چشم خواهر عزیز .
شاعر میگه :
تا نکنی جای قدم استوار........پای منه در طلب هیچ کار :305:
خوب فکراتو بکن ، تحقیق و بررسی کن ، همه جوانب کارو در نظر بگیر ، سعی کن عقل و منطق بر احساست غلبه کنه و بعد با توکل به خدا تصمیم بگیر .
موفق باشید
نمایش نسخه قابل چاپ
چشم خواهر عزیز .
شاعر میگه :
تا نکنی جای قدم استوار........پای منه در طلب هیچ کار :305:
خوب فکراتو بکن ، تحقیق و بررسی کن ، همه جوانب کارو در نظر بگیر ، سعی کن عقل و منطق بر احساست غلبه کنه و بعد با توکل به خدا تصمیم بگیر .
موفق باشید
خواهر خوبم
لطفا این تاپیک را بخونید
من یک نامادری هستم
دوست خوبم
تاپیکی که معرفی کردی واقعا تاثیرگذار بود من هم دوست دارم برای کودکی که بدون انتخاب خودش ، بچه طلاق شده و از نعمت داشتن مادر در کنارش محروم است مادری کنم ولی می ترسم که حرف های اطرافیان بعد ها اذیتم کند ، در حال حاضر می خواهم براساس راهنماییهای شما دوستان عزیز ، عجله نکرده و تحقیقات خود را در مورد او کامل کنم تا با چشم کاملا باز تصمیم بگیرم .
خوشحال می شوم که همچنان از نظر فکری کمکم کنید
خوشحالم که تونستم من هم برای شما کاری کنم
یکی به من گفت هیچوقت نگو فردا این کار رو انجام می دهم بگو انشااله اینکار رو انجام می دهم
جمله قشنگی بود
خود شما هم که معلومه انسان منطقی هستی که دنبال گرفتن مشورت و نظر دیگران اومدی
موفق باشی:72:
باز هم ممنون از وقتی که برایم گذاشتید امیدوارم شما هم در زندگی همیشه موفق باشید:72:
oranoos عزیز نحوه آشنایی شما با این اقا و اینکه ایشون استاد شماست باعث میشه خیلی احساسی تصمیم بگیرید و شاید دچار لغزش بشید.
علاقه به استاد وبه هنرش به دلیل بالا بودن مقام استادی است. ممکن است شما امروز از هنر و طرز فکر ایشون خوشتان بیاید ولی فردای ازدواج که این هنر و تعهد ایشون به هنرش باعث کاستی در زندگیتون شد کم کم از علاقه تون به این هنر کم می شود. زندگی واقعی چیزی فرای احساسات دوره ای شماست.
شما با مردی ازدواج می کنید که فرزند نسبتا بالغ دارد و شما را به راحتی نمی پذیرد و تا مدتی شما را فاصله ای بین خودش و پدرش می داند. فکر کنید در اوایل ازدواج وقتی زوج های جوان دیگه دست در دست ابراز علاقه می کنند شما باید مواظب باشید دختر ایشون متوجه نزدیکی شما با پدرش نشه تا ناراحت نشه.
آیا واقعا می تونید این شرایط را بپذیرید؟ اگه شما این ازدواج را قبول کنید نه تنها در برابر شوهرتون مسئولید بلکه در برابر این بچه, احساسات و تربیت صحیح او نیز مسئولید.
پس بدونید شما در عمل با دو نفر ازدواج می کنید و باید خودتون را با دو نفر منطبق کنید.
قبل از ازدواج شما مختار هستید هر چیزی که درست می دانید را بپذیرید ولی بعد از ازدواج شما باید تمامی مسئولیتهایی که ازدواج بر شما تحمیل کرده بپذیرید پس خوب شرایط بعد ازدواج را بررسی کنید.
در مورد شرایط مالی هم باید بدونید ایشون هر درامدی که داشته باشند پرداخت مخارج دخترشون در اولویته پس از الان برای این مسئله آماده باشید تا فردا سر این موضوع گلایه ای نداشته باشید.
شما دختر جوانی هستید که مسلما علاقه مند به داشتن بچه هستید, تصمیمتون برای بچه دار شدن هم باید قبل از ازدواج با این اقا بررسی بشه شاید ایشون دیگه تمایلی به بچه دار شدن نداشته باشند یا اینکه سر زمان بچه دار شدن با شما موافق نباشند.
اینها راگفتم چون فکر می کنم شما باید با چشم باز انتخاب کنید.
دوست عزیز خواهشا هر چه زودتر برای مشاوره اقدام کن تا از روی احساسات تصمیم نگیری.
در صورت تمایل به ادامه رابطه زودتر خانواده ات را مطلع کن چون نظر اونها هم شرطه.
ترانه عزیز ، دوست گرامی
همانطور که نوشته ای اینکه ایشون استاد من هستند و برایشان احترام قائلم در انتخابم بی تاثیر نیست ولی علاوه بر آن اخلاق ایشان و اینکه فردی خانواده دوست، احساساتی، بسیار مثبت اندیش( علیرغم مشکلاتی که تا حالا داشته اند) و مسؤولیت پذیر ، دارای استقلال فکری و کاری، مقید به دین و مذهب و... هستند نیز در تصمیم گیری ام دخیل بوده اند البته ناگفته نماند که ظاهر جذاب و هنر ایشان و اینکه دخترهای زیادی علاقه مند به برقراری رابطه با ایشان هستند ولی ایشان اهمیتی به آنها نمی دهد نیز در تصمیم گیری ام بی تاثیر نبوده ولی روراست بگویم کمی هم حس دلسوزی ام نسبت به ایشان باعث شده که به ایشان فکر کنم ، چون من دختری فوق العاده دلسوز و علاقه مند به کمک به انسانهای اطرافم هستم و می دانم که تمام اینها باعث می شود که در نهایت احساساتی تصمیم بگیرم ؛ اما در مورد اینکه گفته بودین موضوع را با خانواده مطرح کنم از این نگرانم که آنها به علت اینکه درخواست ایشان را جسارت می دانند از حضورم در کلاس های ایشان نیز جلوگیری کنند و نمی خواهم اگر در نهایت خواستم درخواست ایشون را رد کنم لااقل بتوانم در کلاسهای ایشان حضور داشته باشم چرا که من در این رشته هنری تا حالا خیلی موفق عمل کرده ام و نمی خواهم بی دلیل آن را رها کنم اما در مورد مشاور؛ من هم به مشاوره با یک مشاور خوب و دلسوز فکر کرده ام و از شما دوستان درخواست می کنم درصورتی که شخص مشاور خوبی را می شناسید به آن مراجعه کنم تا بتوانم تصمیم درستی بگیرم .
ممنون عزیزم که نظراتت را گفتی خوشحال می شوم که اگر باز هم تنهایم نگذارید
اگر احساس دلسوزی شما باعث میشه احساسی تصمیم گیری همین الان این احساس رو از خودت دور کن
زندگی یه احساس گذرا نیست
زندگی مشترک زندگی کردن با مشکلات تلخی ها خوشی ها لذت ها شادی ها غم ها و واقعیت ها است به خوب نکته ای اشاره کردی اگر در خودت می بینی که از روی احساس داری تصمیم می گیری قبل از هر اقدامی این احساسی بودنت رو کنترل کن
موفق باشی:72:
oranoos عزیزم من فکر می کنم دچار احساسات شدی. اینکه دلت براش میسوزه خطرناک ترین دلیل برای ازدواجه. نباید از روی ترحم و دلسوزی تصمیم به ازدواج گرفت.
پایبندی ایشون به خانواده قابل تقدیر و ستایشه ولی ایا شما می تونید تحمل ارتباط صمیمی این آقا و دخترشون را داشته باشید.
عزیزم لحظه ای تصمیم نگیر تو بیشتر از هر کس دیگه ای ظرفیت خودت را می دونی. ایا تو هم مثل"زهرا" که تاپیکش را مطالعه کردی تا این حد صبر و از خود گذشتگی داری؟!
در مورد ارتباط این آقا و دخترشون باید دقیق فکرکنی و باهاش کنار بیای.
می دونم به رشته هنریت علاقه داری ولی برای انتخاب درست پیشنهاد می کنم یه مدت به کلاسهات نری و این اقا را نبینی.قبلا گفتی 1 سال ازشون دور بودی ولی برای تصمیم نهایی بهتره کلاسهات را قطع کنی.
تو از محاسن این اقا گفتی ولی عزیزم تو الان به خاطر دلبستگی به ایشون و اینکه هر بار دیدارتون تازه میشه شاید نتونی حقایق را خوب ببینی.
تو الان دچار احساساتی و ممکنه خوبی های ایشون را تعمیم بدی و از بدیها چشم پوشی کنی بدون اینکه خودت متوجه بشی.
توی رابطه استاد و شاگردی به سختی شاگرد می تونه ضعف استاد را بپذیره.
مشاوره را حتما جدی بگیر. در نهایت اگه خانوادت با ازدواجتون مخالفت کردن شاید عوض کردن استادت بهترین کار باشه تا بتونی ایشون را فراموش کنی. الان مسئله اصلی ازدواجته, فعلا زیاد به این رشته و فعالیت هنریت فکر نکن.
oranoos عزیز من نمی گم برای یه ازداج درست باید همه چیز سرجاش باشه و تابع عرف باشی و حتما با یه پسر ازدواج کنی. ممکنه خوشبختی شما کنار این اقا باشه ولی خواهشا خیلی دقت کن توی شرایط تو احتمال خطا و درگیر احساسات آنی شدن خیلی زیاده.
موفق باشی.
ممنون دوستان گلم
شما درست میگید نباید با احساسات تصمیم بگیرم احساسات چشم عقلو کور می کنه ولی ایشان به قدری در هر دیدار از آینده مون و زندگی شیرین در کنار هم میگه که حس میکنم خیلی سخت و دور از انتظارش هست اگه از ایشون بخوام که یکهو زندگی با من رو فراموش کنه ایشون آینده مون رو همیشه با هم ترسیم می کنه و حتی یکبار گفت که اگه با تو نشد دیگه ازدواج نمی کنم نظرتون چیه که کم کم و به مرور زمان بهش بفهمونم که در آینده احتمالا دچار مشکل میشیم ،نمی دونم نمی دونم شب و روزم رو فکر کردن به این موضوع پر کرده شاید ازش بخوام که هردو با هم پیش مشاور برویم ولی از بابت بچه که پرسیده بودین من گمان می کنم به مشکل بر نخوریم من دختر ایشون رو دیدم و می دونم که خیلی آروم است و من هم نسبت به بچه ها همیشه مهربون و دلسوز بودم
موفق باشید و اگه چیزی به نظرتون رسید خوشحال میشم برام بنویسید:72: