RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
عادی .
رفتار خاصی به غیر از عادی بودن نباید داشته باشید . بهترین اتفاق این بوده که رابطه ی شما ارتباط خانواده را مختل نکرده . پس عادی باشید .
این نشانه ی بلوغ و درک و مهارت خانوده شما و طرف مقابل شماست و سیاه نگر نیستند که فکر کنند با برهم خوردن این رابطه دنیا به آخر رسیده . از همین مورد درس مثبت اندیشی و مثبت عمل کردن بگیرید .
در ضمن من به شما قول می دهم در خانواده اصلا کسی به این مورد فکر نمی کند . یعنی خیال نکنید تا شما را ببینند یادشان می افتد ماجرایی بوده و برهم خورد و چطورشد و.....
مردم گرفتار تر و حافظه های تاریخی شان ضعیف تر از این حرفهاست که یادشان باشد دیشب شام چه خورده اند چه رسد به این قبیل ماجراها .
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
سلام shookan4 عزیز:72:
دوستان بسیار عالی راهنمایی کردند:73: ولی در ادامه می خواستم سخنی کوتاه به آن توضیحات اضافه نمایم.
shookan4مهربان احساس شما قابل درک است و بنده می دانم چه در موقعیتی قرار دارید و تصمیم گیری قدری دشوار است ولی بدان شما می توانی.
shookan4گرامی گاهی ما بیش از حد ""ازدواج"" را جدی تر از آن چیزی که هست تلقی می کنیم!
در واقع در این تلقین جامعه و خانواده نیز نقش اساسی دارند و جامعه با بیش از حد بزرگ و سخت جلوه دادن امر ازدواج و چگونگی ان.. نوعی پیش ارزنده گی را به وجود آورده و همین عامل نیز درصد بالایی از عدم انگیزه جوانان به ازدواج را تشکیل می دهد.
گاهی باید پذیرفت که ""ازدواج"" یک قرارداد دو طرفه هست....که رکن اساسی آن ""تعهد متقابل"" است ...در صورتی که اگر یکی از طرفین این تعهد را رعایت نکرد متقابلا "معامله" فسق می شود...
اما کسی نمی تواند بگوید که با فسق یک قرارداد....عقد یک قرارداد دیگر ممکن نیست یا به صلاح نیست بلکه نه تنها می تواند موثر باشد بلکه ما در قرارد(ازدواج) بعدی بهتر و سنجیده تر عمل خواهیم کرد.
توصیه من به شما این است که در وهله ی اول قدرت انعطاف پذیری خود را بالا برید ... این انعطاف پذیری هنگامی حاصل می شود که تنها به خود متکی بوده و وابستگی به غیر خود نداشتنه باشید...زیرا وابستگی محدودیت می آورد..نمونه بارزش همین :تغییر اخلاق و آداب شماست که زندگی را به کامتان تلخ ساخته است.
بنابراین با آرامش کامل و بدون هیچ گونه تلقینی(حس بد) با خانواده فرد مقابل(که فامیلتان) محسوب می شوند روبه رو شده و تعادل خود را نشان دهید.
:305:امیدوارم در ازدواج بعدی با کسب تجربه بهترین را انتخاب نمایی
موفق باشید:72:
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
دوستان عزیز راهنماییهاتون خیلی ارزشمنده ولی باور کنید بازم هر کار میکنم نمیتونم فراموشش کنم خودمم نمی فهمم چرا؟ آخه اگر آدمها اینجوری هم رو فراموش کنن که فرقی با دروپنجره ندارن که هر وقت میلشون نرسید عوضش میکنن.
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
shookan4 عزیز..... هدف خود شما هستید نه موقعیتی که در آن قرار دارید.
انتخاب یکی از اساسی ترین اهداف زندگی هر فردیست اما اگر در انتخاب اول اشتباه کردیم خوشبختانه جامعه و جنبه های وجودی فرد این اجازه را به او می دهند که دوباره دست به انتخاب زند ولی این بار با آمادگی کامل و با تکیه بر تجربیات گذشته.
بنابراین تردید را از خود دور ساز و به آینده ای درخشان بیاندیش.
shookan4 گرامی گاهی باید گذشته ها را فراموش کرد.....حال را زندگی کرد ....و آینده را پیش بینی.
موفق باشی:72:
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
[quote=نقاب]
هدف خود شما هستید نه موقعیتی که در آن قرار دارید.
ببخشید منظورتون از این جمله رو متوجه نشدم:D
اگر راستش رو بخواهید توی خانواده خودم ما مشکلات زیادی داریم شاید به اون خاطر باشه که من نمیتونم با این قضیه کنار بیام.
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
سلام
برادر عزیز رفتار شما با خانواده این خانم باید کاملا" عادی باشه .البته شما رو درک میکنم و میدونم که کار سختیه اما کار درسته در حال حاضر اینه .طوری رفتار کنید که انگار نه انگار وصلتی بوده یا قرار بوده باشه .
گذشته ها گذشته و ما باید از اتفاقات و حوادث چه خوشایند و چه ناخوشایند درس عبرت بگیریم و در جهت ساختن آینده بهتر از اونها استفاده کنیم در غیر اینصورت یادآوری گذشته به حال ما سودی نخواهد داشت و حتی گاهی باعث مختل شدن زندگی حال مون میشه.
امام علی (ع) میفرمایند : زندگی دنیا دو روزه است ، روز برای تو (به سود تو) و روزی علیه تو ( به ضرر تو) .
در جای دیگر میفرمایند : بگذار وقایع گذشته دلیل و راهنمای تو در وقایع اینده و نیامده باشه که امور همیشه به هم شبیهند !
شما برادر عزیز در حال حاضر باید به خودتون فکر کنید و اینکه آرامش تو رو که فکر میکنید از دست رفته برگردونید .شاید منظور آقای نقاب هم همین باشه .خود شما الان مهمتر از اتفاقی هستید که افتاده .
خواجه عبدالله انصاری : دی رفت و باز نیاید ..........حال را غنیمت دان که دیر نپاید
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
سلام :عشق يه نعمتيه كه خدا به هر كسي نميده چه در نازلترين سطح چه در بالاترين ! از اينكه خدا مدتي از عمرت رو اينجوري قسمت كرد شكرگزار باش !شايد اون هيچوقت احساس تو رو نداشته ولي تو كه احساس كردي غم دوري شادي وصال !ولي ولي خيلي حواست جمع باشه كه اين حالات سرانجام درستي داشته باشه كه هيچوقت هم لازم نباشه فراموش كني ! خودت رو بساز از انرژي بوجود اومده مثبت استفاده كن گريه خوبه ولي وقتي كه چشمها رو بشوره نه چشمهارو بسوزونه!با توكل به خدا ثابت كن خيلي بيشتر از اون لايقته و اصلا" هم سعي نكن فرار كني از خاطرات خوبت لذت ببر و خواستي گريه كن ولي بعدش زندگي كن !اگر مذهبي هستي برو درگاه او بگو هر چي تو خواستي و قبول كن كه قسمت همينه .اگر خواستي قصه بعضي كه مشابه تو بودند برات ميگم ولي مردانه فكر كن و عاشق باش نه كوركورانه:72:
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
نقل قول:
اگر خواستي قصه بعضي كه مشابه تو بودند برات ميگم ولي مردانه فكر كن و عاشق باش نه كوركورانه
آره خیلی مشتاقم ممنون میشم اگر برام بگین.
دوستان عزیز با این که خیلی سخت بود من هم همین کاری که همه شما میگید انجام دادم و خودم رو بیخودی کوچک نکردم ولی الان احساس میکنم که زیاده روی کرده ام چون از اون موقعی که ایشون این موضوع رو با sms به من گفت،من دیگه یکدفعه هم با ایشون صحبت نکردم و با خانواده ایشون هم همینطور جز در مواقع ضرور غیر از سلام و احوال پرسی باهاشون صحبتی نداشتم.
از اون به بعد خیلی احساس تنهایی میکردم ولی کسی رو اطرافم نمیدیدم که بتونه تنهایی من رو پر کنه. لابد میپرسین پس خانواده من کجا بودن که من احساس تنهایی میکردم؟ خانواده من از موقعی که یادم هست همش توش دعوا و ... بوده و من نمیتونم باهاشون صمیمی باشم و درددل هامو باهاشون در میون بزارم(از زمان بچگی همش وقتی خانواده هایی رو میدیدم که با هم خوبن حسرت میخوردم و از اینکه خانواده من اینطوریه خجالت میکشیدم). بعد از پنج ماه من متوجه شدم که پدر و مادر من وقتی که فهمیدن که اون دختر یه خواستگار دیگه قبل از من داشته که اون دختر بهش علاقه داشته این رو از من مخفی کردن در حالی که من اگر میدونستم که ایشون به کس دیگه ای علاقه داره اصلا به سراغش نمیرفتم. از این خیلی دلگیر هستم که چرا پدر و مادر من در حالی که میتونستن به راحتی من رو از این ناراحتی در بیارن این کار رو نکردن. سایر فامیل هم همینطور. به همین خاطر از خانواده و فامیل هم فاصله گرفته ام و احساس میکنم که من رو تنها گذاشتن. ممنون میشم نظراتتون رو در این مورد بدونم. شما دیگه من رو تنها نگذارین.
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
يكي بود يكي نبود يه پسري بود كه هيچ تجربه اي در ارتباط با دخترها نداشت با خواست خانواده دو طرف رفت خواستگاري بعد يواش يواش توي قلبش لانه كرد عشق و علاقه پسره 21دختره 16 اوج جواني ديگه بهر يه فصل نبود رويا بود آواز پرنده ها ترانه بود !با هم رسمي و يواشكي قول و قرارها گذاشتند و رويا ها ساختند ولي بعد از يكسال تفاوتها و اختلافها البته با حمايت و هدايت خيليها كه دشمن عشق و پاكي بودند و بي تجربگي دختر و پسر شروع شد و ...ديگه زندگي جهنم شده بود و دنيا يه قفس و چون فاميل بودند هر جا ميرفتند فكر ميكردند همه فقط اونها را نگاه ميكنند و...ولي يه روز پسر با دختر نشستند و با صداقت حرفها را زدند و پسر براي اولين بار سيگار كشيد و گوش كرد و دختر گريه كرد وپسر حرف زد !و تمام.اگر كسي ميگفت به پسر كه آرزوت چيه ميگفت : مرگ ! و اگر ايمان پسر نبود شايد او خودكشي ميكرد ولي زمان گذشت و بهار هاي ديگري اومدند و پسر موند و بهش ثابت شد كه خدا خيلي دوستش داشت چون اگر با اون دختر ازدواج كرده بود حتي ايمانش هم نميتونست جلوي مرگ اون رو بگيره ! و وقتي ابرها كنار رفتند و آسمان روشن شد راه مكه و تركستان معلوم شد ! ولي وقتي ابرهاي غصه و غم هست راه گم ميشه .فقط يه عصاي جادويي كارسازه عشق صبر اميد(عصا) به معناي واقعي و الهي!
RE: راهنماییم کنید گذشته رو فراموش کنم
با سلام خدمت شما
چرا دیگه کسی نظری نمیده؟
خانم ani من این خانم رو دیگه فراموش کردم ولی تکلیف من با این دلتنگی چیه؟ چطور با این دلتنگی کنار بیام؟
در اون موردی هم که گفتید عادی رفتار کنم خانواده اونها بامن عادی رفتار نمیکنند.و برخورد اطرافیان با من خیلی تغییر کرده و من اخساس میکنم که جایگاه سابق رو پیش اونا ندارم.
آقا omed شما که گفته بودی دوشنبه دوباره ادامه نظرتون رو میگید پس چی شد؟
آقا omed میشه درباره داستانتون کمی بیشتر توضیح بدین که چطور شد که پسره فهمید که خدا دوستش داشته؟