RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
خواهر عزيز آسب اصلي رو تو ميخوري .....تو كه نگران اين هستي كه نكنه با بهم زدن رابطه تون به درس خوندنش لطمه وارد بشه...فكر اينو كردي كه اگه تا بعد از كنكور ارشد رابطه داشته باشين بعد از اون چه طور ميتوني ازش جدا بشي؟
منطقي باش عزيز...اينا توجيحات شما براي فرار از جدا شدن نيست؟
اتفاقا به نظر من اگر الان جدا بشين بعتره...چرا؟چون الان موضوع مهمتري در زندگيش وجود داره كه تمركزش رو از ماجراي عشق و عاشقي منتقل كنه به درس خوندن و......
ادم وقتي بيكار باشه بيشتر به خاطرات گذشته و اتفاقاتي مثل جدايي و برهم زدن دوستي فكر ميكنه تا وقتي كه مثلا داره درس ميخونه...
قبول داري؟
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
بله قبول دارم.
مرسی از همه دوستان:72::72:
هنوز تصمیم نگرفتم که چی کار کنم. ولی سعیم رو می کنم که از راهنماییهای شما دوستان استفاده کنم. خیلی ممنون که وقت گذاشتین
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
سلام
من یه سوال دارم
شما دلیلتون برای آشنایی در اینترنت چه دلیلی دارید برای اتمام رابطه؟؟
البته من تشویقتون نمی کنم برای ادامه دادن یا تموم کردن رابطه
فقط می خوام بدونم چرا انقدر اصرار دارین رابطه تموم بشه
دلیل منطقی تون برای این آقا چیه؟؟ اگه ایشون قصدشون ازدواجه چرا انقدر مطمئن میگید نمی شه ؟؟
شما رو برای ازدواج می خوان یا دوستی؟؟
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mamfred
سلام
من یه سوال دارم
شما دلیلتون برای آشنایی در اینترنت چه دلیلی دارید برای اتمام رابطه؟؟
البته من تشویقتون نمی کنم برای ادامه دادن یا تموم کردن رابطه
فقط می خوام بدونم چرا انقدر اصرار دارین رابطه تموم بشه
دلیل منطقی تون برای این آقا چیه؟؟ اگه ایشون قصدشون ازدواجه چرا انقدر مطمئن میگید نمی شه ؟؟
شما رو برای ازدواج می خوان یا دوستی؟؟
دوست عزیز قبلا هم گفتم اگه شروعی وجود داشت واسه این بود که من واسه دوستی هام ارزش زیادی قائلم و چون نگرانش بودم براش اس ام اس دادم و هیچ هدفی هم نداشتم و اونو فقط به چشم یه دوست(بدون در نظر گرفتن جنسیت) می دیدم.
شاید دلایلی که من اصرار به تموم کردنش داشتم به نظر شما مسخره و بی ارزش باشه ولی واسه من اونقد محکم بود که در حالی که اگه قرار بود به چشم یه خواستگار بهش نگاه کنم واسم یه مورد ایده آل بود! ولی تمومش کردم.
همون طور که گفتم ما از نظر طبقاتی با هم خیلی فاصله داشتیم. شاید از نظر اون بی اهمیت بود ولی واسه من که یه عمر توی گوشم خوندن که کبوتر با کبوتر باز با باز غیر قابل هضم بود. البته فکر نکنید من از یه خانواده سطح پایین هستم نه من از یه خانواده متوسط هستم ولی اونا خیلی سطح بالا بودن. مورد دیگه هم این بود که توی اقوام اونا همه تحصیل کرده بودن .کمترینش کارشناس ارشد بود! یعنی همه دکترا و کارشناسی ارشد داشتن و بالطبع مشخصه که من هم باید خودمو به اونا می رسوندم(من فوق دیپلم دارم البته قصد ادامه دادن دارم) خب مشکل من خودم نبودم خب می تونستم با یکم تلاش خودمو به اونا برسونم ولی اقوام ما چی؟ اونا رو که نمی تونم عوض کنم. نه اینکه اقوام ما اهل تحصیل و اینا نباشن ولی خب بیشترشون در حد لیسانس هستن. مورد دیگه پدر و مادر و عرف خانواده ماست. پدر و مادر من هرگز نمی تونستن بپذیرن من با کسی که از توی اینترنت باهاش آشنا شدم ازدواج کنم. نه تنها اینترنت بلکه عرف خانواده ما نمیپذیره دختر و پسر غیر از حالت سنتی ازدواج کنن. و منم نمی خواستم خلاف اونا عمل کنم. حالا اگه همه اینایی که گفتم در نظر نگیریم، من خودم هیچی ازش نمی دونستم! دانستهای من در حد چیزایی بود که خودش گفته بود. و اگه ما قرار بود همه این موارد بالا رو فاکتور بگیریم از این مسئله مهم که نمیشه به راحتی گذشت. من نمی تونستم ریسک کنم و ادامه بدم تا زمانی که قضیه جدی بشه و اون وقت من یا اون بفهمیم که به درد هم نمی خوریم و من اینو مطمئن بودم که پدر و مادر من و اون هرگز موافق نخواهند بود. مورد دیگه این بود که اون اصلا شرایط ازدواج رو نداشت و در ضمن همیشه توی صحبتهاش می گفت که قصد خارج رفتن داره و فعلا هم واسه آینده اش برنامه ای نداره، چطور شد که یهو تصمیم به ازدواج گرفت به نظرتون؟!
البته دلایلی که نوشتم شاید به نظرتون بی اهمیت بیاد ولی واسه من اونقد محکم بود که منو قانع کرد که باید تموم کنم و تموم کردم.
بازم تشکر از دوستان:72:
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
khaz@n عزیز پست آخرتون را که خوندم بیش از اینکه به موضوع توجه کنم, متوجه شخصیت محکم و بالای شما شدم که مسلما همین شخصیت شماست که این آقا را جذب کرده.
و از همه مهمتر اینه که شما بدون تردید و شک راهی که فکر می کردین درسته رفتین.
براتون آرزوی بهترینا را دارم چون لایقش هستین.
:72:
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
با سلام
این مسئله ای که برای شما پیش آمده برای من هم پارسال پیش آمد. ولی من جای دوست شما بودم. من با دختر خانمی 9 ماه رسما نامزد بودم و دو ماه مانده به کنکور ارشد نامزدم به من رک و پوست کنده گفت که از روز اول به من علاقه نداشته است. من هم دیگه نتونستم درس بخونم و با اینکه دانشجوی درس خوانی بودم قبول نشدم. اوضاع روحی من هم خراب بود تا همین چند وقت پیش که خدا را شکر کمکم بهتر شدم و الان خوبم.
با اینکه ضربه سختی خوردم ولی اگر این ضربه را نمیخوردم مطمئنا اوضاع خرابتر میشد.
شما هم اگر قطعا تصمیم به قطع رابطه دارید حتما به دوستتون بگید چون اگر بگذارید برای بعد از کنکور بهتر از الان نمیشه. اگر خیرخواه ایشون هستید و نمی خواهید ضربه بخوره بهتره هر چه زودتر بهش بگین. بلاخره هر جور که باشه با موضوع کنار میاد.
چیز مهمی که هست اینه که چطوری به ایشون بگید یادتون باشه که بهش دروغ نگید و فیلم بازی نکنید.
اگر سوال دیگه ای هست در خدمتم.
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
جناب shookan4 عزیز.مرسی که وقت گذاشتی ولی اگه همه رو خونده باشی می بینی که نوشتم تمومش کردم!
بازم ممنون
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
بله ببخشید متوجه نشده بودم
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khaz@n
دوست عزیز قبلا هم گفتم اگه شروعی وجود داشت واسه این بود که من واسه دوستی هام ارزش زیادی قائلم و چون نگرانش بودم براش اس ام اس دادم و هیچ هدفی هم نداشتم و اونو فقط به چشم یه دوست(بدون در نظر گرفتن جنسیت) می دیدم.
شاید دلایلی که من اصرار به تموم کردنش داشتم به نظر شما مسخره و بی ارزش باشه ولی واسه من اونقد محکم بود که در حالی که اگه قرار بود به چشم یه خواستگار بهش نگاه کنم واسم یه مورد ایده آل بود! ولی تمومش کردم.
همون طور که گفتم ما از نظر طبقاتی با هم خیلی فاصله داشتیم. شاید از نظر اون بی اهمیت بود ولی واسه من که یه عمر توی گوشم خوندن که کبوتر با کبوتر باز با باز غیر قابل هضم بود. البته فکر نکنید من از یه خانواده سطح پایین هستم نه من از یه خانواده متوسط هستم ولی اونا خیلی سطح بالا بودن. مورد دیگه هم این بود که توی اقوام اونا همه تحصیل کرده بودن .کمترینش کارشناس ارشد بود! یعنی همه دکترا و کارشناسی ارشد داشتن و بالطبع مشخصه که من هم باید خودمو به اونا می رسوندم(من فوق دیپلم دارم البته قصد ادامه دادن دارم) خب مشکل من خودم نبودم خب می تونستم با یکم تلاش خودمو به اونا برسونم ولی اقوام ما چی؟ اونا رو که نمی تونم عوض کنم. نه اینکه اقوام ما اهل تحصیل و اینا نباشن ولی خب بیشترشون در حد لیسانس هستن. مورد دیگه پدر و مادر و عرف خانواده ماست. پدر و مادر من هرگز نمی تونستن بپذیرن من با کسی که از توی اینترنت باهاش آشنا شدم ازدواج کنم. نه تنها اینترنت بلکه عرف خانواده ما نمیپذیره دختر و پسر غیر از حالت سنتی ازدواج کنن. و منم نمی خواستم خلاف اونا عمل کنم. حالا اگه همه اینایی که گفتم در نظر نگیریم، من خودم هیچی ازش نمی دونستم! دانستهای من در حد چیزایی بود که خودش گفته بود. و اگه ما قرار بود همه این موارد بالا رو فاکتور بگیریم از این مسئله مهم که نمیشه به راحتی گذشت. من نمی تونستم ریسک کنم و ادامه بدم تا زمانی که قضیه جدی بشه و اون وقت من یا اون بفهمیم که به درد هم نمی خوریم و من اینو مطمئن بودم که پدر و مادر من و اون هرگز موافق نخواهند بود. مورد دیگه این بود که اون اصلا شرایط ازدواج رو نداشت و در ضمن همیشه توی صحبتهاش می گفت که قصد خارج رفتن داره و فعلا هم واسه آینده اش برنامه ای نداره، چطور شد که یهو تصمیم به ازدواج گرفت به نظرتون؟!
البته دلایلی که نوشتم شاید به نظرتون بی اهمیت بیاد ولی واسه من اونقد محکم بود که منو قانع کرد که باید تموم کنم و تموم کردم.
بازم تشکر از دوستان:72:
سلام khazanعزیز
ممنون که پاسخ دادید و معذرت می خوام از اینکه دیر سر زدم
خانومی دلایل شما اصلا هم بی اهمیت نیست و من باید بهت تبریک بگم که منطقی هستی و با چشم باز داری ب مسائل نگاه می کنی
اگر این همه تفاوت وجود داره و میدونی که در آینده مشکل ساز میشه پس بهترین کار رو داری میکنی
دلایلتون هم منطقیه هم با اهمیت ولی من با بعضی از این دلایل یکم مخالفم
ازدواج سنتی به شکل قدیم به نظر من کاملا اشتباهه البته این نظر شخصیه منه و من همین جا از تمام کسائی که ازدواج سنتی رو قبول دارند عذر می خوام
ببین خانومی من نمی گم خلاف نظر خانودات راه برو برعکس با حفظ حرمت ها و فرهنگ خانوادت می تونی قبل از ازدواج در مسیر درست شناخت پیدا کنی
دوستی های اینترنتی و خیابانی همگی یک نوع آفت در جامعه ی ما هست من قبول دارم ولی ازدواج بدون شناخت هم خودش نوعی آفته
البته من منظورم به این آقا نیست چون دلایل اختلاف فرهنگیو اختلاف سطح زندگی کاملا دلایل روشنی برای مخالف شماست و حرفی درش نیست
ولی با دیگاه روشنی که شما داری فکر نمی کنم بتونی ازدواج سنتی آن گونه که خانواده می خوان داشته باشی چون خودت اذیت میشی
من باز هم میگم نظره من اصلا تایید دوستی های قبل از ازدواج نیست بلکه من به شناخت قبل از ازدواج شدیدا معتقدم و این شناخت هیچ گاه بدست نمی اد مگر این که دختر و پسر زمانهایی را در کنار هم باشند و به رفتارها و خصوصیات و روحیات هم پی ببرند
در کل می خوام بهت بگم در میان نظرات محترم خانواده سعی کن خواسته های خودت رو که بر پایه ی منطق هست بگنجونی و همین طور که الان با منطق پیش میری اون موقع هم پیش بری
بازم هم تبریک میگم بهت بخاطر شجاعتت برای بیان حقایق و در نظر نگرفتن احساسات :72:
RE: چطوری بهش بگم نه؟ کمکم کنید
دوست عزیز جناب mamfred نمی دونم کجای نوشته های من باعث شد شما فکر کنید من با ازدواج سنتی موافقم؟ من گفتم عرف خانواده ما اینه که سنتی ازدواج کنم و من خلاف اونا عمل نمی کنم. این به این معنی نیست که من موافق اینجور ازدواجم البته مخالف هم نیستم! دلایل مخالفت و موافقت من با ازدواج سنتی و غیر سنتی هم زیاده و مربوط به این تاپیک نمیشه. مرسی