RE: !!قبل & بعد از ازدواج!!!(*جوانانه*)#
سلام
من هم يك خاطره از روز آزمايشمان براتون بگم .
چند وقتي بود كه هي قرار و مدار مي ذاشتيم و هماهنگ مي كرديم كه بريم آزمايش خون بديم اما اون همش مي گفت بايد خانواده من هم بيان.من مي گفتم الان جوونها خودشون مي رن آزمايش ميدن. تنها اما اون مي گفت نه ما كه نمي دونيم بايد چي كار كنيم بايد يه بزرگتر هم باشه.مگه ما بي كس و كاريم كه بخواهيم تنهايي بريم. من هم بهم برخورد و گفتم يعني كسي با من نمي ياد يعني من بي كس و كارم؟! نه آقا!
آخرش من هم لج كردم و گفتم حالا كه اينطوريه مادر من كه مريضه اما خواهر بزرگتر من هم بايد باشه و خلاصه من و خواهرم رفتيم آزمايشگاه كه ديدم خودش تنها اومده و مامانشم نيومده. با خودم گفتم فقط دلش مي خواست تن منو بلرزونه.
موقع حلقه خريدن هم خواهر اون با ما اومد و او عنوان كرد كه من و تو كه تجربه نداريم بريم طلا بخريم. من هم گفتم تو تجربه طلا خريدن نداري من دارم اما هر طور كه دوست داريد انجام دهيد.
همين دو هفته پيش هم بهش گفتم براي آرايشگاه عروسي همه جا قيمتها خيلي بالاست اما من يك جايي پيدا كردم كه هم كارش خوبه و هم قيمتش كه باز هم گفت من بايد برم با خونوادم مشورت كنم. منم از كوره در رفتمو گفتم فكر مي كني مي خواهم سرت كلاه بذارم؟! هيچ وقت هم برنامه هاشو بهم نزدم و اون جوري كه دلش خواست برنامه ريزي كرد و خانواده اش هم خيلي به من ابزار علاقه مي كنند. دلم نمي خواهد به خاطر اين كه با ما بيايند يا نيايند دلخوري پيش بيايد و نطفه كينه در دلشان كاشته شود براي همين سعي كردم زياد اهميت نمي دادم
چيزي كه ناراحتم مي كنه اينه كه اون فرد كاملا مستقلي هست و تمام تصميماتشو خودش مي گيره و انجام مي ده و خانواده اش هم سال بره بياد باهاش كاري ندارن اما تا وقتي صحبت خريد و عروسي و اين حرفها مي شه خانواده اش رو مي ندازه جلو.
RE: قبل & بعد از ازدواج(جوانانه)
خواستگاری
از اون جائی که به روشهای علمی تصمیم گیری خیلی علاقه داشتم ، برا انتخاب همسر از درخت تصمیم گیری استفاده کردم به این ترتیب که یه لیست از مشخصات همسر ایده آلم تهیه کردم ، (شاخصها)، بعد اونا رو امتیاز دهی کردم مثلا اصلت خانودگی 20 از 100 و خوشکلی 30 از 100و....
یه جدول خام تهیه کردم ، هر جا خواستگاری می رفتم ، برا برآورد نمره ای که برا هر کدوم از شاخصها می خواستم بدم از پارکینگ خونه ، قاب عکسهای تو خونه ......تا سوالهای مستقیم وغیر مستقیم .....بعد بلافاصله خونه که میومدیم نمره هر شاخص رو برا اون دخترخانوم می دادم و جمع نمرات و...
این جدول 7 سطرش پرشد اما...
حالا نکته جالب و تجربه ام اینجا بود که من یه خواستگاری 8 می هم رفتم و شد این زندگی مشترکی که الانه دارم.
بعد که به اون جدول مراجعه کردم دیدم برا خانمم اصلا تو این فرایند نمره نداده بودم!!!!
همیشه قبل از ازدواج شنیده بودم که برا این کار به خدا توکل کن و کارو به او بسپار (نه اینکه با درایت پیش نری) اما بعد از این اتفاق برام کاملا مسجل شد که :
" همینکه خدا یه برنامه دیگه برات پیش میاره که با برنامه ریزیهای خودت و حساب وکتابت جور در نمیاد ، معنیش اینه که به حال خودت رها نشدی و یه اراده فوق اراده وخواستت وجود داره ، پس
به خدا توکل کن واز او مدد ویاری بخواه، خیالت هم راحت باشه
خدایا ممنونتم از این که زمینه های این انتخاب رو برام فراهم کردی:72: