RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
در مورد مرگ هما نطور که سارای عزیز گفتن منظور همان ابراز عمق احساسات بود و سکوتی سرشار که چند سالی هست عاشقشم
هر چند به نظرم خیلی ازمرگ نباید ترسید ،مرگ هم جزیی از زندگی هست و اصلا چیز بدی نیست ،بیشتر ازاون باید از اعمالمون بترسیم
در مورد خانواده باید بگم اونا همونطوری که دورادور کمک حالم هستن ولی من نمیذارم دیگه کارامو انجام بدن ،یعنی از وقتی مستقل شدم دوست دارم رو پای خودم باشم ،اونا از هیچ یک از ذهنیات من خبر ندارند و من کلا تو خانواده دختر درون گرایی هستم ،ولی اون تنبلی همونطور که گفتم تقریبا با من هست
درمورد کارمم باید بگم که من تو یه دانشگاه معتبر مهندسی مکانیک خوندم و خیلی به رشته ام علاقه داشتم ،ولی اون کاری که متناسب با رشته ام باشه ،هنوز گیر نیاورده ام (اوضاع کار رو که میبینید)واسه همین اصلا تو کارم خودمو ادم موفقی نمی دونم ،میخواستم فوق بدم انگیزه اش رو محیط ازم گرفت (وقتی می بینم تو این جامعه هیچ زمینه پیشرفتی و تکنولوزی وجود نداره واقعا دلم می سوزه)
نیاز عاطفی خودت که میدونی عزیزم یعنی جه؟
نیاز به یه همراه صمیمی ،کسی که به کمک هم راه رو طی کنی ،اگه یه وقتی خسته شدی ،شونه ای واسه تکیه دادن باشه و........................
در مورد رابطه اولی باید بگم من قبل از اون رابطه اصلا از این احساسات نداشتم ،اتفاقا انقد بی خیال بودم که اصلا دوستام تعجب میکردن و می گفتن تو چطور میتونی هیچ احساسی نداشته باشی
ولی من اون رابطه رو فراموش کردم و به دلایلی اصلا هم دوست ندارم بهش فکر کنم و واسم اون روز ها و اون رابطه حل شده است
در مورد اون پسری هم که از طریق اینترنت باهاش اشنا شدم هم باید بگم که اون رابطه کما بیش ادامه داره ،ولی بهتره بگم فقط قطع نشده ،وگرنه به صورتی هم نیست که با هم رابطه داشته باشیم
نه ،دلیل این حالاتم اون پسر نیست
من متاسفانه مشکلاصلیم اینه که دنیا رو ایده ال میبینم و ذهنم ایده ال گراست ،میدونم این بده ،ولی تو ذاتمه
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
گل مریم عزیز منتظر این مرحله از گفتار در تو بودم و خوشحالم
من می توانم تو را درک کنم و نیازت را بفهمم .
اما در شرایطی نیستم که افکار منسجمی برای راهنمایی داشته باشم . تاپیک را دنبال می کنم تا کمی ذهنم آرام شود و بعد در بحث و گفتگو شرکت کنم .
ولی دلم می خواهد بدانی هر لحظه ای که را می گذرانی برایم محترم است و قابل درک .
و اطمینان می دهم این تاپیک را دنبال خواهم کرد و تمام مطالب را خواهم خواند
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
دو روز وحشتناک ،چه اخرهفته مزخرفی
اگه همین طوری بگذره کارم به تیمارستان میکشه
نمی دونم چه مرگمه
انگار تو اسمونام ،انگار اصلا تو یه دنیای دیگه ام ،
خدایااااااااااااااااااااا اااا مگه منو نمیبینی؟
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
براي غلبه بر بي حوصلگي در زندگي از اين راهكارها سود بريد:
1-سعي كنيد هر از چند گاهي در زندگي خود تغييراتي هر چند جزئي ايجاد كنيد.
2- بي كاري و فقدان فعاليت يك عامل مهم در ايجاد بي حوصلگي ست. دست به كار شويد با نشستن و به نقطه اي خيره شدن چيزي عوض نميشود. برخيزيد و به كاري مشغول شويد.
3- حس پوچي و اين باور كه زندگي، شغل و فعاليتهاي شما بي معني ميباشند ميتواند شما را تا مرز خود كشي پيش برد. شما نبايد زندگي خود را يك دايره بي پايان و هدف بدانيد. اين وظيفه خود شماست كه به زندگي خود معنا بخشيد.
4-هر روز يك چيز جديد ياد بگيريد و به علم خود بيفزاييد.
5- خود را به چالش بكشانيد. به فعاليتي دست بزنيد كه در شما استرس ملايمي ايجاد ميكند. مانند برد و باخت (در بازي، ورزش) و يا پذيرش ايده هاي جديد.
6- به ياد داشته باشيد كه هيچ چيز كسالت بار و خسته كننده نيست بلكه اين ذهن بي حوصله شماست كه همه چيز را كسل كننده ميبيند. بي حوصلگي يك امر نسبي و درونيست. افكار خود را تغيير دهيد تا احساسات شما نيز تغيير يابند.
7-حس كنجكاوي خود را بر انگيزيد.نسبت به پيرامون خون بي تفاوت نباشيد.سعي كنيد از همه چيز سر در بياوريد.البته به غير از مسائل شخصي ديگران.
8- خيالپردازي كنيد. خيالپردازي بيش از حد سبب دور افتادن شما از واقعيتها و حقايق ميگردد اما از تخيل خود ميتوانيد در رفع بي حوصلگي كمك بگيريد. خيالپردازي كنيد و به آرزوهاي خود دست يابيد.
9- تكرار فعاليتهاي روزمره و يا از روي عادت بسيار خسته كننده است. بنابراين ديگر ايده ها، گزينه ها واحتمالات را هم انتخاب كنيد. مثلا هر روز براي صبحانه چاي شيرين نخوريد، يك روز هم قهوه و يا شير بخوريد و يا هر روز سر يك ساعت فعاليت خاصي را انجام ندهيد. هراز گاهي طرز لباس پوشيدن و يا مدل موي خود را تغيير دهيد .
10- هر بار سر قرار ملاقات يك دست لباس مشابه به تن نكنيد. و يا در كافي شاپ فقط ميلك شيك سفارش ندهيد. با يك هديه بدون مناسبت طرف مقابل خود را غافلگير كنيد.
11- تكراري نباشيد.
منبع: زرتک
البته من مواردی رو نوشتم که به شما دوست عزیز می خورد
گل مریم عزیز فقط اینو بدون که خیلی ها دوست دارن الان همون نقطه ای که شما ایستادی بیاستند و حسرت شرایط شما رو می خوردن پس فکر نکن همه خوشبخند و از زندگیشون راضین
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
نمی خواهی حرف بزنی عزیز دلم
بگو تا یه کمی خالی بشی
حداقل می تونم با سکوت و آرامش به حرفای نازت گوش کنم
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
فعلا خوبم
ولی مطمئنم که باز تکرارخواهد شد اونم به زودی
خودمم نمی دونم تو اون حالات چه حسی دارم
نمی دونم واقعا ،انگارتو اسمونام
ایمانم تو اون لحظات صفره
یعنی تو اون لحظه ها به هیچی ایمان ندارم
تصمیم گرفته ام تا دوهفته به یه مشاور مراجعه کنم
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
به قول آقاپناهیان که می گفت گاهی وقتا حرفهایی که آدما ازدهانشون خارح میشه حرف خودشان نیس حرف شیطان هست.
گل مریم جان،شیطان بهترین وقتی که سراغ آدم بخاد بیاد همان زمان نا امیدی هستش..که توحالت عادی یه موقعایی میبینیم خودمان هم خیلی به آن حرفی که زدیم اعتقاد نداریم ولی به هنگام یاس وناامیدی آن عمل یاحرف را زدیم...:160:
عزیزم همه انسانها نیازهایی دارند که دوست دارند برطرف بشه که گهگاهی اینگونه نمیشه ودستورعملی که داریم اینه که با خواندن نماز قران توسل به ائمه وتوکل به خدا جلوی نیازمان که حالت سرکشی هم داره بایستیم وحتی دراین مواقع هم آدم افسارخودش را دست شیطان ندهد..بها انسان این دنیا که نیست بهای انسان ارزشش بیشتر از این دنیا ورنگ ولاآبهایی هست که داره وسعی کن هدفی را برای خودتت درزندگی تعیین کنی ودرراه آن تلاش ....سرت را به چیزای مورد علاقه ات سرگرم کن وبرای هدف اصلی ات تلاش تا کمتر اون احساسای پوچ به سراغت بیایند...مهمه که آدم بتونه خودش را حفظ کند:73:
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
دقیقا هم من الان در حال مبارزه با شیطان هستم ،خودم به وضوح اینو حس میکنم ،ولی این مبارزه برام خیلی خسته کننده است
واقعا شیطان از رو نمیره
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
سلام بر همگی..بخصوص گل مریم عزیز
درونی...بیرونی
گل مریم گاهی در زندگی هدف را می دانیم ولی به دنبال وسیله ای برای رسیدن به آن می گردیم.
یافتن وسیله و ابزار کمکی خوب هست ولی همیشه "مفید" نیست. زیرا خود وسیله ها امکان وابستگی را در فرد ایجاد نموده و او را برای رسیدن به اهداف والاتر ناامید می سازد.
در اغلب موارد ما بیشتر از آنکه بر خود تاثیر گذاریم تمام انرژی را صرف تغییر و تاثیر گذاری محیط می کنیم. در صورتی که محیط نامحدود با انرژی محدود تغییر پذیر نخواهد بود.
سرچشمه ایده آل گرایی نیز از همین جاست...ما منتظر این هستیم که ایده آل خود که همان محیط است طبق خواسته ما باشد آنگاه دست به حرکت و تغییر خواهیم زد.
به طوری در ایده ها غرق می شویم که واقعیات را فراموش ساخته و در پی دست یابی به ایده ال ها و اهداف فکری خود هستیم.
شاید ایده آل زیستن ما را از آسیب های احتمالی رها سازد اما وسیله ای که ما از آن طریق به گسترش ایده آل های خود دست می زنیم وابسته به محیط بیرونیست نه درونی... و این یعنی تمام حالات ما از خنده گرفته تا گریه وابسته یک شیء خارجیست. این همان بعد احساسی و حالتی است که شما "گل مریم عزیز" آن را >>""نیاز عاطفی"":47: می نامید.
گل مریم به حالات و رفتار خود بنگر>>> چرا یک ماه انرژی فراوانی در خود احساس می کنی و ماه دیگر بسیار کسل هستی؟؟؟؟
در صورتی اگر مشکل شما نیاز عاطفی هست باید همیشه با توجه به توضیحاتی که دادید "" کسل و نا امید"" باشید ولی این گونه نیست!!!
نیاز اصلی شما نه نیاز عاطفیست...نه نیاز به ایده ال گرایست و نه نیاز به اماده بودن محیط بیرونیست
>>نیاز شما نهفته شده در ""درون شماست"".... اگر این نیاز را شناختی پس امیدواری وگرنه!!
اگر نیاز وابسته به درون و خود باشد قطعا در مسیر رفع آن و شکوفایی به پیش می رود .. اما اگر وابسته به محیط بیرونی باشد بسوی نابودی خویشتن.
گل مریم گرامی همین ""به تعویق انداختن کارها و امور"" و ""عدم شوق فراوان در ادامه مسیر (تنبلی)>>> ناشی از این است که ما منتظر این هستیم که محیط آماده باشد تا فعالیتی انجام دهیم ...در صورتی رکن اساسی فعالیت انگیزه و اتکا به خویشتن است.
......................................
خب در وهله اول فهمیدیم که مشکل شما مربوط به ""درون شماست""
و
:305: تغییر لازمه ادامه مسیر است
.:305:
RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم
باورت میشه نقاب عزیز امروز تصمیم به این تغییر گرفتم؟
ولی چه جوری؟باید برنامه ریزی کنم