تا الان چند بار خواستم بهم بخوره اما میدونید خیلی سخته بهش دل بستم شدید بهش گفتم بیخیال شدم و خداحافظی کردم البته با اس ام اس اما جواب بهم نداه تو رو خدا دعام کنید دلم گیره:54:
نمایش نسخه قابل چاپ
تا الان چند بار خواستم بهم بخوره اما میدونید خیلی سخته بهش دل بستم شدید بهش گفتم بیخیال شدم و خداحافظی کردم البته با اس ام اس اما جواب بهم نداه تو رو خدا دعام کنید دلم گیره:54:
عزیزم با توجه به نوشته های شما معلومه تا حالا هیچ پسری تو زندگیت نبوده که اینجوری و با این مدت دلبسته شدی... پس میتوان احتمال داد که احساسی هم تصمیم گرفتینقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar 223
سلام دوست عزیز
من هم موردم مشابه خودت هست من و اقا پسر هر دو 27ساله و دانشجوی دکترای تهران هستیم ایشون اصفهانی و من مشهدی ام.البته خانواده ایشون به اصرار پسرشون خواستگاری اومدن اما بعد مراسم پدر ایشون که روانشناس هم هستن به من زنگ زدند و گفتن که شما از نظر سنی و فرهنگی بهم نمیخورید بعدا براتون مشکل بوجود میاد دختر باید حداقل سه سال از پسر کوچیکتر باشه و دیگه اینکه فرهنگ اصفهان و مشهد متفاوت هست منم سعی کردم با دلیلای خودم ایشون رو راضی کنم ولی خب قبول نکردن.
ولی خب باید بهتون بگم که این اصلا فرهنگ اصفهانی ها هست که ازدواج پسرشون رو با یه دختر غیر اصفهانی که تازه خودشون هم برای پسرشون نپسندیدن رو قبول نمیکنن اینو به این خاطر میگم که توی دوستان خودم هم چندین مورد دیدم که خانواده پسر راضی نشده و یک مورد هم که راضی شده بودن و عقد کردن بعد یه سال با سنگ اندازی خانواده پسر منجر به طلاق شد.پس زیاد به دنبال اینکه شما چه عیبی دارید که خانواده پسر شما رو نپسندیدن نباشید تنها عیب شما این هست که اصفهانی نیستید.
اگر حرف من رو قبول ندارید میتونید از چند نفر که خودشون هم اصفهانی هستن بپرسید.
اگر هم مایلید بدونید ما الان چی کار میکنیم باید بهتون بگم که ما هم فعلا میون اسمون و زمین گیر کردیم من پسر رو خوب میشناسم و میدونم مرد زندگی هست ایشون هم منو به عنوان همسر ایده الش پسندیده و البته از سن ما هم گذشته که دیگه بخایم خیلی خودمون رو درگیر احساساست کنیم ولی چه کنم که خوبی ایشون واقعا یه مانع هست که اجازه نمیده به راحتی ازش بگذرم ایشون هم میگه من میتونم به اصرار خانوادم رو راضی کنم ولی میدونم بعد ازدواج نمیذارن اب خوش از گلومون پایین بره با اینحال نه ایشون میتونه از من بگذره و نه من.
فقط از خدا میخایم که کمکمون کنه که واقعا خانوادش و مخصوصا مادرشون راضی بشه چون واقعا ازدواج بدون حمایت عاطفی خانواده ها هرچند کم باشه امکانپذیر نیست و یا اگر هم امکانپذیر باشه خیلی سخته.
من خودم پیش مشاور رفتم و ایشون گفتن فرهنگ برای شما دو نفر که تحصیلکرده هستید خیلی کمرنگتر میشه اگر معیارهای دیگتون با هم بخونه ولی در عین حال هم گفتن که اصلا بدون رضایت خانواده پسر راضی به ازدواج نشین میدونی دوست عزیز پسر شاید الان خیلی برای ازدواج اصرار کنه و بگه با وجود حرفای خانوادم جلوشون می ایستم ولی یکی دوسال که از ازدواج بگذره و زندگی و مخصوصا رابطه جنسی یه خورده براش عادی بشه کم کم به حرفای خانوادش اگر هنوز ادامه داشته باشه(که خانواده اصفهانی اینکار رو حتما میکنن)جلب میشه و اونوقت تازه اول مشکلات هست.من الان برای جلب رضایت خانواده ایشون صبر میکنم ولی در عین حال به ایشون هم گفتم که اگر خواستگار بهتری داشتم نمیتونم صبر کنم هرچند که واقعا دلم نمیاد ولی همونطوری که گفته شده امکان اینکه رضایت خانواده ایشون جلب بشه خیلی کم هست.
از اینکه خیلی نوشتم عذر میخام گفتم شاید به دردتون بخوره ولی چیزی که مهم هست اینه که هیچوقت امید و اعتمادمون رو به خدا از دست ندیم.
درسته منم اگه اشتباه نكنم يكي از دوستام كه با اصفهاني ها رابطه داشت اينو بهم گفت كه اونا خوششون نمياد كه با غير اصفهاني وصلت كنن .... الان كه بهار خانم اين حرفها رو زدن تازه يادم افتاد كه دوست منم اين حرف رو يه بار به من گفته بود ..... يعني اونجور كه من فهميدم فقط ميخوان با اصفهاني ها ازدواج كنن و شايد مشكل شما هم همين باشه كه اصفهاني نيستين