RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
محکم باش
خود دار باش
به آینده ای روشن فکر کن
در این آدم غرق نباش ، اون باید خودش روی پای خودش بایسته و مشکلش رو حل کنه و همراهی شما ظلم به اونه ، بلکه دوریتان محبت واقعی شما به اونه .
نهایت تلاشت رو بکن که بهش فکر نکنی ، سخته اما شدنیه ، هر وقت به یاد اون می افتی سریع خودتو از فکر و خلوت بیرون بیار و به ذهنت بگو ، نمی خوام چیزی بهم نشون بدی و با هیچ چیز مشغولم نکن ، می خواهم رها باشم .
جواب پیامک هاش رو 24 ساعت نده .
این فرد تعادل نداره و ناهنجاریهایی داره که شما را هم گرفتار کرده ، ادامه دانش آسیب های روحی شدیدتر وارد می کنه . اون به یک روانشناس بیشتر از شما نیاز داره . و شما اون روانشناس نیستی .
احساس مسئولیت بی موردتان نسبت به او را از خود دور کن .
سعی کن بیشتر در جمع باشی و به امورات شادی بخش و آرامش آفرین بپرداز .
از یاد خدا و مناجات و درد دل با او ( با تمرکز ) غافل مباش که اکسیر حیات بخشه در این مواقع .
RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
سلام
ممنون از همه بخاطر راهنمایی های خوبتون
اگه می شه یه مشاوره ی خوب بهم معرفی کنید می خوام حضوری برم پیش مشاور
من شرایط فوق العاده بدی دارم و از خودم هیچی ندارم نه اعتماد به نفس و نه یه شخصیت مستقل
می خوام شخصیتم رو بدست بیارم و خودم بشم
بچه ها هر کی هرچی می خواهید بهم بگید چون مستحق اینم که دعوام کنید و نیاز دارم یکی محکم بزنه تو گوشم
چون من نمی تونم تصمیم بگیرم سعی می کنم ولی در برابر احساسم تسلیم می شم
می دونم که همه مشکل از طرف خودمه چون اون بدترین تو هین ها رو به من می کنه ولی من بازم از دستش ناراحت نمی شم و دوستش دارم و به جای اینکه منتظر باشم عذر خواهی کنه تند تند عذر خواهی می کنم
و ازش می خوام تنهام نزاره و التماسش می کنم و اون قوبل م یکنه و دوباره دو روز بعد همون آش همون کاسه
من خودم می دونم بدترین کار ممکنه رو دارم می کنم ولی الان م یخوام بدونم چطوری باید از این حالت آویزون در بیام حالم از شخصیتم بهم می خوره
من کسی بودم که همه به اراده و محکم بودنم حسودشون می شد تو محیط کارم تو رشته تحصیلیم و تو اجتماع موفق بودم ولی الان پوچ پوچم
همه بهم می گین جوابشو نده ولی آخه اون اراده در من مرده و من حتی در برابر بدترین توهین ها هم بازم بهش می گم دوست دارم
می دونم باورش سخت ولی من همین جوری شدم که دارین می خونید
اگه به رفتارم می خندید و بهم می گید هرچی سرت بیاد حقته بهتون خرده نمی گیرم فقط یه مشاور حضوری بهم معرفی کنید دیگه مزاحمتون نمی شم
من توی خونه تنها یه بچه هستم همیشه تا یادم می آد خودم بودمو پدر و مادرم
هیچ وقت با هیچ دوستی صمیمی نشدم چون خانوادم نمی زاشتن برم خونه ی دوستام و یا اینکه باهشون بیرون برم تا زمان دانشگاه همیشه شاگرد اول بودم یه دختر مثبتی که مادر و پدرم همه ی دنیامو پر کرده بودن
سال اول دانشگاه با این دوستم آشنا شدم و این اولین رابطه ی من بود و هست
همون روز اول بهش گفتم من اگه به یکی عادت کنم و دوستش داشته باشم دیگه نمی تونم ولش کنم گفت من هیچ وقت تو رو ول نمی کنم
او اونجایی که همیشه بخاطر یه دونه بودنم مورد توجه خانوادم بودم همه چیز و به مادرم گفتم و وارد رابطه با این آقا شدم
ولی من هیشه ازش محبت رو گدایی کردم چون از دست دادن اون برام مثه مرگه چون بجز اون با هیچ کسی انقدر صمیمی نشدم چون اون تنها کسیه که به جز پدر و مادرم دارم
برای همینه که نمی تون قبول کنم که از دستش بدم
هیچ وقت تو زندگیم چیزی رو کم نداشتم جز یه هم صحبت و کسی که دوستش داشته باشم وقتی با این دوست شدم دنیام از یکنواختی در اومد از پیله ای که دورم بود اومدم بیرون
دنیام باهاش رنگی بود اگه تو خونه بهترین ماشین رو داشتیم ولی دوست داشتم با اتوبوس باهاش هرجا می خواد برم
اگه یه جیگرکی داغون ته میدون انقلابم باهم می رفتیم من روزم بهترین روز می شد
حالا نمی تون برگردم تو همون پیله ای که قبلا دورم بود نمی تون دوستش دارم
RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
سلام
باز هم مثل قبل می گم که شما وابسته شدی . این که می گید بدون اون میمیرم نشونه ی همین وابستگیه .
آخه دختر خوب آخرش که چی ؟ این آقا که شجات تشکیل زندگی رو نداره . یعنی می خوای تا آخر عمرت موقعیت هاتو به خاطر کسی از دست بدی که قصد ازدواج با شما رو نداره .
انقدر آینده رو تیره و تار نبین . خودت باش . محکم و قوی به دور از هر وابستگی .
ادامه دادن به این وضعیت نه تنها بهت کمکی نمی کنه بلکه روز به روز روحیتو خراب تر می کنه تا همینجاش بس نیست که انقدر ناامید شدی که خودت رو مثل یک زن 40 ساله خسته و شکسته میدونی ؟
هر چی وابستگیت رو به این آدم بیشتر کنی بیشتر اذیت می شی..
تا کی ... تا کجا.....با چه هدفی .... می خوای ادامه بدی ؟؟؟
چرا فکر می کنی اگه از این آقا جدا بشی تنها و بی کس می شی ؟
شما باید خودت به خودت کمک کنی و شجاعت بدی و تنهایی هات رو با فعالیت های مفید پر کنی و فکرت رو از این آقا آزاد کنی . چون وابسته شدی ، سخته اما شدنیه باید خودتو دور نگه داری از همه لحاظ حتی از فکر کردن بهش.
تا وقتی خودت نخوای ، تا وقتی اینجوری می ترسی و به خودت شجاعت نمیدی مطمئن باش مشاور هم نمی تونه کمکت کنه . باید اول خودت بخوای و شروع کنی
RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
دوستان میشه در این مورد بیشتر راهنمایی کنید. چون من هم مشکلی تقریباً نزدیک به مشکل این دوستمون دارم.
من تاپیک قبلی رو نتونستم پیدا کنم ولی بخش آخر مشکل ایشون در مورد موضوع قرار گذاشتن دقیقاً برای من هم اتفاق افتاده. این آقا نه مستقیم جلو میاد و نه میذاره راحت باشم.اینم بگم که ما حتی با هم دوست هم نیستیم و حتی نتونستیم ارتباط کلامی مستقیم هم با هم داشته باشیم. من 2-3 بار به طور کامل موضوع رو کنار گذاشتم و قضیه رو فراموش کردم اما دوباره یه رفتارهایی از خودش بروز می ده که منو می بره تو فکر و دوباره همه چی از اول. من نخواستم آویزون باشم و از این کار هم اصلا خوشم نمیاد و لی اینکه جواب نمی داد اذیتم میکرد پس سعی کردم یه جورایی در دسترس باشم که اگر خواست بتونه حرفشو بگه که هیچ اتفاقی نیفتاد. اگر خواستید توضیح بیشتری می دم.
مشکل اینه که ما در یه محل هستیم امکان رو در رو شدنمون خیلی زیاده و همین ،قضیه رو در مدت فراموش کردن سخت تر می کنه . دلم نمی خواد دیگه برگردم ولی راهشو نمی دونم واقعاً از این بازی های مسخره خسته شدم. می خوام بدونم من چه کار اشتباهی در ارتباطم کردم؟ این آدم چشه که با من اینطور برخورد می کنه؟ این چه رابطه ایه که من درگیرش شدم.
دوستان خواهش می کنم راهنمایی کنید
RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
سلام
دوستان خوبم همه راهنمایی های خوبی کردن اما من نتونستم خودمو نجات بدم
اون خیلی راحت به من گفت به من زنگ نزن اما من زدم
گفت ما به درد هم نمی خوریم ولی من اصرار کردم التماس کردم گفتم منو تنها نزار
بهم بی احترامی کرد گفتم من دوست دارم منو ول نکن
گفت من نمی خوام گفتم صبر می کنم تا نظرت عوض شه
وقتی بهش زنگ می زدم می گفت حوصله حرف زدن ندارم ولی من بازم بهش زنگ می زدم
گفت حوصله اتو ندارم گفتم اگه دوست نداری بهت زنگ نزنم گفت اگه این کارو بکنی ممنونت می شم
شکستم خورد شدم این همه عشق من چی شد
دیگه زنگ نزدماونم از خدا خواسته دیگه زنگ نزد
این در حالیه که من لیسانسم اون دیپلم
من خانواده ی بالایی دارم و اون متوسط
من براش از چیزی کم نزاشتم ولی اون همیشه به من بی احترامی می کرد
ولی هنوزم اون احساس مسخره رو بهش دارم
هنوزم دوستش دارم ولی دلیل این دوست داشتنو نمی دونم
من می خواستم به زور نگه اش دارم ولی نتونستم از دستش دادم
نمی دونم چرا فکر می کنم اون بهترین مرد روی زمینه وقتی همیشه باهام سرده وقتی همیشه بهم توهین می کنه وقتی همیشه بهم میگه حوصله تو ندارم وقتی همیشه بهم بی محلی می کنه
مشکل من احساس بی خودیه که به این فرد دارم چرا این احساس در من انقدر قویه
هر کسی جای من بود از اون متنفر می شد ولی من ...
کاش می فهمیدین من چی می گم
از خودم بدم می آد از این احساسی که داره نابودم می کنه بدم می آد
از اینکه نمی تونم بی رحم باشم بدم می آد
از اینکه نمی تونم سفت باشم و وقتی داغونه و بهم زنگ می زنه جوابشو ندم بدم می آد
وقتی بهم احتیاج داره همیشه حاضرم چون میترسم ضربه بخوره اما من چی ؟؟؟ کی مراقبه اینه که من ضربه نخورم
هروقت که دلش خواسته دلمو شکونده بعدشم من با آغوش باز دوباره قبولش کردم
واااااااااااااای می دونم همه ی اشتباهات روی من ولی بزرگترین مشکل من همینه که نمی تونم بر احساس کاذبی که به این آقا دارم غلبه کنم
می دونم که هر کدومتون که این نوشته ها رو می خونید منو مقصر می دونید ولی من به کمک احتیاج دارم تا با عقلم بتونم بر احساسم غلبه کنم می دونم که اگه کسی بهم توهین کرد دیگه نباید اونو تحویل گرفت اینو عقلم بهم می گه ولی احساسم قوبلش نمی کنه و می گه چون دوستش دارم نمی تونم نبخشمش
RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
اینطور که متوجه شدم شما ممکنه خودت بتونی تماس نگیری باهاشون ولی وقتی اون زنگ می زنه نمی تونی جلوی خودتو بگیری. پس خط تلفنتو عوض کن . مطمئن باش می تونی کاملاً فراموشش کنی ولی زمان می بره و خودداری می خواد و بعد از اون سعی کن تحت هیچ شرایطی دوباره باهاش ارتباط بر قرار نکنی ، چون دوباره همه چیز بر می گرده. سعی کن دلت بیاد . من و شما مسئول زندگی دیگران نیستیم
دوستان اگر من رو هم راهنمایی کنن ممنون می شم. به کمکتون احتیاج دارم
RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
ممنون بله دقیقا همین طوره
من نمی تونم وقتی زنگ می زنه جوابشو ندم
اون تلفن خونه رو هم داره اتاق من تلفن جدا داره و به اون شماره زنگ می زنه و منه احمق کل روزو منتظر تلفنشم و نمی دونم چرا چون اون نه به من احترام میزاره نه حرف زیبا و قشنگی به من می زنه نه منو آروم می کنه نه هیچ چیزه دیگه ای ولی بازم دوستش دارم و وقتی زنگ می زنه کلی تحویلش می گیرم
عشقه من یک عشق یکطرفه است و از طرف من داره ادامه پیدا می کنه
RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
سعي كن اون تلفن رو هم جواب ندي و يه مدت قطعش كني كه اين روش بهتر جواب مي ده يا اگر كس ديگه اي از موضوع شما در منزل خبر داره ايشون جواب تلفن رو بدن. همون طور كه فرشته عزيز هم گفتن فعاليت هاتو بيشتر كن. زياد بيرون برو در منزل بودن حالتو بدتر مي كنه حتي شده به زور از خونه بيرون برو. اين حالت يه جور اعتياده كه به اون شخص داري.
RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
همیشگی عزیز
یه جمله ای خیلی روی من تاثیر گذاشت برایت می نویسم
"شرط دل دادن دل گرفتن ... نه آنکه یکی بی دل بماند آن یکی دو دل"
شما همش از احساس و خانواده ی خودت گفتی
میشه بگی این آقا چه محسناتی دارند؟
RE: رفتارم درسته یا نه ؟؟
اون آقا دیپلمه و یه خانواده متوسط داره اویل خیلی خوب بود ولی بعدا فهمیدم عصبیه رابطه ی خوبی با خانوادش نداره کارمند یه شرکت با حقوقه متوسط چند سال پیش توی یه بحران روحی به سمت من اومد و از اونجایی که من شدیدا اون موقع تنها بودم اومدنش رو پذیرفتم و رابطه مون آغاز شد
به یه دختری علاقه داشت که بعد از مدتی فهمیده بود اون دختر همزمان با چند پسر در ارتباط و دیدش نسبت به دخترا عوض شده بود بعد از 8 ماه به من پیشنهاد آشنایی داد و گفت اخلاق من باعث شده دیدش نسبت به دخترا برگرده و گفت تو خیلی پاکی و من عاشق این پاکی شدم چند وقت با هم بودیم و همش می گفت من هیچ دختری رو پاک تر از تو ندیدم تو با بقیه فرق می کنی و ...
وقتی بحث ازدواج پیش اومد خانوادش مخالفت کردند و از اونجایی که این همیشه تو خونه داد و بی داد و بی احترامی می کرد حاضر نشدند قدمی براش بردارند هر بار خواستم آرومش کنم نشد اوایل اون بی احترامی ها فقط مختش خانوادش بود ولی کم کم شروع کرد به منم بی احترامی کردن ولی بعدش پشیمون می شد و عذر خواهی می کرد و می گفت من عادت ندارم از کسی عذر بخوام تو خیلی عزیزی که عذر خواهی کردم تو این مدت من تشویقش کردم یه عالمه موفقیت بدست آورد ولی با بدست آوردن هر کدومشون از من یکم فاصله می گرفت من صبر می کردم و بعد از یه مدت دوباره خوب می شد
کم کم متوجه شدم دیگه از اون دختر پاک داره زده می شه سعی کردم ظاهرمو عوض کنم هرچی گفت گوش کردم ولی بازم دخترهایی رو تو خیابون بهم نشون می داد می گفت مثل اینا لباس بپوش یا مثل اینا آرایش کن و یابرو موهاتو مش کن و هرچی می گفتم مامانم نمی زاره می گفت چه خانواده ی املی داری این چیزا دیگه الان طبیعیه یا ... وقتی بهش اعتراض می کردم می گفتم تو باید منو همین جور که هستم بخوای می گفت من دیدگاهامو گم کردم یه زمانی از پاکی خوشم می اومد ولی الان دیگه نه می خوام یکم از این خط مستقیم بیرون بیایی
ادامه داره