطا نمی کند بلکه یک پدر و یا مادر باید قابلیت و مهارت های لازم را برای یک سطح نرمال از این جایگاه داشته باشد تا بتوان به آن فرد مادر یا پدر گفت. حال اگر اختلاف نظری هست که همیشه هم هست قابل درک و حل شدن است . درست مثل همه ی موارد زندگی که هر مشگلی راه حلش کنار دست خودش است کافی است که با دقت و شناسایی و مدیریت و بررسی شود
و من اجازه ندارم همه ی بار را به گردن پدر و مادر بیندازم
تا یک سنی پدر و مادرها در زندگی و سرنوشت ما نقش دارند بعد که ما بزرگ شدیم و دست چپ و راستمان را یاد گرفتیم و....کاملا خودمان مسئول هستیم . از نحوه تربیت و تفکر و باید و نباید های آن ها هرآن چیزی که به درد ما می خورد رانگه می داریم و هر آنچه را هم دوست نداریم و به کارمان نمی آید سرازیر می کنیم در سطل زباله و.....
85در صد ازافراد در خانواده های آشفته و پریشان و ...پرورش می یابند ، آیا تنها 15 درصد انسان موفق در کل دنیا داریم ؟!!! نه .
تعداد بیشماری ازآن آمار 85 درصد ی برای امروز و فردای خود فکر می کنند و اقدام به عمل می کنند و در خود و نگرش ها و عملکردها و احساسات و چشم اندازه های خود تغییر ایجاد می کنند .
نه من و نه شما و نه نسلهای قبل و بعد ما قادر به تغییر باورها و عملکرد و احساسات پدر و مادرها نبوده و نیستند پس روی خودمان کار کنیم و اجازه بدهیم پدر و مادرها هم خودشان به فکر تغییر خودشان باشند و اگر توانستیم در این راه به آنها کمک کنیم اگر هم نتوانستیم که نتوانستیم دیگر .
و اجازه بدهیم هر پدر و مادری به داشتن تربیت خاص خود که به قول صبا گوش فلک را پر می کند افتخار کند . چرا این کمترین حق افتخار را از دیگران دریغ کنیم ؟! یک روزی شما هم مثل هزاران پدر و مادری که در آغوش خاک هستند همین حس افتخار را تجربه خواهید کرد . آیا خوشحال می شوید این کمترین از شما دریغ شود ؟!!
و خواهش می کنم اگر تصمیم به ادامه بحث دارید که جای آن در این تاپیک نیست نقاب و یا کیوان محترم این پستهای نامربوط را به یک بخش جدا منتقل کنند که در تاپیکی جدا به ادامه بحث بپردازیم .
شاید سایر مامان و باباها ی تالار هم تمایل داشته باشند که در بحث شرکت کنند .
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
آنی عزیز:72:من اولا رفع شبهه میکنم اگه احساس کردید تیرم به سمت شما نشانه رفته .
من هم مثل شما معتقدم که من ،صبای نوعی نمادی از افراد هم گروه خودم هستم و شما انی محترم سخنگوی مادران هم عقیده با شما.
قصد زیر سوال بردن زحمات و تلاش های هیچ کسی رو هم ندارم .
چرا که اگر امروز من زیر سوال ببرم فردا هم خودم به عنوان مادر زیر سوال برده میشم.
باور کنید قصد جنگ هم ندارم .
تا حدودی که تواناهاییم بهم اجازه میدن هم به اختلاف تفکرها و تفاوت نسل ها و احترام به سایر تفکرات و عقاید اشراف دارم .
فقط هدف اصلیم این بود که به این سوالم جواب داده بشه:شما راهکار دیگه ای برای برخورد با مدعیان همه چی بلد دارید؟(که متاسفانه شما به خودتون گرفتید)
که جوابم رو هم اینگونه گرفتم
پس راه جنگ نیست .
پس روی خودمان کار کنیم و اجازه بدهیم پدر و مادرها هم خودشان به فکر تغییر خودشان باشند و اگر توانستیم در این راه به آنها کمک کنیم اگر هم نتوانستیم که نتوانستیم دیگر .
که فکر میکنم تاییدی بر تجربه خودم بود که :
با مدعی نگویید اصرار عشق و مستی ...
مهسا جان اگه تاپیکت به انحراف کشیده شد معذرت عزیزم
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلاممممم به همه ی دوستای عزیزم
من یک مدت نبودم اینجا چه خبرایی شده
دوستای عزیزم تا اینجای بحث مشکلی نیست و فکر نکنید که این تاپیک منحرف شده است.ولی اگر هم علاقه مند بودید می توانیم تاپیک جداگانه ای هم باز کنیم و این بحث را کامل و دقیق بررسی کنیم.
ببینید من در مرحله ی تغییر شخصیت خودم هستم.و هم زمان با این تغییر باید روابطم را با پدر و مادرو همسرم و دوستام و غیره از اول پایه ریزی کنم و برای پایه ریزی هر یک از این روابط باید رابطه را کلا مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار بدهم تا بتوانم اشکالات محدودیت ها و اشتباهات آن را رابطه را پیدا کنم.
سلام به آنی عزیزم:72:
آنی جان وقتی حرف هایت را می خوانم احساس می کنم که مامان من این حرف ها را نوشته و خیلی خوشحالم که شما اینجا هستی و من می تونم با کسی مانند شما صحبت کنم و نظرات شما را بدانم.
آنی عزیزم مامان من هم کاملا و دقیقا و عینا حرف های شما را می زند. روش تربیتی مامان من دقیقا عین شما است.ببینید من هیچوقت تمام کارهای مامانم را زیر سوال نبرده ام خیلی جاها خیلی بهتر از مادرهای دیگه عمل کرده و خیلی جاها درست عمل کرده است.
مشکل من و مامانم مشکل امروز است.امروزی که من یک دختر 25 ساله هستم ولی مامان با کارها و حرف هایی که خیلیهاشون ناآگاهانه است استقلال منو از من می گیرد.
ببین آنی عزیزم اگر در بین فامیل و دوستان ما بیایید همه از روش تربیتی مامان من تعریف می کنند و همه در تعجبند که چگونه من این قدر دختری ایده ال برای مامانم هستم و چطور هیچوقت مشکل ساز نشده ام. اما واقعا و عادلانه چه کسی می تواند مامان منو نقد کند؟ من.
به نظر من نقد کردن یک نفر باعث پیشرفت ان فرد می شود و من وقتی مامانم را نقد کنم باعث می شود که مامانم توانایی این را پیدا کند که مسائل را از دید من ببینید. ولی تا زمانی که مادر من در برابر این نقد مقاومت کند و سدی در برابر من بکشد هیچوقت حرف من را نخواهد فهمید.
مسئله را صفر و یکی و سفید و سیاه نگاه نکنیم مطمئنا من تمام فداکاری ها و زحمات مادرم را هیچوقت ار یاد نمی برم و به مادرم افتخار می کنم ولی این دلیل نمی شود که او را نقد نکنم.
-
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام مهسا
موضوعتون رو خوندم ، تاپیک بیوریتم رو درخصوص شماو دیگر دوستانی که مساله ای مشابه شما رو مطرح کردن اوردم، شایدکمکی بهتون بکنه.
http://www.hamdardi.net/thread-11205-post-103758.html#pid103758