RE: چاره ي غم ها : آه...اين آرامش كجاست؟
آرامش در درون من است . هيچ واسطه و رابطه اي ندارد . ريشه يابي مسائل و مشكلات به من آرامش مي دهد . منبع و منشا مشگل را كه شناسايي مي كنم به شكل غريبي آرام مي شوم . يا به طور مثال وقتي كسي مرا ناراحت كرده به واسطه شناسايي ريشه هاي رفتاري اش او را درك و نتيجتا مي بخشم ويا در حالتهاي خاص فاصله لازم را ايجاد مي كنم تا دست به اذيت و آزار هم نزنيم . اگر هم مشگلات مربوط به مسائل غير پايدار باشد همين غير پايداري و تغيير و باور به تغيير شرايط به نحوه قابل توجهي مرا آرام مي كند . نكته ديگر اينكه باور دارم هيچ غمي براي ناراحتي انسان پديد نمي آيد مگر با انگيزه ي آموزش و ياد گيري . من عاشق يادگيري هستم حتي اگر درسها سخت و امتحان مشگلي پيش رو داشته باشم .
مشگلات چه از نوع پايدار و غير پايدار انسان را بزرگ مي كند و من بزرگ شدن را دوست دارم .
RE: چاره ي غم ها : آه...اين آرامش كجاست؟
سلام
Babyگرامي متشكرم .چه قدر زيبا ,در چند جمله كوتاه جواب دلنشيني به سوال آرامش كجاست داديد .بله آرامش وقتي ست كه دل بسپاريم به پايداريها .محبت به امام زمان مجرايي ست كه مارا به حقيقت آرامش بخش وصل مي كند .و اين محبت كار ساده اي نيست. پيش زمينه ي محبت معرفت است .تا زماني كه او را نشناسيم نمي توانيم دوستش بداريم .
و aniعزيز متشكرم . واقعا آرامش از درون است . همان نقطه ي روشن دروني , همان فطرت . درون ما و كلا تمام وجود ما چيزي جدااز منبع آرامش حقيقي (خالق هستي )نيست . ما به او تعلق داريم .تنها وقتي نا آراميم كه از اصلمان جدا افتاده باشيم .
بشنو از ني چون حكايت مي كند **** از جدايي ها شكايت مي كند
كزنيستان تا مرا ببريده اند **** در نفيرم مرد و زن ناليده اند
نا آرامي ها حاصل جدايي دل از خالق هستي ست .همان دل كه محل حضور اوست . وقتي دل به اصل خود بپيوندد آرامش بدون واسطه و رابطه از درون مي جوشد .
اگر خوب به نداي آن نقطه(فطرت) گوش فرا دهيم راه را خواهيم يافت . نداي درون من مي گويد مي خواهم جاودانه باشم. با گوش دادن به آن در مي يابم كه بايد به ريسمان جاودانگي چنگ اندازم . من در ميان فنا پذيري ها زندگي مي كنم و بايد اين چنين زندگي كنم و نبايد از آ نها اجتناب كنم اما ...اما بايد مواظب باشم دستم از ريسمان متصل به جاودانگي رها نشود .آن را دردست داشته باشم و همراه با آن در اين عالم با ناپايدارها هم زندگي كنم . اين گونه آرامش مي يابم . اين گونه خيالم راحت است كه هر وقت سوت پايان بازي زده شود در قعر ناپايداري ها رها نخواهم شد و با ريسماني كه در چنگ دارم به بالا عروج خواهم كرد .
Ani گفتي :
«نكته ديگر اينكه باور دارم هيچ غمي براي ناراحتي انسان پديد نمي آيد مگر با انگيزه ي آموزش و ياد گيري . من عاشق يادگيري هستم حتي اگر درسها سخت و امتحان مشگلي پيش رو داشته باشم .»
بله ! حقيقتا چنين است و شما حتما مي دانيد وقتي غم ها به ما آسيب نمي زنند كه پشتوانه اي داشته باشيم . آن پشتوانه آرامش حقيقي ست .
وقتي به آرامش حقيقي عقيده داشته باشيم به درس گرفتن از غم ها هم داريم .چرا كه مي دانيم غم ها به ما درس مي دهند و روح ما را صيقل مي دهند تابه مرحله اي بالاتر صعود كنيم و پله اي به آرامش حقيقي نزديك تر شويم .
چون كه مي داني مفاهيمي مثل رشد و كمال در آرامش حقيقي ست .پس براي رسيدن به اين آرامش (يا همان رشد و كمال)درد غم ها برايت آسان تر مي شود . بسا شيرين مي شود .اما اگر ديد مان محدود به ماديات و ناپايداري ها باشد اصلا نمي خواهيم رشد كنيم چه برسد به اين كه از غم ها درس بگيريم .
عقيده به استفاده نكردن از مواهب ,عقيده به حكمت آفرينش را نقض مي كند . اين ها آفريده شده اند براي استفاده !منظورمن از دل بريدن اجتناب نيست ....بلكه عدم وابستگي ست .
وابستگي يعني تكيه كردن به چيزي كه اگر نباشد, تو مي افتي .
در تمام طول زندگي پر فراز و نشيبم فقط جايي آسيب ديده ام كه نسبت به چيزي كه به آن وابسته بوده ام نا كام مانده ام يا بعد از تكيه كردن به آن , آن را از دست داده ام .( مطمئنا اگر شما هم غم هايتان را بررسي كرده ايد به همين نتيجه رسيده ايد )
اما جاهايي بوده كه وقتي چيزي را از دست داده ام آسيبي نديده ام . دراين مواقع ديگران به من مي گفتند"چگونه تحمل كرده اي .؟"و من وقتي به دلم رجوع مي كردم , دلم در جواب مي گفت "آسان بود چون به آن وابسته نبودم .
وابستگي هاي ما متفاوت است . هيچ كس نبايد خود را از تعلقات مصون بداند .
كار ما اين است كه بگرديم و وابستگي هايمان را پيدا كنيم .سپس انتظار اين نيست كه مستقيما و به طور ايده آلي از آن ها اجتناب كنيم . ما فرشته نيستيم . به قول مدير :"پله پله !...وگرنه منزوي و افسرده مي شويم ".بايد با زيركي براي تضعيف وابستگي هايمان برنامه بچينيم و اميدوار, قدم به قدم و مصمم به پيش برويم .
اكنون همه ي كلامم را دريك جمله باز گو مي كنم :
"دراين دنيا همه ي دلتنگي ها از دل نهادگي بر اين عالم است ."
RE: چاره ي غم ها : آه...اين آرامش كجاست؟
همهء رنج انسان از این است که با استعدادها و ابزارهایی که ندارد، میخواهد از خود چیز دیگری جز آنچه هست بسازد ـ و این دنبال سرآب و ایدهآل رفتن است
RE: چاره ي غم ها : آه...اين آرامش كجاست؟
اگر لذت ,ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس ,لذت نخوانی
(سعدی)
چاره ی خیلی از غم ها ,ترک لذت !(البته لذت های کاذب و به ظاهر شیرین )
وقتی نسبت به بعضی از آدم ها که آرامش دارند عمیق شدم دیدم دیگران فکر می کنند اون ها خیلی در رنج اند . اما واقعیت این که اون ها از اون رنج, غرق در لذت اند .یعنی اون ها خواستند و سعی کردند و مزه و لذت ,ترک لذت رو چشیدن که بابت اون حتما تمرینات زیادی داشتند و هزینه هایی رو پرداختند.