RE: تقاضاي كمك از دوستان و مديران
آنی عزیز توضیحات خوبی به شما دادند ولی مواردی بود که لازم دونستم اضافه کنم.
من رفتار خانوم شما را تائید نمی کنم ولی شما را در بوجود آمدن این رفتار مقصر می دونم.
اقای محترم من واقعا از اینکه شما پدر وبرادرتون را از دست دادید متاسفم ولی این عذاداری طولانی و این نوع واکنش شایسته مرد44 ساله نیست.
شما گفتید مادرتون از نظر مالی مستقل اند پس تاثیر فوت پدرتون در ترک تحصیلتون ایا چیزی غیر از وابستگی شدید شماست؟
نظر همسرتون را درمورد ترک تحصیلتون اونهم بهد از گذراندن 100 واحد پرسیدید؟
شما اطلاعات کمی به ما دادید و یک طرفه به قاضی رفتید ولی در این پست کوتاه کاملا وابستگی شدید شما به خانواده مشخص است.
اینکه شما پسر خوب و وظیفه شناسی در قبال پدر و مادرتون هستین قابل تقدیره ولی فکر می کنید تونستید شوهر خوبی هم باشید؟ایا شما نبودید که حس حسادت همسرتون به خانواده را شعله ور کردید.
گفتید به اجبار پذیرفتید که هر دو خانواده به طور مساوی از بچه نگهداری کنند.چرا به اجبار؟
گفتید پدرتون به دلیل علاقه زیاد مایل به نگهداری دخترتون بودن و شما بیشتر دخترتون را به خانواده سپردید به جای مهد.
این حق همسر شماست که تصمیم بگیرند فرزندشان کجا و چگونه نگهداری شود. من دلیل موجهی برای بحث و دعوای شما با خانومتون نمی بینم.
همین موضوع نگهداری بچه ها نشون میده که خانوادتون در زندگی شما دخالت کرده اند و شما جانب خانواده را گرفته اید.
البته این نوع دخالتها از سر محبت و دلسوزی است و کم وبیش همه با این قبیل مسائل روبرو می شوند ولی نحوه برخورد شما می توانست به گونه ای باشد که با رعایت احترام افسار زندگی خود را در دست بگیرید.
مسلما این مسئله فقط یک نمونه کوچیک از بحث های این چنینی شماست.
متاسفانه شما به خانواده وابسته اید و بی توجهی همسرتون به محبت های مادرتون به این دلیله که ایشون مادرتون را فاصله ای بین شما و خودش می دونه.
شما نگران تنهایی مادرید ولی دل و دماغ خانه رفتن را ندارید! خانومتون متوجه سردی شما و بی حوصله بودنتون میشن و اصرار شما را برای رفتن به خونه مادر می بینند.انتظار دارید چه واکنشی داشته باشند؟
در مواردی که نظر مادر و همسرتون با هم مخالف بوده چه طور برخورد کردید؟!اقای عزیز اگه الان مخاطب من خانومتون بود و ازش می پرسیدم" احساس شوهر شما به شما چیه" چه جوابی می داد؟و اگه بپرسم "شوهر شما چه کسی را بیش از همه دوست دارد" جوابشون چیه؟
یه هوو هر چقدر هم محبت کند هووه و این محبت قابل پذیرش نیست.
ببخشید اینو میگم ولی شما با رفتار نادرست مادرتون را در جایگاه هووی همسرتون قرار دادید.
همسرتون بعد از 15 سال زندگی با شما هنوز احساس نمی کنند شما به ایشون تعلق خاطر دارید و برای بدست اوردن همسر خود دست به این کارها می زنند.
بیشتر به همسرتون نزدیک بشید و از بحث خوداری کنید. محبت و عشق و احساس مسئولیت خود را نشان دهید.
هر چه زودتر مشکل را حل کنید وگرنه فاصله بچه ها هم با شما بیشتر میشه.
تا مدتی فقط بیرون خونه با مادرتون تماس بگیرید و جویای حالشون بشید.سعی کنید حساسیت بوجود امده را از بین ببرید.
حتما با یکه مشاور خوب صحبت کنید و درصدد از بین بردن وابستگی احساسیتان باشید.
موفق باشید.
RE: تقاضاي كمك از دوستان و مديران
با سلام و تبريك سال نوحضورشما خواهر گرامي
من تشكر ميكنم از لطف و راهنمايي شما
باور بفرماييد چنان از دست رفتارهايي خانمم و خواهر ايشون عذاب روحي ميكشم كه ......
. انشاالله در فرصتي گوشه اي ديگه از مشكلاتم را با شما در ميان خواهم گذاشت
شايد شما نظرتون در رابطه با ايشون نود بلكه 180 درجه برگرده
عرض خواهي ميكنم از صراحت گفتار
RE: تقاضاي كمك از دوستان و مديران
sm848.ma2 گرامی
بعد ازگذشت این یکسال و نیم که از پست اولتون میگذره ، بفرمائید چه کارهائی کردید و تو چه بخشهائی پیشرفت داشتید
آیا روابطتون مثل قبل هست؟ بهتر یا بدتر شده؟
خیلی خوب کاری کردید که دوباره سر زدید ، من بشخصه از تاپیکهائی که خیلی آروم پیش میره و مدت زمانی هم ازشون میگذره خوشم میاد بنظرم میشه نتیجه برخی از راههای رفته رو دید و تحلیل کرد.
آیا امکانش هست توقعتون رو خیلی خیلی پائین بیارید ، بعد ببینید عکس العمل همسرتون چیه. مثلا اگه انتظار دارید همسرتون هفته ای سه بار منزل مادرتون بیان و شب هم نزد مادر باشید. توقعتون رو به هفته ای یه بار سر زدن به مادر محدود کنید اینبار ببینید رفتار همسرتون چی هست.
دو سه صفت مثبت و بارز همسرتون رو می تونید بیان کنید؟
RE: تقاضاي كمك از دوستان و مديران
با سلام و نبريك سال نو حضور شما
من مجددا تشكر ميكنم از لطف و راهنمايي كه جهت كمك به اينجانب ميكند من در طول اين مدت يكسال سعي كردم بنحوي توجه خانمم را به خودم جلب كنم طوري كه با برخورد منطقي و با روي خوش باهاش برخورد كردم به همراه خواهرش هر چند دل خوشي ازش نداشتم باهاشون به مسافرت رفتم سعي كردم به عوض هر روز دو مرتبه سر زدن به مادرم يك مرتبه به خانه ايشون برم بالاخره مادره و انتظار داره انهم حدود 10 دقيقه و باز به خونه برميگردم ولي بازهم خصوصيات اخلاقي ايشون تحت تاثير خواهرش و وابستگي زيادي به اون داره بطوري كه شوهر خواهر اون هم مثل من با عينا با همين مشكلات دست و پنجه نرم ميكنه و گه گاهي نيز براي من از اين مشكلات در خانه صحبت ميكنه بعنوان مثال يكي از مشكلات هر دوي ( هر دو باجناق )ما بصورت مشترك در زندگي اين است كه به خانمهاي هر دوي ما تفهيم شده كه حتما بعد از ازدواج شوهر هاي شما بايستي خانه و ماشين بنام شما بزنند حال اينكه در قباله ازدواج هر كدام از آنها سه دانگ خانه ثبت شده است هر چقدر كه به آنها ميگيم زندگي مال شماست ما كه نميخوايم انو را با خودمان ببريم بي فايده است و همش ميگن شما براي ما ارزش قايل نيستيد (با اينكه مثلا باجناق من حدود 30 سال است كه با خانمش زندگي ميكنه ) اگه اينجور بود آنها را بنام ما ميكرديد
ما هم فكر ميكنيم اينها به اين خو و خصلتي كه دارند آمديم خداي ناكرده نخوان زندگي بكنند و مشكلات عديده اي براي ما بوجود ميآورند
خلاصه سر شما را درد نيارم مشكلات از اين قبيل براي ما به خصوص من پيش مياد و كماكان دارم با آنها زندگي ميكنيم تا ببينين خدا چه ميخواد