RE: میخوام دوباره عصرا باشم
سلام دوستان ممنونم از جواب هاتون :72:
اول اینکه گم تو پست 8 یه قسمت از حرف های من اشتباهی رفته تو نقل قول.
[/quote]آیا با هم رابطه جنسی دارید ، محدودیت در رابطه دارید یا خیر ؟
اگر جواب مثبت است و محدودیت هم ندارید ، بررسی کنید که آیا از وقتی رابطه جنسی بدون محدودیت داشتید این ابراز عواطف کمتر شده ، یا خیر ؟[/quote]
رابطه ما محدودیت داره خودم محدودش کردم بعد از اینکه اون اختلاف بینمون پیش اومد تا حدی محدودش کردم چون کلا دیگه احساس امنیت ندارم تو رابطه زناشوییم مدام فکر میکنم ممکنه هر لحظه حرفه جدایی بزنه :305:
خودمم فکر میکنم ازین موضوع ناراحته چون گاهی تو دعواها ازش حرف میزنه اما بعد از آشتی میگه عصبانی بودم و منظوری نداشتم .:160:
کلا بعد از اون اختلاف که بینمون پیش اومد هم کمتر میاد سراغم هم کمتر ابراز علاقه میکنه و اخلاقش هم تا حده زیادی عوض شده خیلی زود جوش میاره و گاهی بدون مشورت با من کارهای رو میکنه
حسه زنانه خودم بهم میگه میخواد دوباره یه پسر مجرد باشه شاید فکر میکنه نباید الان ازدواج میکرده:47:
اصلا نمیتونم این مدلش رو پیشه خودم هضم کنم انگار یه آدمه دیگه ایه حتی دیگه احساس قبلیمو هم بهش ندارم اما خودش متوجه نمیشه :302: مثله یه مرده غریبه شده برام اما هنوز دوسش دارم خیلی خیلی ...... میگم شاید اشکال از خودمه که اینجوری شده مثلا قبلا فکره اینکه من ازش ناراحت باشم داغونش میکرد و اینو تا یه هفته قبل از اون اختلاف تو عمل ثابت کرده بود اما الان دیگه خیلی راحت میتونه چند روز بی محلی کنه چون مطمئنه هر وقت برگرده من میبخشمش هربار بهش میگم داریم از هم دور میشیم خواهش میکنم کمکم کنید تا دوباره آدمه قبلی بشم که مدتها برای بدست اوردنش تلاش کرد و تو روی همه ایستاد و چقدر چقدر باهام حرف زد تا راضی بشم باهاش ازدواج کنم و شب عقد چقدر خوشحال بود انگار هر چیزی رو که میخواسته بدست آورده اما حالا خیلی راحت تو روی من می ایسته و میگه نمیخوامت ، درستت میکنم،...و بعد از دعوا خیلی راحت میگه ببخشید عصبانی بودم ..... و ........................ انشالله خدا هم کمکم کنه:203:
نقل قول:
درسته بی خبری سخته اون هم در حالیکه شما تمام روز رو به اون فکر می کنید اما تماس نگیرید با خودتون مبارزه کنید . خودتون رو به هر کاری که میدونید فکرتون رو مشغول می کنه سرگرم کنید .
دارم تمامه سعیمو میکنم و خدا رو شکر تا حالا موفق بودم :D
لطفا بقیه دوستان هم نظر بدن :72:
RE: میخوام دوباره عصرا باشم
دوست عزیزم خیلی خوبه که رابطه ات را محدود کرده ای ولی باید حواست باشه که شوهرت دل زده هم نشه از این که رابطه محدوده منظورم اینه که حتما به هم ابراز علاقه و محبت بکنید
دوست عزیزم می شه بگی اختلاف تون به خاطر چی بوده ؟؟؟
RE: میخوام دوباره عصرا باشم
بخاطره چیز های الکی اختلاف داشتیم همون موقع هم خودمون نمیدونستیم داریم بخاطره چی جدا میشیم همش لج و لج بازی بود یاداوریش هم اذیتم میکنه
ابراز علاقه که میکنم اصلا کل مشکلم همینه تاپیک رو از اول بخون دوسته من شاید بتونی نظر بدی که چکار کنم بهتره
:73: ممنونم از همتون :104:
نمیدونم چجوری رفتار کنم که گیر نده بهم آخه تا میبینه یه کوچولو عوض شدم و کمتر بهش توجه میکنم اون قدر باهام حف میزنه تا دوباره همون ادم قبل بشم و اون همش بهم بی محلی کنه :47:
نمیدونم چکار کنم:54:
RE: میخوام دوباره عصرا باشم
سلام خواهر عزیزم
من دیدم که یه تاپیکی قبلا بوده که میتونه خیلی کمکت کنه
اونو میذارم واست پستاش بخون به نظر من که خیلی میتونه کمکت کنه
http://www.hamdardi.net/thread-3482-page-1.html
موفق باشی:72:
RE: میخوام دوباره عصرا باشم
سلام:72::
یکی از نتایج مشاور گرفتن این هست که فرد مشاوره گیرنده حقیقتا به صحبت ها گوش یده...
عصرا عزیزم به پست های همه دوستان دقت کن..خواهش می کنم یکبار دیگر با دقت بخون و فکر کن..
به نظر من مدام ذکر اینکه چکار کنم اصلا صحیح نیست..تمام ما که اینجا هستیم مشکلاتی داشتیم که با کمک همدیگر بر آن فائق آمدیم...شما خودت چی؟نظر خودت چیه؟
اگر خوب بخونی از پست اول تا الان تقرببا همه ما به شما گفتیم که چکار کنید ولی باز سوال شما همان است..من چه کار کنم عصرا شوم؟
من الان با همه پست ها که چند بار خواندم فهمیدم چه کار کنید..
من ازت خواهشی دارمم دوست گلم:228: ..همه پست ها را مجددا بخون ..
خوندی؟
حالا در پست بعدی جاهای مهم ارسال دوستان را لیست بندی کن...
کردی؟
حالا در پست بعدی بفرست...
فرستادی؟
دوباره بخونش...
الان ابهامی که داری چیست؟
دوست عزیزم ...فکر خودت رو منسجم کن..و عجله نکن..
خواهر خوبم عجله از همه بدتر است..شما الان باید به پست ها فکر کنید...کمی فکر کن که الان کجای کار مثلا سخته یا مشکلی هست..ان را بعد لیست بندی بگو تا ما هدفمند به شما دوست خوبم کمک کنیم....این کار را اگر با من موافقی بکن ..ما همه تا آخر در کنارت هستیم تا این داماد عزیز را بیاریم پیش شما عروس خانم مهربون...
منم برای مشکلات خودم همیشه همین کارو می کنم تا مسیرم شفاف بشه و بدونم دارم کجا می رم ..این البته پیشنهاده منه..این کارو بکن..ذهنت هم اروم میشه...
ما هم در ادامه در خدمتیم عصرا عزیزم....
:46:
RE: میخوام دوباره عصرا باشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عصرا
نمیدونم چجوری رفتار کنم که گیر نده بهم آخه تا میبینه یه کوچولو عوض شدم و کمتر بهش توجه میکنم اون قدر باهام حف میزنه تا دوباره همون ادم قبل بشم و اون همش بهم بی محلی کنه
خوب دوست من افراط و تفریط نکن.
حالا که می بینی بی توجهی شما براش مهمه، کمی (البته نه زیاد) نسبت بهش کم توجه و نه بی توجه باش. یک سرگرمی همانطور که بقیه دوستان گفتند برای خودت درست کن مثلا کلاس زبانی، تفریح رفتن با دوستانی یا ... و منتظر باش که او با تو تماس بگیرد و وانمود کن که مشغول سرگرمی ات بوده ای.
کمی صبر داشته باش و بگذار تا مثلا او چند بار با تو تماس بگیرد و بعد تو در تماس گرفتن پیش قدم باشی.
RE: میخوام دوباره عصرا باشم
حوصلتو سر بردم؟ :D
ببین دوسته من ، تا دیروز تو مشکل بزرگی بودم خیلی بزرگتر از چیزی که اینجا نوشتم برای همین تمامه ذهنم آشفته بود اصلا نمیفهمیدم دارم چی میگم : بین زیبایی و زشتیه زندگیه من فاصله کمی هست... شاید اندازه یه چشم به هم زدن... منم یه روز آدم قوی هستم و مثله شما مسائل رو تحلیل میکنم و گاهی هم به دیگران مشاوره میدم :305: اما گاهی خودم چنان غرق میشم که احتیاج دارم به دستی که منو بیرون بکشه
الان برات همه رو مینویسم البته جوری که دوباره حوصلت سر نره:
نقل قول:
این مشکلیه که اکثر خانوم ها بعد از ورود به زندگی مشترک احساس می کنند دلیلش هم اینه که در دوران عقد از سمت شوهرشون بیش تر محبت می دیدند . به خاطر همین هست که همیشه توصیه به تعادل میشه.
در دوران عقد به علت دوری و کمتر در کنار هم بودن این عواطف شدیدتره و طبیعیه که بعد ها عادی تر بشه .
این مسئله برای شما زودتر اتفاق افتاده اما این به این دلیل نیست که همسر شما دوستتون نداره ، شاید زیادی عواطف خرج کرده و الان کمی براش عادی تر شده . شما باید دیدگاهتون رو تغییر بدید و بدونید که بعضی مسائل عادی هستند .
البته شما خودتون میگید که به همسرتون وابسته هستید . وابستگی خوب نیست . شاید ایشون دارند از همین وابستگی شما فرار میکنند و ازش خسته شدند .
سعی کنید این وابستگی رو از بین ببرید چون هم باعث آزار خودتون هم همسرتون میشه .این که لحظه به لحظه باهاش در ارتباط یا تماس باشید ، یک لحظه ازش جدا نشید یا اینکه انتظار داشته باشید در همه حال توجهش به شما باشه ، باعث میشه که خسته بشن و سعی کنند از این وضعیت فرار کنند . بهشون فرصت بدید که دلتنگتون بشن و خودشون ازتون سراغ بگیرند و بیان پیشتون . خودتون رو از این شخصیت وابسته رها کنید.
پسته خانوم باران ، توجهم رو خیلی جلب کرد چون حرفهایی رو زد که خودمم بهش رسیده بودم اما دلیلش رو نمیدونستم و فهمیدم که بی علاقگی در کار نیست خدای نکرده و فقط داره متعادل میشه
نقل قول:
این که میگی تمام روز به فکرشی این طبیعیه و خانوما برعکس آقایون چنین قدرتی رو دارند. اما آقایون وقتی که در حال کار هستند یا حتی موقع بیکاری که فکرشون درگیر مسائل دیگه است نمی تونن به مسائل احساسی و همسرشون فکر کنند ولی خانوما این قدرت رو دارند که حتی در حال انجام جدی ترین کارها هم به مسائل احساسی و همسرشون فکر کنند . این هم یکی از ویژگی های خلقت خداست که حکمت های زیادی داره . فکر کنید که اگر یک خانوم درگیر کار باشه اما یک دفعه فرزندش نیاز به توجه و محبتش داشته باشه اگر نتونه از احساسش همزمان استفاده کنه دچارمشکل می شه . زن ها نباید از مردی که سر کاره توقع محبت و توجه داشته باشند ، مردها باید یک مدت از مسائل کاری و فکری فاصله بگیرند تا بتونن به احساساتشون بپردازند
خوبیه این پست این بود که : من از خودم بخاطره اینکه همیشه به فکرش بودم بدم میومد و میخواستم جوری هواسه خودم و پرت کنم که دیگه به فکرش نباشم اما فهمیدم که کارم تا حالا درست بوده و فقط نباید خودم و تو این افکار غرق کنم جوری که مثله یه برکه مونده بشم.
نقل قول:
در خانه نشستن منجر می شود که مدام فکر کنید اوچه کرد و من چه کردم و همین منجر به دلخوری های بیشتر می شود..شاید او دارد زندگی عادی خودرا می کند و شما از فرط در خانه بودن این اندیشه ها را به خود راه می دهید..بپذیرید که زندگی همه اش ابراز عشق و علاقه نیست..اینکه شما در منزلید و وی خسته از کار بیاید شما را بیرون ببرد یا به شما پول بدهد..عزیزم سالهاست دوران این خانم ها تمام شده پس خود را تبدیل به چیزی نکن که نیستی ..چون ایشان آن صدرا متفاوت را دوست داشت نه صدرایی که کاری می کند که هر زنی بلد است..خیلی از خصوصیات زن ها مشابه است مهم ان وجهه متفاوتی است که شما داشتید و همسرتان شما را از بین همه انتخاب کرد..
پس خود را بزرگ و ارزشمند کن....بهترین ان سرگرمی است..
اینم که خودتی :43: و گفتی که نباید مدام با فکر و خیالات زندگیه خوش رو از خودم و همسرم بگیرم و اینکه اگه از صبح تا شب بشینه بگه دوستت دارم دوستت دارم برای من شخصیت اجتماعی و سرگرمی و پیشرفت نمیشه و باید خودم هم مثله اون دنباله جنبه های دیگه زندگیم باشم
نقل قول:
خود را بیش از حد پرزنت نکن..منظورم این نیست که نگو دوستش داری ..اصلا مگر می شود نگفت؟بگو ولی در حد اعتدال ..بگذار او دلش برایت تنگ شود و نگرانت شود بداند تو هم مشغولیاتی جز اوداری ولی همچنان دوستش بدار و مواظب زندگیت باش..
صدرا جان اگر محیط کاریش جذاب است ..بگذار تو جذاب تر باشی ..بعد یکسال عقد کم کم زندگی عادی بروز می کند ..خود را برایش جذاب کن..کارهای تعجب آور برایش ترتیب بده..نمی دونی چقدر لذت آور است..ولی همه زندگیت را خلاصه نکن در او..
تا خودت ..خودت را بالا نبری کسی تو را بالا نخواهد برد دوست من..
دیروز که شوهرم بهم سر زد همین طور رفتار کردم : یعنی تمامه چیزهایی که گفتید رو پیشه خودم تکرار کردم تا روی رفتارم اثر بذاره اولش یه خورده جا خورد اما باورتون نمیشه چقدر زود اثر مثبته کارهامو دیدم :D و دیگه برای رفتن و موندنش چونه نزدم
نقل قول:
الان شما باید صبر و تحمل داشته باشید و انقدر آشفته نباشید . باید هم به خودون هم همسرتون فرصت بدید تا عشقتون بازیابی بشه . به خودتون کمک کنید که از وابستگی رها شید چون با وابستگی خودتون رو اذیت می کنید و طرف مقابل رو هم خسته و فراری. به همسرتون هم باید فرصت بدید تا دوباره تشنه ی عشق شما بشه .
درسته بی خبری سخته اون هم در حالیکه شما تمام روز رو به اون فکر می کنید اما تماس نگیرید با خودتون مبارزه کنید . خودتون رو به هر کاری که میدونید فکرتون رو مشغول می کنه سرگرم کنید .
نتیجه خوبی داد حتی وقتی تو یه اتاق بودیم بر عکس گذشته ، خودم رو با حرف زدن با مامان و زنداداشم مشغول کردم و زیر چشمی دیدم که چقدر متفاوت نگام میکنه:227:
و همش سرش با من میچرخید جوری که داداشم بهش گفت هواست با منه یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟:D
نقل قول:
سلام عصرای عزیز
چند نکته دارم که امیدوارم در مسیر شناخت و تغییر روند کمکت کنه :
1 - مرد طالب آفریده شده و زن مطلوب ، همونطور که برای زن مطلوب بودن شیرین و لذت بخشه ، برای مرد طالب بودن چنینه ، وقتی زن از جایگاه خود خارج میشه و مرتب مردش رو طلب می کنه ، مرد به طور طبیعی سرد میشه ، چون همسرش مثل اون شده ، یعنی مرد شده در خالی که او زن می خواهد و حتی اگر در این وقت خلاء احساس کند و بی رغبت شود طبیعی است .( این اشتباه اکثر خانمها در دوران عقد است )
2 - زن بهتره همه عواطف و روشهای ابراز عواطفش رو در یک پروسه زمانی کوتاه هزینه نکنه ، همیشه برگهای سبز پنهان داشته باشه و به مرور خرجش کنه .
3 - هر انسانی از این که کسی سریشش شود خوشش نمی آید ، بند کردن بخصوص همراه با گله گذاری و غرولند مرد را از همسرش خسته و دور می کند .
4 - این یک واقعیته که اغلب ما به جای دوست داشتن طرفمون ، عاشق دوست داشته شدن توسط او هستیم ، یادمون باشه کسی که خالصانه به محبوبش عشق بورزه ، بیشتر محبت خودش را نشان می دهد و مهم برایش اینه که محبوبش را دوست دارد چنانکه در تصور بی مهری وی غرق نمی شود .
دقت کن که آیا واقعاً همسرت را دوست داری و یا دوست داشتن و عاشق بودن او را دوست داری ؟؟ در این صورته که ما حساس می شویم و اگر یک روز تعداد دوستت دارمهایش کم شود ، دلمان می گیرد و... اینقدر غرق نکته سنجی و اندازه گیری میزان علاقه وی می شویم که وسواس فکری نصیبمان می شود .
و اما آقایان محترم :
لطفاً در دوران نامزدی و عقد و کلاً پیش از ازدواج این همه هیجان زده ابراز عشق نکنید ، اگر نمی دانستید بدانید که طبیعت شما اینه که بعد از عروسی و با آرامش خیال از این که محبوب دیگر مال شماست و هر زمان بخواهید از موهبت وجودش در هر بعدی بهرمند هستید و محدودیتی نیست ، از اون ابراز عشقهای آتشین که به جرأت می گویم بیشترش تحت تأثیر کششهای جنسیست کاسته می شود و غافلید که مهربان همسرتان را عادت داده اید به آنچنان ابراز عشقهایی و او زن است و درک نمی کند شما حالا دارید متعادل و طبیعی برخورد می کنید و لذا تصور می کند که دیگر به او علاقه ندارید یا علاقه شما کم شده .
گذشتگانمان در مورد این ویژگی مردان خوب دختران را راهنمایی می کردند مثلاً می گفتند ..... هنوز خرش از پل نگذشته !
پس بهتر نیست کمی خود را کنترل کنید و به گونه ای ابراز علاقه و محبت کنید که مطمئن هستید بعد از عروسی همانگونه و همان حد خواهد بود ؟!!!!!!
حال یک سئوال از عصرای عزیز :
آیا با هم رابطه جنسی دارید ، محدودیت در رابطه دارید یا خیر ؟
اگر جواب مثبت است و محدودیت هم ندارید ، بررسی کنید که آیا از وقتی رابطه جنسی بدون محدودیت داشتید این ابراز عواطف کمتر شده ، یا خیر ؟
منتظر جوابتون هستم .
پسته فرشته مهربان رو خیلی خوب خوندم و همش برام خیلی جالب بود و میخوام تو یه فرصت مناسب قسمت هایشو به شوهرم هم بگم . فرشته خانوم اینبار تو ابراز احساسات خیلی دقت کردم خودم زیاد نگفتم اما وقتی اون میگفت خیلی خودم و خوشحال و مشتاق نشون میدادم و کلی شوخی هایی که دوست داره باهاش کردم و با لحنه بچگونه که خودش دوست داره بهش گفتم که اینبار کمتر دوستت دارم چون اذیتم کردی یه کاری کن که دوستت داشته باشم :D اونم فقط میخندید و میگفت چشششششششششم چششششششم :
خلاصه شده بودیم مثله روز اول عقد :D و با من مثل ملکه ها رفتار کرد
ممنونمممممممممممممممممممم از همتوووووووووووووون حتی اونایی که نظری ندادن :104:
نقل قول:
دوست عزیزم خیلی خوبه که رابطه ات را محدود کرده ای ولی باید حواست باشه که شوهرت دل زده هم نشه از این که رابطه محدوده منظورم اینه که حتما به هم ابراز علاقه و محبت بکنید
نه آتنا جان هواسم هست یه کاری میکنم که ناراحت هم نشه و احساس نکنه من دارم محدودش میکنم تقریبا رگه خوابش دستمه
نقل قول:
سلام خواهر عزیزم
من دیدم که یه تاپیکی قبلا بوده که میتونه خیلی کمکت کنه
اونو میذارم واست پستاش بخون به نظر من که خیلی میتونه کمکت کنه
http://www.hamdardi.net/thread-3482-page-1.html
موفق باشی
تاپیک رو حتما میخونم بعد از نوشتن این پست ممنونم
نقل قول:
یکی از نتایج مشاور گرفتن این هست که فرد مشاوره گیرنده حقیقتا به صحبت ها گوش یده...
مثله من :D چون واقعا همه رو عملی کردم
حالا ابهامی که دارم
که یکبار هم در پستهای قبلیم گفتم
شوهرم خیلی خیلیییییییییییییییییییییی منو تحت نظر میگیره
نمیذاره یه ذره براش مرموز باشم
از هر کاری ممکنه ایراد بگیره که کاره بدی نیست مثلا چرا رفتی دو قدم اون ور تر بیا اینجا وایسا بعد گوشه لباسم و میگیره که مثلا مثله بچه ها گم نشم خودش منو وابسته میکنه وقتی با همیم هر جا میرم دنبالم میاد وقتی هم نیست من جرعت یه تماس تلفنی کاری با یه مرد رو ندارم چون قدغن کرده
تکون میخورم باید خبرش کنم با این وضع چطور بهش وابسته نشم؟ چطور براش عزیز و مرموز باشم؟ چطور رو پای خودم وایسم؟ چطور راضیش کنم؟؟؟ منم میدونم جدایی موقت میتونه و فراموش کردنه اختلاف ها کمک کنه اما وقتی عصبانی میشه منو و خودش و تو اتاق حبس میکنه در و قفل میکنه حتی نمیذاره چیزی بخوریم یعنی ما حتی تو بدترین شرایط هم به هم وصلیم!!! مثله دوقلو های بهم چسبیده!!!!!!!!! حالا بهم حق میدید که زیادی وابسته اش بشم و اینقدر عذاب بکشم؟ به نظرتون چجوری این وابستگی رو کم کنم ؟ مثلا تو همین مثالی که زدم!!! اگه الان ازش قول بگیرم که وقتی دعوامون شد یک ساعت بریم تو جمع بشینیم اما باهم حرف نزنیم و عادی باشیم و تا اخره نیم ساعت تنها نشیم با هم و یه ذره ذهنمونو آزاد کنیم . این خوبه به نظرتون؟ اگه الان قبول کنه بعید میدونم اون موقع اجرا کنه!!!!!!!! چطور راضیش کنم که باور کنه اگه تا مغزه سره کوچه برم بلایی سرم نمیاد؟؟؟
عجب تاپیکی.....................
خیلی خیلی استفاده کردم :73::73:
چقدر بهم امید داد چون من تو این مدل دور بودن ها و ناز کردن ها استادم
اینقدر از شوهرم دوری کردم که اومد خاستگاریم اما بعدش فکر کردم چون دیگه حلالیم باید همه اون کارا رو بذارم کنار :D
میگم تو این تالار دیگه از این مدل نوشته ها نیست؟ میخوام بیشتر یاد بگیرم
خیلی اموزنده بود :104: خیلی :104:
RE: میخوام دوباره عصرا باشم
سلام
خوشحالم که نتیجه های خوبی گرفتی .:104:
عزیزم این چیزایی که گفتی نشون میده شوهرت خیلی دوست داره که نمی خواد یک لحظه ازش جدا بشی یا با مرد غریبه حرف بزنی .
خوب تو هم باید سیاست داشته باشی و نشون بدی که رضایتش برات مهمه .
در مورد دوست داشتن همیشه اعتدال رو رعایت کن همیشه یه قسمتی از علاقت رو نگه دار تا همیشه چیزی برای ابراز کردن داشته باشی . اما همینطور که گفتی وقتی خودش میاد جلو و ابراز علاقه و محبت می کنه ازش استقبال کن.
در مورد وابستگی درسته که همسرتون دوست داره همیشه در کنارش باشید و این باعث وابستگی شما هم میشه اما این وابستگی رو به همسرتون نشون ندید و برای از بین بردن این وابستگی می تونید خودتون رو به فعالیت های مختلف مشغول کنید .
می تونید به کلاس یا باشگاه یا... برید اما برای اینکه بتونید رضایت همسرتون رو هم به دست بیارید وقتی تصمیم گرفتید که به فعالیتی بپردازید تو یک موقعیت مناسب به شوهرتون بگید همون مواقع که محبتش بیشتره و از خودتون برای تصمیمی که گرفتید ذوق و شوق نشون بدید و کلی تعریف کنید و بعد نظرش رو بپرسید و نشون بدید که رضایتش براتون مهمه بعیده که تو اون موقعیت دلش بیاد که با شما مخالفت کنه .
بعد می تونید با این فعالیت ها از میزان وابستگیتون کم کنید.
RE: میخوام دوباره عصرا باشم
خیلی ممنون باران خانوم
همین کاری که گفتی رو کردم با وجودی که واقعا دوری ازش برام سخت بود اما یه سرگرمی برای خودم پیدا کردم و ازش خواهش کردم اون زمان با من کاری نداشته باشه (یه کلاسه آموزشیه) تا بتونم تا اخرش رو برم و هیچ جلسه ای رو غیبت نکنم
خودم باورم نمیشه که تونستم باهاش بیرون نرم و برم کلاااااااااااااااس شما باورتون میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :D
خدا رو شکر برخوردش خوب بوده
اما درباره چیزی که گفتی نشون دهنده علاقه اش به منه. خودمم اینو قبول دارم اما این مدلش داره فوق العاده منو به خودش وابسته میکنه مثلا یه بار منو جاریم خونه مادر شوهرم بودیم و اون از تو اتاق اومد بیرون در حالیکه برادر شوهرم هنوز بیدار نشده بود من با تعجب گفتم : یعنی اون هنوز بیدار نشده و تو اومدی بیرون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونم با چشمای متعجب منو نگاه کرد و من تازه فهمیدم چه حرفه احمقانه ای زدم :D اما واقعیت این بود که این برای ما یه قانون شده که نباید بدون اون حتی از اتاق بیرون برم این خیلی عاشقانه و رمانتیکه اما منو خیلی به خودش وابسته میکنه و وقتی نباشه یا اگه یه ذره این کارش کمرنگ بشه فکر میکنم دیگه دوسم نداره :302: که البته با کمک دوستان فهمیدم که این طور نیست. و نباید با این فکرا خودم و شوهرم رو از زندگیه شاد محروم کنم.
حالا شما بهم پیشنهاد بدید که چطور بهش بفهمونم که این کار وابستگی میاره و چطور قانعش کنم که مثلا بذاره من خودم تنهایی برم مغازه ، یا وقتی دعوا میکنیم همدیگه رو تو اتاق حبس نکنیم تا همش همو ببینیم و بیشتر لجمون بگیره ؟؟ نگفتید اون پیشنهاده خودم خوب بود؟ باهاش صحبت می کنم ها. اون موقع قبول میکنه اما موقع عمل میبینم که واقعا تمامه وجودش نگرانه من میشه وقتی مثلا داره پول حساب میکنه و من دو قدم میرم اون ور تر و ویترینه مغازه رو نگاه میکنم! چطور بهش آرامش و اطمینان بدم که این طور خودش و عذاب نده :43: و اعتماد به نفسه منم اینجور کم نشه
RE: میخوام دوباره عصرا باشم
سلام:72: عصرا عزیزم:
خوشحالم که بالاخره دارید هدفمند جلو می رید..و خوشحالم که تغییراتی ایجاد کردید و عملا هم دارید نتایج اون را می بینید.منتها عزیزم من اصلا حوصلم سر نرفت ..منتها خواستم یک شوک بهت بدم که کمی با دقت تر و هدفمند تر جلو بریم..
دوستان هم به حد غایت دارند کمک می کنند ....
فقط در رابطه با کلیه کارهایی که انجام می دهید یک نکته را بهتون یادآوری کنم..و اون اینکه اصلا و ابدا اعتدال یادت نره..ایشون نباید فکر کنه شما باهاش لجبازی می کنید یا خدای نکرده فکر کنه شما مثلا فیلم بازی می کنید..شما باید تغییر کنید..تغییری به قیمت یک عمر....وگرنه مردها بسیار باهوش هستند و وقتی ایشان به قوب خودتون جور دیگری به شما نگاه می کنه نباید فکر کنه چون مثلا اون کمتر توجه می کنه شما هم کمتر توجه می کنی ..اگر این طور بشه زندگیتون رو دور تسلسل بیهوده می افته باید بسیار زیرگانه این کارها و تغییراتو اعمال کنی جوری که داری تغییر می کنی نه اینکه جوری که اون دیگه برات مهم نیست...
متاسفانه گاهی آقایون از روی ظاهر امر قضاوت می کنند و ممکنه این کم توجهی شما رو برداشت به لجبازی کنه..باید خیلی با احتیاط و آسه آسه قدم بردارید دوست من و بدانید که شما چون او را دوست دارید دارید تغییر می کنید نه چون او بی توجه شده ..منظورم اینه که شما به خاط خودتون دارید عوض می شید نه اون ..چون اگر هدفتون تنها جلب نظر اون باشه نمی تونید شخصیت جذابی به نمایش بگذارید برای همین باید نشان بدی که برای خودت و دوست داشتنی بودن بیشتر داری تغییر می کنی..
باید مواظب حسی که به همسرت القا می کنی باشی....
ولی در رابطه با قضیه دعواهاتون و اینکه تو اتاق هردوتونو حبس می کنه و حتی یک قدم نمی گذاره ازش دور بشید کمی برای من عجیبه..و مبهم و هرچه فکر می کنم به نظرم منطقی نمیاد ....من از اقایون تالار ..حیف که نقاب نیست ..مثل کیوان و baby گرامی تقاضا می کنم این حس یک مرد رو کمی باز کنند ببینیم این اقا با چه حسی این کار رو می کنه...میشه خودتون هم توضیحی بدید؟ایشان در خانواده پدرش یا برادرش چگونه اند؟آیا خدای نکرده خطایی سر زده یکبار مثلا از شما بعد این طور شده یا از اول این طور بوده؟خودش نظرش از این کار چیه و چه توضیحی میده؟
من منتظرم تا ببینیم چکار کنیم با این داماد تالار....:300: