RE: دست غریقی به دست توست......
سلام دوباره:
فکر می کنم بهتر باشه الان توضیحاتی اضافه کنم....
در رابطه با موضوع مطرح شده ضمن تشکر از دوستان که تا کنون جواب دادند باید بگم در رابطه با فرد حقیقی ماجرا ایشان از دوستان قدیمی من هستند که 11 سال دوست من بوده اند واز سال 2 دانشگاه این مشکلات به دنبال عدم حمایت مالی و احساسی دچار این مشکل شدند...که ماجرا را در بالا مفصل توضیح دادم..ایشان از روانپزشکان و روانشناسان زیادی استفاده کردند که دارد هم مرتب مصرف می کردند دور از چشم خانواده ..چون خانواده پذیرشی بر روی بیماری ایشان ندارند...و علی رغم تمام تلاش من اصلا حاضر به پذیرش ان نیستند...جالبه بدونید پدرشون می گفت با شما که حرف می زنه بعدش خوبه!!!!من گفتم مگر من جز خانواده شمام اون باید مورد پذیرش شما باشه ..شما ر.. بپذیره نه من!!!
ولی کو گوش شنوا...به هر حال این دوست من که نشد کاری براش بکنیم و در افسردگی و اضطراب و تیک هنوز غرقه....و من تنها غصه خوردن کارمه همین..
ولی دوست مجازی ما که اشاره کردم چشم بارانی عزیز هستند..در حقیقت من این تاپیک را برای ایشان باز کردم تا طی این 10 روز که حق ارسال دارند بلکه با همفکری همه ما راهی برای ارتباط بهتر ایشان به خانواده پیدا کنیم و اینکه وی چطور می تواند با خانواده به تفاهم برسد تا او را حمایت کنند...ایشان با توضیحاتی که برای من دادند دچار panic disorder هستند که برایشان در راوابط عادی ایحاد مشکل کرده..پیش مشاور بارها رفته و تنها همان وابستگی رخ داده همین....و اکنون برای رفتن پیش روانپزشک نیاز به خانواده دارد که انان همراه نیستند....
ضمن تشکر از دوستانی که تا به حال نظر دادند و در ادامه می دهند...اگر مدیر محترم که تجربه بیشتری دارند وقتی دارند تا به این دوست کمک کنند و نظر و راه حل عملی ارائه دهند...من نیز سپاسگذار لطفشان خواهم بود...
با تشکر
موفق باشید
RE: دست غریقی به دست توست......
سلام
دوست عزیزم
با توجه به اینکه طبق گفته خودتون ( البته به بنده ) ، شما قبلاً ایشون رو به مدیرمحترم همدردی ارجاع دادین و مدیر
هم برای ایشون وقت گذاشتن ، و ظاهراً چشم بارانی عزیز خواست با خود شما روند راهنمائی
گرفتن رو ادامه بدن ، ( که همینم از وابستگیه ) و مدیر هم ایشون رو دوباره به شما
عودت داده ، شاید درخواست از مدیر که اینجا فرصتی رو بزارن ، خیلی جایگاه نداشته باشه ، مگر
این که هدف استفاده دیگران از نظرات تخصصی مدیر باشه که در این صورت ما هم استقبال
می کنیم که اینجا از نظر و راهنمائی ایشون مطلع باشیم ، که خود تجربه و درک بیشتر در این
موضوع را به دنبال دارد .
همچنین به نظر بنده هیچکس به اندازه چشم بارانی نمی تواند به خودش کمک کند ، یعنی
بایداراده اش را در جهت تغییر نگرش و روحیه و در نتیجه رفتار جزم کند.
شاید "شناخت در مانی" در این زمینه بتواند
به او کمک کند ، ( البته نظر بنده اینه ، تا روانشناسان تالار و همچنین مدیر محترم که با این عزیز
سرو کار داشتند چه نظری داشته باشند )
RE: دست غریقی به دست توست......
دوستان عزیز سلام
خدای من ..من شوکه شدم ..راستش اینکه فرشته مهربان میفرمایند من خواستم در کنار خانم دکتر با مدیر در ارتباط باشم نمیدونم چیه ؟ ...من وخانم دکتر بعد ازیه مدت همفکری ،وقتی دیدیم مشکل من با خانواده یه خورده جدیه تصمیم گرفتیم که من با آقای مدیر مشاوره خصوصی داشته باشم......چون من به بانک دسترسی نداشتم ایشون گفتند با مدیرمحترم در مورد یک مشاوره ی رایگان با من صحبت می کنن .... من هم برای اینکه خیلی باعث زحمت خانم دکتر نشم ،گفتم اگه از طریق خودپرداز بشه پول آقای مدیر رو پرداخت کرد ،من این کار رو میکنم ....چون دانشگاهمون خودپرداز داشت ..ومن هم تنها به همین یک خودپرداز دسترسی داشتم .....ایشون هم قبول کردن ...اما هر بار که رفتم سراغ این خودپرداز ، یه ادایی در آورد ویا گفت خواسته شما امکان پذیر نیست....ویا اصلا کارت رو نخوند....در نتیجه امتحانات ما تموم شد ودسترسی من به دانشگاه وتنها خودپرداز اون قطع شد .... حق میدم براتون عجیب باشه وقتی میگم به بانک وحتی خودپرداز هایی که تو هر خیابون حداقل سه چهارتا هست دسترسی ندارم .....یا وقتی میگم بعد از امتحانات دسترسی ام به دانشگاه قطع میشه تعجب کنید ..اما خوب ....یه واقعیته که من در بیرون رفتن از خونه محدودیت تقریبا شدیدی دارم....خلاصه این حق عضویت تالار هم که باز احتیاج به بانک وخودپرداز داشت مزید برعلت شد ورابطه ی من با خانم دکتر که تنها از طریق تالار بود غیر ممکن شد.... من هم که خجالت میکشیدم خودم مستقیما ازآقای مدیر بخوام با من مشاوره رایگان داشته باشه، ضمن ارائه ی توضیحی خیلی کوتاه از ماجرای بانک وخودپرداز از ایشون خواستم ایمیل منو دراختیار خانم دکتر بذاره.....البته آقای مدیرکه فکر میکنم زحمت کشیده بودند وبه تاپیک من هم سر زده بودند ، در یک ایمیل به من گفتند :من ایمیل شما رو در اختیار خانم آر اس آر اس قرار دادم ... اما شما بهتره به علت وابستگی هایی که براتون ایجاد میشه ، یک مشاوره حضوری با یه روانشناس بالینی داشته باشید ....من این ماجرا ها رو برای خانم دکتر گفتم ..... و فکر میکردم ایشون باز هم پیشنهاد شون رو مبنی بر صحبت با آقای مدیر برای مشاوره ی رایگان مطرح میکنن ..چون من در مورد مشکل اصلی با مدیر حرف نزده بودم ....فقط گفتم : من ودکتر با هم در خصوص یه مشکلی حرف زدیم وقرار شده من با شما مشاوره کنم.....من میخوام پول به حساب شما بریزم اما این خودپردازه مشکل داره ...لطفا ایمیل منو به دکتر بدید ..(خجالت میکشیدم مستقیم بگم با من رایگان مشاوره کنید ...اما خوب، مقدمه چینی هم میکردم برای اینکه خانم دکتر این تقاضا رو از ایشون بکنه ......)..حتی متن مفصلی هم برای مشاوره باآقای مدیر تهیه کردم وتمام واقعیت هایی که در اون تاپیک کذایی بهشون اشاره ای نشده بود به اضافه ی مشکلاتم با خانواده برای رفتن پیش مشاور وروانپزشک ،نوشتم .....به این خیال که خانم دکتر یه فرصت مشاوره رایگان برای من فراهم خواهند کرد ....منم از این فرصت استفاده کنم وبدون فوت وقت نامه ی بلند بالای از پیش آماده شده رو برای آقای مدیر بفرستم ..هه...هه..اما وقتی دیدم خانم دکتر برای مدتی قصد ترک تالار رو دارن واز نظر روحی هم احتیاج به استراحت دارن ،از ایشون هم خجالت کشیدم ودرمورد مشاوره ی رایگان با مدیر حرفی به میون نیاوردم ،از طرفی دیدم آقای مدیر هم چنین ایمیلی برای من فرستادن ،مامانم هم از یه طرف چنین رفتاری بامن داره ، واقعا احساس اضافی بودن کردم و قید همه چیز رو زدم و با خانم دکتر خداحافظی کردم ...من کاملا برای مشاوره با آقای مدیر آماده بودم وحتی مشتاق برای راهنمایی گرفتن از ایشون ....هرچند اگه خانم دکتر هم درجریان مشاوره ی خصوصی من با آقای مدیر قرار میگرفت خوشحال میشدم ،اما خوب ،حاضر بودم حتی بدون حضور ایشون با مدیر حرف بزنم ...فقط میخواستم یه نفر از مدیر محترم یه وقت رایگان بگیره .
...البته این هم نشونه دهنده وابستگیه که من خودم حاضر نبودم مستقیم به آقای مدیر بگم در پرداخت وجه مشکل دارم ومنو رایگان مشاوره بدن ...... اما خوب .. خجالت میکشیدم ...... حرف من با صحبت فرشته مهربان عزیز خیلی فرق داره.....نمیدونم متوجه منظورم شدید یا نه.. کسی متوجه این تفاوت میشه؟؟؟؟..تو رو خدا اگه ابهامی هست بگید ..در واقع همه چیز از یک حیای جاهلانه شروع شد ... در ضمن دوستان گل من ...یه نکته ی مهم : من به خانم دکتر وابسته شدم ...اما نه مثل اون دوستشون که توضیح دادن.... دو تجربه ی گذشته من خیلی بدتر بود .........من در دو مورد قبلی که دو تا روانشناس بودن نمیخواستم اونا متوجه وابستگی من بشن .....چون میدونستم در این صورت منو ترک میکنن .....از طرفی مشکل من تنها وابستگی نبود ....احساس حقارت بود ...خجالت وکمرویی بود که باعث میشد من به اونا نیاز داشته باشم ......اما از روز اولی که باخانم دکتردر تالار حرف زدم به ایشون گفتم من هرکس تحویلم بگیره عاشقش میشم وقسم میخورم که میخواستم با این حرف علیه نفس خودم رفتار کرده باشم تا دیگه این مشکل بوجود نیاد ....والبته این مشکل به اون شدت هم بوجود نیومده ....منتها مسئله دوستان خانم دکتر یه کمی با قضیه ی من خلط پیدا کرده ....
جناب نقاب عزیز....
از راهنمایی هاتون متشکرم .... همانطور که گفتم یه خورده مشکل من با این دوپزشک عزیز قاطی شده ...من فقط پیش دو تا مشاور رفتم ...اون هم در دانشگاه وبدون اینکه خانواده ام از روند مشاوره اطلاع دقیقی داشته باشن....مسئله مشاوره وروانشناسی چندان در منزل ما جا نیفتاده ..... اما من به هر دو روانشناس وابسته شدم..... اونا خودشون متوجه وابستگی من نشدن ...اگر هم شدن ،چیزی نگفتن ...من هم یه بار تصمیم گرفتم به یکیشون بگم اما چنان دچار حالات اضطرابی شدم که فقط سکوت کردم و ایشون گفت :علائم ظاهری اضطرا ب در شما زیاده....شما باید بعد از رفتن پیش متخصصین قلب وغدد وداخلی واطمینان یافتن از سلامت جسمی ات بری پیش روانپزشک .... تکرار میکنم من پیش هردو تا مشاوربه این عنوان میرفتم که من خجالتی ومضطربم ....البته متوجه میشدم که انگار زیادی دارم بهشون وابسته میشم ...اما خوب ....فکر نمیکردم مسئله وابستگی من به این دوتا به اندازه ی خجالتی بودن واضطرابم اهمیت داشته باشه ......بعد از اون چون نمی تونستم به خانوادم بگم من باید برم پیش سه تا!!!!!متخصص وبعدشم روانپزشک ، به هر سختی ورنجی بودمشاوره ی حضوری رو قطع کردم ....با اشک وآه شبانه وروزانه والبته مخفیانه....اما خوب ...این اضطراب ها بهتر نشد ومن از سر ناچاری بالاخره با دوتا خواهرم ومادرم به طور جداگانه در مورد مسئله روانپزشک حرف زدم ...اما هیچ کس باورش نمیشه...وقتی میگم.یا حرف تو حرف می آرن ....یا میگن روانشناسه غلو کرده و......که در آخرین عملیات که با حضور مامانم برگزار شد، گریه کردم وهمونطور که قبلا گفتم در حقیقت خودم رو مسخره کردم......مسئله روانشناسی براشون جا نیفتاده.. ..دیگه چه برسه به روانپزشکی ! درضمن اینکه می گویید شجاعت به خرج بده وخودت رو وارد اجتماع کن ....من این کار رو کردم ......اما اضطرابی که سراغ من میآد تقریبا غیر منتظره ست....من گاهی در کلاس کنفرانسی تحسین برانگیز ارائه میدم وگاهی در مقابل صمیمی ترین دوستم درمورد موضوع های کاملا پیش پا افتاده از شدت خجالت لال میشم .....البته همه ی اینا رو در تاپیکم گفتم ...اما انگارشما و دوستان فرصتی برای سرزدن به اون نداشتید....لطف میکنید اگه یه نگاه کوتاه به اون بندازید.....متاسفانه من بلد نیستم اونو اینجا بذارم .... از اظهار لطفتون در مورد رشته ی تحصیلی ام متشکرم ...البته من دانشجوی دانشکده ی ادبیاتم اما ادبیات فارسی نه....
RE: دست غریقی به دست توست......
سلامی دیگر..
دوستان از نظرتان مفید هر یک از شما متشکرم و همچنین از توضیحات دوست گرامی چشم بارانی.....اما دقت داشته باشید موضوع تاپیک را به حاشیه کشیده نشود..
در دو پست اخیر مشاهده می شود هر دو عضو فهیم و بزرگوار تالار همدردی دچار سوء برداشت شده اند..
سعی کنیم با آرامش و تمرکز بر روی مشکل اساسی ...هم نظرات بدون تعصب ارائه کنیم و هم راه کشایی باشیم برای حل مشکلات.
ممنون از همکاری شما اعضای همیار و دلسوز تالار:72:
""چشم بارانی"" گرامی ...چشم بنده تاپیک قبلی شما را مطالعه و نظر خود را کامل تر بیان می کنم.موفق باشید.:72:
RE: دست غریقی به دست توست......
با سلام
بنده با اعتماد به اینكه بسیاری از مشكلات روانشناختی ، از طریق راهنمایی و آگاهی ها و آموزشهای اینترنتی قابل كاهش یا حل هستند ،اقدام به ایجاد سایت و تالار همدردی كردم. اما این مسئله به معنی آن نیست كه هر مشكلی در هر سطح از این طریق قابل حل هست.
این بسیار ساده باورانه هست كه تصور كنیم « مشكلاتی مزمن یا آنها كه ریشه های شخصیتی دارند بدون جلسات مهارتی و حضوری مشاوره تنها از طریق تلفن یا اینترنت یا كتاب قابل حل هستند.»
اكنون در مورد مشكلات جسمی برای همه روشن هست. كه وقتی فردی آپاندیسیت حاد دارد از طریق اینترنت نمی توان او را درمان كرد، فقط باید او را متوجه وخامت اوضاع كرد تا سریعا به یك مركز جراحی مراجعه كند. لیكن یك پزشك می تواند راهنمایی های بهداشتی پیشگرانه از طریق اینترنت در اختیار دیگران بگذارد، یا در مورد بیماری های مختلف اطلاعات ارزشمندی جهت مساعدت به بیماران منتشر كند.
به این مثال توجه كنید: (در حوزه پزشكی )
اگر پزشكی وقت یك بیمار را مثل كسی كه آپاندیس دارد، و در مرحله حاد بیماریش هست، در پای كامپیوتر تلف كند تا بیمار به اشتباه بیفتد كه امكان درمان از طریق اینترنت و خواندن مطالب دارد، موجب گمراه شدن او شده و مشكلش به نقطه غیر قابل بازگشت می رسد.
در مسائل روانشناختی هم این تشخیص بسیار با ارزش هست.
افراد پیشكسوت تالار این مفهوم را كاملا در این تالار تجربه كرده اند كه گاهی فردی یك مشكل مطرح می كند و ما راهنمایی می كنیم و ارجاع به مشاوره حضوری می دهیم. اما گاهی او ادامه می دهد و تاپیكهایی شامل 10 ها یا صدها پست پیش می برد و در آخرین پست تاپیك هم همان حرفی را می زند كه در پست اول زده است. این یعنی كه مشكل ایشون فراتر از یك گفتگوی روانشناختی در یك تالار همدری هست.
یكی از كارهایی كه من در این تالار پیگیری می كنم و در اولویت هست، تشخیص سریع این افراد و تاكید بر مراجعه حضوری به روانشناسی بالینی، روانپزشك یا مشاور هست.
ما اینجا هرگز ادعا نمی كنیم كه علم مطلق داریم یا توانایی مطلق در حل مسائل مراجعان از طریق اینترنت داریم. ما بیشتر حالت غربالگری داریم. یعنی تشخیص مشكل و بعد ارجاع، یا راهنمایی های لازم.... فقط همین
با همه این توضیحات، مشكل عضو محترم چشم بارانی صرفا از طریق جلسات متعدد با یك روانشناس بالینی مجرب و همكاری خانواده قابل حل هست. اگر دقت كرده باشید ایشون حتی مقالات تخصصی در مورد وابستگی را هم مطالعه كرده اند و در همین تاپیك آورده اند. پس ما نمی توانیم با دادن اطلاعات در این زمینه به او كمك كنیم. شاید به عكس با ارتباط های صمیمانه وابستگی او را به طرف خودمان تغییر دهیم و باز این مشكلی بر مشكل قبل مراجع اضافه می كند.
RE: دست غریقی به دست توست......
سلام
دوست عزیزم
با توجه به اینکه طبق گفته خودتون ( البته به بنده ) ، شما قبلاً ایشون رو به مدیرمحترم همدردی ارجاع دادین و مدیر
هم برای ایشون وقت گذاشتن ، و ظاهراً چشم بارانی عزیز خواست با خود شما روند راهنمائی
گرفتن رو ادامه بدن ، ( که همینم از وابستگیه ) و مدیر هم ایشون رو دوباره به شما
عودت داده ، شاید درخواست از مدیر که اینجا فرصتی رو بزارن ، خیلی جایگاه نداشته باشه ، مگر
این که هدف استفاده دیگران از نظرات تخصصی مدیر باشه که در این صورت ما هم استقبال
می کنیم که اینجا از نظر و راهنمائی ایشون مطلع باشیم ، که خود تجربه و درک بیشتر در این
موضوع را به دنبال دارد .
همچنین به نظر بنده هیچکس به اندازه چشم بارانی نمی تواند به خودش کمک کند ، یعنی
بایداراده اش را در جهت تغییر نگرش و روحیه و در نتیجه رفتار جزم کند.
شاید "شناخت در مانی" در این زمینه بتواند
به او کمک کند ، ( البته نظر بنده اینه ، تا روانشناسان تالار و همچنین مدیر محترم که با این عزیز
سرو کار داشتند چه نظری داشته باشند )
[/quote]
lمن نمیدونم چرا این سوء برداشت برای فرشته ی مهربون به وجود اومده ..شاید خانم دکتر هم درست متوجه منظور من نشدن که اینطور به فرشته مهربون گفتن ..البته همونطور که گفتم منشأ اصلی همون حیای جاهلانه ی من بوده ...من باید این شبهه رو برطرف میکردم .....چون مطمئنا در نظرات وپیشنهادات دوستان تاثیر گذارخواهد بود ....:72:
با سلام به همه ی اهالی همدردی ...از مدیر محترم همدردی صمیمانه متشکرم ...هدف اصلی من در این تاپیک کمک گرفتن برای ایجاد پذیرش مشکلم در خانواده بود ....به هر حال با کمال خرسندی فرمایش ایشون رو ازجان ودل صحیح میدونم ومیپذیرم ... واز خدمت دوستان مرخص میشم ...از این فرصت ده روزه ای هم که در اختیارم گذاشتن سپاسگذارم .از تمامی کسانی که برای خوندن مشکل من وقت گذاشتن ممنونم ....همینطور ازخانم دکتر عزیزکه این مدت خیلی برای من زحمت کشیدن ......انشاءالله مشکل من هم روزی حل خواهد شد همیشه خدایی هست ....آنسوی دلتنگی ها
RE: دست غریقی به دست توست......
سلامی دیگر...
"چشم بارانی" عزیز بنده تاپیک قبلی شما را مطالعه نمودم...و در تعجب هستم چرا قبلا متوجه چنین تاپیکی نشده بودم به هر حال...
چشم بارانی ببینید مسئله کاملا روشن است و همچنین راهکارها و درمان.....
دوست گرامی rsrs1380به خوبی در تاپیک قبلی شما(http://www.hamdardi.net/showthread.php?mode=linear&tid=6972&pid=)
مشکل را شناسایی کرده بودند.....یعنی دوست خوبم مشکل شما در وهله اول جسمی است و باید ابتدا تحت درمان پزشکان غدد و متخصصان در این زمینه قرار گیرید...
چون علائم رفتاری شما بسیار مشهود است و گواه بر بیماری داخلی را می دهد.... مانند حمله های اظطرابی...دلشوره... واین چنین است که مثلا در کنفراسی سر کلاس بهترین رفتار از خود نشان می دهید و اماده اید اما در یک برخورد ساده با دوستی یا اشنایی دچار اظطراب شدید می شوید...
حتی بسیاری از علائم هم می تواند نشانه مشکلات و بیماری داخلی باشد مانند :: عرق شدید و یک باره....تب بالا...بالا و پایین امدن یکباره فشار خون...احساس خستگی در طول روز....خواب زیاد و.......
پس شما ابتدا باید بیماری داخلی خود را با مراجعه به متخصص حل و فصل نمایید....زیرا اگر این مشکل داخلی شما حل نشود قطعا نمی توانید مشکلات روحی خود را حل کنید زیرا حل بیماری داخلی پیش نیازی است برای درمان بیماری روحی و روابط اجتماعی....
یک نکته دیگر اینکه دوست خوبم بنده فکر می کنم شما بیش از حد به یکی از جنبه های رفتار خود تاکید و توجه می نمایید که همین توجه بیش از حد باعث تقویت ان رفتار مخرب می شود...
بر فرض ::بیش از حد بر خجالتی بودن خود توجه و تاکید می کنید و شاید هم قبل از برخورد با افراد در ذهن خود تجسم می کنید ایا می توانم رابطه خوبی را بدون اظطراب با او برقرار نمایم که همین عامل یکی از عوامل شدت بخشیدن به مشکل شماست.
دوست عزیز این مشکل شما براحتی قابل حل است....اگر تمام مراحل درمان را جز به جز طی کنید.....
در ضمن ما دوستان و هم تالاری ها ......در همه وقت و در همه حال مشتاق شنیدن نظرات و سخنان از دل برآمدی شما هستیم... برایمان بنویسید تا ارام شوید.
از همینک درمان را شروع فرمایید و نتیجه ی ان را هفته به هفته در تالار و در این تاپیک مطرح کنید تا ما هم نظاره گر و تشویق کننده این راه درمان باشیم.
شما خود بهتر از هر کس دیگری توانایی حل مشکل را دارید ...زیرا هم به بیماری خود آگاهید و هم فردی هستید منطقی..
:72:
>>>>
ببخشید بنده متوجه دو پست قبل از پست خودم نبودم چون از اینترنت خارج شده بودم...
اقای مدیر به نکته های خوبی اشاره نمودند که جایی برای تعمق دارد...
ولی ""چشم بارانی"" عزیز منظور مدیر گرامی این نبود که شما تالار را ترک کنید و دنبالگر موضوع خود نباشید ...بیشتر تذکر بجای ایشان متوجه ما راهنمایی کننده ها از جمله خود بنده بود که راهنمایی های تکراری انجام ندهیم ..زیرا تاثیری بر روند درمان شما نخواهد داشت (باتوجه به اینکه شما کاملا بر مشکل خود آگاهید)..
به هر حال مدنظر قرار خواهیم داد....موفق باشید
>>>>>>
RE: دست غریقی به دست توست......
ذوق زده شدم نمیدونم چطوری تونستم ارسال داشته باشم ... انگار خدام توی این تاپیک با من بود (در حقیقت با ماست). من نمیتونستم پست بزنم ، برای همین فقط تشکر میزدم ... یه تشکر واقعی از شما وخانوم دکتر عزیز ، برای اینکه میدیدم انگار خودم دارم حرف میزنم ...در پستات مو به مو شخصیت خودم رو میدیدم و میبینم ....نمیدونم منم دقیقا همینم، بگم با خوندن پستات واقعا شکه شدم که ما چقدر شبیه همیم و و نمیدونم از سر شکه بودن بود چی بود که یه گریه درست و حسابی کردم...واقعا ازتون ممونم...
"...البته این هم نشونه دهنده وابستگیه که من خودم حاضر نبودم مستقیم به آقای مدیر بگم در پرداخت وجه مشکل دارم ومنو رایگان مشاوره بدن ...... اما خوب .. خجالت میکشیدم ...... حرف من با صحبت فرشته مهربان عزیز خیلی فرق داره.....نمیدونم متوجه منظورم شدید یا نه.. کسی متوجه این تفاوت میشه؟؟؟؟..تو رو خدا اگه ابهامی هست بگید ..در واقع همه چیز از یک حیای جاهلانه شروع شد ... " من این قسمت رو کاملا درک میکنم و لمس و حسش میکنم چون بار ها و بار ها خودم در چنین شرایطی قرار گرفتم...
در واقع منم به مشاورام و به چند نفر دیگه همین وابستگی رو داشتم و در بعضی موارد هنوزم دارم...از اینکه هرکاری میکنم که فقط توجه مشاورم رو جلب کنم و از دستش ندم ...حتی رفتار های خیلی متناقض ... مثلا اگه ببینم اگه مشکلم حل بشه ارتباطش با من کم میشه سریع مشکلم رو تشدید میکنم شاید واقعا مسخره و فوق العاده بچگانه به حساب بیاد ولی من برای نگه داشتن این وابستگی ها تمام تلاشم رو میکنم...چون میترسم ، از طردشدگی نفرت و وحشت دارم ، از اینکه کسی رو که با عمق وجودم دوستش دارم و تعبیر قشنگی بود مثل عاشق که به معشوقش رو دوست داره از دست بدم و یا حتی بصورت خیالی اصلا برام قابل تحمل نیست ...از این حالت متنفرم... از این که اینقدر ناتوانم متنفرم....ولی با تمام وجود این احساس رو دارم که بدون اون "(در زمان های مختلف بنا به شرایط افرادش متفاوت شده) هیچ کاری ازم ساخته نیست.... از نظر خانوادگی کلا با مادرم راحت نیستم ، متنفرم از اینکه بخوام مسایل روحیم رو باهاش بیان کنم ، از دلسوزی های مادرانش از احساس حسادتی که نسبت به کسایی که من بهشون وابستم داره متنفرم... من از طریق همین تاپیک فهمیدم که باید به روانپزشک مراجعه کنم و ازتون ممنونم که بهم این روشنم کردین و حتما هم میکنم ولی تنها تنهای ...فقط خودم ، خدا رو شکر با اینکه خیلی سخته ولی میتونم جیم بشم از کلاسام و برم پیش روانپزشک ... قول میدم هر چی رو که گفت اگه تونستم و شد( چون منم در حق عضویت دادن مشکل دارم نه از لحاظ مالی بلکه از لحاظ اینکه نمیدونم چطوری خودم باید پرداخت کنم ...) تو همین تاپیک یا از طریق پیام خصوصی برات بذارم ....نمیدونم ،ببخشید طولانی شد شاید هیچ کمکی نکردم و فقط وضعیت خودم رو گفتم برای اینکه بدونی زهره جان تو تنها نیستی و اینکه این جا همدردای زیادی هست ولی در آخر ماییم که باید به خودمون کمک کنیم... واقعا ازتون ممنونم که این تاپیک رو ایجاد کردین .... برای هر دومون دعا میکنم ، تو هم همین کار رو بکن فعلا تنها کاریه که میشه کرد...و از بقیه دوستانم همین رو میخوام...بازم تشکر و اینکه مواظب خودت باش آبجی گلمو مطمىن باش توکل داشته باش ( چه کسی حرف از توکل میزنه من خودم باید برم خدام رو پیدا کنم) و فعلا بای عزیزم
RE: دست غریقی به دست توست......
سلام ثمین 2
از حرفات پیداست که راهت رو پیدا کردی و همین هم یه انرژی دلگرم کننده بهت داد ، این خیلی خوبه ،
احساس می کنم ارداده ات رو جزم کردی به سوی اینکه به خودت کمک کنی با مراجعه به روانپزشک و
ان شاءالله با عمل به راهنمائیها و تجویزها موفق خواهی شد ،
توجه چشم بارانی عزیز را هم به این نکته جلب می کنم که اینکه برداشت چی بوده را رها کنید ، چون به
شما بر نمی گرده و مربوط به دوست عزیزم rsrs هست و .... که زیاد هم مهم نیست ،
توصیه می کنم به نظر مدیر توجه کنید که کاملاً واقع بینانست ، و بنا به نظر نقاب عزیز این به معنای رد
کردن شما نیست ، بلکه دقیقاً کمک و راهنمائی درست شماست از سوی مدیر محترم ، که قطعاً
وضعیت شما را درک کرده ،امیدوارم به یاری خدا بر مشکلات فائق آئید ،
RE: دست غریقی به دست توست......
دوباره سلام :
یه چیزی یادم رفت بگم ... به نظرم شما منظور مدیر رو درست استنباط نکردی خواهر گلم
نرو... ما هنوز باید با هم حرف بزنیم و در حل کردن مشکلمون به هم کمک کنیم.... خواهش میکنم ما رو لایق بدون و ترکمون نکن