شما بهتره فوق لیسانس هم بگیرین بلکه فرجی شد!......:D......
نمایش نسخه قابل چاپ
شما بهتره فوق لیسانس هم بگیرین بلکه فرجی شد!......:D......
عزيزم
شما پس به اندازه اي سن داري كه بتواني با مدد گرفتن از منطق شرايط پيرامون خود را درك كنيد .
شما يايد به اين آقا حق بدهيد كه براي خود و زندگي اش تصميم بگيرد . به درست و يا نادرست بودن علت مخالفهاي خانواده هم كاري ندارم ولي در شرايط فعلي شرايط اينگونه است كه مي بينيد حالا دقيقا ناراحتي شما از چيست ؟!
از اينكه ايشان ديگري را انتخاب كرده و قرار است برود سر خانه و زندگي اش و شما تنها يك خاطره هستيد در زندگي وي ؟! كه به شما قول مي دهم براي آقاي پسر دايي شما يك دختر عمه هستيد و بس و در همين حد ممكن است به شما فكر كند و نه بيشتر .
يا چرا انتخاب نشده ايد ؟!
عزيزم باز هم به شما مي گويم شما سني نداريد بهتر است به فكر كسب مدالهاي كوچك بر روي سينه خودباشيد .
به نظر من شما هنوز وقت ازدواج تان نيست بايد صبر كنيد .
پسر بهاری و کامران :81:شما دارید به من کمک میکنید یا نمک به زخمم میپاشید
قلب سپید از شما طلب کمک کردم که این حسودی یا این احساسها را از بین ببرم نه این که این ضعف را به رخم بکشید
کم کم دارم نا امید میشم خیلی از وقتها احساس میکنم وجودم برای این کره خاکی زیادی هست و دوست دارم خودم را از این دنیای فانی خلاص کنم:223:
تکیه بر خاک کردم خاک بر پشتم نشست دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست
آنقدررنجی که دنیا بر دل ما میکند بر دل هر کس کند او ترک دنیا می کند
عزيزم اگر باور داشته باشي كه مشگلي يك جاي كار هست كه دوستان لطف كردند و به شما گفتند قطعا بهتر مي تواني به نتيجه برسي
حالا دقيقا به سئوالهاي پست 12 من پاسخ بدهيد و ناراحتي هايتان را دقيقا بگوييد
آقا اجازه من یه خاطره بگم؟!:shy:
دوستی داشتم که وضعیتش خیلی از حالای شما وخیم تر بود!! دیوونه ی پسر عمه ش بود!!
پسر عمه ش هم هیچوقت نفهمید تو دل این چیه! رفت زن گرفت و این دوست من روانی شد!!
البته ما دختر ها فکر می کنیم که بیشتر از پسرا به عشق پایبندیم و ... ولی حقیقت اینه که از این خبرا نیست! (حالا این مسئله الان موضوع بحثمون نیست)
خلاصه اینکه این دوست من چند وقت بعدش از عشق پسر عمه فارغ شد و بعد هم ازدواج کرد. با کسیکه قبل از ازدواج عاشق هم نبودند ولی هرچی بود علاقه شون حقیقی و دو طرفه بود. دیوونگی و حسادت و ... هم در کار نبود! حقیقتا برای هم مناسب بودند.
بعدا بهم گفت خیلی دلم برای پسر عمه م و خانومش می سوزه!
پسر عمه م معتاد شده، وضعیتش داغونه (مالی و عصبی و ...) . دارن جدا می شن. من و همسرم هم هرچی نصیحت می کنیم، بی فایده ست!!
رویا جان! دوستان راهنمایی های مفید و ارزنده ای بهتون کردن. من فقط خواستم با یه مثال بگم که عزیزم شما از آینده خبر نداری!
گاهی ما حکمت وقایع رو درک نمی کنیم.
:72:
[align=justify]سلام رویای عزیز
من حس شما رو درک میکنم چون وضعیت کاملا مشابهی رو تجربه کردم ( البته پسرعمه نبود و من مثل شما علاقمند نبودم ولی حسی الان شما رو داشتم ) . الان اون اقا پسر یک دختر کوچولوی خیلی خوشگل داره ولی من مجرد هستم . این واقعیت تلخ در ایران وجود داره که دختر محکوم به انتخاب شدنه و اگر امیتازهای زیادی هم در زندگی کسب کنه باز هم در شرایط مقایسه قرار میگیره . شاید اگر قضیه برعکس بود و من پسری بودم که به فردی علاقه داشتم و حتی یک دهم امکانات الانی رو نداشتم ، الان برای خودم سر وهمسر داشتم . به هر حال بگذریم
ولی سعی کن با توکل به خدا مسیر اصلی زندگیت رو انتخاب کنی و با دلی پر از صبر و امید به سرگرمی ها و دل مشعولی های مفید مثل ادامه تحصیل فکر کنی
ارزو میکنم خوشبخت و شادکام باشی[/align]
خوبه رویا جان داری به مشکل خودت پی می بری!!
اول هر راهی باید به این فک کنی که ایراد کار کجاست خوب شما این رو فهمیدی(حس حسادت)
حالا باید ببینی با اون چه کار باید بکنی
بعضی وقتا دوست دارم خودخواه بشم به خودم نگاه کنم عیبهای خودم رو بپوشونم و خوبیهام رو فریاد بزنم دیگرون رو از دریچه خودبرتر بینی نگاه کنم
فعلا این کار رو بکن تا عقدکنان پسرعمه ات به خیر و خوشی سر بشه
یه ماجرای زنانه: معمولا توی مراسم عقد کنان یا عروسی اگه یکی بی غرض و از سر فضولی و تا حدی هم فتنه گری به برخورد تازه عروس و داماد نگاه کنه می تونه بعد مهمانی بگه طفلک پسره و یا طفلک دختره
شما هم می تونید این کار رو بکنید
امیدوارم به نتیجه طفلک پسره برسید
راستی خانم تو که همه پستها رو می خونی چرا جواب آنی رو نمی دی؟
سلام رویای کمرنگ عزیز
من در صحبتهاتون متوجه شدم شما دوست دارید در گذشته بمانید و این دوست داشتن دست خودتون است اگر اراده کنید شما میتوانید گذشته را رها کنید و به آینده درخشان خودتان بیاندیشید برای آینده تان برنامه ریزی کنید و به افکارتان نظم بدهید اینطوری زندگی کردن برایتان راحت میشود و نه تنها دیگر به پسر دایی تان فکر نمیکنید بلکه زندگی شیرینی روبه روی شما قرار دارد
شما جوان هستید و مطمئن باشید بخت خوبی خداوند متعال برای شما مد نظر دارد پس به خدا توکل کنید
در جشن پسر دایی تان شرکت کنید و وقار و متانت خویش را حفظ کنید
فکر خودکشی را از سرتان بیرون کنید چرا که زنده و سالم بودن بزرگترین نعمت است
خدایا عشق به من بده که مرا بسازد همچون فرشتگان بهشت تو
سلام به دوستای خوبم
در جواب آنی باید بگم که من قبلا توسط پسر داییم انتخاب شده بودم و خودشو عاشق سینه چاک نشون داده بود من میگم مگه اون عشق میشه به راحتی از یاد رفته باشه و من از این ناراحتم که چرا این عشق بی سرانجام ماند حالا او با یه دختر دیگه است ولی میدونید چیه من دارم با این موضوع کنار میام اصلا به من چه که اون با یکی دیگه ازدواج کرده
من یادم هست وقتی ما به آنها جواب رد دادیم او با ما قطع رابطه کرد خانوادش می آیند خونه ما ولی او به هیچ وجه بعد از جواب منفی دیگه پا تو خونه ما نگذاشت او که همیشه دور و بر من میچرخید دیگه حتی نمی آمد پیشم یه سلام بده
نمیخوام دیگه خاطراتش را مرور کنم چون عشقش:16: دوباره برام تداعی میشه