RE: رابطه جنسي قبل از ازدواج/
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamidgole
ما هنوز رو تصميممون براي ازدواج هستيم.براهمين واقعا عاجز شديم.كمكي ميخواستم براي رهايي از اين مشكل و اينكه هنوزم ميتونم به ازدواج با اون فكر كنم؟چون واقعا تنها گزينه منه و از طرفي ميخوام طوري بشيم كه بعد ازدواج به مشكل بر نخوريمو انگار كه رابطه اي نبوده.
با توجه به شناختی که از این خانم پیدا کردید چرا تردید دارید و می پرسید هنوز هم میتونم به ازدواج با اون فکر کنم ؟
معمولا برای اینکه در مراحل شناخت کامل از شخصی دچار اشتباه نشویم باید احساسی عمل نکنیم و ارتباط جنسی بعد از تعهد زناشویی اما شما در مراحل اولیه شناخت ارتباط رو آغاز کردید بنابراین احتمال خطا در شناخت افزایش پیدا می کند. شکاک بودن هم تا حدودی به عدم اعتماد شما از این رابطه بر میگردد .
RE: رابطه جنسي قبل از ازدواج/
راستي من ديدم اونقدر بزرگوار تو اين سايت هست كه بتونن كمكم كنن.به خاطر همين سرنوشت كامل كاملمو تو متني ديگه نوشتم با اين عنوان:رابطه جنسي و عاطفي قبل ازدواج/تجربه اي ناخواسته براي من/كمك.عاجزانه و ملتمسانه از همه با مرام هاي سايت ميخوام كمكم كنين.چون كامل نوشتم يعني از ته جونم نوشتم و آخرين اميدمه.پس حسابي داغش كنين حتي يه پيشنهاد.م ن ت ظ ر م.مرسي
رابطه جنسي وعاطفي قبل ازدواج/تجربه ناخواسته براي من/كمك
سلام.من ديدم حالا كه ميتونم كامل مشكلمو حل كنم و خيالم راحت بشه بذار يه متنه ديگه بنويسم كه كامل باشه تا شايد با لطف خدا و همراهي شما عزيزا بتونم بزرگترين مشكل زندگيمو حل كنم.
من 19 سالمه و اون 18.5 .حدوده 3 سال پيش تو يه مكان مذهبي با هم آشنا شديم.يعني تالاري برا مطالعه داشت كه ما ميرفتيم برا مطالعه البته به همراه دوستامون.به طور اتفاقي ديديم همديگرو
.ما2تا بوديمو اونا 2تا.بعد 1 ماه انتخابامونو كرديم.يعني منه بي عقل اول اون يكي رو فقط بخاطر قشنگي انتخاب كردم و چون كمرو بودم دوستم اونو برا خودش انتخاب كرد
(و الحمدلله. چون اين خيلي بهتر از اونه يعني خدا با من بود)من موندمو اين.رابطمون به خوبي ادامه پيدا كرد تا 8/9 ماه بدون هيچ اشتباه يا شايد فكر اشتباه.بعد از اين 9 ماه
به علت وابستگي زياد و زياد از آينده حرف زدنو نزديك شدن رابطمون تنگاتنگ شد!و تا الان كه اين متنو مينويسم فقط يه كار نكرديم فهميديد كه!(منظورم عمل شب زفافه!!!!!!)
هر چي تلاش كرديم كه اين نوع رابطه رو تموم كنيم نشده.اين نكته مهم رو هم بگم:تو 1 ماه آشناييمون اون معياراشو سنجيد و كم كم عاشق شد ولي من نه.اولش كه از رو ظاهر اونو يكي رو
انتخاب كردم بعدم كه چون اولين تجربه ي من بود فقط وابسته شدم.البته الان روي اسمش قسم ميخورم يعني اينقدر قبولش دارم و مطمئنم نه تنها گزينه عالي منه بلكه هر كي ديگه بشناستش واقعا
انتخابش ميكنه.اما دردم اينه كه با همه علاقه ام بهش مثل اون عاشق 100% نيستم.حالا اون با تعهد كامل هر مشكلي رو پشت سر ميذاره و من.......و من فقط دنبال مسكن و مشاور و
دعا و از اينجور مرحم ها هستم.در عين حال واقعا هم دوست دارم مثل اون عاشق بشم.من بعلت زياد عاشق نشدنم تونستم خوب بشناسمش واين يه مزيته ومن هم كه يه سري عيبايي دارم
اون با عشقي كه بهم داره باهام كنار اومده.اينم بگم اگه به سنم نگاه كنين خندتون ميگيره اما اگه به فكرو تفكراتم نگاه كنين واقعا نظرتون عوض ميشه.اگه نگين از خودش تعريف ميكنه
واقعا توانايي اداره زندگي رو دارم همينطورطرفم.فقط الان نمي خوايم زود ازدواج كنيم چون الان اون گزينه هاي ديگه اي داره كه سن و موقعيتشون الان از من بهتره و خوب مسلما اين
باعث مخالفت خانواده ها ميشه.پس پيشنهاد ازدواج زود كنسله.اين گزيده اي از داستان زندكيم بود.حالا مشكلاتمو مينويسم كه اگه بتونين كمكم كنين واقعا از نااميدي بيرونم آوردين:1-با توجه به اخلاقي كه
دارم(شكاك و بد دل.باور كنين دست خودم نيست)و اتفاقاتي كه بين ما افتاده از آينده ميترسم. اون هيچ مشكلي نداره اين منم كه ميترسم اگه به هم برسيم بعلت مسائل قبل ازدواج و اخلاقم به مشكل
بربخوريم.درواقع مي خوام بگين اصلا ميشه ديگه بدون مشكل به هم برسيم و اگه ميشه چه جور؟يعني از اين به بعد چه جور ادامه بديم كه كم كم رابطمون عاقلانه تر بشه و پيشينه نه چندان خوبمون
به دست فراموشي سپرده بشه و بدون مشكل تا وقت ازدواج يارو مونس هم باشيمو بعد ازدواج بيشتر؟انقدر نااميدم كه الان كه دارم از خوشبختي با عزيزم حرف ميزنم تو دلم قند آب ميشه دقيقا مثل
يه چيزه دست نيافتني.كمكم كنيم.عاجزانه.
2-اگه من بتونم مثل اون عاشق واقعي بشم فكر ميكنم مشكل اولمم حل بشه.واقعا دوستش دارم و كامل ميشناسمش و ميدونم تنها گزينمه اما نميدونم چه جور به اندازه اون عاشق بشم.من آماده هر
جور تلاشي هستم تا به هدفم برسم و به تبع اون هر دومون به هدف والامون!برسيم(قابل توجه دوستداران جومونگ!!!!!)حالام ازتون دوباره عاجزانه ميخوام كمكم كنين تا با خوشبختيم تا ابد
به ياد همتون باشم.اينم يادتون نره اونقدر الگو شديم كه همه به عشقمون قسم ميخورن.پس با تمام وجود كمكم كنين!(با عرض پوزش بخاطر پرويي اما اميدوارم جبران كنم)ممنون از همه عزيزاني كه حتي خوندنو جوابي ندادن.منتظرم:72:
ممنوم از همتون كه كمكم مي كنين
RE: رابطه جنسي قبل از ازدواج/
دوست خوب
راستش اولش رئي حرفم توي پست قبلي شك كردم اما تا اخر كه پستتو خوندم يه كم ارووم شدم....قبول كن كه زود شروع كردين اما خب همين كه به فكر اين مسئله هستي نشون ميده به قول خودت خيلي هم طرز فكرت ربطي به سنت نداره....شما در واقع نصف راهتون رو رفتين حالا به نظر من با توجه به تجربه خودم(اصول و قواعد روانشناسي يا علمي رو نميگما دقت كن تجربه خودم فقط همين)اگه شما سعي كني ايرادتو كه خودتم ميدوني و ميشناسيش.. يعني بدبيني و شك رو به حد اقل برسوني و تمركزت رو روي افكار مثبتت براي شروع هر چه سريعتر يه زندگي راحت بذاري .....مشكل حادي براتون پيش نمياد{البته با استناد به اينكه ميگي خوب شناختيش چون اگه مدت رابطتون كمتر بود يا شناختتون از هم كافي نبود رابطه جنسي شما در جهت معكوس و به ضررتون بود}
اميد است اساتيد تالار بنده رو ببخشن كه جسارتا قبل از اونها جواب دادم!!:203:
RE: رابطه جنسي قبل از ازدواج/
کاش رابطه ای شکل نمیگرفت:160:
سرمنشاشکل گیری رابطه هاهمه اش ازشورجوانیه واحساسات وغرایزنابجاست که کمی فکرکنید
بعدا عین همه اونایی که یه روزی پشیمون شدن،شماهم میشی.
یکی ازدوستانم که هجده سال داشت بایک پسری که اززمانی که دوم دبیرستان بودعاشقش شده بود
کرد..درحالی که پسرنوزده سال داشت وتازه ترم اول دانشگاه رفته بود(به محض رفتن به دانشگاه)
من بهش تبریک گفتم اما ته دلم ناراضی بود،چون حالا اون نه یه پسردیگه تواون سن وسال ازدواج کنه
وباوجوداینکه نیازهاش رو همگی برآورده کرده،توسنی دوباره دوست داره انتخاب کنه(آقاچون به چیزای جدیدی
پی برده،که آره،مثلا من روخام کرده،من زن میخوام دکترباشه و....)حالا بگذریم....
فکرهمه جاروبکنید....چندساله دیگه رودرنظربگیرید که شرایط فرق میکنه و.....
دقیقا اونم ممکنه یه موقعی باخودش بگه،توزندگی فناشدم،اشتباه کردم و....
حالا بنظرشما ارزش ریسک کردن داره؟؟؟اینم به این شدتی؟؟؟؟
رابطه روبهم بزنید،هرکسی بره سوی خودش...تازمانش برسه...اگه واقعاعاقشق هم باشید
نه اون فراموشت میکنه نه شمااون روفراموش میکنید وآخرسرشماوقتی که ازنظرازدواج
آمادگی لازم روپیداکردید میتونید برید به خواستگاریشون وازدواج کنید(به همین سادگی)
بازم میگم این رابطه ها تواین سن تقریبا برای شما واون غیرمنطقی..مخصوصا که بی هوا
رفتید توی خط های دیگه(مسائل جنسی)والبته متوجه شدم سعی دارید دوربشید:160:
فکرکنیدوبعدعاقلانه تصمیم بگیرید،جدایی بهترین راهه:303:
RE: رابطه جنسي قبل از ازدواج/
ممنون از همتون.دوست دارم بازم نظزاي بيشتري رو برا تصميم گيري داشته باشم پس ممنون ميشم بازم كمكم كنين.من متن دوممو ميذارم تو قسمت موضوعات جديد لطف كنيد اگه نگاه ننداختين يه نگاه بندازين و 2تا سوالام جواب بدين.آخه فكر ميكنم جواباتون به اون متن بيشتر كمكم كنه.سؤتفاهم نشه چون متن دوم كامل تره ممنون
فرار از مشكلات رابطه جنسي قبل از ازدواج
سلام.من ديدم حالا كه ميتونم كامل مشكلمو حل كنم و خيالم راحت بشه بذار يه متنه ديگه بنويسم كه كامل باشه تا شايد با لطف خدا و همراهي شما عزيزا بتونم بزرگترين مشكل زندگيمو حل كنم.
من 19 سالمه و اون 18.5 .حدوده 3 سال پيش تو يه مكان مذهبي با هم آشنا شديم.يعني تالاري برا مطالعه داشت كه ما ميرفتيم برا مطالعه البته به همراه دوستامون.به طور اتفاقي ديديم همديگرو
.ما2تا بوديمو اونا 2تا.بعد 1 ماه انتخابامونو كرديم.يعني منه بي عقل اول اون يكي رو فقط بخاطر قشنگي انتخاب كردم و چون كمرو بودم دوستم اونو برا خودش انتخاب كرد
(و الحمدلله. چون اين خيلي بهتر از اونه يعني خدا با من بود)من موندمو اين.رابطمون به خوبي ادامه پيدا كرد تا 8/9 ماه بدون هيچ اشتباه يا شايد فكر اشتباه.بعد از اين 9 ماه
به علت وابستگي زياد و زياد از آينده حرف زدنو نزديك شدن رابطمون تنگاتنگ شد!و تا الان كه اين متنو مينويسم فقط يه كار نكرديم فهميديد كه!(منظورم عمل شب زفافه!!!!!!)
هر چي تلاش كرديم كه اين نوع رابطه رو تموم كنيم نشده.اين نكته مهم رو هم بگم:تو 1 ماه آشناييمون اون معياراشو سنجيد و كم كم عاشق شد ولي من نه.اولش كه از رو ظاهر اونو يكي رو
انتخاب كردم بعدم كه چون اولين تجربه ي من بود فقط وابسته شدم.البته الان روي اسمش قسم ميخورم يعني اينقدر قبولش دارم و مطمئنم نه تنها گزينه عالي منه بلكه هر كي ديگه بشناستش واقعا
انتخابش ميكنه.اما دردم اينه كه با همه علاقه ام بهش مثل اون عاشق 100% نيستم.حالا اون با تعهد كامل هر مشكلي رو پشت سر ميذاره و من.......و من فقط دنبال مسكن و مشاور و
دعا و از اينجور مرحم ها هستم.در عين حال واقعا هم دوست دارم مثل اون عاشق بشم.من بعلت زياد عاشق نشدنم تونستم خوب بشناسمش واين يه مزيته ومن هم كه يه سري عيبايي دارم
اون با عشقي كه بهم داره باهام كنار اومده.اينم بگم اگه به سنم نگاه كنين خندتون ميگيره اما اگه به فكرو تفكراتم نگاه كنين واقعا نظرتون عوض ميشه.اگه نگين از خودش تعريف ميكنه
واقعا توانايي اداره زندگي رو دارم همينطورطرفم.فقط الان نمي خوايم زود ازدواج كنيم چون الان اون گزينه هاي ديگه اي داره كه سن و موقعيتشون الان از من بهتره و خوب مسلما اين
باعث مخالفت خانواده ها ميشه.پس پيشنهاد ازدواج زود كنسله.اين گزيده اي از داستان زندكيم بود.حالا مشكلاتمو مينويسم كه اگه بتونين كمكم كنين واقعا از نااميدي بيرونم آوردين:1-با توجه به اخلاقي كه
دارم(شكاك و بد دل.باور كنين دست خودم نيست)و اتفاقاتي كه بين ما افتاده از آينده ميترسم. اون هيچ مشكلي نداره اين منم كه ميترسم اگه به هم برسيم بعلت مسائل قبل ازدواج و اخلاقم به مشكل
بربخوريم.درواقع مي خوام بگين اصلا ميشه ديگه بدون مشكل به هم برسيم و اگه ميشه چه جور؟يعني از اين به بعد چه جور ادامه بديم كه كم كم رابطمون عاقلانه تر بشه و پيشينه نه چندان خوبمون
به دست فراموشي سپرده بشه و بدون مشكل تا وقت ازدواج يارو مونس هم باشيمو بعد ازدواج بيشتر؟انقدر نااميدم كه الان كه دارم از خوشبختي با عزيزم حرف ميزنم تو دلم قند آب ميشه دقيقا مثل
يه چيزه دست نيافتني.كمكم كنيم.عاجزانه.
2-اگه من بتونم مثل اون عاشق واقعي بشم فكر ميكنم مشكل اولمم حل بشه.واقعا دوستش دارم و كامل ميشناسمش و ميدونم تنها گزينمه اما نميدونم چه جور به اندازه اون عاشق بشم.من آماده هر
جور تلاشي هستم تا به هدفم برسم و به تبع اون هر دومون به هدف والامون!برسيم(قابل توجه دوستداران جومونگ!!!!!)حالام ازتون دوباره عاجزانه ميخوام كمكم كنين تا با خوشبختيم تا ابد
به ياد همتون باشم.اينم يادتون نره اونقدر الگو شديم كه همه به عشقمون قسم ميخورن.پس با تمام وجود كمكم كنين!(با عرض پوزش بخاطر پرويي اما اميدوارم جبران كنم)ممنون از همه عزيزاني كه حتي خوندنو جوابي ندادن.منتظرم
RE: فرار از مشكلات رابطه جنسي قبل از ازدواج
سلام:303:
این متن بامتن قبلی تفاوت چندانی نداره.....شاید ازاول میخواهید شروع کنید..:160:
نظرمن که هیچ تغییرنکرده....
تازه شماهم که فعلا مدعی هستید که هنوزعاشق واقعی نشدید!!!!!اگه بشید مشکلتون حل میشه...
خودتون فهمیدید دیگه؟؟؟!!!
خب یعنی اینکه همه به عشقمون قسم میخورن یعنی مادیگه سالهای سال درکنارهم زندگی میکنیم
نه اصلا وابدا...اینجورام که میگیدنیست....
نمیخوام اینقدرشماروازنظرشخصیتی کوچیک کنم....اما آقای حمید،همونطورکه گفتم عاقلانه
فکرکن وهمینجاهرچی بودتمومش کن...:160:
منم قبل ازاینکه بخوام وارد زندگی بشم یه جورایی عین طرف شما فکرمیکردم...نمیخوام بگم
زندگی بده ها...اصلا وابدا....فکرمیکردم زندگی همین عشق ولبخند ومحبته...همه اینجوری فکرمیکنن
کمترکسی پیدامیشه رویاهاش اینجوری نباشه...خلاصه زندگی که شروع میشه همه چیزهست...
تلخی وشیرینی هم هست......فکرآینده باشید که ممکنه ازهمین الان تباهش کنید..:82:
شمافعلا 19سال سن دارید...نمیدونم دانشگاه میرید یانه....اما بهتره خودتون رودیگه سرگرم
مسائل عشق وعاشقی نکنید تا به سن ازدواج برسید....اینا که نون وآب شم نمیشه که نمیشه:160:
حالا ازماگفتن بود...حمیدآقا پیشنهادمیکنم تامیتونید ازجووونی تون لذت ببرید عین بقیه دوستاتون
برادرمنم(درحدسن شماست) یه روز اومد پیشم،مثلا بغض توگلوش بود....گفت من یکی رودوست دارم
ازم خواهش کرد که باهاش صحبت کنم،اونی که دوست داشت دخترعمومون بود که یک سال هم ازش
کوچیکتربود،خلاصه من این موضوع رو اول به همسرم گفتم،اون مخالفت کرد که من دخالت کنم
اما کوگوش شنوا؟؟؟؟:160:من صحبت کردم براش..البته درحضورخودش...ولی خب دخترعموم قبول نکرد
خدادخترعموم رو به مادروپدرش ببخشه...خداروشکرکه قبول نکرد...الانم داداشم مشکوک شده،البته یکبار
هم اعتراف کرده که دوست دخترداره.....پس چی؟؟اونم دنبال این بودیکی روپیداکنه وباهاش خوش بگذرونه
اکثرپسرا ودخترا وقتی به سن بلوغ میرسن سرشار ازاحساسات وعواطف درونی هستند که میخوان بایکی
قسمت کنن...این که نمیشه هرکسی بخوادهرروز یه جفت داشته باشه....هرچیزی باید به موقعش
انجام بشه...ازدواج به موقع موجب تداومه زندگیه وعشق ومحبت هم بعدزندگی میاد...مطئمن باشید
همه ی عشق های قبل ازدواج یک روز فروکش میکنه ویادرجایی دیگه دوطرف که دیگه خیلی ادعای
عشق وعاشقی دارن بخاطراینکه چندسالیه بهم نرسیدن،رابطه روبهم میزنن...
پس چه بهترکه همین امروز به فکرفرداباشیم تامشکلی ازاین بزرگترپیش نیاد....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamidgole
من17 سالمه 1.5 پیش با دختری 16 ساله اشنا شدم.....
مشکل اصلی اینجاست که بعد از این اتفاقات الکی بهونه میگیرم زیبایی برام مهم شده همش قشنگیشو با دخترای دیگه مقایسه میکنم .منی که به هیچ کس نگاه نمیکردم اینطور شدم.چون بدنشو لمس کردم همش خودمونو با کسانی که اینطور نبودن( مثلا دختر خالم که ازدواج کرده و مشکلی تو زندگی نداره )مقایسه میکنم.فکر میکنم من نمیتونم دیگه رابطه خوب وبا خوشبختی توی زندگیم داشته باشم
نوشته های قدیم شماهم جالب بودند:303:
RE: فرار از مشكلات رابطه جنسي قبل از ازدواج
ممنون از توجه كاملتون.قضاوت در مورد نظرتون رو به عهده بقيه ميذارم كه نظراتشونم بخونم.اما اگه ملاقاتي بين اون و مادرم ترتيب بدم چه جوره؟اينكه مطمئن بشم تو انتخابم اشتباه نكردم. در مورد جدايي هم خيلي بعيده.اما محدود كردنش ممكنه.
RE: فرار از مشكلات رابطه جنسي قبل از ازدواج
سلام
اگه قرار باشه ملاقاتی بین اون و مادرتون اتفاق بیافته یعنی یه جوری رسمی کردن مساله و ممکنه خانوادتون مخالفت کنن و برای اون خانوم هم مشکل ایجاد کنن
دوست گرامی باید قدم به قدم جلو برین
قدم اول اینه که باید با خودتون و این احساسی که دارین کنار بیایین وجود رابطه جنسی در رابطه ی شما باعث شده شما حسی زیبای یه رابطه ی سالم رو از یاد ببرید و احساس کنید که طرفتون رو فقط برای ارضای جنسیتون می خواین و فکر می کنید ممکنه تنها چیزی که شما رو کنار اون نگه داشته همین غریزه باشه
یه مدت رابطه تون رو کم کنید مثلا اگه هروز همو می بینید بکنیدش هفته ای یکبار
سعی کنید زیاد برای هم تکراری نشین
بزارید همه چیز سیر طبیعیه خودشه بره اگه می بینید به درد هم نمی خورید و از الان دارین به مشکل می خورید وقت همو نگیرید و همین الان تمومش کنید
اگه قصدتون ازدواج و دوست دارین همو پس باید یکم رابطه تونو کنترل کنید
شما هنوز زن و شوهر نشدین پس نمی تونید بهم قول بدین که مثل یک زن و شوهر خواسته های همو برآورده کنید
وظایف زن و شوهر بودنتونو بعد از ازدواج درست انجام بدین الان وظیفه ی شما اینه که اگه می خواین زندگی خوبی داشته باشین پایه هاشو محکم کنید و سعی کنید آرامش لازم رو توی این مدت برای شروع یه زندگی خوب کسب کنید و همدیگه رو از نظر روحی ارضا کنید و مکمل هم باشین
:72: